رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 157
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دانلود کتاب نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی

 

برای دانلود کتاب (نامه به کودکی که هرگز زاده نشد)بر روی دانلود کلیک کنید

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
1984

نویسنده : جورج اورول

قسمتی از کتاب:

یکی از روزهای بسیار سرد ماه آوریل بود و ساعت ها با نواختن سیزده ضربه , ساعت یک را اعلام مینمودند . وینستون اسمیت در حالی که برای فرار از باد سرد موذی , سر در گریبان فرو برده بود به سرعت از لای درهای شیشه ای درون عمارت پیروزی خزید و گردبادی از گرد و خاک را بها خود به درون آورد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

بهترین کتابی بود که تا الان خوندم :icon_gol::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

كانديد

 

 

13890825021.jpg

كانديد

نويسنده : ولتر

برگرفته از : سيري در بزرگترين كتاب‌هاي جهان

 

 

هجدهمين اثر داستاني از 22 داستان برگزيده ادبيات كلاسيك جهان "كانديد " نوشته " ولتر " نام دارد . ژان فرانسوا آروئه ( 1694 – 1778 م ) فيلسوف و نويسنده فرانسوي كه بعدها نام مستعار ولتر را بر روي خود نهاد در بيست و يكم نوامبر سال 1694 ميلادي در پاريس ديده به جهان گشود . ولتر هشتاد و چهارسال بعد به عنوان يك قهرمان ملت در پايتخت فرانسه زندگي را بدرود گفت . او از خانواده متوسطي بود ، در آموزشگاههاي مذهبي " يسوعيان " يا ژوزئيت‌ها به تحصيل دانش پرداخت . مي خواست حقوق‌دان شود اما شيفته ادبيات شد و تا پايان زندگي آن را رها نكرد. ولتر به خاطر قلم طنزآميز و انتقاد كننده‌اش دردسرهاي فراوان براي خود بوجود آورد . هنوز بيست سال نداشت كه به زندان باستيل افتاد و مدت يازده ماه در دخمه محكومان ، دور از همه كس روزشماري مي‌كرد . با اين حال در محبس هم بيكار ننشست و در اين دوران بود كه تراژدي اوديپ و منظومه رزمي هانرياد را سرود . ولتر بعد از آزادي از زندان باز هم آرام ننشست و اهانت او به يك شواليه باعث شد او را شلاق زدند و دوباره به زندان افكندند . ولتر پس از آزادي مشروط از زندان راهي انگلستان شد .

نظام اجتماعي انگلستان ولتر را با انديشه‌هاي بزرگاني همچون فرانسيس بيكن ، جان لاك و ايزاك نيوتن آشنا كرد و متوجه روح آزادمنشي ملت انگلستان شد . ولتر پس از سه سال دوباره به فرانسه بازگشت . اما در بازگشت متوجه شد كه كشيشان اجازه دفن هنرپيشه زني را كه هنردوستان زيادي او را مي‌ستودند نمي دهند . ولتر از اين بي‌عدالتي برآشفت و اعتراف‌نامه‌اي بدون امضاء خطاب به آنها نوشت . نويسنده اين نامه از سوي سناي فرانسه به علت اينكه پرده ريا را دريده بود به زندان و شكنجه شد ، اما ولتر اين بار پيش از اينكه گرفتار شود از فرانسه گريخت و دوباره آواره شد. زندگي هشتاد و چهارساله ولتر كه به حمايت حقوق از محرومان گذشت تا شصت سالگي در آوارگي گذشت و او حتي جرات نداشت كه به وطن خود بازگردد . سرانجام در سال 1753 به فرانسه بازگشت و بطور دائم در آنجا مسكن گزيد . مقام او در اين زمان به جايي رسيده بود كه نه تنها ملت فرانسه از او به احترام ياد مي‌كردند بلكه ملل اروپا هم به ديده ستايش به او مي‌نگريستند . در مورد داستانسرايي ولتر به گفته نقادان ادب ، هيچ يك از آثارش به مقام كانديد نمي‌رسد و اين كتاب را در حقيقت مي‌توان شاهكار او ناميد .

در طليعه دوم قرن هجدهم مردم پاريس همه جا با اشتياق از كتابي سخن مي‌‌گفتند كه سرگذشتي بسيار جالب و داستاني بسيار دلكش داشت . نام كتاب كانديد يا خوشبختي است . ماموران سانسور كتاب را دقيقا ً بررسي مي‌كنند . پس از پژوهش و دقت بسيار متوجه مي‌شوند كه در اين كتاب نويسنده با استادي كم‌نظير زندگي آرام و آميخته با خوشبختي ملت فرانسه را به باد استهزاء گرفته است. ماموران سانسور متوجه مي‌شوند آنجا كه نويسنده از سپاه بلغارستان و بيداد آنها ياد مي‌كند ، اينان افرادي جز سربازان مزدور فرانسوي نيستند . آنان درمي‌يابند كه سراسر كتاب نوعي انتقاد از نوع زندگي فرانسوي است . كتاب و نويسنده آن هردو محكوم مي‌شوند. اما ولتر در دسترس آنها نيست و از مدت‌ها قبل دور از مرزهاي فرانسه سكني گزيده است و با نگارش داستان‌هاي جالب و فلسفي خود ، مردم فرانسه را به برابري و آزادمنشي و مبارزه با استبداد دعوت مي‌كند .

روشنفكران در مجامع مختلف خود از داستان كانديد با هم بحث و گفتگو مي‌كنند . آنها به اين نتيجه مي‌رسند كه نويسنده كتاب از انديشه‌هاي الكساندر پوپ ، شاعر و فيلسوف انگليسي ، گاتفريد لايپنيتز ، فيلسوف نامدار آلماني ، مطلع بوده است . پوپ و لايپنيتز عقيده داشتندكه هر چه در اين دنيا هست ، صحيح هست و نيكو و يا اينكه اين عالم خلقت بهترين عالمي است كه خلقتش ممكن بوده است و هرچه هستي پذيرفته بهترينش بوده است . نويسنده كتاب همچنين بعلت اينكه از جنگ‌هاي هفت ساله حكومت فرانسه به تنگ آمده ، با نگارش اين كتاب كمدي‌نامه‌اي در رثاي ملت فرانسه نوشته و همه را به زير تازيانه انتقاد و استهزاء گرفته است .

اما ولتر در داستان كانديد چه مي‌گويد ؟ كانديد پسر خوش سيمايي است كه در كاخ مجلل يك بارون آلماني در ناحيه وستافلي زندگي مي‌كند . كانديد فرزند نامشروع بارون است . بهترين وسايل زندگي و تربيت براي كانديد در خانه بارون فراهم شده است . پانگلوس آموزگار دانشمند آن ناحيه استاد اوست و به او علوم مختلف را آموزش مي‌دهد . كانديد آنقدر پاكدل و عفيف و مودب است كه حتي به دختر زيباي بارون نگاه هم نمي‌كند . اما اعتبار اين پاكي براي كانديد زياد دوام نمي‌آورد و وقتي كه بارون به كانديد شك مي‌كند او را از خانه خود بيرون مي‌راند . كانديد به سربازان بلغاري مي‌پيوندد و در سلك آنان درمي‌آيد . حوادث روزگار او را دوباره با استادش پانگلوس كه حالا به گدايي افتاده روبرو مي‌كند . استاد براي شاگرد توضيح مي‌دهد كه چگونه پس از وقوع جنگ ، سربازان به كاخ بارون ريخته و پس از كشتن ساكنان آنجا همه چيز را با خاك يكسان كرده‌اند . گفتگوي استاد و شاگرد خود شنيدني است :

" - كانديد : خوب استاد ، به من بگو دنيا را چگونه مي‌بيني ؟ تو كه مي‌گفتي اين دنيا محيط پر از خوشبختي است ، حالا نظرت چيست ؟

پانگلوس : آه ، فرزندم ، دنيا مي‌توانست از اين بدتر هم باشد . فكرش را بكن . اگر من نگريخته بودم چه سرنوشتي داشتم ؟ افسوس كه بيماري مرا رنج مي‌دهد .

