رفتن به مطلب

بیایید همه با هم واژگان پارسی را جایگزین واژگان بیگانه کنیم ..


ارسال های توصیه شده

غ

غارت: تاراج

غافل از آنکه: ناآگاه از آنکه

غالب مردم: بیشتر مردم

غالبا: بیشتر

غذا: خوراک

غریب: ناآشنا

غریبی: ناآشنایی

غسل: شست و شو

غصه: غم - اندوه

غلات: جو و گندم

غلام: برده

غلبه کردن: چیره شدن

غلط: نادرست

غلطیدن: غلتیدن

غلیظ: چگال

غیر قابل اجرا: انجام ناپذیر

غیر قابل ارجاع: برگشت ناپذیر

* غیر قابل اشتعال: نسوز

غیر قابل انعطاف: نرمش ناپذیر

غیر قابل باور: باورنکردنی

غیر قابل بخشش: نابخشودنی

غیر قابل بیان: ناگفتنی

غیر قابل تحمل: برنتافتنی

غیر قابل درک: درنیافتنی

غیر قابل دسترس: دست نیافتنی

غیر قابل عفو: نابخشودنی

غیر قابل فهم: درنیافتنی

غیر قابل قسمت: بخش ناپذیر

* غیر قابل معالجه: بی درمان

غیر قابل مقایسه: سنجش ناپذیر

غیر قابل کنترل: مهار گسیخته

غیرمرفه: بینوا

غیرممکن: نشدنی - ناشدنی

لینک به دیدگاه

ف

 

فائق آمدن: پیروز شدن

فاتح: پیروزمند

فاحشه: روسپی

فارسی: پارسی

فارغ البال: آسوده دل

فارغ التحصیل: دانش آموخته

فاسد: تباه

فاصله گرفتن: دور شدن

فاکتور خرید: برگ خرید

فاکس: دورنگار

فامیلی: خانوادگی

فانی: زودگذر

فایده: سود – هوده

* فایل (file): پَرْوَن‌جا (محفظه‏‌ای کشویی برای نگه‌داری پرونده‏‌ها، پرون‌جا از ادغام دو واژه‌ی «پرونده» و «جا» ساخته شده است)

فتح یا ظفر: پیروزی

فتنه: آشوب

* فجر: پگاه

فحاشی: ناسزاگویی

فحش: ناسزا - دشنام

فرار از: گریز از

فرار: گریز

فرامین: فرمان ها

فرانشیز: خودپرداخت

فرض کرد: پنداشت

* فرضیه: انگاره

فارغ التحصیل: دانش آموخته

فرمول: ساختاره

فرکانس: بسامد

فساد: تباهی

فعال: پرکار

فعال: پرکار - پویا

فعالیت: تکاپو - کار و جنبش

فعل: کارواژه

فعلاً: هم اینک

فعلی: کنونی

فقدان: نبود

فقر: تهیدستی - نداری

فقط: تنها

فقه: دین شناسی

فقیر: تهیدست

فقیه: دین شناس

فکر: اندیشه

فلاسک: دمابان

فلذا: بنابراین - پس

فلسفه: فرزانش

فلش: پیکان

* فلش تانک (flash tank ): آبشویه

فوت شد: درگذشت - مرد

فورا: بی درنگ

فوق العاده: بی اندازه

فوق برنامه: فرابرنامه

فوقانی: بالایی

فی الفور: در دم

فی المثل: برای نمونه

فی الواقع: به راستی

* فیبر(fiber ): الیاف

فی نفسه: به خودی خود

فیش: برگه

فیلتر: پالایه

لینک به دیدگاه

ق

 

قابل انجام: شدنی

قابل پیش بینی: پیش بینی کردنی

قابل تامل: درنگ کردنی

قابل توجه: چشمگیر

قابل دسترس: دست یافتنی

قابل ذکر است: گفتنی است

* قابل رؤیت: بیناک

قابل شما را ندارد: سزاوارتان نیست

قابل قبول: پذیرفتنی

قابل قسمت: بخش پذیر

قابل مطالعه: خواندنی

قابل مهار: مهارشدنی

قابل کنترل: مهارشدنی

قابله: ماما

قابلیت قسمت: بخش پذیری

قاتل: آدمکش

قاجاریه: قاجاریان - قاجار

قادر: توانا

قاضی: دادرس - داور

قاطر: استر

قافله: کاروان

* قافیه: پَساوَند

* قانون: دادِستان ( به کسر د و سکون س )

