مشاعره با اشعار شاعر پيشنهادی

[Himmler 22,171]

افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست

فریاد که فریاد رسی پیدا نیست

...................

 

 

 

مسعود سعد سلمان

[ترانه18 8,013]

مسعود که هست سعد سلمان پدرش

جایی است که از چرخ گذشته است سرش

 

در حبس بیفزود به دانش خطرش

 

عودی است که پیدا شد از آتش هنرش

 

************************

 

عراقی

[Himmler 22,171]

تا بر قرارحسنی دل بیقرار باشد

تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد

 

........................

 

 

فردوسی

[ali6668 1,159]

چو هر سه بیابی خرد بایدت

شناسنده ی نیک و بد بایدت

 

خاقانی

[*lotus* 20,275]

عقل در عشق تو سرگردان بماند

چشم جان در روی تو حیران بماند

در ره سرگشتگی عشق تو

روز و شب چون چرخ سرگردان بماند

مولانا

[Himmler 22,171]

اگر بی من خوشی یا را به صد دامم چه میبندی

و گر ما همی خواهی چرا تندی؟ نمیخندی

[*lotus* 20,275]

اگر بی من خوشی یا را به صد دامم چه میبندی

و گر ما همی خواهی چرا تندی؟ نمیخندی

چون شاعر پیشنهاد ندادین من با فروغ میخونم

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور

فردوسی

[AFARIN 7,196]

كه يزدان ز ناچيز چيز آفريد

بدان تا توانايي آرد پديد

 

=========

پروين اعتصامي

[*lotus* 20,275]

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست........

 

فریدون مشیری

[ali6668 1,159]

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 

شهریار

[*lotus* 20,275]

علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

هوشنگ ابتهاج

[Himmler 22,171]

سینه باید گشاده چون دریا

تا کند نغمه ای چو دریا ساز

نفسی طاقت آزموده چو موج

که رود صد ره براید باز

تن طوفان کش شکیبنده

که نفرساید از نشیب و فراز

بانگ دریادلان چنین خیزد

کار هر سینه نیست این آواز

.....

 

 

فروغ

[*lotus* 20,275]

نیمه شب گهواره ها ارام میجنبند

بی خبر از کوچ درد الود انسانها

باز هم دستی مرا چون زورقی لرزان

میکشد پارو زنان در دام طوفان ها

سهراب سپهری

[AFARIN 7,196]

من نمی دانم

که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.

چترها را باید بست.

زیر باران باید رفت.

 

^^^

حافظ

[*lotus* 20,275]

یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور

کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

دین سرشوریده باز اید بسامان غم مخور

احمد شاملو

[نیمه ماه 2,908]

آنکه می‌گوید دوستت می‌دارم

خنیاگرِ غمگینی‌ست

که آوازش را از دست داده است.

 

بیدل دهلوی...

[*lotus* 20,275]

ذره تا خورشید امکان، جمله، حیرت زاده اند

 

جز به دیدار تو چشم هیچکس نگشاده اند

 

سیمین بهبهانی

[نیمه ماه 2,908]

من با تو ام ای رفیق ! با تو ... همراه تو پیش می نهم گام

در شادی تو شریک هستم ... بر جام می تو می زنم جام

 

 

شهریار...

[*lotus* 20,275]

علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را

که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را

خاقانی

[ترانه18 8,013]

یارب از عشق چه سرمستم و بی‌خویشتنم

دست گیریدم تا دست به زلفش نزنم

 

رهی