كانديد : كدام بيماري استاد ؟ - پانگلوس : ميداني فرزند. حالا كه همه چيز گذشته بد نيست كه اسراري را پيش تو فاش كنم... "

در اينجا پانگلوس براي كانديد توضيح مي‌دهد كه به بيماري واگيردار آميزشي مبتلا شده است كه از طريق چند نفر كه در راس آنها يك كشيش قرار داشته به او رسيده است و او خوشحال است كه با مرگ او اين بيماري به ديگري انتقال پيدا نمي‌كند . كانديد در پرتغال بدست عمال دادگاه روحاني كيفر مي‌بيند و او را به شلاق مي‌گيرند . پانگلوس به فرمان كشيش بزرگ محكوم به مرگ مي‌شود تا به دار مجازات آويخته شود . اما هر دوي آنها با حوادث نابهنگام از مرگ نجات پيدا مي‌كنند . كانديد در خانه يك ملاك يهودي با " كونه گوند " دختر بارون كه گمان مي‌كرده كشته شده مواجه مي‌شود . دختر از ماجراي زندگي‌اش پس از حمله سربازان بلغاري به خانه‌شان براي او مي‌گويد و اينكه چه زندگي سختي را گذرانده است . كونه گوند به كانديد مي‌گويد كه تا به حال هركس به زندگي او كمكي كرده است هرگز براي رهايي و آزادي واقعي او نبوده است و همه تنها به فكر رسيدن به خواسته‌هاي نفساني خودشان بوده‌اند .

" ... رييس دادگاه كه كشيش بزرگواري بود مرا ديد و عاشقم شد . از من خواست كه تا مال او شوم . گفتم به ديگري تعلق دارم . به ارباب يهودي من پيغام فرستاد كه مرا مي‌خواهد و اگر از دادن من ابا كند او را به جرم بي‌ديني زنده زنده در آتش مي‌سوزاند . ارباب حاضر نشد و پيشنهادي ديگري كرد . اما سرنوشت من اينست كه سه روز درهفته با ارباب يهودي و سه روز در هفته با كشيش عيسوي هستم ... "

كانديد از سر حميت و عشق كمر به قتل ارباب يهودي و كشيش مي‌بندد و هر دو را در خون خود مي‌غلتاند و ناگزير براي نجات از آن ديار مي‌گريزد . در اين سفر پانگلوس و پيرزن يهودي كه مراقبت از كونه گوند را در خانه ملاك يهودي بعهده گرفته بود كانديد را همراهي مي‌كنند . سفر كانديد به سرزمين‌هاي ديگر ادامه پيدا مي‌كند و كونه گوند هم دوباره به اسيري گرفته مي‌شود . كانديد در پي يافتن او تلاش مي ‌كند تا محبوب خود را بيابد و عاقبت هم به مقصود خود مي‌رسد . در همه اين سالها بحث كانديد و پانگلوس همچنان بر خوبي و بدي جهان ادامه دارد :

" – پانگلوس : اين حوادث را نبايد به بدي گرفت ... اين بيچارگي‌ها مانند سايه‌هاي ظريف يك تابلوي نقاشي است ... اصولا ً دنيا از اين بهتر نمي‌شود . ... مي‌فهمي ؟ من معتقدم همه چيز در اين دنيا براي خوشبختي بوجود آمده است ... اگر اينها نباشد آدم معني خوشبختي را نمي‌فهمد ... ".

ولتر، با نوشتن كتاب كانديد ، جهالت و زودباوري و تن به قضادادگي جامعه خود را به باد تمسخر مي‌گيرد . ولتر در قالب كتاب كانديد حرف‌هاي خود را به مردم جامعه‌اش زد . حرف‌هايي كه مقدمه انقلاب بزرگ فرانسه را فراهم ساخت .

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قلعه حیوانات

نویسنده: جرج اورول

قلعه حیوانات، با نام اصلی "مزرعه حیوانات" رمان کوتاهی تمثیلی درباره گروهی از حیوانات است که انسانها را از مزرعه‌ای که در آن زندگی میکنند بیرون میکنند و خود اداره مزرعه را به دست میگیرند، ولی پس از مدتی این حکومت به حکومتی خودکامه با شرایط مشابه قبل تبدیل میشود. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته شد و در سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی محبوب شد. معروفترین جمله این کتاب «همه حیوانات باهم مساویند، اما برخی مساوی ترند» است در زبان انگلیسی به صورت یک ضرب المثل و جمله کنایه آمیز وارد شده‌است.

در این کتاب هر گروه از حیوانات نقش گروهی از اجتماع را بازی میکنند که دست به انقلابی برای بهبود زندگی خود میزنند اما حاکمانی که اختیار میکنند همانهای میشوند که زندگی آنها را به فنا میکشند

 

اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نام مستعار جورج اورول (به انگلیسی: George Orwell) (زادهٔ ۱۹۰۳ - درگذشتهٔ ۱۹۵۰) نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی بود. در همان اوان کودکی به همراه خانواده به انگلستان رفت و در جامعهٔ به شدت طبقاتی انگلستان رشد و پرورش یافت.از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۲۷ در کشور برمه در نیروهای پلیس مشغول شد. جورج اورول برای کسب تجربه مدتی را در بین فقرا،بی خانمانان و کارگران فصلی لندن و پاریس گذراند و بعضی مواقع در ظرفشویی یک هتل کار می‌کرد.در این زمان شروع به نوشتن تجربیات خود کرد. بیشتر شهرت او مرهون دو رمان قلعه حیوانات (به انگلیسی: Animal Farm) و هزار و نهصد و هشتاد و چهار است که تحت کنترل درامدن زندگی و حتی افکار مردم را در جهانآینده توصیف می‌کند می‌باشد. نوشته‌های اورول که در نقد مدل حکومت کمونیستی و مدل‌های مشابه انقلاب توده‌ای است برای خوانندگان عام نوشته شده. کتاب قلعه حیوانات شاهکار اورول می‌باشد و نشان از نبوغ و تفکر او در تحلیل تحول دارد.

فیلم ۱۹۸۴ بر مبنای رمان جرج اورول ساخته شده‌است.

جورج اورول به همراه زمایاتین و هاکسلی هر کدام در کتب خویش آرمان‌شهری منفی را به نمایش گذاشته اند. زامیاتین در کتاب "ما" و هاکسلی در کتاب دنیای قشنگ نو هر کدام با روشهای خاص خویش نشان داده اند آینده بشر چیزی نیست که در ابتدای قرن بیستم به مردم وعده داده شده بود. جنگهای جهانی اول و دوم تمام نقشه‌های اندیشمندان را در باره اتوپیا نقش بر آب کرد. و جورج اورول که در زمان جنگ اول جهانی ۱۳، ۱۴ ساله بود در ذهن خویش با پارادوکسهای گوناگونی دست و پنجه نرم می‌کرد.جورج اورول در سال ۱۹۴۵ کتاب قلعه حیوانات (ANIMAL FARM) را منتشر کرد که تاکنون میلیون ها نسخه از آن فروخته شده است.

جرج ارول در سال ۱۹۵۰ بدلیل بیماری سل وجراحات ناشی از جنگ در سن ۴۶ سالگی در لندن درگذشت.

جورج اورول در این کتاب حکومت استالین در شوروی را به نقد می کشد. او دریافت که در جبهه نبرد کمونیست ها ی پیرو استالین در برخورد با مخالفان خود ، لیبرال ها ،مارکسیست های مستقل به همان اندازه ی فاشیست ها بیرحم و خشن هستند. او به این نظر رسیده تود که شعار " انقلاب کارگری و حکومت زحمتکشان " تنها برای سلطه و قدرت بر دیگران استفاده می شود. او در این کتاب با نظام استالین تسویه می کند . تاثیر این کتاب از صدهاکتاب و مقاله در افشای حاکمان مستبدو ریاکار بیشتر ب

آثار

آس و پاس در پاریس و لندن (۱۹۳۳)

روزهای برمه (۱۹۳۴)

دختر کشیش (۱۹۳۵)

به آسپیدیستراها رسیدگی کن (۱۹۳۶)

جاده به سوی اسکله ویگان (۱۹۳۷)

درود بر کاتالونیا (۱۹۳۸)

هوای تازه (۱۹۳۹)

قلعه حیوانات (۱۹۴۵)

۱۹۸۴ (هزار و نهصد و هشتاد و چهار) (۱۹۴۹) ود

 

 

لینک به دیدگاه

نقد کتاب قلعه حیوانات

اثر جورج اورول

 

 

کتاب قلعه حیوانات داستان اجتماعی وسیاسی است درباره مزرعه که خوکها ودیگر حیوانات با همکاری هم دست به انقلاب می زنند وبا بیرون کردن مزعه دار یک حکومت جدید ایجاد می کنند شخصیت های داستان فانتزی هستن کتاب مزرعه حیوانات جورج اورول در شکل یک داستان بسیار سرگرم کنند ه که داستان انقلابی را مطرح می کنند که دچار اشتباه می شود.

