رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

سلام :icon_gol:

 

نشد که کل تاپیکو بخونم واسه همین شاید نظر من تکراری باشه:ws52:

 

آدم ها سلیقه های مختلفی دارن و از نظر روانشناسی هم اینکه یک چیزی به شدت برامون جذاب باشه و بتونه مارو محو خودش کنه میتونه مثلا ریشه در گذشتمون داشته باشه و با یک قسمتی از ناخوداگاه ما ارتباط داشته باشه، یک اثر هنری هم همینه...و دیگه اینکه پسندیدن یک کار هنری علاوه بر این مسئله, به آشنا بودن با اون هنر، و عواطف و احساسات ما هم مربوط هست..

 

به نظر من هر هنرمندی با خلق هنرش حرف میزنه، و کسی که حرف های عمیق تری داشته باشه اثرش هم ماندگار خواهد بود..

مثلا من تا زمانی که با افکار و زندگی پیکاسو آشنایی نداشتم نقاشی هاش هم برام جالب نبود، ولی مثلا وقتی فهمیدم پیکاسو توی دوره آبی نقاشی هاش چه مسائل غمگینی داشته، اون نقاشی ها برای من متفاوت شد و درد پیکاسو و حرفهاش رو حس میکردم...

یا میبینیم که خیلی از سیاسی ترین آدم ها از هنرمند ها بودن...

 

کارهای الان گاهی خیلی از محتوا خالی هستند یا مثلا بعضی نقاشی های مدرن الان واقعا مفهومی ندارن، ممکنه فقط زیبایی داشته باشن(خیلی هاشون از نظر یک متخصص، زیبایی هم ندارن...) یک مدت اوج میگیرن و بعد تکراری میشن..به نظر من تابلوهایی که تکراری نمیشن پیام و مفهومی دارن که همیشه زنده و ارزشمندن و از بین نمیرن در گذر زمان...از هر سبکی هم که میخوان باشن..(البته بازم میگم سلایق و ارزش ها هم متفاوته ولی تو خیلی چیزها آدم ها اشتراک دارن..)

:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 76
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مرسی بچه ها از نظراتتون :icon_gol:

خیلی خوب داره پیش میره

فکر میکنم همینطوری ادامه بدیم به جاهای خوبی برسیم

به نظر من اثری ماندگار خواهد ماند که مبتنی بر روان انسان باشد.

 

روان انسان هم یعنی آرامش،هر اثری که به انسانها آرامش بده میتونه ماندگار بمونه.

 

به نظر من فرهیخته ترین انسانها کسانی هستند که میتوانند اثری هنری بیافرینند که زمان بر آن تاثیر نگذارد.

مرسی اسی جان

ولی میشه بگی تعریفت از ارامش چیه؟

هنر کلا ارامش بخشه (برای اهلش البته) ولی اینکه بگیم یه کاری ارامش بخشه نمیدونم یعنی چی

منظورت یه موضوع ارامش بخشه؟ مثل مونالیزا مثلا؟ که یه ارامشی تو نگاهش داره؟ یا یه منظره ی زیبا؟ یا ..؟؟

اگه اینطوره خب ما اثاری هم داریم که ارامش (با این تعریف) توشون نیست ولی بینهایت تاثیرگذاره! یعنی با دیدنش کاملا احساست برانگیخته میشه

مثل همون نقاشی های ونگوگ یا مثلا این نقاشی:

 

karavajo02.jpg

 

(این کارهارو البته باید بزرگ دید البته تا بشه تا حدی حسش رو درک کرد و البته بدیهیه که کارها از نزدیک حس واقعیشون مشخصه ولی خب ما محدودیت داریم. این عکسو موقتا تواین سایز گذاشتم عکس بزرگترشو گیر اوردم لینک میدم)

واقعا کار تاثیر گذاریه نیست؟ حسش بهتون منتقل نمیشه؟

به نظر من خیلی عوامل میتونه تاثیر داشته باشه

شاید به زمینه ای که میخوای کار کنی بستگی داشته باشه

خیلی وقت ها جدید بودن موضوع باعث ماندگاری میشه ی وقتایی هم تاثیری که اون اثر در یاد آوری گذشته داره!

یا صداقتی که تو موضوع هست یا همون آرامشی که بقیه گفتن یا به قول معروف هر چه از دل برآید بر دل نشیند.

و خیلی چیزای دیگه

ممنون از اینکه شرکت کردید:icon_gol:

درباره صداقت درسته .. و قبلا هم گفتم کاری که صداقت نداشته باشه و اغشته به ریا باشه هیچ وقت حتی برای مدتی محدود اثرگذار نیست چه برسه به ماندگار شدن

اما درباره موضوع و ارامش موضوع فکر میکنم همونی میشه که تو پاراگراف قبل گفتم

و ما موضوعاتی هم داریم که به اونشکل احساس ارامش ندارن ولی بینهایت تاثیرگذارن.

:ws37:این از اون بحث هاست که هر ترم توسط اساتید گرامی تحت عنوان " راز ماندگاری آثار برجسته معماری در چیست ؟ " مطرح میشه ...

آخر اکثرشون رسیدیم به این که : عامل بقای هر اثر در ذهن مردم در طول زمان توجه به خواسته ها و نیازهای بشر و رفع اونها به اشکال مختلف در همه زمانهاست... ( یا شاید بشه گفت مردم واری)

مرسی لیلی جان

جدا با شما بحث میشه؟

ما بحثی دراینباره نداشتیم هیچ وقت! و تنها همین استادمون اون هم به طور کلی و در کل هنرها مطرح کرد.

اما درباره مردم واری .. میشه یه کم بیشتر توضیح بدی؟

مردم واری یعنی چی؟ یعنی مردم بپسندن؟

البته نمیخوام فقط در یه رشته بحث کنیم واسه همین نیازها و ... رو اگه معتقدی از دلایلشه به باقی هنرها هم بسطش بدی و دربارش توضیح بدی

چون مثلا درباره معماری خب اینکه مثلا یه ساختمان از ابتدا برای برطرف کردن نیاز انسان برای داشتن سرپناه شکل گرفته و این پایه شه شکی نیست و باید این نیازهارو درخودش برطرف کرده باشه که بخوایم بیشتر پیش بریم و مساله ی تاثیرگذاری وماندگاری رو توش مطرح کنیم.

چون رفع نیاز بشر همین الان هم با همین ساختمانهای قوطی کبریتی انجام میشه!! ولی خب اثرگذاری ...

پس اگه صرفا دلیل مردم واری هنر (با همین برداشتی که داشتم) باعث این ماندگاری باشه پس الان مثلا از فیلمهای مهران مدیری میشه به عنوان ماندگارترین اثار هنری (حالا حتی تو ایران فقط) نام برد! ولی ...

لینک به دیدگاه

بچه ها من همین جا یه توضیحی بدم

البته قبلا هم گفتم ولی خب تکرارش شاید بد نباشه

منظور من از ماندگاری صرفا ماندگاری اسمش نیست! اینکه مثلا خیل عظیمی از مردم دنیا هنرمندشو بشناسن یا کارشو دیده باشن .. نه!

منظور از نظر اثرگذاری کار روی مخاطبه

اینکه وقتی میشنوی .. جذبت کنه.. محوت کنه ... تورو با خودش درگیر کنه .. (یه جا مثال زدم که مثلا مدتی به یه تابلوو خیره شدی بدون اینکه گذر زمان رو حس کنی ولی جذبت کرده)

منظورم از اثرگذاری اینه

اثری که هنگام دیدنش روت میذاره .. هنگام برخورد با اثر

گاهی ممکنه هیچ اثری روت نذاره! ولی گاهی مجذوبش بشی و تو فکر بری چی ِ این کار اینجوری تورو درگیر کرده و روت اثر گذاشته؟

نمیدونم میتونم منظورمو برسونم یا نه

ولی صحبت ما اصلا سر شناخته شدن یا نشدن اثار نیست. شاید یه تابلو رو کمتر کسی دیده باشه (حالا به همون دلایل سیاسی و ...) ولی کار واقعا اثرگذاری باشه

یعنی با دیدنش بی تفاوت نباشی بهش! و حتی همش دنبال یه چیز جالب توش باشی که کار برات جالب بشه و یا حتی به خاطر اسمش با تلقین بگی جالبه!

صحبت درباره اثریه که هنگام برخورد باهاش یه انگیزش احساس در ادم بوجود بیاره (حالا این احساس میتونه برای هرکس متفاوت باشه ولی مهم اینه که هست و احساسی ایجاد شده! و خود اثر بوده که احساس رو منتقل کرده نه اسم اثر نه اسم صاحب اثر و نه توصیفات بقیه درباره اون اثر!)

(البته میدونم صحبت درباره این سخته چون تا کاررو از نزدیک نبینی و تو فضاش قرار نگیری و با تمام وجودت حسش نکنی نمیشه به طور قطع دربارش نظر داد ولی خب ... )

لینک به دیدگاه

مرسی از دعوتت مریم عزیزم.

خوب من زیاد توی وادی هنرمندان نیستم اما واقعاً این حرفات رو حس کردم و چیزی که توی نظر خودمه رو حالا غلط یا درست بیان میکنم شاید برای تو هم کمکی شه.

 

دلیل اولی که به ذهنم رسید:

 

من خودم به شخصه عاشق شعرای سهرابم. خیلیا الان هستن که سبک شعریشون با سهراب یکیه و حتی کلماتشون هم عین سهرابه اما یه سری چیزا هست که تمایز رو به حد اعلا میرسونه و باعث میشه شعر سهراب فقط شعر سهراب باشه! اونم اینه که سهراب توی عصر و زمانی این شعرا رو گفته که معانی مثل الان اینقدر واضح نبوده اینقدر مردم جرأت موشکافی نداشتن. شاید درست نباشه بگم جرأت چون منظورم شجاعت نیست. منظورم اینه که خوب طبیعیه که اون زمونه مردم دیدشون کاملاً با مردم الان متفاوت بوده و خوب در بینشون یه اعجاز در شعرسرایی و ایجاد دریچه جدید ذهنی کاملاً صحبت برانگیز باشه. این همون جذابیت شعر سهرابه.

اون صراحت کلام و آگاهی در پشت کلامش میتونه نمودی از تفکرش باشه که مردم الان این تفکر رو دارن نه اون دوره و این حد دانایی میشه جذابیت کاراش.

