fakur1 10,129 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۴ اولیشو خودم میگم. میدیدی یه تاپیک زدیم در مورد نفت . یکی دو تا از اولین نظرات در مورد نفت بود. بعد مثلا یه کاربری یه کلمه راجع به یه چیز دیگه که مینوشت , بقیه هم شروع میکردن اسپم کردن , یهو میدیدیم تاپیک 6 صفحه جلو رفته ولی تنها موضوعی که اصن راجع بهش گفتگو نشده , همین موضوع اصلی تاپیک بود. 12 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۴ یکی از کارهای عادی زندگی روتین هر کاربر نواندیش در گذشته این بود که "صبر کنه!" میومدی انجمن یهو میدی نوشته به علت نقص فنی انجمن دچار مشکل شده و تا دقایقی دیگر باز میگردیم. حالا این دقایق گاهی اوقات چند ساعت یا حتی یک شب هم میشد فرداش میومدیم تاپیک میزدیم چی شده بوده؟ لطفاً شفاف سازی کنید!! بعد در این موقع بود که گروهها و جناح های مختلف انجمن یا کار رو به عهده میگرفتند یا به گردن هم میانداختند لشگریان امپراطوری میگفتن توطئهي سیبیلوها بوده سیبیلوها میریختن توی پروفایلها و پاسخ کوبنده میدادن ولی آخر سر همه میدونستیم که پای ادمین بوده که دوباره رفته روی سیم این بود یکی از مصائب کاربران نواندیش در روزگاری دور 16 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ یکی دیگه از کارهای اجداد نواندیش "خانوادهکِشی" بود ! میشه گفت کل انجمن با هم فامیل بودیم! این بابای اون بود، اون دختر این بود، اونیکی عروس پسر این یکی بود اصن انگار مینشستیم دور هم یارکشی میکردیم که کی چیکارهی کی بشه! بعد جالب این بود که این روابط در عین اینکه در آخر همه به هم وصل میشدند، مشکل شرعی و آبرویی بینمون پیش نمیاورد مثلا من بابایی یکی میشدم که مامانش یکی دیگه بود! یکی دیگه از نکات جالب توجه اقبال عمومی بود! به این معنا که خیلی ناگهانی عضو جدید خانواده مورد معرفی شناخت و پذیرش عموم قرار میگرفت و کلاً این روابط به صورت عمیقی به رسمیت شناخته میشد حالا نکتهی جالب اینکه این وسط کل انجمن با هم فامیل بودند و غریبهها تنها برادران عارف محسوب میشدن :ws28: 14 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ یکی دیگه از کارهای اجداد نواندیش "خانوادهکِشی" بود ! میشه گفت کل انجمن با هم فامیل بودیم! این بابای اون بود، اون دختر این بود، اونیکی عروس پسر این یکی بود اصن انگار مینشستیم دور هم یارکشی میکردیم که کی چیکارهی کی بشه! بعد جالب این بود که این روابط در عین اینکه در آخر همه به هم وصل میشدند، مشکل شرعی و آبرویی بینمون پیش نمیاورد مثلا من بابایی یکی میشدم که مامانش یکی دیگه بود! یکی دیگه از نکات جالب توجه اقبال عمومی بود! به این معنا که خیلی ناگهانی عضو جدید خانواده مورد معرفی شناخت و پذیرش عموم قرار میگرفت و کلاً این روابط به صورت عمیقی به رسمیت شناخته میشد حالا نکتهی جالب اینکه این وسط کل انجمن با هم فامیل بودند و غریبهها تنها برادران عارف محسوب میشدن :ws28: :ws28: گاها میدیدی سن بچه از باباش یکی دو سال بزرگتر بود. عروس هام یه همچین وضعی داشتن. 7 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ یادتونه اون قرار های کوه پیمائی و نمایشگاه کتاب تهران؟ که بعد رفتن عکساشونم میذاشتن تو سایت و نهار هم مهمون محمد بودن؟ 7 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ :ws28:گاها میدیدی سن بچه از باباش یکی دو سال بزرگتر بود. عروس هام یه همچین وضعی داشتن. اوه دقیقاً :ws28: بعد جالب اینه که من خودم الان هرچی دارم فکر میکنم یادم نمیاد که شروع این روابط چطوری بود ؟!! مثلاً هیچوقت اینطوری نبود که یکی بیاد بگه : بچه ی من میشی ؟! یا مثلا بچهه در حالی که داره گریه میکنه بیاد بگه میای بابای من بشی ؟ ولی هرطور که بود یهو بخودت میومدی میدیدی کلی اهل و عیال دور و برتن همه رو هم دوست داشتیها یادتونه اون قرار های کوه پیمائی و نمایشگاه کتاب تهران؟ که بعد رفتن عکساشونم میذاشتن تو سایت و نهار هم مهمون محمد بودن؟ چی ؟! محمد ؟! ناهار ؟؟ مهمون ؟؟؟ :jawdrop: ممد به کسی بستنی هم نمیده چه برسه به ناهار 8 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ بس که اسپم و حرفای خارج محدوده میزدیم , بنده خدا مدیران تالار گفتگو حتی جرات نمیکردن نصف شب هم یه خواب راحت داشته باشن. شب تا صبح چن بار به تالار سر میزدن و تاپیکهای زرد و قرمز رو حذف میکردن و اطلاعیه میدادن و تذکر . ولی بازم آش همون آش یود و کاسه همون کاسه. 5 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ بس که اسپم و حرفای خارج محدوده میزدیم , بنده خدا مدیران تالار گفتگو حتی جرات نمیکردن نصف شب هم یه خواب راحت داشته باشن. شب تا صبح چن بار به تالار سر میزدن و تاپیکهای زرد و قرمز رو حذف میکردن و اطلاعیه میدادن و تذکر . ولی بازم آش همون آش یود و کاسه همون کاسه. تالار ادیان رو بگو که چطور کلا زدن ترکوندنش ! طوری که دیگه بساطش جمع شد سبزیها رو بیار وسط خواهر 6 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۴ تالار ادیان رو بگو که چطور کلا زدن ترکوندنش ! طوری که دیگه بساطش جمع شد سبزیها رو بیار وسط خواهر آره یادمه. یکی بود که آواتارشم یه سایه بود که راه میرفت. اسمش یادم نیست. ولی خاطرم هست که به تنهایی همه رو حریف بود و از رو نمیرفت. بعدشم اخراج شدو با یه اسم دیگه اومد و آخرش اونم نابودش کردن 4 نقل قول لینک به دیدگاه