داستان در مزرعه که نهاد کشوری است صورت می گیرد که جونز ارباب وحکمران آن است که دست به اذیت حیوانات می زند ومحیطی سخت واسف بار را برای حیات آنها فراهم آورد مثل کار زیاد وجیریه غذایی کم. که این شرایط ناگوار وسخت احساس دگرگونی وتحولی رادر میان آنها به وجود آورد که خواب میجر پیر وبا تجربه این حس را تقویت می کند.در این داستان هر حیوانی نماد یک یا تصور کلی از نوع خاصی از افراد جامعه در زندگی واقعی را نشان می دهد حیواناتی مثل خوکها که قادر به خواندن ونوشتن هستن رهبری وسازمان دهی دیگر افراد جامعه را بر عهد می گیرند .ناپلون نماد رهبر ودیکتاتور در داستان است مثل استالین در انقلاب اکتبر 1917روسیه. سنوبال آدم مثبت وسخت کوش یا اسب پیر باکسر نشانگر طبقه زحمت کش وکارگر جامعه است و گربه افراد تن پرور وفرصت طلب وگوسفندان افرادی که فقط فکر شکمشان هستن ،سگها نیز بیانگر گروه سرکوب کنند وگارد امنیت دکتاتور یا همون رهبر هستن.

در این داستان حیوانات از ظلم وآرد به خود دست به انقلاب می زنند که گروه با سواد تر خوکها رهبری وسازماندهی را بر عهد دارند وشاه دیکتاتور را از سرزمین خود بیرون می کنند وبا هم شروع به آباد کردن سرزمین و ایجاد قوانین وشعارهای برای انقلاب خود هستن که این قوانین را بر دیواری حک کرد تا فراموش نکنند وبه اجرائ بگذارند وبه مرور شروع به کار تلاش فراوان دست بزنند اما آرام آرام طبقه که خود را طراح انقلاب می دانند با نیرنگ و توطئه رقابت حکومتی به راه انداختن ورقبا را از میدان به در می کنند .ناپلئون ،سنوبال را فراری واورا خیانتکار به انقلاب معرفی می کنند یا خوکهای باسواد را چون روزی فرا می رسد که برای او ایجاد مزاحمت کنند انها را می کشد که سرکوب طبقه روشنفکر را توسط حکومت های دیکتاتوری تداعی می کند.

وزمانی که با نیرنگ موقعیت خود را مستحکم کرد ،بادیگارد یعنی سگها را ایجاد وتقویت می کند تا از هر گونه اعتراض جلوگیری کنند وشورش احتمالی را از نطفه سرکوب کنند وطبقه گوسفندان گروهی که فقط نقش سیاهی لشکر را دارند را ساپرت می کنند تا فقط رهبر را تشویق کنند و فریاد تایید سر بزنند ودر این میان افرادی که برای انقلاب زحمت کشیدن در حاشیه قرار می گیرند وباگذر زمان فراموش می شوند وبه مرور انقلاب واهداف که به خاطر آنها خونها ریخته شد فراموش می شوند وقوانین اولیه مطرح شد توسط سران حکومت آرام تغییر وقوانین متمایل با نظر واراده دیکتاتوری خودشان جایگزین می شود ورهبران حکومت خوکها که روزی با مردم ودر یک مزرعه و طویله زندگی می کردن در کاخ ها وشرایط معیشتی متفاوت وخود را طبقه ممتاز جامعه محسوب وطبقات دیگر را خار وضعیف می دانند.

ودر نهایت ایده ال ها وآروزهای گروهای که با هم انقلاب کرد به قصد ایجاد شرایطی مطلوب تر برای همه به تدریج رنگ باخته وگروهای خاص این شرایط مطلوب وایده ال بعد انقلاب بهرره می برند آن هم بر اساس اهداف وآرزوهای جدید ی که برای خود تعریف کردن وروندهای را به آن سمت وسوی اولیه وحکومت که برای فرار ازآن انقلاب صورت گرفته پیش برد وشرایطی از آن زمان سخت تر می شود.

پیام کلی داستان قلعه حیوانات نشانگر این تمایل در انسان است که قدرت وحس سروری در انسان قوی است وایجاد یک جامعه بدون طبقه اجتماعی نیز غیر ممکن است وهمیشه در یک جامعه طبقاتی متفاوتی وجود دارند و نشانگر شکل گیری حکومت هایی دیکتاتوری در جهان را مطرح می کند که مصادیق آن را می توان در روسیه (انقلاب اکتبر 1917)کره شمالی ،فرانسه مشاهده کرد. که یک فرد دیکتاتور حکمرانی می کند وبرای دیگر افراد جامعه تصمیم گیری وتعیین تکلیف می کند.

کتاب قلعه حیوانات شکل گیری حکومت استبدادی ،دیکتاتوری را بیان می کند که از لحاظ شکل گیری و ویژگیهای خود که هیچ تفاوت با نظام توتالیت ندارد ودقیقا منطبق بر نظام توتالیت شکل می گیرد ونشانگر یک نظام توتالیت ناب است.

 

لینک دانلود

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

**شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت اگزوپری نویسنده ی فرانسوی**

 

 

 

 

The_Little_Prince.jpg

 

 

شازده کوچولو داستان شیرینی است که حاوی مطالب جالب و آموزنده ای در باب زندگی، خدا، جهان، روابط بین انسانها و... است و ترجمه ی بی نظیر احمد شاملو جذابیت قصه را صد چندان می کند. ماجرا در مورد موجودی فضایی است که به سیارات مختلف سفر می کند و در پایان با برگشت به زمین و دوستی با یک پسر بچه زمینی سفر آموزنده خود را به پایان می رساند. خواندن این کتاب درس های ساده و زیبایی مثل بصیرت، حقارت مخلوق در برابر خالق و ... به انسان می دهد.

 

 

«دوسنت اگزوپری این کتاب را در سال 1943 یعنی یک سال قبل از مرگش و در بحبوحه جنگ جهانی دوم، آن زمان که در آمریکا حضور داشت نوشت؛ شاید خود او هم باور نمیکرد که روزی کتاب کوچکی که نوشته بعد از انجیل کتاب مقدس مسیحیان به عنوان پرخواننده ترین کتاب جهان شناخته شود.»

 

در ۱۹۴۳ شاهکار سنت‌اگزوپری به نام "شازده کوچولو" Le Petit Prince انتشار یافت که حوادث شگفت‌آنگیز آن با نکته‌های دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار اگزوپری به شمار می‌رود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثه‌ای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است. خرابی دستگاه هواپیما خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامی‌دارد و از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچه‌ای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه می‌کند. پسربچه‌ای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسشهایی را مطرح می‌کند که خود موضوع داستان قرار می‌گیرد. شازده کوچولو از کتابهای کم‌نظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته است. او این کتاب را در سال ۱۹۴۰ در نیویورک نوشته است. او در این اثر خیال انگیز و زیبایش که فلسفه دوست داشتن و عواطف انسانی در خلال سطرهای آن به ساده‌ترین و در عین حال ژرفترین شکل تجزیه و تحلیل شده و نویسنده در سرتاسر کتاب کسانی را که با غوطه ور شدن و دلبستن به مادّیات و پایبند بودن به تعصّبها و خودخواهیها و اندیشه‌های خرافی بیجا از راستی و پاکی و خوی انسانی به دور افتاده اند، زیر نام آدم بزرگها به باد مسخره گرفته است.

