رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 354
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

حجاب درخواب...خاطرات دیگران!

 

 

من تموم دهه ۶۰ رو تو مدرسه گذروندم. به یاد گرفتن شعار و حفظ قرآن! یادمه یه بار با کلی شرمندگی از یکی از دوستام پرسیدم فلانی مامان تو هم وقت خواب تو خونه حجابشو رعایت میکنه؟ اونم مکث کرد و گفت آره. آخه هر دومون هر روز تو تلوزیون میدیدیم که خانوما تو خونه از صبح سحر تا بوق سگ چادر سرشونه و موقع خواب تخفیف میدن با مقنعه میخوابن...

لینک به دیدگاه

جام شهدا

دوران دبیرستان من در دهه شصت سپری شد. در آن سالها مسابقات فوتبال در مدارس با نا م جام شهدا و یا اسم یا اسامی آخرین شهید مدرسه برگزار می شد. ( بله مدرسه ما که از بهترین مدارس بود در جنگ کشته می داد!) انجمن اسلامی و مربی های تربیتی مدام به ما تذکر می دادند که پس از گل زدن نباید هلهله و شادی کرد ، بلکه به پاس خون شهدا تکبیر بگوئید! تیمها بر اساس کلاسها تشکیل می گردید ولی انجمن اسلامی مدرسه تیم جداگانه خود را تشکیل می داد. آنها با سربند قرمز یا حسین به زمین می آمدند و بین دو نیمه در زمین نماز می خواندند. نکته جالب این بود که با هر تیمی که بازی داشتند ، تیم مقابل تشویق می شد! همیشه هم جام اخلاق نصیبشان می شد! قهرمان واقعی هم شهدا بودند.

لینک به دیدگاه

اولین چیزی که به ذهن من میرسه حرف داداشمه که همیشه میگه ما نسل سوخته ایم

یکم معنیش برام قابل هضم نیست ولی یواش یواش دارم میفهمم

هرچند هر نسل خودشو بدبخت میدونه و نسلی نیست که خودشو راحت درنظر بگیره

عزیز درباره سیاست های غلط دهه 60 هم بنویس که ما ثمره این تصمیمیم

ما سربازان امام زمانیم واقعا؟

لینک به دیدگاه
اولین چیزی که به ذهن من میرسه حرف داداشمه که همیشه میگه ما نسل سوخته ایم

یکم معنیش برام قابل هضم نیست ولی یواش یواش دارم میفهمم

هرچند هر نسل خودشو بدبخت میدونه و نسلی نیست که خودشو راحت درنظر بگیره

عزیز درباره سیاست های غلط دهه 60 هم بنویس که ما ثمره این تصمیمیم

ما سربازان امام زمانیم واقعا؟

خب شاید داداش شما دلایل خودشو داشته باشه برا این حرفش ولی نسل دهه شصت واقعا نسل سوخته هست

از هر بعدی که بهشون نگاه کنید

وشاید بقول یکی از دوستان نسل سوخته نه نسل جزغاله!!

کم کم به همه چی میرسیم ولی من ربط اون خط اخررو نفهمیدم:ws52:

لینک به دیدگاه

ممیزی سریالها

 

