رفتن به مطلب

آیا زیارت عاشورا حدیث قدسی است؟!


jo0ojo0o

ارسال های توصیه شده

سلام

داشتم با یکی از دوستام حرف می زدم و می گفتم من زیارت عاشورا رو که می خونم قسمت های لعن و نفرینش رو نمی خونم چون به نظرم اشتباست!

 

اون بهم گفت که زیارت عاشورا یه حدث قدسه!

 

حالا واقعا هست یا نه؟ اگه هست با استفاده از چه منبعی میگید؟ این منبع در چه حد معتبره؟!

و اگه نیست،آیا ما در این حد هستیم که بخوایم کسی رو لعن کنیم در حالی که شاید خودمون هم به جای اون بودیم .....

 

یا اصلا بد گویی و لعنت فرستادن در دین ما جایگاهش در حدی هست که توی یکی از ادعیه ی معتبرمون این قدر لعن و نفرین باشه؟!:ws52:

لینک به دیدگاه

با عرض سلام

 

بررسي اسناد زيارت عاشورا

استحباب خواندن زيارت عاشورا ، از مسائلي است كه تمامي علماي شيعه در طول تاريخ بر آن اتفاق داشته‌ و حتي و بر خواندن روزانه آن

اصرار نموده‌اند كه اين بهترين شاهد و دليل بر صحت إسناد آن به معصوم عليه السلام است .

بي شك چنين روايتي كه تمامي علماي شيعه از قديم الأيام تا كنون به آن عمل كرده و بر خواندن آن اصرار داشته‌اند ، بي نياز از بررسي

سندي است ؛ اما در عين حال سعي مي‌كنيم در اين مقاله به صورت مختصر سند آن را نيز مورد بررسي و تحقيق قرار دهيم .

مصدر اصلي اين زيارت نامه ، دو كتاب معتبر ؛ يعني كامل الزيارات تأليف جعفر بن محمد بن قولويه قمي و مصباح المتهجد شيخ طوسي -

رضوان الله تعالي عليهما است و اين دو بزرگوار تقريباً با شش سند اين زيارت را نقل كرده‌اند .

اسناد شيخ طوسي در المصباح

سند اول :

شيخ طوسي سند اصل زيارت عاشورا را اين‌گونه نقل مي‌فرمايد :

قال صالح بن عقبة وسيف بن عميرة : قال علقمة بن محمد الحضرمي قلت لأبي جعفر عليه السلام : علمني دعاء أدعو به ذلك اليوم إذا أنا

زرته من قرب ودعاء أدعو به إذا لم أزه من قرب وأومأت من بعد البلاد ومنداري بالسلام إليه . قال : فقال لي : يا علقمة ! إذا أنت صليت

الركعتينبعد أن تومي إليه بالسلام فقل بعد الايماء إليه من بعد التكبير هذا القول: فإنك إذا قلت ذلك فقد دعوت بما يدعو به زواره من

الملائكة... السلام عليك يا أبا عبد الله ! السلام عليك يا ابن رسول الله ! السلام عليك يا ابن أمير المؤمنين وابن سيد الوصيين !

السلام عليك يا ابن فاطمة سيدة نساء العالمين ! السلام عليك يا ثار الله وابن ثاره والوتر الموتور ... .

مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 773 – 774 .

علقمه مي گويد : به امام باقر عليه السلام عرض كردم : دعايي به من آموزش بده كه اگر در آن روز امام حسين عليه السلام از نزديك

زيارت كردم ، آن را بخوانم و اگر نتوانستم از نزديك زيارت كنم ، از شهرهايدور و از خانه‌ام به سوي او با سلام اشاره كرده و آن دعا را

بخوانم . امام فرمود : هر گاه كه آن دو ركعت را به جا بياوري و بعد از آن با سلام به سوي آن حضرت اشاره كردي ، در حال اشاره تكبير

بگوييو بخواني اين زيارت را ، همان دعايي را خوانده‌اي كه ملائكه در هنگامزيارت آن حضرت مي‌خوانند ... سلام بر تو اي أبا عبد الله ...

ناگفته پيدا است كه اين سند با دو طريق نقل شده است كه ما هر دو سند را بررسي خواهيم كرد :

طريق اول : صالح بن عقبه عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

طريق دوم : سيف بن عميره عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

بررسي طريق اول :

از آن‌جايي كه مرحوم شيخ طوسي روايت را از كتاب صالح بن عقبه نقل مي‌كند ، بايد طريق ايشان تا صالح بن عقبه نيز بررسي شود .

شيخ طوسي طريق خود را تا صالح بن عقبه اين گونه بيان مي‌كند :

صالحبن أبي الأسود ، له كتاب . وصالح بن عقبة ، له كتاب . أخبرنا بهما ابنأبي جيد ، عن ابن الوليد ، عن الصفار ، عن محمد بن الحسين ، عن محمد بنإسماعيل بن بزيع ، عنهما .

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 147 .

صالحبن عقبه ، كتابي دارد ؛‌ كه آن را براي ما ابن ابي جيد از ابن وليد و ازصفار از محمد بن الحسين از محمد بن اسماعيل بن بزيع از او نقل كرده است .

پس در حقيقت سند روايت اين گونه خواهد شد :

شيخطوسي : علي بن أحمد بن محمد بن أبي جيد ، محمد بن حسن بن وليد ، صفار ،محمد بن الحسين ، محمد بن اسماعيل بن بزيع ، صالح بن عقبة ، علقمة بن محمدالخضرمي ، امام باقر عليه السلام .

طريق شيخ طوسي تا صالح بن عقبه درست است ؛ چنانچه آيت الله خويي در ترجمه صالح بن عقبه مي‌فرمايد :

وطريقالصدوق إليه : محمد بن موسى بن المتوكل ... والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح، وإن كان في الأول منهما : محمد بن موسى وعلي بن الحسين السعد آبادي ،وفي الثاني ابن أبي جيد ، لأنهم ثقات على الأظهر .

معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 10 ، ص 86 .

هر چند كه همين تصريح مرحوم آقاي خويي براي اثبات صحت إسناد شيخ تا صالح بن عقبه كفايت مي‌كند ؛ اما براي استحكام اعتبار

طريق ، روات سند را نيز بررسي مي‌كنيم .

گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

لینک به دیدگاه

بررسي سند :

 

1. ابن أبي جيد : وي از اساتيد شيخ طوسي وِ مرحوم نجاشي بوده و مشايخ مرحوم نجاشي همگي به اتفاق علما موثق هستند و

نيازي به بررسي ندارند ؛ چنانچه مرحوم آيت الله العظمي خويي رضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايد :

 

طريق الشيخ إليه [ صفار] صحيح في غير كتاب بصائر الدرجات ، بل فيه أيضا على الأظهر ، فإن في طريقه ابن أبي جيد ، فإنه ثقة ، لأنه

من مشايخ النجاشي .

 

سندشيخ تا صفار در غير كتاب بصائر صحيح است . بلكه در آن كتاب نيز بنا براظهر چنين است . زيرا در آن ابن ابي جيد است و او ثقه است . زيرا از مشايخنجاشي است

 

2 . محمد بن حسن بن وليد : وي از اجلاء و بزرگان شيعه و خود از علماي جرح و تعديل و بي نياز از توثيق و تعريف است . مرحوم نجاشي او را اين گونه مي ستايد :

 

محمدبن الحسن بن أحمد بن الوليد أبو جعفر شيخ القميين ، وفقيههم ، ومتقدمهم ،ووجههم . ويقال : إنه نزيل قم ، وما كان أصله منها . ثقة ثقة ، عين ،مسكون إليه .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 383 .

 

ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن وليد ، بزرگ اهل قم و از دانشمندان وپيشوايان و سرشناسان قم بوده است ؛ ايشان از هر جهت مورد وثوق و اطمينان ومايه افتخار بوده است .

 

3 . محمد بن حسن صفار : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

 

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار ... كان وجها في أصحابنا القميين ، ثقة ، عظيم القدر ، راجحا ، قليل السقط في الرواية .

 

محمدبن حسن ... او سرشناس شيعيان در قم بود ؛ مورد اطمينان و والا مقام ، برتر(‌ از ديگران ) و بسيار اندك از روايات وي سقط دارد .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 354 .

4 . محمد بن الحسين بن أبي الخطاب : مرحوم نجاشي در باره وي مي فرمايد :

 

محمدبن الحسين بن أبي الخطاب أبو جعفر الزيات الهمداني ، واسم أبي الخطاب زيد، جليل من أصحابنا ، عظيم القدر ، كثير الرواية ، ثقة ، عين ، حسنالتصانيف ، مسكون إلى روايته .

 

محمد بن حسين ... بزرگواري ازشيعيان ، والا مقام ، روايت زياد دارد ، مورد اطمينان ، مايه افتخار، نوشته هاي وي نيكو است ، روايت وي مورد اعتماد است .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 334 .

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

5 . محمد بن اسماعيل بن بزيع : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

 

محمدبن إسماعيل بن بزيع أبو جعفر مولى المنصور أبي جعفر ، وولد بزيع بيت ،منهم حمزة بن بزيع . كان من صالحي هذه الطائفة وثقاتهم ، كثير العمل .

 

محمدبن اسماعيل ... او در خانداني به دنيا آمد كه حمزة بن بزيع از ايشان است ؛از نيكان شيعه و مورد اطمينان بوده و عمل بسيار داشت .

 

و در ادامه اين روايت را نقل مي كند :

 

أخبرناوالدي رحمه الله قال : أخبرنا محمد بن علي بن الحسين قال : حدثنا محمد بنعلي ما جيلويه ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن علي بن معبد ، عنالحسين بن خالد الصيرفي . قال : كنا عند الرضا عليه السلام ، ونحن جماعة ،فذكر محمد بن إسماعيل بن بزيع ، فقال : " وددت أن فيكم مثله " .