 

 

 

خلاصه داستان

 

ماجرا می شود كه شازده كوچولو كه متعلق به سیاره ای كوچك است یك روز صبح از خواب بر می خیزد متوجه روئیدن گل سرخی در سیاره خودش می شود كه بعد از دیدن گل سرخ شیفته اش می شود . اما گل سرخ مغرور است و قدر محبت پاك و بی آلایش شازده كوچولو را نمی داند . پس تصمیم می گیرد كه از سیاره خویش مهاجرت كند . او برای رسیدن به مقصد نهایی اش از چندین خرده سیاره عبور می كند كه هریك جایگاه شخصیتی خاص می باشد . خرده سیاره اول جایگاه شاهیست كه با دیدن شازده كوچولو او را رعیت خویش می خواند . خرده سیاره دوم جایگاه مردی خود پسند است . او نیز با دیدن شازده كوچولو آنرا ارادتمند خود می خواهد و خرده سیاره سومی كه شازده كوچولو وارد می شود جایگاه شخصیت میخواره ایست كه در پاسخ او علت میخوارگیش را می پرسد می گوید كه می، می خورد تا فراموش كند شرمنده است و سیاره چهارمی كه خط عبور بعدی شاهزاده كوچك ماست ، جایگاه تاجری است كه پیوسته در حال شمارش اعداد و ارقام روزگار می گذراند و كارش را جدی ترین كار می داند از دیدگاه او اگر كسی پیش از هركس دیگری اولین نفری باشد كه در مورد یك چیز فكر كند آن چیز مال خودش می شود حتی اگر ستاره یا جزیره ای باشد . شازده كوچولو در سیاره پنجم كه بسیار عجیب و كوچك است به فانوس افروزی بر می خورد كه موظف است هر یك دقیقه یك بار فانوس خرده سیاره را روشن و خاموش كند . چون خرده سیاره در هر دقیقه یك بار به دور خودش می گردد .

او به فانوس افروز بیشتر علاقمند می شود زیرا او به چیز دیگری بر عكس صاحبان چند خرده سیاره پیش غیر از وجود خودش مشغول است . و ادامه در خرده سیاره ششم به پیر مردی بر می خورد كه كتابهای كلان می نویسد، او كه یك جغرافی دان است در كتاب خویش گلها را ثبت نمی كند چون به عقیده او این عناصر جاویدان هستند كه لیاقات ثبت شدن را دارند . زیرا بسیار بعید می نماید كه كوهی جابه جا شود یا اقیانوسی از آب خالی شود از نظر او كتابهای جغرافی از تمام كتابهای موجود جدی ترند و بالاخره شازده كوچولو وارد سیاره هفتم كه این زمین است می شود او به اول چیزی كه در زمین با آن روبرو می شود یك مار است . مار به او می گوید كه حتی در پیش آدمها هم احساس تنهایی خواهد كرد و به او وعده می دهد كه اگر روزی دلش هوای سیاره اش را كند می تواند به او كمك كند تا به سیاره اش باز گردد زیرا او حلال تمام معماهاست، شازده كوچولو به صحرای افریقا وارد شده در ادامه مسیر خود به گلی بر می خورد كه روزی عبور كاروانی را در صحرا دیده به همین جهت تعداد آدمها را شش، هفت عدد معرفی می كند. شازده در ادامه راه، از كوه بلندی بالا می رود و در آن جا هر چه فریاد می كشد صدای خود را می شنود در آن موقع او زمین را سیاره عجیبی می بیند كه آنچه می شنود عینا تكرار می كند در حالیكه در سیاره اش گلی داشته كه همیشه حرف اول می زده!! او در ادامه راه خود درزمین به باغی پر گل وارد می شود كه به قول خودش اگر گل سرخی سیاره اش آنها را می دید حتما احساس بدبختی می كرد زیرا او خود را یگانه گل جهان می دانست در اثنای این تفكرات با روباهی آشنا می شود كه از بازی كردن با او سر باز می زند و دلیلش را اهلی نشدنش توسط آدم ها بیان می کند وقتی شازده معنای اهلی کردن پیوند بستن معنا می كند و نتیجه اش را شناخت معرفی می كند و ادامه می دهد كه :

«آدمها دیگر وقت شناختن هیچ چیز را ندارد. همه چیز ها را ساخته و آماده از فروشنده ها می خرند ولی به دلیل آن كه کسی كه دوست بفروشد در جایی نیست، آدمها دیگر دوستی ندارد» روباه از شازده می خواهد كه یك بار دیگر باز گردد و گلهای باغ را ببیند تا بداند گل خودش در جهان یكتا بوده و در همین حین رازی بسیار ساده اما پر تعمق را برای شازده كوچولو فاش می كند :« این را بدان فقط با چشم دل می توان خوب دید، اصل چیز ها از چشم سر پنهان است، همان مقدار وقتی كه برای گلت صرف كرده ای باعث ارزش و اهمیت گل شده و تو مسئول همیشگی چیزی می شوی كه اهلی اش كرده ای تو مسئول گلت هستی و ...» در انتهای داستان شازده كوچولو پیش مار باز می گردد تا بر طبق قولی كه داده بود او را به سیاره اش باز گرداند سرزمین و خاكی كه از آنجا آمده زیرا او دیگر فهمیده بود كه مسئول گلی ست كه برایش رنج كشیده ، مسئول...

 

 

لینک دانلود

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

 

نام کتاب : کافه پیانو

نویسنده : فرهاد جعفری

حجم کتاب : ۱٫۷۴ مگابایت

تعداد صفحات : ۲۰۵

قالب کتاب : PDF

پسورد :

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

با تشکر از miley و R ! R a برای تایپ این کتاب .

piano-cafe.jpg

 

 

خلاصه داستان : «کافه پیانو» ، داستانِ آدمی‌ست که برای خودش کافه‌ای زده تا بتواند همه مهریه زنش را جور کند و در نهایت آسودگی و آرامش بتواند کنار پنجره کافه‌اش بنشیند و خیابان را ببیند و سیگاری بگیراند،‌ یا پیپ خوش‌دستش را روشن کند و بوی خوش توتون را در هوا پراکنده کند و حواسش به درخت‌ها و پرنده‌ها باشد و اگر خیال می‌کنید که این کافه‌چی آدم بدی‌ست، سخت اشتباه می‌کنید، چون یکی از خوب‌ترین آدم‌هایی‌ست که تا حالا در دنیای داستانی سروکله‌اش پیدا شده و چرا یک نویسنده نه‌چندان موفق، یک سردبیرِ سابقِ نشریه‌ای ورشکست‌شده، یک پدر مهربان و یک همسر غرغروی سیگار بدست که علاقه بی‌حدی به «ناتور دشت» و «جی. دی. سالینجر» دارد

9.gif
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

سال 88 که من این کتاب رو خریدم چاپ 27 امش بود ... چاپ اول این کتاب سال 86 بوده و این کتاب، کتاب تقدیر شده جایزه ی ادبی اصفهان و برگزیده ی نظر سنجی روزنامه ی اعتماد از منتقدان به عنوان بهترین رمان سال 86 بوده

 

 

اینم متن پشت کتاب:

خیلی وقت بود احساس بی فایدگی و بی مصرف بودن می کردم و علاوه بر این ؛ یک

بار که دختر هفت ساله ام برداشت و ازم پرسید : ((بابایی تو چه کاره ای؟ )) هیچ

پاسخ قانع کننده ای نداشتم که بهش بدم....

راستش را بخواهید به خودم گفتم : تا وقتی هنوز زنده ام ، چند بار دیگر ممکن است

که پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چند بار دیگر می توانم ابرویم را بیندازم بالا

و بهش بگویم : (( خودمم نمی دونم بابایی))...

اما اگر می نشستم و داستان بلندی می نوشتم و بعد منتشرش می کردم ؛

می توانستم بهش بگویم : (( اگر کسی یک وقت برگشت و ازت پرسید بابات چه کاره

است ، حالا توی مدرسه یا هر جای دیگری ؛ یک نسخه از کافه پیانو را همیشه توی

کیفت داشته باش تا نشان شان بدهی و به شان بگویی بابام نویسنده اس . حالا

شاید خوب ننویسه ، اما نویسنده اس.))