قبایل: تیره ها

قبر: گور

قبرستان: گورستان

قبض انبار: رسید انبار

قبض: رسید

قبل: پیش

قبلا: پیشتر

قبلی: پیشین

قبول می‌کنم: می‌پذیرم

قبیح: زشت

قتل عام: کشتار، همه‌کشی

قد علم کردن: سربرافراشتن

قدح: سبو

قدرت بالقوه: توان نهفته

قدرت: نیرو - توان

قدرت طلب: جاه پرست - فزون خواه

قدرتمند: نیرومند

قدردانی: سپاسداری

قدم دوم: گام دوم

قدما: پیشینیان

قدمت: دیرینگی

قدیم الایام: پیشترها، دیرباز

قدیمی: کهن - باستانی - کهنه

قرار: پیمان

قرار دادن: نهادن، گذاشتن

قرارداد: پیمان نامه

قرض الحسنه: وام بی بهره

قرن: سده ( قرون: سده ها )

قره قروت (ترکی): ترف ( Tarf )

قرون وسطایی: میان سده ای

قرون وسطی: سده های میانی

قریب الوقوع: زود هنگام

قریب: نزدیک

قسم: سوگند

قسمت دوم: بخش دوم

قسی القلب: سنگدل

قصد دارند: برآنند

قصر: کاخ

قصه: داستان

قصور: کوتاهی

قصیده: چکامه

قضا و قدر: سرنوشت

قضائیه: دادگستری

قضات: داوران

قضاوت: داوری

قطع درختان: بریدن درختان

قطع کردن: بریدن

قطعا: بی گمان

قطعه: تکه

قفسه: گنجه

قلاع: دژها

* قلم: مداد، خامه

قلمرو: گستره

قله: چکاد ( Chekad)

قمر مصنوعی: ماهواره

قنات: کاریز

قناعت کردن: بسنده کردن

قوا: نیروها

قوز: گوژ

قوس: کمان

قوم: تیره

قوه: نیرو – توان - باتری

قوی: نیرومند

قهر آمیز: خشونت آمیز

قیافه: چهره

قیام: شورش - خیزش

قیامت: رستاخیز

قیم: سرپرست

* قیمت: بها، نرخ

قیومیت: سرپرستی

لینک به دیدگاه

ک

 

* کابل ( cable): بافه

کابوس: بختک

کابینت (فرانسه): گنجه

کاتالیزور (اروپایی): کنشیار

* کادر (cadre ): پایوران ( گروهی متشکل از افراد متخصص در یک زمینه )

کاذب: دروغین

کار مشکلی است: کار دشواری است

کارخانجات: کارخانه ها

کاسب: سوداگر

کاشف: یابنده

کافی است: بس است

کامپیوتر: رایانه

* کانتینر(container): بارگُنج

کاندیدا: نامزد

* کاور(cover): پوشن ( پوشش محافظ برای اشیایی مانند لباس و کتاب که از از ترکیب «پوش» و «ن» (پسوند اسم ابزارساز) ساخته شده است )

کبد: جگر

کبیر: بزرگ

* كپی (اروپايی): رونوشت

* کپی ‌رایت (copyright): حق نشر

* کپسول (capsule): پوشینه

کثرت: فراوانی

کثیر الانتشار: پرشمارگان

کثیف: ناپاک

کدورت: دلگیری

کذاب: دروغگو

کذب: دروغ

* کراکر (cracker): تُردَک ( نوعی بیسکویت ترد و شکننده و معمولاً شور )

کسب علم: دانش اندوزی

کسب و کار: سوداگری

کسرکردن: کاستن

کسوف: خورشید گرفتگی

کفاش: کفشگر

کفاشی: کفشگری

کفایت: بسنده - بسندگی

کفایت می‌کند: بسنده می‌کند

کفن و دفن: خاکسپاری

کل: همه

کلاً: روی هم رفته

کلام: سخن

کلام خدا: سخن خدا

کلاه مال من است: کلاه از من است

کلمه: واژه ( * کلمات: واژگان، واژه ها )

کلمه عبور: گذرواژه

کلیپ: نماهنگ

کلیت: همگی

کم نظیر: کم مانند - بی مانند

کم و کیف: چند و چون

کمالات: شایستگی - شایستگی ها

کماکان: همچنان

کن فیکون: زیر و رو - زیر و زبر

کنترل: مهار

کنتور (اروپایی): شمارنده

کنگره: همایش

کهولت: پیری

کوپن: کالابرگ

کیاست: زیرکی - هوشیاری

لینک به دیدگاه

گ

 

