رفتن به مطلب

اخلاق اسلامی


Hossein.B

ارسال های توصیه شده

ابتدا باید توجه داشت كه صفات اخلاقی در انسان به دو صورت فعّال و غیر فعّال وجود دارد. صفات فعّال صفاتی هستند كه به علّت فراهم بودن شرایط به ظهور رسیده اند و اینك به صورت فعّال در وجود انسان منشأ اثرند. شناخت این گونه صفات، كار چندان مشكلی نیست به طوری كه اگر شخص منصفانه به بررسی احوال درونی خود بپردازد و اعمال خود را مورد دقت و تأمل قرار دهد، می تواند این گونه صفات را در خود بشناسد. البتّه استفاده از نظر و قضاوت دیگران، به خصوص صاحب نظران نیز در این خصوص می تواند مفید باشد.

صفات غیر فعال صفاتی هستند كه یا به جهت ضعف، وجودشان چندان محسوس نیست و یا بصورت استعدادند و چون هنوز شرایط لازم برای ظهور و تقویت آنها فراهم نیامده، حالت كُمونی دارند. این قبیل صفات كه در وجود انسان زمینه آماده ای برای رشد و پرورش دارند، به محض آماده شدن شرایط ، شروع به رشد می كنند و به فعلیت می رسند.

شناخت این قبیل خصوصیات روحی، قبل از اینكه به مرحله ظهور برسند، كار آسانی نیست بلكه باید با توجه به اصولی كه خواهیم گفت، به شناخت آنها پرداخت. شناسایی این خصوصیات روحی و استعدادهای مثبت یا منفی از آن جهت اهمّیت دارد كه اگر انسان از وجود آنها در درون خود غافل باشد، نه قادر به بهره برداری صحیح از استعداد های مثبت می شود و نه به موقع به مقابله با استعدادهای منفی می رود. تا صفتی در مرحله بالقوه قرار دارد و به فعلیت نرسیده است، جلوگیری از رشد و تقویت آن، كار چندان مشكلی نیست امّا در صورتی كه به فعلیت رسد و به صورت یك صفت فعال درآید، تضعیف و انهدام آن به مراتب مشكلتر است. از این رو، پیش آگهی بر ضعفهای موجود در سازندگی معنوی انسان اهمّیت به سزایی دارد.

انواع صفات و استعدادها

كسی كه امروز تصمیم به شناخت صفات و خصوصیات خود و تزكیه و اصلاح خویش می گیرد، دارای مجموعه ای وسیع از صفات و استعدادها ـ خواه در جهت مثبت، خواه در جهت منفی ـ است پاره ای از این صفات جنبه اكتسابی دارد، یعنی شخص به دست خود و تحت تأثیر عوامل و شرایط محیطی ـ اعم از خانواده و مدرسه و اجتماع ـ آنها را به دست آورده است؛ پاره ای دیگر، دارای زمینه های موروثی است و با مساعدت شرایط محیطی، عوامل تربیتی و همراهی صفات جنبی دیگر به مرحله فعلیت رسیده است. بعضی دیگر از استعداد ها ممكن است جنبه خدادای داشته و چه بسا سابقه ای در نسل گذشته نیز نداشته باشد.

شناخت صفات و استعدادهای موروثی

برای تشخیص صفات موروثی از اكتسابی می توان به مطالعه در احوال نسل گذشته پرداخت تا با كشف و شناخت صفات روحی و مَلَكات اخلاقی آنان، خصوصیاتی را كه استعداد آنها احتمالاً از طریق موروثی به ما رسیده است و در صورت آماده شدن شرایط به سهولت به ظهور خواهند رسید، شناسایی كرد. البتّه نمی توان تمامی صفات و خصویاتی را كه از طریق توارث به شخص منتقل می شود شناخت و آنها را به طور دقیق مشخص كرد، امّا چون صفات نسل یا نسلهای قبلی زمینه هایی را در روح انسان ایجاد می نماید، شناخت آنها در این زمینه از نظر تربیتی حایز اهمّیت است. البتّه نه موروثی بودن یك استعداد منفی از انسان سلب مسئولیت می كند و نه دارا بودن یك فضیلت موروثی به تنهایی امتیاز محسوب می شود. آنچه مِلاك اجر و پاداش در پیشگاه خداوند است سعی و مجاهدت انسان در جهت تزكیه و تحصیل كمال است. قرآن كریم می فرماید:

وَ اَنْ لَیْسَ لِلْا نْسان اِلا ما سَعی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای انسان بهره ای جز آنچه خود به دست آورده است، نیست.

تنظیم جدول صفات

بنابراین، با مطالعه در زندگی خویشان و اطرافیان نزدیك می توان استعدادهایی را كه احتمالاً از طریق توارث به ما منتقل شده اند و چه بسا پاره ای از آنها به فعلیت رسیده اند و پاره ای دیگر هنوز حالت بالقوه دارند را، شناسایی و در جدولی تنظیم كرد، بدین ترتیب كه صفات و استعدادهای موروثی مثبت را در یك ستون و صفات و استعدادهای منفی را در ستون دیگر قرار داد و با قرار دادن علاماتی، شدّت و ضعف آنها را مشخّص كرد. سپس صفات اكتسابی را نیز به همان ترتیب در دو ستون گرد آورد.

برای كشف و شناسایی صفات و خصوصیات خود، علاوه بر مطالعه در زندگی نسل قبل و بررسی دقیق احوال خود، می توان از طریق مطالعه در خصوصیات دوستان نزدیك و كسانی كه با آنها معاشرت نزدیكتری داریم نیز به نكاتی پی برد زیرا دوستی و صمیمیت جز در سایه وجوه مشترك روحی و اخلاقی امكان پذیر نیست. مثلاً اگر كسی فرد متین و موقّری است هرگز نمی تواند با شخص سبك سری طرح دوستی بریزد و یا صمیمی شود. یا كسی كه صالح و خیر خواه دیگران است نمی تواند با كسی كه فاسق و بدخواه دیگران است پیوند دوستی برقرار كند و ... بنابراین، بررسی خصوصیات روحی و اخلاقی دوستان و آشنایان نزدیك نیز می تواند به طور غیرمستقیم ما را در شناخت خصوصیات روحی و اخلاقی خودمان تا حدّی یاری كند.

مراقبه

بعد از تنظیم چنان جدولی، می توان با روزی یك بار مراجعه به آن، نسبت به احوال درونی خود آگاه شد و به ضعفها و قوّتهای قطعی یا احتمالی خود توّجه پیدا كرد. همین توّجه و آگاهی مداوم، سبب می شود انسان از حالت غفلت و بی خبری خارج شود و ندانسته در جهت صفات درونی خود به حركت درنیاید، بلكه از روی عقل و شعور و با دخالت اراده به كنترل امیال و صفات و مراقبت از اعمال خویش بپردازد(مراقبه). میزان موفقیت انسان در جهت كنترل و تعدیل این صفات علاوه بر سعی و دقت او، با مراتب ایمان و تقوا و توّجه او به خدا متناسب است، به طوری كه هر گاه در برابر صحنه ای قرار گیرد یا در آستانه حادثه ای واقع شود كه احتمال بروز ضعف و لغزشی در خود می دهد(با پیش آگاهی بر صفات و استعدادهای موجود) اگر در آن جا لحظه ای چند توقف و تأمّل كند و با توّجه به خدا و پناه بردن به درگاه الهی از او طلب یاری نماید، اراده او تقویت شده، می تواند بر امیال و خواسته های درونی خود غلبه نماید:

اِنَّ الذَّینَ اتّقَّوْا اِذا مسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هٌمْ مٌبْصِرُونَ

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

افراد پرهیزكار هنگامی كه شیطان آنها را وسوسه كند متذكّر شده، به یاد خدا می افتند و در همان حال بصیرت می یابند.

مراقبه از مهمترین شرایط سلوك الی الله و از لوازم حتمی آن است. تا در این زمینه، موفقیت نصیب كسی نشود، در سایر مراحل نیز توفیقی به دست نخواهد آمد. زیرا شرط اوّل برای گام برداشتن در مسیر زندگی خدا این است كه شخص از وظایف و تكالیفی كه بر عهده دارد غفلت نكند و بتدریج باطن خود را از آلودگی تصفیه نماید و لازمه آن، مراقبت كامل و دایمی از اعمال و حالات قلبی است. بزرگان اهل معرفت، مراقبه را در حكم پرهیز از غذای نامناسب، و سایر عوامل و مراتب معنوی را در حكم دارو دانسته اند. تا وقتی مریض از آنچه برای او مناسب نیست پرهیز نكند، دارو در او موثّر نمی افتد.

مراقبه را مراتبی است، لكن حقیقت آن در تمام مراتب این است كه شخص، خداوند متعال را ناظر و مراقب خویش داند و سعی در مراعات ادبِ حضور نماید كه:

اِنَّ الله كانَ عَلَیْكٌمْ رَقیباً

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به یقین خدا در همه حال مراقب و نگران شماست.

اولین مرتبه از این ادبِ حضور آن است كه شخص چون خود را در پیشگاه خدا و در محضّر او می بیند، اقدام به مخالفت نكند، یعنی حریم اوامر الهی را نكشند و به ارتكاب حرام یا ترك واجب اقدام نكند. امّا مرتبه بالاتر این است كه شخص از هر آنچه خلاف رضای حقّ است پرهیز كند و حتی از امور لهو نیز دوری جوید و در هر كاری، ملاك ترك یا انجام عمل را رضای خدا قرار دهد. اگر مدت زمانی بر این روش مداومت كند، و با علم و آگاهی از نقاط ضعف خود از غلبه هوای نفس جلوگیری به عمل آورد، این حال برای او ملكه شده، در او پایدار می شود

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

محاسبه

یكی از لوازم موفقیت در امر مراقبه این است كه شخص در آخر هر روز، زمان مناسبی را برای رسیدگی به اعمال روزانه خود اختصاص دهد، و در آن به محاسبه نفس خویش بپردازد. محاسبه نفس از عوامل بسیار موثّر در اصلاح و تهذیب نفس و تقویت و پرورش اراده است كه در تعالیم اسلامی مورد تأكید قرار گرفته است. حضرت امام موسی كاظم ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:

لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ كُلَّ یَوْمٍ مَرَّهً

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

آن كس كه روزانه یك بار به محاسبه نفس خویش نپردازد، از ما نیست.

در ضمن این محاسبه روزانه، اگر شخص با مواردی مواجه شود كه از وظایف خود تخلّف كرده و خطایی از او سَر زده است، باید بلافاصله در مقام توبه و استغفار بر آید و با توجه به اصولی كه در شرع آمده است به جبران آن پرداخته، و تصمیم قاطع بر ترك آن بگیرد و مراقبت جدی كند كه بار دیگر آن خلاف تكرار نشود. و اگر در انجام وظایف تخلّف نكرده و اعمال صالحه از او سَر زده است، آنرا توفیق الهی در حق خویش بداند كه خیری را به دست او جاری ساخته است، لذا از بابت آن خدا را شكر گزارد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
حضرت امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ می فرمایند:

اگر موقف حساب را هول و هراسی نبود جز شرم و حیایی كه از عرضه كردن اعمال به درگاه خداوند متعال به انسان دست می دهد و رسواییی كه در نتیجه پاره شدن پرده عیب پوشی خدا و برملا شدن اعمال پنهانی به بار می آید، سزاوار بود كه آدمی سَر به كوه به بیابان بگذارد... آری، كسی كه عرصه محشَر را با تمام هولها و سختیهایش در هر نفسی كه می كشد مشاهده كند و به دیده دل، ایستادن در پیشگاه خدای جبّار را ببیند، دراین صورت: یَاّْ خُذُ نَفْسَهُ بِال‌ْمُحاسَبَهِ كَاَ نَّهُ اِلی عَرَصاتِها مَدْعُوٌّ وَ فی غَمَراتِها مَسئوولٌ.(خود را به پای میز محاسبه می كشد آن چنان كه گویی در عرصه قیامت خوانده شده، و در میان گرفتاریهای آن روز مورد سؤال قرار گرفته است). خداوند می فرماید:اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِن خَردَلٍ اَتَیْنا بِها وَ بِنا حاسِبینَ.(اعمال انسان را هر چند به كوچكی دانه خردلی هم باشد، می آوریم و به حسابش كاملاً رسیدگی می كنیم).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نجم،39.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعراف،200.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نساء،1.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. علامه طباطبایی، رساله لبّ الّلباب،ص181.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اصول كافی.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. كسانی كه اصلاح خود را جدی می گرفته اند، هنگام محاسبه اگر به موارد خلاف بر می خوردند برای اینكه آثار سوء آن جبران و ار تكرار و ارتكاب مجدد آن جلوگیری كنند، بر خویشتن سخت می گرفتند و خود را مجازات می نمودند، و برای این مجازات مراتبی قائل بوده اند كه از آن به مشارطه، معاتبه و مجاهده تعبیر می كنند. رجوع كنید به كتاب «چهل حدیث» حدیث شماره 1؛«مٌحًجّهُ البَیْضاء»،8/149و «حقایق»،ص571 از ملا محسن فیض كاشانی؛«كیمیای سعادت»،2/484 از امام محمد غزالی.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مصباح الشریعه.

محمدعلي سادات - اخلاق اسلامي، ص 136

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 81
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

«... و لكنّ الله حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان اولئك هم الرّاشدون؛ ...ولی خداوند ایمان را برای شما محبوب ساخت و آن را در دلهایتان بیاراست و كفر و نافرمانی و گناه را منفور گردانید؛ این چنین افرادی، هدایت یافتگان می‌باشند.»

چیزهایی كه انسان، خوبی و بدی آنها را در باطن و درون خویش و بدون تعلیم كسی درك می‌كند، و به سان امور غریزی جزء سرشت او به شمار می‌روند، «وجدان اخلاقی» و یا «اخلاق فطری» نامیده می‌شوند، ولی به آن دسته از خوبیها كه در نهاد انسان ریشه عمیق دارند، ولی بشر به خوبی و بدی آنها از راه فطرت واقف نشده، بلكه حسن و قبح آنها را در مكتب سفیران وحی و یا رجال بزرگ جهان آموخته است، «اخلاق غیر فطری» و یا تربیتی می‌گویند.

در سراسر جهان و در میان همه ملل، ظلم و ستم و ازدواج با محارم زشت و قبیح به نظر می‌رسد؛ البته انسانها زشتی ستم را از طریق فطرت درك كرده و قبح ازدواج با محارم را از طریق تعالیم و شرایع آسمانی فرا گرفته‌اند.

برای شناسایی امور فطری از غیر فطری، قواعد و نشانه‌هایی است كه با به كار بستن آنها می‌توان این دو را از هم تمیز داد:

1. امور فطری به نقطه‌ای و یا به صنفی و نژادی اختصاص ندارند و انسان در توجه و فراگیری آنها به كسی نیازمند نیست.

2. از آن جا كه خود فطرت هادی و رهبر است، عوامل جغرافیایی و اقتصادی و سیاسی و آموزشی، در پیدایش و توجه انسان به آنها دخالت ندارد.

3. تبلیغات خلاف، اگر چه از نمو و رشد آنها می‌كاهد، ولی هرگز آنها را ریشه‌كن نمی‌سازد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قرآن با ندای رسا اعلام می‌كند كه: خدا در نهاد بشر، میل و رغبت و علاقه به ایمان و عشق به خدای جهان را نهاده و آن را محبوب او ساخته، و كفر و نافرمانی و گناه را منفور گردانیده است، آن جا كه می‌فرماید:

«و لكنّ اللّه حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان» خداوند نه تنها حس خدا شناسی را به ما مرحمت فرموده و سرشت ما را با اعتقاد به مبدأ آمیخته است، بلكه دلهای ما را به آن دسته از خوبیها نیز كه بدون معلم و مربی، از درون خویش به آنها الهام می‌شویم، آراسته است، و چنین معنای گسترده‌ای را می‌توان از جمله «حبّب الیكم الایمان» استفاده نمود؛ زیرا در جمله دوم، علاوه بر انزجار از کفر، انزجار از فسق و عصیان نیز فطری معرفی شده است؛ بنا بر این، مقصود از محبوب گردانیدن ایمان، تنها خداشناسی نیست، بلكه علاوه بر آن، سرشت ما با یك سلسله سجایای اخلاقی به هم آمیخته است، و روح ما به طور نا خودآگاه، به سوی آناه كشیده می‌شود.