 

لینک به دیدگاه

عبور از بحران

کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1360

به اهتمام یاسر هاشمی

 

کتاب «عبور از بحران» به عنوان نخستین جلد از سلسله کتابهای خاطرات آقای هاشمی‌رفسنجانی، به بیان وقایع و رویدادهای سال 1360 می‌پردازد و دو واقعیت مهم را در پیش روی خوانندگان قرار می‌دهد. نخست آن که سال 60 را براستی باید یکی از بحرانی‌ترین و یا شاید بحرانی‌ترین مقطع پس از انقلاب به شمار آورد. مجموعه حوادثی که در این سال روی می‌دهد و فشارها و تنگناهای گوناگونی که برای نظام و مسئولان کشور به وجود می‌آید، بی‌تردید در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب، سابقه و مانندی ندارد، اما واقعیت دیگر آن است که سال 60 را باید به عنوان سال حل و رفع عمده‌ترین بحرانهای داخلی نیز به حساب آورد، هر چند بدین منظور، هزینه بسیار زیادی نیز پرداخت شد. بنابراین برگزیدن عنوان «عبور از بحران» برای خاطرات این سال، که هم بیانگر وجود بحران در کشور و هم نشانگر حل و رفع بحران و عبور از آن است، انتخابی در خور و شایسته به نظر می‌رسد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

«تاریخچه شیر و خورشید» نخستین بار در سال 1309 منتشر شد و به قیمت هر نسخه سی شاهی به فروش می رسید. آنچه می خوانید از روی نسخه چاپ سال «2536» از انتشارات رشدیه تهیه و تنظیم شده است.

این تاریخچه از این نظر اهمیت دارد که برای نخستین بار به کند و کاو در منابع تاریخی و ادبی پرداخته تا ریشه پیدایش شیر و خورشید را به مثابه نماد ملی ایرانیان که بر پرچم و سکه های آنها نقش می بست، دریابد. این نقش با بروز انقلاب اسلامی و تثبیت جمهوری اسلامی جای خود را به علائم و نشانه هایی بدون اصالت ملی و فرهنگی سپرد که برای پی بردن به چگونگی پیدایش آنها نیازی به کند و کاو تاریخی نیست چرا که عمرشان محدود به عمر جمهوری اسلامی است و زندگی شان نیز مانند علائم دیگر رژیم های ایدئولوژیک همراه با زندگی جمهوری اسلامی به پایان می رسد.

شناخت تاریخی و آگاهی از علائم و نشانه ها در خیزی که نسل های جوان ایران برای بازیافتن هویت ملی خود برداشته اند، بی تردید نقشی مهم بازی می کند. احمد کسروی خود از «پیشاهنگان ایران» بود و از همین رو قربانی بنیادگرایان دینی شد. کیهان آنلاین با این هدف به انتشار چندین باره پژوهش ارزشمند وی می پردازد تا به نوبه خود گامی دیگر در روشنگری موضوعی برداشته باشد که از هر سو با تحریف های ایدئولوژیک و مغرضانه روبروست.

در بازانتشار «تاریخچه شیر و خورشید» تصحیح کلامی صورت گرفته که همگی در [ ] آمده اند. تمامی پانویس ها در پرانتز در خود متن گنجانده شده اند تا پیگیری مطلب برای خواننده آسانتر شود. به دلیل کیفیت نامطلوب عکس سکه ها در چاپ اصلی، تلاش شد برای این انتشار از آنها تصویری شفاف و روشن به دست داده شود.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

مسخ

نوشته: فرانتس کافکا

ترجمه: صادق هدایت

 

"مسخ" تنها رمان و مشهورترین اثر فرانتس کافکا است که در پائیز 1912 نوشته شده و در اکتبر 1915 به چاپ رسیده است. ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی 'مسخ' کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»

لحن کافکا روشن و دقیق و رسمی در تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد؛ او در "مسخ" تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان می‌دهد.

 

کافکا در داستان نویسی سبکی خاص ابدع کرد که بعدها به کافکایی مشهور شد؛ و نویسندگان بزرگی همچون صادق هدایت و مارکز دنبال رو این سبک شدند. مارکز می‌گوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «می‌توان جور دیگری نوشت». آثار کافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می‌آیند.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

الیور تویست

 

این رمان، دومین رمان مشهور چارلز دیکنز، نویسنده مشهور انگلیسی است که ابتدا در سال‌های ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ میلادی به صورت پاورقی در یک ماه‌نامه انگلیسی به نام Bentley's Miscellany منتشر میشد. رمان اجتماعی الیور تویست برای اولین بار در سال ۱۸۳۸ میلادی به صورت کتاب در پادشاهی متحده منتشر شد. آثار کلاسیک ادبی، میراث ماندگار و بی مرز فرهنگ و هنر بشری به شمار میروند. این آثار تقریبا به همه زبانهای دنیا ترجمه شده و به خاطره های مردم دنیا پیوسته اند.

 

الیور، کودکی یتیم و بینواست که از دست ارباب ستمگرش فرار میکند. او خود را در شهر بزرگ و پر خطر «لندن» تنها مییابد. الیور زیر آسمان کبود، نه خانواده ای دارد و نه حتی دوستی.

چیزی نمیگذرد که در دام پیر مردی شرور به نام «فاگین» که خانه اش پاتوق دزدها و جیب برهاست، گرفتار میشود. آیا الیور دستگیر خواهد شد؟ چرا آقای «مانکس» که آدمی بدخواه است، الیور را زیر نظر دارد؟ چه رازی درباره خانواده الیور و تولد او در بین است؟

این کار سخت و مشقت‎بار اثری عمیق از رنج و زحمتی که کودکان تهیدست در کارگاه‎ها متحمل می‎شوند در روح او باقی گذاشت که سایه پررنگی از آن در اکثر آثار او به چشم می‎‌ورد.

وی از 1824 ـ 1827 م به مدرسه رفت. پس از مدتی در دارالوکاله‎ای به منشیگری پرداخت، در17 سالگی تندنویس دادگاه شد. سپس خبرنگار پارلمانی یکی از جراید شد. دیکنز کارش را با نوشتن داستان‎های کوتاه آغاز کرد و در مدت کوتاهی به عنوان نویسنده‎ای با ارزش و مردم‎پسند شناخته شد و آثاری پرارزش، یکی پس از دیگری، خلق کرد.

در 1386 طبق قراردادی دیکنز سردبیر مجله ماهیانه‎ای شد و متعهد شد همه ماهه در این مجله قسمتی از کتاب جدید خود به نام الیورتویست را درج نماید، بعد از حدود 6 ماه، به دلیل وقوع اتفاقاتی در زندگی شخصی نویسنده، وقفه‎ای در چاپ الیور به صورت ماهانه پیش آمد. در 1838 دیکنز تحت فشاری که از جانب ناشر قرار گرفت تصمیم گرفت متن کامل کتاب را در 3 جلد منتشر نماید و در همان سال نوشتن الیورتویست را به پایان رساند.

استقبال مردم

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از این کتاب بی‎نظیر بود. در الیورتویست حقایق تلخ زندگی انگلستان با جدی‎ترین لحنی بازگو می‎گردد و نویسنده با نوشتن این کتاب فریاد اعتراض خود را علیه جامعه انگلستان بلند می‎کند. البته در عین اینکه قضایا خیلی جدی مطرح شده گاه لطیفه‎گویی و طبع شوخ نویسنده چاشنی داستان شده است.

