رفتن به مطلب

درنگی در اقتصاد مقاومتی


Lean

ارسال های توصیه شده

محمد حسین غیاث آبادی:

 

شاید شما بدانید اما من واقعاً نمی‌دانم اقتصاد مقاومتی چیست و باید درباره‌ی آن چگونه اقدام و عمل کرد. البته من می‌دانم که یک کشور باید تولید ناخالص داخلی‌ش بالا برود. رشد اقتصادی‌ش زیاد شود. رونق داشته باشد. بیکاری در آن کم باشد. متکی به اراده و خلاقیت و تولید خودش باشد. از هیچ، همه چیز درست کند. اینها اگر اسمشان اقتصاد مقاومتی است، اینها را می‌فهمم و بعید می‌دانم اکثریت ملت با اینها مخالف باشند؟ یعنی چه کسی با افزایش تولید داخلی مخالف است جز قاچاقچی‌هایی که بندر و اسکله دارند و یک شبه ره هزار ساله را می‌روند. چه کسی با رقابت سالم در اقتصاد مخالف است جز رانت‌خواران که همیشه از در پشتی وارد می‌شوند و راهی را که بقیه پله‌پله می‌روند آنها با آسانسور رانت بالا می‌روند. اقتصاد سالم ملی، نشانه‌ی تعیّن عالی‌ترین هارمونی اخلاقی، اجتماعی، عدالت، ایمان، عقلانیت و سلامت یک ملت است. کارگر خودروسازی که کارش را درست انجام بدهد و ماشین ناقص تحویل ندهد. قطعه‌سازی که آلیاژ را دستکاری نکند و مدیری که بتواند مکانیسم‌های بازدارند یا پیش‌برنده‌ی درستی تعریف کند و فرهنگی که آهنگ ساختن و بازساختن از هر کوی و برزنش بلند شود. اینها نشانه‌ی سلامت کل جامعه است. من هم این تصورات را می‌توانم از اقتصاد داشته باشم و اسم آنرا مقاومتی بگذارم که نمی‌دانم این نامگذاری چقدر درست است و چقدر اشتباه.

 

 

در مملکت ما صدها میلیارد دلار ثروت ملی نابود شد، اما نمی‌دانم چه کسانی مجازات شدند. من یک وام مسکن گرفته‌ام ماهی چندرغاز وامش می‌شود هربار اس‌ام‌اس می‌آید که مهلت پرداخت قسط تا فلان روز است و چنانچه فراموش کنم، از بانک تماس می‌گیرند که چندرغاز مزبور عقب افتاده آن وقت چگونه صدها میلیارد دلار پول ملی را برداشتند و بردند و کسی هم پیدا نشد که بازخواست شود!

 

 

اقتصاد مقاومتی یعنی آن پولهایی را که قبلاً تولید کرده‌ایم اول احیا کنیم. آنهایی که ثروت ملی را بالا کشیده‌اند دنبال کنیم و ثروت ملت را از دستشان بازپس بگیریم و مجازاتشان کنیم تا تولیدکننده و کارگر به اقتصاد مقاومتی ایمان بیاورد. مشخص کنیم این حجم قاچاق و فرار از مالیات سهم چه کسانی است. حتی اگر دولت نتواند جلوی قاچاق را بگیرد و حتی نتواند از فراریان مالیات، حق ملت را بازپس بگیرد اما آنها را نشان بدهد تا ملت بشناسند. این کار کدام شرکتها و اشخاص است؟ همانطور که وزارت خزانه‌داری آمریکا دقیقاً می‌دانست که چه شرکتهایی و چه اشخاصی را باید نشانه بگیرد چون مثلاً تحریم‌ها را دور زده‌اند یا در برنامه‌های مرتبط با امور نظامی در ارتباطند، آیا وزارت اقتصاد ایران نمی‌تواند رد و نشانه‌ی پولشویان، بدهکاران، مقاطعه‌کاران و تراکنش‌های حرام را دربیاورد و اعلام کند؟ آیا نیروی انتظامی نمی‌تواند آدرس اسلکه‌های قاچاق را اعلام کند؟ و هزار آیای دیگر ...

 

 

بنیان اقتصاد بر اخلاق و اعتماد و عدالت است. حتی راهزنان هم وقت تقسیم اموال غارت، عدالت را رعایت می‌کنند چه رسد به جوامعی که می‌خواهند بنیان مقاومی برای اقتصادشان بنا کنند.

لینک به دیدگاه

علیرضا بهداد:

 

یکی از مهم‌ترین موانع پیش روی کسب و کار، موازی کاری نهادهاست که امور تولید را مختل کرده است. این موضوع در خصوص جریان یکی از شرکت‌های آب معدنی بیشتر به چشم آمد و سبب شد تولیدکنندگان آب معدنی که با رنج و مصائب بسیار بازارهای منطقه را به نام خود کرده بودند، آن را بایک اظهار نظر مسوولان وزارت بهداشت از دست بدهند.

به نظر می رسد مسوولان کشور در خصوص تولید بهتر است دست از افشاگری های بی مورد بردارند و با توجه به اصول اقتصاد مقاومتی فضا را به سمتی هدایت کنند که کالای ایرانی هم برای مصرف کننده داخلی و هم برای مصرف کننده خارجی دارای اعتماد باشد.

 

اقتصاد مقاومتی تولیدکنندگان ایرانی را ملزم می کند تا بازارهای جهانی را فتح کنند و تا جایی که می‌توانند در کشورهای منطقه نفوذ کنند. بدیهی است در این راه برندسازی در صنایع مختلف باید در دستور کار قرار گیرد و نهادهای مختلف کشور از این برندها به عنوان سرمایه ملی پاسداری کنند نه اینکه با افشاگری‌های بیمورد به برند سوزی روی آورند.

 

اقتصاد مقاومتی اگر درست اجرا شود کشور را به سمت تولید صادرات گرا سوق خواهد داد تا از وابستگی کشور به درآمدهای نفتی کم شده و بخش خصوصی سردمدار بزرگ صادرکنندگان کالاهای غیر نفتی کشور شوند.

 

شاید در این میان نیاز است که احترام به مالکیت بخش خصوصی محترم شمرده شود و فضا به گونه ای به پیش برود که سرمایه گذاران در امنیت کامل و به دور از حاشیه سازی بتوانند اقتصاد مقاومتی را که شاه کلید اصلی آن تولید کالای ایرانی برای صدور به بازارهای جهانی است را اجرایی کنند.