گالری (اروپایی): نگارخانه

گرامر زبان (انگلیسی): دستور زبان

گریم (اروپایی): چهره پردازی

گریمور: چهره پرداز

گزارشات: گزارش ها

* گلایدر(glider): بادپَر

گمرک: باژگاه

گیشه: باجه

لینک به دیدگاه

ل

لاابالی: بی بندوبار - بی سروپا

لااقل: دست کم

لاجرم: خواه ناخواه

لازم نیست: نیاز نیست

لایتناهی: بی پایان - بیکران

لایق: شایسته

لاینحل: ناگشودنی

لاینفک: جدانشدنی

لاینقطع: پیوسته - همواره

لباس: پوشاک - جامه

لباس پوشیدن: جامه پوشیدن

لجباز: یکدنده - ستیزه جو

لجبازی: یکدندگی

لحاف: روانداز

لحظه به لحظه: دم به دم

لذیذ: خوشمزه

لطفا: خواهشمندم - خواهشمند است

لعنت: نفرین

لعنت کردن: نفریدن - نفرین کردن

لغت: واژه

لغتنامه: واژه نامه

لفاظی: واژه بازی

لقب: فرنام

لهجه: گویش

لوازم التحریر: نوشت افزار

لوازم: ابزارها

لیاقت: شایستگی

لینک به دیدگاه

م

 

مؤاخذه: بازخواست

مؤلف: نویسنده

ما فوق: فراتر از

ماء شعیر: آبجو

ماحصل: دستاورد

ماخوذه: برگرفته

مادام العمر: همیشگی

مادامی که: تا هنگامی که

ماساژ: مشت و مال

ماضی: گذشته

مالکیت: ازآنش

مامور: کارگزار

مامور پلیس: شهربان

مانع: گیر - راهبند

ماهر: چیره دست

ماهیت کار: سرشت کار

ماوراء الطبیعه: فرا سرشت

ماوراء النهر: فرارود

ماورای: فرای

مایحتاج: نیازها

مایوس: دلسرد

مباحثه: گفت و شنود

مبارک باد: خجسته باد

مبارک: فرخنده، خجسته

مبتدی: تازه کار - نوآموز

مبتلا: دچار

مبتلا به مریضی: دچار بیماری

مبتنی بر: بر پایه

مبتکر: نوآور

مبتکرانه: نوآورانه

مبحث: جستار

مبدا: آغاز

مبدأ: خاستگاه

مبهوت: گیج

مبین: بازگوکننده

متاثر: دل آزرده

متارکه: جدایی

متاسفانه: بدبختانه - شوربختانه

متبحر: زبردست - چیره دست

متحد: همبسته

متخصص: کارآزموده

متخصصان: کارآزمودگان

مترادف: همچم

متراکم: چگال

مترجم: برگرداننده

مترقی: پیشرفته

متزلزل: لرزان

متسلسل: زنجیروار

متشکرم: سپاسگزارم

متشکل از: در برگیرنده

متعادل: ترازمند

متعاقب: به دنبال - در پی

متعاقبا: پس از این

متعجب: شگفت زده

متعدد: انبوه

متعصب: خشک سر

متعلق به: از آن

متعهد: پایبند

متفرق کردن: پراکنده کردن - پراکندن

متفق القول: یکزبان - همزبان

متفکر: اندیشمند

متفکران: اندیشمندان

متقاضی: درخواست کننده

متلاشی: فروریخته

متمایز: جدا

* متمول: توانگر، دارا

متنوع: گوناگون

متواتر: پی در پی

متواضع: فروتن

متوالی: پیاپی

متوسط: میانه

متوقف شد: بازایستاد

متوقف شدن: بازایستادن

متولد شده: زاده شده

متولی: دست اندرکار - سرپرست

متولیان: دست اندرکاران

مثال: نمونه

مثلث: سه گوش - لچک

مثلثی: لچکی

مثمر ثمر: کارساز

مثمر ثمر واقع شد: به کار آمد

مجانی: رایگان

* مجبور( شدن / کردن ): ناچار، وادار ( شدن / کردن )