پس از پیروزی انقلاب کشور درگیر زدوخوردهای سیاسی، گروگانگیری، جنگ داخلی و خارجی، تحریم اقتصادی ،ترور و بمب گذاری بود. در این میان چرخ زندگی نیز بایستی می چرخید ویکی از بزرگترین سرگرمی های مردم تلویزیون بود. در ابتدای حکومت اسلامی یکی از مشکلات، عدم تعریف پدیده های موجود بود و اگر هم تعریفی ارایه می شد به اصطلاح تعریف عدم بود. تعریف عدم یعنی اینکه آنچه را که می خواستند تعریف نمی کردند، بلکه آنچه را نمی خواستند می گفتند. مثلا می گفتند اقتصاد اسلامی نه مثل اقتصاد غربی باز و بی در و پیکر است و نه مثل اقتصاد شرقی بسته و محدود، آخرش هم کسی نمی فهمید که اقتصاد اسلامی چیست. یکی از این تعریفهای عدم هم در مورد تلویزیون بود، فقط کافی بود تا کسی برنامه ای تولید و تلویزیون آن را پخش کند آنگاه صدای اعتراض بر پا می شد که ما انقلاب نکردیم که اینچنین باشد و وقتی سوال می شد چگونه باید باشد ، می گفتند فقط اینگونه نباشد. تقریبا تمام سریالهای دهه شصت شامل این مشکلات شد. سلطان و شبان، سربداران، پائیز صحرا، آینه، اشک تمساح مواردی بودند که معترض داشتند. در سریال سربداران که سکانس شهر میکده را کلا از آن خارج کردند و منتقدان ایراد می گرفتند که چرا کلوزآپ ترکان خاتون با بازی افسانه بایگان پخش می شود. در پائیز صحرا به گریم و پوشش صحرا با بازی شهلا میربختیار گیر دادند که کار به کسب تکلیف از امام کشید و ایشان طی نامه ای اعلام کردند که مورد خلافي در فيلم مشاهده نكرده‌اند و لازم نيست پخش سريال متوقف شود. اشک تمساح هم با کلی حذف و نیمه تمام به پایان رسید چرا که گفته شد برای طاغوتی ها در این فیلم دلسوزی شده است. در زمان پخش سریال سلطان وشبان مرتب تذکر داده می شد که مهدی هاشمی و گلاب آدینه که نقش سلطان و سلطان بانو را بازی می کردند واقعا زن و شوهر هستند و صحنه های بگو بخند آنان مشکل شرعی ندارد.البته صدا و سیما هم کم گاف نمی داد. شاید هنوز قدیمی ها جنجال فیلم جزیره دکتر مورو را به یاد دارند. این فیلم که در باره دکتری به نام مورو بود که در جزیره ای دور افتاده با استفاده از علم پزشکی و ژنتیک میمونها را به انسان تبدیل کرده بود. پخش این فیلم در سالهای اول دهه شصت از شبکه دو جنجال بزرگی به راه انداخت و منجر به برکناری رئیس شبکه دو و توقف پخش چند سریال وفیلم سینمایی از این شبکه شد. القصه تلویزیونی که دو شبکه داشت و هر شبکه اش هم روزی شش، هفت ساعت بیشتر برنامه پخش نمی کرد اینگونه در گیر ممیزی و تعریف عدم بود.

لینک به دیدگاه

حمله به راهپیمایی

 

در روز ۲۲ بهمن سال ۶۵ در جریان راهپیمایی مردم مشهد، یک نارنجک منفجر شد که سه کشته و پنجاه زخمی داشت. در میان زخمیان سید هادی خامنه ای و مظفری فرمانده نیروی هوایی و تعدادی از افسران نیروی هوایی وجود داشتند.

لینک به دیدگاه

تاکسی دهه شصت

 

تاکسی های دهه شصت عموما پیکان بودند. یعنی من در دهه شصت چیزی به جز پیکان ندیدم. اما در اصفهان تعداد معدودی فیات معروف به فیات خانواده تاکسی بودند و که هم بسیار کوچک بود و هم کم شتاب. رنگ تاکسی در اکثر شهرهای ایران نارنجی بود. در اصفهان گلگیرها سفید و درها، کاپوت و صندوق عقب فیروزه ای. در شیراز به سبک اصفهان و سبز. در مشهد هم زرد. در تهران قبل از انقلاب گلگیرها سفید بود و بقیه قسمت ها نارنجی که کم کم تمام رنگ نارنجی شد. خطوط خطی در تهران فیروزه ای رنگ بود. تاکسیمتر در دهه شصت مثل الان دکور بود! تزئینات تاکسی ها بسته به سلیقه راننده و مد آن دوره داشت. بعضی ها کارت تلفن ژاپن و تایلند می چسباندند. بعضی تسبیح از آینه آویزان می کردند. بعضی آینه اضافه داشتند و بعضی هم سکه خارجی به داشبرد می زدند. روی داشبرد نوشته هایی در باره آماده کردن کرایه و یواش بستن در نصب می شد. یادم می آید در اوایل دهه شصت نوشته ای در تاکسی ها دیدم مبنی بر اینکه بحث سیاسی ممنوع! در آن موقع چسباندن عکسهای امام، مصدق،شریعتی، بنی صدر،اعضای مجاهدین خلق و حتی ال چه گوارا نشان از علاقه و خط فکری راننده داشت و خود موجب آغاز بحث در تاکسی می شد.