 

اما تا وقتی که افرادی در کشور وجود دارند که از خریدار شرکت آلومینیوم المهدی به عنوان شر خر صنعتی یاد می کنند و یا انواع سنگ اندازی ها را بر سر راه یک فعال بخش خصوصی که سرمایه گذاری لازم را برای راه اندازی یکی از بزرگترین معادن سرب و روی دنیا، فراهم کرده، به وجود می آورند می توان به نهادینه شدن اقتصاد مقاومتی دل بست.

 

آیا وقتی که بنیانگذاران صنعت نوین ایران نظیر، حاج محمتقی برخوردار، یا برادران لاجوردی، خیامی، ایروانی و . . . در غربت دل به باز پس گیری اموالشان خوش کرده اند و برخی آنها را خائن می نامند، می توان امیدوار بود کارآفرینان به عنوان فرماندهان واقعی اقتصاد مقاومتی وارد کارزار شوند؟

لینک به دیدگاه

نازی ها و اقتصاد مقاومتی:

 

وقتی نازی‌ها به قدرت رسیدند، عمده‌ترین مساله‌ آلمان معضل بیکاری بود که نرخ آن به حدود 30‌درصد (6 میلیون نفر) می‌رسید. وظیفه‌ سامان‌دهی به اوضاع اقتصادی از همان ابتدا بر دوش‌ یارمال شاخت وزیر اقتصاد هیتلر نهاده شد. سیاست‌های این دوره‌ او را عمدتا کینزی تعبیر کرده‌اند، چرا که بر مخارج بخش عمومی و استفاده از کسری بودجه تاکیدی ویژه داشت.

 

 

در نتیجه‌ سیاست‌های او و همچنین توجه جدی هیتلر به تولیدات و صنایع نظامی و استخدام خیل عظیمی از جوانان در ارتش، در همان دو – سه سال ابتدایی، کاهش چشمگیری در نرخ بیکاری حاصل شد و با وضع کنترل‌های قیمتی، تورم نیز تا حدود بسیار زیادی مهار شد. شاخت از لغو نظام پایه طلا استفاده کرد تا نرخ‌های بهره را پایین نگاه داشته و از مزیت کسری بودجه‌های عظیم استفاده کند که موجب گردش مالی بهتر و در نتیجه مهار رکود بزرگ اقتصادی در آلمان شد.

 

تامین مالی این سیاست ها در شرایطی که آلمان در تحریم قرار داشت با استفاده از ابزار خلق پول داخلی در کانال های معین به صورت هدفمند و برنامه ریزی شده

 

 

کینز(اقتصاددان معروف انگلیسی) نیز از اقدامات نازی ها خشنود بود. او در هفت سپتامبر سال ۱۹۳۶ در دیباچه ترجمه آلمانی کتاب “تئوری عمومی”، عنوان کرد که ایده هایی که در کتاب او مطرح شده اند در یک رژیم توتالیتر با سرعت بیشتری می تواند اجرایی شود. در این دوره رشد اشتغال آلمان از هر کشور دیگر درگیر با بحران اقتصادی سریع‌تر بود.

 

 

به طور کلی می توان سیاست های اقتصادی آلمان در آن دوره را که سبب پیشرفت اقتصادی این کشور شد را کاملا درونزا و تا حد کمی برون نگر دانست و در سه بخش دسته بندی کرد که این بخشها عبارتند از:‌ فعال کردن لوکوموتیوهای اقتصادی جهت حل مسئله رکود و بیکاری، تاکید بر تقویت طبقه متوسط و ایجاد رفاه اجتماعی و تاکید بر خودکفایی با سیاست تجاری هدفمند و دوجانبه.

 

 

در ادامه این سه بخش مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

فعال کردن لوکوموتیوهای اقتصادی جهت حل مسئله رکود و بیکاری

 

 

یکی از سیاستهای مهمی که در اقتصاد آلمان در زمان نازی ها پیاده شد تا خروج از رکود و بیکاری که از مسائل مهم آن زمان این کشور بود اتفاق بیفتد، توجه به لوکوموتیوهای اقتصادی به عنوان موتور محرک اقتصاد این کشور بود. برای مثال یکی از خدمات بی نظیر آدولف هیتلر به ملت آلمان خودروی فولکس واگن بود که به دستور مستقیم هیتلر و با پیگیری فعالانه وی ساخته شد. هیتلر در همان سالی که صدراعظم آلمان شد از دکتر فردیناند پورشه درخواست کرد که یک اتومبیل خوب و ارزان قیمت بسازد که طبقه کارگر نیز بتواند آنرا خریداری نماید. هیتلر مایل بود که این اتومبیل 60 مایل(100 کیلومتر در ساعت) سرعت برود و کمتراز 1000 مارک قیمت داشته باشد. همچنین این اتومبیل باید دو انسان بالغ و سه کودک را به راحتی در خود جای میداد.

 

 

مهمترین هدف این بود که تمام مردم آلمان توانایی خرید چنین اتومبیلی را داشته باشند. در سال 1934 دکتر پورشه پس از بررسی های لازم موافقت کرد اتومبیل مورد نظر هیتلر را بسازد. در آن زمان اتومبیل در تمام جهان یک وسیله لوکس و مخصوص طبقه ثروتمند بود و داشتن یک اتومبیل برای کارگران یک آرزوی دست نیافتنی محسوب میشد. آرزویی که هیتلر آنرا در آلمان تبدیل به واقعیت نمود.

 

 

دلیل اصلی ساخت فولکس واگن توجه هیتلر به تمام بخش های جامعه بود(فولکس واگن در زبان آلمانی به معنای خودروی عمومی است) قیمت این خودرو به قدری پایین بود (990 مارک معادل 396 دلار) که هر کارگر با اندکی پس انداز می توانست آنرا بخرد، در نتیجه این خودرو می توانست در تعداد بالا تولید و در درون کشور آلمان به فروش برسد. در آن زمان فولکس واگن تبدیل به ارزان ترین اتومبیل در جهان و محبوب ترین اتومبیل در آلمان شد. تنها اتومبیلی که در که با فولکس واگن قابل مقایسه بود اتومبیل هانوماگ در آمریکا بود که دو تفاوت عمده با فولکس داشت: نخست اینکه هانوماگ 2000 مارک قیمت داشت و دوم اینکه هانوماگ یک اتومبیل دو نفره بود.