مجتمع: همتافت

مجدد: دوباره

مجدداً: دوباره

مجذوب: شیفته - شیدا

مجرب: کارآزموده

مجرم: بزهکار

مجروح: زخمی

مجسمه: تندیس

مجلس: انجمن

مجلل: پرشکوه - پرنما

مجله: گاهنامه

مجمع: گردهمایی

مجموعاً: روی هم

مجموعه: گردآور

مجنون: دیوانه - شیدا

مجهول الهویه: ناشناس

مجوز: پروانه

محاسبه نشده: نسنجیده

محافظ: نگهبان

محبس: زندان

محبوب: دوست داشتنی

محبوس: زندانی

محترم: ارجمند

محترم: ارجمند - گرامی

محتوا: درونمایه

محتویات: درونمایه

محدود: اندک

محذوریت: تنگنا

محرم: رازدار

محروم: بی بهره

محرک: جنباننده

محسوس: چشمگیر

محشر: رستاخیز

محصل: دانش آموز

محصول: فرآورده

محضر اسناد رسمی: دفترخانه

محضر: پیشگاه

محفوظ: نگاهداشته

محقق: پژوهنده یا پژوهشگر

محققانه: پژوهشگرانه

محل اکتشاف: یافتگاه

محل تلاقی: پیوندگاه

محله: برزن

محکم: استوار

محیط: پیرامون

مخاصمه: رزم

مخبر: خبرنگار- خبررسان

مختصر: ناچیز

مختلط: درهم

مختلف: گوناگون

مخرب: ویرانگر

مخزن: انبار- انباشتگاه - اندوختگاه

مخصوص: ویژه

مخفی: پنهان - نهان

مخفیانه: پنهانی

مخفیگاه: نهانگاه

مخلوط: درهم - آمیخته

مخلوط کردن: آمیختن درآمیختن

مخلوق: آفریده

مخمصه: هچل ( Hachal)

مد (در دریا): خیزآب

مد نظر: دلخواه

مداخله: پادرمیانی

مداوم: همیشگی

مدت مدید: دیرگاه

مدتی است: چندی است

مدد: یاری

مدرس: استاد - آموزگار

مدرسین: آموزگاران

* مدرن (Modern ): نوین‌، امروزی‌

* Modernism مدرنیسم : نوگرایی‌، نوین‌ گرایی‌

Modernist * مدرنیست : نوگرا، نوین‌ گرا

Modernization * مدرنیزاسیون : نوسازی‌، نوپردازی‌، نوین‌ گری‌

Modernize * مدرنیزه : نوین‌ کردن‌، به روش‌ امروزی‌ دراوردن‌

Modernity * مدرنیته : تازگی – نوینی

مدعوین: میهمانان

مدفوع: چمین، سرگین

مدفون کردن: به خاک سپردن

مدل (اروپایی): الگو

مدینه فاضله: آرمانشهر

مذاکره: گفتگو

مذبوحانه: نافرجام

مذمت کردن: نکوهیدن

مذهب - دین: کیش - آیین

مذکر: نر

مذکور: یادشده

* مرئی / نامرئی: دیدنی / نادیدنی

مراتع: چراگاه ها

مراجعت: بازگشت

مربع: چهارگوش

مرتباً: پی در پی

مرتبط: پیوسته

مرتجع: واپسگرا

مرتع: چراگاه

مرتعش: لرزان

مرحله دوم: گام دوم

مرحوم / مرحومه: شادروان

مرسوله پستی: بسته پستی

مرسی: سپاس

مرض: بیماری

مرطوب: نمناک - نمور - نمدار

مرفه: بانوا

مرور: بازبینی

مرکز تحقیقات: پژوهشگاه

مرکز ثقل: گرانیگاه

مریخ: بهرام

مرید: پیرو

مریض: بیمار

مریض خانه: بیمارستان

مریضی: بیماری

مزاح: شوخی

مزاحم شدن: دردسر دادن

مزخرف: لیچار

مزرعه: کشتزار

مزیت: برتری

مزین: آراسته

* مسؤول: پاسخ ده، پاسخ گو

مساحت: گستره

مسابقه: پیکار

مسافر: رهنورد - رهسپار

مساوات: برابری

مساوی: برابر

* مستأصَل: درمانده

مستبد: خودکامه

مستبدان: خودکامگان

مستتر: نهان

مستحضر: آگاه

مستحق: سزاوار

مستراح: دستشویی - آبخانه - دست به آب

مستشرق: خاورشناس

مستضعف: بینوا

مستعمل: کارکرده

مستفیض: بهره مند

مستقیم: سر راست

مستقیما: آشکارا - یکراست

مستمر: پیوسته

مستمعین: شنوندگان

مستهلک: فرسوده

مستولی: چیره

مسخره است: خنده دار است

مسقط الراس: زادگاه

مسلخ: کشتارگاه

مسلط: چیره

مسلما: بی گمان

مسولان: کارگزاران

مسکن (دارو): آرامبخش

مسیر: راه - گذرگاه

مسیل: خشکرود

مشابه: همانند

مشارالیه: نامبرده

مشارکت: همکاری

مشاهده: نگریستن - تماشا

مشاهده کردن: تماشا کردن - درنگریستن

مشاهیر: نام آوران

مشاور: رایزن

مشترک المنافع: همسود

مشتمل بر ...: دربردارنده ...

