رفتن به مطلب

زندگی من چه ارزشی دارد ؟


ارسال های توصیه شده

زیاد درگیر قاطعانه بودن و نبودنش نباشید... مهم نیست واقعا... اعتقادات عموما اینطوری هستند... کسی اعتقاد نسبی نداره... اعتقاد همیشه مثبت هست و قاطع بودن و نبودنش خصوصیتی هست که ما بهش میدیم... و همونطور که گفتم در نهایت کاملا بی اهمیت هست که قاطعانه بیان بشه یا کاملا نسبی بیان بشه یا اینطوری یا اونطوری...

 

البته بنده میدونم این مطلب کیهان و باکتری رو به عنوان یک بحث مطرح نکردید... ولی خوب اینجا یک چیزی لازم هست توضیح داده بشه...

در مورد کیهان نمیشه کلمه ی اشتباه رو به کار برد برای اینکه سیستم بزرگتری وجود نداره... حداقل به شکل یک مکانیزم تاثیر گذار تا الان شواهدی برای وجود نداره... یعنی چیزی وجود نداره که بخواد اشتباه رو مرتکب بشه...

در مورد باکتری ها و موجودات دیگه هم خیر... اشتباه معنایی نداره...

بنده فکر کنم منظورم رو روشن بیان نکردم... منظورم من از اشتباه در حقیقت رسیدن انسان به این حد از هوشیاری بود که بتونه سوالاتی اینچنین رو از خودش بپرسه... به طور کلی اگر نگاه کنیم تمامی مشکلات بشری از هوشیاری بیش از حد اون سرچشمه میگیره... موجودات دیگه هیچوقت چنین مشکلاتی رو ندارند... یک گروه سگ یا گرگ ده قرن پیش دقیقا همون روتینی رو طی میکردند که الان طی میکنند... ولی انسان ها هر روز در تمامی جنبه های زندگی با رنج ها و درد های متفاوتی رو به رو هستند که همگی از زیاد بودن هوشیاری اون سرچشمه میگیره... به دنیای بشری که نگاه بکنید انسان دانسته یا نادانسته همیشه به دنبال کم کردن این هوشیاری بوده... مواد مخدر، مشروب، دارایی های مادی، ازدواج، بچه دار شدن، همه ی قدم هایی که بشر در زندگی برمیداره یا برای کم کردن این هوشیاری هست یا برای پر کردن اون حفره ی خالی در وجود بشر که همیشه به دنبال پیدا کردن پاسخی برای تمامی سوالات بی پاسخ انسان بوده... در تمامی جوامع بشری هم، بزرگان اون جوامع کم و بیش برای هم نوعان خودشون این مسائل رو به بهترین شکلی که توانایی اونها اجازه میداده بیان کردند... و همچنین تمامی ادیان هم در عمق، برای پاسخ به چنین سوالاتی به وجود آمدند...

در ادبیات ایران اینگونه اشعار و نوشته ها بسیار یافت میشه... همچنین در ادبیات کشورهای دیگر هم چنین مطالبی، البته نه با آن ارزش زیبایی شناختی که در ادبیات ایران هست... ولی با زیبایی قابل تقدیری مطرح شده...

 

این تکه ای است از کتاب The conspiracy against the human race

 

"I think human consciousness was a misstep in evolution. We became too self-aware. Nature created an aspect of nature separate from itself. We are creatures that should not exist by natural law. We are things that labour under the illusion of having a 'self'. I think the honourable thing for our species to do is to deny our programming, stop reproducing, to walk hand in hand into extinction. one last night, brothers and sisters opting out of a raw deal."

 

تصور نکنید که این تنها نمونه از این گونه تفکرات است... تقریبا تمامی تفکرات بشری به شکلی برای توضیح چنین مسائلی هستند... و همگی یا با این بنیان که وجود انسان و هوشیاری اون مشکل ساز هست شروع شده اند و در پی پیدا کردن پاسخ هستند، یا در جست و جوی چیزی در نهایت به این نقطه رسیده اند... بنده میتونم چندین و چند کتاب در این باره به شما معرفی کنم...