 

دلیل دوم:

 

خوب میدونی یه مساله ای هست و اونم اینه که همیشه گذشت زمان باعث ایجاد اسطوره ها میشه. ما توی این عصر رواسمون خیلی این حرفا تکراری به نظر میاد اما کتابی که 100 سال دیگه خونده میشه داره دیدگاه 100 سال قبلو میرسونه و یه جورایی یه تاریخچه از تفکرات اون زمونست. یا همینطورم یه نقاشی. نقاشی که ممکنه 10 روز پیش کشیده شده و اصلاً انگیزه توی حتی دیدنش درست نکنه اما 100 سال دیگه با ذهنیت جدیدی بهش نگاه میشه و دنیایی از حرف رو برای اون مردم داره.

 

 

دلایل بعدی رو هم می نویسم

:w16:

لینک به دیدگاه

راستی بچه ها

من همینجا عذرخواهی میکنم اگه بعضی پستهارو جدا نقل قول نمیکنم و روش جدا صحبت نمیکنم

مثل اینکه ناراحتی ایجاد کرده ولی سوءتفاهم نشه اینکار منظوری پشتش نیست

منم خودم یکی مثل شمام که جواب این سوالو نمیدونم و تنها تفاوت من با شما اینه که استارت رو من زدم.. پس اگه بحثی رو پستی نمیکنم دلیلش اینه که هنوز به قطعیتی دربارش نرسیدم که بخوام نظر بدم یا رد یا نقد کنم و هنوز برای خودم گنگه واسه همین میخونم و تو ذهنم نگه میدارم و روش فکر میکنم اگه تونستم حلش کنم بعدا مطرح میکنم.

یه دلیل دیگه اش هم اینه که ممکنه اون بحث رو تو پستهای قبلی دربارش گفته باشم و دیگه تکرار نکنم که خسته کننده بشه

از طرفیم بحث سنگینیه بچه ها و پستها زیاد

برای اینکه بتونیم به نتیجه برسیم گاهی باید از عمق درومد و کمی هم از دور صحبتهارو دید و کلیت رو بررسی کرد

مثل یه تابلوی نقاشی که با اینکه تو تمام جزییاتش دقت میکنی و روش کار میکنی ولی گاهی باید فاصله بگیری تا از دور کلیت کار رو ببینی و مطمئن شی بیراهه نرفتی و با بازی زیاد باجزییاتش اصل و ایده فراموش نشده و خرابش نکردی.

پس امیدوارم درک کنید و اینرو به حساب بی اهمیت شمردن نظر، سطحی شمردن یا ... نذارید. همه ی نظرات دارن با هم به ما کمک میکنن به جواب برسیم و از این بابت باز هم ازتون ممنونم که شرکت میکنید.

و البته خواهشی هم که دارم اینه که فراموش نکنید من هم مثل خودتونم و اگه پستی میزنم به حکم پاسخگویی نیست! بلکه تبادل اطلاعات و درنهایت پیش بردن بحثه .

پس ممنون میشم همزمان با اینکه وقت میذارید و پست میدید پستهای دوستان دیگه رو هم بخونید و اگه نظری روی اونها دارید بگید.

اولشم گفتم هر صحبت و هر برداشتی ممکنه جرقه ای بشه که در نهایت مارو به نتیجه برسونه.

پس لطفا نظراتتون رو از همدیگه دریغ نکنید.

بازم ممنون از همگی :icon_gol:

لینک به دیدگاه
به نظر من برای اینکه راز ماندگاری یک اثر هنری رو متوجه بشم باید به آثار ماندگاری که الان وجود داره رجوع کنیم و ببینیم چه خصوصیاتی دارند.

خب هر هنری هم فکر میکنم راز های مخصوص به خودش رو داره.

مثلا وقتی میریم سراغ نقاشی خب همه ی ذهن ها طبیعتا میره سراغ داوینچی،پیکاسو،ون گوگ،دانته،دالی که خب نقاشی های ماندگاری رو کشیدند.همه ی این ها یه سری اتفاقات تو زندگی براشون افتاده یا یه جور فلسفه ای برای خودشون داشتند یا بهش رسیدند که بر اساس اون کار رو خلق میکردن.در مورد داوینچی مثلا خب البته شاید شما موافق نباشید اما من به فراماسون ها و استادهای اعظم اعتقاد دارم که آره همچین چیزهایی بوده و احتمال بسیار زیاد داوینچی هم یکی از استاد های اعظم بوده.خب تابلوهای ماندگار داوینچی چی هست؟لبخند مونالیزا؟شام آخر؟این ها بر اساس دیدگاه داوینچی کشیده شده.صد البته که اون یه نقاش ماهر بوده اما اگر یک فلسفه ای توی زندگیش نبود نمیتونست یک کار ماندگار رو خلق کنه به نظر من.مگه دانته نقاش بزرگی نبود؟من خیلی از نقاشی های ون گوگ رو دادم که دسته بندی کردم رو تاریخ کشیده شدن آن ها.اگه با دقت نگاه کنیم علاوه بر پیشرفت تکنیک پیشرفت فکری رو هم میشه تو کار دید.

بقیه ی هنرها هم همینجور.موسیقی های کلاسیک موتزارت و بتهوون.ببینید این ها شاید خیلی از کارهایی هم که میساختن فکر نمیکردن که اون یه موسیقی ماندگار بشه و به این قصد شاید نمیساختن،اما با اون نت ها یه حرفی رو میخواستن بزنن.وقتی بتهوون خودش کر هست و از روی نت میسازه یه آهنگ رو خب این دیگه کاری به صدای موسیقی نمیتونه داشته باشه.نگاه میکنه ببینه نت ها سر جای خودش هست؟اگه یه نت بره اول مثل این میمونه که فعل بیاد اول جمله.مثلا بگی :است هوا سرد

یه سری شرایطی من میگم اینا تو زندگیاشون داشتن که خواسته یا ناخواسته تو خلق اثر دخالت داشته.

وقتی اسم مجسمه سازی میاد خب شاید خیلیاتون میرین سراغ میکل آنژ ولی من نمیگم ذهنم سراغ میکل آنژ نمیره اما فورا میره سراغ برنینی.خب میکل آنژ رو که اکثرا میدونیم شاید یه مقدار شاید هم بیشتر از یه مقدار باشه اینی که میخوام بگم اما راز ماندگاری کارهاش یه جورایی مذهب هم بوده.میبینیم که چقدر از کاراش مذهبی هست.که خب میگن مجسمه ی پیتا بهترین و ماندگارترین مجسمه ی دنیا هست که شاید بشه گفت ماندگار ترین مجسمه ی مذهبی هست اما اسم میکل آنژ شاید باعث بشه خیلی ها مجسمه های برنینی رو ندیده باشن.پس معروفیت خالق هم میتونه به ماندگاری اثرش کمک کنه.یه چیز دیگه که میخوام بگم برین تصویر مجسمه ی تجاوز به پرسفونه یا پروسرپینا رو ببینید شاید خیلیاتون ندیده باشید که این مجسمه به نظر من ماندگارترین و زیباترین مجسمه ی تاریخ هست که اثر برنینی هست.خب شاید بعضی هاتون هم با دیدن این مجسمه همین نظر رو پیدا کنید پس یه جورایی باید بین همون آثار ماندگار هم تفاوت قائل شد و اینکه خالق کی هست و چه دیدگاهی داشته یا چه جور زندگی داشته مثل برنینی درگیر ماجرای عشقی بوده و خیانت و این مسائل...

یک مسئله ی دیگه ای هم که هست زمان فکر میکنم برای ماندگاری یک اثر مهم هست.یعنی اگه لبخند مونالیزا اگه در این زمان کشیده بشه شاید هیچوقت به این صورت خواهان نداشته باشه و تبدیل به یک اثر ماندگار نشه.

 

موضوع کار هم باز به نظر من مهم هست و تاثری داره و ذهنیتی که ایجاد میکنه در خواننده.

البته در هنرهایی مثل سینما و تئاتر ماجرا فرق میکنه و به گونه ای دیگه هست.

با تشکر از مریم جان به خاطر تاپیک خوبش:icon_gol:

مرسی حمید :icon_gol:

ولی خب این بحث رو الان توضیح دادم که صحبتم سر شناخته شده بودن نیست

پس اگه میشه الان با درنظر گرفتن این موضوع نظرتو بگو

ممنون

حالا پريده اين همه نوشتي اگه نمي پريد چي ميشد! w58.gif

خواهش ميكنم ايشالا جبران ميكني! :4chsmu1:

اون قسمتايي رو كه آبي كردم اصلا" متوجه نميشم! :ws52: يكم در مورد اين "ماهيت" توضيح بده ، بعدشم اگه ميدوني چه چيزي از يه كار اثري ماندگار ميسازه پس ديگه چرا اين تاپيكو زدي ؟!

 

 

 

منظورم از شانس ،‌ شانس توي خلق شدن اون شاهكاره ، مثلا" گلزني توي فوتبال هم يه جور هنره ممكنه يه بازيكن يه بار از وسط زمين يه شوت بزنه بره توي گل ، بشه بهترين گل سال ولي اگه يه ميليون بار ديگه هم توپو بدي به همون بازيكن از وسط زمين شوت بزنه عمرا دوباره همچين اتفاقي بيفته!

يا در مورد تابلوي موناليزا من نميدونم داوينچي دقيقا از چه چيزي الهام گرفته كه موناليزا رو خلق كرده ولي ميتونست اون چيزي كه ازش الهام گرفته براش اتفاق نيفته پس مديون شانس بوده كه اون چيز الهام دهنده براش مهيا شده.

البته مطمئنا" ميزان تاثير شانس توي هر اثر متفاوته .

w000.gif

 

ببین منظورم از ماهیت یه جورایی ایده ی کاره یا نه شاید بشه گفت حس کار.. حسی که ازش بهت منتقل میشه.

حسی که خالق اون کار میخواسته تو کارش بذاره و منتقل کنه و شاید بشه گفت یه جورایی حرف و هدف کاره .. حس کار..

نمیدونم چجوری بگم ... ببین مثلا نمیدونم برات اتفاق افتاده یا نه که تو بخوای یه منظوری رو تو یه کاری برسونی و اولشم خوب شروع کنی ولی گاهی اواسط کار با وررفتن زیاد یا گسترشش یا حتی کار زیاد روی یه نقطه که نباید خیلی کار میشده ناخواسته اون ایده رو توش خراب میکنی و دیگه توکارت دیده نمیشه.