 

پدرمبه من گفت : محمد بن علي بن حسين گفت : محمد بن علي ماجيلويه به من روايتنقل كرد از ...گفت : ما گروهي نزد امام رضا عليه السلام بوديم ، پس يادياز محمد بن اسماعيل بزيع شد ، پس فرمودند : من دوست داشتم كه در بين شمامثل او بود .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 330 – 332 .

 

و مرحوم شيخ طوسي نيز در باره وي مي‌فرمايد :

 

محمد بن إسماعيل بن بزيع ، ثقة صحيح ، كوفي ، مولي المنصور .

 

رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 364 .

6 . صالح بن عقبة :وي از اصحاب امام صادق و امام كاظم عليهما السلام بوده و بزرگان بسياري ازاو نقل روايت كرده‌اند . مرحوم نجاشي وي را اين‌گونه معرفي مي‌كند :

 

صالح بن عقبة بن قيس بن سمعان بن أبي ربيحة مولى رسول الله صلى الله عليه وآله ... .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 200 .

 

برخياز علماي شيعه و از جمله مرحوم سيد بحر العلوم رضوان الله تعالي عليهاعتقاد دارند كه بناي مرحوم شيخ طوسي در فهرست و مرحوم نجاشي در رجالش اينبوده كه راوياني را نقل كنند كه امامي باشند و اگر غير شيعه هستند ، حتماًذكر مي‌كنند ؛ پس هر راوي را كه اين دو بزرگوار به صورت مطلق آورده است ،دلالت مي‌كند كه صحيح المذهب و همچنين ممدوح به مدح عام هستند . ايشان درفائده دهم از فوائد الرجاليه مي‌فرمايند :

 

فائدة الظاهر أن جميعمن ذكر الشيخ في ( الفهرست ) من الشيعة الإمامية إلا من نص فيه على خلافذلك من الرجال : الزيدية ، والفطحية ، والواقفية وغيرهم ، كما يدل عليهوضع هذا الكتاب ، فإنه في فهرست كتب الأصحاب ومصنفاتهم ، دون غيرهم منالفرق .

 

وكذا ( كتاب النجاشي ) . فكل من ذكر له ترجمة فيالكتابين ، فهو صحيح المذهب ممدوح بمدح عام يقتضيه الوضع لذكر المصنفينالعلماء والاعتناء بشأنهم وشان كتبهم ، وذكر الطريق إليهم ، وذكر من روىعنهم ومن رووا عنه .

 

ومن هذا يعلم أن إطلاق الجهالة على المذكورين في ( الفهرست ) و ( رجال النجاشي ) من دون توثيق أو مدح خاص ، ليس على ما ينبغي .

 

الفوائد الرجالية ، السيد بحر العلوم ، ج 4 ، ص111، 116

 

نكته: ظاهر اين است که هرکسي که شيخ او را در کتاب فهرست آورده ، شيعه دوازدهامامي است ؛ مگر کساني که در آنها تصريح به خلاف شده است ؛ كه زيدي و فطحيو واقفي مذهب بوده است . و هدف شيخ از تأليف كتاب فهرست همين بوده است كهفقط تأليفات شيعيان را گردآوري نمايد .

 

و همچنين کتابنجاشي ؛ هر كسي كه در اين كتاب ذكر كرده داراي مذهب صحيح ، شيعه دوازدهامامي است و به صورت عمودم مورد مدح است ؛ چون مقصود نجاشي از تأليف كتاببررسي تأليفات بزرگان شيعه و ذكر موقعيت آنان بوده است .

 

و از همينجا مشخص مي شود که مجهول دانستن کسانيکه در اين دو کتاب نام ايشان آمده است ، اما توثيق يا مدحي ندارند شايسته نيست .

 

اگركسي اين مبنا را بپذيرد ، صالح بن عقبه نيز ممدوح به مدح عام از سوي مرحومنجاشي و شيخ طوسي خواهد شد و حد اقل حُسن او اثبات خواهد شد .

 

ازاين نيز كه بگذريم ، دو تن از بزرگان روات شيعه ، محمد بن الحسين بن أبيالخطاب و محمد بن إسماعيل بن بزيع از او روايت نقل كرده‌اند و اين شاهدياست محكم بر وثاقت اين شخص ؛ چرا كه شخصي همانند محمد بن اسماعيل بن بزيع، بعيد است كه از شخص ضعيف روايت نقل كند ؛ با اين كه امام هشتم عليهالسلام در باره او فرمودند : « وددت أن فيكم مثله » .

 

البته ابنغضائري رحمت الله عليه ، صالح بن عقبه را تضعيف كرده است ؛ اما مرحوم آيتالله العظمي خويي رحمت الله عليه با قاطعيت سخن وي را رد كرده و مي‌فرمايد:

 

أقول : لا يعارض التضعيف المنسوب إلى ابن الغضائري ، توثيق عليبن إبراهيم ، لما عرفت غير مرة من أن نسبة الكتاب إلى ابن الغضائري لمتثبت ، فالرجل من الثقات .

 

معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 10 ، ص 85 – 86

 

تضعيفمنسوب به ابن غضائري با توثيق علي بن ابراهيم معارضه نمي كند . زيرا ثابتكرديم که انتساب کتاب به ابن غضائري ثابت نيست . پس اين شخص از افراد مورداطمينان است .

 

7 . علقمة بن محمد الخضرمي :وي از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است . هر چند كه توثيق خاصي درباره وي در كلمات علما وجود ندارد و فقط مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه درباره وي مي‌فرمايد :

 

[ 3732 ] 641 ، علقمة بن محمد الحضرمي الكوفي ، أسند عنه .

 

رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 262 .

 

ولي مرحوم سيد علي بروجردي از همين نكته و يك روايت ديگر ، حسن حال او را استفاده كرده و مي‌گويد :

 

4905، علقمة بن محمد الحضرمي الكوفي ، أسند عنه " ق " وهو أخو أبي بكر الحضرميكما في " قر " وكان علقمة أكبر من أخيه كما في حديث بكار عن أبيه عبد اللهوعمه علقمة ، وحكى فيه مناظرة أبيه مع زيد ، وفيه اشعار على حسنه وكونهاماميا ثابت الاعتقاد .

 

طرائف المقال ، السيد علي البروجردي ، ج 1 ، ص 527 .

 

شيخطوسي در رجالش او را از اصحاب امام صادق عليه السلام شمرده و گفته است :با سند از وي روايت نقل شده است و نيز او را از اصحاب امام باقر شمرده وگفته است كه او برادر أبي بكر حضرمي و بزرگتر از او بوده است ؛ همان طوريكه در حديث بكار از پدرش عبد الله و عمويش علقمه آمده است . از ايناستفاده مي‌شود كه وي ممدوح و امامي و ثابت الإعتقاد بوده است .

 

در نتيجه روايت حد اقل حسنه است و علماي ما به روايت حسنه نيز همانند روايت صحيحه عمل مي‌كنند .حتي اگر كسي اين مطلب را نيز قبول نداشته باشد ، از آن‌جايي كه در اينطبقه ، صفوان بن مهران نيز وجود دارد و او قطعاً ثقه است ، سند روايت تمامخواهد شد كه در سند بعدي اين مطلب بررسي خواهد شد .

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

سند دوم :

 

 

پيش از اين گفتيم كه مرحوم شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه ، سند اصل زيارت را از دو طريق نقل مي‌كند ، طريق اول

 

 

را بررسي كرديم . طريق دوم را ايشان اين‌گونه بيان مي‌فرمايند :

 

 

سيف بن عميره عن علقمة بن محمد عن أبي جعفر عليه السلام

 

 

طريق شيخ به سيف بن عميره نيز صحيح است ؛ چرا كه تمامي آن‌ها از بزرگان روات شيعه هستند و احدي در وثاقت آن ها شك ندارد ؛

 

 

چنانچه مرحوم خويي در اين باره مي‌فرمايد : وطريق الصدوق إليه : محمد بن الحسن ... والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح .

 

 

معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 9 ، ص 383 .

 

 

علاوه بر تصريح مرحوم آقاي خويي ، ما همانند طريق قبلي ، فقط از باب تيمن و تبرك تمامي روات اين طريق را نيز به صورت مستقل

 

 

بررسي مي‌كنيم و گرنه هيچ يك از آن‌ها نيازي به توثيق ندارند و فراتر از توثيق هستند . مرحوم شيخ طوسي در كتاب الفهرست ،

 

 

طريقش را تا سيف بن عميره اين گونه بيان مي‌فرمايد :

 

 

سيف بن عميرة ، ثقة ، كوفي نخعي عربي . له كتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه ،

 

 

عن أبيه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن سيف بن عميرة .

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 140 .

 

پس در حقيقت سند روايت به اين صورت است :

 

 

شيخ طوسي : عدۀ از اصحاب و بزرگان شيعه ، محمد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق) ، علي بن الحسين بن بابويه ، محمد بن

 

 

الحسن بن وليد ، سعد بن عبد الله ، احمد بن محمد ، علي بن الحكم ، سيف بن عميره ، علقمة بن محمد الخضرمي ، امام باقر عليه

 

 

السلام .

 

 

بررسي روات سند :

 

 

1 . عدة من اصحابنا : مقصود از اين جمله ، عده‌اي از بزرگان شيعه ؛ از جمله شيخ مفيد است ؛ چنانچه مرحوم صاحب معالم در توضيح

 

 

«عدة من اصحابنا» كه شيخ طوسي در برخي از كتاب‌هايش استفاده كرده است ،‌ مي‌گويد :

 

 

ورواياته عدة من أصحابنا ، وقد بينا في مقدمة الكتاب أن المفيد ( ره ) من جملة العدة عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين ابن بابويه

 

 

القمي ، عن أبيه ... .