 

 

سیاست دیگری که در حمایت از لوکوموتیوهای اقتصادی و بخش های با تقاضا و عرضه بالا صورت گرفت این بود که آلمان ها کسب و کارهای بزرگ آلمانی را به تشکیل شرکت های بزرگ تشویق نمودند. دولت نیز از این کارتل‌ها حمایت کرده و سود ثابتی را برایشان تضمین می‌نمود. درمقابل همکاری نزدیکی میان این سازمان‌های بزرگ کسب و کار با دولت شکل می‌گرفت که به آنها امکان می‌داد به شرط حرکت در چارچوب اهداف سیاسی و نظامی دولت از منافعی بزرگ بهره‌مند شوند.

 

 

از دیگر اقدامات موثر آلمان ها در این زمینه می توان به کمک در حل معضل بیکاری، ساخت زیربناها، بزرگراه، ساختمان و مسکن، دلچسب و با نشاط ساختن محیط کارخانه ها و کارگاه ها، ترتیب دادن خدمات تفریحی و گردشگری برای کارگران، پشتیبانی از طبقه کارگر و کم درآمد و در نتیجه از بین بردن نفرت طبقاتی و … نام برد.

 

تامین مالی این سیاست ها در شرایطی که آلمان در تحریم قرار داشت با استفاده از ابزار خلق پول داخلی در کانال های معین به صورت هدفمند و برنامه ریزی شده صورت می پذیرفت و این موضوع سبب شده بود تا رونق به بخش اقتصادی بازگردد و رکود و بیکاری ریشه کن گردد. کنار این موضوع کنترل قیمت ها نیز در دستور کار قرار داشت.

 

تاکید بر تقویت طبقه متوسط و ایجاد رفاه اجتماعی

 

 

جبهه کار آلمان به رهبری دکتر روبرت لی پس از انحلال اتحادیه های کارگری در سال 1933 به طور متمرکز فعالیت این اتحادیه ها را به عنوان یک سازمان دولتی ادامه داد. جبهه کار آلمان خدماتی به کارگران اعطا کرد که تا آن زمان نه هیچ سازمان دولتی و نه هیچ اتحادیه کارگری در جهان نمی توانست چنین خدماتی را

ارائه دهد. خدمات و رفاهی که این سازمان به کارگران آلمانی عرضه کرد تا امروز خدماتی بی همتا بوده و در هیچ جای دنیا تکرار نشده است.در جبهه کار آلمان کارفرمایان و کارگران میتوانستند زیر پرچم ملی گرایی به طور متقابل منافع خود را نمایندگی کنند.

 

 

به عنوان مثال در آن زمان سفر به کشورهای خارجی در تمام جهان برای کارگران یک آرزوی دست نیافتنی محسوب میشد اما سازمان نیرو که یکی از زیر مجموعه های جبهه کار بود توانست این آرزوی کارگران آلمانی را برآورده کند.

 

 

این سازمان برای کارگران شرایطی فراهم کرد تا بتوانند با همان درآمد کارگری از امکاناتی برخوردار شوند که تا ان زمان تنها طبقه ثروتمند برخوردار میشدند. سفرهای دریایی تفریحی بوسیله کشتی های مجلل به خارج از آلمان یکی از مهمترین فعالیتهای این سازمان بود. این کشتی های تفریحی با امکانات و با کشتی های لوکس که تا آن زمان فقط مخصوص ثروتمندان بود برابری می کردند و این موجب تقویت روحیه طبقه کارگر و کم درآمد می شد. جالب اینکه کابین های این کشتی های لوکس درجه بندی نشده بودند و کابین ها برای تمام مسافران دارای کیفیت یکسان بود.کشتی ها دارای امکاناتی همچون سالن های غذاخوری، تئاتر، کتابخانه، سالن های ورزشی و دیگر امکانات تفریحی بود.

 

تعطیلات بسیار ارزان پیشنهادی بسیار موثر برای افزایش بازده کارگران بود، سفر به جزایر تفریحی قناری تنها 62 رایش مارک هزینه در برداشت و بسیار مقرون به صرفه بود، قدم زدن و اسکی در آلپ باواریا تنها 28 رایش مارک هزینه داشت(معادل درآرمد یک هفته یک کارگر) و تور دو هفته ای در ایتالیا تنها 155 رایش مارک هزینه داشت(معادل درآمد یک ماه یک کارگر) و کارگران می توانستند با کمترین هزینه ممکن از تعطیلات خود لذت ببرند.نکته جالب این است که دولت بریتانیا اجازه نمی داد این کشتی های تفریحی حامل کارگران آلمانی وارد سواحل بریتانیا شوند زیرا سیاستمداران بریتانیایی می ترسیدند توقع کارگران بریتانیایی از دولت بریتانیا بالا رود!

 

 

ایجاد خودکفایی ملی با سیاست تجاری هدفمند و دوجانبه

 

 

از 1936 به این سو، کم‌کم اقتصاد آلمان به سمت اقتصاد جنگ و عرض اندام توانایی‌های اصلی نازیسم پیش رفت. در این سال مخارج نظامی آلمان به 10‌درصد gnp رسیده بود که از هر کشور دیگر اروپایی در آن زمان بالاتر بود. سال 1937شاهد برکناری شاخت و نشستن هرمان گورینگ، مردی اساسا نظامی به جای او بود. برنامه هرمان گورینگ که یک برنامه چهار ساله بود بر خودکفایی ملی تاکید می کرد که در طول ایجاد این برنامه باید واردات به حداقل می رسید. هیتلر در این زمان به خوبی متوجه شده بود که منابع آلمان برای رسیدن به خودکفایی کافی نیست. به همین رو تصمیم گرفت به جای قطع کامل تجارت، رقبای تجاری خود را محدود سازد. او تصمیم گرفته بود از این پس تنها با کشورهای تحت نفوذ خود (یعنی کشورهای جنوب اروپا و حوزه‌ بالکان) به تجارت بپردازد و به همین سبب تجارت با این کشورها به صورت دوجانبه را تشویق و تجارت با سایر دول را به شدت منع می‌کرد. کشورهایی چون یوگسلاوی، مجارستان، رومانی، بلغارستان و یونان 50 ‌درصد سهم تجارت شان را مراودات با آلمان نازی تشکیل می‌داد.