یا حسی رو منتقل نمیکنه

این یه جورایی ماهیت کارت بوده که از بین رفته ..

نمیدونم شد یا نه! :ws3:

:banel_smiley_4: در اینکه یه کار خوب یه ایده و یه ماهیت باید داشته باشه شکی نیست! الانم همه ی کارهای خوب ایده و فکر و احساسی پشتشه و مسلمه! ولی خب این ایده و ماهیت حتما یه پسرفتی کرده که کل کار رو تحت تاثیر قرار داده. در واقع دنبال همون ماهیتیم!

یکی میگه موضوع و سوژه عوض شده و میگه قدیمیها مذهبی بوده ولی خب الانم کارهای منطبق با مذهب زیاد داریم ولی خب باز هم اون اثرگذاری رو ندارن!!

سوژه که همونه کارم حتی میبینی از لحاظ بصری ایرادی بهش نیست! ولی بازم وقتی میبینی حسی بهت منتقل نمیشه! مگه اینکه خودت درباره سوژه فکر کنی و یادت بیاد چی بوده و ... که خب این تلقینه و حس دادن به کار نه حس گرفتن!

پس یه چیز دیگس که باعث این شده نه فقط .. اون چیه؟

خب پس تو دنبال عواملي هستي كه قبلا وجود داشته و الان وجود نداره؟

 

باشه پس با اين حساب فعلا ميتونيم بگيم نبوغ براي ماندگاري اثر شرط لازمه ولي كافي نيست.

ببین دنبال اینم که بدون چرا اثار گذشته اثرگذاری بیشتری دارن. چرا تعداد اثار اثرگذار تو گذشته بیشتر بوده نسبت به الان! دلیل این پسرفت رو میخوام بدونم .. چون میگم حتما یه چیزی شده که به وضوح این اتفاق افتاده و درطول این همه سال فقط شیب نزولی داشتیم! نه حتی نموداری سهمی وار!!

 

كي گفته توي عصر ما اثر ماندگاري خلق نميشه ؟!!!!

 

شايد به قول خودت "اعجاز زمان ما" توي تابلوي نقاشي و ادبيات حرفي واسه گفتن نداشته ولي به نظر من توي خيلي از ژانرها اثر ماندگار خلق شده. مثلا" انيميشن شرك يه اثر ماندگاره كه مختص زمان ماست ، قرن 16 ام كسي انيميشن نساخته. يا اين همه نويسنده بزرگ توي قرنهاي پيش كدومشون تونستن يه اثري خلق كنن كه تمامي برهانهاي وجود خدارو نقض كنه ؟ به نظر من اعجاز زمان ما "روشن فكري" و بطور كلي تر "عقلانيت" هست كه باهاش اثر ماندگار هم زياد خلق شده .

ولي در مورد هنرهايي كه ميگيم افول كردن هم دلايل زيادي ميشه آورد كه اصلا" هم جاي تعجب نداره مثلا" اينكه چرا ديگه شاهكاري توي نقاشي خلق نميشه : يه دليلش اينكه چون چيزايي كه يه نقاش ازش ميتونه الهام بگيره كم شدن ولي در عوض ببين براي يه كاريكاتوريست چقدر سوژه واسه خلق اثر زياده !

 

پس ميتونيم بگيم : توي عصر ما هم اثر ماندگار خلق ميشه

من میگم! :w16::ws3:

 

شرک؟! w58.gif

(یه کم خندم گرفت راستش! :whistle:)

درسته شاید اینطور که میگی باشه ولی خب داری میگی مختص زمان ما! یعنی تاریخ مصرف رو براش لحاظ کردی و خودتم میدونی تاریخ مصرف داره.. ولی چرا همین شرک طوری درست نشد که همیشگی باشه؟ (البته به نظرم الان زوده درباره ماندگاریش حرف بزنیم باید گذر زمان رو داشته باشیم بعد! پس زیاد درباره این بحث نمیکنم)

 

چرا فکر میکنی الهامها کم شدن شادی؟

همین تابلوی شام اخری که حسین مثال زد.. یه سوژه بوده ولی سه نفر الهام گرفتن و کار کردن روش!

حالا به فرضم با قبول این موضوع یعنی میگی ما محکومیم به نابودی؟ به پسرفت؟ یعنی دیگه هیچ وقت تو این هنرها امکان اوج گرفتن نیست؟

لینک به دیدگاه
درود

از ظهر تا كنون خيلي سعي نمودم تا افكارم را مرتب كنم و مناسب براي نوشتن

اما خوب نشد

لذا پيشاپيش از براي آشفته نويسي خود پوزش مي خواهم

---------------

ساختار بدن آدمي داراي يك سري روابط پيچيده است كه اغلب مي گويند ساختار عصبي

نحوه ي انتقال شناخت از اجسام و ايجاد عواطف همه و همه يك سري طول موج است كه در ذهن آدمي ايجاد مي شود

حال هر اثري و يا هنري كه بتواند طول موج زيبايي و يا حس رضايت را در ذهن شما فعال كند از نظر شما زيبا و جذاب است

اين يك مقدمه ي كوچك

مقدمه ي دوم:

در گذشته شناخت جامعه ي بشري از هنر و هنر مند بيشتر از امروز بود

امروزه اگر چه تعداد هنر مند بيشتر است اما شناخت سطحي تر است و شناخت عمق ندارد

مردم به ظاهر اگر چه هنر دوست تر شدند اما هنر شناسي ايشان كمتر شده

مقدمه ي سوم:

در آثار متقدمين هر چيزي كه در صحنه حاضر مي شود داراي مفهوم است و هيچ عنصري به خاطر پر كردن صحنه حضور نمي يابد

اما در آثار امروزي اكثر افكت ها و اكثر عناصر يا حضوري فرمايشي دارند و يا حضور در جايي دارند كه مفهوم مناسبي ندارند

مثال بزنم:

در كاشي كاري هاي قديم هر طرح اسليمي و گل و بته و جقه داراي مفهومي است و با در كنار هم قرار دادن اين مفاهيم نوعي زبان ايجاد مي شود

اما در كاشي كاري هاي امروزي اين مسله لحاظ نمي شود و براي همين كاشي كاري هاي امروزي نمي تواند با شما ارتباط برقرار كند

مثال:

در معماري قديم تمامي رواق ها و بر جستگي ها و تو رفتگي ها و .... داراي كاربرد و مفهوم است و هيچ چيزي تنها به خاطر زيبايي لحاظ نشده و و بر اساس نياز هاي اساسي آدمي طراحي شده است و لذا شما مي توانيد به راحتي با آثار باستاني ارتباط برقرار كنيد اما معماري هاي امروزي فاقد اين موضوع است و تنها بر جنبه ي زيبا شناختي تكيه مي شود لذا بعد از گذشت يك مدت كمي اين حس از بين مي رود و ديگر زيبا به نظر نمي رسد

مثال:

رقص هاي محلي در تك تك رفتارشان مفهوم نهفته است و در واقع زبان بدن است(كامل ترين اين زبان را در باله هاي هندي مي بينيم) اما در رقص هاي امروزي اين مفاهيم وجود ندارد و لذا هر چند سال شاهد بروز نوع جديدي رقص هستيم كه چند صباحي هستند و بعد منسوخ مي شود

مثال:

در موسيقي ايراني گذشته هيچ تحريري اضافه زده نمي شد و هيچ نتي در ساز اضافه نواخته نمي شد اين گونه بود كه آثار فاخري توليد مي شد كه سال هاي سال به ياد ها مي ماند

اما در موسيقي ايراني امروز نه تنها نت ها درست انتخاب نمي شود و در كنار هم قرار نمي گيرد بلكه تحرير هاي اضافي زده مي شود ساز ها به جا زده نمي شود و... اين است كه بعد از چند بار شنيدن يك اثر از آن خسته مي شويد

يا در آثار موسيقي غرب و سبك هاي جديد چون اين هم نشيني صحيحي وجود ندارد و شناخت صحيحي از نت هاي دروني بدن آدمي وجود ندارد نمي تواند ماندگار شود و تاريخ مصرف دارند

مثال:

در ادبيات قديم ما توصيفات لطيف وجود دارد وطبيعت گرايي و گرايش به محدت وجود دارد كه ذهن را نوازش مي دهد

آثار در عين سادگي حاوي مطالب عرفاني و مسايل جهان شناختي است

اما از دروه ي صفويه و حضور سبك هندي توصيفات بسيار بعيد و ارتباطات بسيار سخت در ادبيات راه يافت و بعد از آن دوره ي بازگشت كه به ظاهر بازگشت به سبك قديم بود اما انديشه هاي ناب از آثار ما رخت بر بست و اين شد كه علي رغم افزايش تعداد شاعران تعداد آثار فاخر بسيار كم شود

--------------------------

ببخشيد كه بسيار پراكنده و گسيخته از هم نوشتم

مرسی امیر جان :icon_gol:

با اجازه تکه تکه نظرمو میگم

راستش در کلیاتش باهات موافق نیستم اما :

درباره مقدمه ی اول: ساختار عصبی نکته ی جالبی بود .. تاحالا درنظر نگرفته بودمش .. درسته ولی خب طول موجی که گفتی خیلی گنگه برام.. مشخصه هر شیءای طول موجی میفرسته که وجودشو نشون میده و عکس العمل انسان بهش میشه احساس

اما اینکه طول موج زیبا و حس رضایت باشه ... به نظرم تنها این نیست . شاید بهتر باشه بگیم هر اثری که ساختمان اعصاب رو تحریک کنه و منجر به واکنش بشه. ولی خب به نظرت چجوری میشه به این پی برد که چی باعث این تحریک میشه. چجوری باشه تحریک میکنه و چجوری بی تفاوت؟

چرا بعضی اثار ذهن و اعصاب اکثریت رو درتمام دورانها تحریک میکنن و میشن ماندگار ولی بعضی موقته؟

اونها کجای سیستم اعصاب رو نشانه گرفتن که تحریک بیشتری رو ایجاد کرده؟

درباره این نظری داری؟

 

مقدمه دوم: نمیدونم راستش اینو قبول کنم یا نه فعلا دربارش به قطعیت نرسیدم.. از طرفی حرف خودت میفتم که گفتی هنر باید بردل مخاطب بنشینه! پس چطور میشه جایی مخاطب معیاره و الان سطح دانش هنری اون، سدی برای ماندگاری هنر؟

