رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اینکه زنده‌ای ینی خدا فک می‌کنه هنوز ارزش زندگی کردنو داری، ماشه رو می‌کشم، اینجوری شاید بتونم نظر خدا رو هم عوض کنم...

لینک به دیدگاه

دیروز که پشت تلفن داداشمو با خودم اشتباه گرفتم فهمیدم اوضاع چندان خوب نیست. حالا خوبه زود دوزاریم افتاد؛ نزدیک بود هر چی از دهنم در میاد بهش بگم...

لینک به دیدگاه

اگر اندیشیدن ,تنها تفاوت مهم انسان با حیوان وهرانچه پایینتر از مرتبه انسانی قرار میگیرد مورد توجه قرار گیرد ودرمقام تمثیل اندیشه را به اب تشبیه کنیم

اب دردریا هم اب است دریک مخزن سربسته هم اب است!

اندیشه ما چیست؟

ظرفها مشخص میکنند محتویاتشان چه اندازه ارزش دارد!!

لینک به دیدگاه

خونه ی مادربزرگم کلی تراس تمام سنگ داشت و یه عالمه همسایه / از اون مدل هایی که از این ور تا اون ور خیابون همه همسایه محسوب میشدن !

بعد ما هفت هشت سالمون بود شبا رو این تراس ها می خوابیدیم و قبل از خواب می خندیدیم مامان بزرگم همش می اومد می گفت هیش ، همسایه اون وری فردا باید بره سر کار / این یکی بچه اش امتحان داره ، ساکت / آخرش می آوردمون تو خونه !

بعد شد هفده هیجده سالمون بزرگ شدیم / تابستون بود می خواستیم بریم رو تراس بخوابیم / مامان بزرگم می اومد می گفت لباس تنتون نیست / فلان جاتون بیرونه / همسایه روبه رویی می بینه / همسایه اون وری دخترش تازه شوهر کرده خوبیت نداره / باز به زور می آوردمون تو خونه !

بعد چند سال پیش جشن گرفتن اونجا ، نذاشت هیچ کدوم از مهمون ها رو تراس برقصن / چون زن حاج آقا عباسی مرده بود / خوبیت نداشت ! بازم همه رو به زور برد تو خونه نشوند رو صندلی !

آخرش مامان بزرگم پارسال دو ماه رفت خارج از کشور خونه خالی بود / بعد خونه ی همسایه ی بغل و یه شب دزد زد / معلوم شد از رو تراس خونه ی مامان بزرگم رفتن تو خونه ی اونا ! وقتی مامان بزرگم برگشت داد همه تراس ها رو کلا خراب کردن !

حالا همیشه فکر می کنم مامان بزرگم هم خاطرات مارو هم تراس های خونش و به خاطر همسایه هاش خراب کرد !

نمی فهمم یه عمر واسه خودش زندگی کرد یا همسایه هاش ؟!

لینک به دیدگاه

سه چهار سالم که بود مامانم به زور منو فرستاد مهد کودک که مثلا یکم بهتر بشم ! بعد مهد کودکمون یه مربی داشت که اصرار داشت همه ی بچه ها واسه تغذیه غذای ِ خونگی ببرن با خودشون / اونم یا تخم مرغ آب پز یا نون پنیر !

روز اولی که من رفتم مهد میشد نوبت ِ تخم مرغ آب پز / یه میز بزرگی هم وسط سالن بود که همه با شعر و رقص و اَدا دورش می نشستن و غذاهایی و که از خونه آورده بودن و می خوردن !