لینک به دیدگاه

هفتم فوريه در سال 1954 دكتر شاخت اقتصاددان آلماني براي سومين بار در طول سه دهه به ايران دعوت شد تا براي حل مسائل وطن ما و پيشرفت اقتصادي راه حل بدهد.

 

 

اين بار (شش ماه پس از براندازي 28 مرداد) با هدف دادن نظر درباره چاپ اسكناس تازه. چرا در ايران اين همه به دكتر شاخت توجه مي شد؟. براي اين كه از همان نخستين سفر او به ايران (در دهه 1310) ، روزنامه ها تبليغ وسيع كرده بودند كه او به دلايل نژادي دوستدار تاريخ ايران، هواخواه پيشرفت كشور ما و يك كارشناس بي طرف است و با دادن طرح هاي مالي، كمك بزرگ به حل مسائل اقتصادي آلمان كه پس از جنگ جهاني اول و كاهش ارزش پول تا حد يك نان به هزاران مارك كرده بود. «شاخت» يك اقتصاددان ناسيوناليست آلماني (متمايل به حزب نازي) بود كه از گزند بگير و ببندهاي پس از جنگ جهاني دوم جان سالم به در برده بود. وي كه (به خواست هيتلر) پيشنهادهاي مالياتي و گمركي و راه صنعتي شدن ايران را به دولت رضا شاه داده بود، در سپتامبر 1952 (مهر 1331) نيز در تهران به دولت دكتر مصدق اندرزهاي فراوان در زمينه اقتصاد بدون نفت و سياستهاي مالياتي و پولي و رساندن هزينه هاي دولت به حداقل ارائه كرده بود. اين بار هم روزنامه هاي تهران پيرامون ملي گرا بودن شاخت و كمك او به حل مسائل اقتصادي دولتهاي ضد استعمار كه جوياي استقلال ملي هستند «بدون اين كه نظرديگري داشته باشد» نوشته بودند و از او يك نماد بزرگ ساخته بودند.

 

 

 

 

سال بعد كه دولت كودتا از «شاخت» دعوت بعمل آورد، نخست او به آمدن به تهران تن نداد و پاسخ داد كه دادن اندرز از آلمان هم عملي است كه دولت تهران اصرار بر مذاكره از نزديك كرده بود. هدف دولت زاهدي از دعوت «شاخت» انتشار اسكناس تازه (به بهانه راه افتادن نفت) بود و .... ولي دكتر شاخت نظر ديگري داشت. وي موافق چاپ اسكناس بزرگتر از 20 توماني و فداكردن كار رقابت توليدات داخلي با خارج (با افزايش تعرفه گمركي بر واردات) نبود و آن را مانع پيشرفت و مرغوب شدن محصولات داخلي مي دانست و بر گرفتن ماليات تصاعدي (برحسب درآمد) و سياست پولي بر پايه انعطاف پذير بودن نرخ بهره نظر داشت و گرفتن ماليات فيكس (ثابت) را كه مورد نظر پولدارهاي ايران بود كه به كودتا كمك كرده بودند رد مي كرد.

 

 

ايجاد فروشگاههاي دولتي بزرگ (نظير فروشگاه فردوسي كه بعدا به فروشگاههاي شهر و روستا تبديل نام دادند به هدف پايين آوردن قيمتها با از ميان برداشتن دست واسطه ها) و نيز تاسيس فروشگاهها تعاوني كاركنان (دولت و شركتها) از توصيه هاي دكتر شاخت به دولت ايران بوده اند. نخستين فروشگاه از اين دست (فروشگاه فردوسي) توسط آلماني ها به وجود آمد.

لینک به دیدگاه

دکتر فرشاد مومنی:

 

مفهوم اقتصاد تاب آور یا مقاومتی ( resilience ) به معنای قدرت برای واکنش مناسب و به موقع در برابر تغییرات است که ابتدا توسط کشورهای صنعتی و برای مقابله با شوکهای برونزای زیر مطرح شد:

١. بحران محیط زیست

٢. تغییرات علم و فناوری

٣ گسترش بازارهای مالی جهانی

 

شوکهای پیش روی اقتصاد ایران

١. شوک های برونزای فوق، تحریمهای بین المللی و نوسانات قیمت نفت

٢. شوک های درونزا: تغییرات نرخ ارز، تغییرات قیمت حامل های انرژی

 

تجارب کشورهای صنعتی برای ایران کافی نیست.

 

اقتصاد مقاومتی میتواند فرصتی برای وحدت بخشی و وفاق در برنامه ریزی توسعه باشد.

 

راهکارهای دستیابی به وفاق:

١. کمک به فهم عمومی درباره اقتصاد مقاومتی

٢. مسنجم کردن دانش ها و مهارت های پراکنده

 

برای اینکه بتوانیم واکنش درستی نسبت به تغییرات داشته باشیم، باید قابلیت پیش بینی پذیری را تقویت کنیم. این قابلیت درصورتی بدست می آید که نظم اجتماعی و اقتصادی، قائم به شخص نباشد. برای تحقق این امر، ٣ شرط لازم است:

١. تغییرات نهادی، فرآیندهای تصمیم گیری و تخصیص منابع بر محور علم، قانون و برنامه صورت پذیرد.

٢. شفافیت در کلیه امور برقرار شود

٣. مشارکت موثر و ثمربخش مردم در سیاست و اقتصاد افزایش یابد.

 

وابستگی به مسیر طی شده، مهمترین عامل ناتوانی در قدرت انعطاف و واکنش مساعد است که با افزایش قدرت انعطاف فرهنگی، بر طرف خواهد شد

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

در دنیا دو نمونه یا دو برداشت متفاوت از اقتصاد مقاومتی داریم . نخست تجربه کره شمالی است که اقتصاد مقاومتی را در داخل جغرافیای خود تعریف کرده و با اعمال محدودیت‌هایی شدید آن کشور به منطقه‌ای تبدیل شده که مردم آن به اندازه خودشان می‌کارند و می‌خورند. این کشور در حوزه اقتصاد نه کاری به کسی دارد و نه کسی محتاج یا وابسته به آن است. دیگری تجربه کره جنوبی است که اقتصاد مقاومتی را به گونه دیگری تعریف کرده بدین‌صورت که با ابزار اقتصادی و تولیدات صنعتی خود امنیت ملی‌اش را حفظ کند نه ابزار نظامی.

