رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'رسول پرویزی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی
  • مکانیک در صنعت مکانیک در صنعت Topics
  • شهرسازان انجمن نواندیشان شهرسازان انجمن نواندیشان Topics
  • هنرمندان انجمن هنرمندان انجمن Topics
  • گالری عکس مشترک گالری عکس مشترک Topics
  • گروه بزرگ مهندسي عمرآن گروه بزرگ مهندسي عمرآن Topics
  • گروه معماری گروه معماری Topics
  • عاشقان مولای متقیان علی (ع) عاشقان مولای متقیان علی (ع) Topics
  • طراحان فضای سبز طراحان فضای سبز Topics
  • بروبچ با صفای مشهدی بروبچ با صفای مشهدی Topics
  • سفيران زندگي سفيران زندگي Topics
  • گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا Topics
  • طرفداران شياطين سرخ طرفداران شياطين سرخ Topics
  • مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) Topics
  • گروه طراحی unigraphics گروه طراحی unigraphics Topics
  • دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی Topics
  • قرمزته قرمزته Topics
  • مبارزه با اسپم مبارزه با اسپم Topics
  • حسین پناهی حسین پناهی Topics
  • سهراب سپهری سهراب سپهری Topics
  • 3D MAX 3D MAX Topics
  • سیب سرخ حیات سیب سرخ حیات Topics
  • marine trainers marine trainers Topics
  • دوستداران بنان دوستداران بنان Topics
  • ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده Topics
  • مکانیک ایرانی مکانیک ایرانی Topics
  • خودرو خودرو Topics
  • MAHAK MAHAK Topics
  • اصفهان نصف جهان اصفهان نصف جهان Topics
  • ارومیه ارومیه Topics
  • گیلان شهر گیلان شهر Topics
  • گروه بچه های قمی با دلهای بیکران گروه بچه های قمی با دلهای بیکران Topics
  • اهل دلان اهل دلان Topics
  • persian gulf persian gulf Topics
  • گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان Topics
  • شیرازی های نواندیش شیرازی های نواندیش Topics
  • Green Health Green Health Topics
  • تغییر رشته تغییر رشته Topics
  • *مشهد* *مشهد* Topics
  • دوستداران داريوش اقبالي دوستداران داريوش اقبالي Topics
  • بچه هاي با حال بچه هاي با حال Topics
  • گروه طرفداران پرسپولیس گروه طرفداران پرسپولیس Topics
  • دوستداران هامون سینمای ایران دوستداران هامون سینمای ایران Topics
  • طرفداران "آقایان خاص" طرفداران "آقایان خاص" Topics
  • طرفداران"مخربین خاص" طرفداران"مخربین خاص" Topics
  • آبی های با کلاس آبی های با کلاس Topics
  • الشتریا الشتریا Topics
  • نانوالکترونیک نانوالکترونیک Topics
  • برنامه نویسان ایرانی برنامه نویسان ایرانی Topics
  • SETAREH SETAREH Topics
  • نامت بلند ایـــران نامت بلند ایـــران Topics
  • جغرافیا جغرافیا Topics
  • دوباره می سازمت ...! دوباره می سازمت ...! Topics
  • مغزهای متفکر مغزهای متفکر Topics
  • دانشجو بیا دانشجو بیا Topics
  • مهندسین مواد و متالورژی مهندسین مواد و متالورژی Topics
  • معماران جوان معماران جوان Topics
  • دالتون ها دالتون ها Topics
  • دکتران جوان دکتران جوان Topics
  • ASSASSIN'S CREED HQ ASSASSIN'S CREED HQ Topics
  • همیار تاسیسات حرارتی برودتی همیار تاسیسات حرارتی برودتی Topics
  • مهندسهای کامپیوتر نو اندیش مهندسهای کامپیوتر نو اندیش Topics
  • شیرازیا شیرازیا Topics
