رفتن به مطلب

نظریه داروینیسم اجتماعی


گیلاس

ارسال های توصیه شده

نویسنده:علی بیرانوند

داروين

چارلز داروين بين سال هاي 1809 تا 1882 در انگلستان زندگی مي كرد . وي طبيعي دان بود و به بررسي و مطالعه گياهان و جانوران مي پرداخت.

دو اثر مهم داروين عبارتند از:

1- خاستگاه انواع (1859 )

2- تبار انسان (1872)

در پی اصلاحات ديني و ظهور نهضت پروتستان, ايجاد تغييرات عميق در زمينه ديني مردم اروپا و در پی آن عصر روشنگري و تأكيد وتمركز افراطي بر تجربه گرايي و عقلي گرايي و تحقيقات افرادي چون لامارك، زمينه مناسب و مطلوبي براي پذيرش و توسعه نظريات داروين فراهم گرديد.

انديشه هاي داروين(داروينيسم)

درباره انواع دو فرضيه وجود داشته است:

1- ثبات انواع :

الف- قدمت

ب- خلقت

ثبات انواع شامل نظريه خلقت و نظريه قدمت انواع است . نظريه ثبات انواع بر اساس قدمت مي گويد انسان از هيچ نوع ديگري مشتق نشده است و اين طور نيست كه براي مثال 100 ميليون سال پيش پيدا شده باشد بلكه قدمت دارد و اگر تا بينهايت به عقب بازگرديم انسان و انواع ديگر وجود داشته اند. اين نظريه مورد قبول فيلسوفان همچون ارسطو و ابن سينا بوده است.

نظريه خلقت اثبات انواع را بر اساس حدوث انواع مي داند . به طوريكه يك نوع كه تا كنون نبوده است يك باره آفريده شد . اين نظريه برداشت عالمان ديني از كتب ديني بود و بين مردم رواج داشته است .

2- تبديل انواع :برخلاف فرضيه ثبات انواع , خلقت انسان را تدريجي مي داند و شامل دو نظريه لامارك و داروين است .

الف- نظريه لامارك بيان مي كند كه اعضا ی اندام هاي يك جانور در طي كار وكاربرد آنها تحول مي يابد و اين تحول و تعديل , اكتسابي و وراثتي است, يعني با توارث منتقل مي شود. براي مثال مي توان دراز شدن گردن زرافه را بر اثر گردن كشيدن به سوي برگ هاي درختان بلند نام برد. و البته تحليل رفتن اندام ها نيز در اثر عدم كاربرد آنها به ارث مي رسند.

ب- داروين با ارائه تئوري تكامل مي خواهد بگويد خلقت انسان تدريجي بوده و انسان تكامل يافته حيوانات پيشتر است . داروين در كتاب تبار انسان (1872) بحث هايي درباره شباهت نزديك انسان به گوريل كرده است و سعي مي كند نشان دهد چگونه مي توان مميز انسان را بر اساس تعديل تدريجي نياكان آدم نماي او در جريان انتخاب طبيعي توجيه و تعليل كرد.

آنچه در نظريات او جالب و حائز اهميت است آن است كه او مصر بر آن بود كه اخلاق و توانايي هاي رواني انسان با قواي ديگر حيوانات تضاد درجه اي دارند.

يعني تفاوت نوعي نيست بلكه فقط در شدت و ضعف است و مي توان براي حيوانات نيز قايل به درجات ضعيفي از احساس تفهيم و تفاهم شد .

بنابراين داروين ادعا مي كرد كه تفاوت اساسي بين انسان و حيوان نيست. هاكسلي به عنوان يكي از طرفداران داروين ادعا مي كرد : بين انسان و عاليترين ميمونها تفاوت كمتري است تا بين عالي ترين و پست ترين ميمونها .

اصول مهم داروينيسم

نظريه تكامل داروين بر اصول موضوعه يا فرضيه هايي متكي است كه اهميت فراواني دارند : دو اصل از اين اصول با افكار لامارك نيز مطابقت دارد :

تغييرات تصادفي

1-نخستين اصل مورد قبول داروين اين است كه جهان در حركت و تغيير دائمي است. انواع موجودات دچار تغيير و تحول مي شوند , انواع جديد به وجود مي آيند در حاليكه انواع ديگري مي ميرند و از بين مي روند. او با اتكا به فسيلهايي كه ديرين شناسان مطالعه كرده بودند به اين نتيجه رسيد كه هر چه اين موجودات قديمي تر باشند با موجودات امروزي شباهت كمتري دارند و هر كجا كه طبيعت جاندار را مشاهده كنيم واقعيت هايي را در مي يابيم كه جز با قبول تكامل قابل توجيح نيست.