گذشته از ادبیات و فلسفه علم هم دقیقا به همین سمت رفته...

 

در مورد کم بودن شعور بشری هم خوشبختانه یا بدبختانه فعلا تنها شعوری که وجود داره و ما به اون دسترسی داریم همین هست...

بنده خدایی میگفت یکی از اشتباهاتی که فیلسوفان تازه کار مرتکب می شوند این هست که سعی میکنند برای همه ی سوالات جوابی پیدا کنند!

به نظر من هم بهترین دلیل برای زنده بودن درک زندگی هست. به نظرم شیرین ترین و زیباترین دلیل برای بودن این میتونه باشه... پاسخ به سوالات شاید به این اندازه ارزشی نداشته باشند... گرچه فکر کردن به اونها و به دنبالشون رفتن مسئله ای کاملا جدا هست و به قول شوپنهاور کسی که در زندگی با چنین سوالاتی رو به رو نمیشه از نظر عقلی دچاز عقب ماندگی هست...

 

فرد در رد کردن مسائل بهتره سعی کنه اشتباه argument from ignorance را مرتکب نشه.

 

حالا منظورت از اشتباهی بودن رو بهتر فهمیدم !

 

اما اینکه میگی نباید دنبال قطعیت باشم ! اینو هم میفهمم .... اما نباید اونقدر بی خیال و لایعقل زندگی کنیم ! به عبارتی تا جایی که میشه نباید احمق باشیم

 

تا جایی که میشه باید آگاهی کسب کنیم !

 

 

از قول یکی فیلسوف : فلسفه فقط میپرسه .... فلسفه جواب نمیده:a030:

لینک به دیدگاه
حالا منظورت از اشتباهی بودن رو بهتر فهمیدم !

 

اما اینکه میگی نباید دنبال قطعیت باشم ! اینو هم میفهمم .... اما نباید اونقدر بی خیال و لایعقل زندگی کنیم ! به عبارتی تا جایی که میشه نباید احمق باشیم

 

تا جایی که میشه باید آگاهی کسب کنیم !

 

 

از قول یکی فیلسوف : فلسفه فقط میپرسه .... فلسفه جواب نمیده:a030:

 

بنده نگفتم دنبال قطعیت نباشید... بنده گفتم در این پست ها دنبال این قطعیت نباشید... منظورم این بود که بیان بنده زیاد مهم نیست... اصل مطلب چیز دیگه ای هست...

لینک به دیدگاه
ممنون... خیلی لطف داری... :icon_gol:

 

قبول... فقط منظور از با هدف یعنی با هدف مطلق هست (یعنی مثلا توی ادیان)؟

 

بسیار عالی... من موافقم... خیلی هم خوشحال میشم اتفاقا...

 

همممم.

هدف نسبی.

نه جالب شد.

 

خوب اصلا به نظرتون ما چیزی با نام هدف مطلق داریم؟

فی المثل، من تصمیم میگیریم از اینجا به نقطه آ برم. خوب؟ بعدش چی؟

به نظر من ذاتا هدف نسبی ه.

اما ادیان رو متوجه نشدم. اگر منظور ادیان ابراهیمی هست که واقعیت اینکه اونها هم چیز شفافی ارائه ندادن. هدف از افرینش "ستایش خدا" :ws38: خوب ک چی؟

 

اما یک نوع هدف مطلق میشه متصور شد. هدفی که وابسته به ناظر نباشه "حرکت" چیزی که "تخته سیاه" هم میگه احتمالا منظورش همینه.

 

بزارید برگردیم به پایه اول هرم:

آیا لازمه حتما "هدفی" باشه؟

 

- شرایط اولیه برای جواب دادن رو بزارید رو اینکه

1- هدف فی الواقع همون "مسیر" باشه!

2- هدف استپ های خاصی از مسیر باشن :ws3:

 

دوتاشون درهم تنیده شدن باز:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
زیاد درگیر قاطعانه بودن و نبودنش نباشید... مهم نیست واقعا... اعتقادات عموما اینطوری هستند... کسی اعتقاد نسبی نداره... اعتقاد همیشه مثبت هست و قاطع بودن و نبودنش خصوصیتی هست که ما بهش میدیم... و همونطور که گفتم در نهایت کاملا بی اهمیت هست که قاطعانه بیان بشه یا کاملا نسبی بیان بشه یا اینطوری یا اونطوری...