 

مبنای دریافت کرایه در تهران کورس بود. کورس عبارت بود از مقصدهایی که معمولا توسط مسافرین اعلام می شد و جنبه عمومی داشت. هرچند که مسیرها با هم برابر نبود ولی در اوایل دهه شصت هر کورس سی ریال بود. مثلا از سیدخندان تا تجریش سه تومان! یادم هست در بعضی شهرها برای مسیرهای طولانی تر مسافرین می گفتند دو کورس تا فلان جا یا سه کورس تا فلان جا. در شهرستانها کرایه ها ارزان تر هم بود در اصفهان، شیراز و اهواز کرایه یک تومان بود. زمان دادن کرایه هم در هر شهری متفاوت بود. در بعضی جاها ابتدا و در برخی شهرها هنگام پیاده شدن پرداخت می شد.

 

در صندلی جلو دو نفر می نشستند و به همین خاطر بعضی از رانندگان صندلی جلو را یک تکه می کردند تا نشستن دو مسافر راحتتر باشد. اغلب تاکسی ها دستگیره شیشه بالابر را برداشته بودند و اگر می خواستی شیشه را پائین یا بالا کنی مجبور بودی از راننده تقاضای دستگیره بنمایی، که ممکن بود با مخالفت مواجه شوی و در صورت موافقت هم ایشان چهار چشمی بر روی کار نظارت داشتند. نمی دانم چرا ولی آن موقع تاکسی ها زیاد پنچر می شدند و چندین بار خودم کمک کردم تا زودتر لاستیک تعویض شود و به مسیر ادامه دهیم. کولر در دهه شصت یک شوخی بود و بدتر از آن تاکسی هایی بودند که داغ بودند، یعنی حرارت موتور به داخل می آمد و آن وقت کافی بود تا از توحید تا تجریش را در یک ظهر داغ تابستانی، در سربالایی پارک وی، در صندلی جلوچسبیده به یک مسافر دیگر، نشسته باشی تا بفهمی داغ یعنی چی!

 

رانندگان تاکسی مثل الان اختیار خود را نداشتند و چندین بار در روزهای برفی و بارانی به چشم خود دیدم که پلیس راهنمایی تاکسی های خالی را مجبور به سوار کردن مسافر می کرد واساسا تاکسی حق سوار کردن مسافر دربست نداشت . در شهر تهران بر اساس برنامه تاکسی ها نوبت شیفت شب داشتند و بایستی در مقابل بیمارستانها و هتلها و ترمینال ها کشیک می کشیدند. البته این مقررات به مرور پس از پایان جنگ کمرنگ و حذف گردید. استفاده از ضبط که کلا ممنوع بود و معمولا رانندگان تاکسی حتی ریسک آن را هم نمی کردند ولی اغلب رادیو روشن بود که آن هم فقط یک موج داشت.

 

مطلب آخر اینکه ادب رانندگان تاکسی در دهه شصت بسیار بالاتر از همکاران امروزشان بود. تمام.

لینک به دیدگاه

قصه ظهرجمعه

 

اگر اغراق نباشد رادیو نقش بسیار پررنگ تری نسبت به تلویزیون ، در دهه شصت داشت. یکی از برنامه های بسیار پر طرفدار رادیو ، قصه ظهر جمعه بود. قصه ظهر جمعه برنامه ای بود که از بدو تاسیس رادیو به راه افتاده بود و در طول سالیان متمادی راویان متعددی به خود دیده بود. از ابتدای سال شصت محمدرضا سرشار کار گویندگی در قصه ظهر جمعه را آغاز کرد. او صدای بسیار مناسبی برای قصه گویی داشت و قصه های انتخاب شده نیز اکثر شنوندگان را راضی می کرد. قصه ظهر جمعه در سال شصت و سه بعنوان دومین برنامه پرطرفدار رادیو با نظرمردم، انتخاب شد. محمد رضا سرشار یا همان رضا رهگذر عاقبت در سال هشتاد و چهار از اجرای این برنامه کناره گرفت. قصه ظهر جمعه را در همه حال می شد گوش داد، چه هنگام پائین آمدن از دربند و توچال، چه زمان انتظار در استادیوم برای شروع بازی، چه زیریک درخت در پیک نیک ، چه هنگام مسافرت در ماشین و اتوبوس، چه هنگام لم دادن توی خانه، چه در خط مقدم جبهه و چه در ظهرهای دلگیر جمعه در سربازی. قصه ظهر جمعه شاید به تنهایی خاطره خاصی نباشد اما در دل تعداد بیشماری از خاطرات دهه شصت تنیده شده است.