  • روانشناسی روانشناسی Topics
  • مهندسی مکانیک خودرو مهندسی مکانیک خودرو Topics
  • حقوق حقوق Topics
  • diva diva Topics
  • diva(مهندسین برق) diva(مهندسین برق) Topics
  • تاسیسات مکانیکی تاسیسات مکانیکی Topics
  • سیمرغ دل سیمرغ دل Topics
  • قالبسازان قالبسازان Topics
  • GIS GIS Topics
  • گروه مهندسین شیمی گروه مهندسین شیمی Topics
  • فقط خودم فقط خودم Topics
  • همکار همکار Topics
  • بچهای باهوش بچهای باهوش Topics
  • گروه ادبی انجمن گروه ادبی انجمن Topics
  • گروه مهندسین کشاورزی گروه مهندسین کشاورزی Topics
  • آبروی ایران آبروی ایران Topics
  • مکانیک مکانیک Topics
  • پریهای انجمن پریهای انجمن Topics
  • پرسپولیسی ها پرسپولیسی ها Topics
  • هواداران رئال مادرید هواداران رئال مادرید Topics
  • مازندرانی ها مازندرانی ها Topics
  • اتاق جنگ نواندیشان اتاق جنگ نواندیشان Topics
  • معماری معماری Topics
  • ژنتیکی هااااا ژنتیکی هااااا Topics
  • دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) Topics
  • group-power group-power Topics
  • خدمات کامپپوتری های نو اندیشان خدمات کامپپوتری های نو اندیشان Topics
  • دفاع دفاع Topics
  • عمران نیاز دنیا عمران نیاز دنیا Topics
  • هواداران استقلال هواداران استقلال Topics
  • مهندسین عمران - آب مهندسین عمران - آب Topics
  • حرف دل حرف دل Topics
  • نو انديش نو انديش Topics
  • بچه های فیزیک ایران بچه های فیزیک ایران Topics
  • تبریزیها وقزوینی ها تبریزیها وقزوینی ها Topics
  • تبریزیها تبریزیها Topics
  • اکو سیستم و طبیعت اکو سیستم و طبیعت Topics
  • >>سبزوار<< >>سبزوار<< Topics
  • دکوراسیون با وسایل قدیمی دکوراسیون با وسایل قدیمی Topics
  • یکم خنده یکم خنده Topics
  • راستی راستی Topics
  • مهندسین کامپیوتر مهندسین کامپیوتر Topics
  • کسب و کار های نو پا کسب و کار های نو پا Topics
  • جمله های قشنگ جمله های قشنگ Topics
  • مدیریت IT مدیریت IT Topics
  • گروه مهندسان صنایع گروه مهندسان صنایع Topics
  • سخنان پندآموز سخنان پندآموز Topics
  • مغان سبز مغان سبز Topics
  • گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی Topics
  • گیاهان دارویی گیاهان دارویی صنایع غذایی شیمی پزشکی داروسازی
  • دانستنی های بیمه ای موضوع ها
  • Oxymoronic فلسفه و هنر

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. در میان صفحات كتاب های درسی دوره دبیرستان، داستانی وجود دارد كه به رغم سادگی و نگاه نوستالژیك، ما را با یك نویسنده بی ادعا و فراموش شده روبه رو می كند. این داستان كه به دفعات در میان كودكان و نوجوانان ایرانی دست به دست شده و شاید از درونمایه های آن، امتحانی هم گرفته شده باشد، «قصه عینكم» نام دارد كه از نوشته های رسول پرویزی به شمار می آید. رسول پرویزی حداقل با این داستانش توانست، لبخندی معصومانه را بر لبان دانش آموزان ایرانی بنشاند... بگذریم. رسول پرویزی كه یكی دیگر از نویسندگان فراموش شده دو دهه اخیر است را باید از پیشروان و نخستین نویسندگانی دانست كه در داستان های خود با توسل به نگاهی كودكانه و تا حدودی خاطره محور، به دنبال تصویر، ناملایمات و كاستی های جامعه خود هستند. پرویزی از جمله نویسندگانی است كه با حفظ فرم و شیوه جمالزاده علاوه بر حفظ اصول اولیه داستان نویسی، كوشید تا آن چنان در دام تكرار و زیاده