 

 

 

منتقى الجمان ، الشيخ حسن صاحب المعالم ، ج 1 ، ص 202

 

 

ما در مقدمه كتاب روشن كرديم كه شيخ مفيد از جمله كساني است كه شيخ طوسي با عنوان « عدة من اصحابنا» از از شيخ صدوق و

 

 

او از پدرش نقل مي‌كند .

 

 

پس قطعآً سند در اين جا هيچ مشكلي ندارد .

 

 

2 . محمد بن علي بن الحسين (شيخ صدوق ) : مرحوم نجاشي در باره وي مي‌فرمايد :

 

 

محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو جعفر ، نزيل الري ، شيخنا وفقيهنا ووجه الطائفة بخراسان ، وكان ورد بغداد

 

 

سنة خمس وخمسين وثلاثمائة ، وسمع منه شيوخ الطائفة وهو حدث السن .

 

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 389 .

 

 

محمد بن علي ... ساکن ري ، استاد ما و مرجع ما و سرشناس شيعيان در خراسان بود ؛ و در سال 355 وارد بغداد شد و در حاليکه

 

 

هنوز جوان بود بزرگان شيعه پاي درس او حضور مي‌يافتند .

 

 

و شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد :

 

 

محمد بن علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي ، جليل القدر ، يكنى أبا جعفر ، كان جليلا ، حافظا للأحاديث ، بصيرا بالرجال ،

 

 

ناقدا للاخبار ، لم ير في القميين مثله في حفظه وكثرة علمه . له نحو من ثلاثمائة مصنف .

 

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 237 .

 

محمد بن علي ... والا مقام ، کنيه اش ابو جعفر است ، وي بزرگوار بود و حافظ احاديث ، در علم رجال تخصص داشت ، و روايات را بررسي

 

 

مي کرد . در اهل قم مثل وي در حفظ (روايت ) و كثرت علم ديده نشد . بيش از سيصد تأليف دارد .

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

3 . علي بن الحسين بن بابويه : نجاشي در باره وي مي‌گويد :

 

علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي أبو الحسن ، شيخ القميين في عصره ، ومتقدمهم ، وفقيههم ، و ثقتهم . كان قدم العراق

 

 

واجتمع مع أبي القاسم الحسين بن روح رحمه الله وسأله مسائل ثم كاتبه بعد ذلك على يد علي بن جعفر بن الأسود ، يسأله أن يوصل

 

 

لهرقعة إلى الصاحب عليه السلام ويسأله فيها الولد . فكتب إليه : " قد دعوناالله لك بذلك ، وسترزق ولدين ذكرين خيرين " . فولد له أبو

 

 

جعفروأبو عبد الله من أم ولد . وكان أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله يقول :سمعت أبا جعفر يقول : " أنا ولدت بدعوة صاحب الامر عليه

 

 

السلام " ، ويفتخر بذلك .

 

 

علي بن الحسين ... بزرگ اهل قم در زمان خودش ، و پيشواي ايشان و فقيه ايشان و مورد اطمينان ايشان ؛ به عراق آمد و با ابو القاسم

 

 

حسين بن روح نايب خاص سوم حضرت ولي عصر ارواحنا له الفداه همراه شد ، و از او در مورد مسائلي سوال پرسيد ؛ و سپس توسط

 

 

علي بن جعفر بن اسود با وي نامه نگاري کرد و از وي مي خواست که نامه به دست امام زمان برساند و در آن از حضرت خواسته بود

 

 

که فرزندي به وي عطا شود . پس به او پاسخ دادند : ما براي تو به آنچه خواستي دعا کرديم و خداوند به تو دو پسر نيکو خواهد داد .

 

 

پس براي وي ابو جعفر و ابو عبد الله از کنيزي متولد شدند . و ابو عبد الله حسين بن عبيد مي گفت : از ابا جعفر شنيدم که مي گفت :

 

 

من با دعاي صاحب الامر به دنيا آمده ام ؛ و به آن افتخار مي کرد .

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 261 .

 

 

و شيخ طوسي مي‌فرمايد :

 

 

علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي رضي الله عنه ، كان فقيها جليلا ، ثقة . وله كتب كثيرة .

 

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 157 .

 

 

4 . محمد بن الحسن بن وليد :

 

 

در سند گذشته در باره وي بحث كرديم .

 

 

5 . سعد بن عبد الله : نجاشي در توصيف وي مي‌فرمايد :

 

 

سعد بن عبد الله بن أبي خلف الأشعري القمي أبو القاسم ، شيخ هذه الطائفة وفقيهها و وجهها .

 

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 177 .

 

 

شيخ طوسي مي‌فرمايد :

 

 

سعد بن عبد الله القمي ، يكنى أبا القاسم ، جليل القدر ، واسع الاخبار ، كثير التصانيف ، ثقة .

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 135 .

 

 

6 . احمد بن محمد بن عيسي : مرحوم نجاشي و شيخ طوسي در باره وي مي‌فرمايند :

 

أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله ... يكنى أبا جعفر ، وأول من سكن قم من آبائه سعد بن مالك بن الأحوص ...

 

 

وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين ، ووجههم ، وفقيههم ، غير مدافع .

 

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 82 و الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 68 .

 

 

 

 

7 . علي بن الحكم : شيخ طوسي در باره وي مي‌فرمايد :

 

 

علي بن الحكم الكوفي ، ثقة ، جليل القدر .

 

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 151 .

 

 

پس تا اين‌جا سند روايت قطعاً تمام و تمامي روات آن از برترين روات حديث شيعه بوده‌اند .

 

 

8 . سيف بن عَمِيره : وي يكي از دو نفري است كه شيخ طوسي سند اصل زيارت عاشورا را از ايشان نقل مي‌كند . در وثاقت او هيچ

 

 

شك و شبهه‌اي نيست ؛ چنانچه مرحوم نجاشي در باره وي مي‌گويد :

 

 

سيف بن عميرة النخعي عربي ، كوفي ، ثقة ، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام . له كتاب يرويه جماعات من أصحابنا .

 

 

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 189 .

 

 

و مرحوم شيخ طوسي رحمت الله عليه نيز مي‌فرمايد :

 

 

[ 333 ] 2 ، سيف بن عميرة ، ثقة ، كوفي نخعي عربي . له كتاب ، أخبرنا به عدة من أصحابنا ، عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه

 

 

، عن أبيه ومحمد بن الحسن ، عن سعد بن عبد الله ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن سيف بن عميرة .

 

الفهرست ، الشيخ الطوسي ، ص 140 .

 

پس با اين تفصيل ، سند روايت تا اين جا صحيح است ؛ چون حتي اگر كسي به صالح بن عقبه اشكال كند ؛ از آن‌جايي كه در اين طبقه

 

 

سيف بن عميره نيز وجود دارد ، سند روايت تمام و هيچ مشكلي ندارد .

 

 

9 . علقمة بن محمد الخضرمي : در سند قبلي وضعيت وي روشن شد .

ضمن اين كه از روايت صفوان به خوبي روشن مي‌شود كه وي روايت علقمه را نيز تصحيح مي‌كند ؛ آن‌جا كه مي‌فرمايد :

 

 

فدعا صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر عليه السلام في يوم عاشوراء ، ثم صلى ركعتين عند رأس

 

 

أمير المؤمنين عليه السلام وودع في دبرها أمير المؤمنين وأومأ إلى الحسين بالسلام منصرفا وجهه نحوه وودع . وكان فيما دعا في دبرها :

 

 

يا الله يا الله يا الله يا مجيب دعوة المضطرين ...

 

 

پس صفوان دعاي زيارت را خواند که علقمه آن را از ابو جعفر عليه السلام در روز عاشورا روايت کرده بود ، سپس در بالاي قبر مطهر

 

 

امير مومنان عليه السلام دو رکعت نماز خواند و در پايان با امير مومنان وداع کرد و به امام حسين عليه السلام در حال خروج اشاره کرد

 

 

و وداع کرد . و به دنبال آن دعاي معروف به دعاي علمقه را خواند .

 

 

و بعد سيف بن عميره در آخر روايت مي‌گويد :

 

 

فسألتصفوان ، فقلت له : إن علقمة بن محمد الحضرمي ، لم يأتنا بهذا عن أبي جعفرعليه السلام إنما أتانا بدعاء الزيارة ، فقال صفوان :

 

 

وردت مع سيدي أبي عبد الله عليه السلام إلى هذا المكان ، ففعل مثل الذي فعلناه في زيارتنا ، ودعا بهذا الدعاء عند الوداع .

 

 

مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 777، 781 .

 

 

پساز صفوان سوال کردم که : علقمه بن محمد اين دعا را براي ما از امام باقرعليه السلام نياورده بود ؛ تنها دعاي زيارت را آورده بود ؛

 

 

پس صفوان گفت : همراه با سرورم امام صادق عليه السلام به اين مکان وارد شدم ؛ پس همانند آن را كه در زيارتمان انجام داديم انجام

 

 

داد و اين دعا را در هنگام وداع خواند .

 

 

اين روايت صراحت دارد در تأييد ، صفوان بن مهران ، زيارت عاشواريي را كه علقمه نقل كرده است ، فقط تنها تفاوتي كه دارد ، در دعاي

 

 

بعد از زيارت است كه علقمه نقل نكرده ؛ ولي صفوان آن را از امام صادق عليه السلام نقل مي كند .

