رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

حالا سوالی که مطرح میشه اینه که:

1-چه چیزی دراون اثار وجود داره و خالق اثر اون رو لحاظ و حفظ کرده که با گذشت این همه سال همچنان جذابیت و تاثیرگذاری خودشونو دارن؟

 

2-در هنر امروز ما و درهنگام خلق اثار چه چیزی نادیده گرفته میشه که اثار خلق شده به قولی تاریخ مصرف دارند و بعد از مدتی جذابیت خودشونو از دست میدن و ماندگار نمیشن؟

 

 

 

:icon_gol:

1-در یک کلمه : وحدت معنایی در اثر

 

2-قرار ندادن نیاز مخاطب

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 76
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ماندگاری یه اثر به سلیقه و تعریف هر شخص از هنر بستگی داره.

مثلا یه اثر از بتهوون از نظر من بی نظیر و ماندگاره ولی از نظر دیگران اینطور نیست و به سلیقه بستگی داره.

 

اما در کل یکی از عوامل ماندگاری یه اثر حس خالق اثر در زمان خلق اون اثره که هرچی این حس خالصانه تر و پاک تر باشه اثری که خلق میشه ماندگار تره.

 

لینک به دیدگاه

درود :icon_gol:

خُب من هرچی به ذهنم میرسه میگم؛ اگه پریشون و آشفته ست ببخشید:ws3:

من فکر میکنم امروز کارای هنری به سمت تجاری بودن و مادی گرایی رفته، هنرمند بیشتر به فروش کارش و اسم در کردن فکر میکنه، به اینکه وقتی کارش تموم شد امضاشو کجای کار بزنه!!

امروز میگن تجارت خوب، بهترین هنر است! (اندی وارهول)

امروز کدوم هنرمندی حاضره مثل میکلانژ یه مدت بسیار طولانی گردنشو کج نگه داره رو سقف نقاشی بکشه تا اثری مثل نمازخانۀ سیستین خلق کنه؟ بجاش ترجیح میده چهار تا تابلو بکشه فلان قدر بفروشه

الان هنرمند رو بیشتر میشناسیم تا هنرش رو، در حالیکه تو آثار قدیم هنرو میشناسیم بعضی وقتا نمیدونیم هنرمندش کی بوده هیچ اسمی از خودش نذاشته (منظورم آثار خیلی قدیمی و باستان نیست)

در گذشته واسۀ هر کاری وقت زیادی صرف می شد (بیشتر از اون چیزی که صرفا به تکنولوژی نداشتۀ اون دوره مربوط بشه)، یه استادی داشتیم گرایشش مرمت بود (دکتر جدی) یه بار میگفت شاید چندین روز فقط با پا ملاتو ورز میدادن، عرق پا هم جزو ملاتشون بوده!! اون موقع خندیدیم ولی گفت چیزی که براش زمان گذاشتن و مثل یه چیز باارزش باهاش برخورد کردن، محکومه به ماندگاری! (حالا به این شدت و بطور مطلق بنظرم قابل پذیرش شاید نباشه ولی قابل تأمله، چون در طول زمان وقتی آدم با یه چیزی درگیره، کم کم باهاش عجین میشه خو میگیره و تمام زوایاش میاد دستش) که با صنعتی شدن دنیا و رو به سرعت رفتنش، هر روز داریم دورتر میشیم از این "زمان گذاشتن"

خرده ای هم نیست؛ شرایط ایجاب میکنه؛ هنرمندم یه آدمه با تمام نیازهاش

 

رابطه ای هست به نام "اتحاد مدرِک و مدرَک" ؛ یکی شدن درک شونده و درک کننده ؛ این باعث میشه مخاطب با اثر ارتباط برقرار کنه

اینو با یه مثال میگم، داخل مسجد شیخ لطف الله زیر گنبدش رو در نظر بگیر، من احساسم این بوده که این گنبد با تموم نقش و نگار جینگیل و وینگیلش نیست که داره منو تحت تأثیر قرار میده، روح هنرمنده که تو این گنبد دمیده شده، من بهش میگم روح ولی در واقع منظورم اون شناختیه که محمدرضا اصفهانی بهش رسیده و اون حس رو تو این اثر به یادگار گذاشته و امروز من دارم درکش میکنم... اون در طی هجده سالی که این بنا رو ساخته، یه ارتباطی برقرار کرده باهاش، و الان شاید من دارم یه قسمتی از اون ارتباطو درک میکنم؛ یه نقطه ای در زمان حضور من در اونجا وجود داره که یه حس متفاوتی بوجود میاد! و این حس من تنها نیست، پس یه "آن"ی وجود داره تو این بنا، این اثر هنری؛ که با هرکسی به یه نحوی ارتباط یرقرار میکنه؛ آنسوی این نقش و نگار و حتی نور عینی، یه چیزایی نهفته ست که عینی نیستش و باید درک شه. این "آن" شاید اسمش نبوغه یا خلاقیت... نمیدونم؛ شاید رمز و راز... مثل چیزی که تو کارای داوینچی هست و هر چند وقت کشف میشه

 

این "آن"ی که وجود داره بر همه چیز چیره میشه حتی بر زمان! ممکنه در زمان خودش جایگاهش ناشناخته باشه، ولی بالاخره یه روزی جایگاه واقعیشو بدست میاره، همونطور که شاه عباس از این مسجد خوشش نیومد و مسجد شاه رو ساخت که در شأن شاهانه ش! باشه!

این "آن" باید در کنارش تخصص هم باشه البته، شناخت و اینها به تنهایی کافی نیست، باید این توانایی وجود داشته باشه که این شناخت رو در قالبی بیان کنه! این قالب میتونه معماری باشه، نقاشی باشه، موسیقی، شعر، خط یا هر هنر دیگه ای باشه

امروز تا دلت بخواد، حافظ شناس داریم، ولی هیچکدومشون نمی تونن شعری در حد اون بگن؛ چون شناخت و درکشون در حد اون نیست، چون چیزای دیگه ای مهم شده

 

چیز دیگه ای که میشه گفت اینه که بعضی چیزا دغدغۀ بشره... همیشه بوده همیشه هم خواهد بود! یه همچین چیزایی همیشه مخاطب خاص خودشو داره و به قول معروف هیچوقت بیات نمیشه همیشه تازه ست؛ مثل شعر خیام

 

بین نظرات دوستان دوتا مورد مطرح شد

یکی متفاوت بودن بود و یکی دیگه عامه پسند بودن

 

متفاوت بودن و بدیع بودن بنظرم لازمه ولی کافی نیست، و اینکه "متفاوت بودن" داریم تا "متفاوت بودن"! مثلا کارای دامین هیرست رو میتونم مثال بزنم؛ کارای کاملا متفاوت و در عین حال خشن (حیوانات تشریح شده و اسکلت و ...)، که در اولین نگاه ممکنه بگیم wow !،ولی در نگاه دوم تجاری بودن کارهاش به چشم میاد و زود هم فراموش میشه و دیگه اسمی ازش نیست

 

عامه پسند بودن رو میشه اینطوری بسط داد که افراد مختلف از یه اثر هنری خاص، برداشتای مختلف و متفاوت دارن... اتفاقا اون اثر خیلی هم "خاص" هست ولی با همه جور قشری یه جور ارتباط برقرار میکنه... و این به نگر من یه امتیاز مثبته برای اون اثر و قطعا یکی از رموز ماندگاری!