 

حال ممکن است این سوال برای شما به وجود بیاید که در ذهن مقامات عالی‌رتبه نظام کدام الگو بیشتر مورد توجه است. آن‌گونه که بنده از دور نگاه می‌کنم و بندهای اقتصاد مقاومتی را مورد بررسی قرار داده‌ام، به نظر می‌رسد الگوی کره جنوبی بیشتر مدنظر مقامات ارشد حکومتی است. آنها به هیچ‌وجه نمی‌خواهند مانند کره شمالی در کشور را به روی دیگران ببندند و اقتصاد خود را در سطح بسیار نازل و فقیری نگه دارند. بلکه با توجه به موقعیت ژئوپولتیک ایران این نظر را دارند که اقتصادی طراحی کنند که با استفاده از مزیت‌های نسبی بتواند علاوه بر تامین نیاز داخلی بخشی از تولیدات خود را نیز به بازارهای جهانی عرضه کند.

لینک به دیدگاه

در ایران هر دولتی که سر کار میاد ساز خودش رو میزنه و میره . موقع رفتن ساز رو هم با خودش میبره . دولت بعدی که میاد اونم ساز خودش رو کوک میکنه تا دولت های بعدی و بعدی .

اقتصاد صحیح نیازمند برنامه ریزی مدون و ساختار پایدار است که در ایران نمیتونه محقق بشه , بنابراین هر حرفی که زده میشه فقط یه شعار توخالی هست و بس.

لینک به دیدگاه

اصولا اگر نظام یا دولتی کاربلد باشه ، میره آروم کارش رو انجام میده و ملت هم بهره شو میبرن.نه اینکه مدام بیاد تو رسانه های جمعی که من میخوام فلان کار رو بکنم و فلان و بهمان.

هیچ دولتی در هیچ کجای دنیا ، رسانه عمومی رو تریبون خودش نمیکنه ، مگه در حد یه تیتر خبری کوچیک که اونم شاید یکی دو بار در سال باشه. اینا بدون اینکه کار مثبتی انجام بدهند ، همش شعار میدن و هر روز هم ارزش پول رایج پایین میاد و بدبختی بیشتر میشه.

بحث اقتصاد مضاربه ای هم (مقاومتی ) هم از هموناست .فقط میخوان به هر بهانه ای توپ رو بندازن تو زمین مردم و خودشون خوشگذرونی کنن.

لینک به دیدگاه
در ایران هر دولتی که سر کار میاد ساز خودش رو میزنه و میره . موقع رفتن ساز رو هم با خودش میبره . دولت بعدی که میاد اونم ساز خودش رو کوک میکنه تا دولت های بعدی و بعدی .

اقتصاد صحیح نیازمند برنامه ریزی مدون و ساختار پایدار است که در ایران نمیتونه محقق بشه , بنابراین هر حرفی که زده میشه فقط یه شعار توخالی هست و بس.

 

اصولا اگر نظام یا دولتی کاربلد باشه ، میره آروم کارش رو انجام میده و ملت هم بهره شو میبرن.نه اینکه مدام بیاد تو رسانه های جمعی که من میخوام فلان کار رو بکنم و فلان و بهمان.

هیچ دولتی در هیچ کجای دنیا ، رسانه عمومی رو تریبون خودش نمیکنه ، مگه در حد یه تیتر خبری کوچیک که اونم شاید یکی دو بار در سال باشه. اینا بدون اینکه کار مثبتی انجام بدهند ، همش شعار میدن و هر روز هم ارزش پول رایج پایین میاد و بدبختی بیشتر میشه.

بحث اقتصاد مضاربه ای هم (مقاومتی ) هم از هموناست .فقط میخوان به هر بهانه ای توپ رو بندازن تو زمین مردم و خودشون خوشگذرونی کنن.

 

راستش مطالعه من در حوزه اقتصاد از سال 85 شروع شده از خرد و کلان مقدماتی ، تا بعد از دوره لیسانس خوندن مقالات و اظهار نظرهای مختلف اقتصادیون ، اما در یک سال اخیر به طور تخصصی دارم اقتصاد مطالعه میکنم شاید ماهی نباشه که دو سه کتاب تخصصی رو در این حوزه نخونم بجز کتاب های دانشگاهی که باید امتحان بدم.

این صحبت هایی که کردی در دیدگاه عامه مردم درسته کافیه تاکسی سوار باشی تا همه این صحبت هارو بشنوی ، دیروز سوار ماشین بودم سه نفر پشت سر من نشسته بودن و از اقدامات احمدی نژاد تعریف میکردن، از مسکن مهر، افزایش تقریبا دو برابری حقوق ها و... یا اینکه برای اقشار ضعیف کار کرد، بحث یارانه و ... خب این صحبت هارو من میشنوم خیلی های دیگه هم میشنون ، خب قاعدتا برای همه این حرف ها جذاب هست اما با یک نگاه کلی نگر و غیرتخصصی ، برای من افزایش حقوق مثلا خیلی جذاب هست اما دقیقا درک میکنم این افزایش حقوق از چه طریقی داره شکل میگیره آیا دوای درد هست یا یک سم مهلک. خب این صحبت هایی که دیروز میشنیدم و راننده هم تایید میکرد برام معنا و مفهوم دیگه ای داره و انتظار ندارم همین مفهوم رو اونها هم متوجه باشن،احمدی نژاد یه جمله معروف داره میگه افتخار من اینه که از اقتصاد چیزی نمیدونم.یا از دیدگاه برخی اقتصاد متعارف علم ملهدین هست.

 

این حرف هایی که زدی در حالت کلی درست به نظر میاد البته انتظار هم ندارم جز این هارو بگی اما همه چیز به این سادگی ها که به نظر میاد نیست.

لینک به دیدگاه
راستش مطالعه من در حوزه اقتصاد از سال 85 شروع شده از خرد و کلان مقدماتی ، تا بعد از دوره لیسانس خوندن مقالات و اظهار نظرهای مختلف اقتصادیون ، اما در یک سال اخیر به طور تخصصی دارم اقتصاد مطالعه میکنم شاید ماهی نباشه که دو سه کتاب تخصصی رو در این حوزه نخونم بجز کتاب های دانشگاهی که باید امتحان بدم.