 

البته بنده میدونم این مطلب کیهان و باکتری رو به عنوان یک بحث مطرح نکردید... ولی خوب اینجا یک چیزی لازم هست توضیح داده بشه...

در مورد کیهان نمیشه کلمه ی اشتباه رو به کار برد برای اینکه سیستم بزرگتری وجود نداره... حداقل به شکل یک مکانیزم تاثیر گذار تا الان شواهدی برای وجود نداره... یعنی چیزی وجود نداره که بخواد اشتباه رو مرتکب بشه...

در مورد باکتری ها و موجودات دیگه هم خیر... اشتباه معنایی نداره...

بنده فکر کنم منظورم رو روشن بیان نکردم... منظورم من از اشتباه در حقیقت رسیدن انسان به این حد از هوشیاری بود که بتونه سوالاتی اینچنین رو از خودش بپرسه... به طور کلی اگر نگاه کنیم تمامی مشکلات بشری از هوشیاری بیش از حد اون سرچشمه میگیره... موجودات دیگه هیچوقت چنین مشکلاتی رو ندارند... یک گروه سگ یا گرگ ده قرن پیش دقیقا همون روتینی رو طی میکردند که الان طی میکنند... ولی انسان ها هر روز در تمامی جنبه های زندگی با رنج ها و درد های متفاوتی رو به رو هستند که همگی از زیاد بودن هوشیاری اون سرچشمه میگیره... به دنیای بشری که نگاه بکنید انسان دانسته یا نادانسته همیشه به دنبال کم کردن این هوشیاری بوده... مواد مخدر، مشروب، دارایی های مادی، ازدواج، بچه دار شدن، همه ی قدم هایی که بشر در زندگی برمیداره یا برای کم کردن این هوشیاری هست یا برای پر کردن اون حفره ی خالی در وجود بشر که همیشه به دنبال پیدا کردن پاسخی برای تمامی سوالات بی پاسخ انسان بوده... در تمامی جوامع بشری هم، بزرگان اون جوامع کم و بیش برای هم نوعان خودشون این مسائل رو به بهترین شکلی که توانایی اونها اجازه میداده بیان کردند... و همچنین تمامی ادیان هم در عمق، برای پاسخ به چنین سوالاتی به وجود آمدند...

در ادبیات ایران اینگونه اشعار و نوشته ها بسیار یافت میشه... همچنین در ادبیات کشورهای دیگر هم چنین مطالبی، البته نه با آن ارزش زیبایی شناختی که در ادبیات ایران هست... ولی با زیبایی قابل تقدیری مطرح شده...

 

این تکه ای است از کتاب The conspiracy against the human race

 

"I think human consciousness was a misstep in evolution. We became too self-aware. Nature created an aspect of nature separate from itself. We are creatures that should not exist by natural law. We are things that labour under the illusion of having a 'self'. I think the honourable thing for our species to do is to deny our programming, stop reproducing, to walk hand in hand into extinction. one last night, brothers and sisters opting out of a raw deal."

 

تصور نکنید که این تنها نمونه از این گونه تفکرات است... تقریبا تمامی تفکرات بشری به شکلی برای توضیح چنین مسائلی هستند... و همگی یا با این بنیان که وجود انسان و هوشیاری اون مشکل ساز هست شروع شده اند و در پی پیدا کردن پاسخ هستند، یا در جست و جوی چیزی در نهایت به این نقطه رسیده اند... بنده میتونم چندین و چند کتاب در این باره به شما معرفی کنم...

گذشته از ادبیات و فلسفه علم هم دقیقا به همین سمت رفته...

 

در مورد کم بودن شعور بشری هم خوشبختانه یا بدبختانه فعلا تنها شعوری که وجود داره و ما به اون دسترسی داریم همین هست...

بنده خدایی میگفت یکی از اشتباهاتی که فیلسوفان تازه کار مرتکب می شوند این هست که سعی میکنند برای همه ی سوالات جوابی پیدا کنند!