اسم علیرضا افتخاری هم اومد... تو بعضی هنرا هنرمند بصورت رو در رو با مخاطبش قرار میگیره، در اینجا مردمی بودن هنرمند خیلی مهمتره... (نمیخوام زیاد وارد این قسمت بشم)

 

یه چیزیم اضافه کنم، بعضی هنرمندا آینده رو میبینن انگاری، فکر و خیالشون جای دیگه ای سیر میکنه -نمیدونم کجا، همونجایی که ایده توش جرقه میزنه- این برمیگرده به همون شناخت که اول گفتم

بازم یه چیز دیگه، اثری که توش "تعادل" وجود داشته باشه، "وحدت" وجود داشته باشه، و تار و پودش با هم جوری تنیده شده باشن که نشه جابجاشون کرد، و تو جزییاتش دقت شده باشه، به نظر من کار موفقی خواهد بود... که اینم برمیگرده به همون شناخت توأم با تخصص

 

 

چقد طولانی شد :icon_pf (34):

 

مرسی :icon_gol: تاپیک خیلی خوبیه

لینک به دیدگاه

به نظر من اثری ماندگار خواهد ماند که مبتنی بر روان انسان باشد.

 

روان انسان هم یعنی آرامش،هر اثری که به انسانها آرامش بده میتونه ماندگار بمونه.

 

به نظر من فرهیخته ترین انسانها کسانی هستند که میتوانند اثری هنری بیافرینند که زمان بر آن تاثیر نگذارد.

لینک به دیدگاه
یعنی ادمها و جوامع بشیری چون از انسانیت فاصله گرفتن باعث این شده که هنرشون هم اثرگذاری کمتری داشته باشه؟

ولی خب ما تو شهرهای کوچیک و حتی روستاها هنوز هم انسانیت رو داریم .. اون پیشرفتها هنوز اونجا به اون حد نیست ولی پس چرا از اونجاها کسی نیست؟

از طرفی تو کل تاریخ هم دورانی بوده که وحشیگری و جنگ و ... وجود داشته. مثل قرون وسطی و جنگهای صلیبی .. پس چرا این انسانیت کمرنگ شده اونجا باعث این نشده که اثار اثرگذاریشونو از دست بدن؟ :jc_thinking:

 

 

 

به نظرم چون هنر با روح و احساس ارتباط زیادی داره. وقتی روح درستی نباشه، اثر خوبی هم بجا نمی مونه.

اون شهرهای کوچک و روستاهایی که میگی، شاید افراد به دلیل مشغله فکری و... نتونستن استعداد خودشون رو پیدا کنن، حوصله ای براش ندارن و گاهی به دلیل نبود امکاناتی که الان بهش نیاز هست تا اثر مطرح بشه و وجود نداره براشون، آثارشون از بین میره.

امکانات شخص... ارزش گذاشتن به آثار شخص... آرمان های شخص... تحسین استعدادهای شخص... فعلا به نظرم اینا اومد که مهم هست.

لینک به دیدگاه

به نظر من خیلی عوامل میتونه تاثیر داشته باشه

شاید به زمینه ای که میخوای کار کنی بستگی داشته باشه

خیلی وقت ها جدید بودن موضوع باعث ماندگاری میشه ی وقتایی هم تاثیری که اون اثر در یاد آوری گذشته داره!

یا صداقتی که تو موضوع هست یا همون آرامشی که بقیه گفتن یا به قول معروف هر چه از دل برآید بر دل نشیند.

و خیلی چیزای دیگه

لینک به دیدگاه

:ws37:این از اون بحث هاست که هر ترم توسط اساتید گرامی تحت عنوان " راز ماندگاری آثار برجسته معماری در چیست ؟ " مطرح میشه ...

آخر اکثرشون رسیدیم به این که : عامل بقای هر اثر در ذهن مردم در طول زمان توجه به خواسته ها و نیازهای بشر و رفع اونها به اشکال مختلف در همه زمانهاست... ( یا شاید بشه گفت مردم واری)

لینک به دیدگاه

ببین داوینچی رو مثال زدم برات

هنر این نیست یه قلمو یا تیرو و تخته بگیری دستت بخوای اثر هنری درست کنی

باید زمینه اون رو داشته باشی

هنر هم یه علمه و علمش تا حد زیادی ذاتیه

و اینو توی آموزشگاهها یاد نمیدن

وگرنه اینهمه هنرمند داریم چرا موندگار نشدن؟؟؟؟

 

بعضیا راهش رو پیدا میکنن

مثلا میکل آنژ یه مدت نقاشی کشید بعد دید توی دو بعد ارضا نمیشه و نمیتونه خلاقیت و اونچیزی رو که میخواد تصور کنه رفت مجسمه ساز شد

 

مهم نیست توی کدوم گروه فعالیت میکنیم و میکنن و میکنین

مهم اینه که استعداد داشته باشیم - جرقش رو یه جوری بزنیم - تخیل خوبی داشته باشیم - بر مبنای علم حال علوم آینده رو پیشبینی کنیم (نه اینکه فک کنیم آدما یه روز رو آب راه میرن بدون هیچ وسیله ای) یعنی با استفاده از تخیلمون به علوم پرو بال بدیم و تکمیلشون کنیم کاری که داوینچی، ژول ورن و خیلیای دیگه کردن

یعنی میخوای بگی به مرور هنرمندها کم میشن و کم کم تعدادشون رو به صفر میره؟ و الان هیچ هنرمندی نداریم که واقعا ذات و استعدادشو داشته باشه؟ و راهشو درست رفته باشه؟

 

تخیل و استعداد رو تو هنرمندان الان هم داریم. نمیشه گفت این عاملش بوده.

درباره ی علم من بازم درست متوجه نشدم ..

یعنی علم پشت اثار ژول ورنه که اونو جذاب کرده؟

ولی مثلا تو نقاشیهای رامبراند یا تو اثار بتهوون و موتزارت .. چه علمی هست؟

 

پ ن: این خاطره از میکل آنژو از کجا اوردی؟! :ws3:

آنچه از دل برآید ،لاجرم بر دل نشیند.شاید الان کارها بیشتر برای امرار معاش شده و اون حس که باید یه هنرمند داشته باشه در پسش نیست.

ممنون از نظرتون :icon_gol:

ولی خب ما الانم اثاری دارم که دلنشینن. همین اثار مطرح .. تو موسیقی .. تو شعر .. ادبیات و ... و نمیشه گفت همه صرفا برای امرار معاشه .. چون یه سری حتی بعد مرگ هنرمند کشف میشه! پس صرفا از دل برامده .. ولی چرا اثار از دل برامده ی قدیم بردل بیشتر میشینه و موندگار میشه و همیشه تازگی داره ولی اثار جدید نه؟

لینک به دیدگاه
:ws37:این از اون بحث هاست که هر ترم توسط اساتید گرامی تحت عنوان " راز ماندگاری آثار برجسته معماری در چیست ؟ " مطرح میشه ...

آخر اکثرشون رسیدیم به این که : عامل بقای هر اثر در ذهن مردم در طول زمان توجه به خواسته ها و نیازهای بشر و رفع اونها به اشکال مختلف در همه زمانهاست... ( یا شاید بشه گفت مردم واری)

در مورد معماری شاید این جواب صدق کنه (که اگه منظورتون از مردم واری، همون چیزیه که مد نظر پیرنیاست، به نظر من بطور مطلق صدق نمیکنه) ولی بقیۀ هنرها چی؟

یا برعکسش.. خیلی بناها مردم وارن ولی ماندگار به اون شکل نیستن... الان مثلا خونۀ ما مردم واره :ws37:

لینک به دیدگاه
خب فکر میکنم یکم باید در مورد زمان و مکان خلق اثر توضیح بدم و بگم منظور از این دو مورد چیه . مطمئنا هممون اسم تابلوی شام آخر رو شنیدیم و همه اون رو به نام اثری از لئوناردو داوینچی میشناسیم . ولی نکته ای که در اینترنت بدست اوردم این بود که 7 اثر به نام شام آخر وجوود داره که سه تای اون در ایتالیا و طی چندین سال کشیده شده .