روز اول و یادمه دقیقا همه ی بچه های مهد دور میز رقصیدن ، منم رقصیدم

همه دو تا تخم مرغ مرغ شون واز ظرف غذاشون درآوردن ، منم درآوردم

همه شعر خوندن ، منم خوندم

همه با قاشق پوست تخم مرغ شونو شکستن منم شکستم بعد همه تخم مرغشون پخته بود ماله من نپخته بود

بعد همه خندیدن به من

بعد من احساس کردم آبروم رفته / بعد اولین حس شکست مو کردم تو چهار سالگی

بعد واسه اولین بار ظهرش دلم نخواست برم خونه

بعد بدترین قسمتش این بود که تخم مرغ دومم شیکستم / شاید پخته باشه مثلا اون یکی / دومی هم نپخته بود

بعد اون روز قشنگ یاد گرفتم یه چیزایی بدی تو زندگی آدم هست که هی تکرار میشه ، پشت سر هم / عین یه عالمه تخم مرغ نپخته !

لینک به دیدگاه

- كدامش است؟ آمفتامين؟ دختري با فرمت jpg به حجم تقریبیه ۱۵۰ کیلو بایت؟ حافظه ی لعنتیه بدون فراموشیه بی رحمه مداوم؟ خرناس ابدی و تمام نشدنیه تخت بغلی؟ این پاییز سرزده ی هفت ماهه؟صدایی که بعد از بوق تلفن بگه میشه ۳ دقیقه دیگه زنگ بزنی؟ یا آرزو هایم؟ شکست ها نقشه هایم؟ بغض هایم؟ یا دوباره امید هایم؟ یا سکته ی قلبی؟ یا چی؟

دارم به سهمم از دنیا فکر می کنم.

نق که نزدم؟ زدم؟زدم.

لینک به دیدگاه

شعری از چارلز بوکفسکی

 

خرد شدن

 

خیلی زیاد خیلی کم

 

خیلی چاق

خیلی لاغر

یا هیچ کس.

 

خنده یا

اشک

 

متنفران

عشق‏ورزان

 

غریبه‏ها با صورت‏هایی

شبیه ته پونز

 

سربازان از میان

خیابان‏های خونین می‏گذرند

بطری‏های شراب را بالای سر می‏گردانند

و به دختران به‏زور سرنیزه تجاوز می‏کنند

 

پیرمردی در یک اتاق ارزان

با عکسی از مریلین مونرو بر دیوار

 

تنهایی‏یی در این دنیا هست

آن‏قدر عظیم که در حرکت آرام عقربه‏های ساعت

می‏بینی‏اش

 

مردم، خسته

فلج

به‏خاطر عاشق بودن یا به‏خاطر عاشق نبودن

مردم باهم خوب نیستند

همه در برابر هم‏اند

 

پول‏دارها با پول‏دارها خوب نیستند

فقرا با فقرا

ما می‏ترسیم

 

نظام آموزشی‏مان یادمان داده

که همه‏مان می توانیم

بزرگ‏ترین برنده باشیم

 

ولی چیزی راجع‏به فلک‏زده‏ها

یا آن‏ها که خودکشی می‏کنند

به ما نگفت

 

یا از وحشت انسانی که در جایی

درد می کشد

و تنها

بی عشق

بی همکلام

 

گلدانی را آب می‏دهد

 

مردم باهم خوب نیستند

مردم باهم خوب نیستند

مردم باهم خوب نیستند

 

و فکر می‏کنم که هرگز نخواهند شد

از آن‏ها نمی‏خواهم که بشنوند

 

ولی گاهی به این موضوع فکر می‏کنم

 

دانه‏های تسبیح تاب خواهند خورد

ابرها سایه خواهند انداخت

و قاتل، به همان سادگی که یک گاز از بستنی قیفی می‏زند

سر بچه را خواهد برید

 

خیلی زیاد

خیلی کم

 

خیلی چاق

خیلی لاغر

یا هیچ کس.

 

متنفران از عشق‏‏ورزان بیشترند

 

مردم باهم خوب نیستند

شاید اگر بودند

مرگ‏هامان این‏قدر دردناک نبود

 

 

 

باید راهی باشد

حتما باید راهی باشد

که تا به‏ حال به فکرمان نرسیده

چه کسی این مغز را به من داد؟

که می‏گرید

که می‏خواهد

و می‏گوید که هنوز امیدی هست

و نمی‏گوید نه

لینک به دیدگاه

جمله ای از ساموئل باتلر :

از شیطان پوزش می‌طلبیم٬ نباید فراموش کنیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیده‌ایم؛ چون تمام کتابها را خدا نوشته است.

لینک به دیدگاه

چیزهایی هست خیلی بدتر از تنهایی.

اما سال‏ها طول می‏کشد تا این را بفهمی

وقتی هم که آخر سر می‏فهمی‏اش،

دیگر خیلی دیر شده.

و هیچ چیز بدتر از

خیلی دیر نیست.

لینک به دیدگاه

بعضی وقتا به سرم میزنه بچگی کنم...

بعضی وقتا آرزو میکنم که ای کاش بچه بودم...

یه دل پاک...

یه لبخند قشنگ رو گونه هام...

یه خدای مهربون تو اعماق دلم...

کلی آرزوی قشنگ که حسم بهم میگفت به همشون یه روزی خواهم رسید

ای کاش میشد بازم بچگی کنم

لینک به دیدگاه

عنوان: کرم ضد آفتاب بمالید!

 

اگر می خواستم برای اینده شما فقط یک نصیحت بکنم راه مالیدن کرم ضد افتاب را توضیح می دادم . خواص و اثار مفید دراز مدت کرم ضد افتاب توسط دانشمندان ثابت شده ، در حالی که دیگر نصایح من هیچ پایه واساس قابل اعتمادی جز تجربه های پر پیچ و خم شخص خودم ندارد . اینک این نصایح را خدمتتان عرض می کنم .

قدر نیرو و زیبایی جوانی تان را بدانید ، ولی اگر هم ندانستید ولش ! روزی قدر نیرو وزیبایی جوانی تان را خواهید دانست که طراوت ان رو به افول گذارد اما باور کنید تا 20 سال دیگر ، به عکس های جوانی خودتان نگاه خواهید کرد و به یاد می اورید چه امکاناتی در اختیارتان بوده و چقدر فوق العاده بوده اید. (همین جا خودم یک پرانتز باز میکنم وسط حرف های اقای ونه گات دوباره یک رونویسی دیگه از اقای کولاکوفسکی از کتاب "گفتارهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ "که می گوید: ...به نظر می رسد که به تقریب همه کس ، پس از طی شدن ایام جوانی ، اشکار یا پنهان تاسف می خورد که از جوانیش بهره ای نبرده است . اما این به چه معناست ؟یکی ممکن است فکرکند که مثلا می توانسته بهتر درس بخواند ، دانشگاه برود یا فکر کند از فرصت های گوناگونی که برای لذت جنسی وجود داشت به قدر کافی بهره نبرده و ....انچه در جوانی امکان پذیر است ، معمولا بعدها به شکل کامل و به نحو احسن نمی توان بدان دست یافت . از این رو اکثر قریب به اتفاق مردم گرفتار توهم از دست دادن جوانی می شوند ، دورانی که به هر تقدیر می شد بسی بهتر باشد . اما من فکر می کنم که نه ، نمی شد ! خب پرانتز بسته. )

نگران اینده نباشید . اگر هم دلتان می خواهد نگران باشید ، فقط بدانید که نگرانی همان اندزه موثر است که جویدن ادامس بادکنکی در حل یک مساله جبر .

مشکلات اساسی زندگی شما بی تردید چیزهایی خواهند بود که هرگز به مخیله نگران شما خطور هم نکرده اند ، ازهمان نوعی که ساعت چهار بعدازظهر یک روز سه شنبه عاطل وباطل ناگهان دید انسان را کور می کند .

نخ دندان به کار ببرید .

عمرتان را با حسادت تلف نکنید گاهی شما جلو هستید و گاهی عقب. مسابقه طولانی است و سر اخر خودتان هستید که دارید با خودتان مسابقه می دهید .

تعریف هایی را که از شما می شود به خاطر بسپارید و ناسزاها را فراموش کنید . اگر موفق به انجام این کار شدید ، راهش را به من هم نشان بدهید .