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

سند سوّم :

 

شيخ طوسي ، زيارت عاشورا با سند ديگر به اين صورت نقل مي‌فرمايد :

وروى محمد بن خالد الطيالسي عن سيف بن عميرة قال : خرجت مع صفوان بن مهران الجمال وعندنا جماعة من أصحابنا إلى الغري بعد

 

 

ما خرج أبو عبد الله عليه السلام فسرنا من الحيرة إلى المدينة فلما فرغنا من الزيارة صرف صفوان وجهه إلى ناحية أبي عبد الله الحسين

 

 

عليه السلام فقال لنا : تزورون الحسين عليه السلام من هذا المكان من عند رأس أمير المؤمنين عليه السلام من هيهنا أومأ إليه أبو عبد

 

 

الله الصادق عليه السلام وأنا معه قال : فدعا صفوان بالزيارة التي رواها علقمة بن محمد الحضرمي عن أبي جعفر عليه السلام في يوم

 

 

عاشوراء .

 

و محمد بن خالد طيالسي از سيف بن عميره روايت مي کند که گفت : بعد از آنکه امام صادق عليه السلام بيرون رفتند ، همراه با صفوان

 

 

بن مهران شتر دار ، به سمت نجف رفتيم و عده اي هم ما را همراهي مي‌كردند . پس از راه حيره به شهر نجف رفتيم . وقتي از زيارت

 

 

فارغ شديم صفوان روي خود را به سمت حرم امام حسين عليه السلام کرد و به ما گفت : امام حسين عليه السلام را از اينجا از کنار سر

 

 

امير مومنان زيارت مي کنيد ؟ از همين جا امام صادق عليه السلام (به سمت کربلا ) اشاره کرد و من همراه او بودم ؛ پس صفوان زيارتي

 

 

را که علقمه آن را از امام باقر در روز عاشورا روايت کرده بود خواند .

 

مصباح المتهجد ، الشيخ الطوسي ، ص 777 .

 

مرحوم شيخ طوسي ، اين روايت را از كتاب محمد بن خالد الطيالسي نقل مي‌فرمايد و طريق خود را تا وي اين گونه بيان مي‌فرمايد :

 

محمد بن خالد الطيالسي . له كتاب ، رويناه عن الحسين بن عبيد الله ، عن أحمد بن محمد بن يحيى ، عن أبيه ، عن محمد بن علي بن

 

 

محبوب ، عنه .

 

پس سند روايت اين‌گونه خواهد شد :

 

شيخطوسي ، حسين بن عبيد الله الغضائري ، احمد بن محمد بن يحيي ، محمد بن يحييالعطار ، محمد بن علي بن محبوب ، محمد بن خالد الطيالسي ، سيف بن عميره ،صفوان بن مهران الجمال ، امام صادق عليه السلام .

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

بررسي روات سند :

1 . حسين بن عبيد الله غضائري :

وي از مشايخ مرحوم شيخ طوسي و مرحوم نجاشي بوده‌اند ؛ چنانچه مرحوم نجاشي مي‌فرمايد :

الحسين بن عبيد الله بن إبراهيم الغضائري أبو عبد الله ، شيخنا رحمه الله .

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 69 .

و مرحوم شيخ طوسي نيز مي‌فرمايد :

الحسينبن عبيد الله الغضائري ، يكنى أبا عبد الله ، كثير السماع ، عارف بالرجال، وله تصانيف ذكرناها في الفهرست ، سمعنا منه وأجاز لنا بجميع رواياته ،مات سنة أحدي عشره وأربعمائة .

رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 425 .

وهمان طور كه در ترجمه ابن أبي جيد گفتيم ، اساتيد و شيوخ مرحوم نجاشيبالإتفاق ثقه هستند و نيازي به توثيق ندارند ؛ چنانچه مرحوم آقاي خوييرضوان الله تعالي عليه مي‌فرمايد :

أنه شيخ النجاشي وجميع مشايخه ثقات .

معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 7 ، ص 23 .

وي استاد نجاشي است و تمامي اساتيد نجاشي مورد وثوق هستند .

2 . احمد بن محمد بن يحيي :

براي اثبات وثاقت اين شخص ، مي توان به دلايل ذيل استناد كرد :

اولاً: وي از مشايخ مرحوم صدوق رحمت الله عليه است و شيخ صدوق از او رواياتفراواني را نقل كرده و بعد از نام ايشان از جمله « رضي الله عنه » استفادهكرده كه اين خود دليل بر وثاقت اين شخص است . با تتبع كه در برخي ازكتاب‌هاي شيخ صدوق به عمل آمد ، وي در كتاب‌هاي مختلف خود بيش از هشتادبار اين جمله را تكرار كرده‌اند :

« حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه » .

ايننشان مي‌دهد كه شيخ صدوق به اين شخص اعتماد داشته است و گرنه اين همهروايت از او نقل نمي‌كرد و بعد از هر بار نام بردن از او ، از جمله «رضيالله عنه » استفاده نمي‌كرد .

ثانياً : وي از مشايخ الإجازه بودهاست كه بسياري از علماي علم رجال تمام مشايخ الإجازه را موثق مي‌دانند ؛چنانچه محقق بحراني در اين باره مي‌فرمايد :

مشايخ الإجازة في أعلى طبقات الوثاقة والجلالة .

معراج أهل الكمال ، ص 44 .

مشايخ اجازه در بالاترين مرتبه اطمينان و بزرگي مقام هستند .

و نيز مي‌نويسد :

إنّه لا ينبغي أن يرتاب في عدالة شيوخ الإجازة .

معراج أهل الكمال ، ص 88 .

نبايد در عدالت مشايخ اجازه شک کرد .

و علامه وحيد بهبهاني مي‌نويسد :

إنّ المتعارف عدّه من أسباب الحسن، وربما يظهر من جدّي ـ رحمه اللّه ـ دلالته على الوثاقة .

الفوائد الرجاليّة ، ص 44، المطبوع في آخر رجال الخاقاني .

آنچهكه مرسوم است شمردن شيخ اجازه بودن از اسباب حُسن حديث است . و از اقوالپدر بزرگم چنين به دست مي‌آيد که شيخ اجازه بودن دلالت بر وثاقت او همدارد .

مرحوم شهيد ثاني رضوان الله تعالي عليه مي‌نويسد :

لايحتاج أحد من هؤلاء المشايخ المشهورين إلى تنصيص على تزكية ، ولا بينة علىعدالة ، لما اشتهر في كل عصر ، من ثقتهم وضبطهم وورعهم ، زيادة " علىالعدالة وإنما يتوقف على التزكية ، غير هؤلاء من الرواة ، الذين لميشتهروا بذلك ككثير ممن سبق على هؤلاء ، وهم طرق الأحاديث المدونة فيالكتب غالبا " .

الرعاية في علم الدراية (حديث) ، الشهيد الثاني ، ص 192 – 193 .

هيچيک از شيوخ مشهور احتياج به تصريح به وثاقت و اقامه دليل براي اثبات عدالتندارند ؛ زيرا در هر زماني ، علاوه بر عدالت آن‌ها ؛ مورد اعتماد بودن ،حافظه قوي و ورع آن‌ها مشهور بوده است . و تنها كساني غير آن‌ها ، احتياجبه تصريح به وثاقت دارد ، کسانيکه به اين مطلب شهره نيستند . مانند بسيارياز کساني که گذشت . شيوخ اجازه ، طريق آن‌ها به کتاب هاي روائي بوده‌اند .

و مرحوم ميرداماد نيز مي‌نويسد :

أن مشيخة المشايخ الذينهم كالأساطين والأركان أمرهم أجل من الاحتياج إلى تزكية مزك ، وتوثيق موثق. ولقد كنا أثبتنا ذلك فيما قد أسلفناه بما لا مزيد عليه .

الرواشح السماوية ، ميرداماد محمد باقر الحسيني الأستر آبادي ، ص 261 .

مشيايخاجازه ، همان‌هايي كه از استوانه‌ها و اركان به شمار مي‌روند ، فراتر ازآن هستند كه احتياج به تصريح به وثاقت داشته باشند . ما پيش از اين ، آنرا ثابت كرده‌ايم .

ثالثاً : بسياري از علما حكم به صحت روايت ايشان كرده‌ و او را توثيق كرده‌اند ؛ از جمله مرحوم علامه مجلسي مي‌نويسد :

احمد بن محمد بن يحيي العطار ، من مشايخ الإجازة ، و حكم الأصحاب بصحة حديثه ، يروي عنه الشيخ بتوسط ابن الغضائري و ابن أبي جيد .

الوجيزه في علم الرجال ، ص154 .

احمدبن محمد عطار ، از مشايخ اجازه است و علما حکم به صحت روايت وي کرده اند ؛شيخ از او با واسطه ابن غضائري و ابن ابي جيد روايت نقل مي کند .

وهمچنين علامه حلي در فائده هشتم از كتاب خلاصة الأقوال ، طريق شيخ صدوق بهعبد الرحمن بن أبي نجران و عبد الله بن أبي يعفور را تصحيح مي‌كند ؛ درحالي كه در هر دو طريق ، احمد بن محمد يحيي عطار وجود دارد . اين مطلبنشان دهنده آن است كه وثاقت اين شخص در نزد علامه حلي محرز بوده است .

ونيز مرحوم شهيد ثاني رحمت الله عليه با قاطعيت تمام ، حكم به وثاقت اينشخص مي‌كند . وي در تمييز روات همنام كه ممكن است كسي خيال كند ، يك نفرهستند ، مي‌نويسد :

وفائدة معرفته : خشية أن يظن الشخصان ، شخصا" واحدا "... منهم ، محمد بن يحيى العطار القمي . ومنهم ، محمد بن يحيىالخزاز بالخاء المعجمة والزاء قبل الألف وبعدها . ومحمد بن يحيى بن سليمانالخثعمي الكوفي . والثلاثة ثقاة .

الرعاية في علم الدراية (حديث) ، الشهيد الثاني ، ص 371 .