به نظر من هم بهترین دلیل برای زنده بودن درک زندگی هست. به نظرم شیرین ترین و زیباترین دلیل برای بودن این میتونه باشه... پاسخ به سوالات شاید به این اندازه ارزشی نداشته باشند... گرچه فکر کردن به اونها و به دنبالشون رفتن مسئله ای کاملا جدا هست و به قول شوپنهاور کسی که در زندگی با چنین سوالاتی رو به رو نمیشه از نظر عقلی دچاز عقب ماندگی هست...

 

فرد در رد کردن مسائل بهتره سعی کنه اشتباه argument from ignorance را مرتکب نشه.

 

 

شعور رو اگر درک از محیط اطراف تعریف کنیم، چطور میشه رفتارهای مکانیک کوانتوم رو بی شعور دونست؟ اصلا نه. تو مکانیک کلاسیک! عمل و عکس العمل، خوب البته اینجا میشه گفت اونها "قانون" هستن و شور وابسته به شرایط هست. درسته؟ خوب که چی؟ عمل و عکس العمل هم وابسته به شرایط هستن.

 

من صرفا یک سری بیس لازم دارم.

به نظر میاد اول باید شور رو تعریف کنیم.

 

اما پاسخ!

دقیقا مشکل من همینه. ما تنها تصور میکنیم "علم" داریم. چیزی که ما داریم فقط مشتی"تجربه" است!

که این وسط، چیزی رو بدست آوردیم. همون طور که گفتید. " گرچه فکر کردن به اونها و به دنبالشون رفتن مسئله ای کاملا جدا هست"

 

به واقع، "علم" بعید به نظر میاد یک سیستم قابل انتقال به غیر باشه

لینک به دیدگاه
جاوا هم باید پیشرفت کنه بلاخره دیگه... :دی

میدونم تو ایران اونا خیلی کاربرد داره... ولی من بیشتر دارم میرم سمت یه چیزی که بعدا خودم بتونم یه استفاده شخصی هم ازش بکنم حالا به غیر از کاربرد شغلی...

 

من الان دارم Data Science میخونم... فعلا فقط دارم با کتابخونه های Python کار میکنم و data conditioning و data pulling و data visualization و Naive Bayes و احتمالات عمومی و machine learning... البته میگم ها... الان تازه چند ماهیه شروع کردم... تا الان فقط داشتم در مورد کاربردش و بازارش و پیشرفتش و تاریخچش مطالعه میکردم...

نمیدونم تو ایران الان چقدر کاربرد داره توی بازار آزاد... ولی میدونم توی دولت الان دارن یه جاهایی ازش واسه یه کارایی استفاده میکنن...

این فعلا تنهای چیزیه که خیلی جذبم کرده... تا ببینیم بعدا چی میشه :دی

 

منم با UI کار نمیکنم... UI رو ولش... :دی

پيشوا تو جاوا رو با جاوااسكريپت اشتباه نگرفتي ؟:w58:

 

الان همه اون چيزايي كه از شاخه هاي big data شمردي يه جورايي زيرلايه هاشون يا به جاوا برميگرده يا پايتون

اگه بري سمت hadoop بازار خيلي بكري تو ايران داره مثلا همين spark كه با scala پياده سازي شده كه خود scala همون جاواي تابعي و functional ي هستيش

تاجايي كه اطلاع دارم شركتهايي كه تو پرديس تاسيس شدن خيلي رو اينا درخواست همكاري ميدن

 

...

منم با UI حال نميكنم

تازه دو سه روزه با LDAP اشنا شدم و دارم باهاش كلنجار ميرم براي يه بخش از پروژه مون ميخوامش اونم به نظرم جالب اومد يه ايده جالب از دنياي لينوكس

لینک به دیدگاه
همممم.

هدف نسبی.

نه جالب شد.

 

خوب اصلا به نظرتون ما چیزی با نام هدف مطلق داریم؟

فی المثل، من تصمیم میگیریم از اینجا به نقطه آ برم. خوب؟ بعدش چی؟

به نظر من ذاتا هدف نسبی ه.

