رفتن به مطلب

کاریکلماتور


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

1_عجب زمانه اي، شير ها پاکتي اند، پلنگ ها صورتي اند، قهرمانان دوپينگي اند و عشق ها ساعتي!

2_حالم را به هم نزن، غم هايم به تازگي ته نشين شده است.

3_خاطره جايي براي « رويا» باقي نگذاشت.

4_دهانم پُر از حرف است، حيف با دهان پُر نبايد سخن گفت.

5_ آن قدر بي سواد بود که ستون هاي افقي و عمودي جدول به ريشش خنديدند.

6_ آن هایی که با وعده دلخوشند , نبايد از آينده بيمناک شوند.

7_ اگر تمام گل هاي دنيا را هم به پايش بريزم باز هم کم است، چون پاهاش خيلي بو ميده!

8_ هميشه قبل از خودم شستم خبردار مي شود.

9_ لوازم آرايش به لوازم جادويي تغيير نام داد.

10_کسي که از واقعيت ها بهره مي گيرد رباخوار نيست.

11_پرنده پس از فرار از قفس، از بهار نشان لياقت گرفت.

12_قلمي که مغز ندارد، حتما آبرويت را خواهد برد.

13_آرايشگر به قدري سرم را سرسري تراشيد که نتوانستم سري توي سرها در بياورم.

14_ خودروها تکامل پيدا کرده اند؛ اما خيلي از آدم ها هنوز انسان نشده اند.

15_ بعضي از خانم ها از ترس پيري پا به «سن» نمي گذارند.

16_ بعضي ها براي سربلندي ديگران تا کمر خم مي شوند.

17_ هر وقت او را مي بينم کمي مکث مي کنم، مثل ويرگول.

18_ شايد بهترين راه براي حفظ آثار باستاني، همچنان در زير خاک بودن آن ها باشد.

19_ تمام زندگي ام قسطي است، اما گوشم بدهکار نيست.

20_ بي صداترين «تار» را عنکبوت مي نوازد.

21_ اين روز ها به هرکي «بال و پر» بدهيد «دُم» در مي آورد.

22_ برخي خانم ها، مانع تمرکز سرمايه همسرشان مي شوند

23_ تفاوت ديد من و تو در نمره عينکمان است.

24_ خوش به حال فقير که يک حرف از غني بيشتر دارد.

25_شايد تبر همان قند شکن رستم باشد.

26_وقتي «رُخ»ت مرا کيش داد «مات» نگاهت شدم.

27_عشق راهي است هموار اما بعضي ها در اين راه ليز مي خورند.

28_برای اینکه هم رنگ جماعت شود , جماعت را رنگ می کرد.

29_ از ماجراي عشقمان، موهايم روسفيد بيرون آمدند.

30_خيلي سخت است هم روي قولت بايستي و هم زير پا نگذاري اش.

31_ بشقاب فقير گرسنه تر از صاحبش است.

32_سخنران خوب کسي است که بعد از سخنراني با نوک پا از سالن خارج شود تا مخاطبان بيدار نشوند.

33_ برای مردها زندگی «جاری» است و برای زن ها , همسر برادر شوهر.

34_ باز هم فراموش کردم فراموشش کنم.

35_ قلم پاچه خوار نوکش همیشه چرب است.

36_ بعضی ها راه راست را به سوی خود کج می کنند.

37_ تنها لذتی که نمی توانی با دیگران قسمتش کنی , تنهایی است.

38_ شاید کشمش همان انگور بازنشسته باشد.

39_ بعضي از آدم ها درظلمات انديشه خود غرق مي شوند.

40_ آن قدر دست روي دست گذاشت که پا روي دمش گذاشتند.

41_ نشر اکاذيب يعني ستايش مديران نالايق.

42_ گاهي اوقات «کليه» امورم درد مي کند.

43_ اگر حرف مفت را مي خريدند خيلي ها ميلياردر بودند.