* مشتق: برگرفته

مشخصه: ویژگی - شناسه

مشرق: خاور

مشغله: کار و بار

مشقت: رنج

مشهور: نامی - نامدار - سرشناس

مشورت: رایزنی

مشکل است: سخت است

مشکل: دشوار

مشکلات: دشواری ها

مصالح ساختمانی: ساختمایه ها

مصدوم: آسیب دیده

مصلی: نمازگاه

مضایقه نمی کنم: خودداری نمی کنم، فروگزاری نمی کنم

مضطرب: پریشان

مضیقه: تنگنا

مطالبات: خواسته ها

مطالعات: پژوهش ها

مطبخ: آشپزخانه

مطبوع: دلنشین - دلپذیر

* مطبوعات: چاپاک ها

مطرح کردن: در میان گذاشتن

مطرود: رانده شده

مطلع: آگاه

مطلوب: دلخواه

مطمئناً: بی گمان

مطیع: فرمانبردار

مظلوم: ستمدیده

مظهر یا سمبول (لاتین): نماد

مع الوصف: با اینهمه

مع هذا: با اینهمه

معاد: رستاخیز

معادل: برابر

معاش: روزی

معاشرت: رفت و آمد

معاصر: امروزین - امروزی

معافیت: بخشودگی

معاملات: داد و ستدها

معاندت: دشمنی

معاهده: پیمان نامه

معاون: دستیار

معبر: گذرگاه

معتقدات: باورها

* معجزه: نتوانستنی، نیارستنی

معدودی: شماری

معرفی: شناسایی

معروف: سرشناس

معروف ترین: نامی ترین

* معشوق: دلبر

معضل: کاستی - دشواری

معضلات: کاستی ها

معطر: خوشبو

معقول: بخردانه

معلم: آموزگار

معلومات: دانسته ها

معما: چیستان

معمم: دستاربند

معنی: چم (cham ) – آرش ( arash )