وفايده ديگر در شناخت اين مطلب است كه ممكن است دو نفر را يک نفر گمان کند: از جمله آن‌ها محمد بن يحيي العطار قمي و محمد بن يحيي خزاز و محمد بنيحيي بن سليمان خثعمي کوفي است كه هر سه نفرشان مورد اطمينان هستند .

و ميرداماد استر آبادي مي‌نويسد :

ثمإن لمشايخنا الكبراء مشيخة يوقرون ذكرهم ، ويكثرون من الرواية عنهم ،والاعتناء بشأنهم ، ويلتزمون إرداف تسميتهم بالرضية عنهم ، أو الرحمة لهمألبتة فأولئك أيضا ثبت فخماء ، وأثبات أجلاء ، ذكروا في كتب الرجال أو لميذكروا ، والحديث من جهتهم صحيح معتمد عليه ، نص عليهم بالتزكية والتوثيقأو لم ينص ... وكأشياخ الصدوق ابن الصدوق عروة الإسلام أبي جعفر محمد بنعلي بن بابويه رضوان الله تعالى عليهما : ... وأحمد بن محمد بن يحيىالعطار أحد شيوخ التلعكبري ذكره الشيخ في كتاب الرجال .

الرواشح السماوية ، ميرداماد محمد باقر الحسيني الأستر آبادي ، ص 171 – 172 .

براياساتيد بزرگ ما ، اساتيدي است که ياد ايشان را گرامي مي دارند ؛ و بسياراز ايشان روايت مي کنند و به مقام ايشان توجه مي کنند و هر زمان نام ايشانرا مي آورند در کنار آن رضي الله عنهم مي گويند ، يا براي ايشان طلب رحمتمي کنند . پس ايشان نيز مورد اطمينان و بزرگ هستند ، چه در کتب رجال ذکرشده باشند و چه نشده باشند . و روايت از جهت ايشان درست و مورد اعتماد است؛ چه ايشان را توثيق کرده باشند و چه نکرده باشند ... مانند اساتيد شيخصدوق فرزند راستگو و ريسمان محکم اسلام ، ابو جعفر محمد بن علي ... و احمدبن محمد بن يحيي العطار يکي از اساتيد تلعکبري است که شيخ او را در کتابرجال ذکر کرده است .

و شيخ بهائي نيز مي‌فرمايد :

قديدخل في أسانيد بعض الأحاديث من ليس له ذكر في كتب الجرح والتعديل بمدحولا قدح غير أن أعاظم علمائنا المتقدمين قدس الله أرواحهم قد اعتنوا بشأنهوأكثروا الرواية عنه وأعيان مشايخنا المتأخرين طاب ثراهم قد حكموا بصحةروايات هو في سندها والظاهر أن هذا القدر كاف في حصول الظن بعدالته وذلكمثل ... أحمد بن محمد بن يحيى العطار فإن الصدوق يروي عنه كثيرا وهو منمشايخه والواسطة بينه وبين سعد بن عبد الله .

مشرق الشمسين ، البهائي العاملي ، ص 276 .

گاهيدر سند برخي روايات کسي است که از او مدح يا ذمي در کتب جرح و تعديلنيامده است ؛ غير از اينکه بزرگان علماي ما به مقام ايشان توجه داشته اندو از ايشان بسيار روايت کرده اند ؛ و يا بزرگان علماي متاخرين حکم به صحترواياتي کرده‌اند که ايشان در سند آن بوده اند . و ظاهر آن است که اينمقدار در گمان پيدا کردن به عدالت ايشان کفايت مي کند . همانند : ... احمدبن محمد بن يحيي العطار ؛ كه صدوق از وي بسيار روايت مي کند و او ازاساتيد صدوق است و او واسطه بين شيخ و سعد بن عبد الله است .

با اين تفصيل ، هيچ شكي در وثاقت اين شخص باقي نمي‌ماند .

3 . محمد بن يحيي العطار :

وياستاد مرحوم شيخ كليني رضوان الله تعالي عليه است كه روايات بسياري ازطريق او نقل كرده است . مرحوم نجاشي در باره او مي‌فرمايد :

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي ، شيخ أصحابنا في زمانه ، ثقة ، عين ، كثير الحديث .

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 353 .

و شيخ طوسي مي‌فرمايد :

محمد بن يحيى العطار ، روى عنه الكليني ، قمي ، كثير الرواية .

رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 439 .

4 . محمد بن علي بن محبوب :

مرحوم نجاشي در توصيف او مي‌نويسد :

محمد بن علي بن محبوب الأشعري القمي أبو جعفر ، شيخ القميين في زمانه ، ثقة ، عين ، فقيه ، صحيح المذهب .

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 349 .

5 . محمد بن خالد الطيالسي :

وي از اصحاب امام كاظم عليه السلام بوده است . شيخ طوسي رحمت الله عليه مي‌نويسد :

محمد بن خالد الطيالسي ، يكنى أبا عبد الله ، روى عنه حميد أصولا كثيرة .

رجال الطوسي ، الشيخ الطوسي ، ص 441 .

اين جمله در حق او ، مدحي جليل و عظيمي است كه حد اقل حسن او را ثابت مي‌كند .

از اين نيز كه بگذريم ،‌ بسياري از بزرگان شيعه از او روايت نقل كرده‌اند ؛ از جمله :

عليبن الحسن بن فضال ؛ سعد بن عبد اللّه القمي ؛ حميد بن زياد ؛ علي بنإبراهيم القمي ؛ محمد بن علي بن محبوب ؛ محمد بن يحيي المعادي ؛ معاوية بنحكيم و...

همه اين‌ها اين بزرگواران از برترين عالمان حديث درتاريخ شيعه بوده‌اند كه نشان مي‌دهد محمد بن خالد الطيالسي وجاهت و منزلتزيادي در نزد آن‌ها داشته‌ است .

6 . سيف بن عميره :

وثاقت او را در سند قبلي بررسي كرديم .

7 . صفوان بن مهران الجمال :

صفوان بن مهران بن المغيرة الأسدي مولاهم ثم مولى بني كاهل منهم ، كوفي ، ثقة .

رجال النجاشي ، النجاشي ، ص 198 .

 

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

نتيجه گيري :

 

مرحوم شيخ طوسي ، در مجموع سه سند ذكر مي‌كند كه هر كدام از آن‌ها را به صورت مستقل بررسي كرديم .

 

در مجموع هر سه سند ، در هر طبقه بيش از يك نفر وجود دارد :

 

طبقه اول : علقمة بن محمد الخضرمي و صفوان بن مهران الجمال ؛

 

طبقه دوم : سيف بن عميره و صالح بن عقبه ؛

 

طبقه سوم : محمد بن اسماعيل بن بزيع ، علي بن الحكم و محمد بن خالد الطيالسي .

حتي اگر وثاقت علقمه در طبقه اول قطعي نشود ، با وجود صفوان در اين طبقه ، سند روايت صحيح خواهد شد . و در طبقه دوم اگر وثاقت

 

 

صالح بن عقبه ثابت نشود ، با وجود سيف بن عميره ، جبران مي‌شود و همچنين در طبقه سوم حتي اگر بر فرض اين كه محمد بن خالد

 

 

مجهول باشد ، با وجود محمد بن اسماعيل بن بزيع و علي بن الحكم سند روايت صحيح است و هيچ مشكلي ندارد .

 

اسناد ابن قولويه :

 

ابن قولويه نيز در ثواب زيارت عاشورا مي‌نويسد :

 

حَدَّثَنِيحَكِيمُ بْنُ دَاوُدَ بْنِ حَكِيمٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِمُوسَى الْهَمْدَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الطَّيَالِسِيِّ عَنْسَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ وَ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ جَمِيعاً عَنْ عَلْقَمَةَبْنِ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْصَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍالْبَاقِرِ ع قَالَ مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ ع يَوْمَ عَاشُورَاءَ مِنَالْمُحَرَّمِ، حَتَّى يَظَلَّ عِنْدَهُ بَاكِياً لَقِيَ اللَّهَ تَعَالَىيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِثَوَابِ أَلْفَيْ [أَلْفِ‏] أَلْفِ حِجَّةٍ وَأَلْفَيْ [أَلْفِ‏] أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ أَلْفَيْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَثَوَابُ كُلِّ حِجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ وَ غَزْوَةٍ كَثَوَابِ مَنْ حَجَّ وَاعْتَمَرَ وَ غَزَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَ الْأَئِمَّةِالرَّاشِدِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ ... .

 

...از امام باقر عليه السلام که فرمودند : هرکس قبر حسين عليه السلام را درروز عاشورا زيارت کند تا اينکه گريان شود ، خداوند را در روز قيامت باثواب هزار هزار حج و هزار هزار عمره و هزار هزار جهاد و ثواب هر حج و عمرهو جهادي مانند کسي است که حج و عمره و جهاد را با رسول خدا و ائمه هدايتگر انجام داده باشد .