44_ بعضي ها خط لبشان نستعليق است.

45_ حتي موهايم هم مي دانند که پايان شب سيه سپيد است.

46_آن قدر گفتند شتر ديدي نديدي که بالاخره کور شد. 47_ نيامدي نگاهم دست خالي برگشت.

48_ بعضي از نگاه ها صداي قشنگي دارند.

49_ همه انسان ها برابرند اما بعضي ها برابرترند.

50_ بهترين راه براي آب شدن برفک تلويزيون، از برق کشيدن آن است.

51_ بهترين بازي زندگي اش زبان بازي بود. 52_ خدايا، يارانه را از ما بگير اما يار را نه.

53_ شايد با « ارز » معذرت مشکل تورم حل شود.

54_ به علت خالي بودن جيب مردم، جيب برها شاکي شدند.

لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...
  • پاسخ 81
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

الفبــــــــاي كاريكــــلماتور

الف:آزادي بيرنگ وبو گنجشكان رااز نشاط انداخت.

ب :افت قیمت خيلي از سهامها دليل وضعيت بحراني بازار سرمايه است.

پ :پروانه ها براي شكوفه ها سوگوار شدند.

ت :تفنگ خودش آدم نمي كشد بلكه بايد انساني ماشه را بكشد.

ث :ثانيه ها به افراطي بودن متهم شدن.

ج :جوجه ها در آرزوي ((بلوغ)) پژمرده ميشوند.

چ :چرا بايد شاهنامه را به اميد آخر خوشش بخوانيم.

ح :حراج زندگي يعني اعتياد.

خ :خوبيهاي كم بديها را نمي پوشاند

د :ديوانه ها خود بزرگ بين هستند.

ذ :ذرات را به اتهام مادي گري نفي كردند.

ر :رهايي اميد پرنده از قفس است.

ز :زن زشت آينه را دوست ندارد.

ژ : ژــ3 ميگويد تفنگ بي گلوله لال است.

س:سرهاي بلند شده به گريبان فرو افتادند.

ش:شب دارد روز را مي بلعد.

ص:صادق بود ولي با اخلاق سگي كه داشت گربه ها از او ميترسيدند.

ض:ضد مردمي ها هم مردمي ميشوند.

ط :طاووس پاهاي زشتش را با پر هاي قشنگش ميپوشاند.

ظ :ظاهر سازها با هر سازي ميرقصند.

ع :عادت كرده بود كه شبها حتي توي رختخواب هم كلاه از سرش بر ندارد چون ممكن بود غبار پيري روي سرش بنشيند.

غ : غرور و خود خواهي دو آفتي كه گرببان بشر را گرفته است.

ف :فرياد مسبب خودكشي سكوت شد.

ق :قول تنها چيزي است كه به ديگران ميدهي ولي خودت بايد نگهش داري.

ك :كبوتر آزادي براي اينكه دستگير نشود از آسمان هفتم پناهندگي سياسي خواست.

گ :گاري عمو رجب بار درد ورنج حمل ميكند.

ل :لعاب اگر بريزد تنها گل ميماند و آهن سياه

م :مهرباني را از كبوتر چايي بام خانه همسايه وام گرفتم.

ن :هيچ نيازي انسان را بي نياز نمي كند.

و :واسطه هاي استعمار دستهاي نامرئي زيادي دارد.

ه :هركه بامش بيش برفش بيشتر.

ي :يك جامعه بي تعادل و يك پرنده بي بال كه ميخواهد با فكرش پرواز كند.

لینک به دیدگاه

حسنی نگو جوون بگو

علاف و چش چرون بگو

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه

نه سیما جون ،نه رعنا جون

نه نازی و پریسا جون

هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها توی کافی شاپ

نگاه می کرد به بشقاب !

باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی ؟

نه نمی رم نه نمی رم

به دخترا دل می بازی ؟!