 

مقدمه سوم: با این اصلا موافق نیستم! :ws3:

هنر امروز هم اصل همخوانی و ترکیب درست عناصر رو همچنان درخودش داره. اینکه مگن هیچ عنصری نباید بی دلیل و بیربط باشه و نباید طوری باشه که با حذفش کار ماهیت کار همچنان به قوت خودش باقی باشه! و در واقع همین بحث اضافی بودن یکی از اصوله و بهش توجه میشه (کاری به اثار سطحی تر و پرایراد ندارم .. بحثی که الان دارم سر اثار قوی از نظر بصری و هنریه .. تکنیت، خلاقیت، ایده جدید، و ... اینها همه توش لحاظ شده و نمیشه ایرادی از نظر تکنیکی بهش گرفت ولی خب اثرگذاری اثار قدیمی رو نداره. بحث سر چرایی این موضوعه)

 

درباره مفهوم نداشتن اثار،راستش اینم نمیتونم قبول کنم و به نظرمن اینم دلیل این مشکل نمیتونه باشه. چون ما الان سبک کانسپچوآل رو داریم که کاملا مفهومیه! مفهوم رو داراست و بعضا اثرگذار هم هست ولی گذرا و با تاریخ مصرفه! یعنی گذر زمان از اثرگذاریش کم میکنه و حتی شاید بعدا هیچ اثری رو نداشته باشه

:ws51:

لینک به دیدگاه

چرا اینجا کسی اسپم نمیکنه؟:banel_smiley_4:

خب مریم جان تو میگی منظورت به شناخته شدن نیست،اما کدوم اثر ماندگار هست که شناخته شده نباشه؟من این جمله ات رو متوجه نمیشم.

تو میگی مثلا نگاه به یه تابلو کنی و اون تابلو تو رو به یه فضایی ببره و .... خب این میشه سلیقه فردی شاید اون اثری رو که تو میذاره رو یکی دیگه نذاره.اثری ماندگار هست که در بین اکثریت متخصصان اون هنر به عنوان یه اثر ماندگار شناخته بشه.طبیعتا وقتی اثر ماندگار باشه خالق اون اثر هم شناخته میشه و مشهور.من متوجه نشدم منظورت از شناخته نشده یعنی چی

اما بذار اینجوری بگم.عواملی که میتونه باعث جذب مخاطب بشه در مورد یک هنر به نظر من

1-خالق اثر هست هر چند تاثیر اون بعضی وقتا کم و بعضی وقتا زیاد میشه

2-اگه بخوایم فردی به این قضیه نگاه کنیم خب حالات و فلسفه ی فکری خود فرد میتونه تاثیرگذار باشه

3-زمان خلق اثر و اینکه اون اثر چه تفاوتی با اثرهای هم دوره ی خودش و ماقبل خودش داره که این خیلی مهم هست به نظر من.چون تفاوت ها هستند که باعث اهمیت میشند

4-اینکه خالق اون اثر با اون کار چه حرفی میخواسته بزنه و هدفش چی بوده

5-در بعضی از هنرها هم مدت زمان انجام کار میتونه یه نکته ی مهم باشه

لینک به دیدگاه
خب در رابطه با شام آخر ها و ماندگاری اونا بازم توضیحی که وجوود داره ، سلیقه ی مخاطبه . بین شام آخر ها ، شام آخر داوینچی به نظر ما ماندگار میاد ولی به نظر سایر ایتالیایی ها فقط اون اثر موندگار شده!!؟

یه مثال دیگه : لئوناردو داوینچی و میکل آنژ ، در یه دوره زندگی میکردن و جفتشونم نقاشی میکشیدن . ولی با این حال ، نقاشی های داوینچی رو بهتر میشناسیم و در نظر ما موندگار تره. به نظرت در نظر سایرین هم همینطوره؟ من که فکر میکنم اینطور نیست.

میشه مثال های دیگه ای هم زد . مثلا اشعار فارسی در نظر شعرا و نویسندگان خارجی . در نظر اون شاعر ، ممکنه گلستان سعدی یه اثر موندگار به حساب بیاد اما شاهنامه ی فردوسی جذابیت گلستان سعدی رو نداشته باشه. خب در نظر ایرانیا چطور!؟ البته این توضیح به نظر خودم ناقص هست و نمیشه اون رو به انواع آثار هنری تعمیم داد. در واقع به نظر خودم بهتر بود بین آثار هنری ، تفکیک انجام میدادیم تا تناقضی بوجود نیاد. منظورم اینه که دلیل ماندگاری یه تابلو رو نمیشه با دلیل ماندگاری یه شعر ، مقایسه کرد و هر کدوم تا حد زیادی با هم تفاوت دارن. بطور کل من فکر میکنم موندگاری هر اثر هنری مختص همون اثر هنری هست و نمیشه به آثار دیگه ای تعمیم داد . مثلا تابلوری ظهر عاشورا اثر استاد فرشچیان . باور کن اگه 100 نفر دیگه هم همچین تابلویی بکشن و حتی بهتر از استاد فرشچیان ، باز هم موندگاری تابلوی فرشچیان بیشتره و دلیلشم اینه که در زمان خلق اون اثر ، نمونه ای شبیه به اون وجوود نداشته و موضوع جالبی هم پشتش هست.

 

در مورد موسیقی و . . . خب درسته من حدود 5 ساله با این گروه موسیقی آشنا شدم ولی هم مدت 5 سال ، مدت کمی نیست و هم این فقط حرف من نیست که از بین گروه های Heavy metall ، فقط آثار متالیکا تا حد زیادی ماندگار شدن. در واقع با شنیدن سبک Heavy metall ، اولین چیزی که به ذهن یکی مثل من میرسه اسم این گروه هست.

 

طبق معمول یکم پخش و پلا شد! :ws52:

اره خب

نمیدونم شایدم همینطور باشه که میگی و کلی بحث کردن درست نباشه ..

میخوای جدا جدا نظرتو بگو روش بحث کنیم.. شاید اینطوری بهتر باشه و به نتیجه برسیم

 

 

درباره 5 سال بازم حسین کمه 5سال نسبت به عمر صدساله و 50 ساله اثارهنری نیست؟

میگم شاید واقعا اونها موندگار بشن ولی خب حتی تو همینم به نظرت دلیل موندگاری همین متالیکا چیه که هوی متال و بقیه اینطور نیستن؟

 

 

خواهش میکنم :icon_gol:

سرعت خلق اثر و اینکه جامعه به سمتی داره میره که دیگه اون شناختی که هنرمندای قدیمی بهش رسیدنو، کسی نداره.... خلق هنر فاخر به نظرم به یه فراغ بال هم احتیاج داره

حس میکنم تأمل کردن در حین خلق اثر، روی کار حتما تأثیر میذاره

 

 

آن برمیگرده به خیال و اون چیزی که هنرمند تو عالم خیال دیده، عالمی که ماده بهش راه نداره... دو تا خیال هست؛ خیال متصل و خیال منفصل؛ اون چیزی که تو عالم خیال شکل میگیره رو باید بعد مادی بهش بده، که بر اساس تواناییش و تخصصش این کارو میکنه

شایدم این کارو نکنه، در اون صورت دیگه هنری خلق نمیشه

 

 

اینکه اوکی :دی

 

 

نه میخوام بگم بعضی وقتا یه هنرمند اونقدر تخیلش قوی میشه که یه چیزایی رو میبینه که تو اون زمان شاید بقیه نتونن ببینن، وقتی یه اثر هنری آینده نگرانه ست، جلوتر از زمان خودشه، ممکنه اون موقع درک نشه، ولی مسلما یه زمانی میرسه که به حرفش میرسن و درکش میکنن و ارزش و جایگاه خودشو پیدا میکنه... هر وقت درک شد، اثرشو میذاره

 

 

این بستگی داره به چی بگیم هنر، تعریفمون از هنر چی باشه

الان به نظر من تعادل تو تمام آثار هنری نیست...بعضیا تعمدا کار بی تعادل میسازن، هنرشون تو بی تعادلیه یه جورایی

وحدتم همینطور... خیلی نقاشیا کشیده میشه خیلی آهنگا ساخته میشه، ولی وحدتی در کار نیست، هر قسمتی ساز خودشو میزنه

آره درسته هر شکل متقارنی، تقارن و تعادل و وحدت رو داره، ولی خلاقیت و بدیع بودنم میخوایم.. هنر هستن ولی ماندگار فکر نکنم

شادمهر جان الهام و اینا رو قبول دارم کاملا... آثار کاریکاتوریستارم قبول دارم بعنوان شاهکار... ولی مثلا بیست سال دیگه این کاریکاتورا چه جایگاهی دارن غیر ازاین که یادآور یه دورۀ خاص با شرایط خاصش هستن؟ شاید ما ببینیم کلی خاطره داشته باشیم ازش خیلی خوشمون بیاد، ولی کسی که مال نسل بعد از ماست هم براش همین مفهومو داره؟ تو یه شرایط دیگه و یا حتی بعضی وقتا تو یه کشور دیگه ممکنه این اثرو نداشته باشن...

