رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

کــل دنــيـــا را هـــم کـــه داشــتــه بـــاشـــی

 

بـــاز هـــم دلــــت مـيـــخواهــد

 

بـــعــضـــی وقــت هـــا ...

 

فــقـــط بــعــضــی وقــت هـــا ..

 

اصــلا ً

 

بـــرای يـــک لـــحــظـــه هــــم کــــه شـــده

 

هـــمـــه دنــيـــای يــــک "نفــر" بـــاشـــی...

لینک به دیدگاه

چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی

یکی که بهش اعتماد داری

بهت اعتماد داره

از دلتنگی هاش برات میگه !

از دلتنگی هات براش میگی !

آروم میشه

آروم میشی

حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه ...

 

من پرم از این حس خوب فقط به خاطر وجود تووووووو

لینک به دیدگاه

دلا یاران سه قسمند گر بدانی

 

زبانی‌ اند و نانی اند و جانی

 

به نانی نان بده از در برانش...

 

محبت کن به یاران زبانی

ولیکن یار جانی را نگه دار

 

به پایش جان بده تا میتوانی

لینک به دیدگاه

دلتنگـــی

 

دوری

 

دلهــــره

...

همه سرمشـق هـــای کلاس اول مــن بــود

 

که هنــوز روی دیــوار خانـــــه ات

 

می نویســـــم..

 

 

 

=سهیل ملکی=

لینک به دیدگاه

صدامو داری به احترامت هیچوقت حتی ، من

نمینداختم نگامو جایی رفتی با اینکه میدونستی

تو رو دوست داشتم و رو هیچکی نی اون حسی

که رو تو بود و هست

شاید از اولشم من بودم که نباید میذاشتم رو تو دست

رو همه خوبی هام بستی چطور چشاتو

هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو

ببین چه دپرسم ببین چه بی حسم

دیگه من حتی به خودمم نمی رسم

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم

 

حالا که سهم من نشدی کم بیاورم

 

دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم

 

تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم

 

میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

 

امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم

 

دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

 

می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم

 

یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....

 

میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟

 

حتی قرار بود که من ابر باشم و

 

باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم

 

کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من

 

اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم

 

......

 

اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم

 

باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم

 

حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم

 

عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم

 

خود را عوض کنم و برایت به هر طریق

 

از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم

 

بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت

 

یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟

 

 

لینک به دیدگاه

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

 

با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

 

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

 

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

 

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

 

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

 

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

 

 

لینک به دیدگاه

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

 

 

 

لینک به دیدگاه

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

 

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

 

 

 

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

 

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

 

 

 

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

 

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

 

 

 

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

 

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

 

 

 

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

 

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

 

 

 

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

 

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....

 

 

 

لینک به دیدگاه

در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند

 

مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟

 

من به آن محتاجم
!

لینک به دیدگاه

بـه چــشــم هـایتــ بگـو ،

آنــقــدر بـــرای دلـــم رجــــز نــخــوانـنــد

مـــن اهـــل جنـــگــ نــیــسـتـم ،

شـــاعـــرم !

خـــیــلی کـه بــخــواهــم گـــرد و خـــاک کــنــم

شـعــری مـــی نــویـســم،

آنـــوقــت

اگــر تــوانـسـتی

مــرا در آغـــوش نــگـیـر . . .

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...