2-اصل دوم كه داروين از لامارك اخذ كرده , اين است كه جریان تكامل اصولاً تدريجي است يعني دگرگوني ناگهاني و جهش تكاملي وجود ندارد.

3- اين كه در نظر لامارك حركت موجودات جهان از تعدادي خطوط مستقل از يكديگر تشكيل شده است كه هر كدام از يك نسل خلقت خود به خودي يا خلق الساعه تشكيل يافته است كه به تدريج تكامل يافته اند. در نظريه داروين برعكس اندام هايي كه مشابه يكديگرند با هم خويشاوندند و همه منشأ واحدي دارند . به نظر او همه پستانداران از يك نوع قديمي منشأگرفته اند و حشرات از يك گروه اند.

اين اصل به اينجا ختم مي شود كه همه اندام هاي زنده يك نوع در روي زمين داراي يك منشأ هستند , يعني حيات منشأ واحدي دارد.

4-چهارمين اصل داروين مربوط به انتخاب اصلح مي شود كه آن را پايه اصلي كل نظام داروين مي دانند , به نظر داروين تكامل نه وابسته به چند گرايش است كه لامارك به صورت كم و بيش مرموزي عنوان كرده بود و نه حاصل تصادف و اتفاق است بلكه تكامل نتيجه انتخاب است .

به نظر داروين انتخاب در دو مرحله انجام مي گيرد : مرحله اول با ظهور همه نسل ها و با تنوع بسيار زياد موجودات زنده مطابقت دارد. مرحله دوم منطبق با انتخاب اصلح به معناي اخص است كه در اثر منازعه براي حيات صورت گرفته است .

ديدگاه داروين در اين زمينه تحت تأثير مالتوس قرار گرفت : لب كلام مالتوس اين بود كه جمعیت كره زمين بسيار سريع تر از گياهان و رستني هاي گياهي افزايش مي يابد. به سخن ديگر در حاليكه شمار انسان ها باتصاعد هندسي افزايش مي يابد رستني هاي خوراكي با تصاعد عددي افزايش مي يابد و بنابراين نظريه اصل تنازع بقا توسط داروين به وجود مي آيد و آن در ديدگاه اسپنسر بدين معنا است كه انسان ها در مبارزه با محيط شان هستند و براي اينكه بهتر باقي بمانند لازم است سياستي دنبال شود كه در آن هيچ حمايتي از ضعيف تر ها به عمل نيايد. اسپنسر در اين زمينه مي گويد كمك به تكثير بدها عملاً مثل اين است كه براي فرزندانمان مغرضانه انبوهي از دشمن فراهم آوريم.

استدلال اسپنسر در مورد بقاي اصلح را مي توان چنين صورت بندي نمود:

1- انتخاب طبيعي ضامن بقاي اصلح است .

2- شخص ب از گرسنگی مي ميرد چون مريض , پير يا فقير است.

3- بنابراين انسان ها اخلاقاً بايد از كمك به شخصي ب خوداري كنند تا بقاي اصلح تضمين شود.

به گمان اسپنسر نابودي موجوداتي كه توانايي كمتري براي انطباق با محيط دارند هم طبيعي و هم ضروري بوده و سبب تعالی جامعه و نژاد ها مي شود. و از همين رو بايد از هرگونه كمك به فرودستان پرهيز كرد. اسپنسر نظريه انتخاب طبيعي داروين را بقاي اصلح ناميد و آن را به ابزار توجيه ايدئولوژيك نابرابري هاي اجتماعي – اقتصادي تبديل كرد.

به گمان داروين تعادل نسبي جمعيت جانداران به بهاي نابودي شماري از هر نوع تحقق مي يابد:

هر جانداري بايد از لحظه تولد براي بقا با رقبا و عوامل ناسازگار محيط دست و پنجه نرم كند .

