رفتن به مطلب

تصویر نوشته (تاپیک درخواست)


ارسال های توصیه شده

به به به به به به به به به به

 

تصویر چهارم...

 

یک دشتِ بی پایان...با یک درخت در میونش...اون دشت رو به مثابه یک پیکره دیدم و ازش تعریف ساختم...آخر سرم گفتم این قاب بدون ما زیباست...ما بیاییم دیگه به این زیبایی طبیعی نیست...

 

t25flm7ii23w8b32zm6.jpg

 

موج می زند در طبیعت سایهِ روشنِ نور...

رَختِ سبز بر قامتش...سَروِ درختی بر پیشانی اش...

رخصِ دشت بر پیکره اش...چه موزون است طبعبت بی ما...

.

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 132
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

قبلش ارشد جان...:ws3:

 

یک پیشنهاد از دوست بزرگوارم علی آقای فاطمی اومد که اگر بشه این پست ها در کانال نواندیشان هم قرار داده بشه توسط گردانندگانش..اگر در جریانی و می دونی کی به کی هست..بهشون اطلاع بده اگر دوست داشتن استفاده کنن....اگرم خواستن بگن بهم..اصلا شاید به جای ادرس سایت ادرس کانال رو زدیم..یا هر دوتاش رو...

.

.

.

ناصر جان...تصویر جوری بود که هر جوری می نوشتم...متن پدیدار نمی شد تو اون هاشور ها..با اجازه ات..اندازه ی عکس رو بزرگ کردم...:w16:

 

بعد تو اون خورشید که به دانایی تعبیرش کردن نوشته رو قرار دادم...

 

یعنی یکم حرکت زدم..اگر دیدی نوشته های خطوط پشت سر هم نیستن بدون چرا اینجوری شد..:icon_redface:

 

دیگه حسودا مثه دزد سر گردنه واسادن...hanghead.gif

و ورق به ورق دانایی اون فلک زده رو از دوش بر می دارن..sigh.gif

تازه برای خودشون و نفع خودشون هم بر نمی دارن..می ندازن زمین...icon_pf%20(34).gif

مصداق اون مسئله هست که دیگی که واسه من نجوشه ..معذرت می خوام...سر یک حیوانی داخلش بجوشه....icon_pf%20(34).gif

 

رفتن تو مسیر دانایی با توجه به کوره راه بودنش سخت هست...همچین ادم هایی هم قدم به قدمش هستن...(اون کلمه بِبَرَند بود...نتونستم فتحه رو بزارم به خاطر اینکه شلوغ می شد،امیدوارم باعث بد خوانی نشه..بّبُرند هم بخونن بازم لا مشکل:ws3:)

 

پس اینجوری شد که:

 

61px53fsmx2wz5eq67.jpg

در کورهِ راهِ دانایی،حَسودان سر گردنه قدم به قدم ایستاده اند..

 

تا ببرند ورق به ورق، از تو آنچه خود ندارند..

.

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

lvsduh

مرسی عالیهههه

درمورد پیشنهادتون من دیروز هم چندتا از این تصاویر رو قرار دادم

و هر روز یکی از این تصاویر رو در کانال کتابخونه میذارم

هر روز با یک تصویر نوشته

برای همین اگر لطف کنی اونایی هم که به اسم کتابخونه نواندیشان میگم بنویسی که بجز آیدی کانال اسم انجمن هم باشه

مرسی

با اجازه ی دوستان تصویر نوشته های اونهارو هم میذارم

منتهی هر روز یک تصویر نوشته به ترتیب ارسال در آلبوم تصویر نوشته:a030:

لینک به دیدگاه
خیلی خیلی ممنون از ایده جالبتون آقا سام عزیز

به انتخاب خودتون برام درست کنید بیزحمت

میخام بذارم عکس پروفایلم

و ازش انرژی بگیرم و هروقت نگاش میکنم حالم خوب بشه

سپاس از لطف شما

و ممنون که قبول زحمت کردین

همیشه شاد باشین

اسمم سمانه هست ممنون میشم اگ توی عکس نوشته اسمم باشه:icon_gol:

 

سلام به روی ماه شما سمانه ی عزیز...:icon_redface:

 

حتما به روی چشمم..ولی من کج سلیقه شاید اونچه دوست دارین رو نتونم انتخاب کنم..

 

پس یک قول به من بدین...

 

بدون تعارف اگر تصویر دیگه دوست داشتین بفرمایین...من رو تصویر دیگه ای کار می کنم و دوباره انجام میدم..

 

ایده ام برای این تصویر رفاقت بود..از این رفاقت ها که به جای اینکه بیان ادم رو سرزنش کنن..آروم کنار ادم بشینن و گوش بدن...به جای زبون دراز...گوش عمیق داشته باشن برای شنیدن..که کنارش و شونه به شونه شون اروم بشیم...

 

اینم هدیه ی من به شما...

 

36uxmec31vwoevfuj8kf.jpg

 

اندکی دو نفره می خواهم از جنس رفاقت، لا به لای تنهایی هایم...