 

و بعد در سند اصل زيارت عاشورا مي‌نويسد :

 

ُقَالَ صَالِحُ بْنُ عُقْبَةَ الْجُهَنِيُّ وَ سَيْفُ بْنُ عَمِيرَةَ قَالَعَلْقَمَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِيُّ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ععَلِّمْنِي دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِذَا أَنَازُرْتُهُ مِنْ قَرِيبٍ وَ دُعَاءً أَدْعُو بِهِ‏ إِذَا لَمْ أَزُرْهُ مِنْقَرِيبٍ وَ أَوْمَأْتُ إِلَيْهِ مِنْ بُعْدِ الْبِلَادِ وَ مِنْ سَطْحِدَارِي بِالسَّلَامِ قَالَ فَقَالَ يَا عَلْقَمَةُ إِذَا أَنْتَ صَلَّيْتَرَكْعَتَيْنِ بَعْدَ أَنْ تُومِئَ إِلَيْهِ بِالسَّلَامِ وَ قُلْتَ عِنْدَالْإِيمَاءِ إِلَيْهِ وَ مِنْ بَعْدِ الرَّكْعَتَيْنِ هَذَا الْقَوْلَفَإِنَّكَ إِذَا قُلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ دَعَوْتَ بِمَا يَدْعُو بِهِ مَنْزَارَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ كَتَبَ اللَّهُ لَكَ بِهَا أَلْفَ أَلْفِحَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْكَ أَلْفَ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ رَفَعَ لَكَ مِائَةَأَلْفِ [أَلْفِ‏] دَرَجَةٍ وَ كُنْتَ مِمَّنِ اسْتُشْهِدَ مَعَالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ حَتَّى تُشَارِكَهُمْ فِي دَرَجَاتِهِمْ وَ لَاتُعْرَفُ إِلَّا فِي الشُّهَدَاءِ الَّذِينَ اسْتُشْهِدُوا مَعَهُ وَكَتَبَ لَكَ ثَوَابَ كُلِّ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ وَ زِيَارَةِ مَنْ زَارَالْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع مُنْذُ يَوْمَ قُتِلَ، السَّلَامُ عَلَيْكَيَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِالسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِيَرَتِهِ السَّلَامُعَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِالْوَصِيِّينَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِالْعَالَمِين‏ ... .

 

كامل الزيارات ، جعفر بن محمد بن قولويه ، ص 325 – 328 .

علقمةبن محمّد حضرمى مى‏گويد: محضر مبارك ابى جعفر عليه السّلام عرض كردم:دعائى به من تعليم فرمائيد كه در آن روز وقتى از نزديك به زيارت آن حضرترفتم آن را خوانده و دعائى يادم دهيد كه هر گاه از نزديك به زيارت آن جنابنرفته بلكه از شهرهاى دور و پشت بام به آن حضرت اشارة سلام دادم آن رابخوانم .

 

حضرت فرمودند: اى علقمه ! بعد از آنكه با اشاره به آنحضرت سلام دادى و پس از آن، دو ركعت نماز خواندى و هنگام اشاره و پس ازخواندن دو ركعت اگر اين دعاء و زيارت را كه شرحش را برايت مى‏گويم خواندىپس به آنچه فرشتگان زائر آن حضرت دعاء كرده‏اند تو نيز دعاء نموده‏اى وخداوند متعال براى تو هزار هزار حسنه نوشته و هزار هزار گناه محومى‏فرمايد و صد هزار هزار درجه مقام و مرتبه تو را بالا برده و تو را ازكسانى قرار مى‏دهد كه با حضرت حسين بن على عليهما السّلام شهيد شده‏اند وبدين ترتيب در درجه ايشان قرارت مى‏دهد و شناخته نمى‏شوى مگر در زمرهشهدائى كه با آن حضرت شهيد شده‏اند و ثواب تمام انبياء و رسولان و كسانىكه زيارت امام حسين عليه السّلام را از زمان شهادتش تا به الآن نموده‏اندرا برايت مى‏نويسد .

 

حضرت سلام اللَّه عليه به علقمه فرمودند :در زيارت ابا عبد اللَّه الحسين روز عاشوراء بگو: سلام بر تو اى ابا عبداللَّه، سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى برگزيده خدا و فرزند برگزيده‏اش، سلام بر تو اى فرزند امير مؤمنان و فرزند سرور جانشينان، سلام بر تو اى پسر فاطمه كه سرور بانوان عالم مى‏باشد ...

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

 

لینک به دیدگاه

پس در حقيقت روايت با سه سند نقل شده است :

 

الف : حكيم بن داود بن حكيم وغيره ، عن محمد بن موسى الهمداني ، عن محمد بن خالد الطيالسي ، عن سيف بن عميرة عن علقمة

 

 

بن محمد الحضرمي .

 

 

 

ب : حكيم بن داود بن حكيم وغيره ، عن محمد بن موسى الهمداني ، عن محمد بن خالد الطيالسي ، عن صالح بن عقبة ، عن علقمة

 

 

بن محمد الحضرمي .

 

 

 

ج : محمد بن إسماعيل ، عن صالح بن عقبة ، عن مالك الجهني ، عن أبي جعفر الباقر ( عليه السلام ) .

 

 

 

 

در سند سوم دو احتمال است : يكي اين كه محمد بن قولويه ، زيارت عاشورا را از كتاب محمد بن اسماعيل نقل كرده باشد ؛ چنانچه

 

 

مرحوم شيخ طوسي نيز از كتاب او نقل كرده بود كه در اين صورت سند روايت تا محمد بن اسماعيل و بعد از آن صالح بن عقبه درست

 

 

خواهد شد . و احتمال دوم اين كه محمد بن اسماعيل نيز به محمد بن خالد الطيالسي عطف باشد كه در آن صورت سند اين گونه

 

 

مي‌شود :

 

 

حكيم بن داود ، محمد بن موسي الهمداني ، محمد بن خالد الطيالسي ، محمد بن اسماعيل بن بزيع ، صالح بن عقبة ، مالك الجهني .

 

 

البته اين احتمال بسيار بعيد به نظر مي‌رسد ؛ چون اين احتمال قوي‌تر است كه كتاب محمد بن اسماعيل در آن زمان معروف بوده و شيخ

 

 

طوسي و ابن قولويه هر دو از اين كتاب زيارت را نقل كرده باشند .

 

 

و از آن جايي كه مرحوم ابن قولويه عليه در مقدمه كتاب مي‌فرمايد :

 

 

وقد علمنا انا لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ولا في غيره ، لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته ،

 

 

ولا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال ، يؤثر ذلك عنهم عن المذكورين غير المعروفين بالرواية المشهورين بالحديث والعلم .

 

 

كامل الزيارات ، جعفر بن محمد بن قولويه ، ص 37 .

 

 

 

من به تمامي رواياتي كه از اهل بيت عليهم السلام در باره زيارت و غير آن نقل شده است ، احاطه ندارم ؛ ولي هر آن چه را كه در اين

 

 

كتابآورده‌ام ، از طريق افراد موثق از اصحاب ما است و هيچ روايتي را كه ازافراد مجهول كه اخبار ائمه را از راويان غير معروف در روايات و

 

 

غير مشهور در علم و حديث گرفته‌اند ، نقل نكرده‌ام .

 

 

بنابراين تمام روات موجود در اسانيد كتاب نيز ابن قولويه مورد وثوق هستند ؛ چنانچه آقاي خويي در اين باره مي‌فرمايند :

 

 

فإنك ترى أن هذه العبارة واضحة الدلالة على أنه لا يروي في كتابه رواية عن المعصوم إلا وقد وصلت إليه من جهة الثقات من أصحابنا

 

 

رحمهم الله .

 

 

معجم رجال الحديث ، السيد الخوئي ، ج 1 ، ص 50 .

 

 

 

اين عبارت ، دلالت روشني دارد بر اين كه ابن قولويه روايتي را از معصومين عليهم السلام نقل نكرده است ؛ مگر اين كه از افراد موثق از

 

 

اصحاب ما باشد .

 

 

و شيخ حر عاملي نيز بعد از اين كه به وثاقت روات تفسير علي بن ابراهيم شهادت مي‌دهد ، در باره روات كامل الزيارات مي‌گويد :

 

 

وكذلك جعفر بن محمد بن قولويه فإنه صرح بما هو أبلغ من ذلك في أول مزاره .

 

 

وسائل الشيعة (آل البيت) ، الحر العاملي ، ج 30 ، ص 202 .

 

 

و همچنين جعفر بن محمد بن قولويه به وثاقت روات كامل الزيارات شهادت داده است و تصريح او در اول كتاب كامل الزيارات نسبت به

 

 

تصريح علي بن ابراهيم رساتر است .

 

 

نتيجه گيري :

 

 

زيارت عاشورا از نظر سندي هيچ مشكلي ندارد و علاوه بر اين ، زيارت عاشورا از زيارت‌هايي است كه تمامي علماي شيعه بلا استثنا در

 

 

طول تاريخ بر خواندن آن تأكيد كرده‌ و خود نيز بر قرائت هر روز آن مواظبت مي‌كردند . و روايتي كه مورد قبول تمامي علماي شيعه از قديم

 

 

الأيام تا كنون بوده است ، نيازي به بررسي سندي ندارد ؛ هر چند كه ثابت كرديم از نظر سندي هم مشكلي ندارد .

 

 

 

 

والسلام علي من اتبع الهدي

 

 

 

 

 

گروه پاسخ به شبهات ، مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 

_________________

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
-+-
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
/

لینک به دیدگاه

خب از كجا ميگه لعنش درست نيست ؟

اصلا دليلش چيه ؟

تو قران مجيد چند تا آيه داريم كه ميگه( لعنهم الله علي الظالمين- لعنهم الله علي الكاذبين و.........)

از اين قبيل چيزا كه هست . پس به لعنهاي زيارت عاشورا شك نكنيد اين مسائل همون انحرافاتي هست كه وهابيت سعي ميكنه در مابين شيعيان بندازه .

لینک به دیدگاه

فلسفه لعن در دیدگاه اسلامی

سوال:

چرا شیعه دشمنان اسلام و مسلمین و پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اهل بیتش را لعن مى کند؟ آیا واژه لعن و به طور کلّى تبرّى، موجب خشونت گرایى و دشمن تراشى نیست؟ آیا موجب تفرقه بین مسلمانان و در نتیجه، تسلط کفّار نمى گردد؟ بهتر آن نیست شیوه اى دیگر پیش روى قرار دهیم، به جاى گلوله از گل سخن بگوییم و استراتژى «صلح و سکوت و سلام» را برگزینیم؟ اینها سؤال ها و اشکال هایى است که از طرف مخالفین مطرح مى شود، ونیز گاهى مشاهده مى شود که در بین جوان ها نیز این سؤال مطرح است که: چرا ما دشمنان گذشته خود را لعن مى کنیم و از آنان تبرّى مى جوییم؟ در این قسمت به این موضوع مهم مى پردازیم .