معکوس: وارونه

معیار: سنجه

مغرب: باختر

مغرور: خودخواه - خودپسند

مغفرت: آمرزش

مفتوح: باز

مفرح: دلگشا

مَفصل: بندگاه

مُفصل: پردامنه

مفصل: گسترده

مفقود الاثر: ناپدید - گم نشان

مفقود شده: گم شده، ناپدید شده

مفلوک: بیچاره - درمانده - بدبخت

مفید: سودمند

مقابل: روبرو

مقابله: رویارویی

مقارن: همزمان - همهنگام

مقاله: نوشتار

مقاومت: پایداری

مقایسه: سنجش

مقایسه می‌کنم: می‌سنجم

مقبره: آرامگاه

مقتولین: جان باختگان - کشتگان

مقداری: اندکی - چندی

* مقدس: ورجاوند ( varjavand )، اسپند، سپنت، سپنتا

مقدمه: پیشگفتار - سرآغاز

مقدور: شدنی

مقر: ستاد

مقر سپاه: ستاد سپاه

مقررات: آیین نامه

مقصر: گناهکار

* مقصود: كام، خواست، خواسته

مقطعی: دوره ای

مقطوع النسل: بی فرزند

مقننه: آیین گذاری

مقنی: چاه کن

مقوله: زمینه - گویه

مقوی: نیروبخش

مقیاس: پیمانه

مکانیزم: سازوکار

مکث: درنگ

مکرمه: گرامی

مکروه: ناپسند - زشت

مکشوف: یافته

مکشوفه: نویافته

مکلف: ناچار - وادار

* مگنت (magnet): آهن‏‌ربا

ملاح: ملوان

ملاقات کرد: دیدار کرد

ملامت: سرزنش-سرکوفت

ملت: مردم

ملتزم: پایبند

ملحق شدن: پیوستن

ملکه: شهبانو

ممانعت: بازدارندگی - بازداری - جلوگیری

ممتد: دنباله دار

مملکت: کشور

ممنوع: بازداشته

ممنون: سپاس

ممنونم: سپاسگزارم

ممکن: شدنی

من بعد: زین پس

من حیث المجموع: روی هم رفته

منادی: پیام آور

مناره: گلدسته

منازعه: درگیری - ستیز

منازل: خانه ها

مناسب: پسندیده

مناسبت: فراخور

مناطق آزاد: آزادگاه ها

مناظره: گفتمان

منتخب: برگزیده

منتظر: چشم براه

منتقدان: خرده گیران

منتقدین: خرده گیران

منجر شدن: انجامیدن

منجر شده: انجامیده

منجم: اخترشناس

منجمد: یخ بسته

منحصر به فرد: بی همتا

منحل شد: برچیده شد

منحل کردن: برچیدن

منزل: خانه

منزه: پاک

منزوی ساختن: گوشه نشین ساختن

منسجم: هماهنگ

منشاء: سرآغاز

منصفانه: دادگرانه

منصوب کردن: گماردن

منصوب کردن: گماشتن

منطق: کَرویز

منطقه آزاد: آزادگاه

منطقه آزاد تجاری: آزادگاه بازرگانی

منطقی: بخردانه

منظره: چشم انداز

* منظم: بسامان

منظومه شمسی: سامانهٔ‏ خورشیدی ( Solar System)

منع: بازداری

منفعت: سود - هوده

منفک: جدا

منقل: آتشدان

منهدم: نابود

منوط به: وابسته به

منکر شد: زیرش زد

مواجه: روبرو

موازنه: برابری

موازنه قدرت: برابری نیروها

موافقم: همداستانم

موثر: کارساز

موجب: مایه

موجب نگرانی شد: مایه نگرانی شد

موجبات: زمینه ها

موجه: پذیرفتنی

مورخ: گذشته نگار

مورد: باره

مورد نظر: دلخواه

موزه: دیرینکده

موسس: بنیادگزار

موسسه: بنیاد – نهاد - سازمان

موضوع: جستار

موعد: زمان - سررسید

موفق باشید: پیروز باشید

موفق: کامیاب

موفقیت: کامیابی

موقت: گذرا - زودگذر

موقع: هنگام

مولود: فرزند

مومن: باورمند

مونث: ماده

مهاجرت: کوچ

مهارت: چیرگی

مهلک: کشنده

مهیا: آماده

میادین: میدان‌ها

* میثاق: پیمان

میسر است: شدنی است

میکروب: ریزاندامگان

میلاد: زادروز

مینیاتور: ریزنگاره

مینیاتوری: ریزنگارگی

مینیاتوریست: ریزنگارنده

لینک به دیدگاه

ن

 

نامتناسب: بی‌قواره

ناحق: ناسزا

نادر: کمیاب

نادم: پشیمان

ناراضی: ناخشنود

نارضایتی: ناخشنودی

ناشکری: ناسپاسی

ناشی از: برآمده از

ناشی شده است: برآمده است

ناشی می‌شود: بر می‌آید

ناطق: سخنران

ناعدالتی: بی دادگری

نامبارک: ناخجسته

نامرتب: نا به سامان

نامرتبی: نا به سامانی

نامطلوب: ناپسند

نامنظم: نا به سامان

ناموفق: ناکام

نامیمون: ناخجسته

نبض: تپش

نجات: رهایی

نجار: درودگر

نجاری: درودگری

نجوم: اخترشناسی، ستاره‌شناسی

نحوه: روش - شیوه

نحوه کار: روش کار

ندامت: پشیمانی

ندرتاً: گاهی

نزاع: کشمکش

نزول پول: بهره پول

نزولی: کاهنده

نسبتاً: کمابیش

نسل: دودمان

نسوان: زنان

نشاط: شادی

نشریه ادواری: گاهنامه

نشریه هفتگی: هفته نامه

نصب کردن: گذاشتن

نصف: نیم - نیمه

نصیحت: پند - اندرز

نطق: سخنرانی

نظارت: بازبینی - بازرسی - وارسی

نظاره گر: بیننده

نظافت: پاکیزگی

نظافت را رعایت کنید: پاکیزه نگه دارید

نظام: سامانه

نظر به اینکه: از آنجا که

نظم: سامان

نظیر: همانند

نفر: تن

نفع: سود

نفع خالص: سود ویژه

نفیس: گرانمایه - باارزش

* نقد: دَستادَست //////// نسیه: پَستادَست

نقطه عطف: چرخشگاه

نقطه نظر: دیدگاه - نگرش

نقیصه: کاستی

نمک طعام: نمک خوراکی

نهایتا: سرانجام

نهایی: پایانی

نهضت: جنبش

نواقص: کاستی ها

نورانی: درخشان

نوشتجات: نوشته ها

نوع: گونه

لینک به دیدگاه

و

 