اینك به برخی از امور فطری كه می‌تواند از مصادیق روشن آیه شریفه باشد، اشاره می‌كنیم:

خداشناسی و پیدا كردن سر نخ سلسه وجود و مبدأ پیدایش سیل خروشان جهان هستی و توجه به سازنده این همه مصنوعات شگفت‌انگیز، آن چنان فطری است كه خمیره انسان با طلب و جستجوی آن، آمیخته است.

گذشته از حس خداجویی، علاقه به تمام فضایل اخلاقی و سجایای انسانی با وجود ما، عجین شده است و میل به یك سلسله خوبیها و انزجار از بدیها در ما ریشه فطری دارد؛ در جهان، ملتی را نمی‌شناسیم كه پس دادن امانت را ناپسند، و خیانت به امانت را شرافت بداند، و یا وفاداری به پیمان را كاری زشت و پیمان شكنی را كاری نیكو تلقی كند.

پدری كه به كودك وعده انجام كاری را می‌دهد، اگر به موقع آن را انجام ندهد، مورد سرزنش كودك قرار می‌گیرد و كودك طبق فطرت انسانی خود، چیزی جز این، درك نمی‌كند كه باید به «پیمان» عمل كرد.

راست گویی، با قلم آفرینش بر صحیفه فطرت هر انسانی نوشته شده است، كودك جز راست گویی چیزی نمی‌شناسد. پاك دامنی و عفت، جزء خمیره وجود انسان می‌باشد؛ حتی زنان آلوده در نخستین برخورد، كوشش می‌كنند كه خود را عفیف و پاك قلمداد نمایند؛ یغماگران و راهزنان هنگام تقسیم اموالی كه از مردم به یغما برده‌اند، عدل و انصاف را محور كار خود قرار می‌دهند و انحراف از آن را بد و ناستوده می‌شمارند.

بشر تمام این معلومات فطری را در هر دو بخش در دبستان آفرینش آموخته، دستگاه آفرینش، همه این كمالات را در نهاد هر بشری به ودیعت نهاده است.

قرآن مجید با صراحت هر چه تمامتر به این حقیقت مسلم در سوره‌هایی تصریح كرده است، آن جا كه می‌فرماید:

1. «و نفس و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

سوگند به روح و خدایی كه آن را آفرید و بدیها و خوبیها را بدان الهام كرد».

2. «و هدیناه النّجدین»؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

راه خیر و شر و حق و باطل را به انسان نشان دادیم».

3. «انّا خلقنا الانسان من نطفه ‌امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ما انسان را از نطفه مخلوط، آفریده و آزمایش می‌نماییم و او را شنوا و بینا (آشنا به حق و باطل) قرار دادیم».

خداوند نه تنها در سرشت انسان میل به خوبی و انزجار از بدیها را نهاده، بلكه نفس سرزنش ‌كننده‌ای به بشر داده است كه هنگامی انسانها از آن گامی فراتر نهادند، آنان را به شدیدترین وضعی ملامت و سرزنش می‌كند، آن جا كه می‌فرماید:

4. لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنّفس اللّوامه؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
--------------------------------

سوگند به روز رستاخیز و سوگند به روح سرزنش كننده!»

5. قرآن مجید، ضمن شرح مبارزات پی گیر ابراهیم بت شكن، در آیه كوتاهی به نیروی وجدان اشاره نموده است و مضمون آیه، مربوط به قضات دادگاهی است كه برای محكوم كردن ابراهیم تشكیل شده بود. ابراهیم، بتهای بتكده را یكی پس از دیگری شكست و تلّی از چوب در وسط بتكده پدید آورد و سپس تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و بتخانه را ترك گفت.

برای سران قوم از قراین معلوم بود كه شكستن بتها كار ابراهیم است و بس؛ وی به دادگاه احضار شد و در برابر هیأت قضات قرار گرفت. وقتی از وی شرح ماجرای بتكده را پرسیدند، وی گفت: جریان را از بت بزرگ بپرسید. در این موقع،‌ هیئت دادرسی در بن بست عجیبی قرار گرفت؛ زیرا اگر بگویند بت بزرگ درك و شعوری ندارد، ابراهیم به آنان اعتراض خواهد كرد كه چگونه موجودی را كه چیزی نمی‌فهمد، پرستش می‌كنید. اگر بگوید او می‌فهمد و سخن می‌گوید، خواهد گفت: پس چرا از من می‌پرسید؟!

در این موقع وجدان خفته آنان بیدار شد و همدیگر را ملامت كردند و گفتند: شما ظالم و ستمگرید.

قرآن مجید این صحنه سرشكستگی و محكومیت وجدانی را چنین نقل می‌كند:

«فراجعوا الی انفسهم فقالوا انّكم انتم الظّالمون ثمّ نكسوا علی رؤوسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آنان به وجدان خود مراجعه كردند و همدیگر را ملامت نمودند و گفتند: شما ظالم و ستمگر هستید؛ سپس سرهای خود را از شرمندگی به زیر افكندند و گفتند: تو كه می‌دانی بتها قدرت بر سخن گفتن ندارند».

در احادیث و روایات اسلامی درباره موضوع وجدان، تذكراتی داده شده است.

امیر مؤمنان علی علیه السلام می‌فرماید:

«انّه من لم یعن علی نفسه حتّی یكون له منها واعظ و زاجر لم یكن له من غیرها زاجر و لا واعظ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
كسی كه برای او واعظ و اندرزدهی از درون نباشد، (كه او را از كارهای زشت باز دارد) هرگز برای چنین شخصی،‌پند دادن و نصحیت كردن از خارج سودمند نخواهد افتاد، و گفتار دیگران درباره او مؤثر واقع نخواهد شد».

یك چنین ادراكات فطری و جهانی نمی‌تواند مولود منهیات اجتماعی و یا معلول خواهشهای وا پس زده و تمایلات سر كوفته باشد.

این جاست كه حقیقت آیه مورد بحث به طور واضح تجلی نموده و انسان اذعان پیدا می‌كند كه به راستی خداوند، روح ما را با ایمان و پاكیها در هم آمیخته و روان ما را از بدیها و پلیدیها مبرا ساخته است (حبّب الیكم الایمان و زیّنه فی قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. برای توضیح بیشتر درباره شناسایی امور فطری به كتاب «عصر بازگشت به ایمان» تألیف نگارنده مراجعه فرمایید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. شمس (91) آیه 8.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بلد (90) آیه 10.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انسان (76) آیه 20.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قیامت (75) آیه 1ـ 2.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انبیاء(21) آیه 64ـ 65.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه عبده، خطبه 78 (لفظ یعن صیغه مجهول است؛ یعنی كسی كه از طرف خداوند به او كمك نشود تا از درون باز دارنده‌ای داشته باشد).

جعفر سبحاني - نظام اخلاقي اسلام، ص 71 - 79

لینک به دیدگاه

آیا فضایل و رذایل ـ كه مسائل مورد نظر در اخلاق اند ـ فطری انسان است یا این كه تابع افكار اجتماعی و فردی و خیر و مصلحت اجتماعی و فردی هست؟

پاسخ به سؤال فوق، نسبت به دیدی كه می توان از انسان داشت، متفاوت است. اگر انسان را از حقیقت ثابت برخوردار ندانیم و تمام تحوّلات حاصل در وجودش را تابع عوامل خارجی بدانیم، نتیجه حاصل از چنین دیدی این خواهد بود كه فضایل و رذایل، تابع شرایط موجود است، و سخن گفتن از فطری یا غیر فطری بودن اخلاق، بی اثر و پوچ خواهد بود. امّا اگر انسان را دارای حقیقت ثابت بدانیم و آنچه در او ظهور فعلی می یابد عبارت از قوا و استعدادها، غرایز و فطرتهای نهفته در او باشد، نتیجه حاصل از این دیدگاه این است كه انسان می تواند برخوردار از ابزار ادراكی ای باشد كه شخص حق و باطل و خوب و بد باشد فضایل و رذایلی كه در پرتو اختیار و اراده، ظهور فعلی پیدا می كنند. بر اساس این بینش، هرگز عوامل خارجی و اجتماعی، چیزی را در انسان ایجاد نمی كنند، بلكه احیاناً زمینه شكوفایی آنها را فراهم می آورند. بینش ما درباره انسان این است كه او از حقیقت مجرّد و ثابتی برخوردار می باشد كه در جای خودش به اثبات رسیده است. آن حقیقت ثابت از دیدگاه قرآن،«روح الهی» است كه در انسان دمیده شده است.

«فإذا سَوَّیْتُهُ و نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی ...»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
(آن گاه كه او را به خلقت كامل آراستم و از روح خود در او دمیدم...) فضایل و رذایل به این حقیقت ثابت الهام شده است.

«وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فألهَمَها فُجُورَها و تَقْویها»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
(سوگند به نفس و به كسی كه او را تعدیل كرد(و نیكو بیافرید) و شرّ و بدی، و تقوا و خوبی را به او الهام فرمود.)

طبق بیان قرآن، همان گونه كه ا نسان دارای فطرت و توحیدی است و از طریق آن، به وجود خدای بزرگ ـ كه دارای جمیع صفات زیباست ـ پی می برد. از راه فطرت نیز به فضایل و رذایل آشنا می گردد؛ و می یابد كه فضیلت، تقوای نفس؛ و رذیلت، فجور نفس است. عقل نیز این بیان قرآن را تأیید و ثابت می كند، و مسأله حُسن و قبح عقلی بیانگر آن است كه عقل به درك حُسن فضایل و قبح رذایل نایل می شود و به تبیین اخلاق نظری می پردازد.

اخلاق نظری بدان معناست كه اراده و اختیار انسان، نقشی در حسن و قبح صفات فضیلت و رذیلت ندارد. این كه چه صفاتی خوب است چه صفاتی بد، از قلمرو اختیار و اراده ما خارج است. اراده ما محور خوب و بد نیست؛ بلكه حسن و قبح دارای ملاك عقلی و فطری است. این كه عدالت و احسان خوب است و ظلم و بخل در انفاق، بد است؛ از جمله این صفات است. آنچه در قلمرو اختیار و اراده قرار می گیرد، مربوط به اخلاق عملی است ـ كه دین و عقل عملی بیانگر آن می باشند ـ عمل مسأله ای مشخّص در مسیر حصول تهذیب نفس از جمله اخلاق عملی است. البتّه مُشخّص نوع اخلاق عملی، اخلاق نظری ـ به عنوان زیر بنای اخلاق عملی ـ است.

معنای فطری بودن فضایل و رذایل این نیست كه مصادیق آنها را بدون تعلیم و تربیت و وجود معلّم درك كنیم و محتاج به ارسال رسل نباشیم؛ اگر چنین بود، هیچ كس و هیچ قوم و اجتماعی در مصادیق و فضایل و رذایل، اختلافی نمی داشت.

هر انسانی، حسن عدالت و قبح ظلم را درك می كند و در آن اختلافی ندارد؛ ولی در مصادیق عدالت و ظلم، آرا و نظرها مختلف است. لذا مسائل بیان شده در دین، مصادیق فضیلت و رذیلت هستند؛ كه ملاك آنها حُسن و قبح عقلی است. زیرا عقل، نخست اعتماد به دین را ثابت می كند آن گاه می گوید. اوامر دینی ـ كه بیان كننده فضیلت اند ـ برگشت به عدالت و كمال انسانی دارد. و نواهی ـ كه بیان كننده رذیلت اند ـ برگشت به ظلم و نقص در انسانیت می كنند.

به عبارت دیگر، می گوییم: فضایل و رذایل از آن جهت فطری اند كه انسان، به لحاظ مرتبه عالی وجودی اش، طالب كمال انسانی بوده و صفات مبعود را جستجو می كند؛ و به لحاظ مرتبه دانی وجودی اش، در طلب مادّیت و مُلك و در پی صفات پست حیوانی می باشند. بنابراین، آنچه از صفات و اعمال، مناسب مرتبه انسانی باشد، فضیلت و آنچه صرفاً در جهت رشد صفات حیوانی باشد ـ به نحوی كه با بُعد والای انسانی منافات داشته باشد ـ رذیلت محسوب می شود. از دیدگاه عقل، صفات انسانی حُسن، و صفات حیوانی صرف، نوعاً برای انسان، قبح و زشت است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.سوره ص، آیه72.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره شمس، آیه7و8. محمدرضا اميني زاده، اخلاق اسلامي، ص 11 ـ 13.

لینک به دیدگاه

1. تفکر

ارزش فکر

لغت شناسان «فکر» را به اعمال عقل و نظر و به کارگیری ذهن، معنا کرده اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بنابر این، مرز بین نوع انسانی و سایر حیوانات «عقل» است و «فکر» که همان بکارگیری نیروی عقلانی است حدّ فاصل بین دو صنف از انسان ها است و در حقیقت آدمیان از این زاویه بر دو قسم اند. گروه اول: متفکران، و گروه دوم: کسانی که این ابزار و سرمایه خدادادی را مهمل گذاشته و به تعطیل کشانده اند.

نیروی عقل اگر به طور طبیعی و بر اساس فطرت خود و بدون دخالت انگیزه ها و عوامل نفسانی و شیطانی به کار افتد، نتیجه ای خوش و سازنده خواهد داشت و رو به سوی «رحمان» می برد. و هرگاه با راهبرد قوه واهمه به جریان افتد بازده آن تلخ و تخریب گر خواهد بود. در این صورت، عقل به استخدام شیطان و عاریت او در آمده و از وظیفه اصلی خود باز مانده بلکه در جهت ضد آن چه برای آن آفریده شده است به کار گرفته خواهد شد.

قرآن کریم درباره ارزش فکر، در ده ها آیه با عناوین مختلف هم چون «تفکر» و «تدبّر» و «تعقل» و «تفقّه» باب سخن گشوده است و بهره گیری از آیات الهی را چه در تکوین و چه در تشریع و برخورداری از مایه های عبرت در جهت هدایت را، منوط بدان دانسته است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و هم چنین در روایات رسیده از معصومان ـ علیهم السلام ـ بر جایگاه والای آن در عرصه تعلیم و تربیت اسلامی با تعبیرات مختلف تاکید گردیده است.

امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ می فرماید: «... ألا لا خیر فی قرائه لیس فیها تدبّر ألا لا خیر فی عباده لیس فیها تفکّر».

هشدار شما را! که علم بدون بار فهم و تأمل، و خواندن قرآن بدون تدبّر، و عبادت بر کنار از تفکر، بهره ای نخواهد داد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

آن چه مهم است هدایت فکر، در مسیر سالم است، زیرا فکر صحیح است که انسان را تعالی داده، تمدن ها را ساخته و تاکنون جامعه بشر را در ابعاد مختلف به پیش برده است. هم چنان که تمامی خسارت ها و نابسامانی های فراوان که امروز دامنگیر بشر است، نتیجه افکار غلط و اعمال نظر طرّاحان و دانشمندانی است که اندیشه خود را در راه ارضای هوس های خود و صاحبان زر و زور به کار بسته و می بندند.

عرصه های سالم تفکر

بسیاری از جوانان می پرسند: چگونه باید فکر را هدایت کرد؟ و چطور باید اندیشه را در خط مستقیم و بالنده آن قرار داد؟ و اصولاً به چه چیزهایی باید فکر کرد؟ و اگر عرصه های آن مختلف و متعدد است، از چه نقطه ای باید شروع کرد؟

از امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز گاه این پرسش می شده است. مثلاً «حسن بن صیقل» می گوید: «از امام صادق ـ علیه السلام ـ پرسیدم: مردم روایتی نقل می کنند که تفکر یک ساعت از عبادت یک شب بهتر است. به آن حضرت گفتم: چگونه باید تفکر کرد؟» حضرت در جواب، برخی از زمینه های تفکر صحیح را بدو نشان داده و معرفی کردند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

عرصه های تفکر بسیار است ولی در این نوشته به مهم ترین آن ها پرداخته و توضیحی اجمالی درباره هر یک از آن ها ذکر می کنیم.