چون نویسنده خود زندگی مشقت‎باری را گذرانده، با سیمای کریه فقر آشنایی کامل داشته و به‎علاوه مدتها در جراید به سمت خبرنگار کار کرده و به تمام مؤ‌سسات دولتی اعم از دادگاه‎ها، زندان‎ها و ادارات پلیس و.... رفت و آمد داشته و هیچ چیز از نظر تیزبین و دقیق او پنهان نمانده است. همین موجب شده وقتی صحبت از دزدی به میان می‎آید تمام اعمال شنیع و کریه آن را به خوب توضیح داده و تمام خصوصیات او را به طور واقعی در نظر خواننده ترسیم می‎نماید. تشریح دقیق صحنه‎های مختلف اجتماع از ویژگی‎های خاص این کتاب است که خواننده را با زوایایی از جامعه آن روز انگلستان آشنا می‎کند.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

دیوید کاپرفیلد

 

دیوید کاپرفیلد رمانی از چارلز دیکنز(1812-1870)، نویسنده­ی انگلیسی که در سال های 1849-1850 انتشار یافت.

دیوید کاپرفیلد رمانی از چارلز دیکنز(1812-1870)، نویسنده­ی انگلیسی که در سال های 1849-1850 انتشار یافت.

دیکنز آن را از همه­ی کتاب های خود برتر می­شمرد، بی گمان از این رو که حوادث هیجان­انگیز سفر پرماجرای قهرمان داستان، که وی وصف کرده است، بر زندگی خود نویسنده مبتنی است. راوی داستان اول شخص است. در نخستین فصل ها، که یکی از بهترین دستاوردهای رومان­نویس­اند، دیوید را همراه مادر جوانش می­بینیم، مادری معبود دیوید که آفریده­ای است شیرین و نازنین، اما ضعیف و سبک مغز.

پگوتی، این موجود عجیب و غریب، که رفتارش تند و خشن ولی دلش سرشار از مهر و عطوفت است، در کنار آنان است. رشته­ی این زندگی آمیخته به عشق و محبت با ازدواج بیوه­ی جوان با آقای موردستون مردی سنگدل، که در پس نقاب متانت مردانه پنهان است گسسته می­شود؛ این مرد، به تحریک خواهرش، سرانجام باعث مرگ پیشرس همسر جوان و ساده­دل خود می­شود.

دیکنز تأثرات این کودک را، که نمی­تواند با محیط تازه سازگار شود و در لاک خود فرو می­رود، استادانه شرح داده است. ناپدری کودک عاصی را به مدرسه می­فرستد تا بد رفتاری­های آقای کریکل ظالم را تحمل کند. وی در مدرسه نسبت به یکی از رفیقان خود، به نام استیرفورث حس ستایش بی حدی پیدا می­کند. او جوانکی است فریبنده که بعداً باعث سرخوردگی دوستش می­شود و کودک با ترادلز مهربان و خوش‌بین، که با کشیدن اسکلت وقت می­گذراند، صمیمی می‌شود.

ناپدری دیوید، پس از آن، او را به کارهایی پست در فروشگاه موردستون و گرینبی در لندن محکوم می­سازد؛ وی در این ایام در نهایت رنج و مهنت به سر می­برد و این خود بارتاب روزهایی است که دیکنز در کودکی در کارگاه کفش گذرانده بود. خوشبختانه دوستی باآقای میکابر و خانواده­اش جان تازه­ای به او می­بخشد.

آقای میکابر یکی از آفریده­های فناناپذیر دیکنز است: وی بیرون­بری است با هیکل نتراشیده که حال و روز خود را به مبالغه تیره تر از آن چه هست جلوه می­دهد.

دیوید از لندن می­گریزد و پیاده به دوور می­رود و سرانجام، خسته و بی­رمق، به خانه­ی ییلاقی عمه بتسی ترانوود (10) می­رسد، که زنی است با مزاج نامتعارف که هنگام تولد دیوید نسبت به او بی علاقه بود، چون دلش می­خواست نوزاد دختر باشد. در کنار این عمه، آقای دیک بینوا، این مرد جنون زده­ی دوست داشتنی ، به سر می­برد که خاطره­ی اندیشه آزار چارلز اول نمی­گذارد حواس او جمع کارهایش باشد.

دیوید دوران آموزشی خود را در کنتربری، در دفتر وکیل مدافع میس ترانوود، به نام ویکفیلد، پی می­گیرد که اگنس، دختر ناز و تیزهوش او، بعدها در زندگی دیوید به شدت اثر می­گذارد. سپس دوره­ی کارآموزی را نزد آقای اسپنلو ، در دارالوکاله­ی اسپنلو و جارکینز می­گذراند.

دیوید استیرفورث را باز می­یابد و او را به خانواده­ی دایه­ی خود، کلاراپگوتی، معرفی می­کند. بدبختی هایی که آن جوان بی ادب برای این خانواده­ی فقیر به بار می­آورد، خود رمانی در دل رمان است؛ این داستان سرشار است از حوادث غم بار و تماشایی است که تا حادثه­ی غرق شدن کسانی در دریا هم پیش می­رود. در این حادثه، استیرفورث، فریب دهنده­ی امیلی کوچولو، همراه نامزد همین دختر، که برای نجات جان استیرفورث خود را به خطر افکنده است، هلاک می­شود.

دیوید که از مهر بی­ریای اگنس ویکفیلد نسبت به خود غافل است، دورا اسپنلو، دیوانه‌ای پر ملاحت را به زنی می­گیرد و رفته رفته شهرت و افتخار ادبی کسب می­کند. زندگی عشقی دیوید و دورا شاعرانه وصف شده است، در عین آنکه از لطایف و ظرایفی خالی نیست.

دورا پس از چند سال می­میرد و دیوید، که دردش تسلی ناپذیر است، پس از اندک زمانی پی می­برد که با غافل ماندن از اگنس مرتکب چه خطایی شده است. پدر اگنس به چنگ فردی بی سر و پا ناجنس و مکاری به نام اورای هیپ افتاده است، که همه کاره­ی اوست با قیافه­ی وحشتناک و دست­های چرکین که میراث او را اداره می­کند و در هوای ازدواج با اگنس است.

نابکاری های این فرد پست و شوم را میکابر و ترادلز بر ملا می­سازند. همه چیز به خوشترین وجهی پایان می­یابد: هیپ به جرم تقلب و تملک بلاحق اموال محکوم می­شود؛ دیوید با اگنس ازدواج می­کند، آقای میکابر سرانجام ترتیب قرض­های خود را می­دهد و با عنوان صاحب منصب مستعمراتی شغلی پیدا می­کند که با آن می­تواند زندگی آبرومندی داشته باشد. این رمان، که به حق شاهکار دیکنز شمرده شده است، نمودار کامل هنرها و عیبهای نویسنده است که در تابلوی در خور تحسین به هم می­آمیزند؛ تابلویی که با حرارت خاطرات شخصی نویسنده جان می­یابد.

کتابها به ترتیب از راست به چپ از جلد اول تا سوم مرتب شده اند.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

قمارباز

 