واحد: یکتا

* وارمِر (warmer): چراغک

واصله: رسیده - دریافتی

واضح: روشن

واعظ: سخنران

واقعا: به راستی

واقعه یا اتفاق: رویداد یا رخداد

واقعی: راستین

* واکمن (Walkman): پخش همراه

و الا: وگرنه

والد: پدر

والده: مادر

والله: به خدا

والی: استاندار

وب سایت: تارنما

وبلاگ: تارنگار

وثیقه: پشتوانه

وجود: هستی

وحدت: همبستگی - یگانگی

وحشت: هراس - ترس-بیم

وحشت کردن: ترسیدن - هراسیدن

وحشتناک: هراسناک - ترسناک

وحشیانه: ددمنشانه

وخیم: ناگوار

ودیعه: سپرده

وراث: بازماندگان

وراجی: پرگویی

ورم: آماس

ورید: رگ

وزین: سنگین

* وساطت: میانجیگری ( واسطه: میانجی )

وسط: میان یا میانی

وسعت: گستره

وصیتنامه: درگذشتنامه

وضع حمل: زایمان

وضعیت: چگونگی

وضو: دست نماز

وضوح: روشنی

وطن: میهن

وفات: مرگ - درگذشت

وفور: فراوانی

وقاحت: بی شرمی

وقایع: رویدادها

وقتی که: هنگامیکه

وقتی که در باز شد...: هنگامی که در باز شد ...

وقیح: بی شرم

ولادت: زادروز

ولاغیر: و دیگر هیچ

ولیعهد: جانشین

وکیل مجلس: نماینده مجلس

لینک به دیدگاه

ه

هال: سرسرا

هذیان: چرند

هلیکوپتر: بالگرد

هم معنی: هم چم - هم آرش

هم وطن: هم میهن

همان طور: همانگونه

همجهت: همسو

همفکران: هم اندیشان

همینطور: همینگونه

* هویت یا ماهیت: چِبود

* هیتر(heater): اجاقک

هیچ وجه: هیچگونه

هیچ وقت: هیچگاه

لینک به دیدگاه

ی

یاغی: سرکش

یأس: ناامیدی

یقین: باور

یقینا: بی گمان

یورتمه: چارگامه

* یومیه: روزانه ( یوم: روز )

یک ذره: یک خرده

یک ربع: یک چهارم

یک عده: شماری

یکطرفه: یکسویه

لینک به دیدگاه

این واژه ها رو هم از جاهای گوناگون گردآوری کردم. سر فرصت به پست های پیشین می افزایم.

 

حالا = اکنون

مثال = شبیه آوردن

کلمه = واژه

کبیر = بزرگ

استفاده = به کار بردن

اکثر = بیشتر

تقاضا = درخواست

سلام = درود

سلامت = تندرست

تنظیمات = پیکربندی ها

مستأصَل به جای درمانده

تعمّق به جای دور اندیشی

متموّل به جای دارا

زینت: آراستن

فارغ التحصیل : دانش آموخته

راضی : خشنود

احساس : سِهیدن ، سهش

تأثیر: فَرجاد

مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا

دلیل و علت : شُوَند

حقیقت: آمیغ

هویت یا ماهیت : چِبود

ضامن : پایندا

تحقیق : پژوهش

تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش

استبداد: خودکامگی

مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)