لینک به دیدگاه

دهه شصت یادت هست ؟ دهه خاکی عمر ما!

 

چسب ضربدری رو شیشه ها آژیر قرمز،ضد هوایی،پناهگاه،صدای آمبولانس

دفترچه بسیج، قحطی شیر و کره و موز و ....

گرویی شیشه‌های نوشابه،

هاچ زنبورعسل، پلنگ صورتی،

آدامس خروس نشان،

مداد شیر نشان، پاک‌کن‌های بد پاک‌کن، کاغذ کاهی،

کیف‌های چمدانی با کلید کوچک فلزی،

سنگرهایی که توی خیابان چیده شده بود،

والور، گردسوز، بوی نفت،

رفیق دهه شصت خاطرت هست؟

آلوچه، لواشک سیری 5 زار

پیراشکی سر کوچه مدرسه

کرایه 20 ریال. تاکسی‌های آبی پیچ شمیران تا خود شمیران.

اتوبوس دو طبقه خط خراسون توپخونه.

تعاونی شهر و روستا.

سیگار جیره‌ای. هفته‌ای دو پاکت. تیر و آزادی. اشنوویژه و هما بیضی بدون فیلتر برای مستضعفین سیگاری.

کمیته. حاجی خدابخشی.

تویوتا لندکروز. پاترول.

صیح جمعه با رادیو. نوذری، آذری. ملون،

کفش ملی و بلا. وین.

توپ دولایه.

صف‌های طولانی سینما.

چراغ علاالدین.

برنچ اروگوئه‌ای وارداتی. به مقدار لازم.

پاستیل ماری، تافی با مزه‌ی کاغذ.. پفک نمکی مینو.

بوفه‌ مدرسه. عدسی. بربری.

نوشابه فقط با ساندویچ.

فیلم سینمایی عصر جمعه شبکه یک. برنامه تحلیل اقتصادی.

 

بستنی آلاسکا. کانادادرای.

برنامه گمشدگان هر روز ساعت 4 تا 5 عصر.

برنامه کودک ساعت پنج..

 

ترکش‌های ضدهوایی روی پشت بوم. شب قبل. هواپیماهای عراقی.

تماشای بمباران‌های هوایی از رو پشت بوم آپارتمان 5 طبقه.

ویدیوهای پیچیده شده لای پتو.

کارملا، اسمارتیز، توک، ویفر، تی‌تاپ،

سنگرسازی تو مدرسه.

رادیو، قصه‌های شب، ساعت ده و نیم، موسیقی تیتراژ ابتدایی‌اش یکی از مرموزترین صداهای یادآور آن دوران است.

دفتر صد برگ، دو تومان.

تعلیم و تعلم عبادت است.

صف. صبحگاه. مرگ بر امریکا. مرگ بر شوروی. دیر کرده‏ها در مدرسه. خانم معلم.

آقای ناظم.. کابل. شلنگ. دعای فرج.

سریال آقای دلار. آقای فرجامی.

نارنجک‌های پلاستیکی. قلک. دارت. تفنگ ساچمه‌ای سر کوچه مدرسه.

روزنامه کیهان. اطلاعات. 2 تومن. مجله دانشمند.

کوپن. صف بانک.

دستفروش‌های کتاب جلو دانشگاه . میدان انقلاب و خیابان ولیعصر.

دکه روزنامه فروشی. کیهان ورزشی. دنیای ورزش..

سینما آزادی. سینما ریولی. بایکوت.

تخمه فروش‌های کنار سینماها٬ مخصوصا تو میدان انقلاب . یکی بود میگفت ننه‌ام بو داده٬ یعنی اینکه خونگیه تخمه‌هاش.

کیهان فرهنگی. چیپس استقلال..

۲ قرونی. 5 زاری.. تلفن سکه‌ای.

بامزی موش کوهستان . واتو واتو

صبح جمعه. آینه عبرت، علی، آ تقی، جمعه شب ساعت ۹.

کیسه‌های کمک به رزمندگان تو مدارس.