اما ادیان رو متوجه نشدم. اگر منظور ادیان ابراهیمی هست که واقعیت اینکه اونها هم چیز شفافی ارائه ندادن. هدف از افرینش "ستایش خدا" :ws38: خوب ک چی؟

 

اما یک نوع هدف مطلق میشه متصور شد. هدفی که وابسته به ناظر نباشه "حرکت" چیزی که "تخته سیاه" هم میگه احتمالا منظورش همینه.

 

بزارید برگردیم به پایه اول هرم:

آیا لازمه حتما "هدفی" باشه؟

 

- شرایط اولیه برای جواب دادن رو بزارید رو اینکه

1- هدف فی الواقع همون "مسیر" باشه!

2- هدف استپ های خاصی از مسیر باشن :ws3:

 

دوتاشون درهم تنیده شدن باز:icon_pf (34):

 

نه فکر کنم من بد بیان کردم... گرچه شما درست متوجه شدید البته... من منظورم از هدف مطلق objective بود و هدف غیر اون یعنی هدف فردی یا subjective بود...

 

خوب در خیلی از ادیان هدف مطلق وجود داره و اون خوشنودی و رفتن در مسیری هست که اون خدای مربوط به اون دین مشخص کرده... که در نهایت هم یک هدف مشخص رو میده برای همه... یا میری بهشت برای مثال یا میری جهنم... بیشتر ادیان یک همچین ساختار مشخصی داشتند... همه ی اهداف دیگر به کلی در حاشیه قرار دارند...

 

به نظر وجود هدف غیر قابل اجتناب هست... به هر حال هدفی پیدا میشه... در غیر این صورت فرد دلیلی برای بودن نخواهد داشت... یعنی به شکلی بار بودن انسان رو به سمت نیستی میکشه... هدف میتونه خیلی چیز ساده یا پیش پا افتاده ای باشه... ولی به هر حال همیشه وجود داره... من فکر میکنم مغز انسان بدون یک motivator نمیتونه زنده بمونه... به بیان دیگه اگر هدف و درایو وجود نداشته باشه انسان بیشتر از گذشته به پوچی بودن پی میبره...

لینک به دیدگاه
پيشوا تو جاوا رو با جاوااسكريپت اشتباه نگرفتي ؟:w58:

 

الان همه اون چيزايي كه از شاخه هاي big data شمردي يه جورايي زيرلايه هاشون يا به جاوا برميگرده يا پايتون

اگه بري سمت hadoop بازار خيلي بكري تو ايران داره مثلا همين spark كه با scala پياده سازي شده كه خود scala همون جاواي تابعي و functional ي هستيش

تاجايي كه اطلاع دارم شركتهايي كه تو پرديس تاسيس شدن خيلي رو اينا درخواست همكاري ميدن

 

...

منم با UI حال نميكنم

تازه دو سه روزه با LDAP اشنا شدم و دارم باهاش كلنجار ميرم براي يه بخش از پروژه مون ميخوامش اونم به نظرم جالب اومد يه ايده جالب از دنياي لينوكس

 

نه بابا... :w58:

 

خوب همین دیگه... میگم من دارم الان رو پایتون سرمایه گذاری میکنم... به نظر میاد بهتر از جاوا باشه واسه اون کار... البته میگم که تازه دارم میرم سمتش... من کارم الان اصلا به شبکه ربط داره... این پروژه ی دراز مدتمه...

همین الان قبل از اینکه بیام اینجا داشتم جبر خطی تو پایتان رو میخوندم...

فکر کنم Hadoop برام زود باشه... :hanghead:

اصلا با syntax پایتان هم هنوز راحت نیستم حتی...

حالا یه crash course دارم میشینم اونو میخونم... :5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

نمیدونستم big data تو ایران اینقدر بازار کار داره... :ws52:

لینک به دیدگاه
نه فکر کنم من بد بیان کردم... گرچه شما درست متوجه شدید البته... من منظورم از هدف مطلق objective بود و هدف غیر اون یعنی هدف فردی یا subjective بود...