شام آخر اثر Giotto در حدود قرون وسطی

شام آخر اثر da vinci در قرن 15

شام آخر اثر tintoretto در قرن 16 فکر کنم

در مورد شرایط مکانی که خب . هر سه مورد در ایتالیا کشیده شدن اما در مورد شرایط زمانی با بررسی سه تا تابلو میشه تا حد زیادی نشون داد طرز تفکر و نوع ترسیم و . . . با گذشت زمان چه سیر تکاملی ای داشته و خیلی از افراد هم میخوان همین سیر تکاملی رو در آثار هنری بررسی کنن . مثلا ممکنه برای اونا جالب باشه در قرن 16 ، افراد معمولا با چه روشی لباس میپوشیدن و . . .

 

در مورد ذهنیت و برداشت هم باید بگم هر کسی با توجه به استعداد و ظرفیتی که داره نکاتی رو در مورد یه اثر هنری کشف میکنه که ممکنه برای شخص دیگه ای جالب نباشه . مثلا در مورد موسیقی یه مثال مسخره از خودم میزنم :دی! من وقتی آهنگ های گروه متالیکا رو گوش میدم نکته ای که از اون اهنگ ها به نظرم جذاب میاد ، مرتب بودن و همخونی داشتن گیتار ریتم با درام در اون گروه هست که در تمامی آهنگ هاشون به چشم میاد و همین باعث شده در نظر من تمام آهنگ های این گروه ، یه اثر ماندگار باشه . . :ws2:

ببین شام اخر یه داستان مذهبیه

مربوط به اخرین مهمانی حضرت مسیح با حواریونش بوده

حالا این موضوع رو هرکس میتونه از دید خودش و با توانایی خودش تصویر کنه. اره خب تابلو با موضوع شام اخر زیاد داریم ولی خب همه رو مثلا داوینچی نکشیده که بشه فقط بر اساس زمان سنجید و مقایسه کرد.. چون هنرمندشم فرق داشته و دیدش و تکنیکشون فرق داشته!

فقطم بحث تاریخیش نیست چون از اون زمان اثارهنری زیادی هست که از نظر ظاهری اون زمان رو نشون میده. ولی خب از بین اونها این موندگار شده. حتی نه اون چند تا شام اخر دیگه

 

درسته

ولی خب ماندگاری درطول زمان و گذشت زمان معنی پیدا میکنه. یعنی همین اثار متال رو که الان برات جالبه باید مثلا 20 سال دیگه یا بیشتر 100 سال دیگه هم دوباره گوش بدی ببینی همون تاثیر رو داره بازم و همون لذتی که الان میبری اون موقع هم خواهی برد یا نه.

پس فعلا ما فقط میتونیم رو هنر موسیقی ای بحث کنیم که هم از لحاظ دوره ای نزدیکتره به ما هم مدت زمان تقریبا زیادی ازش گذشته باشه که بشه روش استناد کرد.

 

1-در یک کلمه : وحدت معنایی در اثر

 

2-قرار ندادن نیاز مخاطب

ممنون مهدی جان:icon_gol:

وحدت معنایی ... میتونی بیشتر توضیح بدی؟

نیاز مخاطب... چه نیازی؟ میتونی دقیقا بگی؟

با مقایسه تو اثار قدیمی و جدید البته

لینک به دیدگاه

به نظر من برای اینکه راز ماندگاری یک اثر هنری رو متوجه بشم باید به آثار ماندگاری که الان وجود داره رجوع کنیم و ببینیم چه خصوصیاتی دارند.

خب هر هنری هم فکر میکنم راز های مخصوص به خودش رو داره.

مثلا وقتی میریم سراغ نقاشی خب همه ی ذهن ها طبیعتا میره سراغ داوینچی،پیکاسو،ون گوگ،دانته،دالی که خب نقاشی های ماندگاری رو کشیدند.همه ی این ها یه سری اتفاقات تو زندگی براشون افتاده یا یه جور فلسفه ای برای خودشون داشتند یا بهش رسیدند که بر اساس اون کار رو خلق میکردن.در مورد داوینچی مثلا خب البته شاید شما موافق نباشید اما من به فراماسون ها و استادهای اعظم اعتقاد دارم که آره همچین چیزهایی بوده و احتمال بسیار زیاد داوینچی هم یکی از استاد های اعظم بوده.خب تابلوهای ماندگار داوینچی چی هست؟لبخند مونالیزا؟شام آخر؟این ها بر اساس دیدگاه داوینچی کشیده شده.صد البته که اون یه نقاش ماهر بوده اما اگر یک فلسفه ای توی زندگیش نبود نمیتونست یک کار ماندگار رو خلق کنه به نظر من.مگه دانته نقاش بزرگی نبود؟من خیلی از نقاشی های ون گوگ رو دادم که دسته بندی کردم رو تاریخ کشیده شدن آن ها.اگه با دقت نگاه کنیم علاوه بر پیشرفت تکنیک پیشرفت فکری رو هم میشه تو کار دید.

بقیه ی هنرها هم همینجور.موسیقی های کلاسیک موتزارت و بتهوون.ببینید این ها شاید خیلی از کارهایی هم که میساختن فکر نمیکردن که اون یه موسیقی ماندگار بشه و به این قصد شاید نمیساختن،اما با اون نت ها یه حرفی رو میخواستن بزنن.وقتی بتهوون خودش کر هست و از روی نت میسازه یه آهنگ رو خب این دیگه کاری به صدای موسیقی نمیتونه داشته باشه.نگاه میکنه ببینه نت ها سر جای خودش هست؟اگه یه نت بره اول مثل این میمونه که فعل بیاد اول جمله.مثلا بگی :است هوا سرد

یه سری شرایطی من میگم اینا تو زندگیاشون داشتن که خواسته یا ناخواسته تو خلق اثر دخالت داشته.

وقتی اسم مجسمه سازی میاد خب شاید خیلیاتون میرین سراغ میکل آنژ ولی من نمیگم ذهنم سراغ میکل آنژ نمیره اما فورا میره سراغ برنینی.خب میکل آنژ رو که اکثرا میدونیم شاید یه مقدار شاید هم بیشتر از یه مقدار باشه اینی که میخوام بگم اما راز ماندگاری کارهاش یه جورایی مذهب هم بوده.میبینیم که چقدر از کاراش مذهبی هست.که خب میگن مجسمه ی پیتا بهترین و ماندگارترین مجسمه ی دنیا هست که شاید بشه گفت ماندگار ترین مجسمه ی مذهبی هست اما اسم میکل آنژ شاید باعث بشه خیلی ها مجسمه های برنینی رو ندیده باشن.پس معروفیت خالق هم میتونه به ماندگاری اثرش کمک کنه.یه چیز دیگه که میخوام بگم برین تصویر مجسمه ی تجاوز به پرسفونه یا پروسرپینا رو ببینید شاید خیلیاتون ندیده باشید که این مجسمه به نظر من ماندگارترین و زیباترین مجسمه ی تاریخ هست که اثر برنینی هست.خب شاید بعضی هاتون هم با دیدن این مجسمه همین نظر رو پیدا کنید پس یه جورایی باید بین همون آثار ماندگار هم تفاوت قائل شد و اینکه خالق کی هست و چه دیدگاهی داشته یا چه جور زندگی داشته مثل برنینی درگیر ماجرای عشقی بوده و خیانت و این مسائل...

یک مسئله ی دیگه ای هم که هست زمان فکر میکنم برای ماندگاری یک اثر مهم هست.یعنی اگه لبخند مونالیزا اگه در این زمان کشیده بشه شاید هیچوقت به این صورت خواهان نداشته باشه و تبدیل به یک اثر ماندگار نشه.

