رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

این ترم...باز هم مسکونی به انضمام کلی خرت و پرت

 

- A complete set that shows the

- foundation plan,

- floor plan,

- site plan,

- roof plan,

- Interior plans – kitchen, bathroom

- Electrical and structural plans

- Final Design Consideration

- Complete of working drawings

- A – Architectural

- S- Structural

- M-Mechanical, E-Electrical, P-Plumbing

 

:ws37:

 

اینم هست تازه!

 

206pe8qcrhl5vzu3ugpe.jpg

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • پاسخ 145
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • Mahnaz.D

    146

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

نمی دونم چرا....وبلاگمو خیلی بیشتر از اینجا دوس دارم....:ws37:

اینجا هم خوبه ها...اما دیگه برام اون حال و هوا رو نداره :hanghead:

ترجیح می دم حس قشنگامو اونجا بنویسم...اما......

نمی دونم......

لینک به دیدگاه

ماجرا های من و موبایلم :14k8gag:

 

آقا این موبایل با من زیاد رفیق نیست...یا بر عکس ...

منم کلا" خوشم نمی یاد از تکنولوژی...خوب جیکار کنم؟:ws44:

البته موباید منم زنگ خور نداره کلا"...خب برای همین ازش دورم...

شده سه روز سه روز باطری تموم می کنه و من نمی فهمم....:girl_in_dreams:

خیلی وقتا هم از خونه که می رم بیرون برش نمی دارم.... آرامش کمتر!

خیلی ها با این پیغام آشنایی کامل دارن:

 

please leave me a massage after the Bib

:ws34:

 

خب پیغام بزارید دیگه....ایشالا در صد سال آینده جواب می دم :girl_yes2:

لینک به دیدگاه

گذری بر انسانهای فوژول :biggrin:

 

 

امان از دست آدمهای فوژول ( منظور همون فضوله) (1939).gif

کافیه من یه کلمه ...یه جایی...یه چیزی بنویسم...می شن دایه ی عزیز تر از مادر...یا به شدت می خوان باهاشون درد دل کنی!:w58:

خب به شماها چه من می خوام چیکار کنم؟ (76).gif

بعدم می گن: اوا خاک خالم مهناز چرا اینجوری می کنی ... ما دوست داریم ( جون خودتون...فوژولی ایی بیش نیست)

بعد مثلا" یه کلمه می گی: امممممم خب می خوام برم از فلان جا.... یه چیزایی می بافن مثل:

اااااااا دیدی با فلانی دعواش شده...

هاااااااا فلانی این جمله رو گفته بود بهش بر خورده...

اوااااااا دیدی منظورش من بودم

واااااا مهناز خاک تو سرت فلانی نوشتتو خون پس افتاده داره می میره!

یا می رن 4 تا می دارن روش به شونصد نفر دیگه می گن...حتی خواجه حافظ شیرازی خدا بیامرز که تو گوره! (1061).gif

من نمی دونم...چرا خیلی ها نمی تونن گیر ندن...البته این گیر می تونه از رو محبت زیادی باشه...ولی گاهی اوقات آزار دهندست...باور کنید (758).gif

لینک به دیدگاه

یادم می مونه...

حیلی بد کردی....

هیچ کس هم یادش نمی ره.....

نمی تونستی یه دست بودن ما رو ببینی؟

اگه به سه- چهار نفر بود...می گفتم باشه....30-40 نفر رو هم نتونستی ببینی ...نه؟

خیلی بد کردی...حیلی....

آره این دفعه رو می گم بد...چون لیاقتش رو داری.....

خواستی خودت رو جدا کنی...باشه...

چرا بقیه رو از هم جدا کردی؟

:sad0:

لینک به دیدگاه

امروز ناخواسته مجبور شدم کلاس بپیچونم

اصن حس خوبی ندارم.....آخه چرا امروز باید کلاس می پیجوندم؟همش سره یه حرف T همه چی خراب شد ...:ws44:

نوشته بود ساختمون HT فکر کردم تو همین کمپ شهرمونه......نگو اینجا فقط HC داریم....:ws44:

اگه ماشین داشتم شاید می رسیدم به اون کمپ که برم سره کلاس...اما بازم دیر بود :ws44:

بد شد دیگه :no:

یه لحظه تصمیم گرفتم کلاسم رو حذف کنم......دیدم نه هفته ای یه باره.....:ws37:

اصلا" حس خوبی ندارم نسبت به این شرایط :ws44:

لینک به دیدگاه

یه جاهایی زندگی می گه: تَرَق...یه جاهایی می گه: شَتَرَق ...

الان نه....دیروز یکی از بهتریت شترق های زندگی من توسط یکی از یهترین ها بر پس گردنم زده شد...29.gif

 

 

این شترق.. شترق ایجاد انگیزه برای خیلی از کارهام بود که شاید تنبلی می کنم در موردش....هوووووووووم آره یه همچین چیزایی...