Thorin Oakenshield 417 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۴ آره یادمه. یکی بود که آواتارشم یه سایه بود که راه میرفت. اسمش یادم نیست. ولی خاطرم هست که به تنهایی همه رو حریف بود و از رو نمیرفت. بعدشم اخراج شدو با یه اسم دیگه اومد و آخرش اونم نابودش کردن نمیتونن نابودش کنن.. اندیشه ضربدر نداره... :a030: 5 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۴ قصه آواتار ها هم تو اون دوران حکایاتی جالب برا خودشون داشتند. فک کنم هر دو سه روز یه بار آواتار ها عوض میشد و امضاء ها هم همینطور. 5 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، ۱۳۹۴ بد ترین دعوا ها هم موقعی اتفاق میفتاد که تاپیک منتقل میشد به یه جای دیگه. خود من هم همین ضعف رو داشتم. تا تاپیکم منتقل میشد داد و بیداد راه میانداختم. یادمه یه جائی گفته بودم که تاپیکهام بچه های من هستند. هنوزم وقتی یادم می افته به روحیات اون روزام میخندم 6 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ یه خاطره : [TABLE=width: 100%] [TR] [TD=width: 175] 9 کاربر برای این پست از AminNePo عزیز تشکر کرده اند: [/TD] [TD] aida.comix, amin 202, anthonio montana, ayhan, danielo, لیلیان, میلاد, مبهم, شقایق21 [/TD] [/TR] [/TABLE] 3 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ یه خاطره دیگه : 1. دارممیرم مسافرت ازمدیر خواهش میکنم یه نیم ساعتی فرجه بده بعد پاک کنه سلام دوستان سیناترا هستم سر یه موضوع مسخره wiseman بن کرده منو... منم توصیه کردم بهش که بن دائم کنه چون دیگه پی تینمیام از دوستان اگه کسی با من کار داشت میتونه بهم ایمیل بزنه: hoorariya[at]yahoo.com یا دوستانی که شماره تماسم رو دارن میتونن زنگ بزنن در خدمتم خداحافظ 3 نقل قول لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120,438 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ یه خاطره دیگه : 1. دارممیرم مسافرت ازمدیر خواهش میکنم یه نیم ساعتی فرجه بده بعد پاک کنه سلام دوستان سیناترا هستم سر یه موضوع مسخره wiseman بن کرده منو... منم توصیه کردم بهش که بن دائم کنه چون دیگه پی تینمیام از دوستان اگه کسی با من کار داشت میتونه بهم ایمیل بزنه: hoorariya[at]yahoo.com یا دوستانی که شماره تماسم رو دارن میتونن زنگ بزنن در خدمتم خداحافظ این یکی خاطره اینجا بود یا از جای دیگه آوردی؟ wiseman کیه دیگه؟ 3 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ این یکی خاطره اینجا بود یا از جای دیگه آوردی؟ wiseman کیه دیگه؟ از اسامی مستعار استفاده شده تا حریم حقوقی کاربران محفوظ باشه و بدون اجازه از اسم و موضوع خصوصی استفاده نشه. 2 نقل قول لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120,438 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ از اسامی مستعار استفاده شده تا حریم حقوقی کاربران محفوظ باشه و بدون اجازه از اسم و موضوع خصوصی استفاده نشه. آهاا. ولی خب بازم به نظرم ساختگی اومد چون کسایی که بن شدن اینجوری دیگه نیومده بگن شبیه این متن بیشتر واسه کسایی بوده که جو میگرفت که مثلاً ترک نت کنن یا با یکی بحثشون میشد قهر میکردن، شیپور میگرفتن دستشون 4 نقل قول لینک به دیدگاه
afshin18 11,175 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۹۴ یه یارویی بود بستری بود بعد داشت می مرد بعد رفتن بیمارستان نبود اون چی بود داستانش 3 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۴ آهاا. ولی خب بازم به نظرم ساختگی اومد چون کسایی که بن شدن اینجوری دیگه نیومده بگن شبیه این متن بیشتر واسه کسایی بوده که جو میگرفت که مثلاً ترک نت کنن یا با یکی بحثشون میشد قهر میکردن، شیپور میگرفتن دستشون آره . یکی از بزرگترین شپورچی هام خودم بودم که هر بار هم با یه یوزر جدید برمیگشتم و دستم رو میشد و از رو هم نمیرفتم. :ws28: 2 نقل قول لینک به دیدگاه
fakur1 10,129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۴ یکی از یزرگترین و زیبا ترین خاطرات جاودانه من در نواندیشان اینه که آقای محمد عارف هیچگاه بعنوان مدیر ارشد یا هر عنوان دیگری برام ظاهر نشده و همیشه بعنوان یک انسان برام حضور داشته. ازش خیلی ممنونم. 4 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .