رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلام دوستان عزیز:icon_gol:

میخواستم یه پیشنهادی بدم تا منم مثل خیل دوستداران ادبیات نفعی از سواد شما ادب دوستان برده باشم

کارگاه نقد هفتگی

میتونه موضوع یک شخصیت ادبی یا یک کتاب یا هرچیزی که اساتید امر درنظرداشته باشن باشه

خلاصه من پیشنهادرو دادم بقیش بستگی داره به نظر دوستان

:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 6 ماه بعد...

این شعر یکی از دوستان منه که ازم خواسته اگه افرادی رو میشناسم که میتونن این زحمت رو براش بکشن بدم تا نقدش کنن!

پیشاپیش از دوستان عزیز ممنونم. :rose:

 

 

 

نصیب من شده یک کوه ماتم

گریبانم گرفته غصه و غم

در این دنیای پهن و بی سروته

شدم گیج و ملنگِ خود دمادم

 

به روزی که بُدم در حال، بدتر

بَرِ من خرده بود از اینور آنور

همی گفتند این عکس، این نشانی

ندیدند قصه ی آن دیو و دلبر

 

ولی در دل، غمم چیز دگر بود

کسان زین درد و آهم بی خبر بود

به ناگه من شنیدم پاره گفتی

ز کس که آن زبانش بی اثر بود

 

نهیب آمد از اینجا یا از آنجا

از آن بالا، زمین حالا ز هر جا

شدم حیرت زده یا گیج گشتم

که این آوای زشت از کیست اینجا

 

شنیدم که بگفتا چرت و پرتی

به مانند ور و حرف زپرتی

بدید از من دو گوش تیز و لایق

بکرد حرفش شروع آن بچه قرتی

 

که ای آدم ! چرا حالت نزار است

تو را بهر چه حال این حال، زار است

چرا بِنشسته ای بر کنجِ ماتم

تو را با خود چه رسمِ کارزار است

 

تو را این حال دیدن، من نتانم

در این اندوه ، غمگین، من نتانم

چرا خود را به زیر افکنده ای تو

تو را بر زیر دیدن، من نتانم

 

تو را پندد دهم بَرگیر آن را

به گوش خود بکن زنجیر آن را

که این پندم بُود شیرین تر از قند

که مثلش را بُود اَنجیر آن را

 

میان گفته هایش ایست دادم

به آن پندِ نهانش بیست دادم

بِگفتم من، مرا چاره چه درد است؟

به او من از دواها لیست دادم

 

بگفتم من به او کین دردِ پنهان

بگشته آشِکار بر هر تن و جان

هر آنکس که مرا این حال دیده

دوا داده مرا، گشته پشیمان

 

ببین، درد مرا اصلا دوا نیست

از این دردم به کس گفتن روا نیست

بیا بر سر نشین و مرهمی ده

که این حاجت مرا، بَهرت جفا نیست

 

بگفتا بهر دردت راه دارم

ولیکن در دلم صد آه دارم

دل من هم شبیه آن دل توست

دلی خونین کز آن صد چاه دارم

 

دلم بشکسته از رفتارِ یارم

گهی گریه و یا خندست کارم

به وقت دردِ دل، تنهاییِ دل

مرا تنها گذاشت و کرد خوارم

 

بیا پندی بگیر از حالِ زارم

بیا اینجا نشین یا در جوارم

تو دانی انتقام، شریست شیرین

بُکن نیرنگ، نترس، من در کنارم

 

چُنین قلبت شکسته، دانی آن را

نکن دست دست و حل کن آنی آن را

بزن تیری تشی سمتش، غرورش

بُکش روحش، بزن، تا تانی آن را

 

چو بشنیدم از او آن یاوه گوئی

بَرَش پرخاش جُستم سمت و سوئی

زدم بانگ و بر او فریاد کردم

تو از کو آمدی یا که چه گوئی؟

 

کشیدم آهی از قلب شکسته

بگفتم تو نمیدانی خجسته !

از این قلبم بُرون شو، یاری ام کن

که این قلبم غمین درد است و خسته

 

من او را عاشقم مجنونِ مجنون

از این عاشق شدن گشته دلم خون

شِنو از من تو این دل بستنم را

دگر حرفی مزن از یارِ مجنون !

 

به روزی که نَپخته، خام بودم

بدونِ درد و بی آلام بودم

شدم دلبسته و مجنون رویش

همیشه تشنه و بی کام بودم

 

همیشه منتظر بودم بِراهش

دلم وا رفته بود از آن نگاهش

برای عشق او دیوانه گشتم

برای آن دو چشمانِ سیاهش

 

ولی این عاشقی چیز دگر شد

در این رَه عاشقی زیرم زِبَر شد

نتانستم بگویم حرف دل را

که او رفت و دل من خون جگر شد

 

ز دست آن لجاجت، زندگی را

زدم بر هم من آن دلدادگی را

به پای این جوانی ! خار گشتم

بدادم از کف او را سادگی را

 

از آن قفل و قفس بیزار گشته

به دنبال دلش یا یار گشته

در آخر یافتش آن صاحبش را

به بالینش بر او غمخوار گشته

 

برفت و با دگر عشقی بنا کرد

بلا شک بر من و دل، او جفا کرد

ولیکن او ندانست حرف دل را

چگونه او جفا یا که چه ها کرد؟

 

گذشتم از دل و او ، شاد گشتم

شب و روز از خوشَش، دلشاد گشتم

که او می خندد و شاد است و خوشحال

در آن ذهن و دلش بی یاد گشتم

 

ببین جانا ! دلم طاقت ندارد

دگر از او و کس حاجت ندارد

مثال تکه ای از سنگِ سرد است

در آن عشق تشین راحت ندارد

 

چنین بود و چنان آن عشق دیرین

به روزی قله بودم، حال زیرین

شدم افتاده ی آن عشقِ زیبا

شدم مجنونِ دشتِ عشقِ شیرین

 

دگر من خسته ام از آن سر آغاز

براستی تا به کی پنهان کنم راز

خدایا تو ببخشای این گُنه را

بر آن قلبش بِنِه عشقِ مرا باز

لینک به دیدگاه
  • 3 سال بعد...

گذشته از مشكلاتي كه من تو شعر ميبينم

اثر نفر سوم رو تو شعر نميدونم

يعني چندتا بندي كه از نهيب اومدن و علاج و چاره به قول خودش بچه قرتي اومده يه كم سنگيني شعر رو كم كرده

از نظر بنده حقير اگه فقط به داستان عشق بي فرجام ميپرداخت زيبا تر ميشد

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...