رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

خیال کردی ...

 

وقتی به همراه ديگري ...

 

از کنارم می گذری..

 

دنیا به آخر می رسد..

 

دنیایت من بودم ...

 

که به آخر رسیدم .....

 

و.. تو اکنون هیچ نیستی...

لینک به دیدگاه

در پس ثانیه هایی که ورق خورده و ساعت شده است

روزها میگذرند

سایه ها در پس هم میگذرند

بی خبر از گذر ثانیه ها

در هراس از ماندن

هیچ اگاه نگشتند که اینگونه تورا میخواند

و چه میگفت درختی که به اندازه ی اندوه خزان تنها بود

و نگاهش نگران در پی همدم میگشت

سایه ها در گذر ثانیه ها

رهسپار ره فردا بودند

و دریغا که نخواهند رسید

بی گمان حال نیای فرداست

که به اندازه ی یک دور زمین

کودک حال لقب میگیرد

سایه ها صبر کنید

ما چرا با لبخند

لینک به دیدگاه

تو نبودی افسوس!

 

شب میلاد تو ای یار مرا! مرا

شب غمگینی بود

خانه با یاد تو از گل لبریز

همه جا پرتو لرزنده ی شمع

دوستانت همه شاد!

عاشقانت همه جمع!

لیک در جمع عزیزان، تو نبودی افسوس.

 

همه با یاد تو در طیف سرور

خانه در گل مستور

همه جا لعمه ی نور

یاد شیرین تو در موج نشاط

عکس زیبای تو در جام بلور

لیک در جمع عزیزان، تو نبودی افسوس.

 

همه با یاد تو خندان بودند

و من خانه به طوفان داده!

در میان همه گریان بودم.

 

شمع، همراه دل من می سوخت

و کسی آگه از این راز نبود

چه کنم؟.بی تو، در شادی ها

بر دلم باز نبود.

 

شمع هم گریان بود

لیکن ای معنی عشق!

اشک دلداده، کجا؟

گریه ی شمع، کجا؟

من کجا با دل تنگ

شادی جمع، کجا؟.

 

چه شب تلخی بود

شب تنهایی من!

من که در بستر غم ها بودم

من که از اشک غریبانه چو دریا بودم

تو ندانی که چه تنها بودم!.

 

کاش، می دانستی

شب میلاد عزیزت ای یار!

من به اندازه ی چشم همه ی مردم شهر

گریه کردم در خویش.

گریه ام بدرقه ی راهت باد

شب میلاد تو من بودم و اشک

من که از اشک غریبانه چو دریا بودم

آه، ای معنی عشق!

تو ندانی که چه تنها بودم.

لینک به دیدگاه

بــراے اینــ ـ کـه هنـ ـ ـوز بــ ـه تــ ـ ـو فکـر مے‌کنـم...

 

هنـ ـ ـوز نگـ ـ ـرانـتـ مےشـوم

 

هنـ ـ ـوز دلتنگـت مےشـوم

 

و هنـ ـ ـوز ♥دوسـتـتـ ـ ـ♥ دارم

 

از خــ ـ ودم متـــنـفّـ ـ ـرم !!

لینک به دیدگاه

مثل قطره بارانی که برشیشه ی غبار گرفته ی پنجره ی خانه ی متروکی میبارد

 

تو بر زندگی من باریدی

 

ان چنان باریدی که ناگاه برهنه به لمس قطره قطره ی حجمت شتافتم

 

چیزی در من روئید

 

چیزی از من تابید

 

و فاصله رنگین کمانی شد

 

باران باشد

 

تو باشی

 

و یک خیابان بی انتها باشد

 

به دنیا میگویم خداحافظ

لینک به دیدگاه

از تو عبور میکنم ..........فقط نگاه میکنی

:ws37:

 

من اشتباه میکنم .......... تو هم گناه میکنی:ws37:

 

ازم عبور میکنی ..........ببین سقوط میکنم:ws37:

 

به من نگاه کن، بزن .......... فقط سکوت میکنم:ws37:

لینک به دیدگاه

دلم بهانه ات را می گیرد...!

نوشته هایت را بارها و بارها خواندم...!

نمی خواهی که بروی...؟!

با من از رفتن نگو...!

یادت هست که چه آرام و بی بهانه از کوچه پس کوچه های دلم گذشتی...؟!