الف) نفس

نفس انسانی گوهر گران بهایی است که به شرف نسبت به حضرت حق مفتخر شده و کرامت و فضیلت انسان، قائم به او است. خداوند متعال دو کتاب قطور و خواندنی برای مطالعه انسان ها گشوده است؛ یکی طبیعت و دیگری نفوس خود آن ها و فرموده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ...».

ما نشانه های خود را در گوشه گوشه جهان و در جان هایشان به آنان نمایاندیم تا ـ در اثر تدبر و تفکر در آن ـ برایشان روشن شود که او حق است ... .

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و بر طبق حدیثی از امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ، بین شناخت طبیعت و نفس، معرفت نفس پر سود تر معرفی گردیده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

معرفت نفس از ضروری ترین و لازم ترین معرفت هاست و لذا اقدام در جهت شناخت نفس و تفکر در آن، از سایر زمینه های تفکر مقدّم است. و این به علل مختلفی است و مهم ترین آن ها این است که این معرفت در حقیقت بابی است برای معارف دیگر.

جهل به نفس، از شایع ترین دردها و گرفتاری های انسانی عصر ماست. و سرمنشأ بسیاری از مشکلات روحی و عقده های روانی است.

بشر امروز گر چه طبیعت را مسخر خود ساخته است ولی از تسخیر خود عاجز و درمانده است. بلکه روز به روز از خویش بیگانه تر نیز گشته است.

سرّ این از خود بیگانگی در کلام علی ـ علیه السلام ـ بیان شده است، آن حضرت می فرمایند: «فمن شغل نفسه بغیر نفسه تحیر فی الظلمات، و ارتبک فی الهلکات و مدّت به شیاطینه فی طغیانه و زینت له سیّیء اعماله ....».

هر کس خود را به غیر خویش مشغول کند خود را در تاریکی ها سرگردان و در مهلکه ها قرار داده و شیطان ها او را به تجاوز کشانده و کردار زشت او را در نظرش نیکو جلوه می دهند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مولای پرهیزکاران توجه مداوم نفس به غیر خود را مایه غفلت از خویش و اساس هر گرفتاری و گمراهی دانسته اند.

ب) طبیعت

قرآن کریم در آیات مختلف به تدبر و تفکر در طبیعت دستور داده است. چه آن ها که به تفکّر در مجموعه خلقت امر کرده و چه آن ها که به اندیشه در جزء جزء آن، مانند زنبور عسل، شتر، کوه ها و نهرها، درختان و میوه ها، باران، آفتاب و ماه، خواب و غیر آن فرمان داده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

جهان آفرینش آن قدر حیرت انگیز و شگفت آور است که بشر عادی هیچ گاه نمی تواند مدعی شود که به تمامی اسرار آن واقف گشته است. و آن چه تاکنون بدان دست یافته، در برابر مجهولاتش هم چون قطره ای در کنار اقیانوس بی کران است. و بر اساس تعلیم قرآن کریم، شماره موجودات الهی و اسرار آن، پایان ناپذیر است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

هم چنان که اشاره کردیم جهان طبیعت دو چهره دارد، یکی ملک و دیگری ملکوت، صورت ملک آن همین ظاهر طبیعت، و ملکوت عالم، باطن و حقیقت آن است، که همان جنبه ربطی و وابستگی آن به مبدأ آفرینش است.

تفکر در طبیعت دو دستاورد مهم برای بشر دارد؛ یکی آن که او را بر طبیعت تسخیر بیشتری می بخشد و در جهت بهره وری زیادتر و قانون مند تر به او کمک می کند و دیگر این که راه ورود به ملکوت عالم را به روی او باز می کند.

بسیاری از متفکران در عملیات فکری و پژوهشی خود، تنها در همین محدوده ملک می مانند و ورای آن را جستجو نمی کنند و در نظر این کسان، جهان طبیعت، جز همین ظاهر آن چیز دیگری نیست.

قرآن کریم درباره آنان می فرماید: « یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ».

آنان جز ظاهری از زندگی دنیا نمی دانند و از ورای آن که جهان آخرت است غافل اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در حالی که بر اساس آن چه از آیات قرآنی استفاده می شود، تفکر صحیح در پدیده ها و موجودات دنیای طبیعت، به جهت ارتباط و پیوستگی عمیق بین ملک و ملکوت، انسان را به صورت قهری به سوی عالم ملکوت هدایت می کند. برای نمونه، قرآن کریم می فرماید: « الَّذِینَ یَذْکرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ».

آن هایی که چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه پهلو خفته به یاد خدایند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند ـ می گویند ـ پروردگارا! باطل و بیهودگی در ساحت خلقتت راه ندارد. پاک و منزهی. ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما!

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ج) مرگ

بی شک یکی از پند آموز ترین و تکان دهنده ترین حوادث در زندگی بشری «مرگ» است، که توجه بدان قلب های مستعد را از خواب غفلت بیدار کرده و کاخ آمال و آرزوهای دروغین و خیال شخصی را بر سرش خراب می کند و غرور و نخوت را از اعماق جان آدمی ریشه کن می نماید.

ترس بسیاری از مرگ، بدان خاطر است که آن را فنا و نیستی و جدا شدن از علایق خویش می دانند. در صورتی که مرگ خاتمه زندگی نیست بلکه کمال حیات است و انتقال از مرحله ای به مرحله دیگری از آن است.

روح بی آلایش، پس از مرگ، به زودی با دنیای جدید انس می گیرد و در سطحی بسیار بالاتر و شفّاف تر، از مواهب عالم ارواح بهره مند می شود؛ به صورتی که هیچ گاه آرزوی بازگشت به جهان طبیعت جز برای عمل صالح ندارد.

همان گونه که رو آوردن زاید به لذّت های جسمانی، شخص را از توجه و اندیشه نسبت به پایان زندگی باز می دارد، عکس آن نیز صادق است. زیرا تفکّر در این رویداد طبیعی و بسیار مهم در زندگی بشری او را نسبت به مادّه پرستی و تبعیت از هوا باز می دارد، و از توجّه اضافی به ظواهر عالم طبیعت و زرق و برق زندگی حفظ می کند و در نتیجه، فرصت بیشتری برای رسیدگی به مسائل اصلی حیات و روی آوری به کمالات معنوی و انسانی خواهد یافت.

د) تاریخ

از منابع مهم تفکر و معرفت انسانی، تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. تاریخ بیانگر و معرّف سنت های الهی در جوامع بشر و صادق ترین بازگو کننده حقایق جاری و قوانین حاکم در بستر حیات انسانی است.

امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در این باره می فرمایند: «ای پسرم! گر چه من آن قدر عمر طولانی ندارم که با گذشتگان زندگی کرده باشم، ولی در کارهایشان نظر انداخته و در تاریخ حیات آن ها اندیشیده ام و به آن چه از آنان به جای مانده است به دقت گذر کرده ام تا این که گویا یکی از همانان شمرده می شوم تا آن جا که در اثر تامل در سرگذشت شان، گویا از ابتدا تا انتها با آن ها به سر برده ام و لذا تمام تجربه حیات طولانی آن ها از خوب و بد در دست من است که خالص آن را به تو منتقل می کنم».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

هـ ) حالات مردم

بررسی حالات و جوانب مختلف زندگی گروه های اجتماعی و طبقات گوناگون جامعه، میدان بازی برای دریافت بسیاری از حقایق و معارف بشری است.

تاریخ، بررسی احوال گذشتگان است ولی مقصود از این عنوان تحقیق و تفحّص در حالات روانی، اجتماعی گروه های معاصر و همزمان است.

فرق این عمل با عیب جویی و تفحّص مذموم، در این است که این کار با هدف مطالعه و تفکّر در روش های متنوّع زندگی و حالات جمعیت ها و دردهای روحی و مشکلات روانی اقشار مختلف مردم، برای انتخاب بهتر شیوه زندگی و مشی اخلاقی و اجتماعی انجام می گیرد. درحالی که عیب جویی، به خاطر تخریب دیگران و با انگیزه خود خواهی و ارضای تمایلات نفسانی، از شخص صادر می شود.

و) پی آمدهای اعمال

نتایج و عواقب اعمالی که از انسان ها سر می زند و به او می رسد بر سه قسم است:

1ـ برخی از آن ها نتیجه مادی یک عمل محسوب می شود که در این صورت چنین پی آمدی با حواس، قابل درک است. مانند این که کسی خود را از بلندی به سنگفرش خیابان پرت کند یا سم کشنده ای بخورد که عاقبت چنین کاری برای همه معلوم است.

2ـ برخی دیگر از پی آمدها و ارتباط با باطن اعمال دارد و نتیجه ملموس یک عمل محسوب نمی گردد. و به سخن دیگر، به جنبه ملکی عمل بر نمی گردد بلکه به ملکوت آن مربوط می شود و در همین جهان به سراغ انسان می آید مانند بسیاری از اعمال نیک و پسندیده که در زندگی مادی و معنوی انسان، دارای آثار و نتایج مثبتی است.

به عنوان مثال بر طبق روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ صله رحم موجب افزایش عمر است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و نیز از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که این کار، اعمال را پاکیزه و اموال را زیاد و بلا را دفع و حساب آخرت را آسان و اجل را به تأخیر می اندازد.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

چنان که به صراحت قرآن کریم، شکرگذاری از نعمت های الهی، افزایش نعمت را به دنبال دارد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و اطاعت خداوند و تقوا، سبب ازدیاد برکت و ریزش رحمت و مواهب او است.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و روی گردانی از یاد او، سختی و فشار زندگی و ناکامی را موجب می شود.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و بر طبق روایات، ندادن زکات، مانع ریزش نعمت و برکت و افزایش روزی می گردد.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و نمونه های دیگری از این دست که بسیار است.

2ـ مشارطه، مراقبه، محاسبه، مؤاخذه

از روش های بسیار مؤثر در خود سازی معنوی، استفاده از ابزاری است که بزرگان اهل معرفت و پیشتازان وادی معنویت و تقوا بیان کرده اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و آن دارای چهار مرحله است:

الف) مشارطه و عزم

انسانی که قصد حرکت در جهت کمال و تربیت نفسانی خود دارد ابتدای هر روز لازم است با خود شرط کند که در طول روز مرتکب گناهی نگردد. مثلاً کسنی که می خواهد با یک صفت بدی که در او وجود دارد و یا عادت زشتی که در خود احساس می کند به مبارزه برخیزد، باید با خود عهد کند که آن صفت و یا عادت را از صحنه عمل و رفتار خود دور کند و شیوه زندگی خود را از حاکمیت آن بر کنار نگه دارد و این قدم اول است.

ب) مراقبته و مواظبت

پس از تصمیم و اراده قطعی در این خصوص باید همواره در طول روز و تا هنگام استراحت شبانگاهی به کشیک نفس پرداخته و لحظه ای از آن غافل نباشد تا وسوسه های نفسانی و حالات شیطانی نتواند او را از جاده حق و اعتدال خارج کرده و به سوی آن عمل و یا صفت زشت سوق دهد و یا کار پسندیده را در نظرش به صورت دیگری جلوه دهد و یا با تنبلی و کسالت او را از اقدام و ادامه بر انجام آن منصرف کند.

این قدم بسیار مهمی است که در آغاز، سخت و دشوار است ولی به تدریج از دشواری آن کاسته و آسان خواهد شد.

ج) محاسبه

حسابرسی و تفتیش نسبت به حالات نفسانی و اعمال صادر شده از شخص در طول روز، از ضروری ترین کارهاست که بدون آن هیچ حرکتی رو به سامان نخواهد رفت.

امام کاظم ـ علیه السلام ـ فرمود: «لیس منا من لم یحاسبه نفسه فی کل یوم، فإن عمل حسناً استزاد الله و إن عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب إلیه؛ هر کس روزانه به حساب خود رسیدگی نکند، تا اگر کار نیکی انجام داده است از خداوند تقاضای توفیق بیشتری کرده و چنان چه مرتکب عمل زشت و گناهی شده است و از او طلب آمرزش و توبه کند، از ما نیست».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

د) مؤاخذه

قدم نهایی در طی این عملیات این است که با برخورد جدی با خود و گریبان گیری از خویشتن و تنبیه نفس به وسیله روزه و مانند آن در صورت نقض پیمان، از او برای رعایت کردن و نشکستن دوباره آن تعهد بگیرد.

3ـ خود را به جای دیگری انگاشتن

خود خواهی حجاب واقع

حبّ ذات و علاقه به آن از حجاب های بسیار غلیظی است که در موارد زیادی با تیرگی و سیاهی خود، مانع مشاهده جمال حقایق گشته و در این صورت چه بسا رفتار به واقع زشت و یا قضاوت بد و غیر واقع بینانه انسان نسبت به دیگران در نظرش خوب و پسندیده جلوه کند و بر عکس، عمل خوب و مفید آنان را بد دانسته و یا قضاوت بحق آن ها نسبت به موضوع و یا فرد دیگری را بر باطل و دور از واقع نگری بداند.

داوری درست

انسان بدین جهت که به خود علاقه مند است وقتی اعمال و رفتار مختلف را در ارتباط با خویش بسنجد، به سهولت می تواند نسبت به خوبی یا بدی هر یک از آن ها قضاوت کرده و برای انجام یا ترک آن اقدام کند و یا داوری های غیر واقع بینانه خود را نسبت به اشخاص و یا امور مربوط به دیگران اصلاح و تعدیل نماید.

امیر مؤمنان به فرزندش امام حسن ـ علیه السلام ـ می فرماید: «ای فرزندم، خودت را بین نفست و دیگران میزان قرار ده. آن چه برای خود می خواهی برای غیر خود نیز دوست بدار و هر چه را برای خویش نمی پسندی برای او نیز آن را مخواه. هم چنان که راضی نیستی دیگران در حق تو ستم کنند نسبت به آن ها نیز آن را روا مدار و همان گونه که دوست داری آن ها به تو نیکی کنند درباره آنان نیکی کن. رفتاری را که از دیگران زشت می بینی، صدور آن را از خود نیز زشت بدان و آن رفتاری که می خواهی آنها نسبت به تو در پیش گیرند همان را در رابطه با آنان اعمال کن ...»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

4ـ نگاه به رفتار دیگران

عیب جویی و عیب بینی

درنگ و دقت در کارهایی که از دیگران سر می زند اگر از روی خودخواهی و عیب جویی و برای سرزنش آن ها صورت بگیرد امری مذموم است و ثمره ای جز فساد و فراموشی از خود ندارد.

اما اگر این عمل، به خاطر درس گرفتن و آموختن باشد خوب و پسندیده است، زیرا انسان از آن جا که حبّ ذات دارد، به صفات و شؤونات خود نیز علاقه مند است و لذا ممکن است شخصی دارای صفاتی ناروا باشد ولی در عین حال خود به زشتی آن چندان توجهی نداشته باشد ـ و به همین خاطر، نوع انسان ها وقتی در برابر آینه قرار گیرند، خود را زیبا و خوش قیافه می بینند، هر چند این گونه نباشند ـ ولی همین صفت و یا کار را وقتی از دیگری مشاهده کنند، به خوبی متوجه عیب و قباحت آن می شوند.

قرآن کریم در آیات مختلف، بدین حقیقت اشاره فرموده است، چنان که نسبت به شیوه و رفتار منافقان می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ» هرگاه بدانان گفته می شود که در زمین فساد به پا نکنید می گویند ما مردمانی اصلاح طلب هستیم.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بنابر این، اگر نگرش انسان به شیوه زندگی و عمل دیگران به این انگیزه باشد که او آزاد و رها از زنجیر علاقه های نفسانی و عشق به خود، به ارزیابی عملکردآنان بپردازد تا با قضاوتی واقع بینانه، رفتار سره را از ناسره باز شناسد، نه تنها چنین کاری نکوهیده نیست و نه تنها فسادی بر آن بار نخواهد گشت بلکه خود از عوامل تربیت و پی بردن به زشتی های اخلاقی برای ترک آن هاست.