این صحبت هایی که کردی در دیدگاه عامه مردم درسته کافیه تاکسی سوار باشی تا همه این صحبت هارو بشنوی ، دیروز سوار ماشین بودم سه نفر پشت سر من نشسته بودن و از اقدامات احمدی نژاد تعریف میکردن، از مسکن مهر، افزایش تقریبا دو برابری حقوق ها و... یا اینکه برای اقشار ضعیف کار کرد، بحث یارانه و ... خب این صحبت هارو من میشنوم خیلی های دیگه هم میشنون ، خب قاعدتا برای همه این حرف ها جذاب هست اما با یک نگاه کلی نگر و غیرتخصصی ، برای من افزایش حقوق مثلا خیلی جذاب هست اما دقیقا درک میکنم این افزایش حقوق از چه طریقی داره شکل میگیره آیا دوای درد هست یا یک سم مهلک. خب این صحبت هایی که دیروز میشنیدم و راننده هم تایید میکرد برام معنا و مفهوم دیگه ای داره و انتظار ندارم همین مفهوم رو اونها هم متوجه باشن،احمدی نژاد یه جمله معروف داره میگه افتخار من اینه که از اقتصاد چیزی نمیدونم.یا از دیدگاه برخی اقتصاد متعارف علم ملهدین هست.

 

این حرف هایی که زدی در حالت کلی درست به نظر میاد البته انتظار هم ندارم جز این هارو بگی اما همه چیز به این سادگی ها که به نظر میاد نیست.

 

بخاطر سرمایه گذاری اندکی که تو ترکیه کردم ، همه مراحل پیشرفت اقتصادی ترکیه طی دوره حکومت تانسو چیلر و بعد اربکان و بعدش طائب اردوغان رو بدقت رصد میکنم و میزان بهره مندی اونا از فاکتور های اقتصادی اروپا رو هم تا حدود زیادی در جریانش هستم.بقول شما بیسواد هم نیستم .

حرف سر اینه که اقتصاد کتابی یا آماری نیست . تعریف و انشاء هم نیست.ارزیابی های کلیه دولتها و ملل اروپایی و آمریکایی و میزان استقبال آنها از سرمایه گذاری در ترکیه گواه صادقی بر موفقیت اقتصادی اوناست.منم دقیقا همه این گامهایی رو که یرداشتن ، میدونم.

بر اساس تجربه عملی و شواهد اساسی که داشتم اون حرف رو زدم نه با تقلید از رانندگان تاکسی یا عوام.

اقتصاد نمود عینی باید داشته باشه که البته اوضاع ما خودش بهترین نمود عینی است.

لینک به دیدگاه
بخاطر سرمایه گذاری اندکی که تو ترکیه کردم ، همه مراحل پیشرفت اقتصادی ترکیه طی دوره حکومت تانسو چیلر و بعد اربکان و بعدش طائب اردوغان رو بدقت رصد میکنم و میزان بهره مندی اونا از فاکتور های اقتصادی اروپا رو هم تا حدود زیادی در جریانش هستم.بقول شما بیسواد هم نیستم .

حرف سر اینه که اقتصاد کتابی یا آماری نیست . تعریف و انشاء هم نیست.ارزیابی های کلیه دولتها و ملل اروپایی و آمریکایی و میزان استقبال آنها از سرمایه گذاری در ترکیه گواه صادقی بر موفقیت اقتصادی اوناست.منم دقیقا همه این گامهایی رو که یرداشتن ، میدونم.

بر اساس تجربه عملی و شواهد اساسی که داشتم اون حرف رو زدم نه با تقلید از رانندگان تاکسی یا عوام.

اقتصاد نمود عینی باید داشته باشه که البته اوضاع ما خودش بهترین نمود عینی است.

 

اشتباه برداشت نشه ، من نمیگم نظراتت نظر بی سوادهاست ، منظورم اینه اینها کلیات هست نه جزئیات، مثلا همین مقایسه ترکیه و ایران اشتباه هست ، اقتصاد دو نوع هست اثباتی یا دستوری ، از دیدگاه اثباتی داری به قضیه نگاه میکنی ، یک مثال میزنم تا برات جابیفته ، فریدمن اقتصاددان معروف آمریکایی پدر اقتصاد نئوکلاسیک محسوب میشه ، ایشون یک دیدگاه معروف داره ، آزادی ارجح است بر عدالت ، از دیدگاه فریدمن آزادی اقتصادی منتج میشه به همه نوع آزادی و در نهایت عدالت فریدمن لیبرالیست ترین اقتصاددان دنیاست،دیدگاه های فریدمن در جامعه ما یعنی کفر محض ، فریدمن به کشورهای نفتی توصیه میکنه که درآمد نفت رو باید بطور مساوی بین مردم تقسیم کرد مردم بهتر بلدن چطور خرجش کنن، میبینیم این دیدگاه فریدمن بیشترین طرفدار رو در بین افراطی ترین مسلمانان داره در یک اقتصاد شبه سوسیالیستی.تنها یک جمله از یک نسخه بسیار طولانی

 

از دیدگاه کلیه مکاتب اقتصادی وظیفه دولت تنها ارائه کالاهای عمومی هست کالاهای عمومی تنها سه چیز هستند ، نظم، امنیت و تضمین حقوق مالکیت نقش دوم مورد مناقشه مکاتب اقتصادی هست یعنی آیا دولت سیاستگذار هست یا نه؟ سیاست پولی و مالی ، پولی کنترل حجم پول و مالی مخارج دولتی و مالیات ، همین و فقط همین

اما تصور مردم ما این هست که اگر قیمت شامپو افزایش داشت دولت موظف هست که کنترل کنه ، یا اگر گوجه فرنگی نایاب شد مقصر دولت هست ، همین طور برو جلو

 

من اینجا بهت میگم اقتصاد ما از دیدگاه مکاتب اقتصادی تعریف ناشده هست همینطور نقش دولت تنها شباهت هایی رو در سوسیالیسم میشه پیدا کرد همین.