 

خوب در خیلی از ادیان هدف مطلق وجود داره و اون خوشنودی و رفتن در مسیری هست که اون خدای مربوط به اون دین مشخص کرده... که در نهایت هم یک هدف مشخص رو میده برای همه... یا میری بهشت برای مثال یا میری جهنم... بیشتر ادیان یک همچین ساختار مشخصی داشتند... همه ی اهداف دیگر به کلی در حاشیه قرار دارند...

 

به نظر وجود هدف غیر قابل اجتناب هست... به هر حال هدفی پیدا میشه... در غیر این صورت فرد دلیلی برای بودن نخواهد داشت... یعنی به شکلی بار بودن انسان رو به سمت نیستی میکشه... هدف میتونه خیلی چیز ساده یا پیش پا افتاده ای باشه... ولی به هر حال همیشه وجود داره... من فکر میکنم مغز انسان بدون یک motivator نمیتونه زنده بمونه... به بیان دیگه اگر هدف و درایو وجود نداشته باشه انسان بیشتر از گذشته به پوچی بودن پی میبره...

 

من الان نگرفتم. چرا شرایط مرزی پی دی ای رو عوض میکنید:ws3:

 

ما دنبال هدف آفرینش بودیم دیگه.

ولی الان داریم دربره هدف فردی حرف می زنیم. به نظرم این اهداف سایه از اون اهداف نسبی هستن ک من گفتم.

با همون تعاریف که برا هدف گفتم، نظرتون رو بگید.

با تعریف شما ما به سمت حوزه دیگه ای میریم.شاید حتی جوابمون با حالت پایدار هم نرسه:icon_pf (34):(البته که حرفاتون درسته و قبول دارم)

لینک به دیدگاه
شعور رو اگر درک از محیط اطراف تعریف کنیم، چطور میشه رفتارهای مکانیک کوانتوم رو بی شعور دونست؟ اصلا نه. تو مکانیک کلاسیک! عمل و عکس العمل، خوب البته اینجا میشه گفت اونها "قانون" هستن و شور وابسته به شرایط هست. درسته؟ خوب که چی؟ عمل و عکس العمل هم وابسته به شرایط هستن.

 

من صرفا یک سری بیس لازم دارم.

به نظر میاد اول باید شور رو تعریف کنیم.

 

اما پاسخ!

دقیقا مشکل من همینه. ما تنها تصور میکنیم "علم" داریم. چیزی که ما داریم فقط مشتی"تجربه" است!

که این وسط، چیزی رو بدست آوردیم. همون طور که گفتید. " گرچه فکر کردن به اونها و به دنبالشون رفتن مسئله ای کاملا جدا هست"

 

به واقع، "علم" بعید به نظر میاد یک سیستم قابل انتقال به غیر باشه

 

من رفتار کوانتومی یا عمل و عکس العمل رو با شعور نمیبینم... همونطور که خودتون گفتید یک سری مکانیزم ها با قوانین مشخص هستند...

 

تجربیاتی هست که با استفاده از یک مکانیزم مشخص بررسی شده... نمیشه گفت فقط تجربه ی خام هست... تجربه چیزی هست که شما بعد از زمین خوردن یا نوشیدن آب هم به دست میارید... یعنی اون چیز رو experience میکنید... این تنها بخشی از علم هست... تجربه یک چیز subjective هست... علم یک چیز objective هست...

متوجه نشدم چرا میگید علم قابل انتقال به غیر نیست...

لینک به دیدگاه
من الان نگرفتم. چرا شرایط مرزی پی دی ای رو عوض میکنید:ws3:

 

ما دنبال هدف آفرینش بودیم دیگه.

ولی الان داریم دربره هدف فردی حرف می زنیم. به نظرم این اهداف سایه از اون اهداف نسبی هستن ک من گفتم.

با همون تعاریف که برا هدف گفتم، نظرتون رو بگید.

با تعریف شما ما به سمت حوزه دیگه ای میریم.شاید حتی جوابمون با حالت پایدار هم نرسه:icon_pf (34):(البته که حرفاتون درسته و قبول دارم)

 

آها خوب اوکی... :ws3:

 

من آفرینش رو به عنوان یک پروسه ی هوشیار اصلا قبول ندارم که حالا بخوام براش هدفی در نظر بگیرم...