گویی نیفتد. او به سال ۱۲۹۸ در جنوب ایران متولد شد و در سال ۱۳۳۶ نخستین و معروف ترین مجموعه داستانی خود یعنی «شلوار های وصله دار» را منتشر كرد. پرویزی كه سال ها در مجلات قلم زده و خود را به عنوان یكی از اصلی ترین نمایندگان تیپ داستانی جمالزاده معرفی كرده بود، هیچ گاه نتوانست همراه و همگام با چهره هایی مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، صادق چوبك و ... حركت كند. در واقع می توان پرویزی را نویسنده ای دانست كه به دلیل نگاه اخلاقی به بافت و كاركرد داستان هرگز نتوانست آن را در فرم و شكلی مدرن باور كند. شاهد این گفته را می توان دومین كتاب او یعنی «لولی سرمست» دانست كه در سال ۱۳۴۶، منتشر شده و حتی فاقد آن جذابیت های شلوار های وصله دار است. در هر صورت كارنامه ادبی پرویزی در این مجموعه داستان خلاصه می شود كه به خصوص اولی تاثیر مستقیمی بر بسیاری از نویسندگان هم دوره و یا بعد از پرویزی داشت. پرویزی كه گویا مشاغل دولتی اصلی ترین ممر درآمد او بود در سال ۱۳۵۶ و در حالی درگذشت كه ۵۸ سال بیشتر نداشت. برای گزارشی از جهان داستانی او به دو محور اصلی اشاره می كنم: ۱- شلوار های وصله دار ۱۳۳۶: اگر كمی به ساختار اجتماعی مناطق جنوبی ایران به خصوص شیراز و بوشهر توجه كنیم، درمی یابیم كه مهم ترین رویداد های دهه های بیست و سی را در آنجا شاهد بوده ایم و یا بازتاب های وقایع اجتماعی در این مناطق عمیق تر بوده است. راوی داستان های شلوار های وصله دار، دقیقاً همگام و همسو با این ویژگی داستان هایی می سازد كه فرم اولیه آنها، تمایل آشكاری به بیانگری فقر، ظلم، قحطی و... دارد و در عین حال به دلیل راه یافتن فضا های طنز به این بیانگری آثار خواسته و یا ناخواسته از حالت مانیفست گونه خود خارج شده اند. همان طور كه گفتم، پرویزی به شدت تحت تاثیر باور ها و دستاورد های جمالزاده بود. او با تعقیب بن حكایت وار داستان های جمالزاده به این نتیجه رسید كه باورپذیری و شخصیت پردازی تیپیك مهم ترین جنبه های داستان به شمار می آید. با این مقدمه می توان سه نكته كلی را در باب داستان های شلوار های وصله دار مورد توجه قرار داد. نخست این كه پرویزی در آغاز دهه سی و بعد از درك تجربه های نویسندگان چپ و یا ایدئولوگ همان راهی را می رود كه م.ا.به آذین پیشنهاد كرده است اما نكته ظریفی كه داستان های این كتاب را از تنه ادبیات ایدئولوژیك جدا می كند همان بی شعار بودن آنها است. باید قبول كرد كه پرویزی به مانند جمالزاده، داستان را بیشتر نوعی فرصت برای تصویری دقیق از جامعه خود می دانست كه آن چنان هم نباید درگیر مسائل و مفاهیم آن چنانی هستی شناسانه شود. براساس همین نكته، پرویزی، از داستان نویسی و خاطراتش فرمی می سازد كه علاوه بر حفظ بن مایه های روایی اجتماع و مردم خود حلاوت و شیرینی كودك بودن را نیز به مخاطب خود یادآور می شوند. یكی از مهم ترین جنبه های ادبیات پرویزی نیز همین نكته بود، اینكه او به نوعی جزء نخستین نویسندگانی است كه با مدد از خاطرات خود و بیان آن در قالب رئالیستی و كاملاً مفهومی، آثاری را خلق نمود كه ادعایی در مسائل روشنفكری ندارند. راوی او بیشتر به روایت ماجرا و اتفاق غالباً طنز آلود و یا تراژیك خود دلبسته است و همین باعث شده كه پرویزی را در زمره كلاسیك ترین داستان نویسان ایرانی به حساب آوریم. از سویی دیگر پرویزی خواسته و یا ناخواسته به عنصر «لحن» در داستان و مسائل جامعه شهری شیراز توجه خاص دارد. او