نه نمی دم نه نمی دم

 

 

گل پری جون با زانتیا

ویبره می رفت تو کوچه ها

گلیه چرا ویبره میری ؟

دارم میرم به سلمونی

که شب برم به مهمونی

گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه چین

یه کمی به من سواری می دی ؟!

نه که نمی دم

چرا نمی دی ؟

واسه اینکه من قشنگم ، درس خونم وزرنگم

اما تو چی ؟

نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واه

 

در واشد و پریچه

با ناز اومد توو کوچه

پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون ؟

مامان پری ،از اون بالا

نگاه می کرد توو کوچه را

داد زد وگفت : اوی ! بی حیا

برو خونه تون تورا بخدا

دختر ریزه میزه

حسابی فرز وتیزه

اما تو چی ؟

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

 

نازی اومد از استخر

تو پوپکی یا نازی ؟

من نازی جوانم

میای بریم کافی شاپ؟

نه جانم

چرا نمی ای ؟

واسه اینکه من صبح تا غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوب

اما تو چی ؟

 

نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داری

موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه واه

حسنی یهو مثه جت

رسید به یک کافی نت

آن شد ورفت تو چت رووم

گپید با صدتا خانووم!

هیشکی نگفت کی هستی ؟

چی کاره ای چی هستی ؟

تو دنیای مجازی

علافی کرد وبازی

خوشحال وشادمونه

رفت ورسید به خونه

باباش که گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟

اره می خوام اره میخوام

 

حسنی اومد موهاشو

یه خورده ابروهاشو

درست وراست وریس کرد

رفت و توو کوچه فیس کرد

یه زن گرفت وشاد شد

زی زی شد و دوماد شد

لینک به دیدگاه

[h=2]طنز در مطبوعات[/h]

کاریکلماتور

 

۱ـ خروس فقیر با گالینا بلانکا ازدواج کرد.

۲ـ قرص ماه مسکن عشاق است.

۳ـ بعضی از آدمها کودکانی هستند که فقط جسمشان رشد می کند.

۴ـ من با رویا زندگی می کنم و رویا با دیگری.

۵ـ گاهی پرنده خیالم ، پروازهای برون مرزی دارد.

۶ـ بعضی ها قانون را خم میکنند و بعضی ها میشکنند.

۷ـ آسمان زیباست ، اما نباید بیش از حد سر به هوا بود.

۸ـ برای فرار از ترافیک زندگی وارد کوچه علی چپ شد.

۹ـ بعضی ها به خدا پناه می برند و بعضی ها پشت نامش پنهان می شوند.

۱۰ـ خر و پف یعنی پر حرفی کردن در خواب.

۱۱ـ وقتی چوب کبریت سرش را خاراند ، آتش گرفت.

۱۲ـ اکثرا اینترنت به *****نت تبدیل می شود.

۱۳ـ سازمان القاعده به سازمان ال یائسه تغیر نام داد.

۱۴ـ بعضی ها خط لبشان نستعلیق است.

۱۵ـ زنبور عسل ، نیش تلخی دارد.

۱۶ـ گاهی اوقات افکارم لابلای نوشته ها گم می شود.

۱۷ـ گاهی اوقات افکارم با سکوت زندانی می شود.

۱۸ـ بعضی ها راه راست را به سوی خود کج میکنند

۱۹ـ دلم برای آدمهای گرسنه کباب است.

۲۰ـ وقتی از دو دلی خسته شد ، یکی از آنها را اهدا کرد.

۲۱ـ با آنکه چینی بلد نبود ولی دست از سخن چینی بر نداشت.

۲۲ـ وقتی نیامدی ، نگاهم دست خالی برگشت.

۲۳ـ چون " دیوانه وار " دوستم داشت از او وحشت کرده و گریختم.