لینک به دیدگاه

لعن در لغت

راغب اصفهانى مى گوید: «لعن به معناى طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از جانب خدا باشد در آخرت به معناى عقوبت و در دنیا به معناى انقطاع از قبول رحمت و توفیق است. واگر از انسان باشد به معناى دعا و نفرین و در خواست بر ضرر غیر است».( مفردات راغب، ص۴۷۱، ۳)

طریحى مى گوید: «لعن به معناى طرد از رحمت است».( مجمع البحرین، ج۶، ص۳۰۹)

ابن اثیر مى گوید: «اصل لعن به معناى طرد و دور کردن از خداست. و از خلق به معناى سبّ و نفرین است(النهایه، ج ۴ ص ۳۳۰)

لعن در پرتو قرآن و روایات

خداوند متعال در قرآن کریم ۳۷ بار «لعن» را با انتساب به خودش و نیز یک بار با انتساب به مردم به کار برده است. و این حدّبه کار بردن این واژه فى حدّ ذاته دلیل بر مشروعیت لعن از حیث اصل اوّلى است. و در قرآن هیچ موردى وجود ندارد که ازلعن نهى شده باشد، در حالى که از سبّ نهى شده است; آن جا که مى فرماید

" وَلاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دوُنِ اللهِ فَیَسُّبُوا اللهَ عَدْواً " (انعام (۶) آیه ۱۰۸);

«و شما مؤمنان به آنان که غیرخدا را مى خوانند دشنام مدهید تا مبادا آنان هم از روى دشمنى و جهالت خدا را دشمنام دهند».

هم چنین با مراجعه به سنت نبوى پى مى بریم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) تعبیر «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسیارى، حتى در خصوص مسلمانان و برخى از صحابه به کار برده است; نهى هایى که با غضب شدید همراه بوده است; به جهت کارهاى زشتى که از آنها صادر شده بود. با مراجعه به موسوعه هایى که در مورد احادیث نبوى نوشته شده پى مى بریم که بیش از سیصد مورد پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر دیگران لعن کرده اند. (موسوعه اطراف الحدیث النبوى، ج۶، ص ۵۹۴ ـ ۶۰۶)

 

پیامبر(صلى الله علیه وآله): «خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقى، بایع و مشترى آن را)( سنن ابى داود ج ۳ ص ۳۲۴) و نیز فرمود: «خدا لعنت کند رشوه دهنده و رشوه گیرنده را در قضاوت»(مسند احمد ج ۲ ص۳۸۷) و نیز فرمود: خدا لعنت کند ربا و گیرنده و دهنده و نویسنده و شاهد... آنرا (الجامع الصغیر ج ۲ ص ۴۰۶).

 

لینک به دیدگاه

مصادیق لعن در قرآن کریم

با مراجعه به قرآن کریم پى مى بریم که خداوند متعال لعن را در چهار مورد به کار برده است:

۱ ـ در مورد ابلیس; آن جا که مى فرماید:" وَإنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتى إِلى یَوْمِ الدِّینِ " (ص(۳۸) آیه۷۸); « وهمانا لعنت من برتوست تا روز جزا».

۲ ـ در مورد عموم کافرین;آن جا که مى فرماید: " إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً " ;( احزاب (۳۳) آیه ۶۴) «همانا خداوند لعنت کرده کافران را و براى آنان جهنم را آماده نموده است».

۳ ـ در مورد اهل کتاب به طور عموم و یهود به طور خصوص; آن جا که مى فرماید: " لُعِنَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ بَنى إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعیسَى بْنِ مَرْیَمَ " ،( مائده (۵) آیه ۷۸) «لعنت شدند کسانى که از بنى اسرائیل کافر شدند، به زبان داود و عیسى بن مریم».

 

۴ ـ مواردى که لعنت بر عنوان عامّى وارد شده، که قابل انطباق با مسلمین است; مثال:

الف) عنوان ظالمین: " ألا لَعْنَهُ اللهِ عَلَى الظّالِمینَ " ;( هود (۱۱) آیه ۱۸) «آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است».

 

ب) عنوان کاذبین: " وَالْخامِسَهُ أنَّ لَعْنَهَ اللهِ عَلَیهِ إنْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ " ،( نور (۲۴) آیه ۷) «و بار پنجم قسم یاد کند که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گویان باشد».

 

ج)عنوان ایذاى رسول صلى الله علیه وآله: وَالَّذینَ یُؤْذوُنَ اللهَ وَرسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَهِ ; وکسانى که خدا و رسول را اذیت مى کنند خداوند آنان را در دنیا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است.

 

د) عنوان رمى محصنات به زنا: " إِنَّ الَّذینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْیا وَالآخِرَهِ " («کسانى که به زنان با ایمان و پاک دامن بى خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنیا و آخرت ملعون شدند».

 

هـ ) عنوان قتل مؤمن: " وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَغَضَبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظیماً "; «وهرکس مؤمنى را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابى بسیار شدید برایش مهّیا سازد».

 

و) عنوان نفاق: " وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ " «خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ براى کیفر آنان کافى است، و خدا آنان را لعن کرده و براى آنان عذاب ابدى است».

 

ز) عنوان فساد و قطع رحم: " فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الاَْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ «شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روى برگردانید یا در زمین فساد و قطع رحم کنید باز هم امید دارید؟ اینان همین منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانید.

لینک به دیدگاه

حکمت لعن و تبرّى

 

در روایات اسلامى به حبّ و بغض توجّه خاص شده است; چه در سطح کلىّ، آن جا که مى فرماید:

«هل الإیمان إلاّ الحبّ و البغض

آیا دین غیر از حبّ و بغض است»،

(کافى، ج۲، ص۱۲۵، ح۵ ; بحار الانوار، ج۶۶، ص۲۴۱، ح۱۶);

 

و چه در مورد و مصداق خاص ، همانند آن که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) به علىّ(علیه السلام) مى فرماید:

 

یا علىّ حبّک ایمان و بغضک نفاق

 

اى على! حب تو ایمان و بغض تو نفاق است.

 

(معانى الأخبار، ص۲۰۶; بحار الانوار ج۳۰، ص۴۲، ح۱۳)

 

به چه دلیل این همه به حبّ و بغض تأکید مى شود؟ این سؤال را با بیان چند نکته توضیح خواهیم داد:

 

۱ ـ مى دانیم که حبّ و بغض دو نیروى بسیار عظیم است که اگر در حدّ کمال در وجود انسان یافت شود، اثر بسیار عظیمى خواهد داشت; مثلا کسى که محبّت شخصى را به جهت آن که مظهر همه خوبى هاست در دل داشته باشد، این در حقیقت بیانگر عشق و محبّت او بخوبى هاست و این عشق و محبّت نیروى بسیار عظیمى است که مى تواند تمام قوا را در اختیار گرفته و به سوى محبوب اصلى ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و این همان کمال و سعادت مطلوب انسان است.

 

۲ ـ از طرفى دیگر، بغض نیز در صورتى که در دل انسان نسبت به یک نفر که کاملا شقى به وجود آید، در حقیقت در وجود انسان تمام نفرت ها جمع مى شود تا از آن شخص بیزار شود، و این در حقیقت بیزارى از بدى هاست و از هر چه که انسان را از خدا دور مى کند.

 

۳ ـ اسلام بر خلاف برخى ادیان، مانند سکه دو رویى است که به لحاظ ضرورت اجتماعى به هر دو امر مهمّ (تولّى و تبرّى) سفارش کرده است. انسان نمى تواند خوب و بد و یا مظهر خوبى ها و بدى ها، را با هم دوست داشته باشد، زیرا دو امرِ متضادند.

 

۴ ـ روان شناسان نیز بر این امر مهم تأکید دارند که بهترین راه (عمومى و خصوصى) براى تشوق مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و بدى ها ارائه الگوهایى کامل از هر دو طرف است، که از حیث ادبى و هنرى و روانى اثر بسیارى در جامعه مى تواند داشته باشد.

 

۵ ـ حبّ و بغض تنها در قلب نمى ماند، بلکه ظهور و بروز دارد و مادامى که با منع شرعى و عقلى مزاحمت نکند اشکالى ندارد، بلکه رجحان هم دارد. این مطلب از حیث روانى نیز قابل تأمل است، زیرا ابراز و اظهار یک مطلب سبب تلقین در نفس انسان و ملکه شدن آن مى شود. از همین رو ابراز تبرّى و تولّى در ساختن شالوده روحى انسان بسیار مؤثر است.

 

۶ ـ تبرّى و تولّى و لعن کردن در حقیقت شعار دادن و اعلان خطر و بشارت است; اعلان خطر است به مردم که اى مردم! مواظب باشید دشمنانى در کمین بوده و هستند تا دین شما را ضایع کرده و شما را از مسیر مستقیم منحرف سازند، از آنان پیروى نکنید. اعلان بشارت است به مردم در این که: ما الگوهایى بسیار کامل و خوب داریم که اگر دنبال آنها رفته و از آنان پیروى کنید، قطعاً به حقّ و حقیقت و لقاى الهى خواهید رسید و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر اجتماعى است

 

۷ ـ اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) از جهاتى مورد توجه خاص مسلمانان اند، زیرا آنان کسانى اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن شنیده و سیره عملى اش را مشاهده نموده اند. از طرفى، به جهت فداکارى هایى که برخى از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقدیرند; از همین رو مسلمانان توجه خاص به آنان دارند. از سوى دیگر، کسانى که سدّ راه پیشرفت واقعى اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامى مى شدند، بزرگ ترین ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همین علت است که الگوهاى خوب و بد از میان صحابه انتخاب مى شود.