 

اولش گفتم: آآآآآآآآآآآآآخ...بعدش گفتم...حقم بود...دمت گرم!22.gif

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

همین دو سه روز برای همه چیز کافی بود...برای اینکه خیلی چیزا رو بفهمم....آرومم...ساکتم...حرف زیادی ندارم....شما بگو...من گوش می دم...باشه؟

هزار تا حرف تو ذهنمه...نمی دونم کدومش رو بنویسم...

بگذریم که همیشه اگر ما هم نخوایم می گذره...

فکر کنم خدا داره امتحانم می کنه...نمی دونم..شاید...

لینک به دیدگاه

چی بنویسم اصن؟ نمی دونم...

کاش می شد یاد بگیرم هر چی تو دهنمه و تو دلمه رو نگم....تا آخرش یه جواب خشک نشنوم....

بیکارما...والاااااا....

آسه بیا آسه برو....

اینام همه آدمن...منم چه انتطارایی دارما...کی به کیه تاریکیه...

فقط یادم باشه حرفی نزنم که دلی برنجه..همین کافیه تا اینجا...

دچار هنگی احساسی شدن نافرم!

یکی میاد اینو می خونه...یه تشکری هم میزنه و می ره...

کی می فهمه تو دلم چه خبره؟ ها؟

کلا" زیاد فکر نکنم بهتره...

امیدوارم بشه البته....

گل بی عیب خداست...

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

[FLASH=width=25 heigh=25]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/FLASH]

 

 

این آهنگه رو که گوش می دما.....یه جوری می شم.....:ws44:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ای بابا ای بابا این تاپیک هم زیر خاکی شده دیگه :sigh:

یادش بخیر اون روزی که شروع کردم به نوشتن روزمرگی هام...

هیچ وقت به این فکر نکردم که این روز مرگی ها می تونه برای کسی جالب باشه یا نه....فقط می نوشتم...بی ارهده....

از صبح رفتم بیرون....دانشگاه....کار...حونه و بار همین روزمرگی ها شروع شد و تموم شد...یک سال و خورده ای پیش... چه زود گدشت....

وقتی بر می گردم می خونم...همین صحنه ها برام تکرار می شه...

نمی دونم چرا نوشتمشون....اما....

خب دیگه نوشتن که چرا نداره....

لینک به دیدگاه

وحشت از عشق که نه ، ترسم از فاصله هاست....

وحشت از غصه که نه ، ترسم از خاتمه هاست...

ترس بیهوده ندارم ، صحبت از خاطره هاست. صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست....

کوله باری پر از هیچ ، که بر شانه ماست....

گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ماست.....

لینک به دیدگاه

الان دارم این آهنگو از همایون شجریان گوش می دم....

معرکست....

یـاد بـاد آن‌که ز ما وقت سفـر یاد نـکــرد..... به وداعی دل غم‌دیده‌ی ما شاد نکرد

دل به امید صدایی که مگر در تو رســد.... ناله‌ها کرد در این کوه که فرهـاد نکرد

مطـربـا پـرده بگـردان و بـزن راه عــراق..... که بدیـن راه بشـد یـار و ز ما یاد نکرد

لینک به دیدگاه

یه دونه برف....تا میام تو دستام بگیرمش آب می شه...همه می گن دستت گرمه...برفو آب می کنه....اما ...دستای من که همیشه سرده...مثل یخ...نمی دونم....وقتی همون دونه ی برف نشسته روی شاخه ی درخت....خوب نگاهش می کنم....شاید اونجا راحت تره...شاید داره با خودش می گه بزار همین حا آروم بگیرم...اینجا یه حس خوب رویش توشه....ته وجودش گرمه...اما از گرماش آب نمی شم.... نمی دونم...انگار خدا نشسته دونه دونه های برف رو نقاشی کرده...نقاشی هم نه....خیلی برام خاصه...از اون احساس های خوب...حس سرمایی که ملسه....دوست دارم تو اوج سرما زل بزنم به دونه های برف...یه حس لذت بخش برای روزهای سرد زمستون....

لینک به دیدگاه

عاشق این دیالوگ فیلم مارمولک هستم...

 

بزمجه! خریت خودتو گردن خدا ننداز؛ ببین منو ، آدمی خب ، آدم خود به خود علاقه داره به کار خلاف ، دست خودشم نیست ، خود خدا هم اونقدرا که میگن سخت گیر نیست ، بابا اگه خودشم از بیخ با این قضایا (ارتباط دختر و پسر) مخالف بود ، آلت جرمو به من و تو نمیداد ، برو زندگیتو بکن عزیز برادر ...

من به عنوان نماینده تام الاختیار خدا در این محله و تمامی محله ها به شما میگم خدا شما رو بخشید ، خلاص ، برو حالتو بکن.. اما مواظب باش اسراف نکنی !

 

:ws28:

 

:ws28: :ws28: :ws28:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...