 

موضوع کار هم باز به نظر من مهم هست و تاثری داره و ذهنیتی که ایجاد میکنه در خواننده.

البته در هنرهایی مثل سینما و تئاتر ماجرا فرق میکنه و به گونه ای دیگه هست.

با تشکر از مریم جان به خاطر تاپیک خوبش:icon_gol:

لینک به دیدگاه
درود :icon_gol:

خُب من هرچی به ذهنم میرسه میگم؛ اگه پریشون و آشفته ست ببخشید:ws3:

من فکر میکنم امروز کارای هنری به سمت تجاری بودن و مادی گرایی رفته، هنرمند بیشتر به فروش کارش و اسم در کردن فکر میکنه، به اینکه وقتی کارش تموم شد امضاشو کجای کار بزنه!!

امروز میگن تجارت خوب، بهترین هنر است! (اندی وارهول)

امروز کدوم هنرمندی حاضره مثل میکلانژ یه مدت بسیار طولانی گردنشو کج نگه داره رو سقف نقاشی بکشه تا اثری مثل نمازخانۀ سیستین خلق کنه؟ بجاش ترجیح میده چهار تا تابلو بکشه فلان قدر بفروشه

الان هنرمند رو بیشتر میشناسیم تا هنرش رو، در حالیکه تو آثار قدیم هنرو میشناسیم بعضی وقتا نمیدونیم هنرمندش کی بوده هیچ اسمی از خودش نذاشته (منظورم آثار خیلی قدیمی و باستان نیست)

در گذشته واسۀ هر کاری وقت زیادی صرف می شد (بیشتر از اون چیزی که صرفا به تکنولوژی نداشتۀ اون دوره مربوط بشه)، یه استادی داشتیم گرایشش مرمت بود (دکتر جدی) یه بار میگفت شاید چندین روز فقط با پا ملاتو ورز میدادن، عرق پا هم جزو ملاتشون بوده!! اون موقع خندیدیم ولی گفت چیزی که براش زمان گذاشتن و مثل یه چیز باارزش باهاش برخورد کردن، محکومه به ماندگاری! (حالا به این شدت و بطور مطلق بنظرم قابل پذیرش شاید نباشه ولی قابل تأمله، چون در طول زمان وقتی آدم با یه چیزی درگیره، کم کم باهاش عجین میشه خو میگیره و تمام زوایاش میاد دستش) که با صنعتی شدن دنیا و رو به سرعت رفتنش، هر روز داریم دورتر میشیم از این "زمان گذاشتن"

خرده ای هم نیست؛ شرایط ایجاب میکنه؛ هنرمندم یه آدمه با تمام نیازهاش

 

رابطه ای هست به نام "اتحاد مدرِک و مدرَک" ؛ یکی شدن درک شونده و درک کننده ؛ این باعث میشه مخاطب با اثر ارتباط برقرار کنه

اینو با یه مثال میگم، داخل مسجد شیخ لطف الله زیر گنبدش رو در نظر بگیر، من احساسم این بوده که این گنبد با تموم نقش و نگار جینگیل و وینگیلش نیست که داره منو تحت تأثیر قرار میده، روح هنرمنده که تو این گنبد دمیده شده، من بهش میگم روح ولی در واقع منظورم اون شناختیه که محمدرضا اصفهانی بهش رسیده و اون حس رو تو این اثر به یادگار گذاشته و امروز من دارم درکش میکنم... اون در طی هجده سالی که این بنا رو ساخته، یه ارتباطی برقرار کرده باهاش، و الان شاید من دارم یه قسمتی از اون ارتباطو درک میکنم؛ یه نقطه ای در زمان حضور من در اونجا وجود داره که یه حس متفاوتی بوجود میاد! و این حس من تنها نیست، پس یه "آن"ی وجود داره تو این بنا، این اثر هنری؛ که با هرکسی به یه نحوی ارتباط یرقرار میکنه؛ آنسوی این نقش و نگار و حتی نور عینی، یه چیزایی نهفته ست که عینی نیستش و باید درک شه. این "آن" شاید اسمش نبوغه یا خلاقیت... نمیدونم؛ شاید رمز و راز... مثل چیزی که تو کارای داوینچی هست و هر چند وقت کشف میشه

 

این "آن"ی که وجود داره بر همه چیز چیره میشه حتی بر زمان! ممکنه در زمان خودش جایگاهش ناشناخته باشه، ولی بالاخره یه روزی جایگاه واقعیشو بدست میاره، همونطور که شاه عباس از این مسجد خوشش نیومد و مسجد شاه رو ساخت که در شأن شاهانه ش! باشه!

این "آن" باید در کنارش تخصص هم باشه البته، شناخت و اینها به تنهایی کافی نیست، باید این توانایی وجود داشته باشه که این شناخت رو در قالبی بیان کنه! این قالب میتونه معماری باشه، نقاشی باشه، موسیقی، شعر، خط یا هر هنر دیگه ای باشه

امروز تا دلت بخواد، حافظ شناس داریم، ولی هیچکدومشون نمی تونن شعری در حد اون بگن؛ چون شناخت و درکشون در حد اون نیست، چون چیزای دیگه ای مهم شده

 

چیز دیگه ای که میشه گفت اینه که بعضی چیزا دغدغۀ بشره... همیشه بوده همیشه هم خواهد بود! یه همچین چیزایی همیشه مخاطب خاص خودشو داره و به قول معروف هیچوقت بیات نمیشه همیشه تازه ست؛ مثل شعر خیام

 

بین نظرات دوستان دوتا مورد مطرح شد

یکی متفاوت بودن بود و یکی دیگه عامه پسند بودن

 

متفاوت بودن و بدیع بودن بنظرم لازمه ولی کافی نیست، و اینکه "متفاوت بودن" داریم تا "متفاوت بودن"! مثلا کارای دامین هیرست رو میتونم مثال بزنم؛ کارای کاملا متفاوت و در عین حال خشن (حیوانات تشریح شده و اسکلت و ...)، که در اولین نگاه ممکنه بگیم wow !،ولی در نگاه دوم تجاری بودن کارهاش به چشم میاد و زود هم فراموش میشه و دیگه اسمی ازش نیست

 

عامه پسند بودن رو میشه اینطوری بسط داد که افراد مختلف از یه اثر هنری خاص، برداشتای مختلف و متفاوت دارن... اتفاقا اون اثر خیلی هم "خاص" هست ولی با همه جور قشری یه جور ارتباط برقرار میکنه... و این به نگر من یه امتیاز مثبته برای اون اثر و قطعا یکی از رموز ماندگاری!

اسم علیرضا افتخاری هم اومد... تو بعضی هنرا هنرمند بصورت رو در رو با مخاطبش قرار میگیره، در اینجا مردمی بودن هنرمند خیلی مهمتره... (نمیخوام زیاد وارد این قسمت بشم)

 

یه چیزیم اضافه کنم، بعضی هنرمندا آینده رو میبینن انگاری، فکر و خیالشون جای دیگه ای سیر میکنه -نمیدونم کجا، همونجایی که ایده توش جرقه میزنه- این برمیگرده به همون شناخت که اول گفتم

بازم یه چیز دیگه، اثری که توش "تعادل" وجود داشته باشه، "وحدت" وجود داشته باشه، و تار و پودش با هم جوری تنیده شده باشن که نشه جابجاشون کرد، و تو جزییاتش دقت شده باشه، به نظر من کار موفقی خواهد بود... که اینم برمیگرده به همون شناخت توأم با تخصص

 

 

چقد طولانی شد :icon_pf (34):

 

مرسی :icon_gol: تاپیک خیلی خوبیه

ممنون افرین جان

موارد خیلی خوبی مطرح کردی :icon_gol:

خب پس به نظر تو یه عامل سرعت خلق اثره درسته؟ یعنی هرچی سریعتر باشه و مدت زمان کمتری براش وقت صرف شده باشه اثرگذاریش کمتره .. درست گفتم؟

اهوم .. به نظر منم میتونه این باشه ولی خب بازم باید بیشتر بررسی بشه و فکر بشه

 

درباره ی "آن" گفتی

منظور منم دقیقا یافتن همون "آنِ".