برای من هدف فقط در فرد خلاصه میشه...

من کلا توی ساختار جهان order نمیبینم...

 

الان در مسیر درست تر قرار گرفتم؟ :ws52:

لینک به دیدگاه
من رفتار کوانتومی یا عمل و عکس العمل رو با شعور نمیبینم... همونطور که خودتون گفتید یک سری مکانیزم ها با قوانین مشخص هستند...

 

تجربیاتی هست که با استفاده از یک مکانیزم مشخص بررسی شده... نمیشه گفت فقط تجربه ی خام هست... تجربه چیزی هست که شما بعد از زمین خوردن یا نوشیدن آب هم به دست میارید... یعنی اون چیز رو experience میکنید... این تنها بخشی از علم هست... تجربه یک چیز subjective هست... علم یک چیز objective هست...

متوجه نشدم چرا میگید علم قابل انتقال به غیر نیست...

 

 

هممم.

بازهم باید از پایه بریم جلو.

خوب "شعور" چیه؟

 

تجربه قسمتی از علم ه یعنی چی؟ :ws38: خوب تهش یه استدلال هایی هم میکنه اونم از نوع استقرایی! چیز دیگه ای هم هست؟

لینک به دیدگاه
هممم.

بازهم باید از پایه بریم جلو.

خوب "شعور" چیه؟

 

تجربه قسمتی از علم ه یعنی چی؟ :ws38: خوب تهش یه استدلال هایی هم میکنه اونم از نوع استقرایی! چیز دیگه ای هم هست؟

 

شعور رو بیایید رفتاری معنی بکنیم که در نتیجه ی انجام فعالیت های هوشیار ذهنی، براساس نتیجه گیری ها و پیش فرض های خاص و مشاهده ی هنجارها شکل گرفته باشه.

 

یعنی فقط یکی از قدم های متد علمی هست... متد علمی شامل بخش های زیادی میشه... همه در نهایت "تجربه" رو نتیجه میدند... ولی چیزی که اونها رو متمایز از تجربیات در موارد دیگه میکنه همخوان بودن و قابل اندازه گیری بودن اون تجربیات هست... خوبی علم این هست که قابل اندازه گیری و ارزش گذاری و انتقال هست... اگر تجربه ی خالص بود و بدون معیار و غیر قابل اندازه گیری بود دنیا به سمت و سویی که الان رفته نمیرفت...

به نظر من به سختی میشه چنین پروسه ای رو زیر سوال برد...

لینک به دیدگاه
شعور رو بیایید رفتاری معنی بکنیم که در نتیجه ی انجام فعالیت های هوشیار ذهنی، براساس نتیجه گیری ها و پیش فرض های خاص و مشاهده ی هنجارها شکل گرفته باشه.

 

یعنی فقط یکی از قدم های متد علمی هست... متد علمی شامل بخش های زیادی میشه... همه در نهایت "تجربه" رو نتیجه میدند... ولی چیزی که اونها رو متمایز از تجربیات در موارد دیگه میکنه همخوان بودن و قابل اندازه گیری بودن اون تجربیات هست... خوبی علم این هست که قابل اندازه گیری و ارزش گذاری و انتقال هست... اگر تجربه ی خالص بود و بدون معیار و غیر قابل اندازه گیری بود دنیا به سمت و سویی که الان رفته نمیرفت...

به نظر من به سختی میشه چنین پروسه ای رو زیر سوال برد...

 

 

پس شعور اینه. خوب. نمخام سر تعاریف بحث کنیم. اینکه شما میگی رو ممکنه یکی بگه"تفکر" ولی خوب شد. اینطوری مخصوص انسان شد. ی جواریی اگه تعریف درست نباشه شبیه مغالطه استنتاج باطل میشه. ب هر صورت .

 

 

 

اون سوالم درباره هدف رو جواب ندادی ها. دور نشیم.