ماندگار تو ذهن من اینه که زمان و مکانو بشکنه، به هیچ زمان و مکانی تعلق نداشته باشه

گفتم، شاید تو دورۀ خودشم کشف نشه، درک نشه، ولی اگه شد، دیگه میمونه همیشه

 

 

خب این شانس برای کسی که مثلا 17-18 سال طول کشیده تا یه اثرو تموم کنه هم مصداق داره؟ این الهام ها به نظر من دور و بر همه هست، ولی فقط بعضیا میتونن بگیرن چیه، و ازش استفاده کنن؛ یعنی شاید طرف با یه اشاره میفهمه باید چکار کنه

حتما همینطوره؛ مثلا یکیش فرشچیان :w16:

میدونی منم به این نتیجه دارم میرسم که زمانی که روی کارها گذاشته میشه میتونه یکی از دلایلش باشه

چون هرچی جلوتر میایم طبق همین موضوعی که تو هم گفتی به خاطر صنعتی شدن و سرعتی که تو دنیا هست و روز به روزم داره بیشتر میشه . قاعدتا مدت زمان زیادی نمیشه برای کاری وقت گذاشت. یعنی گاهی اگه زمان زیادی بذاری که ایده جدیدتو پیاده کنی ممکنه یکی زودتر بیاد و همون ایده رو اجرا کنه و برای همینم اثارجدید وقت کمتری سرشون صرف میشه و حتی سعی دارن در کمترین زمان حرفشونو بزنن و بالطبع هرکاری هم که وقت کمتری روش گذاشته بشه مخاطب هم سریعتر ازش عبور میکنه

سرعت سرعت و سرعت

 

درباره وحدت همونطور که در جواب امیر گفتم قبول ندارم.. این نقصه تو یه کار هنری که عناصرش از هم جدا باشن و به قول تو هرکدوم ساز خودشونو بزنن! پس یه همچین اثری اصلا موقع انتخاب اثار قوی انتخاب نمیشه که حالا بخواد بحث اثرگذاری طولانی مدت و ماندگاریش بحث بشه. اون میشه یه کار سطحی و کم ارزش و بدون علم

 

درباره بقیش نظری ندارم فعلا :icon_gol:

لینک به دیدگاه

مرسی اسی جان

ولی میشه بگی تعریفت از ارامش چیه؟

هنر کلا ارامش بخشه (برای اهلش البته) ولی اینکه بگیم یه کاری ارامش بخشه نمیدونم یعنی چی

منظورت یه موضوع ارامش بخشه؟ مثل مونالیزا مثلا؟ که یه ارامشی تو نگاهش داره؟ یا یه منظره ی زیبا؟ یا ..؟؟

اگه اینطوره خب ما اثاری هم داریم که ارامش (با این تعریف) توشون نیست ولی بینهایت تاثیرگذاره! یعنی با دیدنش کاملا احساست برانگیخته میشه

مثل همون نقاشی های ونگوگ یا مثلا این نقاشی:

 

karavajo02.jpg

 

راست میگیا.......

 

راستش من به این بعد قضیه فکر نکرده بودم،اما خوب این آثار واسه من حداقل ماندگار نمیشن.

 

اگر هم بشن ماندگار منفی هستند نه ماندگار مثبت.

 

مثلا یک پیروزی شیرین واسه شما ماندگار میشه،اما یک شکست تلخ هم ماندگار میشه.

 

اما من پیروزی شیرین را بیشتر به یاد میسپارم. :icon_gol:

لینک به دیدگاه
راست میگیا.......

 

راستش من به این بعد قضیه فکر نکرده بودم،اما خوب این آثار واسه من حداقل ماندگار نمیشن.

 

اگر هم بشن ماندگار منفی هستند نه ماندگار مثبت.

 

مثلا یک پیروزی شیرین واسه شما ماندگار میشه،اما یک شکست تلخ هم ماندگار میشه.

 

اما من پیروزی شیرین را بیشتر به یاد میسپارم. :icon_gol:

نه گفتم منظور از ماندگاری، اثرگذاریه فقط

حالا این اثرگذاری میتونه انتقال یک احساس منفی (خشم، ترس، ناراحتی و..) باشه یا میتونه ایجاد کننده یک احساس مثبت (ارامش، شادی و ...) باشه

مهم اینه که ازش تاثیر گرفتی و تورو باخودش درگیر کرد (حالا خوب و بد و مثبت و منفیش مهم نیست) و این تاثیرگذاری همیشگیه! یعنی سالها بعد هم یکی این کارو ببینه حسی درش بوجود میاد که حالا منفی و ناراحت کنندس

لینک به دیدگاه
مرسی امیر جان :icon_gol:

با اجازه تکه تکه نظرمو میگم

راستش در کلیاتش باهات موافق نیستم اما :

درباره مقدمه ی اول: ساختار عصبی نکته ی جالبی بود .. تاحالا درنظر نگرفته بودمش .. درسته ولی خب طول موجی که گفتی خیلی گنگه برام.. مشخصه هر شیءای طول موجی میفرسته که وجودشو نشون میده و عکس العمل انسان بهش میشه احساس

اما اینکه طول موج زیبا و حس رضایت باشه ... به نظرم تنها این نیست . شاید بهتر باشه بگیم هر اثری که ساختمان اعصاب رو تحریک کنه و منجر به واکنش بشه. ولی خب به نظرت چجوری میشه به این پی برد که چی باعث این تحریک میشه. چجوری باشه تحریک میکنه و چجوری بی تفاوت؟

چرا بعضی اثار ذهن و اعصاب اکثریت رو درتمام دورانها تحریک میکنن و میشن ماندگار ولی بعضی موقته؟

اونها کجای سیستم اعصاب رو نشانه گرفتن که تحریک بیشتری رو ایجاد کرده؟

درباره این نظری داری؟

 

درود

در اوج خوابالودگي مي نويسم

لذا اگر غلط تايپي يا مفهمومي دارد ببخشيد و فردا ياد آوري كنيد تا اصلاح كنم

اما اصل مطلب

كليه ي فعاليت هاي مغز اعم از احساس و ادراك بر پايه ي طول موج هاي مشخصي است كه توسط اعصاب صادر مي شود و ترجمه مي شود

امروزه بر مبناي همين طول موج ها و شناسايي انها يك سري پيشرفت هاي جالب صورت گرفته

مثلا دستگاه شبيه ساز فرمان هاي ماهيچه اي براي شبيه سازي ورزش و بدن سازي

رمز گشايي اين طول موج ها كار بسيار سختي است اما در حال انجام است

اينكه شما يك كار را مي بيني و يا مي شنوي و از آن لذت مي بري و در ذهنت ماندگار مي شود دليلش اين است كه آن كار يا اثر باعث مي شود تا آن طول موج خوشايند در سلول هاي عصبي صادر شود و در مغز احساس لذت پديد ايد

اين طول موج ها در اكثريت آدم ها(آدم هاي نرمال جامعه ي بشري) يكسان است و همين يكسان بودن است كه موجب مي شود يك كار كه احساس لذت را در تو بر مي انگيزد در اكثريت مردم همين احساس را بر انگيزد اما به شدت كم و زياد

اگر باز نا مفهوم بود بگو تا توضيح بيشتري بدهم

(ربطي به طول موج ساطع شده از اجسام ندارد)

 

مقدمه دوم: نمیدونم راستش اینو قبول کنم یا نه فعلا دربارش به قطعیت نرسیدم.. از طرفی حرف خودت میفتم که گفتی هنر باید بردل مخاطب بنشینه! پس چطور میشه جایی مخاطب معیاره و الان سطح دانش هنری اون، سدی برای ماندگاری هنر؟

 

من هنوز معتقد هستم هنر مي بايست بر دل مردم بنشيند

اما در جامعه اي كه دانش هنري هنر شناختي بالاست درك از هنر بالاتر است و ارزش هنر بيشتر شناخته مي شود

در جامعه اي كه دانش هنري ندارد كار هنر مند براي قبولاندن هنر خود سخت تر است

مثالي بزنم

من كتاب بنويسم در حد شاهنامه ي فردوسي اما كسي اجازه نداشته باشد آن را بلند بخواند و تفسير كند

حال اين كتاب را به شهري با ضريب سواد 20% ببرم و به شهري با ضريب سواد 90% در كدام شهر توفيق بيشتري براي شناساندن اثر خويش دارم؟

در مورد ساير هنر ها هم همين است

ببينيد

در گذشته در هر خانه اي كه وارد مي شدي اهالي خانه هر يك اهل يك هنري بودند

فرش مي بافتند

بافتني درست مي كردند

كوزه گري مي كردند

خياطي مي كردند

كمي خانواده ي بالاتر ي بودند:

نقاشي مي كردند

موسيقي مي نواختند

مي خواندند

شعر مي گفتند

و.....

هنر هاي دستي كه امروز حالت صنعت به خود گرفته در قديم در منازل مردم انجام مي شد و نه در مغازه ها

همين امر باعث مي گرديد كه ديد هنري و هنر شناختي در جامعه وجود داشته باشد و اين جامعه هنر مند بزرگ تحويل مي داد

اما امروزه چي؟

به ظاهر خيلي ها كلاس هاي هنري مي روند و به دنبال هنر هستند اما هنر از ميان و بطن جامعه رخت بر بسته و ما جامعه ي بي هنري هستيم

 

مقدمه سوم: با این اصلا موافق نیستم! :ws3:

هنر امروز هم اصل همخوانی و ترکیب درست عناصر رو همچنان درخودش داره. اینکه مگن هیچ عنصری نباید بی دلیل و بیربط باشه و نباید طوری باشه که با حذفش کار ماهیت کار همچنان به قوت خودش باقی باشه! و در واقع همین بحث اضافی بودن یکی از اصوله و بهش توجه میشه (کاری به اثار سطحی تر و پرایراد ندارم .. بحثی که الان دارم سر اثار قوی از نظر بصری و هنریه .. تکنیت، خلاقیت، ایده جدید، و ... اینها همه توش لحاظ شده و نمیشه ایرادی از نظر تکنیکی بهش گرفت ولی خب اثرگذاری اثار قدیمی رو نداره. بحث سر چرایی این موضوعه)

 

اتفاقا بر اين قسمت تاكيد دارم

امروزه حتي اساتيد فن ما نيز در كار هايشان عناصر زايد بسيار دارند

در هر هنري كه فكر كني ما اين مشكل را داريم

در نگار گري نامي برتر از فرشجيان داريم ؟در كار هايش به وفور گل بلبل و سنبل مي بيني كه مفهمومي را در پي ندارد و تنها براي زيبا سازي محيط پيراموني قسمت اصلي كار استفاده مي شود

در خطاطي اساتيد بسياري در كنار يك خط زيبا به اصطلاح سياه قلم هاي زايد دارند كه براي پر كردن كاغذ است

در موسقي كه وا ويلا است

نوازندگان گاه آنقدر با ساز بازي مي كنند كه سرسام مي گيري

خواننده ها تحرير هاي بي جا و اضافه مي زنند

شعر را خراب مي كنند

بد تر از همه شعر را اشتباه مي خوانند

در معماري كه اسف بار است

فضاهاي ايجاد شده هيچ كاربري ندارد و تنها حجمي است كه به آن مي گويند بنا

(در معماري گذشته يك آجر را اضافه و صرفا براي تزيين كج و راست نمي كردند)

در مجسمه سازي نيز همين طور

در هنر هاي سنتي ما مانند خاتم كاري و .... همين طور

در فرش و گليم و بافتني ها نيز همين طور

طرح هاي به جا مانده از قديم براي اين هنر ها شما چنان همخواني و مفهوم گرايي وجود دارد كه شما هر بار فرش زير پايت را نگاه مي كني به مفهومي تازه مي رسي و به شگفتي نويني در آن پي مي بري و ارامش خاطري به شما دست مي دهد

اما در طرح هاي جديد چه؟

بعد از 1 ماه تصميمي مي گيري فرش زير پايت را عوض كني

 

 

درباره مفهوم نداشتن اثار،راستش اینم نمیتونم قبول کنم و به نظرمن اینم دلیل این مشکل نمیتونه باشه. چون ما الان سبک کانسپچوآل رو داریم که کاملا مفهومیه! مفهوم رو داراست و بعضا اثرگذار هم هست ولی گذرا و با تاریخ مصرفه! یعنی گذر زمان از اثرگذاریش کم میکنه و حتی شاید بعدا هیچ اثری رو نداشته باشه

:ws51:

ببين مريم جان

مفهوم گرايي با داشتن مفهوم متفاوت است

به جرات مي گويم ما در حال حاضر هنر مندي كه در عين هنر مندي خرد مند و دانشمند باشد نداريم

خيام اگر شعر مي گويد در پشت اين دو بيتي ها علم عظيم رياضي و نجوم و فلسفه و عذفان را نهان دارد

حافظ اگر شعر مي گويد 14 روايت مختلف قرآني را در سينه دارد و شناخت كامل از دين زرتشت دارد و...