 

نکته بعد چیزی هست که در اقتصاد بهش میگن دولت نفوذ های ناهمگن ، به عبارت ساده تر ما در ایران یک دولت نداریم بلکه چندین دولت داریم که گاهی برخی به مراتب قویتر و حوزه نفوذ بالاتری نسبت به دولت متعارف دارند

 

نمیخوام طولانی بنویسم در همین جمله خلاصه میکنم ، مقایسه اقتصاد ایران با هر نوع اقتصاد دیگری حتی افغانستان یک اشتباه محض هست دوم اینکه انتظارات مطرح شده از دولت ایران فرقی نمیکنه چه کسی رئیس جمهور باشه یک انتظار نابجا و نشدنی هست

لینک به دیدگاه

با شما موافقم.

میدونی ، من هیچوقت به خودم اجازه نمیدم که از سوی عوامل این نظام بازی بخورم.(اشاره من به جواب هایم در مورد مسائلی که مطرح میکنند هست.)

دیدگاه ها در مورد اقتصاد خیلی عالی اند. بحث اینجاست که اینجا هیچکس نیتی نداره که سمت کار درست بره.پیاده سازی هر یک از دیدگاههای اقتصادی نیازمند بستر های مناسب است.کشور ما و دولت ما و ملت ما برای این جور کارا برنامه نداره و ندارن و نخواهند داشت.پیش کشیدن علوم در حد و اندازه های آکادمیک و بحث و بررسی نقاط صعف و قوت هر یک از دیدگاهها زمانی به درد میخوره که یکی پیدا بشه و بخواد از ماحصل این بحث ها استفاده بکنه که متاسفانه چنین رویکردی رو در هیچیک از کارگزاران مشاهده نمیکنیم.

حالا ما بیایم همه علوم مثلا اقتصاد رو اینجا حلاجی بکنیم ، ماحصل کار میشه آب در هاون کوبیدن. مشکل اینه عزیز . علامه دهر هم که باشیم کسی به ما گوش نخواهد داد.

لینک به دیدگاه
با شما موافقم.

میدونی ، من هیچوقت به خودم اجازه نمیدم که از سوی عوامل این نظام بازی بخورم.(اشاره من به جواب هایم در مورد مسائلی که مطرح میکنند هست.)

دیدگاه ها در مورد اقتصاد خیلی عالی اند. بحث اینجاست که اینجا هیچکس نیتی نداره که سمت کار درست بره.پیاده سازی هر یک از دیدگاههای اقتصادی نیازمند بستر های مناسب است.کشور ما و دولت ما و ملت ما برای این جور کارا برنامه نداره و ندارن و نخواهند داشت.پیش کشیدن علوم در حد و اندازه های آکادمیک و بحث و بررسی نقاط صعف و قوت هر یک از دیدگاهها زمانی به درد میخوره که یکی پیدا بشه و بخواد از ماحصل این بحث ها استفاده بکنه که متاسفانه چنین رویکردی رو در هیچیک از کارگزاران مشاهده نمیکنیم.

حالا ما بیایم همه علوم مثلا اقتصاد رو اینجا حلاجی بکنیم ، ماحصل کار میشه آب در هاون کوبیدن. مشکل اینه عزیز . علامه دهر هم که باشیم کسی به ما گوش نخواهد داد.

 

بله متاسفانه واقعیته ، جمله معروفی هست که میگه اقتصاددان ها پولدار نیستند اما فرقشون با بقیه بی پولا اینه که می دونن چرا پولدار نیستن ، این حرف ها هم بخاطر همینه :ws28:

لینک به دیدگاه

عبرت هاي ونزوئلا براي ما

 

 

١- دستگاه چاپ پول شايد تنها دستگاهي باشد كه اين روزها بر خلاف همه دستگاهها در ونزوئلا از كار نيفتاده است. تمام خودپردازها در ونزوئلا اسكناسهاي نو با شماره سريال متوالي مي دهند اما روي ديگر اين سكه، بي ارزش شدن فاجعه بار پول ملي اين كشور بوده است؛ شبيه هشت سال پيش زيمبابوه كه قيمت يك كيلو گوشت به چند ميليارد دلار زيمبابوه رسيد و اقتصاد اين كشور را تا مرز فروپاشي كامل پيش برد.

 

 

٢- نرخ رسمي دلار در ونزوئلا ١٠ بوليوار است اما در بازار آزاد تا ١٢٠٠ بوليوار جهش كرده است. (براي تقريب به ذهن و مفهوم فاجعه بار اين اتفاق، تصور كنيد نرخ دلار در ايران از ١٠٠٠ تومان به حدود ١٢٠ هزار تومان مي رسيد) كه به معني تورم افسارگسيخته اي است كه قيمت كالاها را به صورت جنون آميزي افزايش داده است. مثلا قيمت يك بسته پودر لباسشويي كه رسما ٣٢ بوليوار است به ٦٠٠ بوليوار افزايش يافته است. ظاهرا از هفته آينده هم قرار است روزانه چهار ساعت برق قطع شود!

 

 

٣- اين عاقبت ايجاد تعهدات سنگين براي دولت با پرداخت يارانه هاي بي حساب و كتاب و اداره اقتصاد با چاپ پول است. اين قانون آهنين اقتصاد است كه بدون توليد نمي توان با تكيه بر پول نفت يارانه داد و همه چيز را ارزان نگه داشت! البته براي چند سال شايد بشود اما تاوان وحشتناك آن به سرعت همه چيز را ويران مي كند. يادمان باشد كه ونزوئلا در مقطعي گرفتار اين بلا شده است كه نه تنها مثل ايران تحريم نبوده بلكه سالانه حدود دو برابر ايران نفت صادر كرده آن هم براي جمعيتي حدود ٢٨ ميليون نفر يعني كمي بيش از يك سوم جمعيت ايران!