میدونی میخوایم ببینیم اون آن چیه دقیقا؟! چی توکاره که باعث میشه "آن"ی وجود داشته باشه و اثرگذار باشه ..

درباره این چیزی به ذهنت میاد؟ (یا هرکس دیگه)

 

درباره متفاوت بودن باهات موافقم و مثالمم سبکهای متفاوتی بود که مخصوصا تو قرن20 داشتیم و تفاوتهای فاحش و جدیدی داشتن.

 

اینده نگری که گفتی رو متوجه نشدم .. یعنی میگی این اینده نگری یا تخیل فراواقعی باعث این اثرگذاری میشه یا میخوای بگی اینده نگری از اثرگذاری کم میکنه؟

 

تعادل و وحدت درسته ولی خب به نظرم این لازمه ی تمام اثارهنریه! و یه شاخصه ی جدا و اثرگذار نیست. یعنی تو هر اثر هنری اگه این تعادل نباشه اصلا اثرهنری به حساب نمیاد و اصلا زیبایی حتی گذرا و موقت هم نداره چه برسه به ماندگار!

و اگه بنا به تعادل و وحدت بود هر شیء متقارن یا هر دایره و مربع و مکعبی تاثیرگذاری مطلق رو درخودشون میداشتن! ولی خب به نظر من اینطور نیست! (یا هست؟!)

لینک به دیدگاه
یعنی میخوای بگی به مرور هنرمندها کم میشن و کم کم تعدادشون رو به صفر میره؟ و الان هیچ هنرمندی نداریم که واقعا ذات و استعدادشو داشته باشه؟ و راهشو درست رفته باشه؟

 

تخیل و استعداد رو تو هنرمندان الان هم داریم. نمیشه گفت این عاملش بوده.

درباره ی علم من بازم درست متوجه نشدم ..

یعنی علم پشت اثار ژول ورنه که اونو جذاب کرده؟

ولی مثلا تو نقاشیهای رامبراند یا تو اثار بتهوون و موتزارت .. چه علمی هست؟

 

پ ن: این خاطره از میکل آنژو از کجا اوردی؟! :ws3:

 

اون رو تو زندگینامش خوندم

کلاس آلمانی که میرفتیم استاد متن میاورد ترجمه کنیم تو اونا بود

 

 

نه

تعداد که همیشه یه درصد خاص از جمعیت این استعداد رو دارن حالا یکم کم و زیاد میشن

ولی الان کسی خودش به دنبال شکوفا کردن استعداد و علم ذاتیش نیست

هرکسیم علاقه داشته باشه میکشوننش به آموزشگاهها و بعد یه مدت میشه یه ماشین کپی زن

 

 

توی موسیقی هم این علم رو داشتن

کسی که علم شنوایی رو میشناسه

میدونه این نت به انسان آرامش میده

وگرنه میدونی که خودشم ناشنوا بوده

پس هیچی نمیشنیده

ذاتش بهش میگفته که این نت اینکارو میکنه

لینک به دیدگاه
بترکی شادی که هرچی نوشته بودم پرید!! :banel_smiley_4:

 

 

 

حالا پريده اين همه نوشتي اگه نمي پريد چي ميشد! :w58:

 

مرسی از اینکه نظر دادی :icon_gol:

 

خواهش ميكنم ايشالا جبران ميكني! :4chsmu1:

 

 

 

ببین منظور من یه فرمول مشخص نبود.. اینی که درباره اش حرف میزنیم یه ماهیته. یه المان یا یک موضوع نیست که بگی اگه جواب داشت همه ماندگار میشدن! اینکه یکی بتونه یه ماهیتی رو تو یه کار قرار بده و تااخرش اونو حفظ کنه کار هرکسی نیست! و اونجاست که از یک کار اثرماندگار و یک نفر یک هنرمند مطرح میساره!
اون قسمتايي رو كه آبي كردم اصلا" متوجه نميشم! :ws52: يكم در مورد اين "ماهيت" توضيح بده ، بعدشم اگه ميدوني چه چيزي از يه كار اثري ماندگار ميسازه پس ديگه چرا اين تاپيكو زدي ؟!

 

پارامترها درسته ممکنه از نظر هرکس متفاوت باشه ولی خب قراره اینجا به یک اشتراک برسیم یعنی پارامتری دراخر جواب سوال ما میشه که برای همه اثار مشترک بوده باشه پس یه چیز شخصی نیست.
ببين سوال تاپيكت خيلي كليه واسه همين جوابهايي كه داده ميشه هم كلي خواهد بود پس آخر سر هم يه سري كليات مشترك ميمونه كه به نظر من به هيچ دردي نميخوره چون به قول خودت دنبال يه "راز" براي ماندگاري هستيم ولي اين جواباي كلي نميتونه اون رازه باشه.

 

نبوغ: خب درسته. اصلا هراثرماندگاری نشوندهنده ی نبوغ زیاد خالقشه. ولی خب این معیاری نیست که بگیم قبلا بوده و الان نیست و بتونه به ما کمک کنه.چون الان هم ما کم نابغه نداریم! ولی چرا الان اون گیرایی رو تو اثار اونها نداریم؟
خب پس تو دنبال عواملي هستي كه قبلا وجود داشته و الان وجود نداره؟

 

باشه پس با اين حساب فعلا ميتونيم بگيم نبوغ براي ماندگاري اثر شرط لازمه ولي كافي نيست.

 

شانس: اینو قبول ندارم! یعنی میخوای بگی مثلا تابلوی مونالیزا شانسی این همه گیرایی داره؟! یا بتهوون یا موتزارت شانسی اون اثار رو خلق کردن و اینقدر تاثیرگذاره؟

اگه شانس بود خب الان هم طبیعت شانس رو در خودش داره به همون میزان! پس چرا اکثر اثار مطرح ما از دوران قدیمن و رو به جلو که میایم کمتر میشن؟ اگه به شانس بود باید الان هم اون تعداد کار تاثیرگذار میداشتیم.. پس این با شانس ارتباطی نداره. یه چیز دیگه ایه که باعث این موضوع میشه.

منظورم از شانس ،‌ شانس توي خلق شدن اون شاهكاره ، مثلا" گلزني توي فوتبال هم يه جور هنره ممكنه يه بازيكن يه بار از وسط زمين يه شوت بزنه بره توي گل ، بشه بهترين گل سال ولي اگه يه ميليون بار ديگه هم توپو بدي به همون بازيكن از وسط زمين شوت بزنه عمرا دوباره همچين اتفاقي بيفته!

يا در مورد تابلوي موناليزا من نميدونم داوينچي دقيقا از چه چيزي الهام گرفته كه موناليزا رو خلق كرده ولي ميتونست اون چيزي كه ازش الهام گرفته براش اتفاق نيفته پس مديون شانس بوده كه اون چيز الهام دهنده براش مهيا شده.

البته مطمئنا" ميزان تاثير شانس توي هر اثر متفاوته .