هر گروهي كه وسايل لازم براي مبارزه نداشته باشد محكوم به نابودي است . به نظر داروين اين كوشش براي زنده ماندن يا تنازع بقا در طبيعت , عامل اصلي انتخاب جانداران داراي صفات ممتاز براي بقا ی تكثير است. از بين افراد يك نوع جانور يا گياه ممكن است يك يا چند فرد با ويژگی خاصي زاده شوند كه ياور آنها در تنازع بقا باشد . اين گونه افراد بيش از هم نوعان خود باقي مي مانند و به توليد مثل مي پردازند و ويژگی خود را از طريق وراثت به فرزندان خود منتقل مي كنند . بدين ترتيب ويژگی هاي ممتاز ارثي نسل به نسل تشديد مي شود .

سامنر از جامعه شناسان و داروينيست هاي معروف معاصر آمريكا هم معتقد است اگر بقاي اصلح را نپسنديم راه ديگري جز بقاي ناصالحان براي ما باقي نمي ماند. از اين نظر همگام با اسپنسر مخالف دخالت دولت براي كمك به شكست خوردگان بود .

لستروارد : ضمن تأييد اصل تكامل اعتقاد داشت جامعه اوليه ويژگی اش سادگی و فقر اخلاقي بود در حاليكه جامعه نوين پيچيده تر و خوشبخت تر و برخوردار از آزادي است . وي همچنين معتقد بود كه انسان ها از صورت هاي پست تر به پايه كنوني تكامل يافته اند.

داروينيسم اجتماعي:

در اواخر قرن 19 اصول نظريه تكامل به طرز وسيعي بر جامعه شناسی حاكم شد . داروينيسم اجتماعي به سبب تأثير بسزايي که اصل انواع داروين بر انديشه و تفكر تكاملي گذاشت به این اسم ناميده شد. داروينيسم اجتماعي مفاهيمي را كه توسط داروين عنوان شده بود براي تفسير ماهيت كه كاركرد جامعه به كار گرفت.

هربرت اسپنسر با الهام گرفتن از زیست شناسي و نظريات داروين فكر تطور اندامواره ای را به عنوان پيشرفت تدريجي زندگی اجتماعي از اشكال ساده به سوي اشكال پيچيده، از همساني ساده به طرح نا همساني فزاينده مطرح ساخت و قصد داشت قوانين تكامل را بر جامعه بشري منطبق سازد. وي همچنين كوشيد قوانين طبيعي حاكم بر حيات زيستي انسان را بر سرنوشت انسان در تاريخ تعميم دهد .

پيامدهاي داروينيسم اجتماعي

برخی از پارادایم هایی که درنتیجه ظهور و توسعه نظریه داروینیسم اجتماعی به وجود آمدندعبارتند از:

1- پارادايم فضاي حياتي راتزل

بر اساس اين پارادايم راتزل اعتقاد داشت كه هر آلماني براي داشتن يك زندگی مطلوب، نيازمند به حداقل 60 متر مربع فضا است. اين پارادايم زمينه توسعه طلبي ارضي را فراهم نمود.

2- پارادايم قايق نجات

براساس اين پارادايم دنيا همچون قايقي است كه با افزايش جمعيت شرايط غرق شدن قايق فراهم مي شود. بنابراين و ناگزير برخي از انسان ها بايد از بين بروند تا اكثريت به سرمنزل مقصود برسند.

3- پارادايم نژاد برتر

بر اساس اين پارادايم نژاد سفيد(ژرمن) برتر از نژاد هاي ديگر است.

وضعيت كنوني داروينيسم اجتماعي

1-امروزه بسياري از اصول اين مكتب منسوخ گرديده و از درجه اعتبار ساقط گشته اند.

2-در متون فارسي بندرت به اين مكتب به صورت خاص پرداخته شده و اطلاعات اعم از ترجمه و تأليف در اين زمينه بسيار محدودند.

منابع:

1-ریتزر،جرج،1384،نظریه جامعه شناسی دردوران معاصر،ترجمه محسن ثلاثی،تهران:انتشارات علمی

2-انتخابی،نادر،1383،جدال علم وفلسفه دراندیشه مارکس، تهران:هرمس

3-توسلی،غلامعباس،1369،نظریه های جامعه شناسی،تهران:انتشارات سمت

4-اچ ترنر،جاناتان و ال بیگلی،1384،پیدایش نظریه جامعه شناسی،ترجمه عبدالعلی لهسایی زاده،شیراز:نوید

5-کوزر،لوئیس و برنارد روزنبرگ،1378،نظریه های بنیادی جامعه شناختی،ترجمه فرهنگ ارشاد،تهران:نی

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...