او که به جایِ زبان، تمام قد گوش باشد برایِ من...

تا آرام شود دلتنگی هایم، شانه به شانه او...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
میخام ی حس پنهان رو ببینم :ws3: فلذا، خدمت شما:

 

 

درود سجاد عزیز...:icon_redface:

 

اولا من باب توضیح عرض کنم که ابعاد عکس رو مجبور هستم کوچیک کنم..طبق همون توضیحات که برای دوستان دیگه هم عرض کردم...سنگین میشه...حجم عکس می ره بالا....بعد لود شدنش در تاپیک هم دردسر ساز میشه برای بچه های دیگه...:w16:

 

حالا برسیم به خود عکس...حسم نسبت به شما این هست که "کم گویی و گزیده گویی چون دُر" رو دوست می دارین...:icon_redface:

پس من هم کم گفتم و گزیده..می دونین برای من چقد سخته...:ws3:

 

حاصل شد این:

 

zfmzj945bjhvekbwnrh.jpg

 

در ظاهر خَموشَم...اما در دل فغان ها دارم...

کس ندیدم صدایِ دل من گوش کند...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
خسته نباشید دلاور:ws3:

 

خدا قوت پهلوان..:ws3:

 

ابعاد عکس باز یکم زیاده ولی باز یک جورایی جا دادم دیگه...:w16:

 

متن رو هر جا می زاشتم سوژه ای از نوشته رو ماسکه می کرد...پایین می زاشتم..ریشه ها و بچه ها رو می گرفت...

 

سعی کردم یک جایی بزارم که بشه از رنگ سفید واسه فونت استفاده کرد که بیشتر مشخص بشه...

 

می تونستم خاکستری ببینم..یا نا امیدانه بگم...

ولی سعی کردم اون تبر زن رو ببرم زیر سوال..vahidrk.gif

 

و بگم تو داری تنه و ساقه ی من که فک می کنی ثروت منه رو می بری...ولی خبر نداری...من گنج اصلیم که آرامشم(بچه ها شدن استعاره از قطره های آرامش) هست رو تو ریشه ها گذاشتم که دستت بهشون نمی رسه...:icon_redface:

 

حاصل شد این:

 

dirwzc7hckd3jv11jht.jpg

 

آدَمکِ طَماع تَبر به تَنه ام می زند که دریایِ ساقه و برگ است...

نمی داند که قطره هایِ آرامشم را در دلِ ریشه ها به امانت گذاشتم...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
هر انچه فرمودین نشان لطفتون هست...:icon_redface:

 

دیگه هر چی میاد از ذهن رو می نویسم..تجربی نیست...غریزی ست...

 

به چشم شما خوب می آد..به چشم خیلی ها هم نه...:w16:

 

باز ممنون..و در خدمت هستم...

 

تصویر اولتون...

 

اون پلاک 22 بالای در یک هو من رو برد به یک نوشته ی عاشقانه...:icon_redface:

 

انگار جایی که دو نفر با هم خاطره دارن...اون دو تایی...اون دو تا دو بالای در تو نوشته خیلی ایده داد بهم...:icon_redface:

 

و از گل ها و طراوت مکان هم استفاده کردم برای اینکه بگم به خاطره اون دو تایی بودنه هنوز اینجا سبز هست...

 

njagtrrmxmjuwsqkn9ow.jpg

دو به دو چه خاطراتی ما داریم با هم، بر در پلاک 22...

هنوز آن قاب پُر از گل است از یادآوری مهر ما دو تا با هم...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

این عالی بود عالی:icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
تصویر دوم...

 

یک راه...انتظار برای رسیدن...و اینکه کسی که پا گذاشته تو این راه..مناظر رو نمی بینه...و فقط عطر کسی رو بو می کنه که دنبالشه...و اون عطر رو بَلَدِ راهش می دونه...:icon_redface:

 

76e3j2qlftqj7huqw3z.jpg

 

قدم هایت را می شمارم در این راه بی پایان...

در میان مناظر رنگارنگ..آنچه جذب می کند مرا...عطر توست..

بَلَدِ راه من اوست...می بویم او را...

.

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

انگار همون چیزی بود که میخواستم:ws44::cryingf: ممنونم :icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
تصویر سوم...

 

یک قاب از آسمون...آسمون کمی صاف تا ابری رو بهانه کردم که بگم احوال آسمون صاف تا کمی ابری هست...و اونچه این قاب رو خاص می کنه اون تاج گلی هست که از یک گوشه می آد...

 

cwz1gsnf6dvxgbrs9t44.jpg

 

رو که به قاب آسمان می گیرم..

در احوالِ کمی صاف تا ابری ش، تاجِ گل تو پیداست...

رونقِ این قاب، سپیدیِ گلبرگ هایِ تاجِ توست...

.