از دوره ای می نویسد كه حضور انسان روستایی در شهر های بزرگ، پررنگ شده و فراز و فرود های اجتماعی، ذهن او را از حالتی یقینی به شكلی سردرگم درآورده است. به طور مثال، ماجرای مدرن شدن و هم شكل شدن لباس در مدارس و ادارات ایران، آن چنان برای وی مهم است كه می تواند از آن به عنوان یك دغدغه مدرن یاد كند. پس دومین و مهمترین مولفه در خوانش نوشته های پرویزی، تقابل انسان وی با عناصر جدید زندگی شهری است. در اغلب داستان های شلوارهای وصله دار، چیزی كه موجب خلق روند خطی روایت می شود همین دغدغه مدرن شدن است. اگر صادق هدایت مدرنیسم جامعه ایرانی را در بحران هویت نوپای دوران خود تصویر كرد، رسول پرویزی، این پروسه را در شكلی عینی تر و صریح تر، با توسل به تغییر اخلاق زندگی جامعه خود بیان كرد. پسرك داستان های او به دلیل همان ناآشنایی با بافت و طرح وجودی زندگی شهری در برابر مسائلی كاملاً پیش پا افتاده نظیر عینك، شلوار، مسائل ناموسی و حتی عشق های روزمره جوانی، دچار نوعی بی هویتی و ناآگاهی تاریخی شده و همین موجب خلق «طنز» در زندگی او می شود. پرویزی در این داستان ها، جامعه ای متناقض را به تصویر می كشد كه در عین جهل و نادانی، به زور به سوی شكلی مدرن حركت داده شده است. نكته مهم این بحث، تلفیق نسبتاً موفق نویسنده از روایت حكایت وار و روایت داستانی است. در واقع جان كلام پرویزی را می توان حكایتی شفاهی دانست كه هر كودك و یا نوجوانی شاید آن را از سرگذرانده باشد، اما به دلیل تمایلات داستانی نویسنده، این فرم قدیمی با قالب روایی داستان جدید كنار آمده و در عین این كه ذاتاً به همان ماجرا و یا حكایت خود وابسته است، از ریتم و ساختارهای دراماتیك یك داستان كامل نیز برخوردار است. پرویزی به نوعی با گزارش از محیط شهری داستان و تاكید بر رفتارشناسی بی هویت آن، ابتدا پس زمینه ای از فضای آن دوره را ترسیم كرده و سپس با طرح ماجرا كه قائم به لحن و شتابزد گی روایت یك نوجوان روستایی است، به دو نتیجه مهم دست می یابد. او در دهه سی و در دوره ای كه داستان اجتماعی اغلب وابسته به فرم بیانی نویسندگان ایدئولوگ است، داستان هایی می نویسد كه شفاف هستند و در عین حال، هیچ ادعایی در ایجاد حركت و یا رویدادی خاص ندارد! و از طرفی دیگر، به دلیل نوع راوی و بیان جدید او، نمونه سرمشقی برای نویسندگان همان دوره و بعد از آن محسوب می شوند. به طوری كه نویسندگانی مانند جلال آل احمد، مهشید امیرشاهی و حتی نویسنده ای مانند فریدون تنكابنی، به مجموعه شلوارهای وصله دار، توجه خاص داشته اند. نكته اصلی دیگری كه در خوانش نوشته های رسول پرویزی باید مورد توجه قرار بگیرد همانا ساختار آن است. پرویزی، خواسته و یا ناخواسته به دلیل تسلط و آشنایی با ادبیات كلاسیك فارسی، از فرمی كاملاً بومی مدد گرفته و داستان می نویسد. در واقع نوع تركیب بندی و روایت پر از ایجاز پرویزی را باید در آثار دوره قاجار جست وجو كرد. او به مانند نویسندگان آن دوره، از پروبال دادن به ماجرای خود دست كشیده و در روایت آن از موجزترین شیوه استفاده می كند، در عین حال، پرویزی این حركت مدرن خود را با استعاری كردن و توصیفی كردن بیش از حد داستان فدا می كند. او به مانند میرزا حبیب اصفهانی (قیاسی در بین نیست) عاشق حاشیه هایی است كه شاید ارتباطی با داستان نداشته باشند اما به دلیل اغراق در استفاده از آنها، موجب به وجود آمدن جنبه ای زینتی در داستان می گردند و این تناقض ساختاری اتفاقاً داستان