 

زمان: درسته زمان میتونه معیار باشه.. ولی چه جوری؟ چه چیز تو اون زمان مطرح بوده و باعث شده؟ اون زمان چی بوده که الان نیست؟ و حالا که از اون زمان رد شدیم یعنی دیگه نمیتونیم اثر ماندگاری داشته باشیم؟ یا اینکه باید تو زمان خودمون بگردیم و ببینیم "اعجاز زمان ما" چیه که دراثارمون وجود نداره و از اثربخشی شون کم کرده؟

اگه بخوای درباره ی زمان صحبت کنی این سوال مطرحه :

"اعجاز اون زمان" چی بوده که درکارها وجود داشته و باعث برجستگی کارهاشده و درعصر ما "اعجاز زمان" چیه با لحاظ کردنش در کارها، اثاری ماندگار خلق میشه؟

برای این سوال چه جوابی داری؟

خب....توي پارامترهاي قبلي يه موضوع رو چند بار مطرح كردي كه جواب ندادم گذاشتم برسيم به زمان ، اينكه ((چه عاملي قبلا وجود داشته تا آثار ماندگار بشن و الان وجود نداره ؟ ))

به نظر من اين طرز نگاهت كلا" اشتباهه!

كي گفته توي عصر ما اثر ماندگاري خلق نميشه ؟!!!!

 

شايد به قول خودت "اعجاز زمان ما" توي تابلوي نقاشي و ادبيات حرفي واسه گفتن نداشته ولي به نظر من توي خيلي از ژانرها اثر ماندگار خلق شده. مثلا" انيميشن شرك يه اثر ماندگاره كه مختص زمان ماست ، قرن 16 ام كسي انيميشن نساخته. يا اين همه نويسنده بزرگ توي قرنهاي پيش كدومشون تونستن يه اثري خلق كنن كه تمامي برهانهاي وجود خدارو نقض كنه ؟ به نظر من اعجاز زمان ما "روشن فكري" و بطور كلي تر "عقلانيت" هست كه باهاش اثر ماندگار هم زياد خلق شده .

 

ولي در مورد هنرهايي كه ميگيم افول كردن هم دلايل زيادي ميشه آورد كه اصلا" هم جاي تعجب نداره مثلا" اينكه چرا ديگه شاهكاري توي نقاشي خلق نميشه : يه دليلش اينكه چون چيزايي كه يه نقاش ازش ميتونه الهام بگيره كم شدن ولي در عوض ببين براي يه كاريكاتوريست چقدر سوژه واسه خلق اثر زياده !

 

پس ميتونيم بگيم : توي عصر ما هم اثر ماندگار خلق ميشه

لینک به دیدگاه
ببین شام اخر یه داستان مذهبیه

مربوط به اخرین مهمانی حضرت مسیح با حواریونش بوده

حالا این موضوع رو هرکس میتونه از دید خودش و با توانایی خودش تصویر کنه. اره خب تابلو با موضوع شام اخر زیاد داریم ولی خب همه رو مثلا داوینچی نکشیده که بشه فقط بر اساس زمان سنجید و مقایسه کرد.. چون هنرمندشم فرق داشته و دیدش و تکنیکشون فرق داشته!

فقطم بحث تاریخیش نیست چون از اون زمان اثارهنری زیادی هست که از نظر ظاهری اون زمان رو نشون میده. ولی خب از بین اونها این موندگار شده. حتی نه اون چند تا شام اخر دیگه

 

درسته

ولی خب ماندگاری درطول زمان و گذشت زمان معنی پیدا میکنه. یعنی همین اثار متال رو که الان برات جالبه باید مثلا 20 سال دیگه یا بیشتر 100 سال دیگه هم دوباره گوش بدی ببینی همون تاثیر رو داره بازم و همون لذتی که الان میبری اون موقع هم خواهی برد یا نه.

پس فعلا ما فقط میتونیم رو هنر موسیقی ای بحث کنیم که هم از لحاظ دوره ای نزدیکتره به ما هم مدت زمان تقریبا زیادی ازش گذشته باشه که بشه روش استناد کرد.

خب در رابطه با شام آخر ها و ماندگاری اونا بازم توضیحی که وجوود داره ، سلیقه ی مخاطبه . بین شام آخر ها ، شام آخر داوینچی به نظر ما ماندگار میاد ولی به نظر سایر ایتالیایی ها فقط اون اثر موندگار شده!!؟

یه مثال دیگه : لئوناردو داوینچی و میکل آنژ ، در یه دوره زندگی میکردن و جفتشونم نقاشی میکشیدن . ولی با این حال ، نقاشی های داوینچی رو بهتر میشناسیم و در نظر ما موندگار تره. به نظرت در نظر سایرین هم همینطوره؟ من که فکر میکنم اینطور نیست.

میشه مثال های دیگه ای هم زد . مثلا اشعار فارسی در نظر شعرا و نویسندگان خارجی . در نظر اون شاعر ، ممکنه گلستان سعدی یه اثر موندگار به حساب بیاد اما شاهنامه ی فردوسی جذابیت گلستان سعدی رو نداشته باشه. خب در نظر ایرانیا چطور!؟ البته این توضیح به نظر خودم ناقص هست و نمیشه اون رو به انواع آثار هنری تعمیم داد. در واقع به نظر خودم بهتر بود بین آثار هنری ، تفکیک انجام میدادیم تا تناقضی بوجود نیاد. منظورم اینه که دلیل ماندگاری یه تابلو رو نمیشه با دلیل ماندگاری یه شعر ، مقایسه کرد و هر کدوم تا حد زیادی با هم تفاوت دارن. بطور کل من فکر میکنم موندگاری هر اثر هنری مختص همون اثر هنری هست و نمیشه به آثار دیگه ای تعمیم داد . مثلا تابلوری ظهر عاشورا اثر استاد فرشچیان . باور کن اگه 100 نفر دیگه هم همچین تابلویی بکشن و حتی بهتر از استاد فرشچیان ، باز هم موندگاری تابلوی فرشچیان بیشتره و دلیلشم اینه که در زمان خلق اون اثر ، نمونه ای شبیه به اون وجوود نداشته و موضوع جالبی هم پشتش هست.

 

در مورد موسیقی و . . . خب درسته من حدود 5 ساله با این گروه موسیقی آشنا شدم ولی هم مدت 5 سال ، مدت کمی نیست و هم این فقط حرف من نیست که از بین گروه های Heavy metall ، فقط آثار متالیکا تا حد زیادی ماندگار شدن. در واقع با شنیدن سبک Heavy metall ، اولین چیزی که به ذهن یکی مثل من میرسه اسم این گروه هست.

 

طبق معمول یکم پخش و پلا شد! :ws52:

لینک به دیدگاه

درود

از ظهر تا كنون خيلي سعي نمودم تا افكارم را مرتب كنم و مناسب براي نوشتن

اما خوب نشد

لذا پيشاپيش از براي آشفته نويسي خود پوزش مي خواهم

---------------

ساختار بدن آدمي داراي يك سري روابط پيچيده است كه اغلب مي گويند ساختار عصبي

نحوه ي انتقال شناخت از اجسام و ايجاد عواطف همه و همه يك سري طول موج است كه در ذهن آدمي ايجاد مي شود

حال هر اثري و يا هنري كه بتواند طول موج زيبايي و يا حس رضايت را در ذهن شما فعال كند از نظر شما زيبا و جذاب است

اين يك مقدمه ي كوچك

مقدمه ي دوم:

در گذشته شناخت جامعه ي بشري از هنر و هنر مند بيشتر از امروز بود

امروزه اگر چه تعداد هنر مند بيشتر است اما شناخت سطحي تر است و شناخت عمق ندارد

مردم به ظاهر اگر چه هنر دوست تر شدند اما هنر شناسي ايشان كمتر شده

مقدمه ي سوم:

در آثار متقدمين هر چيزي كه در صحنه حاضر مي شود داراي مفهوم است و هيچ عنصري به خاطر پر كردن صحنه حضور نمي يابد

اما در آثار امروزي اكثر افكت ها و اكثر عناصر يا حضوري فرمايشي دارند و يا حضور در جايي دارند كه مفهوم مناسبي ندارند

مثال بزنم:

در كاشي كاري هاي قديم هر طرح اسليمي و گل و بته و جقه داراي مفهومي است و با در كنار هم قرار دادن اين مفاهيم نوعي زبان ايجاد مي شود

اما در كاشي كاري هاي امروزي اين مسله لحاظ نمي شود و براي همين كاشي كاري هاي امروزي نمي تواند با شما ارتباط برقرار كند

مثال:

در معماري قديم تمامي رواق ها و بر جستگي ها و تو رفتگي ها و .... داراي كاربرد و مفهوم است و هيچ چيزي تنها به خاطر زيبايي لحاظ نشده و و بر اساس نياز هاي اساسي آدمي طراحي شده است و لذا شما مي توانيد به راحتي با آثار باستاني ارتباط برقرار كنيد اما معماري هاي امروزي فاقد اين موضوع است و تنها بر جنبه ي زيبا شناختي تكيه مي شود لذا بعد از گذشت يك مدت كمي اين حس از بين مي رود و ديگر زيبا به نظر نمي رسد

مثال:

رقص هاي محلي در تك تك رفتارشان مفهوم نهفته است و در واقع زبان بدن است(كامل ترين اين زبان را در باله هاي هندي مي بينيم) اما در رقص هاي امروزي اين مفاهيم وجود ندارد و لذا هر چند سال شاهد بروز نوع جديدي رقص هستيم كه چند صباحي هستند و بعد منسوخ مي شود

مثال:

در موسيقي ايراني گذشته هيچ تحريري اضافه زده نمي شد و هيچ نتي در ساز اضافه نواخته نمي شد اين گونه بود كه آثار فاخري توليد مي شد كه سال هاي سال به ياد ها مي ماند

اما در موسيقي ايراني امروز نه تنها نت ها درست انتخاب نمي شود و در كنار هم قرار نمي گيرد بلكه تحرير هاي اضافي زده مي شود ساز ها به جا زده نمي شود و... اين است كه بعد از چند بار شنيدن يك اثر از آن خسته مي شويد

يا در آثار موسيقي غرب و سبك هاي جديد چون اين هم نشيني صحيحي وجود ندارد و شناخت صحيحي از نت هاي دروني بدن آدمي وجود ندارد نمي تواند ماندگار شود و تاريخ مصرف دارند

مثال:

در ادبيات قديم ما توصيفات لطيف وجود دارد وطبيعت گرايي و گرايش به محدت وجود دارد كه ذهن را نوازش مي دهد

آثار در عين سادگي حاوي مطالب عرفاني و مسايل جهان شناختي است

اما از دروه ي صفويه و حضور سبك هندي توصيفات بسيار بعيد و ارتباطات بسيار سخت در ادبيات راه يافت و بعد از آن دوره ي بازگشت كه به ظاهر بازگشت به سبك قديم بود اما انديشه هاي ناب از آثار ما رخت بر بست و اين شد كه علي رغم افزايش تعداد شاعران تعداد آثار فاخر بسيار كم شود

--------------------------

ببخشيد كه بسيار پراكنده و گسيخته از هم نوشتم

لینک به دیدگاه
@ amir : کلا شما هر جوری بنویسی ما استفاده میکنیم چون فراتر از ذهن ماست :w16:

شما به من لطف داري

اينجوري نيست دوست من

من شاگردي مي كنم در بسياري از مطالب و درس پس مي دم

لینک به دیدگاه
ممنون افرین جان

موارد خیلی خوبی مطرح کردی :icon_gol:

خب پس به نظر تو یه عامل سرعت خلق اثره درسته؟ یعنی هرچی سریعتر باشه و مدت زمان کمتری براش وقت صرف شده باشه اثرگذاریش کمتره .. درست گفتم؟

اهوم .. به نظر منم میتونه این باشه ولی خب بازم باید بیشتر بررسی بشه و فکر بشه

خواهش میکنم :icon_gol:

سرعت خلق اثر و اینکه جامعه به سمتی داره میره که دیگه اون شناختی که هنرمندای قدیمی بهش رسیدنو، کسی نداره.... خلق هنر فاخر به نظرم به یه فراغ بال هم احتیاج داره

حس میکنم تأمل کردن در حین خلق اثر، روی کار حتما تأثیر میذاره

 

درباره ی "آن" گفتی

منظور منم دقیقا یافتن همون "آنِ".

میدونی میخوایم ببینیم اون آن چیه دقیقا؟! چی توکاره که باعث میشه "آن"ی وجود داشته باشه و اثرگذار باشه ..

درباره این چیزی به ذهنت میاد؟ (یا هرکس دیگه)

آن برمیگرده به خیال و اون چیزی که هنرمند تو عالم خیال دیده، عالمی که ماده بهش راه نداره... دو تا خیال هست؛ خیال متصل و خیال منفصل؛ اون چیزی که تو عالم خیال شکل میگیره رو باید بعد مادی بهش بده، که بر اساس تواناییش و تخصصش این کارو میکنه

شایدم این کارو نکنه، در اون صورت دیگه هنری خلق نمیشه

 

درباره متفاوت بودن باهات موافقم و مثالمم سبکهای متفاوتی بود که مخصوصا تو قرن20 داشتیم و تفاوتهای فاحش و جدیدی داشتن.

اینکه اوکی :دی

 

اینده نگری که گفتی رو متوجه نشدم .. یعنی میگی این اینده نگری یا تخیل فراواقعی باعث این اثرگذاری میشه یا میخوای بگی اینده نگری از اثرگذاری کم میکنه؟

نه میخوام بگم بعضی وقتا یه هنرمند اونقدر تخیلش قوی میشه که یه چیزایی رو میبینه که تو اون زمان شاید بقیه نتونن ببینن، وقتی یه اثر هنری آینده نگرانه ست، جلوتر از زمان خودشه، ممکنه اون موقع درک نشه، ولی مسلما یه زمانی میرسه که به حرفش میرسن و درکش میکنن و ارزش و جایگاه خودشو پیدا میکنه... هر وقت درک شد، اثرشو میذاره

تعادل و وحدت درسته ولی خب به نظرم این لازمه ی تمام اثارهنریه! و یه شاخصه ی جدا و اثرگذار نیست. یعنی تو هر اثر هنری اگه این تعادل نباشه اصلا اثرهنری به حساب نمیاد و اصلا زیبایی حتی گذرا و موقت هم نداره چه برسه به ماندگار!

و اگه بنا به تعادل و وحدت بود هر شیء متقارن یا هر دایره و مربع و مکعبی تاثیرگذاری مطلق رو درخودشون میداشتن! ولی خب به نظر من اینطور نیست! (یا هست؟!)