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

 

فوق العاده واقعا ممنونم
لینک به دیدگاه

 

ناصر

:ws3:

رفیق... ممنونم ازت که تصویر های خوبی قرار می دی....در صدم ثانیه می نویسمشون بدون فکر:icon_gol::icon_redface:

 

تو جامعه دیدی دیگه...ما همه شاهیم خودمون...تکبر و غرور موج می زنه....کاش یک مقدار سرباز داشتیم...کاش یک مقدار سرباز بیشتر داشتیم...

 

 

76b0g2tobj39pdl6cjk5.jpg

 

در آیینه ی خود بینی...همه ی سرباز ها، شاه َاند...

در این خودمحوری...ما همه، شاهانِ بی سربازیم...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
ن

 

در مورد این یکی چند تا دیگه می تونستم بنویسم..اگه دیدین که به دلت نمی چسبه بگو که چندتا دیگه بنویسم برات...

 

سوژه موندن عصاها در عقب و رفتن دو تا خانوم و آقا به جلو بود...از دو اصطلاح "رفیق نیمه ی راه" و "رفیق روزهای سخت" استفاده کردم...

 

گفتم عصاها شدن رفیق نیمه ی راه...و روشون نمیشه حساب کرد..ولی اون دو تا رو دست هاشون می تونن حساب کنند در روزهای سخت...

 

 

mbi71626nglbx2c4ax5b.jpg

 

در جایی که َعصاهامان رفیقِ نمیه ی راه شدند....

دست های گره کرده بر تن مان، رفیقِ روزهای سخت شدند...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

لینک به دیدگاه
یِه هو دلم خواست این عکسو که دوسش دارم بذارم:ws3:

تشکر جناب سام:icon_gol::icon_gol:

 

تصویر زیبایی هست...ولی جا نداره من متن بزارم...:icon_redface:

رنگ های زیادی رو امتحان کردم..ولی هر رنگ رو استفاده می کردم دیده نمی شد...sigh.gif

 

بهترینش همین بود...:w16:

 

دو مدل واستون درست کردم...یکی تو متن...یکی هم از متن بیرون گذاشتم..هر کدوم به کارتون اومد استفاده کنین..:w16:

 

حس متن...اون اصلاح معروف یکی برای همه...همه برای یکی...

 

فقط از جنس دوستی دیدم...:icon_redface:

 

دوستانی که خیلی وابسته ان و با هم شاده شادن...

 

هم چی اینجا رو روزن دو تایی گذاشتم...دست به دست..پا به پا....انگشت ها جفت رو نشون می دن...

 

اینا دارن یک قسم می خورن...

 

که هر یکی از "من" ها...یکی از کل واحد "ما" هستن...(من یکی هستم زِ ما)

 

این"ما" رو هم ما از "کنار هم بودن" داریم....(ما یکی هستیم زِ ما)

 

 

p5p9pbkppkfb3muo1wjd.jpg

 

دست به دست و پا به پا و جفت به جفت...

همه اجزای وجود مان قَسم یاد کند...

من یکی هستم زِ ما...ما یکی هستیم زِ هَم...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

 

اینم اونیکی ش

 

oywg2h7i3a2r35jvmsf.jpg

لینک به دیدگاه
تصویر زیبایی هست...ولی جا نداره من متن بزارم...:icon_redface:

رنگ های زیادی رو امتحان کردم..ولی هر رنگ رو استفاده می کردم دیده نمی شد...sigh.gif

 

بهترینش همین بود...:w16:

 

دو مدل واستون درست کردم...یکی تو متن...یکی هم از متن بیرون گذاشتم..هر کدوم به کارتون اومد استفاده کنین..:w16:

 

حس متن...اون اصلاح معروف یکی برای همه...همه برای یکی...

 

فقط از جنس دوستی دیدم...:icon_redface:

 

دوستانی که خیلی وابسته ان و با هم شاده شادن...

 

هم چی اینجا رو روزن دو تایی گذاشتم...دست به دست..پا به پا....انگشت ها جفت رو نشون می دن...

 

اینا دارن یک قسم می خورن...

 

که هر یکی از "من" ها...یکی از کل واحد "ما" هستن...(من یکی هستم زِ ما)

 

این"ما" رو هم ما از "کنار هم بودن" داریم....(ما یکی هستیم زِ ما)

 

 

p5p9pbkppkfb3muo1wjd.jpg

 

دست به دست و پا به پا و جفت به جفت...

همه اجزای وجود مان قَسم یاد کند...

من یکی هستم زِ ما...ما یکی هستیم زِ هَم...

.

.

خوبه یا یکی دیگه بنویسم؟...دوستان لطفا بدون تعارف بگین...:icon_redface:

.

.

.

اگر خوشتون می آد...خودتون همین تصویر رو تو تاپیک آلبوم(تصویر نوشته (آلبوم تصاویر)) پست کنین...(فقط چون تالار ادبیات یکسری قانون داره...متن رو هم پایین تصویر بزارین همون جور که من گذاشتم که مشکلی با قوانین نداشته باشیم...)

 

اینم اونیکی ش

 

oywg2h7i3a2r35jvmsf.jpg

 

 

بسیار زیبا:icon_gol:

خیلی ممنون:love070:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...