سعدي اگر شعر مي گويد 30 سال جهان گردي نموده و با مردمان جهان آشنا ست

شيخ بهايي اگر آثار شرف بر جاي مي گذارد دانشمند يگانه ي دوران خويش است

و ديگران همه به نوعي از بزرگان علم زمانه بودند و در كنار علم خويش هنر ا پرورانيده اند

ما امروزه ضعف دانش داريم

موسيقي دان ما 2 خط شعر را نمي تواند درست بخواند چون مفهوم شعر را نمي تواند بفهمد

شاعر ما 4 خط شعر روان نمي تواند بگويد چون موسيقي را نمي شناسد

نگارگر ما اجسام متناسب نمي تواند بكشذ چون فيزيك را نمي شناسد

معمار ما نمي تواد ساختماني دلپذير بسازد زيرا نياز هاي روحي را نمي شناسد

 

 

متاسفانه از تمام هنر پيشينيان براي ما ژست آن باقي مانده

در دانشكده هاي هنر مي رويد قيافه هاي به ظاهر هنري بسته به دوران متفاوت مي بينيد:

 

موي هاي بلند و ژوليده و ريش و لباس هاي درويشي

لباس هاي پاره پاره و ژوليده

سير در عالم هپروط و به در و ديوار خيره شدن هاي ممتد و .....

با صداي عرعر خر سر تكان دادن و محو صوتش گشتن

تقليد صداي انكر الاصوات و خش خشي براي نشان دادن مدرن بودن

ساخت حجم هاي هچل الهفت و بي معني)مانند گل بازي كودكانه)

خلق اثر تك بعدي و تاكيد بر n بعدي بودن آن و تلقين نفهمي به ديگران

خط خطي كردن به جاي نقاشي و نگار گري و اسم من درآوردي گذاشتن به عنوان سبك

سريع صاحب سبك شدن و خدا را بنده نبودن

 

خوب علت اين موضوع ضعف دانش و ضعف شناخت است كه هنر مندان ما به آن دچار شده اند

اين امر نه 10 سال نه 50 سال و نه 100 سال اخير را شامل مي شود

ما چند قرن است كه دچار انحطاط هنري هستيم منتهي در برخي هنر ها زود تر ودر برخي هنر ها دير تر

لینک به دیدگاه

اين رو هم بگم

هنر مندان در قديم 50 سال شاگردي مي كردن تا 5 سال استادي كنند

در حال طرف 2 سال شاگردي مي كند و خدا را بنده نيست و مي خواهد 70 سال استادي كند

خوب همين مي شود كه مي بييند

لینک به دیدگاه
در جامعه اي كه دانش هنري ندارد كار هنر مند براي قبولاندن هنر خود سخت تر است

ولی امیر این کارهایی هم که موندگار و اثرگذارن خودشون باعثشن کسی اونهارو توضیح نمیده!

خودشونن که احساس رو منتقل میکنن .. اثرگذارن

اثار قدیمی که حتی هنرمندش الان نیست اصلا، که بخواد هنرش رو توضیح بده یا بقول تو به بقیه بقبولونه!

و در کل به نظرم قبولوندن هنر و توضیح دربارش از ارزش کار کم میکنه! چون این یعنی کار نتونسته خودش تاثیرگذار باشه و ایده رو برسونه و الان به زور و با توضیحات خود خالقش میخواد خودش رو برمخاطب قالب کنه! و این هیچ ارزشی نداره

لینک به دیدگاه
ولی امیر این کارهایی هم که موندگار و اثرگذارن خودشون باعثشن کسی اونهارو توضیح نمیده!

خودشونن که احساس رو منتقل میکنن .. اثرگذارن

اثار قدیمی که حتی هنرمندش الان نیست اصلا، که بخواد هنرش رو توضیح بده یا بقول تو به بقیه بقبولونه!

و در کل به نظرم قبولوندن هنر و توضیح دربارش از ارزش کار کم میکنه! چون این یعنی کار نتونسته خودش تاثیرگذار باشه و ایده رو برسونه و الان به زور و با توضیحات خود خالقش میخواد خودش رو برمخاطب قالب کنه! و این هیچ ارزشی نداره

اشتباه برداشت كردي

ببين بذار مثال بزنم

شاهنامه يك اثر ثابت هست

در ميان نسل گذشته و پدر بزرگان ما اگر چه به ظاهر سواد كنتر بود(سواد هنري و اجتماعي بيشتر بود) اين اثر بدون هيچ تلاشي جاي خودش را باز كرده بود

و همه تقريبا داستان هايش را از بر بودند و حتي بي سوادان اشعارش را از بر داشتند و به دستي مي خوانند

اما در ميان نسل ما كه به ظاهر با سواد تر هستيم(و از نظر هنري و اجتماعي بي سواد تر) اين اثر نمي تواند جاي خودش را باز كند و دليلش ضعف ما براي بهره برداري است

زيرا اكثريت ما حتي نمي توانيم 2 بيت آن را درست بخوانيم و اگر درست خوانديم نمي فهميم چون دايره ي لغات ما محدود تر گشته و اگر بفهميم درك نمي كنيم زيرا صنايع ادبي را نمي شناسيم و اگر درك كنيم تطبيق نمي دهيم چون دانش تاريخي ما صفر گرديده

حالا اين وسط ارزش شاهنامه كمتر شده و يا دانش جامعه؟

اين مي شود كه مثل مور و ملخ شهنامه شناس سبز مي شود تا بلكه به من و شما بفهمانند اين گنج زبان ما چه مي خواهد بگويد و دست آخر 99% ما نمي فهميم و آن يك در صد هم كه مي فهمد به فراموشي مي سپارد

لینک به دیدگاه

میدونی منم به این نتیجه دارم میرسم که زمانی که روی کارها گذاشته میشه میتونه یکی از دلایلش باشه

چون هرچی جلوتر میایم طبق همین موضوعی که تو هم گفتی به خاطر صنعتی شدن و سرعتی که تو دنیا هست و روز به روزم داره بیشتر میشه . قاعدتا مدت زمان زیادی نمیشه برای کاری وقت گذاشت. یعنی گاهی اگه زمان زیادی بذاری که ایده جدیدتو پیاده کنی ممکنه یکی زودتر بیاد و همون ایده رو اجرا کنه و برای همینم اثارجدید وقت کمتری سرشون صرف میشه و حتی سعی دارن در کمترین زمان حرفشونو بزنن و بالطبع هرکاری هم که وقت کمتری روش گذاشته بشه مخاطب هم سریعتر ازش عبور میکنه

سرعت سرعت و سرعت

درباره وحدت همونطور که در جواب امیر گفتم قبول ندارم.. این نقصه تو یه کار هنری که عناصرش از هم جدا باشن و به قول تو هرکدوم ساز خودشونو بزنن! پس یه همچین اثری اصلا موقع انتخاب اثار قوی انتخاب نمیشه که حالا بخواد بحث اثرگذاری طولانی مدت و ماندگاریش بحث بشه. اون میشه یه کار سطحی و کم ارزش و بدون علم

 

درباره بقیش نظری ندارم فعلا :icon_gol:

در مورد وحدت منم همینو دارم میگم دیگه :ws52: یه همچین اثری ماندگار نمیشه، کاملا موافقم، تو پست اولمم گفتم، ولی امروز به اسم هنر بعضاً همچین چیزایی رو می بینیم و می شنویم و... طبق تعریف من و شما شاید اصلا اسم هنرو نشه روش گذاشت، ولی داره ارائه میشه

راست میگیا.......

راستش من به این بعد قضیه فکر نکرده بودم،اما خوب این آثار واسه من حداقل ماندگار نمیشن.

اگر هم بشن ماندگار منفی هستند نه ماندگار مثبت.

مثلا یک پیروزی شیرین واسه شما ماندگار میشه،اما یک شکست تلخ هم ماندگار میشه.

اما من پیروزی شیرین را بیشتر به یاد میسپارم. :icon_gol:

خیلی خوبه که پیروزی شیرین ماندگار بشه، خود آدمم اینجور ترجیح میده ذاتاً

ولی تا یه حدی بنظرم ناخودآگاهانه هم هست

بستگی داره به کیفیت رابطه ای که با اثر هنری داشتی، و چیزایی که بعدا اتفاق میفته و اون حس رو دوباره در تو زنده میکنه

خب مریم جان تو میگی منظورت به شناخته شدن نیست،اما کدوم اثر ماندگار هست که شناخته شده نباشه؟من این جمله ات رو متوجه نمیشم.