 

با این وصف، به این نتیجه مى رسیم که مسئله تولّى و تبرّى و لعن از ضروریات اجتماعى و از راه هاى سوق دادن مردم به حقّ و حقیقت و دورى از فساد و تباهى است. آرى، آنچه در باب لعن از آن نهى شده این است که لعن ذکر دائمى انسان باشد، همان گونه که در روایات به صیغه مبالغه از آن نهى شده است. در مصادر حدیثى عامه از پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد است که مؤمن، لعّان ـ یعنى بسیار لعن کند ـ نیست.( کنز العمال، ج۱، ص۱۴۶، ح۷۲۰) ولى مرحوم فیض کاشانى آن را به لحاظ کمّى وعددى گرفته و حدیث را این گونه معنا کرده است: «مؤمن نباید همه را لعنت کند، ولى از لعن مستحقان جلوگیرى نکرده است، وگرنه مى فرمود: «لاتکونوا لاعنین» زیرا بین این دو تعبیر فرقى است که صاحبان ادب مى فهمند.( المحجّه البیضاء، ج۵، ص۲۲۲)

 

چگونه ممکن است کسى تبرّى را از مستحقّ آن مضایقه کند، در حالى که خداوند متعال مى فرماید:

" قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ الْعَدَاوَهُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً " (ممتحنه (۶۰) آیه ۴); «براى شما مؤمنان بسیار پسندیده و نیکوست که به ابراهیم و اصحابش اقتدا کنید که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت هاى شما که به جاى خدا مى پرستید به کلّى بیزاریم. ما مخالف و منکر شماییم و همیشه میان ما و شما کینه و دشمنى خواهد بود».

لینک به دیدگاه

محلّ نزاع

 

حقیقت این است که بین هیچ مذهبى از مذاهب اسلامى در اصل مسئله لعن اختلاف چندانى نیست و فقط برخى از افراد ساده لوح و خشک در اصل مسئله احتیاط مى ورزند، ولى اکثر قریب به اتفاق، اصل جواز لعن را قبول دارند، واگر اختلافى هست در متعلق و محلّ لعن است.

همان گونه که گفته شد، شیعه امامیه لعن را بر برخى از صحابه به کار مى برد که منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قیامت شده اند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و براى عموم مردم محک دین اند، شیعه امامیه ضرور مى داند که با اعلام برائت از آنان مردم را از این خطر بزرگ آگاه سازد، که این فرد یا دسته خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دورى گزینند و در راه و عقیده اش قرار نگیرند و این در حقیقت از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است.

 

ولى اهل سنت مى گویند: کارى به صحابه نداشته باشید، همه را تقدیس کنید، ولو احیاناً کار زشتى انجام داده اند، چون اینها واسطه فیض تشریع از طریق پیامبر(صلى الله علیه وآله) بر ما مى باشند. ولى شیعه امامیه به این نکته نیز توجه دارد که با وجود امامان معصوم و رهبران الهى ـ که مورد توجه خاص خدا و رسول بوده اند ـ قدح و تضعیف و تبرى از برخى صحابه مشکلى ایجاد نمى شود. ما ـ همانند برخى از منصفان اهل سنت ـ عدالت کلّ صحابه را قبول نداریم، به نصّ آیات و روایات صحیح اسلامى از طریق فریقین، برخى از صحابه کارهاى بسیار زشتى انجام دادند که بعضى از آنها جنبه شخصى نداشته ، بلکه سبب انحراف عظیم در جامعه اسلامى شده است از همین رو لعن آنان هیچ مشکلى را به وجود نخواهد آورد. این موضوع در بحث «عدالت صحابه» به طور مفصل بیان شده است.

لینک به دیدگاه

تصریح قرآن و سنت به لعن برخى از صحابه

 

قبلا اشاره شد که قرآن کریم لعن را در چهار محور به کار برده است که قسمت چهارم از آن مورد نظر ماست، که با اطلاق لعن بر مورد عام شامل برخى از صحابه نیز شده است، و حتى در برخى از موارد شخص صحابى لعن شده است; از آن جمله این آیه شریفه است:

" وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیَاناً کَبِیراً " (۱);

«اى رسول ما به یاد آور وقتى را که به تو گفتیم خدا البته به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیائى که به تو ارائه دادیم جز براى آزمایش و امتحان مردم نبود، و درختى که به لعن در قرآن یاد شده و ما به ذکر این آیات عظیم آنان را مى ترسانیم و لکن بر آنان طغیان و کفر و افکار شدید چیزى نیفزاید».

مفسران در ذیل این آیه مى گویند: مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره و اصل و نسب حکم بن ابى العاص است و مقصود از خواب و رؤیا، رؤیایى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در خواب دیدند که فرزندان مروان بن حکم یکى پس از دیگرى بر منبرش مى نشینند».(۲)

هم چنین پیامبر (صلى الله علیه وآله) در موارد زیادى برخى از صحابه را لعن کرده که از مشهورترین آنها حکم بن ابى العاص، و هر کس در صلب او است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: « واى بر امّت من از آنچه در صلب اوست».(۳)

 

نصر بن مزاحم منقرى به سند خود از براء بن عازب نقل مى کند: روزى ابوسفیان با فرزندش بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) وارد شد، حضرت فرمود: «بارخدایا! لعنت فرست بر تابع و متبوع(۴) یعنى بر معاویه و ابوسفیان.

لینک به دیدگاه

لعن نوع و شخص

ابو حامد غزالى در مورد لعن قاعده اى را ابداع کرده که با روایات ذکر شده منافات دارد، و آن این که لعن بر دو نوع است: قسمى از آن جایز است و آن لعن بر عنوان کلّى است با اوصاف خاص، مثل:

«لعنه الله على الکافرین و المبتدعین و الظالمین وآکلى الربا و...»

وقسمى دیگر لعن شخص خاص و معین است که خطر آن بزرگ است، مثل این که بگوید: زید، خدا لعنتش کند و... و اگر بر فرض خواستید شخص معینى را که کفر یا فسقش ثابت شده لعن کنید، او را با تعلیق لعن کنید، به این معنا که اگر توبه نکرده است، خدا لعنتش کند(۵)

ابن تیمیه نیز شبیه همین تفصیل را در کتاب الفتاوى الکبرى نقل کرده است(۶)

در این جا ذکر چند نکته در جواب این دو لازم است:

۱ ـ همان طور که اشاره شد، افراد و اشخاصند که الگو قرار مى گیرند، نه انواع; از همین رو در اظهار ولایت و برائت نیز باید افراد مورد نظر باشند.

۲ ـ در روایاتى که به آن اشاره شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) افراد خاص را مورد لعنت قرار داده اند. در روایت است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) تایک ماه کامل قاتلان اصحاب بئر معونه را در نمازهایش لعنت مى کرد. و اگر در موردى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از لعن نهى کرده است باید آن را توجیه نمود، مانند حدیثى که بخارى آن را روایت کرده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در موارد متعددى به شارب خمر حدّ جارى ساخت، ولى از لعن کردن او نهى فرمود(۷) ممکن است نهى پیامبر به جهت علم حضرت به حسن عاقبت او باشد. خصوصاً آنکه پیامبر بنابر نقل روایات دیگر شرابخوار را لعن کرده است(۸)

۳ ـ مورد بحث ما در مواردى است که اشخاص فاسق بر فسق و گمراهى و ضلالت باقى بوده و با آن از دنیا رفته اند. ما این گونه افراد را لعن مى کنیم; کسانى که با انحرافاتشان مسیر جامعه اسلامى را به گمراهى کشاندند، که آثارش تا کنون وجود داشته و بر جاى مانده است.

۴ ـ بدى ها را مى توان بر دو نوع تقسیم نمود: یکى آن که جنبه شخصى دارد، مثل شرب خمر و غیره، و دیگرى جنبه عمومى دارد که باعث انحراف جامعه و الگو قرار دادن آن است، مثل بدعت گذارى در دین، یا این که عملى زشت از شخصى صادر شود که براى مردم الگوست، زیرا سبب تشویق این عمل زشت مى شود. اگر لعن شخص جایز است در قسم دوم است نه اول، زیرا نوع اوّل در حقیقت غیبت است، که اسلام از آن نهى اکید کرده است. از همین رو در روایات اسلامى آمده است: اگر عالِم فاسد شود، عالَم فاسد مى گردد.لذا مى بینیم که قرآن به صراحت شخص معین را مورد لعن قرار داده و مى فرماید:

" وَالْخَامِسَهُ أَنَّ لَعْنَهَ اللهِ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ مِنْ الْکَاذِبِینَ (۹);

«و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر از دورغ گویان باشد».

هم چنین مشاهده مى کنیم که پیامبر(صلى الله علیه وآله)اشخاص را به طور معیّن و مشخّص لعن و نفرین مى کند، مانند: ابوسفیان، معاویه و...

 

در تاریخ نیز آمده است که عمر بن خطاب، خالد بن ولید را به جهت کشتن مالک ابن نویره مورد لعنت قرار داد(۱۰)

امام على(علیه السلام) عبد الله بن زبیر را در روز قتل عثمان لعن و نفرین کرد(۱۱)

هم چنین، عبد الله بن عمر فرزندش را سه بار لعن و نفرین کرده است(۱۲).

غزالى مى گوید: سه صفت است که مقتضى لعن است: کفر، بدعت و فسق.(۱۳)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...