این بستگی داره به چی بگیم هنر، تعریفمون از هنر چی باشه

الان به نظر من تعادل تو تمام آثار هنری نیست...بعضیا تعمدا کار بی تعادل میسازن، هنرشون تو بی تعادلیه یه جورایی

وحدتم همینطور... خیلی نقاشیا کشیده میشه خیلی آهنگا ساخته میشه، ولی وحدتی در کار نیست، هر قسمتی ساز خودشو میزنه

آره درسته هر شکل متقارنی، تقارن و تعادل و وحدت رو داره، ولی خلاقیت و بدیع بودنم میخوایم.. هنر هستن ولی ماندگار فکر نکنم

ولي در مورد هنرهايي كه ميگيم افول كردن هم دلايل زيادي ميشه آورد كه اصلا" هم جاي تعجب نداره مثلا" اينكه چرا ديگه شاهكاري توي نقاشي خلق نميشه : يه دليلش اينكه چون چيزايي كه يه نقاش ازش ميتونه الهام بگيره كم شدن ولي در عوض ببين براي يه كاريكاتوريست چقدر سوژه واسه خلق اثر زياده !
شادمهر جان الهام و اینا رو قبول دارم کاملا... آثار کاریکاتوریستارم قبول دارم بعنوان شاهکار... ولی مثلا بیست سال دیگه این کاریکاتورا چه جایگاهی دارن غیر ازاین که یادآور یه دورۀ خاص با شرایط خاصش هستن؟ شاید ما ببینیم کلی خاطره داشته باشیم ازش خیلی خوشمون بیاد، ولی کسی که مال نسل بعد از ماست هم براش همین مفهومو داره؟ تو یه شرایط دیگه و یا حتی بعضی وقتا تو یه کشور دیگه ممکنه این اثرو نداشته باشن...

ماندگار تو ذهن من اینه که زمان و مکانو بشکنه، به هیچ زمان و مکانی تعلق نداشته باشه

گفتم، شاید تو دورۀ خودشم کشف نشه، درک نشه، ولی اگه شد، دیگه میمونه همیشه

 

منظورم از شانس ،‌ شانس توي خلق شدن اون شاهكاره ، مثلا" گلزني توي فوتبال هم يه جور هنره ممكنه يه بازيكن يه بار از وسط زمين يه شوت بزنه بره توي گل ، بشه بهترين گل سال ولي اگه يه ميليون بار ديگه هم توپو بدي به همون بازيكن از وسط زمين شوت بزنه عمرا دوباره همچين اتفاقي بيفته!

يا در مورد تابلوي موناليزا من نميدونم داوينچي دقيقا از چه چيزي الهام گرفته كه موناليزا رو خلق كرده ولي ميتونست اون چيزي كه ازش الهام گرفته براش اتفاق نيفته پس مديون شانس بوده كه اون چيز الهام دهنده براش مهيا شده.

البته مطمئنا" ميزان تاثير شانس توي هر اثر متفاوته .

خب این شانس برای کسی که مثلا 17-18 سال طول کشیده تا یه اثرو تموم کنه هم مصداق داره؟ این الهام ها به نظر من دور و بر همه هست، ولی فقط بعضیا میتونن بگیرن چیه، و ازش استفاده کنن؛ یعنی شاید طرف با یه اشاره میفهمه باید چکار کنه

پس ميتونيم بگيم : توي عصر ما هم اثر ماندگار خلق ميشه

حتما همینطوره؛ مثلا یکیش فرشچیان :w16:

لینک به دیدگاه

خوب بچه ها خیلی علت ها رو گفتن

خیلی علتها باعث موندگاری و با ارزش بودنه یه اثر میشه و خیلی هاشو بچه ها گفتن ولی باز یه چیزی به ذهنم میرسه که بگم

میدونی مریم جان،درسته ،خیلی کارایی که قبلا بوده و خیلی با ارزش بودن الان نیستن و هر جیزی که از گذشته مونده الان خیلی با ارزشه و ماندگار و کاملا درسته که اصلا نمیتونیم منکر این بشیم که الان هیچ اثز با ارزش و موندگاری نیست ولی به نظر من یه علتی هست که باعث این میشه که ما فکر کنیم ما بگیم قبلا کارا موندگارتر بوده

یه سری ارزشها قبلا واقعا مهم بوده و الان نیست ،یه سری دل مشغولی ها قبلا نبوده الان هست و یه سری کارا قبلا به وجود اومده الان واسه آدم سواله که تو اون زمان واقعا چه جوری اونو درست کردن

الان اون ارزشها و اون زیبایی شناختها نیست و اون تلاشها نیست چون واقعا هنرمندان اون زمان واسه کارشون تلاش میکردن با این وجود الانم هنرمندا این تلاشو تا جایی که میتونن میکنن

چون ارزشها و زیبایی شناخت ها نیست تو کار ها و ما که به اون کارا نگاه میکنیم و هنوز اون ارزشها و اون زیبایی شناختها تو ضمیر نا خودآگاه و خودآگاه ما وجود داره و الان دیگه اون ارزشها و زیبایی ها رو تو کارا نمیبینیم میگیم اونها ماندگارند و با ارزش

اون موقع هنرمندا تلاش میکردن که بهترین اثر رو به جا بذارن و روحشونم خبر نداشته که توی زمانهای بعد قراره اونا اینقدر مورد توجه قرار بگیره ماندگار بشه،اون ها بر اساس نیاز خودشون اون آثار رو به وجود آوردن و کلی هم خلاقیت داشتن و حوصله.

الانم کارها بعضیاشون واقعا با ارزشه با تکنولوژی روز دنیا یه کارهایی انجام میشه که خیلی با ارزشه و نوین

بعضی اوقات مشکل از انسانها نیست،مشکل از گذر زمان و تغییر کردنه ارزشهاست و با ارزش شمرده شدنه ارزشها و باورهای قبلیه

همونطوری که خیلی از هنرمندای الان تلاش میکن سنتهای قبل رو حفط کنن یه کارایی خلق میکنن که نه ارزشای اون موقع رو داره نه الانو و آدم به اون اثر نگاه میکنه تو دلش میگه خوب که چی!

برگردوندنه ارزشهای الان به ارزشهای قبل شدنی نیست و اینکه قبلا صبر و حوصله و تلاش خیلی بوده، تو رشته ی خودمون مثال میزنم، مثلا خیلی از کارا و کاشی کاری های بناهای قدیم و خیلی تزئینات بناها با دست انجام میشده و با دست ابعاد و اندازه در میاوردن با دست رنگ میزدن با دست خیلی کارا میکردن چون تکنولوژیش نبوده باید این کار رو میکردن

الان همه چی ماشینی شده و دیگه کیفیت اون کارای قبلی رو نداره

الان اگه از هنرمندا و همین طور کارگرای الان بخوای که با دست کار کنن اصلا قبول نمیکنن

بازم میگم گاهی اوقات مشکل از هنرمندا نیست مشکل از گذر زمانه

ولی هنرمندا هم بی تاثیر نیستن

خیلیا میخوان از گذشته فرار کنن و بگن الان درسته و تکنولوژیه الان درسته ولی نمیدونن که ما با گذشتمون درگیریم و بر میگردیم به گذشتمون

ذهنه آدمی قبول نمیکنه بره تو مکانی که راحتیه الان و تکنولوژیه الانو نداره ولی در عین حال اون ارزشها رو زیبا و ماندگار میدونه

خیلی چیزا باید بررسی بشه و مورد تحلیل

باید یه جوری اون تعادل رو تو ارزشها و باورای خودمون ایجاد کنیم

هنر، محتوا و جان مایه خود را از بینش و اعتقاد و حکمت هنرمند کسب می کند و به قول توماس قدیس"هنر بدون حکمت هیچ نیست" .

این چیزی بود که تو به کتاب خوندم و واقعانم درسته

بعضی اوقات نیاز ما انسانها باعث میشه که اون هنرمندا اون جوری کار کنن که کارشون مورد توجه قرار بگیره و به فروش بره

اگه نیازهای ما مخاطبها بالا و پر ارزش باشه متعاقبا میطلبه که کارهایی به وجود بیاد که نیازهای ما مخاطبها رو برآورده کنه و بر عکس

 

راستی من بیشتر در مورد رشته ی خودمون تو ذهنم بود با بقیه رشته ها زیاد آشنا نیستم

 

ببخشید زیاد حرف زدم:icon_redface:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...