فرق این بحث با قبل آن، در این است که در آن جا، نحوه رفتار مورد انتظار دیگری با شخص، میزان داوری قرار می گرفت تا بر اساس آن همان روش را با او در پیش گیرد ولی در این بحث رفتارها و صفات به طور عموم مطرح اند و به نحوه عملکرد دیگران با او محدود نمی گردد و این شیوه، اساساً ملاکی است برای تشخیص هر صفت و کار ناسره، چه در ارتباط با او باشد و چه نباشد.

شیخ اجل سعدی می گوید: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

طبق روایتی از امام عسکری ـ علیه السلام ـ ، آن حضرت فرمود: «برای ادب کردن و تربیت نفست همین بس است که از آن چه از دیگران در نظرت ناپسند می آید، دوری گزینی».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

دوری از حب و بغض

واقع یابی در این خصوص، به دو امر اساسی بسته است تا قضاوت شخص در این باره دچار انحراف و کج اندیشی نگردد:

1ـ این نگاه، نباید از روی محبت شدید و علاقه مفرط باشد. زیرا چنین امری موجب می شود که فعالیت ذهن و اندیشه تحت الشعاع محبت و در دایره حاکمیت آن قرار گیرد. و این امر، چشم را از دیدن زشتی های محبوب کور، و گوش را از شنیدن حقایق تلخ و ناروا درباره او کر می کند.

سعدی شیرازی می گوید: «حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد که هر یکی بدیع جهانی اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز، که حسن زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.

هر که سلطان مرید او باشد گر همه بد کند نکو باشد

اگر به چشم ارادت نظر کنی در دیو فرشته ایت نماید به چشم کرّوبی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این محبوب، گاهی شخصی است و گاهی گروه خاصی است که او بدان تعلق دارد و زمانی هم محیط خاص و یا شیء معینی است.

قرآن کریم می فرماید: « کلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» هر گروهی بدان چه در نزد آن هاست خوشنودند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این آیه کریمه، به تأثیر تعیین کننده وابستگی و تمایل به حزبی خاص در جهت هدایت و سوق دادن فکر و اندیشه به سوی پذیرش هر آن چه از ناحیه آن گروه عرضه می گردد ـ خواه آن داده حق باشند و یا باطل ـ اشاره دارد.

2ـ هم چنین این نگاه نباید از روی دشمنی و عناد باشد، زیرا این گونه نظر کردن به کارها و حوادث، مسیر فکر را منحرف کرده و دیده شخص را از دریافت حقیقت باز می دارد و چه بسا صفات خوب و کار پسندیده در نظرش بد آید و یا حادثه ای خوش گوارا در دیده او تلخ جلوه گر شود.

امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «إذا أقبلت الدّنیا علی قوم أعارتهم محاسن غیرهم و إذا أدبرت عنهم سلبتهم محاسن أنفسهم» هرگاه دنیا به کسانی روی آورد نیکویی ها و کارهای خوب دیگران را هم بدانان نسبت دهند و زمانی که بدانان پشت کرده و مردم از آن ها رویگردان شدند، خوبی های خود آن ها را نیز نادیده می انگارند و کمالات آن ها را از یاد می برند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و به قول سعدی:

کسی به دیده انکار اگر نگاه کند نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی

و نیز:

و آن که را پادشه بیندازد کسش از خیل خانه ننوازد

بنابر این، دید واقع بینانه آن است که شخص ناظر، بر کنار از حبّ و بغض، و جدای از محبّت و یا عناد، عمل دیگری و یا قضیه ای خاص را بنگرد و آن گاه به داوری بنشیند.

5ـ بهره گیری از انتقادهای دیگران

برخی از ثناگویی و تمجید دیگران از خود، خشنود می شوند و آنان را بهترین دوست خود به حساب می آورند و از انتقاد و بازگو کردن عیب های خود از ناحیه آن ها به خشم آمده و مضطرب می گردند.

چاپلوسی و مدح نابجای دیگران، در برخی موارد پندار کمال را به طور کاذب در شخص ایجاد می کند و این حالت نه تنها او را به کمال واقعی نزدیک نمی کند بلکه سال ها و فرسنگ ها او را از دست یابی به آن دورتر کرده و خمیر مایه جانش را از وصول بدان بیگانه تر می کند. و لذا، در روایات بسیاری، از گوش دادن به تعریف های بی جا و گمراه کننده نهی گردیده و از این عمل مذمّت شده است.

در روایتی نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمودند: «أحثوا فی وجوه المدّاحین التّراب» بر چهره ستایشگران چاپلوس خاک بریزید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در حدیث دیگری از علی ـ علیه السلام ـ آمده است: «ربّ مفتون بحسن القول فیه».

چه بسا انسانی که در اثر مدح و ثنای دیگران نسبت به او فریب خورده و در فتنه گمراهی واقع شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

باز امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در خطبه ای از مردی از اصحاب خود که به ستایش از او پرداخته بود فرمود: «... و إن من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان یظنّ بهم حبّ الفخر و یوضع أمرهم علی الکبر و قدکرهت أن یکون جال فی ظنّکم أنّی أحبّ الإطراء و استماع الثناء و لست ـ بحمد الله ـ کذلک». از پست ترین حالات حکمرانان نزد مردمان فرهیخته و صالح آن است که گمان حبّ فخر و خود ستایی درباره آنان برده شود و کارهای آنان حمل بر کبر و خود بزرگ بینی گردد و من دوست ندارم شما خیال کنید که من ستایشگری شما را درباره خود دوست دارم و از شنیدن مدح و ثنا لذت می برم. و من ـ با سپاس الهی ـ این گونه نیستم.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در یک سخنرانی در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی که پس از سخنان تحسین برانگیز جناب آقای فخر الدین حجازی که در ستایش از ایشان ایراد کرد فرمودند: «من خوف دارم مطالبی که آقای حجازی درباره من فرمودند باورم بیاید و با فرمایش های ایشان و امثال ایشان برای من غرور و انحطاطی پیش بیاید. من از غرور به خدای تبارک و تعالی پناه می برم. اگر برای خودم نسبت به سایر انسان ها مرتبتی قایل باشم، این انحطاط فکری و روحی است».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

شیوه بزرگان بر این بوده است که از انتقادهای دیگران نسبت به خود بیشتر استقبال می کرده اند تا ستایشگری و مدح گویی آنان. و این خود نشان عظمت و قدرت روحی آنان و رمز موفقیت و پیشروی آن ها به سوی اهداف بلند است.

در حدیث امام صادق ـ علیه السلام ـ در مقام معرفی بهترین دوستان این گونه می فرمایند: «أحبّ اخوانی إلی من أهدی الی عیوبی». محبوبترین برادرانم پیش من، آن کسی است که عیب های مرا به من بازگو کند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در این حدیث شریف چند نکته قابل دقت است:

1ـ امام ـ علیه السلام ـ با این که خود معصوم است و از عیب های اخلاقی که بدین جهت نیاز به تذکر دیگران داشته باشد بر کنار است، در عین حال با گفتن این جمله در ذهن اصحاب خود القا می کند که آنان فکر نکنند امام آنان دوست دارد از او تعریف و تمجید شود و هر کس چاپلوسی و تملق بیشتر داشته باشد، نزد او مقرب تر است. و نیز با این سخن به تعلیم و تربیت اصحاب خود می پردازد که آنان نیز باید این گونه باشند و از ستایش دیگران دلشاد و از انتقادهای خیر خواهانه آن ها دلمرده و غمگین نگردند. و این از شیوه های تعلیم و تربیت آن معصومان ـ علیهم السلام ـ است که برای تأثیر بیشتر راهنمایی های اخلاقی در جان پیروان خود و تعمیق بیشتر آن، از خود شروع می کردند. گرچه در واقع، برای خود آنان موردی نداشته باشد.

2ـ گزینش عنوان برادر، خود گویای این حقیقت است که با انتقادگر، نباید برخوردی خصمانه داشت و او را دشمن خود انگاشت بلکه باید به او به چشم یک دوست بلکه به دیده عزیز ترین برادر نگریست و از نقد خیر خواهانه او با تمام وجود استقبال کرد.

3ـ انتخاب کلمه «اهدی»، که به معنای هدیه دادن می باشد بسیار زیبا و جالب توجه است، زیرا اولاً بیانگر این حقیقت است که بازگو کردن عیب دیگری به او، خود بهترین خدمت به او شمرده می شود.

ثانیاً: دادن چیزی به دیگری وقتی این عنوان را دارد که این کار از روی لطف و محبت به او باشد، لذا بازگو کردن یک عیب در صورتی به هدیه بودن موصوف می شود که تذکر دهنده آن، قصد سازنده داشته باشد و با دوستی توأم باشد، ولی اگر گوینده با قصد تخریب و سرزنش به این کار مبادرت ورزد و یا در صورت داشتن نیت اصلاحی، گفتن آن به صورتی باشد که حیثیت شخص را در هم بشکند، این عنوان را نخواهد داشت.

ثالثاً: هر انسانی هم چنان که در مقابل اعطای هدیه از دهنده آن تشکر می کند و خشنود می شود در پذیرش عیبش نیز باید اینگونه باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قاموس المحیط، ج 2، ص 115 و غیر آن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: آل عمران / 191، یونس / 24، نحل / 34 و غیر آن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اصول کافی، ج 1، ص 6، باب صفه العلما، ح 3.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سجده / 53.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تفسیر المیزان، ج 6، ص 169.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان جا.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خ 157، ص 221.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: آل عمران / 191، رعد / 3، نحل / 10 ـ 11 ـ 69، غاشیه / 17 ـ 20، نبأ / 6 ـ 16.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: لقمان / 27، کهف / 109.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. روم / 7.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. آل عمران / 191.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 393 ـ 394، نامه 31.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: الاخلاق، سید عبد الله شبّر، ص 114.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، ص 115.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: ابراهیم / 7.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: اعراف / 96.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: طه / 124.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: وسائل الشیعه، ج 6، روایات باب 3، ابواب ما تجب فیه الزکاه، ص 17 ـ 10.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: به رساله سیر و سلوک منسوب به علامه بحرالعلوم(ره)، ص143ـ139 و غیر آن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اصول کافی، ج 2، ص 453، چاپ عربی، باب محاسبه العمل.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 397، نامه 31.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بقره / 11.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. گلستان سعدی در اخلاق درویشان، حکایت 21.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. منتهی الآمال، چاپ قدیم، ص407، روایت دوازدهم با تغییری در عبارت.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. گلستان سعدی، ص 143.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مومنون / 53، روم / 32.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص 470، حکمت شماره 9.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سفینه البحار، ج 2، ص 528.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 686، خطبه 207.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. کوثر، مجموعه خلاصه بیانات امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ ج 2، ص 24.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سفینه البحار، ج 2، ص 295. سيد مهدي موسوي کاشمري - با اندکي تلخيص از كتاب روش هاي تربيت، ص 21 ـ 55

لینک به دیدگاه

منظور از تحلیل اخلاق چیست؟ اخلاق برای نیل به مادّیت؟ یا اخلاق برای اخلاق؟ یا اخلاق برای قرب به خدا است؟ بسیاری به دنبال اخلاق می روند ولی مقصد آنان همان نیل به مادّیت و دنیا است، عدّه ای با مشتری برخورد خوبی دارند اما هدف شان از این نوع برخورد، جذب مشتری و رسیدن به سود بیشتری است به عنوان مثال ممکن است برخورد پاره ای از پزشکان با بیماران خویش در مطب خصوصی با ملاقات آنان در بیمارستان و غیر آن تفاوت محسوسی داشته باشد، این گونه برخوردها، نمونه های اخلاقی برای مادیت و سود دنیوی است. بدیهی است این نوع اخلاق، کمال نفسانی برای انسان نمی آورد فقط وسیله ای است برای کسب در آمد و یا وجاهت و مقام، و بسیاری از کتاب های اخلاقی غربی و شرقی این هدف را تعقیب می کنند.

نوع دوم از تحصیل اخلاق، اخلاق برای اخلاق و تعدیل صفات نفسانی است البته این نوع، از یک نوع کمال انسانی برخوردار است کسی که نیروی شهوت یا غضب خویش را تعدیل می کند و جلوی افراط و تفریط نیروهای باطنی را می گیرد طبعاً از یک نوع اعتدال بهره مند می شود و صفات باطنی او به تعدیل می گراید و مورد ستایش و مدح قرار خواهد گرفت.

این نوع (اخلاق)، با نوع اول تفاوت روشنی دارد، نوع اول اثری روی نفس انسان نداشته و کمال نفسانی نمی آورد اما این نوع موجب کمال نفس انسان می شود. بسیاری از کتاب های اخلاقی به پیروی از اخلاق یونانی تنها به این نوع پرداخته اند و در صدد تعدیل نیروهای باطنی انسان بر آمده است و پیرامون تعدیل نیروی غضب و شهوت و نیروی وهم و عقل و درک انسان بیانات مفیدی ایراد کرده اند، که در حدّ خود بسیار مفید است ولی باید دانست که این سعادت، سعادت نهائی نیست، سعادت و کمال نهائی انسان در ارتباط با خداست که با توجّه به این عنایت و هدف بزرگ، گوهر وجود انسان ظاهر می گردد و بدون این ارتباط سعادت او ناقص و ناتمام است.

نوع سوم: اخلاق برای قرب به خدا است که در قرآن کریم همین هدف تعقیب شده است. «قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکى وَذَکرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى» (الاعلی / 14 ـ 15) ظفرمندی و فلاح انسان در سایه تزکیه و تعدیل صفات نفسانی و یاد خدا و عبودیت او انجام می گیرد.

کمالی که با این هدف برای انسان حاصل می شود از عمقی برخوردار است که نوع دوم از آن برخوردار نیست بر همین اساس ایثار گران الهی و مجاهدین اسلام بر تمام ایثار گران و مجاهدین عالم بشریت ممتاز بوده و هستند، کسی که اخلاق را برای رسیدن به مقام لقاء خدا تحصیل می کند و خدا را مستقل و دیگر چیزها را چیزی نمی بیند و رضایت و خشنودی او را اساس می داند و محبت و علاقه او را از همه محبت ها ارزش بیشتری می نهد و او را در تمام احوال خویش حاضر و ناظر و عالم و آگاه می بیند و نیرو و قدرتی در مقابل ذات پاک خدا در جهان هستی نمی شناسد، از چه چیز باک دارد؟ شجاعت و شهامت با عمق بسیار زیاد در او ظهور می یابد تا آن جا که از هیچ قدرتی نمی ترسد و در برابر هر طاغوتی می ایستد و از چیزی دریغ نمی کند از مالش می گذرد، زن و فرزند و عزیزانش را در راه خدا می دهد و تا آن جا پیش می رود که خود را هم نمی شناسد و تنها به خدا فکر می کند او را می طلبد و کمال نهائی اش همین است. قرآن کریم در تعلیمات اخلاقی، بشر را به این ریشه های انسان ساز توجه می دهد آن جا که می فرماید: «العِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعًا» (یونس / 65) همانا همه عزت برای خداست « أَنَّ الْقُوَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً » (بقره / 105) همانا همه قدرت از آن خداست « أَلَا إِنَّهُ بِکلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ » (فصلت / 54) آگاه باشید که خدا به همه چیز احاطه دارد و چیزی از دائره علم و قدرت او بیرون نیست « وَأَنَّ إِلَى رَبِّک الْمُنتَهَى» (نجم / 42) همانا نهایت و پایان بسوی پروردگار توست. البته واضح است که قرب مراتب مختلفی دارد اسلام همه مراتب را در نظر دارد و هر دسته را به سوی مرتبه ای که شایستگی آن را دارند سوق می دهد، دسته ای را با ذکر ثواب و گروهی را بوسیله تهدید به عقاب و مجازات و جماعتی را با ذکر رضوان الله و عبودیت الله به طرف کمال می کشاند و آنان را تهذیب و تزکیه می نماید.

سيد محسن خرازي - مجله نور علم، ش 1، ص 83

لینک به دیدگاه

خودسازی و پیمودن راه كمال كار سهل و ساده ای نیست. بلكه بسیار مهم و دشوار است و موانعی در این راه وجود دارد كه انسان مرید، باید در بر طرف ساختن آنها جهاد كند وگرنه به مقصد نخواهد رسید.