لینک به دیدگاه
پس شعور اینه. خوب. نمخام سر تعاریف بحث کنیم. اینکه شما میگی رو ممکنه یکی بگه"تفکر" ولی خوب شد. اینطوری مخصوص انسان شد. ی جواریی اگه تعریف درست نباشه شبیه مغالطه استنتاج باطل میشه. ب هر صورت .

 

 

 

اون سوالم درباره هدف رو جواب ندادی ها. دور نشیم.

 

شعور رو من بخش تثبیت شده ی تفکر میدونم... برای همین گفتم نتیجه گیری ها...

خوب دقیقا به همین دلیل اینطوری تعریف شده بود که مخصوص انسان باشه... شعور در جای دیگه هم مگه قرار هست معنایی داشته باشه؟ این تعاریف اگر عمومی باشند خیلی میتونند توی بحث مشکل ساز بشند...

 

 

دادم ها... اونجا پرسیدم منظورت این بود؟

یکم باید بازترش کنی... فکر میکنم یک جای کار متوجه منظور هم نمیشیم...

لینک به دیدگاه

اینو میگم:

 

آها خوب اوکی... :ws3:

 

من آفرینش رو به عنوان یک پروسه ی هوشیار اصلا قبول ندارم که حالا بخوام براش هدفی در نظر بگیرم...

برای من هدف فقط در فرد خلاصه میشه...

من کلا توی ساختار جهان order نمیبینم...

 

الان در مسیر درست تر قرار گرفتم؟ :ws52:

لینک به دیدگاه
اینو میگم:

 

خوب پس به نظر شما اصلا اون شرایط اولیه رو نمیشه برای "هدف" در نظر گرفت؟

یعنی همون تعریفی که دادین، تنها تعریف درست و قابل پذیرش هست؟ :ws38:

البته من فکر میکن اشتباه متوجه شدم.

 

ما هنوز به یک پله برای ایستادن نرسیدیم :ws3: خیلی خوبه :w16:

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...
خب این سوالات اخیرا زیاد از خودم می پرسم و دربارش فکرمی کنم ویا از اطرافیان می پرسم . اصلا من برای چی بدنیا آمدم ؟ چه خا صیتی دارم ؟ چی بدنیا اضافه کردم ؟ یعنی چی که کار- غذا -خواب و دوباره همین .......هر روز یکی !

 

 

تو یک "اختیار"ی.

 

و در جهانی زندگی می‌کنی که میلیاردها "اختیار" دیگه ( + بی‌شمار "اجبار") در اون حضور دارند.

 

زندگی تو، در بستر این جهان تعریف می‌شه. و خود این جهان، متشکل از جمع تو و تمام اختیار و اجبارهای دیگه است.

 

به زبان ساده : تو با جهان تعریف می‌شی. و جهان با تو. ( یعنی خود تو جهان دیگران رو تشکیل می‌دی)

نتیجه اول :
تو فردی
مهم
و
مؤثر
هستی.

 

 

 

هرلحظه تعامل تو و جهان یعنی "زندگی" تو.

 

پس حالا می‌پرسی هدف از این "زندگی" چی هست؟

 

و اگر از قرآن می‌پرسی بهت میگه :

«الذی خلق الموت و الحیات لیبلوکم ایکم احسن عملا و هوالعزیز الغفور؛

همان که مرگ و زندگی را بیافرید تا شما را بیازماید که کدامتان به عمل نیکوتر است، و او شکست ناپذیر آمرزنده است»

 

در واقع پاسخش به این سوال که «هدف زندگی چی هست؟» یک کلمه است: بهتر شدن. :icon_gol:

 

 

 

حالا می‌گی من چیکار کنم؟

 

می‌تونی با هر کار خوب، جهان رو به جایی بهتر تبدیل کنی.

با توجه به مقدمه‌ی اول: در اینصورت هم به خودت کمک کردی و هم به جهان

به عبارتی : تو به فردی بهتر، و جهان به جایی بهتر تبدیل می‌شه.

پس اگر می‌خوای هر روزت مثل هم نباشه، و نقشت رو بخوبی ایفا کنی کافیه سعی کنی تا هر روز یک و تنها یک درجه بهتر از روز قبل باشی. همین : )

 

شاد و موفق باشی دوست من :icon_gol::heartsmile:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...