ماهنامه فرهنگی اجتماعی
مکتوب
شمار۳۰ اسفند ۸۸

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

1_ بعضی ها را از سر راه بر می دارند و بعضی ها را سر راه می گذارند.

2_ همه چیز بر وفق مراد مراد است و بعضی ها سوار بر خر مراد.

3_ شاید زیباترین منحنی دنیا ، لبخند باشد.

4_ شیرین ، زندگی تلخی را برای فرهاد رقم زد.

5_ بعضی ها برای رسیدن به داد ، بیداد می کنند.

6_ مشق نگاهش جوهر قلمم را تمام کرد.

7_ برای فاسد نشدن افکارم ، آنها را داخل فریزر گذاشتم.

8_ بلند پروازی های پرنده ، نتیجه اش قفس بود.

9_ اونایی که دنبال شر میگردند خیرشون به کسی نمی رسه.

10_ تا دهانتان را گل نگرفته اند گل بگویید.

11_ در مواقع بیکاری چرخ افکارم لنگ میزند.

12_ شب در کارنامه سیاه زندگیش ، بی نهایت ستاره دارد.

13_ بعضی از زنها چون موج تلاطم دارند و بعضی از مردها چون صخره تحمل.

14_ نمی دانم شما تره چه کسی را پاک میکنید ، اما من کشک خودم را می سابم.

15_ این از شیرینی گفتار کاریکلماتورهاست و گرنه حقیقت به همان تلخی هست که میدانید.

16_ وقتی از ناراحتی منفجر شد همه بدنبال پیدا کردن جعبه سیاه او بودند.

17_ در اولین آشنایی وقتی با من دست داد ، من ، دلم را از دست دادم.

ماهنامه صنعت و کار آفرینی شماره 42 آبان 88

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

1_ آرشیوسکوت پر است از فریادهای منزوی !

 

2_ ظاهرسازها با هر سازی می رقصند.

 

3_ آدم پرچانه سکوت را بیهوش میکند.

 

4_ زندان های خالی شهر پراست از آزادی.

 

5_ در عکس دو نفره ما جای تو همیشه خالیست.

 

6_ حرف های خام به مغزم صدمه می زند.

 

7_ اگر دیوار نبود از دست این آزادی به کجا پناه می بردم!

 

8_ گل مژه اش رایحه دل انگیزی دارد.

 

9_ از نظر عوام ، آزادی یعنی میدان و قفس یعنی خانه امن.

 

10_ گاهی اتحاد یک نوع ظاهرسازی برای پنهان کردن دشمنی است.

 

11_ فرسودگی ، راه را برای فرو ریختن هموار می کند.

 

12_ درختان منفور به خانواده جنگل خیانت کرده و دسته تبر شدند.

 

ماهنامه اینترنتی کافه طنز آذر88

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور

 

1_ آرشیوسکوت پر است از فریادهای منزوی !

 

2_ ظاهرسازها با هر سازی می رقصند.

 

3_ آدم پرچانه سکوت را بیهوش میکند.

 

4_ زندان های خالی شهر پراست از آزادی.

 

5_ در عکس دو نفره ما جای تو همیشه خالیست.

 

6_ حرف های خام به مغزم صدمه می زند.

 

7_ اگر دیوار نبود از دست این آزادی به کجا پناه می بردم!

 

8_ گل مژه اش رایحه دل انگیزی دارد.

 

9_ از نظر عوام ، آزادی یعنی میدان و قفس یعنی خانه امن.

 

10_ گاهی اتحاد یک نوع ظاهرسازی برای پنهان کردن دشمنی است.

 

11_ فرسودگی ، راه را برای فرو ریختن هموار می کند.

 

12_ درختان منفور به خانواده جنگل خیانت کرده و دسته تبر شدند.

 

ماهنامه اینترنتی کافه طنز آذر88

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

1ـ اگر حرف مُفت را مي خريدند ، خيلي ها ميلياردر بودند.