مانع اول عدم قابلیت

بزرگترین مانع خودسازی و نیل به مقام قرب الهی، عدم قابلیت نفس مرید است. دلی كه در اثر ارتكاب گناه آلوده و تاریك شده نمی تواند مركز تابش انوار الهی باشد. وقتی قلب انسان در اثر گناه جایگاه و مركز فرماندهی شیطان شد، فرشتگان مقرب الهی چگونه می توانند در آن فرود آیند؟!.

حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: وقتی انسان مرتكب گناه شد یك نقطه سیاه در قلبش پیدا می شود، پس اگر از گناه توبه كرد نقطه سیاه محو می گردد، و اگر همچنان به معصیت ادامه داد، نقطه سیاه نیز تدریجاً بزرگ می شود تا اینكه بر مجموع قلب غلبه نماید. در این صورت هرگز به فلاح و رستگاری نخواهد رسید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قلب گناهكار واژگون است و برخلاف مسیر حركت می كند چگونه می تواند به سوی مقام قرب حركت كند و افاضات و اشراقات الهی را بپذیرد؟! بنابراین، بر انسان مرید فرض و واجب است كه در آغاز در تزكیه و تهذیب نفس خویش از گناهان بكوش، آنگاه وارد ریاضت و ذكر شود. وگرنه سعی در تلاش او در ذكر و عبادت، مقرب او نخواهد شد.

مانع دوم، تعلقات دنیایی

یكی از موانع بزرگ این خودسازی، تعلقات مادی است، مانند علاقه به مال و ثروت، علاقه به همسر و فرزند، علاقه به خانه و اسباب زندگی، علاقه به جاه و مقام و ریاست، علاقه به پدر و مادر و برادر و خواهر و حتی علاقه به علم و دانش. این قبیل تعلقات، انسان را از حركت و هجرت و سلوك باز می دارند.

قلبی كه با محسوسات انس گرفته و شیفته و دلباخته آنهاست چگونه می تواند از آنها دست بردارد و به عالم بالا سیر و صعود نماید؟ دلی كه جایگاه امور دنیوی است كجا می تواند مركز تابش انوار الهی باشد؟ به علاوه بر طبق احادیث، حبّ دنیا ریشه تمام گناهان است و انسان گناهكار نمی تواند به مقام قرب الهی صعود نماید.

جابر می گو ید: خدمت امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ رسیدم پس به من فرمود: ای جابر! محزون و مشغول القلب هستم.

عرض كردم: فدایت شوم، اشتغال و حزن شما در اثر چیست؟.

فرمود: هر كس كه دین صاف و خالص خدا در قلبش داخل شود از غیر خدا دلش فارغ خواهد بود. ای جابر! دنیا چیست و چه ارزشی دارد؟ آیا جز لقمه ای كه می خوری و لباسی كه می پوشی یا زنی كه با او ازدواج می كنی، چیز دیگری است؟ ای جابر! مؤمنین به دنیا و زندگی در آن، اعتماد نمی كنند و از ورود به جهان آخرت خود را در امان نمی بینند. ای جابر! آخرت سرای جاویدان و دنیا محل مردن و گذشتن می باشد، لیكن اهل دنیا از این امر غافل هستند، گویا مؤمنین هستند كه اهل فقاهت و تفكر و عبرت می باشند. آنچه به گوششان می رسد آنها را از ذكر خدا باز نمی دارد و رؤیت زر و زیور دنیا آنها را از ذكر خدا غافل نمی سازد. پس به ثواب آخرت می رسند چنانكه بدین آگاهی دست یافته اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: انسان شیرینی ایمان را نمی چشد جز وقتی كه به آنچه می خورد بی اعتنا باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بنابراین، بر سالك لازم است كه این علاقه ها را از دل خویش خارج سازد تا هجرت و حركت به سوی مقامات عالی برایش امكان پذیر باشد. فكر و ذكر امور دنیا را از قلب خویش بیرون براند تا یاد خدا جایگزین آنها گردد.

لازم به یاد آوری است كه آنجه مذموم است، دلبستگی و علاقه به امور دنیوی است، نه خود آنها. انسان سالك مانند سایر انسانها برای ادامه زندگی نیاز به غذا و لباس و مسكن و همسر دارد و برای تأمین آنها ناچار است كار كند.

برای بقاء نسل باید ازدواج كند. برای اداره زندگی اجتماعی ناچار است مسؤلیت اجتماعی بپذیرد، و به همین جهت در شرع مقدس اسلام از هیچكدام اینها مذمت نشده بلكه با قصد قربت همه اینها می توانند عبادت محسوب شوند و مقرِب بنده باشند. خود اینها مانع حركت و سیر و سلوك و یاد خدا نیستند، آنچه مانع حركت و ذكر است دلبستگی و علاقه به این امور می باشد. اگر این امور هدف زندگی شدند و فكر و ذكر انسان را مشغول داشتند، لازمه اش غفلت از خدا خواهد بود. پول پرستی و زن پرستی و مقام پرستی، مذموم است و انسان را از سلوك باز می دارد نه خود پول و زن و مقام و علم.

مگر پیامبر گرامی اسلام و امیر المؤمنین و امام سجاد و سایر ائمه علیهم السلام كار و كوشش نمی كردند و از نعمتهای الهی برخورد نمی شدند؟ این یكی از مزایای بزرگ اسلام است كه برای دنیا و آخرت و كارهای دنیوی و اخروی حد و مرزی قائل نشده است.

مانع سوم، پیروی از هوای نفس

سوّمین مانع، پیروی از هوی و هوس و تمایلات نفسانی است. تمایلات نفسانی همانند دودهای غلیظ، خانه دل را تیره و تار می سازند، و چنین دلی لیاقت تابش انوار الهی را ندارد. هوی ها و هوسها دائماً قلب را به این طرف و آن طرف می كشند و به او فراغت نمی دهند با با خدا خلوت كند و انس بگیرد. شبانه روز در تلاش است خواسته های نفسانی را ارضا كند، كی می تواند از دنیا هجرت كند و به بارگاه قدس الهی پرواز نماید؟ .

خدای سبحان در قرآن می فرماید: از هوای نفس پیروی نكن كه تو را از راه خدا باز می دارد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: شجاع ترین مردم كسی است كه بر هوای نفس غلبه كند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مانع چهارم، پر خوری

یكی از موانع پرخوری و شكم پرستی است. شخصی كه شبانه روز تلاش می كند غذاهای خوب و لذیذ تهیه كند و شكم را از انواع غذاها انباشته سازد، چگونه می تواند با خدای خویش خلوت كند، با او انس بگیرد و راز و نیاز كند. انسان با شكم انباشته از غذا چگونه می تواند حال عبادت و دعا داشته باشد؟ كسی كه لذتش را در خوردن و آشامیدن می داند، كی می تواند طعم لذت مناجات را بچشد؟ و به همین جهت اسلام از پرخوری مذمت نموده است.

حضرت صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: شكم در اثر پرخوری طغیان می كند. نزدیكترین احوال بنده به خدا هنگامی است كه شكمش خالی باشد، و بدترین حالات وقتی است كه شكمش پر باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: هنگامی كه خدا صلاح بنده اش را بخواهد قلت كلام و قلت طعام و قلت خواب را به او الهام می كند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: گرسنگی بهترین كمك برای كنترل نفس و شكستن عادتهای او می باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه خدای متعال در شب معراج به رسول خدا فرمود: یا احمد! كاش شیرینی گرسنگی و سكوت و خلوت و آثار آنها را می چشیدی. رسول خدا عرض كرد: پروردگارا! فایده گرسنگی چیست؟ فرمود: حكمت و حفظ قلب و تقرب به من و حزن دائم و كم خرجی و گفتار حق و بی باكی از اینكه در گشایش باشد یا در سختی.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

باری سالك نیز مانند سایر مردم برای زنده ماندن و نیروی عبادت نیاز به غذا دارد اما باید به مقدار تأمین نیازهای بدن غدا بخورد و از پرخوری جداً اجتناب نماید. زیرا پرخوری اسباب كسالت و بی رغبتی به عبادت و قساوت قلب و غفلت از یاد خدا می شود. برعكس كم خوری و گرسنگی موجب سبكی و آمادگی برای عبادت و توجه به خدا می باشد و این موضوع كاملاً مشهود است. انسان در حال گرسنگی از صفای روح و نورانیت و حال خوشی برخوردار است كه با شكم پر، اینچنین نخواهد بود. بنابراین بر سالك لازم است به مقدار نیاز بدن غذا میل كند مخصوصاً به هنگام ذكر و دعا و عبادت، گرسنه باشد.

مانع پنجم، سخنان غیر ضروری

یكی از اموری كه سالك را از حركت و نیل به مقصد باز می دارد و مانع خود سازی می شود سخنان بی فایده و غیر ضروری می باشد. خدای متعال به انسان نیروی تكلم داده تا نیازهای خویش را بر طرف سازد، اگر به مقدار نیاز سخن گفت، از این نعمت بزرگ درست استفاده كرده است. اما اگر به سخنان بیهوده و غیر ضروری پرداخت، این نعمت بزرگ الهی را تضییع نموده است. علاوه بر آن، در اثر زیاد حرف زدن و پراكنده گویی، فكرش پراكنده و پریشان می شود و نمی تواند نسبت به خدای متعال توجه كامل و حضور قلب پیدا كند. به همین جهت در احادیث از پرحرفی و سخنان بی فایده مذمت شده است. از باب نمونه:

پیامبر اكرم فرمود: از كثرت كلام بپرهیزید مگر در ذكر خدا. زیرا زیاد حرف زدن، ـ جز ذكر خداـ موجب قساوت قلب می شود، و دورترین مردم به خدا، قلب تاریك است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

پیامبر اكرم فرمود: زبانت را نگهدار كه این بهترین هدیه است برای نفس آنگاه فرمود، انسان به حقیقت ایمان نائل نمی شود مگر اینكه زبانش را نگهدارد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمود: سه چیز از علائم فهم و فقاهت می باشد بردباری، و علم، و سكوت، و سكوت دری است از درهای حكمت. سكوت موجب محبت می شود و دلیل هر خیری است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ فرمود: وقتی عقل كامل شد سخن گفتن كامل می شود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بهر حال، بر سالك لازم است زبان خویش را كاملاً كنترل كند و سنجیده سخن بگوید. از ولنگاری و پر حرفی جداً اجتناب كند. در امور دنیا به مقداری سخن بگوید كه برای زندگی او ضرورت دارد، و در عوض زبانش را به گفتن ذكر و ورد و مطالب علمی و مطالب سودمند و مفید اجتماعی مشغول بدارد.

استاد بزرگ و عارف ربانی عّلامه طباطبائی رضوان الله علیه می فرمود: من از سكوت آثار گرانبهایی را مشاهده كرده ام. چهل شبانه روز سكوت اختیار كنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فكر و ذكر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.

مانع ششم، حب ذات

وقتی سالك، تمام موانع را برطرف ساخت و از همه مراحل گذشت تازه با مانع بسیار بزرگی مواجه می شود و در آن حُب ذات ا ست. تازه متوجه می شود كه همه اعمال و حركات و حتی عبادت هایش از حب ذاتش نشأت می گیرد. عبادت و ریاضت و ذكر و دعا و نماز و روزه اش، به منظور استكمال نفس و پاداش اخروی است كه نتیجه اش عاید نفس می شود، چنین عبادتهایی گرچه انسان را به بهشت و ثواب اخروی نائل می گردانند لیكن به مقام شامخ ذكر و شهود و لقاء ارتقاء نخواهند كرد، تا از مقام ذات و حب نفس هجرت نكند جمال بی مثال خدای سبحان را مشاهده نخواهد نمود و تا همه ‌حجابها حتی حجاب نفس را پاره نكند، لیاقت تابش انوار الهی را پیدا نخواهد كرد.

بنابراین، بر انسان سالك لازم و ضروری است كه با ریاضت و جهاد، خویشتن را از محدوده حب ذات خارج سازد، حبّ ذات را به حبّ خدا تبدیل نماید و همه كا رهایش را صرفاً برای رضای خدا انجام دهد. اگر غذا می خورد بدان منظور باشد كه محبوب ازلی زنده ماندش را خواسته است، و اگر عبادت می كند بدان جهت باشد كه خدای را سزاوار پرستش می داند. چنین فردی نه طالب دنیاست نه طالب عقبی، بلكه طالب خداست. حتی كشف و كرامت را نمی خواهد. جز معبود حقیقی مطلوب و منظوری ندارد. اگر از این مرحله دشوار نیز گذشت و حتی شخصیت و هویت خویش را از دست داد می تواند در بساط توحید قدم بگذارد و به مقام شامخ لقاء و شهود ارتقاء یابد و در بارگاه «فی مقعد صدق عند ملیك مقتدر» نازل گردد.

مانع هفتم، ضعف اراده

یكی از موانع بزرگ این راه كه شاید مهمترین آنها باشد ضعف اراده و عدم قدرت تصمیم گیری است. این مانع انسان را از شروع در عمل باز می دارد. شیطان و نفس امّاره ابتدا سعی می كنند موضوع ریاضت و سیر و سلوك را كوچك و غیر ضروری جلوه دهند. تلاش می كنند انسان را به انجام وظائف صوری، بدون توّجه و حضور قلب، قانع سازند. می گویند: تو وظیفه ای جز انجام این عبادتها نداری، چكار داری با حضور قلب و توجه و ذكر؟! و اگر احیاناً به فكر افتاد، با صدها حیله و نیرنگ او را از اراده باز می دارند، و گاهی موضوع را آنقدر برایش دشوار جلوه می دهند كه مأیوس و ناامید گردد.

لیكن انسان مرید باید جلو وسوسه های شیطان و نفس امّاره را بگیرد. با مراجعه به آیات و احادیث و كتب معرفت و اخلاق به ارزش و ضرورت سیر و سلوك و تحصیل حضور قلب و ذكر و شهود واقف گردد. وقتی به ارزش آن پی برد و سعات ابدی خویش را در آن دید بطور جدّی وارد عمل شود، یأس و ناامیدی را بخود راه ندهد و به نفس خویش بگوید گرچه دشوار است لیكن چون سعادت آینده من بدان بستگی دارد باید وارد عمل شوم، كه خدای سبحان می فرماید: والذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عن ابی بصیر قال سمعت ابا عبدالله ـ علیه السّلام ـ یقول: اذا اذنب الرجل خرج فی قلبه نكته سوداء فان تاب انمحت و ان زاد زادت حتی تعلب علی قلبه فلا یفلح بعدها ابداً ـ بحار/ج73ص327.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عن جابر قال: دخلت علی ابن جعفر ـ علیه السّلام ـ فقال: یا جابر! والله انی لمحزون و انی لمشغول القلب، قلت: جعلت فداك، و ما شغلك وما حزن قلبك؟ فقال یا جابر! انّه من دخل قلبه صافی خالص دین الله شغل قلبه عمّاسواه. یا جابر! ما الدنیا و ما عسی ان تكون الدنیا؟ هل هی الّا طعام اكلته اوثوب لبسته او امرأه اصبتها؟ یا جابر! انّ المؤمنین لم یطمئنّوا الی الدنیا ببقائهم فیها و لم یأمنوا قدومهم الّاخره یا جابر! الّاخره دار قرار و الدنیا دار فناء و زوال، و لكن اهل دنیا اهل غفله، وكأنّ المؤمنین هم الفقهاء، اهل فكره و عبره لم یصمّهم عن ذكر الله ما سمعوا بآذانهم و لم یعمهم عن ذكر الله ما رؤا من الزینه ففازوا بثواب الآخره كما فازوا بذلك العلم ـ بحار/ج73ص36.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لا یجد المؤمن حلاوه الایمان فی قلبه حتی لایبالی من اكل الدنیا ـ بحار/ ج73ص49.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. و لا تتّبع الهوی افیظلك عن سبیل الله ـ ص/26.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال امیرالمؤمنین علیه السلام: اشجع الناس من غلب هواه ـ بحار/ ج 70 ، ص 76.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ابوبصیر عن ابیعبدالله ـ علیه السّلام ـ قال: قال لی: یا ابا محمد! ان البطن لیطفی من اكله، و رب ما یكون العبد من الله اذا خفّ بطنه و ابغض ما یكون العبد الی الله اذا امتلأ بطنه ، وسائل 16، ص 405.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال امیرالمؤمنین علیه السلام: اذا اراد الله صلاح عبده الهمه قلّه الكلام و قلّه الطعام و قلّه المنام، مستدرك/ج3 ، ص81.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال علی ـ علیه السّلام ـ : نعم العون علی اسر النفس و كسر عادتها التجوع، مستدرك /3 ، ص81.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال علی ـ علیه السّلام ـ : قال الله تبارك و تعالی لیله المعراج: یا احمد! لو ذقت حلاوه الجوع و الصمت و الخلوه و ما ورثوا منها. قال یا ربّ! ما میراث الجوع ؟ قال: الحكمه و حفظ القلب و التقرب الیّ و الحزن الدائم و خفّه بین الناس و قول الحق، و لا یبالی عاش بیسر او بعسر ، مستدرك/ ج3 ، ص 82.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : لا تكثروا الكلام بغیر ذكر الله فانّ كثره الكلام بغیر ذكر تقسوا لقلب. انّ ابعد الناس من الله القلب القاسی ، بحار/ 71 ، ص 281.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ : امسك لسانك فانّها صدقه تصدّق بها علی نفسك، ثم قال و لا یعرف حقیقه الایمان حتی یخزن من لسانه، بحار/ج71، ص 298.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال ابوالحسن الرضا ـ علیه السّلام ـ : من علامات الفقه : الحلم و العلم و الصمت. انّ الصمت باب من ابواب الحكمه انّ الصمت یكسب المحبه، انه دلیل علی كل خیر، بحار / ج 71، ص 94.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قال علی ـ علیه السّلام ـ : اذا تمّ العقل نقص الكلام، بحار/ ج 71، ص 290.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عنكبوت / 69.