تو میگی مثلا نگاه به یه تابلو کنی و اون تابلو تو رو به یه فضایی ببره و .... خب این میشه سلیقه فردی شاید اون اثری رو که تو میذاره رو یکی دیگه نذاره.اثری ماندگار هست که در بین اکثریت متخصصان اون هنر به عنوان یه اثر ماندگار شناخته بشه.طبیعتا وقتی اثر ماندگار باشه خالق اون اثر هم شناخته میشه و مشهور.من متوجه نشدم منظورت از شناخته نشده یعنی چی

اما بذار اینجوری بگم.عواملی که میتونه باعث جذب مخاطب بشه در مورد یک هنر به نظر من

1-خالق اثر هست هر چند تاثیر اون بعضی وقتا کم و بعضی وقتا زیاد میشه

2-اگه بخوایم فردی به این قضیه نگاه کنیم خب حالات و فلسفه ی فکری خود فرد میتونه تاثیرگذار باشه

3-زمان خلق اثر و اینکه اون اثر چه تفاوتی با اثرهای هم دوره ی خودش و ماقبل خودش داره که این خیلی مهم هست به نظر من.چون تفاوت ها هستند که باعث اهمیت میشند

4-اینکه خالق اون اثر با اون کار چه حرفی میخواسته بزنه و هدفش چی بوده

5-در بعضی از هنرها هم مدت زمان انجام کار میتونه یه نکته ی مهم باشه

نظرتو هم قبول دارم هم قبول ندارم [!]، یه ماندگاری فردی داریم، مثلا فرض کن یه تابلوی نقاشی تو خونۀ یه نفر می بینی، که اصلا اثر معروفی نیست، روت یه تأثیر خیلی عمیق و فراموش نشدنی میذاره، کیفیت ارتباط شخص تو با اون نقاشی خیلی قویه، ولی دیگه نمی فهمیم رو بقیه (در ابعاد یه جامعه) چه تأثیری داره... (زمینۀ درکش و معروف شدنش فراهم نبوده به هر دلیل)... در کنارش یه ماندگاری داریم که در مورد یه اثر معروف شناخته شده ست، که بنظر من هر کی یه جور باهاش ارتباط برقرار میکنه

شماره هارم قبول دارم :a030::icon_gol:

در گذشته در هر خانه اي كه وارد مي شدي اهالي خانه هر يك اهل يك هنري بودند

فرش مي بافتند

بافتني درست مي كردند

كوزه گري مي كردند

خياطي مي كردند

كمي خانواده ي بالاتر ي بودند:

نقاشي مي كردند

موسيقي مي نواختند

مي خواندند

شعر مي گفتند

و.....

هنر هاي دستي كه امروز حالت صنعت به خود گرفته در قديم در منازل مردم انجام مي شد و نه در مغازه ها

همين امر باعث مي گرديد كه ديد هنري و هنر شناختي در جامعه وجود داشته باشد و اين جامعه هنر مند بزرگ تحويل مي داد

اما امروزه چي؟

به ظاهر خيلي ها كلاس هاي هنري مي روند و به دنبال هنر هستند اما هنر از ميان و بطن جامعه رخت بر بسته و ما جامعه ي بي هنري هستيم

دقیقا نکتۀ خیلی خوبی رو اشاره کردین، قدیم هر کس در حد خودش یه هنرمند بود، مراتب هنرش بالا و پایین داشت؛ ولی الان هنر شده صنعت و تجارت، هنرمند شده یه شخص خاص

لینک به دیدگاه

چیزایی که تا حالا گفتمو با گرافیک اگه بخوام نشون بدم، یه همچین شکلی میشه :ws3:

9s3aamfo4njjwmckaii7.jpg

هنرمند یه آدمه که یه شخصیت و یه شناختی داره، بر اساس هرآنچه که تو زندگیش تجربه کرده (که من اسم مجموعشو گذاشتم عوامل بیرونی)، این آدم از یه چیزی الهام میگیره (یه چیزی توجهشو جلب میکنه، براش مهم میشه، برانگیخته ش میکنه)، این الهام تخیلشو بکار میندازه، و بر اساس تخصصش و همون شناخت و شخصیتی که داره تو یه قالبی اینو ارائه میده، و هنر خلق میشه

از اون طرف مخاطبو داریم که یه عوامل بیرونی دیگه ای شخصیت و شناختشو شکل داده، این آدم میاد با اثر روبرو میشه، و بر اساس اون شناخت و شخصیت خودش درکش میکنه

از این به بعدشه که واسه ما مهمه، که مربوطه به اون فلش مشکی... رابطۀ بین درکی که مخاطب داشته، با خیال هنرمند که هنر ازش سرچشمه گرفته

هرچقد این رابطه پررنگ تر و قوی تر باشه، رو درک مخاطب تأثیرگذاره، و این با فلش نارنجی هم میتونه رابطه داشته باشه، اینکه هنرمند چقد تونسته حس خودشو منتقل کنه تو اثر....

هیچ تأکید خاصی رو اسما نیستش، خیال و الهام و... میتونه هر اسمی داشته باشه، پروسه ش بیشتر مد نظرمه

لینک به دیدگاه

برگردوندنه ارزشهای الان به ارزشهای قبل شدنی نیست و اینکه قبلا صبر و حوصله و تلاش خیلی بوده، تو رشته ی خودمون مثال میزنم، مثلا خیلی از کارا و کاشی کاری های بناهای قدیم و خیلی تزئینات بناها با دست انجام میشده و با دست ابعاد و اندازه در میاوردن با دست رنگ میزدن با دست خیلی کارا میکردن چون تکنولوژیش نبوده باید این کار رو میکردن

الان همه چی ماشینی شده و دیگه کیفیت اون کارای قبلی رو نداره

الان اگه از هنرمندا و همین طور کارگرای الان بخوای که با دست کار کنن اصلا قبول نمیکنن

بازم میگم گاهی اوقات مشکل از هنرمندا نیست مشکل از گذر زمانه

ولی هنرمندا هم بی تاثیر نیستن

خیلیا میخوان از گذشته فرار کنن و بگن الان درسته و تکنولوژیه الان درسته ولی نمیدونن که ما با گذشتمون درگیریم و بر میگردیم به گذشتمون

ذهنه آدمی قبول نمیکنه بره تو مکانی که راحتیه الان و تکنولوژیه الانو نداره ولی در عین حال اون ارزشها رو زیبا و ماندگار میدونه

مرسی فرگل جان

درسته منم قبول دارم بازگشت به گذشته امکان پذیر نیست و اصلا منطقی هم نیست!

مثلا قدیم مذهب ارزش بوده و چون رو ارزششون کار میشده اثرگذار میشده ولی الان کمرنگ شده. الان کار مذهبی هم کسی بکشه چون ارزش قدیم رو درباورها نداریم اثرگذاری هم نداره!

ولی خب فکر میکنم باید ارزشهای الان رو پیدا کرد. یعنی گشت و دید چه چیزی الان ارزشه که روی اون کار بشه و موندگار بشه؟ اینطور نیست؟ (اگه اره به نظر تو (و بقیه بچه ها) ارزشهای جامعه ی امروز ما چیه؟) یا فکر میکنی دیگه امکان این وجود نداره که بتونیم تاثیرگذاری هنر رو مجددا داشته باشیم؟

 

سلام :icon_gol:

 

نشد که کل تاپیکو بخونم واسه همین شاید نظر من تکراری باشه:ws52:

 

آدم ها سلیقه های مختلفی دارن و از نظر روانشناسی هم اینکه یک چیزی به شدت برامون جذاب باشه و بتونه مارو محو خودش کنه میتونه مثلا ریشه در گذشتمون داشته باشه و با یک قسمتی از ناخوداگاه ما ارتباط داشته باشه، یک اثر هنری هم همینه...و دیگه اینکه پسندیدن یک کار هنری علاوه بر این مسئله, به آشنا بودن با اون هنر، و عواطف و احساسات ما هم مربوط هست..

 

به نظر من هر هنرمندی با خلق هنرش حرف میزنه، و کسی که حرف های عمیق تری داشته باشه اثرش هم ماندگار خواهد بود..

مثلا من تا زمانی که با افکار و زندگی پیکاسو آشنایی نداشتم نقاشی هاش هم برام جالب نبود، ولی مثلا وقتی فهمیدم پیکاسو توی دوره آبی نقاشی هاش چه مسائل غمگینی داشته، اون نقاشی ها برای من متفاوت شد و درد پیکاسو و حرفهاش رو حس میکردم...

یا میبینیم که خیلی از سیاسی ترین آدم ها از هنرمند ها بودن...

 

کارهای الان گاهی خیلی از محتوا خالی هستند یا مثلا بعضی نقاشی های مدرن الان واقعا مفهومی ندارن، ممکنه فقط زیبایی داشته باشن(خیلی هاشون از نظر یک متخصص، زیبایی هم ندارن...) یک مدت اوج میگیرن و بعد تکراری میشن..به نظر من تابلوهایی که تکراری نمیشن پیام و مفهومی دارن که همیشه زنده و ارزشمندن و از بین نمیرن در گذر زمان...از هر سبکی هم که میخوان باشن..(البته بازم میگم سلایق و ارزش ها هم متفاوته ولی تو خیلی چیزها آدم ها اشتراک دارن..)

:icon_gol:

مرسی ملیحه جان :icon_gol:

خب ببین اثار پیکاسو تا حدی اثرگذاری رو دارن حالا ممکنه مخاطب چون سبکشو نمیشناسه اثری روش نذاره یا حتی به نظرش مسخره بیاد ولی خب یکی که شناخته روش اثر رو میذاره. مثل همینکه خودت گفتی .. یعنی از تیکه تیکه ش احساسشو درک میکنی نه فقط به خاطر یاداوری خاطراتش!!

ولی خب ما الان اگه یکی خاطراتشم ضمیمه ش کنه و حالات روحیشو بدونی بازم کارشو نگاه کنی اثرگذاری زیادی نداره حتی برای اهل هنر (یا اگرم باشه تعداد این کارها خیلی خیلی کم شده!)

یعنی خود کار نتونسته احساسشو برسونه!

نمیدونم شایدم من دارم اشتباه میکنم

تو اینجوری فکر نمیکنی؟

مرسی از دعوتت مریم عزیزم.

خوب من زیاد توی وادی هنرمندان نیستم اما واقعاً این حرفات رو حس کردم و چیزی که توی نظر خودمه رو حالا غلط یا درست بیان میکنم شاید برای تو هم کمکی شه.