 

2_ آدم « بی باک » از سوخت هسته ای استفاده می کند.

 

3ـ امروز همان راه حل های دیروز است.

 

4ـ سکوت به جرم پوزخند به عدالت محاکمه شد.

 

5_ فقط آدم های پُر حرف , سکوت ذخیره می کنند.

 

6ـ آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.

 

7_ کبوتر آزادی از آسمان هفتم تقاضای پناهندگی کرد.

 

8ـ بعضي ها روي شاخه نشسته و بعضي ها مشغول خوشه بندي.

 

9_ رشته سخن را بدست گرفت و کلاهی نو برای مردم بافت.

 

10 _ اگر ساقی چشمان تو باشد , یک استکان چای هم مستم می کند.

 

11 _ بیشتر اوقات افکارم را با سکوت , سانسور می کنم.

 

12ـ آجر فشاري هيچ نسبتي با گروه فشار ندارد.

 

13ـ اوج پرواز روزنامه نگارها خطوط قرمز است.

 

14ـ براي روشن كردن منظورش ، همه چيز را به آتش كشيد.

 

15ـ وضعش «توپ» بود ولی با یک «شوت» از میدان خارج شد.

 

16ـ دست هایم تصمیم گرفتند که مرا نه دست به سینه کنند و نه دست به کمر.

 

17 _ نقاش فقیر «درد» می کشید.

 

18ـ خر نادان ، دوست خوب خر سوار است.

 

19ـ در نبودنت ، خاطراتت خود نمایی می کند.

 

20_ مخالفان آزادی افق را با لکه های سیاه کدر کردند.

 

21ـ عشق زنی بود که سیگار نمی کشید و من ترکش کردم.

 

22_ عاشق با تلسکوپ و حسود با ميکروسکوپ به دنيا نگاه مي کند.

 

23_ بي توجهي شهرداري به دست اندازها يعني دست انداختن مردم.

 

24_ در روزهاي باراني اعداد در زير راديکال پنهان مي شوند.

 

25_ قشنگ ترين و زيباترين ساعت دنيا، ساعتي بود که ديدمت.

 

26_ وقتي گفتم حرف دلت را بزن، گفت گرسنه ام.

 

27_ با هجوم کلمات نفس قلم به شماره افتاد.

 

28_ خيلي ها تنها پشت گرمي‌شان آفتاب داغ است.

 

29_ بازداشتگاه عکس ها آلبوم است.

 

30_ بي دست و پاترين موجود مار است ولي همه از آن مي ترسند.

 

31_ شیرین ترین ماه , ماه عسل است.

 

32_ خیلی از موش ها حتی به گربه ها هم محل سگ نمی گذارند.

 

33_ خُر و پُف , همان پُر حرفی کردن در خواب است.

 

34_ برای گوش های سنگینش , نیاز به یک باربر داشت.

 

35_ کرم شب تاب , چراغ قوه حیوانات است.

لینک به دیدگاه

کاریکلماتور هنریست که نیاز نیست هنرمند باشی تا بدانیدش. کاریکلماتور بازی با جملات، کلمات و حتی تصاویر است. کاریکلماتور تو خون ِ بعضی‌ها هم هست. خون ِ...

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

  • رمز عبور دلها پرهیز از غرور بی جا!

  • بعضی ها برای این که دستشان به دهانشان برسد گردنشان را کج می کنند.

  • از خاکی بودن نترسیم سر به هواترین درختان جنگل سر از خاک برآورده اند.

  • ذهن های کند دنبال شماره های رند.

  • مواظب باشیم با اخم کردن دل کسی را زخم نکنیم.

  • تا وقتی با امید زنده ایم ارزنده ایم.

  • در چشم دشمن خار باشیم نه به چشم آنها خوار.

  • بلند پروازی هایمان فقط رؤیاپردازی نباشد.

  • روی دنده لج نیفتیم تا دچار کج روی نشویم.

