رفتن به مطلب

من خستم!


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 46
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اتفاقاااا خوبه فیض هم میبریم..چی میشه...می فهمیم امام حسین چه زجرهایی کشیده....

ولی یک می گفت اگر ساعت 1 شب بری جلوی دره خونه امام حسین طبل بزنب میاد بیرون خار مادر آدم رو((....))...((حالا شما فکر کنید نصیحت می کنه)):banel_smiley_90:

لینک به دیدگاه
چند سالیه در همسایگی مسجدی زندگی میکنیم که یک مردم آزار واقعیه

برای هرنوع مراسمی از ختم و سوم و هفتم و چهلم و سالگرد افراد عادی گرفته تا یادواره شهدا و جشن و اعیاد اسلامی و رمضان و محرم و صفر و... متصدیان محترم پیچ بلندگورو تا ته میپیچونن تا همه فیض اجباری ببرن

از 365 روز سال بیش از نصف رو ما مجبور به تحمل صدای ناهنجار مداحی و نوحه و ادعیه اذکار و سخنرانی هستیم...

هربار هم که اعتراضی کردیم با جوابای حق بجانب و رفتارهای تهاجمی و زننده روبرو شدیم

امروز دیگه با بیهودگی اعتراضاتمون مطمئنم؛از یک مشت عقب مونده که فکر میکنن به نام دین و قرآن حق دارن از مردم سلب آسایش کنن و اعتراض امثال ما به مصابه کفرگویی به حساب میاد توقعی جز این نمی شه داشت

نمیدونم با این همسایه آزاری ها به خیال خودشون تابحال چند متر از بهشت برین رو خریدن,چند نهر و چند حوری رو صاحب شدن؛با صدای ناهنجار ذکر و دعا چند تن مصالح واسه کاخهاشون به آسمون فرستادن؟

به ازای اینها چندنفر مثل من از حس خنثی نسبت به صدای قرآن و دعا به بیزاری رسیدن؟

چند نفر از دینی که از همسایگی با نماد و مظهرش جز آزار ندیدن زده شدن؟

 

حالام که ماه محرمه و فبها

صدای هررزوه تمرین طبل و سنج و مداحی تا قریب به چهل روز دیگه،که احتمالا هرکه اعتراض کرد به عناد با ولایت و امامت برخواست و مفسد فی الارض است

 

از این مردم خستم,ازین اجبار و اصرار برای شریک کردن مردم تو عزای دیگران,از صدای صوت شمس و ضحی،از انالله هر هفته,از جو مرگ,از صدای فوت توی بلندگو که اعلان یه جنگ اعصاب جدیده،از بیفکری,از عقب موندگی...

من خستم!:sigh:

لابد یه جورائی هم خوشتون میاد که اذیت بشید و گرنه میتونید اون خونه رو بفروشید و یه جای دنج یه خونه تازه بخرید.

لینک به دیدگاه
اتفاقاااا خوبه فیض هم میبریم..چی میشه...می فهمیم امام حسین چه زجرهایی کشیده....

ولی یک می گفت اگر ساعت 1 شب بری جلوی دره خونه امام حسین طبل بزنب میاد بیرون خار مادر آدم رو((....))...((حالا شما فکر کنید نصیحت می کنه)):banel_smiley_90:

 

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28:

 

عجب حرفی زده اون آقاهه... :ws3:

لینک به دیدگاه
لابد یه جورائی هم خوشتون میاد که اذیت بشید و گرنه میتونید اون خونه رو بفروشید و یه جای دنج یه خونه تازه بخرید.

شما فکر کن پول نداریم:banel_smiley_4:

محترم جان میگم خیلی وقت نیست اومدیم اینجا,هرچند با این اوضاع به صرافتش افتادیم و داریم رفتنی میشیم

بدبختی اینه که خونه ایو که توش همه جوره راحتیم باید ول کنیم به خاطر یه مشت ابله که مثل شما به ما میگن ناراحتی برو!

لینک به دیدگاه

و حال گوش جان میسپاریم به شعری بس زیبا

 

خسته ام میفهمید؟

خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.

خسته از منحنی بودن و عشق.

خسته از حس غریبانۀ این تنهایی.

بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.

بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.

بخدا خسته ام از حادثۀ ساعقه بودن در باد.