های پرویزی را شیرین تر كرده است. او به عنوان نویسنده بر اثر خود تسلط دارد و گاه، آن قدر فضاها را عوض می كند و یا از آدم ها و مكان های مختلف روایت می كند كه مخاطب، رد ماجرای اصلی را فراموش كرده و یا كم رنگ می بیند. این نكته شاید به دلیل نوع نگاه پرویزی به قالب روایی داستان باشد. او بر عكس نویسندگانی مانند هدایت و یا ساعدی، با حفظ نگاه روستایی خود كه همان، پرگویی و حاشیه پردازی است، بیشتر به دنبال نوعی حكایت گویی در داستان است. پرویزی در این فرم كه قبلاً توسط جمالزاده تجربه شده بود، كاركرد تصویری داستان را افزایش داده و سپس از ذهن راوی خود به عنوان یك باور مطلق سود می جوید. پس از منظر ساختاری، پرویزی خالق گستره ای است كه در آن تناقض های متعدد روایی به طرزی معجزه آسا، نتیجه داده و ما تمامی این مولفه ها را به حساب شلختگی ذهن راوی می گذاریم. پرویزی به خوبی درك كرده است كه منطق روایی راوی او براساس همین تناقض ها، ساخته شده و به همین دلیل، فرم بیانی داستان نیازمند آشفتگی و از هر دری گفتن است. جالب این جا است كه این نكته در مجموعه بعدی نویسنده، به ضرر او تمام می شود و او هیچ گاه نمی تواند داستان های شلوارهای وصله دار را تكرار كند. شلوارهای وصله دار در یك نگاه كلی، روایت هایی از جامعه پرافت و خیز دوران نوجوانی و جوانی نویسنده است كه در این میان دو داستان قصه عینكم و شلوارهای وصله دار، درخشان ترین آنها به حساب می آیند. پرویزی در این كتاب سردمدار سبكی می شود كه بعدها با گلی ترقی به اوج می رسد. ۲- لولی سرمست ۱۳۴۶: لولی سرمست كه بعد از تجربه موفق شلوارهای وصله دار و ده سال بعد از آن منتشر می شود، مجموعه ای تلف شده است. نوستالژی تركیبی شلوارهای وصله دار كه مخاطب خود را به بهترین شكل سرگرم كرده و تحت تاثیر قرار می داد، در این كتاب در شكل غم نامه ای برای زیبایی های تباه شده در می آید. در این مجموعه داستان، پرویزی بنابر جو خسته و خفقان بار دهه چهل، داستان هایی می نویسد كه اولاً می كوشند همان حال و هوای خاطره محور را داشته باشند و ثانیاً به مسائلی جدی تر مانند عرفان، نكبت جامعه شهری و... بپردازد. جالب این جا است كه پرویزی گویا به رغم این كه داستان های قبلی او آكنده از طنز است و طنز نمی تواند بیانگر خوبی برای این مفاهیم باشد، لحنی نسبتاً جدی را پیشنهاد می دهد. در این كتاب دو نكته اصلی قابل بحث است. نخست این كه آن زبان چند سویه و رنگارنگ كه در شلوارهای وصله دار تجربه شده بود، در اینجا با حفظ ساخت قدیمی خود و سلب عنصر تحرك و طنز به زبانی خسته كننده، سنگین و تا حدودی تصنعی تبدیل می شود.چیدمان كلمات پرویزی، بزرگ ترین دشمن موضوع های داستان های این مجموعه هستند. نویسنده با زبانی كه ریشه در دو یا سه دهه پیش از خود دارد، می كوشد، داستان هایی امروزی بنویسد كه بافت زبان به او این اجازه را نمی دهد. از طرفی دیگر، رخوت زبان كه ناشی از ریتم كند و نوع كلمات ثقیل و كهنه آن است، انرژی و پتانسیل لازم برای حركت به سوی داستان ذهنی را ندارد. شاید بزرگترین اشتباه پرویزی در این جا است كه برای نوشتن داستان ذهنی یا من گویه های پیچیده، زبانی ناهمگون را انتخاب كرده است.