  • دنبال عمل انسانی باش نه آسانی عمل.

  • نمی دانم با کنترل،من تلویزیون را کنترل می کنم یا تلویزیون من را!

  • هر چه سبکبارتر،سبکبال تر.

  • سیگار اولین قدم تا به صحرای عدم.


 

 

لینک به دیدگاه

آن‌قدر مهربان بود
برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه می‌گذاشت و در فصول دیگر کلاهشان را بر می‌داشت.

همیشه می‌گفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شده‌اش, خودش را گم کرد!

برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، بالهایش را چید.

از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.

آنقدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت.

ازبس‌که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.

آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.

از بسکه روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت.

وقتی اشکم می‌خواهد به گردش برود سوار نگاهم می‌شود

وقتی واژه‌ای خارجی بیان می‌کنم, تمام واژه‌ها دور آن جمع می‌شوند.

امید و آرزو تنها دوستان واقعی‌مان هستند که تا آخرین لحظات زنده‌گی, ما را ترک نمی‌کنند
.

 

همیشه می‌گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دل.

 

متهم شدم به این‌که, همه چیز را سیاه و سفید می‌بینم؛ از عینک رنگی استفاده کردم و حالا همه را ملون می‌بینم!

بخاطر افکار فسیل‌واری که داشت, جشنواره فسیلی راه انداخت.

بخاطر افکار عتیقه‌ای که داشت, مغزش را به موزه سپرد.

آن‌قدر فکرش دست نخورده ماند, که کارتونک بست.

مغز کوچکش در فضای جمجمه‌اش, لق می‌زند.

براي اينكه صداي شكستن دلش شنيده نشود با صداي بلند مي‌خندد.

آن‌قدر تنهايي را دوست داشت كه از سايه خودش هم بيزار بود.

براي اينكه عشقش را از قلبش پاك كند، قلبش را فرمت كرد.

خورشيد عشق هم نتوانست قلب يخي او را گرم كند.

كارتونك, از خانه‌تكاني بيزار است.

ماهي خجالتي در موقع تحويل سال, قرمز شد!

درختان با شاخه‌هاي پر شكوفه به استقبال بهار رفتند.

بخاطر ماهي قرمز حوض, هفت‌سين را كنار حوض چيد.

چشمان سبزش, كمبود سين در سفره هفت‌سين را جبران كرد.

 

باغبان كامل‌ترين هفت‌سين را دارد, سوسن و سنبل و سرو و سيب و سنجد و سير

می‌گفت چشم‌هايت با من حرف می‌زند، برای‌همين موقع خداحافظی فقط نگاهش کردم!

 

هر‌وقت از خودش خجالت می‌کشيد با چشم بسته به آيينه نگاه می کرد.

وقتی دريای چشم‌هايش طوفانی مي‌شد، موج اشک بيرون می‌ريخت.

چشم‌هايش به دليل بی‌مصرف بودن ، بينايی اش را از دست داد.

ماهی خوشبخت است، چون هيچ‌کس اشکش را نمی بيند.

 

بخاطر چشم‌های عسليش، شيرين‌ترين اشک‌ها را داشت.

 

 

 

لینک به دیدگاه

هميشه می‌گفت تو در قلب من جا داری، وقتی او را با ديگری ديدم فهميدم در کنارش بودن بهتر از در قلبش بودن است
!

عشق و آفتاب مانند هم هستند هر دو غروب می‌کنند، ولی غروب آفتاب زيبا و غروب عشق غم‌انگيز است.

عشق‌های امروزی مثل چراغ‌های نئون می‌مانند، رنگارنگ و زيبا ولی کم نور!

باغبان برای اينکه بهار را در گل‌خانه حس کند گل هميشه‌بهار در آنجا کاشت.

برای‌اينکه دروغش از نگاهش خوانده نشود با نگاه به زير حرف می‌زد!