ابراهيم اميني، با تلخيص از كتاب خودسازي، ص 240 ـ 250

لینک به دیدگاه

حوزه های علمیه با میراثی هزار ساله تنها بازمانده آموزش کهن اسلامی در این سرزمین اند. تعلیم و تعلم به مثابه فریضه الهی ازهمان اوان ظهور اسلام آغازشد چه اینکه پیامبر رحمت خود اولین معلم بود و مسجد اولین مدرسه. پیامبردانش اندوزی را برهمگان واجب شمرد

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
واجر طالب علم را با روزه دار شب بیدار برابر دانست.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مسلمانان حول کتاب آسمانی خود به فراگیری علوم پرداختند از لغت و نحو و تفسیر گرفته تا فلسفه و طب و نجوم و هریک به ضرورتی. مدارس در قالب مکتب خانه ها و یا مدارس عالی همچون مدرسه نظامیه رونق بسیار گرفتند.

حوزه های علمیه هنوز هم یاد خوش آن روزگاران را زنده نگاه داشته اند طالبان علم هرروزصبح زود شتابان به سوی مجلس درس در حرکتند؛ استاد آرام و شمرده درس را تقریر می کند. ؛صدای شیرین مباحثات و فریاد طلاب جوان که برای حل مساله ای کارزاری به راه انداخته اند. . . .

هرچند نظام آموزشی طلبگی دارای عناصر مشترک با دیگر نظام های آموزشی است از ویژگی های منحصر بفردی نیز بهره مند است. آموزش در اینجا پرورش ذهن و نفس است تعلیم و تعلم خود به تنهایی ارزشمند نیست وقتی ارزش میابد که با اخلاق و تهذب همراه شود به عبارتی دیگر هدف این نظام آموزشی صرف یادگیری علوم نیست بلکه تعلیم و تربیت همراه یکدیگر مطلوب است. بر خلاف نظام های جدید آموزشی که تنها آموزش ذهنی مطلوب است در اینجا تربیت روحی و اخلاقی مقدم بر فراگیری علوم است. و جدایی ایندو مضر به هریک شناخته می شود

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. از این رو استادان همراه آموزش معمول به آموزش نظری و عملی اخلاق می پردازند.

نظام طلبگی جزء معدود نظام های آموزشی است که اکثر آموزندگان آن با میل و اراده شخصی ومیل قلبی وارد شده اند و به همین جهت است که طلبه فرا گیری دروس را بدون فشار و تحکیم وتنبیه و انظباط های اداری-آموزشی می گذراند

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. و از این مهمتر اینکه تحصیل علم نه برای کسب مدرک و نه حتی تحصیل علم برای علم است بلکه برای کمال انسانی است. از سویی دیگر دانش آموختن در هیچ زمانی متوقف نمی شود یعنی زمان مشخصی به عنوان پایان دوره تحصیل وجود ندارد. در این نظام تعلیم با تعلم همراه است ؛ طلبه پس از گذراندن یک مرحله می تواند مدرس طلاب مرحله پایین تر باشد. به این ترتیب تدریس که همراه با یادآوری و تکرار است خود باعث افزایش کیفیت آموزش می گردد.

در نظام آموزشی طلبگی استاد جایگاه بلندی دارد. استاد رکن اول آموزش وسرمشق علمی و عملی طلاب است. در حقیقت هراستاد وارث علمی استاد خویش است و به این ترتیب هر طلبه با استاد خویش شناخته می شود

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. استاد به عنوان پدری روحانی، وظیفه هدایت اخلاقی طلاب را نیز عهده دار است
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ارتباط استاد و طلبه منحصر به مجلس درس نیست، طلبه سخت کوش هر وقت بخواهد می تواند محضر استاد را درک کند. استاد بی هیچ منتی پاسخگوی مشکلات اوست.

طلبه در انتخاب استاد آزادست، طلبه میتوانداستادان مختلفی که یک موضوع درسی را تدریس می کنند مورد بررسی قرارداده شیوه ها و مهارت های تدریس آنها را ارزیابی نماید و آنگاه خود با محک قدرت تفهیم وحسن بیان، استاد خویش را بر گزیند

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مسلم است وقتی استاد منتخب و مورد علاقه فرد است دقت و علاقه به درس وگفتار استاد افزایش می یابد یاد گیری با کیفیت بهتری انجام می گیرد.

طلبه در مجلس درس حاضرمی شود و به سخنان استاد به دقت گوش میدهد، طلبه میتواند هر وقت ایراد ویا ابهامی در درس استاد یافت آن را از او بپرسد و در اصطلاح بر استاد اشکال کند. پاسخ این سوال میتواند هم جوابی برای پرسشگر باشد و هم فهم درس را تسهیل کند ؛ از سوی دیگر استاد نیز که هر لحظه خود را در معرض سوال و اشکالی می بیند با آمادگی و مطالعه در مجلس درس حاضر می شود.

طلاب پس از پایان مجلس درس و مرور و مطالعه، آن را مباحثه میکنند. طلاب در گروه های سه و یا چهارنفری جمع می شوند ویکی به قید قرعه درس استاد را باز گو میکند. مباحثه ارزش های یادگیری و آموزشی فراوان دارد، یادگیری را تسهیل میکند، موجب یاد آوری، انتقال و تعمیم آموخته ها میشود آنها را سنجش می کند. مباحثه صرف تکرار مفاهیم نیست بلکه تحکیم و فهم عمیق تر مفاهیم است. هرمفهوم از ذهن بیرون کشیده می شود و به کمک مفاهیم قبلی درباره آن بحث می شود. مباحثه از طریق دو جنبه فردی و گروهی استعداد وتوانایی های طلبه را بالا میبرد. فرد با ارائه درست مطالب از سو ی گروه تشویق می شود واین تایید از سوی گروه علاقه و میزان یادگیری را افزایش می دهد. مباحثه درافزایش دقت وسرعت انتقال، سنجش فوری، تمرین مدرسی، بروز استعداد و شکل گیری گرایش، ایجاد و تحکیم مناسبات گروهی بسیار موثر است

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

سنت تقریر و حاشیه نویسی در میان طلاب حائز اهمیت است

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
درس استاد به طور کامل نوشته می شود، طلبه بعد از مباحثه و مطالعه دقیق درس اشکالات و نظرات خود را ذیل آن مینویسد در حقیقت طلبه با این روش همراه استاد در هر مساله علمی نظر می دهد. نکته مهم اینکه آنچه بردروس حوزه از همان ابتدا تا درو س عالی حاکم است ترویج تفکر و تدبر در مطالب و عدم پذیرش کورکورانه مباحث است یک طلبه همواره به خود این حق را می دهد که نسبت به مطالب مطرح شده در کتاب اشکال کند. این روحیه به او این جرات را می بخشد که در آینده فردی صاحب نظر گردد. و این همان است که ما به آن روحیه اجتهاد در نظام آموزش می گوییم.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

متون درسی در نظام آموزشی طلبگی مجموعه ای از کتاب ها است که به دست دانشمندان طراز اول هر رشته نوشته شده ودارای حواشی و شروح متعدد بوسیله استادان بلند پایه است این کتاب ها سابقه تعلیمی صد ها ساله دارند. اگر چه برای مطالعه این متون زمان زیادی صرف می شوددر مقابل نثر علمی آنها برای طلاب دقت و صبرعلمی به بار می آورد. این متون با داشتن نکات وظرافت های علمی فراوان همیشه طراو ت وتازگی خود را برای طلاب حفظ کرده اند.

از آنجا که در این نظام آموزشی معیار کیفیت آموزش است ونه کمیت، متون درسی به خاطر پایان مقطع تحصیلی نیمه رها نمی شوند حتی خوانده نشدن یک صفحه از کتاب ویا عدم حضور در مجلس درس به معنای نقص در روند آموزش است بنا بر این ممکن است یک متن آموزشی با زمانی بیش از زمان پیش بینی شده به اتمام رسد.

در نظام آموزشی طلبگی فارغ شدن از تحصیل بی معناست. واز همین رو مدرک تحصیلی که نشان از میزان و گرایش تحصیلی باشد در عمل جایگاهی ندارد. طلاب بر اساس استعداد و میزان تلاش علمی خود شناخته می شوند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تنها اجازه نامه ها مانند اجازه نقل حدیث و اجازه نامه اجتهاد از گذشته مرسوم بوده است که نشان از گذراندن عالیترین سطوح علمی است.

گذشته از روشها، محتوای آموزه ها در نظام طلبگی نیز محل بحث و دقت نظر است. علوم رایج در حوزه ها با محوریت کتاب و سنت شکل گرفته اند. از این روی در ابتدا آشنایی با زبان و لغت عربی در حد مطلوب، یک ضرورت اجتناب ناپذیر محسوب می شود طلاب پس از گذراندن این دوره توانایی استفاده از متون دست اول زبان عربی را خواهند داشت.

فراگیری تفسیر قرآن، کلام، منطق و فلسفه اسلامی از سطوح ابتدایی تا مراحل تکمیلی در حوزه ها رایج است. اما آنچه که امروز بسیار بر آن اهتمام می شود فراگیری فقه و اصول فقه است از آن رو که روش استخراج احکام از کتاب و سنت و بررسی احکام و قوانین شرع نیاز به دقت علمی و ممارست بسیار دارد سالیان بسیاری به یادگیری این دو علم پرداخته میشود گستردگی این دو علم و بالتبع وجود کتابهای بسیار از گذشته تا به امروز باعث شده تبحّر کامل در این دو علم نیاز به زمانی طولانی داشته باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اصول کافی جلد اول ص35

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بحار الانوار جلد دوم ص184

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای دیدن نتایج این تفكیك مراجعه شودبه در جستجوی امر قدسی گفتگو با سید حسین نصرص106

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پژوهشی در نظام طلبگی مهدی ظوابطی بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ اول 1359 ص180

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آموزش از محضر استاد یک ضرورت شمرده شده وفرا گیری دانش با مراجعه فردی به کتاب های علمی بدون اشراف استاد نهی شده است برای تفصیل مراجعه شود به ترجمه منیه المرید با عنوان تعلیم و تعلم در اسلام،محمد باقر حجتی، ص363

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
همان ص350

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تاریخ آموزش و پرورش،محمد علی ضمیری، راهگشا، چاپ سوم 1373،ص114

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پژوهشی در نظام طلبگی ص184

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مجله پیام حوزه سال دهم،شماره38،مصاحبه با عباسعلی عمید زنجانی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تاریخ آموزش و پرورش ص112

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ده گفتار، مرتضی مطهری ص289

ابوالفضل شبان نيا - مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

لینک به دیدگاه

در تحصیل صفات حمیده، به نکات زیر باید توجه داشت:

1. صفات و مَلَکات فاضله اخلاقی از طریق تکرار اعمال مناسب با آنها، در درون انسان به وجود می آیند. طبیعی است تا عملی در سایه تکرار، به صورت صفت ثابت و ملکه در نیامده است، انجامش مشکل و اغلب همراه با زحمت و مشقت است و لذا چه بسا در مراحل اولیه که شخص قصد ایجاد یک فضیلت را در خود دارد، مبادرت به اعمال مناسب با آن فضیلت، به علت مخالفت نفس و عدم تمکین آن در برابر این قبیل اعمال، خالی از سختی و مشقّت نباشد. ولی به هر حال باید مدّتی با ثبات قدم و استقامت به انجام این اعمال، هر قدر هم دشوار باشد، مبادرت ورزید تا به تدریج آن صفت در درون انسان رسوخ پیدا کند و در نفس او مستقر شود. پس از این مرحله است که انجام این گونه اعمال، بر خلاف مراحل اولیه، سهل و آسان خواهد شد. بنابر این، نباید سختی موجود در مراحل اولیه، شخصی را از تحصیل فضایل مأیوس و احیاناً منصرف گرداند.

عاملی که مؤمنین واقعی را در تحصیل مکارم اخلاقی بسیار یاری می کند و طی این مسیر را برای آن ها آسان می گرداند، عشق و علاقه آن ها به هدف مقدّسی است که در انجام این اعمال دنبال می کنند و آن، تقرّب به درگاه الهی است. این عشق و علاقه شدید برای وصول به کمال سبب می شود که اراده آن ها در جهت تحصیل این فضایل تقویت شود. یعنی چون عمل آن ها با اخلاص و توجه به خدا و خواست قلبی شدید همراه است و تحصیل این فضایل را شرط لازم برای رسیدن به مقصد نهایی می دانند، لذا با تمام وجود در این مسیر قدم می نهند و به جهت برخورداری از عنایات الهی سریعتر و سهلتر به کسب این امتیازات معنوی نایل می شوند.

2. یکی از عواملی که در ایجاد و تقویت صفات حمیده بسیار مؤثر است، معاشرت با صاحبان فضایل و حشر و نشر با صالحان است. برخورد با این افراد از یک طرف سبب تقویت قوای روحی و اراده انسان در جهت تحصیل آن صفات می گردد و از طرف دیگر باعث می شود تا شخص با دقت در اعمال و رفتار و حالات آن ها الگوی زنده فضیلت را در وجودشان مشاهده کند که این امر او را در اقتباس فضایل بسیار یاری می کند.