از سویی دیگر، آن اضطراب و بوالهوسی داستان های شلوارهای وصله دار، جای خود را به حكم هایی شعاری در باب زندگی می دهد. راوی در این داستان ها به خصوص «لولی سرمست» از سویی درگیر مدرنیسم زندگی اجتماعی خود است و از سوی دیگر مانند آدم های سعدی جهان را نصیحت می كند! رسول پرویزی، توانایی خود در خلق قصه هایی پر از حركت و شادی بخش را به كناری گذاشته و گویا خواسته تا با مدد از توانایی های زبان خود، آثاری هم شكل و شمایل روزگار خود خلق كند. در بسیاری از آثار این كتاب، تكلیف روایت مشخص نیست، یعنی نوعی دوپار گی و دوآلیته منفی كه همان زبان شاعرانه و مفاهیم روزمره باشد، موجب شده اند تا كاركرد هر دو مولفه زیر سایه تناقض موجود فرو رود. به طور كلی می توان گفت كه ما در لولی سرمست، با داستان هایی روبه رو هستیم كه در آنها نویسنده برای خلق یك مفهوم نوستالژیك مدرن كه همان مصیبت نویسی و یا سیاه نمایی باشد، شكست خورده و ما بیشتر با مرثیه سرایی برای جوانی، قدرت و یا عشق های از دست رفته روبه رو هستیم. دومین نكته در باب كتاب لولی سرمست این است كه پرویزی، اكثر تكنیك هایی كه در كتاب قبلی استفاده كرده و پاسخ مناسبی دریافت كرده بود را در جایگاهی نامناسب استفاده می كند. دغدغه كودكی و نوجوانی برای پرویزی، دغدغه اصلی است. اما در لولی سرمست او به دنبال ریشه های این علاقه می گردد و همین باعث می شود كه او به جای داستان نویسی، درگیر ریشه یابی هرآنچه را كه گم كرده است بشود. همین نكته به همراه تكرار مضامین قبلی كه دیگر جذابیتی ندارند، موجب شده تا پرویزی، بیشتر به یك مصلح اجتماعی و یا نویسنده ای اخلاق گرا تبدیل شود كه آدم ها و مخاطبان را با یك نتیجه گیری پایانی تنها می گذارد. او گویا احساس می كند كه باید به پند دادن نسل جدید بپردازد و به همین دلیل فرم داستان های خود را كه به شدت جذاب بوده به شكلی ملامتی در می آورد. لولی سرمست شكست تلخی در ادبیات داستانی رسول پرویزی به حساب می آید. در پایان: كاش پرویزی فقط شلوارهای وصله دار را می نوشت... اما به هر حال درباره این نویسنده باید نكته مهمی را در نظر داشت و آن نگاهش به داستان است. او یك داستان نویس حرفه ای نبود و یا حداقل ذهنیت حرفه ای نداشت، اما فضاهایی را ساخت كه در نقد و تصویر جامعه متناقض ایران قابل اعتنا است. فكر می كنم رسول پرویزی كمی به ناحق فراموش شده است وگرنه داستان های شلوارهای وصله دار از بهترین نمونه های اولیه داستان نو ایرانی هستند. منبع
  2. sam arch

    قصه عینکم به قلم رسول پرویزی

    به قدری این حادثه زنده است كه از میان تاریكی‌های حافظه‌ام روشن و پرفروغ مثل روز می‌درخشد. گوئی دو ساعت پیش اتفاق افتاده، هنوز در خانة اول حافظه‌ام باقی است. تا آن روزها كه كلاس هشتم بودم خیال می‌كردم عینك مثل تعلیمی و كراوات یك چیز فرنگی‌مأبی است كه مردان متمدن برای قشنگی به چشم می‌گذارند. دائی جان میرزا غلامرضا ـ كه خیلی به خودش ور می‌رفت و شلوار پاچه تنگ می‌پوشید و كراوات از پاریس وارد می‌كرد و در تجدد افراط داشت، به طوری كه از مردم شهرمان لقب مسیو گرفت ـ اولین مرد عینكی بود كه دیده بودم. علاقه دائی جان به واكس كفش و كارد و چنگال و كارهای دیگر فرنگی مآبان مرا در فكرم تقویت كرد. گفتم هست و نیست، عینك یك چیز متجددانه است كه برای قشنگی به چشم می‌گذارند. این مطلب را داشته باشید و حالا سری به مدرسه‌ای كه در آن تحصیل می‌كردم بزنیم. قد بنده به نسبت سنم همیشه دراز بود. ننه ـ خدا حفظش كند ـ هر وقت برای من و برادرم لباس می‌خرید ناله‌اش بلند بود. متلكی می‌گفت كه دو برادری مثل علم یزید می‌مانید. دراز دراز، می‌خواهید بروید آسمان شوربا بیاورید! در مقابل این قد دراز چشمم سو نداشت و درست