مایکل جکسون. مدونا . شلوار لی. لوله تفنگی. پانک. گشت ثارالله. کمیته.. گشت جندالله.

پناهگاه‌های داخل مدرسه.

قلکهایی به شکل مسجد الاقصی. پرچم اسراییل و امریکا کف زمین مدرسه.

ادامه برنامه تا چند لحظه دیگر.

شهربازی، مینی سیتی، فانفار.

مانتو. مقنعه‌ خاکستری. چادر مشکی. جوراب سفید قدغن.

کیهان بچه‌ها.

زرنیخ، جوهر لیمو، کاربیت، پرمنگنات، گوگرد، منیزیم.

جاده ابریشم. پنج‌شنبه‌ها سخنرانی امام خمینی از جماران.

رادیو: شنوندگان عزیز توجه فرمایید، شنوندگان عزیز توجه فرمایید.

رزمندگان سپاه اسلام. صدایی که هم اکنون می‌شنوید.

تنس پلاست، دوا گلی، دتول، وایتکس، آب ژاول.

لاستیک دور سفید، قالپاق مگسی، بوق ده یازده، سونی شصت و چهار، باند خربزه‌ای، پیکان کارلوکس دهه چهل.

توی دهه شصت یک کوله خاکی داشتم که باهاش مدرسه می‌رفتم، صبح‌ها

وقتی باید از ایست و بازرسی دم در مدرسه می‌گذشیم مامورها از آن خرج خمپاره، سرنیزه، ترکش‌های ضدهوایی شب قبل که قرار بود هواپیماهای عراقی را بزنند پیدا می‌کردند.

آتاری.

کوله خاکی، شلوار خاکی، پوتین خاکی،

 

یادش بخیر دهه شصت دهه خاکی عمر ما بود...

 

ما روحمان را در دهه شصت جا گذاشتیم و هیچ کس از آدمهای امروزی نفهمید ما چرا اینقدر حیران هستیم

و هیچ کس شاید دوست نداره به خاطرات ما گوش بده

 

لینک به دیدگاه

ما رفتیم انقلاب ویدئو بخریم رفتیم یک پاساز بود حول میدان انقلاب ضلع شمال غربی ان با هزار ترس توسط اشنای دائیم رفتیم داخل یک مغازه به فروشنده یواشکی گفتیم اقا ویدئو می خواهیم یک نگاه غضب الود به ما کرد و وقتی م با ترس اشنایمان را معرفی کردیم گفت فلانمدل را داریم و فلان قد پولش می شود (الان یادم نمیاد چقدر بود) ما خوشحال گفتیم قبول نه چونه ائی نه امتحانی پول را دادیم گفت برید دوری بزنید 5 دقیقه بعد بیائبد سر پاساز رفتیم سر محل مورد نظر پادو مغازه امد لای یک پارچه که داخل یک نایلون بود به ما داد و گفت خوش امدید ما هم امدیم و با شوق 24 ساعت تمام نشستیم پاش یادم نمی رود اولین فیلمی نیز که با ان دستگاه دیدم فیلم چاک نوریس بود

سرتان را درد نیاورم این یکی از خاطرات بنده بود که اگر استقبال شد بازهم از این خاطرات دارم تا یادم نرفته اینرا بگویم روی دیوار سفارت ترکیه در سمت خیابان جمهوری نو شته بودند : ویدئو مخربتر است یا بمب اتم

لینک به دیدگاه

خب شاید داداش شما دلایل خودشو داشته باشه برا این حرفش ولی نسل دهه شصت واقعا نسل سوخته هست

از هر بعدی که بهشون نگاه کنید

وشاید بقول یکی از دوستان نسل سوخته نه نسل جزغاله!!

کم کم به همه چی میرسیم ولی من ربط اون خط اخررو نفهمیدم:ws52:

 

مگر نه اینکه عالی جنابان گفتند بزایید بگذارید سرباز امام زمان بیشتر شود؟

بعدش اومدن مزایا هم گذاشتن ......

الان این همه جوان نتیجه همون سیاست غلط بود :w00:

لینک به دیدگاه
مگر نه اینکه عالی جنابان گفتند بزایید بگذارید سرباز امام زمان بیشتر شود؟

بعدش اومدن مزایا هم گذاشتن ......