یادت هست که گفتی تمام آسمان من خلاصه در چشمان توست...؟!

اما مهربانم...!

هیچ میدانی که آسمان تو این روزها بارانیست؟!

لینک به دیدگاه

باز كن پنجره را

 

من تو را خواهم برد؛

 

به عروسی عروسكهای

 

كودك خواهر خویش؛

 

كه در آن مجلس جشن

 

صحبتی نیست ز دارایی داماد و عروس .

 

صحبت از سادگی و كودكی است .

 

چهره ای نیست عبوس .

 

كودك خواهر من،

 

امپراتوری پر وسعت خود را هر روز،

 

شوكتی می بخشد .

 

كودك خواهر من نام تو را می داند

 

نام تو را میخواند !

 

- گل قاصد آیا

 

با تو این قصه خوش خواهد گفت ؟! -

 

 

باز كن پنجره را

 

من تو را خواهم برد

 

به سر رود خروشان حیات،

 

آب این رود به سر چشمه نمی گردد باز؛

 

بهتر آنست كه غفلت نكنیم از آغاز .

لینک به دیدگاه

امشب باز شب توست

امشب باز شب از تو گفتن است و

شبی است غرق سکوت

و من در این سکوت تو را می بینم

تو را می شنوم

و تو را می خوانم و من این سکوت را

می پرستم

سکوتی که پر از صدای توست...

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

اول به نام عشق. . .

دوم به نام تو. . .

سوم به ياد مرگ . . .

بر لوح شيشه اي قلبت بنويس:

يا تو و عشق، يا من و مرگ

زمان! به من آموخت كه دست دادن معني رفاقت نيست....

بوسيدن قول ماندن نيست.....

و عشق ورزيدن ضمانت تنها نشدن نيست

1185196917.gif

 

لینک به دیدگاه

برای دوست داشتن تو

بهانه عاشقی کافی نیست

باید در یک صبح گرم تابستانی

از کنار یک رود گذشت

خود را به صدای خسته آب سپرد

که در دور دست جامانده است

پلکهایم را خیس می کنم

از نم بجا مانده در یک سنگ

و همراه باد می روم

تا باور کنم

می توان مرد

و همچنان در مردمکهای خسته عشق باقی ماند

و آواز خسته جدایی را برای همیشه ترنم کرد

لینک به دیدگاه

حس که پیدا شد عشق باریدن گرفت...هیچ میدانی رمز عاشق بودن هرکس فقط این است :ساده بودن...ساده دیدن...و ساده پذیرفتن...پس ساده می گویم ساده... دوستت دارم...

لینک به دیدگاه

چه دلگیر است

 

هم جمعه باشد !

 

 

هم ابر...

 

 

هم باران...

 

 

هم خیابان خیس..

 

 

اما....

 

 

نه تو باشی...

 

 

نه دستی برای فشردن...

 

 

نه پایی برای قدم زدن....

 

 

نه نگاهی برای زل زدن ...

 

 

:sigh:

لینک به دیدگاه

معشوق من

امروز آفتاب را که از شیشه پنجره به درون می تابد نگاه کردم

یاد ظهرهای تابستان افتادم

ظهرهای خیلی خیلی دور تابستان در خانه مادربزرگم

ظهرهای بچگی

دوران های خیلی دور

یاد ظهرهای داغ تابستان افتادم

زیر سایه درخت ها

یادت هست؟

دلبندم

محبوبم

یادم هست زمانی که به دنبالت می آمدم و پای پیاده تا آن میعادگاه با هم می رفتیم

از کوچه و خیابان

از اتوبان

از پیاده روهای تنگ

از زیر درختان پر سایه

دست در دست هم

(تو با آن مانتوی آبی و من با شلوار جین)

(تو با آن کفش های کتانی و جوراب های کوتاه رنگی و من با آن کفش های اسپورت ورزشی آبی)

یادت هست؟

چه روزهایی بود

چقدر زود گذشت

و من

در حسرت آن روزها

تا ابد

آن مسیر را پیاده یا سواره

هر روزه

طی خواهم کرد

و بر روی فضای کوچه ها و خیابان ها

یا آن پیاده روهای تنگ

جای پای تو را می بینم

و صدای خنده های تو را می شنوم

و دست گرم و مهربان تو را در دستانم حس میکنم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...