تأثیر فوق العاده مصاحبت و معاشرت با اهل کمال و صاحبان فضیلت را هر یک از ما به سهم خود در عمل یافته ایم. چه بسا فردی مدّتها گرفتار یک صفت مذموم اخلاقی باشد و به تنهایی از عهده ترک آن بر نیاید، امّا بعد از مدّتی معاشرت و مؤانست با اشخاص وارسته، به سهولت قادر به ترک آن شود زیرا علاوه بر جهات و جنبه های فوق الذکر، قدرت معنوی شخص وارسته نیز در این امر شایان توجه است. در جمع اهل ایمان و صاحبان مکارم اخلاقی، به علت وجود همین قدرت معنوی و نور باطن ایشان، انجام اعمال نیک و پرهیز از زشتی ها بسیار سهل و آسان است. از این جا می توان به نقش تربیتی معاشرت و مصاحبت در زندگی انسان پی برد و راز تأکید اسلام به معاشرت با صالحان و دوری از بد کاران را دریافت. در روایات آمده است که:

مَثَل هم نشین نیک مَثَل عطّار است، اگر ترا عطر ندهد بوی خوش او گیری، و مَثَل هم نشین بد مَثَل آهنگر بود، اگر آتش او ترا نسوزاند بوی ناخوش او در تو گیرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و نیز با اهل خیر باش تا از ایشان باشی، و از اهل شرّ دور باش تا از ایشان جدا شوی.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در خبر است که از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ سؤال شد که بهترین همنشینان کیست؟ آن حضرت فرمودند:

آنکس که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد، و گفتارش بر دانشتان بیفزاید، و رفتارش شما را به یاد آخرت بیندازد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

آنچه توجّه به آن در این جا اهمیت دارد این است که اگر معاشرت و مصاحبت با افراد وارسته به ایجاد محبّت و علاقه بین طرفین بیانجامد، همین علاقه، راه را برای کسب فضایل و مکارم اخلاقی و ترک رذایل بسیاری هموار می گرداند. وقتی در دل شخصی نسبت به شخص دیگر محبّتی ایجاد می شود، این محبّت در حکم دری است که به روی دل او باز شده است و شخص به شدّت از آثار روحی و معنوی او (اعم از این که در جهت کمال باشد یا نقص) متأثّر می گردد. از این روی در تعالیم دینی مؤمنین از این که محبّت افراد ناشایست را به دل گیرند و با آنان دوستی و برادری کنند، سخت منع شده اند. و بر عکس توصیه های مؤکّدی هست که باب دل خود به روی محبّت و دوستی اهل صلاح بگشایند و قلباً از آن ها جدا نشوند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:

هرگاه خداوند بخواهد خیر کثیری به بنده ای عطا فرماید، به او دوست شایسته و نیکو می بخشد.

علاوه بر معاشرت با اهل کمال، مطالعه در زندگی آنها نیز بسیار مفید است. کتابهایی که در شرح حال مردان بزرگ نوشته شده بهترین الگوی اخلاقی برای جویندگان کمال است.

3.برای ایجاد و تقویت یک صفت اخلاقی مثبت از قبیل بخشش، عفو، خیرخواهی، ایثار و امثال آن نباید تنها اراده خود را معطوف به آن صفت مشخص کرد، بلکه باید به تقویت و پرورش سایر کمالات اخلاقی نیز مبادرت ورزید، عواطف را که سرچشمه بسیاری از صفات حمیده اخلاقی و در نقطه مقابل صفات منشعب از خودخواهی است، در درون خود به طور کلّی پرورش داد.

4. عامل مهم دیگر در تقویت کمالات اخلاقی عبارت است از ازدیاد علم و آگاهی و بصیرت و معرفت که در مجموع امکان تفکر آزاد و واقع بینی را به انسان می دهد، به طوری که در سایه همین قدرت درک و واقع بینی، فرد قادر به تشخیص حق از باطل می شود و به سرعت وظایف و تکالیف خود را در جهت حق شناسایی و عمل می کند. تحصیل علم و آگاهی وقتی همراه با تزکیه و مبارزه با خودخواهی باشد، عامل مهمّی در جهت تحصیل کمالات است، زیرا اراده انسان را از قدرت حاصل از درک حقایق و معانی، بارور می کند و شخص می تواند زمام نفس را به دست گیرد.

5. راههای کسب فضایل:

برای کسب فضایل توجّه به چند نکته ی اساسی لازم است، که عبارت اند از:

1. طلب و خواستن: انسان باید تصمیم بگیرد که خوب شود و خود را به فضایل نفسانی آراسته و از رذایل اخلاقی دور سازد. این خواسته را باید به عنوان پیش درآمد و آغاز راه، در خود تقویت نماید.

2. باور: انسان باید توجّه داشته باشد که خداوند متعال توان و قدرت مقابله و ستیز با رذایل را در وجود او قرار داده است و او می تواند در برابر تهدید ها و وسوسه های شیطانی مقاومت نماید؛ لذا اظهار عجز و ناتوانی، اثر روانی زیانباری را در انسان پدید می آورد و او را در برابر دشمنانش خوار و زبون می نماید.

3. ریاضت و مجاهده، در تربیت نفس، ریاضت و جهاد با هواهای نفسانی ضرورت دارد؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
همان گونه که ریاضت و ورزش، برای سالم سازی بدن امری ضروری و بدیهی است.

4. تدریج: همان طور که در تربیت جسم باید از کم شروع کرد و با تمرین و تکرار در آن به رشد مطلوب جسمانی رسید، در تربیت روح نیز باید به تدریج مراحل و مدارج را تحصیل نمود و فضایل نفسانی را در خود به وجود آورد و از رذایل اخلاقی پاک کرد.

5. استمرار: ریاضت و مجاهده با رذایل نفسانی، باید تا ریشه کن کردن آن ادامه یابد و آن قدر ادامه یابد که به صورت ملکه ی راسخه در آید.

6. آسیب زدایی: قبل از ورود هر آفت و رذیله ای در فضای جان آدمی، باید از آن جلوگیری شود و چنان چه به شکلی وارد فضای جان شد، قبل از آن که به صورت غده ی سرطانی در آید، آن را به هر شکل ممکن از فضای جان بیرون کرد، تا توان حرکت به سمت جلب فضیلت های اخلاقی، سست و کند نگردد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

چند مطلب ضروری

برای فضیلت یابی و رذیلت زدایی، توجّه به چند مطلب ضروری است.

1. تکرار عمل صالح: که باعث می شود اخلاق پسندیده در روان آدمی نفوذ کند و به صورت ملکه در آید؛ زیرا تکرار صورت علمی خاصی را در انسان پدید می آورد و در صفحه ی دل و جان آدمی نقش می بندد. تکرار در ترک رذیلت نیز سبب می شود که قبح و زشتی آن کاملاً نمایان شود و انزجار و تنفّر به آن همیشه باقی بماند.

2. انگیزه و نیت: جلب فضایل اخلاقی باید بر اساس رضای الهی باشد، نه سود مادی و منافع دنیوی.

3. تصحیح و تقویت باورها: یکی از راه های مهم جلب فضایل اخلاقی، اصلاح اعتقادات و باورهاست. انسان با تقویت توحید افعالی و خدا محوری و خدا شهودی و خدا باوری در دوری از رذایل مانند کبر و ریا، دیگر در نزدش جایگاهی نخواهد داشت و این نوع رذایل با چنین باور و نگاهی به آسانی ریشه کن خواهد شد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

4ـ راه علمی و عملی: دانشمندان اخلاق برای دست یابی به هر فضیلتی، دو راه عملی و علمی را پیشنهاد می کنند که نسبت به هم جنبه ی تکمیلی دارند. در راه علمی باید نسبت به آثار فضیلت در زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی و نیز آثار روحی و روانی در ترقی و تکامل، شناخت پیدا نمود. انسان با این معرفت و شناخت هم به نیاز و خواسته ی واقعی خود دست می یابد و هم به ضرورت وجود این فضیلت در خود پی می برد. پس از چنین شناختی است که، انسان می تواند تصمیم جدّی بگیرد که آن فضیلت را بعد از زمینه سازی در خود به وجود آورد.

زمینه سازی راه عملی

برای زمینه سازی راه عملی آراسته شدن به فضیلت های اخلاقی و پیرایش از رذایل نفسانی، چهار مرحله را یاد آور می شوند که عبارت اند از: مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه.

مشارطه: (که به آن معاهده نیز گفته می شود)، یعنی انسان با خود عهد و پیمان می بندد که در ادای وظایف و مسئولیت ها و تکالیفی که بر عهده اش گذاشته شده کوتاهی نکند و به دستورهای پروردگار متعال پای بند باشد. او متعهد می شود که در کارهای خیر و نیک، کوشا بوده، از امور ناپسند پرهیز نماید و چه مناسب و به جاست که هر روز صبح با خود تجدید عهد و پیمان کند که از عمر و سرمایه ی وجودی خویش بهره جوید و آن را بیهوده از دست ندهد. پس از این مرحله، باید با مراقبت خویش، بر عهدی که بسته پای بند شود؛ زیرا اهل ایمان و باور عهد شکن نخواهد بود؛ خدای متعال فرمود:

«وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مؤمنان نسبت به امانت ها و عهد و پیمانشان پای بندند».

مراقبه: در این مرحله، هیچ گاه نباید خدای متعال را فراموش کند. همواره باید بکوشد که به کار خود رنگ و صبغه ی الهی دهد. علی ـ علیه السلام ـ درباره ی مراقبت می فرماید:

خوشا به حال آن که همیشه خدا را در نظر دارد و از گناه خویش بیمناک است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و در جای دیگر نیز فرموده است:

سزاوار است که انسان بر خویش اشراف داشته، همیشه مراقب قلب خود و نگه دار زبان خویش باشد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

هم چنین در وصف مؤمن عاقل می فرماید:

کسی که امروز به فکر فردایش باشد و همیشه چند قدم جلوتر را ببیند عاقل است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

محاسبه: در مرحله ی سوم، به محاسبه نفس بپردازد. محاسبه با توجّه به مراعات هفت اصل تحقق می پذیرد: 1. تقدیر و اندازه گیری 2. مسئولیت پذیری 3. بقای عمل 4. ثبت و ضبط اعمال 5. حسابرسی و بازخواست 6. مجازات و بازتاب اعمال 7. تدبر و جبران.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در احادیث به محاسبه توجّه زیادی شده است؛ چنان که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود:

پیش از آن که به حساب شما رسیدگی نمایند، حسابگر خویش باشید؛ و پیش از آن که اعمال شما را سنجش نمایند اعمال خود را بسنجید و خویشتن را برای روز قیامت آماده سازید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای آن که انسان، خود و خدا را فراموش نکند و با خود بیگانه نشود و غرور بی جا در او به وجود نیاید، محاسبه لازم است، پیش از آن که فرصت ها را از دست بدهد.

معاتبه: بعد از مراحل سه گانه ای که گفته شد، سالک باید به مرحله ی چهارم توجّه داشته باشد و آن معاتبه و انتقاد از خویش است. در این مرحله آدمی باید خود را مورد عتاب و خطاب و سرزنش قرار دهد. او در این مرحله خود را محاکمه و از کرده های خویش توبه و استغفار می کند و برای جبران کوتاهی هایش اقدام عملی می نماید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. محقق طوسی، اخلاق محتشمی، ص 355 و 356.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قارِن اَهلَ الخَیرِ تکُن مِنهُم، وَ فارِق اَهلَ الشَّرِ تَبِن عَنهُم. اخلاق محتشمی، ص 365 و 366.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. من ذَکَّرَکُم بِاللهِ رؤیتُهُ، وَ زادَکُم فی عِلمکُم مَنطِقُهُ وَ ذَکَّرکُم بالآخِرَهِ عَمَلُهُ. استاد مطهری، جاذبه و دافعه علی ـ علیه السلام ـ ، ص 69.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مراجعه کنید به «جاذبه و دافعه علی ـ علیه السلام ـ » بخش «بهترین وسیله تهذیب نفس» از استاد مطهری.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. برای اطلاع بیشتر ر.ک مهدوی کنی، اخلاق عملی، بحث «ریاضت و مجاهدت با نفس».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. برای اطلاع بیشتر ر.ک: مهدوی کنی، اخلاق عملی، ص 29ـ 44.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ر. ک: فریده مصطفوی و دیگران، روش خود سازی، با مقدمه محمد باقر شریعتی سبزواری، ص 15ـ 21.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره مؤمنون، آیه ی 8.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. طوبی لِمَن راقَبَ ربَّه و خافَ ذَنبَه؛ شرح غرر، ج4، ص 238، ش 5938.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ینبغی ان یکون الرَّجُل مُهَیمِنا علی نفسه، مُراقِبا قَلبَه، حافظاً لسانه. فهرست غرر، ص 393، ش 1947.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. رَاقَبَ فِی یومِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ، نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ی 83.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ر.ک: مهدوی کنی، اخلاق عملی، ج اول، ص 353 ـ 373؛ و مرحوم سید بن طاووس، محاسبه النفس.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا و تجهّزوا للعرض الاکبر، محاسبه النفس، ص 13.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. برای مطالعه بیشتر ر.ک: فریده مصطفوی، فاطمه جعفری و صدیقه معصومی، روش خود سازی، ص 65 ـ 297؛ و مهدوی کنی، نقطه های آغاز در اختلال عمل، ص 343ـ 373.

احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني - با تلخيص از كتاب اخلاق اسلامي، ص 146 - 149

لینک به دیدگاه

چکیده

از آن جا که انسان دائم در حرکت و سیر و سلوک است و حرکت او گاهی به سوی بالا و به اصطلاح سیر صعودی و گاهی به سوی پایین و سیر نزولی است؛ اگر زمام امور یک انسان در دست عقل و شرع باشد، قهراً سیرش صعودی خواهد بود و اگر تابع هوا و هوس باشد یعنی زمام امرش به دست نفس و هواهای نفسانی باشد سیرش نزولی و منتهی به اسفل السافلین خواهد بود. در این مقاله سعی شده که راه های پیروزی بر نفس و هواهای نفسانی نشان داده شود تا انسان ها در مبارزه با نفس آسان تر و روشن تر وارد معرکه شوند.

واژگان کلیدی: انسان، نفس، عقل، هوای نفس، عاطفه، حیات طیبه.

مقدمه

انسان موجودی است دو بعدی، از یک سو به عالم بالا نظر دارد و از سوی دیگر به عالم سفلی؛ لذا برای انسان دو نوع حیات متصور است و با توجه به این دو نوع حیات، آدمی دارای دو چهره نفسانی است: یکی نفس در مرتبه نازل آن، یعنی خود طبیعی که منشأ غرایز حیوانی و «شهوت و غضب» و عامل جلب لذت و دفع ضرر است و وجود آن برای تامین حیات مادی ضروری است و تربیت اسلامی آن را هدایت و کنترل می کند؛ اما هرگاه از مسیر صحیح خارج شود، انسان را به کفر، ظلم، جهل، طغیان، حرص، حسد، بخل، نیرنگ، تکاثر و سایر خصال ذمیمه و رذایل اخلاقی خواهد کشید و قرآن مجید از این حالت نفسانی با عنوان «نفس اماره» سخن می گوید: «ان النفس لاماره بالسوء ... (یوسف / 53)؛ و گاه از آن با عنوان «مسوله» یاد می کند و «کذلک سوّلت لی نفسی»» (طه / 96) یعنی نفس من مرا به چنین نیرنگی وا داشت (سوّلت از تسویل به معنای زینت دادن است).

چهره دیگر نفس همان لطیفه ربانی و بارقه الهی است که از آن به خود عالی نیز می توان تعبیر کرد و منشأ کمالات عقلی و علمی و عملی و گرایش هایی چون خدا جویی، آرمان خواهی، عرفان، اخلاق، عدل، خود شناسی، احسان و ایثار و سایر فضایل می شود.

حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ اولین گام در «خود سازی» را شناخت همه جانبه نفس بیان می فرماید، به این معنا که اگر نفس به طور شایسته شناخته نشود، توفیق تهذیب و تزکیه نفس برای انسان میسّر نخواهد شد.

با توجه به اهمیت خود شناسی لازم است چند سطری درباره این موضوع اشاره شود.

در روایات اسلامی به شناخت نفس توصیه فراوان شده و آن را سودمندترین معارف طریق خدا شناسی، نشانه کمال عقل، بالاترین حکمت و نردبان صعود خوانده و جهل خویش را بدترین نوع جهل، خود فراموشی، گمراهی، تباهی و نادانی نسبت به همه چیز دانسته اند.

علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «افضل الحکمه معرفه الانسان نفسه» (طاهری، 1369، ص 16) یا «افضل المعرفه معرفه الانسان نفسه» ونیز می فرماید: «من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم».

نیز «عجبت لمن یجهل نفسه کیف یعرف ربّه».

هم چنین «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه و خبط فی الضلال و الجهالات» (مهدوی کنی، 1371، ص 55).