همۀ عمر دروغ،

گفته ام من به همه.

گفته ام:

عاشق پروانه شدم!

واله و مست شدم از ضربان دل گل!

شمع را میفهمم!

کذب محض است،

دروغ است،

دروغ!!

من چه میدانم از،

حس پروانه شدن؟!

من چه میدانم گل،

عشق را میفهمد؟

یا فقط دلبریش را بلد است؟!

من چه میدانم شمع،

واپسین لحظۀ مرگ،

حسرت زندگیش پروانه است؟

یا هراسان شده از فاجعۀ نیست شدن؟!

به خدا من همه را لاف زدم!!

بخدا من همۀ عمر به عشاق حسادت کردم!!

باختم من همۀ عمر دلم را،

به سراب !!

باختم من همۀ عمر دلم را،

به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!

بخدا لاف زدم،

من نمیدانم عشق،

رنگ سرخ است؟!

آبیست؟!

یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!

عشق را در طرف کودکیم،

خواب دیدم یکبار!

خواستم صادق و عاشق باشم!

خواستم مست شقایق باشم!

خواستم غرق شوم،

در شط مهر و وفا

اما حیف،

حس من کوچک بود.

یا که شاید مغلوب،

پیش زیبایی ها!!

بخدا خسته شدم،

میشود قلب مرا عفو کنید؟

و رهایم بکنید،

تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟

تا دلم باز شود؟!

خسته ام درک کنید.

میروم زندگیم را بکنم،

میروم مثل شما،

پی احساس غریبم تا باز،

شاید عاشق بشوم

 

 

لینک به دیدگاه

و حال گوش جان میسپاریم به شعری بس زیبا

 

خسته ام میفهمید؟

خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن.

خسته از منحنی بودن و عشق.

خسته از حس غریبانۀ این تنهایی.

بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت.

بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ.

بخدا خسته ام از حادثۀ ساعقه بودن در باد.

همۀ عمر دروغ،

گفته ام من به همه.

گفته ام:

عاشق پروانه شدم!

واله و مست شدم از ضربان دل گل!

شمع را میفهمم!

کذب محض است،

دروغ است،

دروغ!!

من چه میدانم از،

حس پروانه شدن؟!

من چه میدانم گل،

عشق را میفهمد؟

یا فقط دلبریش را بلد است؟!

من چه میدانم شمع،

واپسین لحظۀ مرگ،

حسرت زندگیش پروانه است؟

یا هراسان شده از فاجعۀ نیست شدن؟!

به خدا من همه را لاف زدم!!

بخدا من همۀ عمر به عشاق حسادت کردم!!

باختم من همۀ عمر دلم را،

به سراب !!

باختم من همۀ عمر دلم را،

به حراس تر یک بوسه به لبهای خزان!! بخدا لاف زدم،

من نمیدانم عشق،

رنگ سرخ است؟!

آبیست؟!

یا که مهتاب هر شب، واقعاً مهتابیست؟!

عشق را در طرف کودکیم،

خواب دیدم یکبار!

خواستم صادق و عاشق باشم!

خواستم مست شقایق باشم!

خواستم غرق شوم،

در شط مهر و وفا

اما حیف،

حس من کوچک بود.

یا که شاید مغلوب،

پیش زیبایی ها!!

بخدا خسته شدم،

میشود قلب مرا عفو کنید؟

و رهایم بکنید،

تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟

تا دلم باز شود؟!

خسته ام درک کنید.

میروم زندگیم را بکنم،

میروم مثل شما،

پی احساس غریبم تا باز،

شاید عاشق بشوم

 

 

:ws52:

لینک به دیدگاه
راستیییییییییییچرا درخواست دوستی منو قبول نکردی!:167:

ببخشید

:banel_smiley_52:

نزن..الان توضیح میدم

یه دقه هولم نکن

کی گفته اون لیست یعنی سند دوستی

من اصلا به رسمیت نمیشناسم ابزارای اینجارو

مثلا همین چراغم که خاموشه و میگه من نیستم,ولی هستم

حالا

ما از همین لحظه با هم دوستیم ولی دوستیمون محدود به اون لیست مسخره نیست

باشه؟:w16:

اسمت چیه دوست؟

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...