الان این همه جوان نتیجه همون سیاست غلط بود :w00:

 

:ws28::ws28:

خب دیگه

ولی ایشالا یه تاپیک درموردش میزنیم وبا بقیه دوستان اونجا درموردش صحبت میکنیم

بالاخره هرزمانی نیازها وکنشهای خاص خودشو داره

صبورباش اقا مدیر:ws3:

لینک به دیدگاه

درود.من یه چند سالی هست که یه سری اتفاقای عجیب واسم میفته اما هیچوقت بهشون اهمیت نمیدادم تا اینکه دیشب وقتی میخواستم برم آب بخورم یه نفر که از اعضای خونوادم نبود صدام زد.داشتم از تس میمردم.آب که نخوردم هیچ تا صبح هم نخوابیدم.

حالا هر کی از این چیزا داره تعریف کنه.

من دیوونه نیستم.

لینک به دیدگاه
درود.من یه چند سالی هست که یه سری اتفاقای عجیب واسم میفته اما هیچوقت بهشون اهمیت نمیدادم تا اینکه دیشب وقتی میخواستم برم آب بخورم یه نفر که از اعضای خونوادم نبود صدام زد.داشتم از تس میمردم.آب که نخوردم هیچ تا صبح هم نخوابیدم.

 

 

 

حالا هر کی از این چیزا داره تعریف کنه.

 

 

 

 

 

 

 

 

من دیوونه نیستم.

 

 

به ساعت نگا کردی؟الان وقت این حرفاس؟

یاد چه چیزا که ننداختی منو:banel_smiley_52:

لینک به دیدگاه
درود.من یه چند سالی هست که یه سری اتفاقای عجیب واسم میفته اما هیچوقت بهشون اهمیت نمیدادم تا اینکه دیشب وقتی میخواستم برم آب بخورم یه نفر که از اعضای خونوادم نبود صدام زد.داشتم از تس میمردم.آب که نخوردم هیچ تا صبح هم نخوابیدم.

 

 

 

حالا هر کی از این چیزا داره تعریف کنه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

من دیوونه نیستم.

 

ترمه جون فیلم ذهن زیبا

Beautiful mind

رو ببین

سلام:icon_redface:

لینک به دیدگاه

اااااااا

همین امروز

من صبح ساعت 5 پاشدم میخواستم برم دانشگاه

رفتم آشپز خونه .....برق رو روشن کردم

چایی گذاشتم

یهو برق رفت...

همه جا تاریک شد

رفتم چراغ قوه اوردم

یهو یه صدایی شنیدم........صدای خش خش بود smiley-devil06.gif

خیل یترسیدم:banel_smiley_52:

کسی جز من اونجا نبود

چراغ رو گرفتم سمت صدا

 

یهو دیدم یه موجود عجیب غریب وایساده داره به من نگاه میکنه:jawdrop:

ترسیدم...گفتم حتما خیالاتی شدم:banel_smiley_52:

چراغ رو گرفتم اونور...تا دوباره چراغ قوه رو گرفتم جای قبلی دیدم اون موجود نبود (انگار که غیب شده بود):ws21:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولی همین یه ساعت پیش دوباره همون موجودذ رو دیدم

این بار امونش ندادم

کشتمش

سوسکه بیریخت:gnugghender:

لینک به دیدگاه
اااااااا

همین امروز

من صبح ساعت 5 پاشدم میخواستم برم دانشگاه

رفتم آشپز خونه .....برق رو روشن کردم

چایی گذاشتم

یهو برق رفت...

همه جا تاریک شد

رفتم چراغ قوه اوردم

یهو یه صدایی شنیدم........صدای خش خش بود smiley-devil06.gif

خیل یترسیدم:banel_smiley_52:

کسی جز من اونجا نبود

چراغ رو گرفتم سمت صدا

 

یهو دیدم یه موجود عجیب غریب وایساده داره به من نگاه میکنه:jawdrop:

ترسیدم...گفتم حتما خیالاتی شدم:banel_smiley_52:

چراغ رو گرفتم اونور...تا دوباره چراغ قوه رو گرفتم جای قبلی دیدم اون موجود نبود (انگار که غیب شده بود):ws21:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولی همین یه ساعت پیش دوباره همون موجودذ رو دیدم

این بار امونش ندادم

کشتمش

سوسکه بیریخت:gnugghender:

http://www.noandishaan.com/forums/showpost.php?p=103782&postcount=4

 

:d

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...