منظم: بسامان

عادت : خوی

اجداد: نیاکان

صفحه: سات ، رویه

خصومت : دشمنی ، ستیز

قرن: سده

معما: چیستان

غیر قابل اشتعال: نسوز

غیر قابل معالحه: بی درمان

خلقت: آفرینش

اقتصاد: اندازه داری

نصیحت: اندرز، پند

عضو: اندام ، هموَند

فرضیة : انگاره

خداحافظ: بدرود - خدانگهدار

سلام علیکم : درود بر شما

استعمال : به کارگیری

اکتفاء: بسنده کردن

جمعیت یا حزب: باهَماد

سوء ظن : بد گمانی

اطراف: پیرامون

مضیقه: تنگنا

ممانعت: جلوگیری

مطبوعات : چاپاک ها

اغماض: چشم پوشی

امواج: خیزاب ها

امضا کردن: دستینه نهادن

عمیق : ژرف ، گود

متشکر: سپاسگزار

طریقه: شیوه

معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی

ظهر: نیمروز

فجر: پگاه

صبح: بامداد

خصوصیات: ویژگی ها

خاص: ویژه

اقتدار: یارایی

اول: نخست ، یکم

شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ

التماس: لابه

بشارت: مژده

وساطت: میانجیگری

اجتماعات: گردهمایی ها

علم هیأت: ستاره شناسی

ریاضت: سختی کشی

صورت و ظاهر : رویه

مشکل: دشوار

مبارک : خجسته

مشتق: برگرفته

میثاق: پیمان

حوادث: رویدادها

قابل رؤیت: بیناک

مسؤول: پاسخ ده

تبادل افکار : هم اندیشی

مسألت : درخواست

مرئی/نامرئی : دیدنی / نادیدنی

رعیت : بازیار

قافیه : پَساوَند

شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده

نقد: دَستادَست

نسیه : پَستادَست

مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو

( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)

بله : آری

عکس العمل : واکنش

منوّر الفکر : روشنفکر

بی حدّ و حصر : بی اندازه

 

Modern

نوین‌، امروزی‌

Modernism

نوگرایی‌، نوین‌ گرایی‌

Modernist

نوگرا، نوین‌ گرا

Modernization

نوسازی‌، نوپردازی‌، نوین‌ گری‌

Modernize

نوین‌ کردن‌، به روش‌ امروزی‌ دراوردن‌

modernity

تازگی – نوینی

 

 

خب.. تاکنون این واژه ها رو پیدا کردم. خواهشمندم دوستان گل هم اگر واژه های دیگری می شناسن، برابر پارسیشو بگذارن.

خصوصا واژه های عامیانه ی امروزی. یا واژه های علمی و فناوری های جدید که وارد زبان ما شده.

بنده هم اونها رو طبق حروف الفبا به پست های نخست می افزایم تا مجموعه ی کامل و قابل دسترسی برای استفاده درست شود. :a030:

 

 

باسپاس از همکاری شما :icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

سلام

کارخوبیه .

ولی بهترنیست مثلا اگرخواستیم بنویسیم دموکراتیکتو پرانتز بنویسیم مردسالارانه یابلعکس

 

این سوال هم هست وقتی یک مقاله علمی هست یابین المللی آیامی شود فارسی نویسی انجام داد یعنی واژهای علمی هم به فارسی برگرداند؟

به نطرم صرفا نبایدمعادل باشد بایدمفهوم کلمه راهم برساند.

مثلا به باطری میگن انباره و خازن = انباره خازنی

لینک به دیدگاه

منم با نظر iranpg موافقم. واسه کلمه های علمی که به هیچ وجه معادل سازی درست نیست.

و همینطور چیزایی که کشف یا اختراع میشه و حالت بین المللی پیدا میکنه، معادل سازیش درست نیست.

لینک به دیدگاه
سلام

کارخوبیه .

ولی بهترنیست مثلا اگرخواستیم بنویسیم دموکراتیکتو پرانتز بنویسیم مردسالارانه یابلعکس

 

این سوال هم هست وقتی یک مقاله علمی هست یابین المللی آیامی شود فارسی نویسی انجام داد یعنی واژهای علمی هم به فارسی برگرداند؟

به نطرم صرفا نبایدمعادل باشد بایدمفهوم کلمه راهم برساند.

مثلا به باطری میگن انباره و خازن = انباره خازنی

 

سلام. تاحدودی حق با شماست.:icon_gol: مثلا در علوم فلسفه و تحقیقی برخی واژه های عربی هستند که اگر بخواهیم معنی فارسیشونو بذاریم معنی رو نمی رسونند. مثل استنباط. معنی تخصصیی درونشون دارند.

ولی در مورد بقیه واژه ها می تونیم جایگزینی انجام بدیم. شاید ۱۰۰درصد نشه ولی تا جای ممکن بهتر تلاش کنیم قبل از نوشتن و سخن گفتن واژه پارسی به کار ببریم.

در ترجمه های عمومی و زبان گفتاری و نوشتاری روزمرمون که می تونیم؟ :a030:

 

منم با نظر iranpg موافقم. واسه کلمه های علمی که به هیچ وجه معادل سازی درست نیست.

و همینطور چیزایی که کشف یا اختراع میشه و حالت بین المللی پیدا میکنه، معادل سازیش درست نیست.

 

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...