اول از همه بگويم بيشتر ترجمه هايي كه از آثار ادبي، اعم از رمان و داستان مي شود، داستاني نيستند. منظورم از الزام داستاني بودن اين است كه مترجم بايد تا آنجا كه ممكن است زباني متناسب با متن اصلي تدبير كند كه خواننده بتواند به واسطه آن به لحن راوي و شخصيت ها پي ببرد و از طريق تكيه كلام ها، واژگان خاص آنها به حالات و روحيات آنها پي ببرد. داستاني ترجمه كردن مستلزم وقوف به فضاي خاص داستان در متن اصلي و توانايي انتقال آن به متن ترجمه است. داستاني ترجمه كردن متن نيازمند رفتاري متفاوت با متن داستاني در مقايسه با متون غيرداستاني است. برخي از مترجمان ترجمه داستان را فقط اين مي دانند كه در مقابل واژگان نويسنده واژگان معادلي - آن هم دم دست ترين واژگان- را بگذارند و خود را از قيد وظيفه درست ترجمه خلاص كنند. اين مشكلي است كه ما با ترجمه هاي قديمي آثار داستايوفسكي تاكنون داشته ايم. يعني در اين ترجمه ها همه شخصيت ها مثل هم و جملگي مثل راوي حرف مي زنند. آنچه مخصوصاً در اين آثار مفقود است سيلان زنده زبان روزمره است كه به عنوان مثال در همان زماني كه فرضاً مشفق همداني يا مهري آهي دست به ترجمه آثار داستايوفسكي زدند در آثار نويسندگان معاصرشان جلوه مي كند. مسلم است كه قصدم بي ارج كردن كار اين مترجمان نيست. خود من همه آثار داستايوفسكي را از طريق همين ترجمه ها خوانده ام و مديون شان هستم. اما اين واقعيت را نمي توان ناديده گرفت كه اين ترجمه داستاني نيست و به همين دليل هم تا مدت ها بعد كمتر ترجمه يي را رغبت مي كردم دست بگيرم مگر وقتي مي ديدم كسي مثل صالح حسيني سراغ اين آثار رفته است. وقوف صالح حسيني بر دقايق ترجمه داستاني را مي توان از همين ترجمه قمارباز (قمارباز، ترجمه صالح حسيني، نيلوفر، تهران، 1386) دريافت. ترجمه هاي داستاني حسيني را از فاكنر و كنراد ديده بودم اما داستاني ترجمه كردن داستايوفسكي برايم چندان باور كردني نبود مخصوصاً اينكه ته ذهنم از داستايوفسكي تصور نويسنده شلخته يي را داشتم كه به ضرب و اضطرار بدهي هايش داستان مي نويسد و فرصت بازخواني و دوباره نويسي و از اين قبيل را ندارد. ته ذهنم جا افتاده بود كه داستايوفسكي پرسوز و گداز مي نويسد و چندان در بند ظرايف داستاني نيست. قمارباز ترجمه حسيني را كه دست گرفتم جا خوردم وقتي ديدم راوي داستايوفسكي زبان خاص خودش را دارد. از اصطلاحات مناسب حال يك قمارباز روسي استفاده مي كند. بقيه آدم هاي داستان هم همين طور. از اين قبيل اند عبارت هايي مثل «كوتاه نمي آيم»، علي اعجاله، ردخور نداشت، جيك وبوك، توي نخ رفتن، زابرا شدن، «شستم خبردار شد»،«چس خوري»، كلهم اجمعين، عوام كالانعام، شتيلي بگير، سلسله بندنده ام، خاك بر سر من بكنند، از تك و تا افتادن، قاطي كردن، دبنگ، ريغ رحمت را سر كشيدن، پول يامفتي، والذاريات گفتن، لاكردار، چشم سفيد، آكله، مصبتو شكر. براق شدن، ماهرخ رفتن، خنگوله و غلبات وجد. اين عبارات جز عبارت «مصبتو» و عبارت «انگار حكم ازلي اين بوده كه از بداختري و نفرين حصه يي ببرد،» (ص91) كه بوي ترجمه هاي حسيني را از فاكنر مي دهند در متن خوش نشسته است. به هر حال ديگر وقتش شده بود كه قمارباز داستايوفسكي به زبان روزمره فارسي هم به كلام درآيد و اين مغتنم است.

 

قمارباز داستان تعدادي آدم است كه جمع شده اند در شهري به نام ورتمبرگ و منتظرند خبر مرگ مادربزرگ از سن پترزبورگ برسد؛ يك ژنرال بازنشسته شاخ شكسته كه عاشق مادموازل بلانش فرانسوي شده است كه قرار است وقتي بله را بگويد كه مطمئن شود ژنرال وارث ثروت مادربزرگ مي شود، يك فرانسوي قالتاق (دگريو) كه به ژنرال و پولينا پول قرض داده است و دو تا آدم عاشق؛ يكي راوي كه معلم سرخانه است و ديگري يك انگليسي به نام استلي كه در واقع كارش اين است كه گره هاي داستان را باز كند و بخش هاي مختلف آن را به هم وصل كند. ما همان طور كه گروه منتظر اعلام خبر مرگ مادربزرگ است، منتظر اين خبريم. اما داستايوفسكي همه را غافلگير مي كند. به جاي خبرش خود مادربزرگ مي آيد و وصف ورود صاعقه وار و واكنش گروه به اين ورود از صحنه هاي بي نظير در دنياي داستان است. اما اين تازه اولش است. مادربزرگ شروع مي كند به قمار كردن و بعد از چند بار برد، يك دفعه دار و ندارش را به باد مي دهد و راهي سن پترزبورگ مي شود. مادموازل بلانش ژنرال را ول مي كند و همه چيز به هم مي ريزد. بعد از چند پرده در داستان راوي وقتي به اتاقش برمي گردد پولينا را آنجا مي بيند. متوجه مي شود او به دگريو بدهكار است. راه مي افتد مي رود قمارخانه. پول هنگفتي مي برد و مي آورد مي دهد پولينا. اما پولينا بعد از آنكه شبي را مي گذراند، پول را با تحقير رد مي كند. پولينا مثل بسياري از زنان داستايوفسكي شخصيتي مرموز دارد و نيروي قهار و مهارناپذيري بر مردان داستان وارد مي كند. او شباهت زيادي به قهرمان زن رمان ابله آناستازيا دارد. راوي خود را در برابرش حقير و بي ارزش تصور مي كند. يك لاوجود. مثل برده يي كه صاحبش مي تواند در برابرش لخت شود بي آنكه وجودش را حس كند. از همين نظر راوي اجازه مي دهد به او اظهار عشق كند. انگار بگو كه بخواهي كسي را سرگرم كني. اين همان زني است كه در بسياري از داستان هاي داستايوفسكي ظاهر مي شود. اما اين قدرت اهريمني در انتهاي داستان به صورت ملودراماتيكي به باد مي رود. استلي به راوي مي گويد پولينا او را دوست دارد. البته اين را وقتي مي گويد كه ديگر همه چيز از دست رفته است.

 

 

در قمارباز راوي عقايدي هم درباره روس ها و آلماني ها و فرانسوي ها و انگليسي ها ابراز مي دارد. به طور كلي روس ها را آدم هايي اهل خطر و بي پروا از آينده و بي حساب و كتاب مي داند. آنها را موجوداتي عاطل و باطل مي داند كه حتي اگر قمار مي كنند در انديشه جمع آوري پول و پله نيستند. قمار مي كنند تا تفريح كنند. و چند صباحي را خوش باشند. در مقابل آلماني جماعت را موجودي سر

مايه دار و پول پرست مي داند كه همه زندگي اش را به خواندن كتاب هاي تعليماتي مي گذراند و فرانسوي جماعت را آدم حقه بازي مي داند كه ظاهر آراسته يي دارد و مخصوصاً دختران ساده روسي را شيفته خود مي كند. در نهايت راوي مي ماند و بطالتي بي انتها و وعده هايي براي كار كردن به خود و باز بيهوده و هوس قماري ديگر.

 

به نظرم داستان بر زمينه عشق راوي به پولينا بنا شده است. اما اين پي و بنا رفته رفته با اظهار نظرهاي راوي درباره ملل مختلف و درس دادن به دختران روس كه مراقب مردان خوش نماي فرانسوي باشند، و درباره آداب قمار و از اين قبيل و بعد حضور پررنگ مادربزرگ به پس زمينه رانده مي شود. ما همه مي خواهيم بدانيم اين پولينا چرا چنين قدرتي بر راوي اعمال مي كند. پولينا بيشتر در سايه است. البته شايد هم نويسنده چاره يي نداشته است. براي آنكه يك موجود خارق العاده تصوير كني نمي تواني دم به دم بياوريش جلوي تصوير. اين قدرت مي توانست تا آخر بماند در صورتي كه آن اظهار عشق آبكي به واسطه استلي صورت نمي گرفت. البته داستايوفسكي در ابله سنگ تمام مي گذارد و تصوير اين زن را با قدرت كامل به نمايش مي گذارد.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

نویسنده : میخائیل شولوخف

مترجم : منوچهر بیگدلی خمسه

 

برنده نوبل ادبیات سال 1965

 

در مورد نویسنده :

 

میخائیل شولوخف در ۲۴ ماه مه سال ۱۹۰۵ در روستای کروژلین واقع در بخش قزاق نشین وشنسکایا پابه عرصه‌ وجود گذاشت. پدرش یک دهقان خرده مالک بود. شولوخف تا سال ۱۹۱۸ تحصیل ‌کرد، ابتدا در دبستان روستا و سپس در دبیرستان شهر به تحصیل پرداخت ، ولی جنگ داخلی که در آنزمان آغاز گردید وی را از تحصیل بازداشت و از سال ۱۹۱۸ مشغول کار شد. در مدت پنج سال او بارها پیشه خود را تغییر داد. از سال ۱۹۲۳ نوشته‌های شولوخف در مطبوعات به چاپ رسید. در جنگ دوم جهانی شولوخف به عنوان خبرنگار در جنگ شرکت داشت.