نامه های عاشقانه قدیمی تان را حفظ کنید ، صورت حساب های بانکی گذشته را دور بریزید .

اگر نمی دانید می خواهید با زندگی تان چه کنید ، احساس گناه نکنید. افرادی را که در زندگی شناخته ام در 22 سالگی نمی دانستند می خواهند با زندگی شان چه کنند . بعضی از جالب ترین 40 ساله هایی هم که می شناسم هنوز نمی دانند .

ممکن است ازدواج کنید ، ممکن است نکنید . ممکن است صاحب فرزند شوید ممکن است نشوید. ممکن است در 40 سالگی طلاق بگیرید ف احتملا هم دارد که در هفتادوپنجمین سالگرد ازدواجتان شرکت بکنید . هر چه می کنید ، نه زیاد به خودتان بگیرید ، نه زیاد خودتان را سرزنش کنید . انتخاب های شما بر پایه احتمال 50 درصد بوده . همان طور که مال همه بوده .

از خواندن مجلات مربوط به زیبایی پرهیز کنید ، تنها خاصیت ان ها این است که به شما بقبولانند که زشتید .

دستورالعمل ها را بخوانید ، حتی اگر از ان ها پیروی نمی کنید.

در شناخت پدر و مادر خود بکوشید. هیچ کس نمی داند که انان را کی برای همیشه از دست خواهد داد . با خواهران و برادران خود مهربان باشید . ان ها بهترین رابط شما با گذشته هستند و به ظن قوی کسانی که بیش از هر کسی دیگری در اینده به داد شما خواهند رسید .

به یاد داشته باشید که دوستان می ایند و می روند ، ولی ان تک وتوک دوستان جانی خود را حفظ کنید. برای پل زدن میان اختلاف های جغرافیایی و روش های زندگی سخت بکوشید ، زیرا هر چه بیشتر از عمر شما بگذرد بیشتر پی می برید به افرادی که در جوانی می شناختید محتاجید .

برخی حقایق لاینفک را بپذیرید . قیمت ها صعود می کنند . سیاستمداران کلک می زنند ، شما هم پیر می شوید و ان گاه که شدید ، در تخیلاتتان به یاد می اورید که وقتی جوان بودید قیمت ها مناسب بودند ، سیاستمداران شریف بودند و بچه ها به بزرگترهایشان احترام می گذاشتند .

به بزرگترهایتان احترام بگذارید .

توقع نداشته باشید که کس دیگری نان اور شما باشد . ممکن است حساب پس اندازی داشته باشید ف شاید هم همسر متمولی نصیبتان شده باشد ولی هیچ گاه نمی توانید پیش بینی کنید کدام کی خالی می شود یا جا خالی می دهد .

خیلی به موهایتان ور نروید وگرنه وقتی 40 سالتان شد شبیه موهای 80 ساله ها می شود.

دقت کنید که نصایح چه کسی را می پذیرید ، اما با کسانی که ان ها را صادر می کنند بردبار باشید . نصیحت ، گونه دیگر غم غربت است . ارائه ان روشی است برای بازیافت گذشته از میان تل زباله ها ، گردگیری ان و ماله کشیدن روی زشتی هایش و مصرف دوباره ان به قیمتی بالاتر از ان چه ارزش دارد.

اگر نخواستید توصیه هایم را گوش کنید ، نکنید اما حرفم را در مورد کرم ضد افتاب بپذیرید !

لینک به دیدگاه

گرترود استاین ـ نویسنده شاعر و منتقد ادبی ـ در واپسین دم عمر خود چند دقیقه ای به هوش می آید چشم هایش را می گشاید و می پرسد: پاسخ چیست؟ و چون جوابی نمی شوند می گوید: راستی سوال چه بود؟ و باری همیشه چشم های را بر هم می گذارد... ( به نقل از مجله فیلم ویژه ی نوروز ۸۹ مطلب بانجی جامپینگ سروش صحت)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...