ابر غمگين باران و ابر خشمگين تگرگ فرو می‌ريزد!

تلخی حرفش را با لبخندی شيرين جبران می کرد.

هر‌وقت تنها می‌شد به مهمانی خيالش می‌رفت .

در قلب انسان سنگ‌دل بايد عشق را حک کرد!

با گرمی نگاهش يخ لبخندم را ذوب کرد.

گل‌های باغ با آواز باد بهاری می‌رقصند.

هروقت پرنده خيالش
را به پرواز در می‌آ
و
رد صدای سگ‌های شکاری بلند
می‌شد
.

برای‌اينکه قلبش يخ نزند با گرمای عشق گرم نگه می‌دارد .

زمستان را دوست دارم چون با او به انتظار بهار می‌نشينم .

در زمستان بعضی‌ها به جای برف پول پارو می‌کنند.

آنقدر غم روی دلش ستگينی کرد که دلش شکست .

فرسوده شدن بهتر از زنگ زدن است .

با گل يخ به استقبال زمستان رفت
.

 

 

 

لینک به دیدگاه

وقتی آسمان دلم ابری مي‌شود , باران اشک از ديدگانم فرو مي‌ريزد
.

برای اينکه خودش را بهتر بشناسد با عينک در آينه نگاه می‌کند.

وقتی تاريخ مصرف عشق تمام شود زندگی خراب مي‌شود.

آن‌قدر زندگيش شيرين شده بود که دلش را زد
.

گل‌های قالی با لگد شدن شاداب‌تر می‌شوند.

زنبور عسل شيره‌کش‌ترين موجود است
!

مرگ
"The End " فيلم زندگی است .

شب روسياه بدی‌های روز است.

برای‌اينکه غبار غم بر روی قلبش ننشيند, هر روز با خنده قلبش را غبار روبی می‌کرد
.

عشق مانند سيگار است وقتی خاموش شد می‌توان روشنش کرد ولی طعم اولش را ندارد.

به‌خاطر چشم‌های عسليش , نگاهش هميشه شيرين بود.

آن‌قدر دست و دلباز بود که زندگی اش را به عزراييل بخشيد.

آن‌قدر خجالت کشيد که معتاد شد!

ماه خجالتی پشت ابر پنهان شد.

آدم حسود به سايه خودش هم حسادت مي كند .

آن‌قدر نگاهش تيز بود ‚ از آن به جاي چاقو استفاده مي‌كرد
.

آن‌قدر خسيس بود كه لبخندش را هم از ديگران دريغ مي كرد .

ابر براي صرفه‌جويي در مصرف آب باران را نم‌نم مي‌فرستد
.

آن‌چه كه آفتاب زنده‌گي‌مان را ابري مي‌كند‚ روزمره‌گي است
.

هيچ‌راهي مطمئن‌تر از لبخند براي نزديكي آدم‌ها به‌يكديگر وجود ندارد
.

 

 

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

تلخ تر از خود جدایی آنجایی است

 

 

که بعدها... هی باید وانمود کنی

 

 

که هیچ اتفاقی نیفتاده...

 

 

که هیچ خاطره ای نداری...

 

 

... که برایت مهم نیست...

 

 

وچه زهری دارد این وانمود کردن!!!

لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...
  • 1 ماه بعد...
  • 4 ماه بعد...

عدالت موجودي شبيه روح بوده كه كسي آن را نديده است.

بانك ها به سوال علم بهتر است يا ثروت ، در عمل پاسخ مي دهند.

نمايشگاه به محلي گفته مي شود كه مردم را به كالا ها نشان مي دهند.

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
  • 3 هفته بعد...

برای "رسیدن" "رسیده" باید شد...

 

چشمت نگاهم را تماشایی میکند...

 

تغییر از "من" آغاز میشود...

 

امروز اولین روز بقیه عمر توست...

 

دادگاه یعنی رسیدن به داد اونم گاهی...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...