نمی‌دید. بی‌آنكه بدانم چشمم ضعیف و كم‌سوست. چون تابلو سیاه را نمی‌دیدم، بی‌اراده در همه كلاس‌ها به طرف نیمكت ردیف اول می‌رفتم. همه شما مدرسه رفته‌اید و می‌دانید كه نیمكت اول مال بچه‌های كوتاه قدست. این دعوا در كلاس بود. همیشه با بچه‌های كوتوله دست به یقه بودم. اما چون كمی جوهر شرارت داشتم، طفلك‌ها همكلاسان كوتاه قد و همدرسان خپل از ترس كشمكش و لوطی بازی‌های خارج از كلاس تسلیم می‌شدند. اما كار بدینجا پایان نمی‌گرفت. یك روز معلم خودخواه لوسی‌ دم در مدرسه یك كشیده جانانه به گوشم نواخت كه صدایش تا وسط حیاط مدرسه پیچید و به گوش بچه‌ها رسید. همین‌طور كه گوشم را گرفته بودم و از شدت درد برق از چشمم پریده بود، آقا معلم دو سه فحش چارواداری به من داد و گفت: "چشت كوره؟ حالا دیگر پسر اتول خان رشتی شدی؟ آدمو تو كوچه می‌بینی و سلام نمی‌كنی!؟" معلوم شد دیروز آقا معلم از آن طرف كوچه رد می‌شده، من او را ندیده‌ام و سلام نكرده‌ام. ایشان عم عملم را حمل بر تكبر و گردنكشی كرده، اكنون انتقام گرفته مرا ادب كرده است. در خانه هم بی‌دشت نبودم. غالباً پای سفره ناهار یا شام كه بلند می‌شدم چشمم نمی‌دید، پایم به لیوان آب‌خوری یا بشقاب یا كوزة آب می‌خورد. یا آب می‌ریخت یا ظرف می‌شكست. آن وقت بی‌آنكه بدانند و بفهمند كه من نیمه كورم و نمی‌بینم خشمگین می‌شدند. پدرم بد و بیراه می‌گفت. مادرم شماتتم می‌كرد، می‌گفت: به شتر افسارگسیخته می‌مانی. شلخته و هردم‌بیل و هپل و هپو هستی، جلو پایت را نگاه نمی‌كنی. شاید چاه جلوت بود و در آن بیفتی. بدبختانه خودم هم نمی‌دانستم كه نیمه كورم. خیال می‌كردم همه مردم همین قدر می‌بینند! لذا فحش‌ها را قبول داشتم. در دلم خودم را سرزنش می‌كردم كه با احتیاط حركت كن! این چه وضعی است؟ دائماً یك چیزی به پایت می‌خورد و رسوائی راه می‌افتد. اتفاق‌های دیگر هم افتاد. در فوتبال ابداً و اصلاً پیشرفت نداشتم. مثل بقیه بچه‌ها پایم را بلند می‌كردم، نشانه می‌رفتم كه به توپ بزنم، اما پایم به توپ نمی‌خورد، بور می‌شدم. بچه‌ها می‌خندیدند. من به رگ غیرتم برمی‌خورد. دردناك‌ترین صحنه‌ها یك شب نمایش پیش آمد. یك كسی شبیه لوطی غلامحسین شعبده‌باز به شیراز آمده بود. گروه گروه مردان و زنان و بچه‌ها برای دیدن چشم‌بندی‌های او به نمایش می‌رفتند. سالن مدرسه شاپور محل نمایش بود. یك بلیط مجانی ناظم مدرسه به من داد. هر شاگرد اول و دومی یك بلیط مجانی داشت. من از ذوق بلیط در پوستم نمی‌گنجیدم. شب راه افتادم و رفتم. جایم آخرسالن بود. چشم را به سن دوختم، خوب باریك‌بین شدم، یارو وارد سن‌ شد، شامورتی را در آورد، بازی را شروع كرد. همة اطرافیان من مسحور بازی‌های او بودند. گاهی حیرت داشتند، گاهی می‌خندیدند و دست می‌زدند ـ اما من هر چه چشمم را تنگ‌تر می‌كردم و به خودم فشار می‌آوردم درست نمی‌دیدم. اشباحی به چشمم می‌خورد. اما تشخیص نمی‌دادم كه چیست و كیست و چه می‌كند. رنجور و وامانده دنباله‌رو شده بودم. از پهلو دستیم می‌پرسیدم : چه می‌كند؟ یا جوابم نمی‌داد یا می‌گفت مگر كوری نمی‌بینی. آن شب من احساس كردم كه مثل بچه‌های دیگر نیستم. اما باز نفهمیدم چه مرگی در جانم است. فقط حس كردم كه نقصی دارم و از این احساس، غم و اندوه سختی وجودم را گرفت. بدبختانه یك بار هم كسی به دردم نرسید. تمام غفلت‌هایم را كه ناشی از نابینائی بود حمل بر بی‌استعدادی و مهملی و ولنگاریم می‌كردند. خودم هم با آنها شریك می‌شدم.
×
×
  • اضافه کردن...