میخائیل شولوخف، به خاطر خدماتش در زمینه‌ رشد و تکامل ادبیات روسیه به لقب نویسنده‌ ملی، دریافت عالی‌ترین نشان لنین ، جایزه‌ دولتی و جایزه نوبل سال ۱۹۶۵ موفق شد. او به عنوان آکادمیسینی که آثار ادبیش دارای شهرت جهانیست و نویسنده‌ یی که نام وی بر ادبیات روسیه می‌درخشد شناخته شده است و با نوشته‌های خود عشق و علاقه‌ مردم را به خود جلب کرد. شولوخف با قلم توانای خویش مناظری از زندگی و اخلاق انسانی را بگونه استادانه خلق کرده و تجسم بخشیده که موجب شهرت جهانی وی گردیده است.

مطبوعات جهان ضمن تفسیر کتاب‌های شولوخف آنها را : « شاهکارهای قرن » و « صخره‌های ادبیات جهانی » و « فرهنگ شکوهمند قرن بیستم » نامیده‌اند .ژان کاتالا نویسنده‌ فرانسوی درباره‌ او نوشته است: « شولوخف نویسنده‌ یی است که افکار او با هنرش چنان در آمیخته که نمی‌توان یکی را از دیگری جدا ساخت و نویسنده‌ یی که خلاقیت او عبارتست از بیان زندگانی انسانیت.» میخائیل شولوخف داستان‌های بسیار نگاشته که بعضی از آنها مانند «سرنوشت یک انسان »،« کره اسب»، « دون آرام »، «‌زمین نوآباد » و « آنها برای میهن پیکار می‌کردند » به فارسی ترجمه شده است و یادداشت‌ها و مقالات بسیار نیز به رشته‌ تحریر در آورده است. کتاب‌های او به بیش از هفتاد زبان ترجمه گردیده و در میلیون‌ها نسخه منتشر شده و از روی برخی از آنها فیلمنامه ها تهیه و ساخته شده است.

 

در مورد کتاب (دن آرام):

 

«دن آرام» از آثار جاویدانه ادبیات جهان بشمار می‌رود که به شیوه رئالیزم اجتماعی به نگارش درآمده و رویدادهای یک دوره بسیار با اهمیت تاریخ مردم روسیه را به بهترین طرز و عالی‌ترین بیان بازتاب می‌دهد.

میخائیل شولوخف (1905-1984) رمان‌نویس بزرگ روس در منطقه علیای رود دن چشم به جهان گشود و تقریباً تمام عمرش را نیز در همان منطقه گذراند. بسیاری از شخصیت‌ها و رخدادهای رمان «دن آرام» زاییده خلاقیت و اطلاعات دست اول نویسنده است. دن آرام (که نوشتنش از 1928 تا 1940-12 سال- به درازا کشید) بزرگترین اثر شولوخوف است که جایزه نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد. (1965).

«دن آرام» تصویری است همه‌جانبه از زندگی قزاق‌ها در زمان صلح، سال‌های سرنوشت‌ساز جنگ اول جهانی، انقلاب 1914 اکتبر روسیه و یک جنگ داخلی تلخ. حماسه شولوخوف همچون «جنگ و صلح» تولستوی تلفیقی است از خصوصیات رمان‌های خانوادگی-اجتماعی و تاریخی. نویسنده حوادث رمان را عمدتاً بر محور تجسم خانواده یک قزاق به نام «مولوخوف» متمرکز می‌سازد که پسر کوچکش «گریگوری» قهرمان نخست آن است.

گریگوری شخصیتی دوست‌داشتنی، شجاع، جنگاور و خستگی‌ناپذیر است که در تمام رویدادهای بزرگ تاریخی حاضر شده است. در جستجوی عدالت، گاهی با سرخ‌ها ارتباط برقرار می‌کند و گاهی به سراغ سفیدها می‌رود. (سرخ لقب کمونیست‌ها و سفید عنوان طرفداران امپراتوری است). تجربیات سیاسی و نظامی گریگوری که به خاطر حوادث و مشکلات جنگ اول جهانی و انقلاب روسیه به دست آورده در پس داستان عشق شورانگیز و غم‌انگیز وی رنگ می‌بازند.

«دن آرام» لبریز از حوادث ناگوار و برجسته‌ای است که بر اثر رویارویی‌های شخصی یا اجتماعی-سیاسی پیش می‌آیند. خیانت در عشق، مرگ خشونت‌بار، دهشت، وحشت و عذاب همراه با آرامشی حماسی، مجسم می‌شوند.

در رمان «دن آرام» بیش از 2000 مورد تشبیه ادبی به کار رفته است که سه برابر تشبیه‌های به کار رفته در «جنگ و صلح» تولستوی است. یک چهارم این تشبیه‌ها از زبان شخصیت‌های رمان بیان می‌شود که خود دلیلی است بر رنگارنگ بودن زبان قزاق‌ها.

صفت‌ها و استعاره‌های به کار رفته در دن آرام بومی و پرتنوعند. بیش از 3000 واژه در وصف بیش از صد رنگ مختلف به کار برده شده است.

خواننده این رمان از جند جهت بسیار خوشوقت است. اول اینکه با خواندن این کتاب می توان با مردمان برهه‌ای از تاریخ (سال‌های اولیه قرن 20) روسیه زندگی کند. دوم با قلم روان شولوخف به لذتی ادبی رسید.

 

« دن آرام » اثر عمیقی است که از نظر حقیقت عینی انسان را دچار حیرت می‌سازد. ماکسیم گورکی بنیان گذار ادبیات شوروی برای این اثر شولوخف ارزش بسیار قائل شد. گورکی چنین گفته بود: « این رمان را فقط با جنگ و صلح اثر تولستوی می‌توان سنجید. » لوناچارسکی نیز درباره‌ این رمان چنین نوشته بود: «رمان دن آرام شولوخف که هنوز به پایان نرسیده، اثری است موثر و تصویری است از زندگانی مردم و از نظر هنری بهترین پدیده در تاریخ ادبیات روس می‌باشد. »

 

منتقدان دن آرام را «حماسه‌ای تراژیک» خوانده‌اند، تراژدی یک زوج، یک قوم، یک عصر؛ ولی حماسه مردی مغرور، با شهامت و در جستجوی مطلق

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

خاطرات روسپیان سودازده ی من

نوشته گابریل گارسیا مارکز

ترجمه امیر حسین فطانت

 

کتاب خاطرات روسپیان سودازده من ( دلبرکان غمگین ) نوشته گابریل گارسیا مارکز نویسنده پر آوازه کلمبیایی که در ایرا ن به آن اجازه انتشار نداده اند به فارسی ترجمه و منتشر شد. این کتاب که به علت بیماری و کهولت مارکز شاید اخرین کتاب او باشد در اکتبر 2004 به بازار آمد و چاپ اول ان در یک میلیون نسخه منتشر شد. روسپیان سودازده من موجب سر و صدای زیادی در مطبوعات و محافل هنری شده است.

 

فرازی از کتاب که در پشت جلد آمده است دریچه ایست به رمان آخر مارکز:

« در سالگرد نود سالگی ام خواستم شب عشق دیوانه وار را با نوجوانی باکره به خودم هدیه دهم. به یاد رزا کابارکاس افتادم؛ مالک یک خانه مخفی که عادت داشت هروقت خبر تازه ای به دستش میرسید آنرا به مشتریان خوبش اطلاع دهد. هچ وقت به او و به هیچکدام از پیشنهادهای وسوسه انگیز و بی شرمانه اش تن در نداده بودم، اما او اصولی را که من به آنها اعتقاد داشتم قبول نداشت و با لبخندی موذیانه میگفت: اخلاقیات هم بستگی به زمان داره، خواهی دید. »

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...