 

دلیل اولی که به ذهنم رسید:

 

من خودم به شخصه عاشق شعرای سهرابم. خیلیا الان هستن که سبک شعریشون با سهراب یکیه و حتی کلماتشون هم عین سهرابه اما یه سری چیزا هست که تمایز رو به حد اعلا میرسونه و باعث میشه شعر سهراب فقط شعر سهراب باشه! اونم اینه که سهراب توی عصر و زمانی این شعرا رو گفته که معانی مثل الان اینقدر واضح نبوده اینقدر مردم جرأت موشکافی نداشتن. شاید درست نباشه بگم جرأت چون منظورم شجاعت نیست. منظورم اینه که خوب طبیعیه که اون زمونه مردم دیدشون کاملاً با مردم الان متفاوت بوده و خوب در بینشون یه اعجاز در شعرسرایی و ایجاد دریچه جدید ذهنی کاملاً صحبت برانگیز باشه. این همون جذابیت شعر سهرابه.

اون صراحت کلام و آگاهی در پشت کلامش میتونه نمودی از تفکرش باشه که مردم الان این تفکر رو دارن نه اون دوره و این حد دانایی میشه جذابیت کاراش.

 

دلیل دوم:

 

خوب میدونی یه مساله ای هست و اونم اینه که همیشه گذشت زمان باعث ایجاد اسطوره ها میشه. ما توی این عصر رواسمون خیلی این حرفا تکراری به نظر میاد اما کتابی که 100 سال دیگه خونده میشه داره دیدگاه 100 سال قبلو میرسونه و یه جورایی یه تاریخچه از تفکرات اون زمونست. یا همینطورم یه نقاشی. نقاشی که ممکنه 10 روز پیش کشیده شده و اصلاً انگیزه توی حتی دیدنش درست نکنه اما 100 سال دیگه با ذهنیت جدیدی بهش نگاه میشه و دنیایی از حرف رو برای اون مردم داره.

 

 

دلایل بعدی رو هم می نویسم

:w16:

مرس نازی جان :icon_gol:

یعنی تو شعر سهرابو وقتی میخونی به این فکر میکنی که چه زمانی سروده شده؟ و باکارهای هم دوره ش مقایسه میکنی بعد روت اثرمیذاره؟

 

بحث انگیزه رو جدا کردم نازی. یعنی یه جورایی مطالعه ی تاریخی رو کار رو شامل این موضوع ندونستمی. یعنی گفتیم بدون اینکه فکر کنی مال چه زمانیه ... چه کسی کار کرده و ... به کار نگاه کنیم و اثرگذاریشو رو خودمون حس کنیم

مرسی بازم

منتظرم:ws37:

چرا اینجا کسی اسپم نمیکنه؟:banel_smiley_4:

خب مریم جان تو میگی منظورت به شناخته شدن نیست،اما کدوم اثر ماندگار هست که شناخته شده نباشه؟من این جمله ات رو متوجه نمیشم.

تو میگی مثلا نگاه به یه تابلو کنی و اون تابلو تو رو به یه فضایی ببره و .... خب این میشه سلیقه فردی شاید اون اثری رو که تو میذاره رو یکی دیگه نذاره.اثری ماندگار هست که در بین اکثریت متخصصان اون هنر به عنوان یه اثر ماندگار شناخته بشه.طبیعتا وقتی اثر ماندگار باشه خالق اون اثر هم شناخته میشه و مشهور.من متوجه نشدم منظورت از شناخته نشده یعنی چی

اما بذار اینجوری بگم.عواملی که میتونه باعث جذب مخاطب بشه در مورد یک هنر به نظر من

1-خالق اثر هست هر چند تاثیر اون بعضی وقتا کم و بعضی وقتا زیاد میشه

2-اگه بخوایم فردی به این قضیه نگاه کنیم خب حالات و فلسفه ی فکری خود فرد میتونه تاثیرگذار باشه

3-زمان خلق اثر و اینکه اون اثر چه تفاوتی با اثرهای هم دوره ی خودش و ماقبل خودش داره که این خیلی مهم هست به نظر من.چون تفاوت ها هستند که باعث اهمیت میشند

4-اینکه خالق اون اثر با اون کار چه حرفی میخواسته بزنه و هدفش چی بوده

5-در بعضی از هنرها هم مدت زمان انجام کار میتونه یه نکته ی مهم باشه

حمید یعنی تو بخوای یه تابلویی رو ببینی قبل از اینکه ببینی میپرسی ببنی کی کشیده؟ اگه معروف بود بعد میری ببینی؟!

فلسفه درسته ولی چه فلسفه ای تاثیرگذاره؟ (رو اینها میخوام بحث کنم)

زمان رو جدا کردیم یعنی بدون فاکتور زمان دارم بحث میکنم.

چه حرفی بزنه روت اثرگذاره؟ موضوعش چی باشه اثرگذاره؟

اين رو هم بگم

هنر مندان در قديم 50 سال شاگردي مي كردن تا 5 سال استادي كنند

در حال طرف 2 سال شاگردي مي كند و خدا را بنده نيست و مي خواهد 70 سال استادي كند

خوب همين مي شود كه مي بييند

یعنی بحث غرور و تکبر رو دلیلش میدونی؟

اشتباه برداشت كردي

ببين بذار مثال بزنم

شاهنامه يك اثر ثابت هست

در ميان نسل گذشته و پدر بزرگان ما اگر چه به ظاهر سواد كنتر بود(سواد هنري و اجتماعي بيشتر بود) اين اثر بدون هيچ تلاشي جاي خودش را باز كرده بود

و همه تقريبا داستان هايش را از بر بودند و حتي بي سوادان اشعارش را از بر داشتند و به دستي مي خوانند

اما در ميان نسل ما كه به ظاهر با سواد تر هستيم(و از نظر هنري و اجتماعي بي سواد تر) اين اثر نمي تواند جاي خودش را باز كند و دليلش ضعف ما براي بهره برداري است

زيرا اكثريت ما حتي نمي توانيم 2 بيت آن را درست بخوانيم و اگر درست خوانديم نمي فهميم چون دايره ي لغات ما محدود تر گشته و اگر بفهميم درك نمي كنيم زيرا صنايع ادبي را نمي شناسيم و اگر درك كنيم تطبيق نمي دهيم چون دانش تاريخي ما صفر گرديده

حالا اين وسط ارزش شاهنامه كمتر شده و يا دانش جامعه؟

اين مي شود كه مثل مور و ملخ شهنامه شناس سبز مي شود تا بلكه به من و شما بفهمانند اين گنج زبان ما چه مي خواهد بگويد و دست آخر 99% ما نمي فهميم و آن يك در صد هم كه مي فهمد به فراموشي مي سپارد

خب امیر

شاهنامه هنوز هم اثرگذاره و از ارزشش کم نشده! شاید مردم عادی نتونن درک کنن ولی واسه کسی که دانششو داره اثرگذاره ولی الان حتی برای اهلش هم مشابه شاهنامه کار اثرگذاری نداریم داریم؟

نمیتونیم بگیم همه سوادشو ندارن که.. بلاخره هستن اساتیدی که دانشش رو دارن و هنرمندن و خلق میکنن. ولی چرا اثار اونها مثل شاهنامه یا امثالهم برای حتی همون اساتید دیگه اثرگذار و باارزش نیست؟ طوری که اگه صد سال هم بگذره استادی که دانش این رو داره از خوندنش لذت ببره و اون رو اثری ارزشمند و خاص و ماندگار معرفی کنه؟

لینک به دیدگاه
چیزایی که تا حالا گفتمو با گرافیک اگه بخوام نشون بدم، یه همچین شکلی میشه :ws3:

9s3aamfo4njjwmckaii7.jpg

هنرمند یه آدمه که یه شخصیت و یه شناختی داره، بر اساس هرآنچه که تو زندگیش تجربه کرده (که من اسم مجموعشو گذاشتم عوامل بیرونی)، این آدم از یه چیزی الهام میگیره (یه چیزی توجهشو جلب میکنه، براش مهم میشه، برانگیخته ش میکنه)، این الهام تخیلشو بکار میندازه، و بر اساس تخصصش و همون شناخت و شخصیتی که داره تو یه قالبی اینو ارائه میده، و هنر خلق میشه

از اون طرف مخاطبو داریم که یه عوامل بیرونی دیگه ای شخصیت و شناختشو شکل داده، این آدم میاد با اثر روبرو میشه، و بر اساس اون شناخت و شخصیت خودش درکش میکنه

از این به بعدشه که واسه ما مهمه، که مربوطه به اون فلش مشکی... رابطۀ بین درکی که مخاطب داشته، با خیال هنرمند که هنر ازش سرچشمه گرفته

هرچقد این رابطه پررنگ تر و قوی تر باشه، رو درک مخاطب تأثیرگذاره، و این با فلش نارنجی هم میتونه رابطه داشته باشه، اینکه هنرمند چقد تونسته حس خودشو منتقل کنه تو اثر....

هیچ تأکید خاصی رو اسما نیستش، خیال و الهام و... میتونه هر اسمی داشته باشه، پروسه ش بیشتر مد نظرمه

مرسی افرین جان

خب چه عواملی اون رابطه رو پررنگ تر میکنه؟

مطمئنا اشتراکاتیه که بین هنرمند و مخاطب هست

ولی مطمئنا باید اشتراکی باشه که تو ذات ادمها باشه تا ماندگار بشه و سالها بعد هم بتونه اشتراک بین هنرمند و نسلهای بعد باشه و اثرگذاریشو حفظ کنه.

ولی خب این اشتراک ذاتی چیه؟

( مثل مذهب که قبلا جزو اشتراکات ذات انسانها بوده )

لینک به دیدگاه
مرسی افرین جان

خب چه عواملی اون رابطه رو پررنگ تر میکنه؟

مطمئنا اشتراکاتیه که بین هنرمند و مخاطب هست

ولی مطمئنا باید اشتراکی باشه که تو ذات ادمها باشه تا ماندگار بشه و سالها بعد هم بتونه اشتراک بین هنرمند و نسلهای بعد باشه و اثرگذاریشو حفظ کنه.

ولی خب این اشتراک ذاتی چیه؟

( مثل مذهب که قبلا جزو اشتراکات ذات انسانها بوده )

آره به نظر منم اشتراکات باشه از نوع حس (شاید)

یه مفهوم مثلا ترس یا عشق یا خشم یا... میتونه تا قرنها منتقل شه و در طول زمان تغییری نداره

ولی باز باید بیشتر فکر کنم در موردش... هنوز کامل نیست بنظرم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...