 

 

٤- وضعيت ونزوئلا را بايد نگاه كنيم و همزمان از ياد نبريم كه اقتصاد ايران استعداد قابل توجهي براي گرفتار شدن در چنين وضعيت اسف باري دارد. ظاهرا به جاي اينكه اجماع و همدلي براي حل مشكلات باشد در جهت عدم حل مشكلات است. هزاران ميليارد تومان بدهي براي دولت ايجاد شده است، منابع بانكي به دليل ورشكستگي اكثر مشتريان مادام العمر نظام بانكي و تمديد مرتب وامها قفل شده است، مجلس به راحتي ابزار استفاده از بازار بدهي ملي براي تزريق پول غيرتورمي به اقتصاد را از بودجه حذف مي كند و تيم اقتصادي دولت هم به جاي پيگيري موضوع، مشغول دفاع پوپوليستي از تداوم پرداخت يارانه نقدي است و در بي عملي محض گرفتار شده است. دستگاه ديپلماسي هم كه بايد مراقب باشد بر سر خارجي ها فرياد نكشد تا مبادا رقباي داخلي معادله "برجام مساوي هيچ" را علم كنند. آيا در شرايطي كه ايران امروز مي تواند به بهشت سرمايه گذاري منطقه تبديل شود چنين همكاري وسيعي براي جلوگيري از وقوع اين اتفاق آن هم نه از سوي دشمنان بلكه توسط كساني كه همگي ساكنان يك كشتي هستند چه عاقبتي مي تواند رقم بزند؟

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

خلاصه مباحث مطرح شده توسط دکتر فرشاد مومنی در برنامه زاویه ۷مهر۹۵:

 

 

اقتصاد مقاومتی به گفتمان غالب تبدیل نشده است و "۱۵ خطای راهبردی" در نحوه مطرح کردن و پیگیری این مفهوم رخ داده است.

 

 

کانون اصلی گرفتاری ما در این زمینه "برخورد سهل انگارانه با مفهوم اقتصاد مقاومتی" و "وجود عدم شفافیت های غیر متعارف" است در این باره که قرار است توان مقاومت اقتصاد ملی در برابر چه عواملی بالا برود.

 

 

بالا بردن توان مقاومت در برابر فساد فراگیر، شوکهای علمی-فنی، شوکهای زیست محیطی، بازارهای مالی جهانی شده، فقر گسترده، نوسانات قیمت نفت و ... هرکدام بایستگی های خاصی دارد که بنیان های این مساله برای کشور ما هنوز روشن نیست. این مفهوم به اعتبار مسائل مشخصی در کشورهای پیشرفته مطرح شد، نه اینکه صرفا بیان آمال و آرزوها بوده باشد.

 

 

مفهوم resilience ترکیبی از "اغتنام فرصت" و "مهار تهدید" است. اما لفظ اقتصاد مقاومتی به جهت معطوف کردن ذهن به تنش ها و تهدیدها مفهومی نارساست.

 

 

به لحاظ اینکه تکلیف ما با مفهوم اقتصاد مقاومتی روشن نیست برنامه ای هم به معنی دقیق کلمه برای آن تدوین نشده و دقیقا همان مسیری که برنامه های توسعه ما طی کرد و جامعه ما زمان و هزینه های آن را پرداخت ولی دستاوردی عایدش نشد درحال تکرار است. فهرست کردن آمال و آرزوها تکرار رویه های قبلی است.

 

 

ما در دوران جنگ رو به هدف بودیم و سیستم درست عمل میکرد، یعنی ساختار نهادی، سازه های ذهنی، نظام قاعده گذاری و توزیع منافع اولویت را به تولیدکنندگان و عامه مردم میداد. اما اکنون ساختار نهادی مشوق رانت، ربا و فساد است و بار فشار روی تولیدکنندگان و عامه مردم!

 

 

در دوران جنگ چون رو به هدف بودیم اغلب گرفتاری ها ریشه برونزا داشت و همانطور که ملاحظه شد به محض منتفی شدن شوک آینده هراسی کشور برای دو سال متوالی رشد دو رقمی را تجربه کرد.

 

 

در برخورد با اقتصاد مقاومتی سه اشتباه عمده زیر رخ داده است:

۱. چون وجه اندیشه ای آن مشخص نشده این برداشت ممکن است شکل بگیرد که از یک مسیر صرفا اقتصادی به این هدف می‌رسیم درحالی که "وجوه فرهنگی" مساله بسیار بااهمیت تر هستند.

۲. مخاطب اقتصاد مقاومتی هر سه قوه هستند. در زمینه امنیت حقوق مالکیت این "قوه قضاییه" است که میتواند ایفای نقش کند.

۳. ما با یک نظام قاعده گذاری کژکارکرد رو به رو هستیم همانطورکه میدانیم مسئولیت اصلی قانون گذاری در کشور با "قوه مقننه" است.

پس مسئولیت این دو قوه اصلا کمتر از قوه مجریه نیست و بایستی برای هر سه قوه مسئولیت های مشخص تعریف گردد.

لینک به دیدگاه

اصولا تو هر محیطی که سیستم توش وجود نداشته باشه، همه کار توش انجام می شه، از قبیل دزدی، اختلاس، کم کاری، ... چون حساب کتاب هیچ چی معلوم نیست، وقتی اختلاس می شه، 10 سال بعد می فهمن چی به چی بوده... وقتی سیستم نباشه واژه ها هم مبهم تعریف می شن...

لینک به دیدگاه
اصولا تو هر محیطی که سیستم توش وجود نداشته باشه، همه کار توش انجام می شه، از قبیل دزدی، اختلاس، کم کاری، ... چون حساب کتاب هیچ چی معلوم نیست، وقتی اختلاس می شه، 10 سال بعد می فهمن چی به چی بوده... وقتی سیستم نباشه واژه ها هم مبهم تعریف می شن...

 

البته خود واژه سیستم هم واژه مبهمی هست ، به قول هایک برنامه ریزی متمرکز خود راهی است به سوی بردگی ، گاهی سیستم خودش فسادزاست

لینک به دیدگاه
یعنی چجوری؟:ws38:

 

گاهی نظام ها حاصل از یک نظم خودجوش هستند نه یک برنامه از قبل برنامه ریزی شده، یک مثال میزنم ، مثلا زبان حاصل یک نظم خودجوش بوده ، برای ایجاد زبان برنامه ریزی صورت نگرفته حال فرض کن سیستمی برنامه ریزی شده بخواد در این نظم خودجوش دخالت کنه نتیجش میشه بی نظمی، یا مثال دیگه ای مثل بازار ، بازار حاصل یک برنامه ریزی نیست بلکه خودجوش به وجود اومده وقتی در بازار دخالت کنی نتیجش میشه بی نظمی، مثال های زیادی بخصوص در حوزه اجتماع و علوم انسانی میشه زد که چنین شرایطی دارند، برنامه ریزی برای تعریف سازوکار مجدد یا کنترل کردن چنین پدیده هایی معمولا منجر به هرج و مرج میشه و اهداف پشت سر این دخالتها که به جهت اعمال قدرت هستند منجر به فساد و دیکتاتوری

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...