لذا علی ـ علیه السلام ـ سرانجام کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند هلاکت قطعی دانسته، می فرماید: «هلک امر و لم یعرف قدره؛ آن کسی که قدر خود نشناخت هلاک خواهد شد» (صبحی صالح، 1395، قصار 149).

شناخت کدام نفس لازم است؟

در این جا سوالی مطرح می شود و آن این که کدام نفس است که معرفت آن مقدمه تهذیب و تزکیه و وسیله شناخت پروردگار است.

آیا مراد از نفس همان لطیفه و نفخه الهیه است که ملاک برتری انسان بر فرشتگان است و از آن تعبیر به «روح الله» می شود، که قرآن می فرماید:

«ثم سوّاه فیه من روحه؛ بعد اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در او دمید» (سجده / 9).

«فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی؛ هنگامی که کار او را به پایان رساندم، و در او از روح خود در او دمیدم» (حجر / 29).

آیا مراد نفس ملهمه است که خداوند به آن سوگند یاد فرمود و فجور و تقوا را به او الهام کرده است که قرآن می فرماید: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقواها» (شمس / 7 ـ 8) این آیه از ارتباط نفس با خدا در بعد الهام پذیری سخن می گوید که زمینه ساز تحصیل فضیلت و تقواست؟

آیا مراد نفس اماره است که همواره انسان را به بدی فرمان می دهد که قرآن می فرماید: «و ما ابری نفسی انّ النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربّی ان ربی غفور رحیم هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند، مگر آن که پروردگارم رحم کند که پروردگارم غفور و رحیم است. (یوسف / 53)

آیا مراد نفس لوامه است که انسان را از فساد و تباهی باز می دارد و گناهکاران را سرزنش می کند که قرآن می فرماید: «لا اقسم بیوم القیامه و لا اقسم بالنفس اللوامه؛ سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنش گر (قیامت 1ـ 2)» این آیه از محکمه وجدان با عنوان «لوامه» سخن می گوید که انسان را هنگام ارتکاب معصیت مورد سرزنش قرار می دهد و برخی آن را از جلوه های اخلاقی دانسته و روان شناسان آن را «من برتر» نامیده اند.

آیا مراد از نفس، نفس مطمئنه است که به ندای «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» مفتخر می شود، که قرآن می فرماید:

«یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ ای نفس مطمئن و آرام! بازگرد به سوی پروردگارت که هم تو از او خشنود هستی و هم او از تو خشنود است، و داخل در زمره بندگان خاص من شو و در بهشتم گام نه» (فجر 27 ـ 20) این آیه بازگو کننده نفس و تسلیم و رضاست که در نتیجه قرب الهی و حرکت مشتاقانه انسان به سوی حق دست می دهد.

آیا نفس فانیه است که سرانجام طعم مرگ را می چشد، که قرآن می فرماید: «کلّ نفس ذائقه الموت؛ هر کسی مرگ را می چشد» (ال عمران / 185.)

پاسخ سوال مذکور این است که مقصود همه آن هاست، یعنی مجموعه ای که شخصیت انسان را می سازد و او را جامع نشأتین (ملکوت و ناسوت) قرار می دهد.

در مجموع نفس انسان از بعد ملکوتی اش نفخه الهی است که در سیر صعود، به مقام نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه می رسد و تا آن جا بالا می رود که به مرتبه «قاب قوسین او ادنی» مشرف می شود، که قرآن می فرماید: «ثمّ دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی، پس نزدیک شد و بسیار نزدیک شد تا (در مقام تمثیل) فاصله او به اندازه دو کمان یا کم تر بود» (نجم / 8 ـ 9).

از بعد ناسوتی اش تا آن جا سقوط می کند که می فرماید: «... اولئک کالانعام بل هم اضلّ» (اعراف / 179)؛ و آن قدر پست می گردد که قرآن می فرماید: «ثمّ رددناه اسفل سافلین؛ پس او را به پایین ترین مرحله باز می گردانیم» (تین / 5) بنابر این شناخت نفس در هر دو بعد آن لازم است تا در مقام تهذیب و تزکیه نفس، به مشکل بر نخورد.

با کدام نفس باید مبارزه کرد؟

در آیات و روایات تاکید فراوان به مبارزه و جهاد با نفس شده است. در این جا سوالی مطرح می شود که با توجه به مراتب چند گانه نفس، مقصود کدام نفس است که مجاهده با آن ضروری و اجتناب ناپذیر خواهد بود.

پاسخ این است که معلوم است که با نفس ملهمه، لوّامه و یا مطمئنه مبارزه نمی کنند، چون آن ها وسیله کمال انسانند با نفسی باید مبارزه کرد که باعث فساد و تباهی انسان می شود و آن نفس اماره است که از درون به بدی فرمان می دهد؛ چنان که قرآن می فرماید: «و ما ابرّی نفسی انّ النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربّی؛ هرگز نفس خود را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها فرمان می دهد» (یوسف / 53).

رسول گرامی اسلام مبارزه با نفس را «جهاد اکبر» نامیده و نفس را سخت ترین دشمنان خوانده است و در آیات و روایات و توصیه های اخلاقی و عرفانی و ادبیات ما، از آن نکوهشی بسیار شده و پیروی هوای نفس سرچشمه همه خطاها و گمراهی ها به شمار آمده است و سبب هلاکت و نابودی انسان می گردد. بنابر این هدف از مبارزه با نفس، نفس اماره است که البته باید نخست راه های مبارزه با آن را فرا گرفت و سپس در مقام عمل با استعانت از خدای سبحان با آن مبارزه کرد. شاید از این طریق خدمتی به راهیان ره سیر و سلوک انجام گیرد.

در این مقاله کوشش شده است تا راه های مبارزه با نفس با استناد به آیات و روایات نشان داده شود.

راه های عملی

علمای علم اخلاق و نویسندگان کتاب های اخلاقی که از قرآن و عترت الهام گرفته برای مبارزه با نفس و تهذیب و تزکیه آن راه های مختلفی ارائه داده اند که به چند نمونه آن در ذیل اشاره می شود:

الف) بعضی از نویسندگان محورهای اصلی مبارزه با نفس را در سه امر خلاصه کرده اند:

1ـ ایمان به مبدأ و معاد

اگر انسان در همه حال توجه به مبدأ و معاد داشته و این توجه از روی ایمان و اخلاص و معرفت باشد و از یاد مرگ و آخرت غفلت نکند، زمینه را برای رشد و نمای خودخواهی و مفاسد حاصل از آن از بین می برد، و انسان را تسلیم فرمان خدا و اطاعت از او می نماید.

بنابر این، انجام دادن احکام الهی در تمام مراحل زندگی روزمره، با نیت خالص و فقط به منظور تقرب به خدا، بهترین و کامل ترین روش برای مهار کردن حس خود خواهی و مبارزه و غلبه بر نفس سرکش است.

2ـ ایجاد تعادل در امیال

اسلام با ارائه احکام و دستورهایی در قالب «شریعت» که حتی شامل جزئی ترین اعمال و رفتار انسان می شود، حدود مناسب هر میل و گرایش را تعیین نموده که اگر این محدوده رعایت شود، از هر گونه افراط و تفریط جلوگیری به عمل می آید.

بنابر این التزام به احکام شرع در تمام زمینه ها، در واقع راه حل عملی برای ایجاد تعادل در بین امیال گوناگون و جلوگیری از رشد بی رویه خودخواهی و هواهای نفسانی (نفس اماره) است.

3ـ مبارزه مستقیم با مظاهر خود خواهی و نفسانی

اسلام در تعالیم خود به طور مستقیم، با آثار و مظاهر خود خواهی و هواهای نفسانی به مبارزه ای جدی و همه جانبه می پردازد. به عنوان مثال، اسلام با صفاتی از قبیل، حسد، خود خواهی، جاه طلبی، کینه توزی، خود برتربینی ... و به طور کلی با نفس اماره به شدت مبارزه می کند، حتی به مومنین توصیه می فرماید که پا روی نفس اماره بگذارند و بدی دیگران را با نیکی پاسخ دهند. «ادفع بالتی هی احسن» مراعات همین اصل در تضعیف هواهای نفسانی بسیار موثر و راهی عملی در مبارزه پیگیر با آن است.

ب) بعضی از بزرگان علم اخلاق برای مبارزه با نفس و تهذیب آن، راه هایی را ارائه فرمودند، که عبارتند از:

1ـ پیشگیری: رعایت بهداشت روانی و پیشگیری از گناه و اخلاق زشت بهترین و سهل ترین مراحل تهذیب نفس می باشد؛ زیرا نفس در ابتدا به ظلمت گناه آلوده نشده و از نورانیت و صفای فطری برخوردار است و برای انجام دادن کارهای نیک آمادگی بیش تری دارد طبعاً بهترین دوران برای تهذیب و مبارزه با نفس دوران نوجوانی، جوانی حتی کودکی است، زیرا پیشگیری از گناه و عادت به مراتب آسان تر است. اگر انسان مرتکب گناه شد و اخلاق زشت را پایه گذاری کرد و شیطان را بر نفس خویش راه داد، ترک گناه حتماً بر ایشان دشوارتر خواهد بود. شیطان و نفس اماره می کوشند ارتکاب یک یا دو بار گناه را کوچک و بی اهمیت جلوه دهند تا به دین وسیله نفوذ یابند و نفس را به گناه معتاد سازند که در آن صورت ترک عادت بسیار دشوار خواهد بود.

علی ـ علیه السلام ـ فرمود: بر هوای نفست غلبه کن، قبل از این که نیرومند گردد، که اگر قوی شد تو را مسخر می سازد و به هر طرف که بخواهد می کشد. در آن صورت نمی توانی در برابرش مقاومت نمایی (طاهری، 1369، ص 101).

2ـ ترک دفعی: اگر نفس به گناه آلوده شد، نوبت به پاکسازی می رسد، پاکسازی را به چند طریق می توان شروع کرد که بهترین آن ها انقلاب درونی و ترک دفعی و کلی است. انسانی که به رذائل اخلاقی آلوده شد می تواند به سوی خدا بازگردد و توبه نماید و قلب را از آلودگی به گناه پاکیزه و نفس اماره را مغلوب گرداند و زمام نفس را برای همیشه در اختیار بگیرد.

این انقلاب درونی گاهی بر اثر یک جمله کوتاه از یک گوینده و استاد وارسته خودساخته، از مرشد الهی تهذیب شده، وقوع یک حادثه غیر عادی، شرکت در مجالس موعظه و دعا، شنیدن یک آیه و روایت و یا تفکر و اندیشه کوتاه برای انسان حاصل می شود. گاهی یک حادثه کوچک همانند جرقه قلب را دگرگون و روشن می سازد. افراد زیادی که بدین وسیله دست از گناه کشیده اند در تهذیب نفس توفیق یافته اند و در طریق سالکین قرار گرفته اند، مانند بشر حافی، فضیل ایاز. علی ـ علیه السلام ـ فرمودند: «بهترین عبادت ها غلبه و ترک کردن عادت هاست».

3ـ ترک تدریجی: اگر همت و توان ترک دفعی گناهان را نداریم، می توانیم تصمیم بگیریم این عمل را تدریجا انجام دهیم. نخست به عنوان آزمون از ترک یک یا چند گناه آغاز کنیم و آن قدر ادامه دهیم تا بر نفس اماره پیروز گردیم و ریشه آن گناه را قطع نماییم و همین عمل را درباره گناهان دیگر تا پیروزی نهایی ادامه می دهیم. در نتیجه با ترک هر گناهی نفس اماره تضعیف و قدرت و توان ما نسبت به ترک گناه و تهذیب نفس بیشتر می گردد، زیرا هر شیطانی که بیرون رود فرشته ای جایگزین می شود و هر نقطه سیاه گناهی که از صفحه دل زایل گردد، به همان مقدار بر سفیدی و نورانیتش افزون خواهد شد، و با تلاش و کوشش می توان شیطان را از خانه دل بیرون راند و نفس اماره را مهار کرد و خانه دل را به خدا و فرشتگان مقرب او اختصاص داد. «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت / 69).

ج) یکی دیگر از استادان من راه هایی را برای مبارزه با نفس و تزکیه و تهذیب بیان فرمودند که سبب و وسیله کسب فضائل و دوری از رذایل و راه رسیدن به سعادت و رستگاری و کمال انسان خواهد بود که فهرست اهم آن عناوین عبارتند از:

1. خود شناسی؛

2. خود آگاهی و احساس مسئولیت (یقظه)؛

3. خدا آگاهی (تذکر)؛

4. سیر در آفاق و انفس (تفکر و تدبر)؛

5. دوستی و دشمنی برای خدا؛

6. علم به شرایع و احکام؛

7. انتخاب دوستان صالح؛

8. پرهیز از محرمات (غیبت، دروغ، سخن چینی، تهمت، مسخره کردن، ...)؛

9. عمل به مستحبات و ترک مکروهات؛

10. توبه و استغفار؛

11. انجام دادن واجبات؛

12. مرابطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه؛

13. غیبت و اخلاص؛

14. ریاضت و مجاهدت با نفس؛

15. خدمت به بندگان خدا؛

16. توکل و اعتماد به خدا؛

17. خوش رفتاری با مردم (صله رحم، عیادت بیمار، رعایت حقوق و حفظ حریم دیگران، عفو و اغماض، وفای به عهد و ...)

18. رعایت آداب و سنن در تمام شوون زندگی فردی و اجتماعی.

مراحل مبارزه با نفس

عارفان و صاحب نظران سیر و سلوک برای مبارزه با نفس مراحلی را ذکر کرده اند که آن مراحل باید یکی پس ازدیگری طی شود. امام راحل در کتاب «اربعین» خود برای مبارزه با نفس مراحل هشت گانه را مطرح فرمودند که عبارت است از:

1ـ یقضه: یقظه یعنی بیداری و تنبه و خروج از غفلت و خود فراموشی که بدون آن آدمی هیچ گاه به فکر تزکیه و خود سازی نخواهد افتاد. یقضه یعنی بیداری از خواب غفلت و احساس مسئولیت به این که جهان و انسان بیهوده آفریده نشده است، که فرمود: «افحسبتم انما خلقناکم عبثاً و انّکم الینا لا ترجعون؛ آیا گمان می کنید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به ما باز نمی گردید؟» (مومنون / 115).

نیز فرمود: «ربنا ما خلقت هذا باطلاً؛ .... پروردگارا! این همه آسمان و زمین و این دستگاه باعظمت را بیهوده و باطل نیافریدی» (آل عمران / 191)

علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «اما من دائک بلول ام لیس من نومک یقظه... و کیف ما یوقظک؛ خوف بیات نقمه و قد تورطت بمعاصیه مدارج سطواته فتدا و من دائ الفتره فی قلبک بعزیمه و من کری الغفله فی ناظرک بیقظه...؛ آیا درد تو را بهبودی و خواب تو را بیداری نیست؟!... پس چگونه ترس شبیخون خشم الهی تو را بیدار نمی کند و حال آن که بر اثر نافرمانی از دستورهای او به مدارج قهر و غضب او درافتاده ای! پس سستی خود را به تصمیم و قاطعیت، و خواب و غفلت را به بیداری و حرکت درمان کن....» (صبحی صالح، 1395، خطبه 223).

آن حضرت در جای دیگر فرمود: «الیقظه نور، الیقظه استبصار، الیقظه فی الدین نعمه علی من رزقه؛ بیداری نور است، بیداری بینایی و بصیرت است، بیداری و آگاهی در دین نعمتی است بر کسی که (این بیداری) به او روزی شده است». (محدث، 1361، ص431).

نیز فرمود: «ایاک و الغفله ففیها تکون قساوه القلب؛ زنهار از غفلت که قساوت قلب تنها در بستر غفلت نشو و نما می کند!» (مهدوی کنی، 1371، ص 63).

امام سجاد ـ علیه السلام ـ از غفلت به خدا پناه می برد و می فرماید: «اللهم انّی اعوذ بک من الکسل و الفشل و الهم و الجبن و البخل و الغفله» (جمله ای از دعای ابو حمزه ثمالی)؛ ولی بسیاری از مردم تا هنگام مرگ از خواب غفلت بیدار نمی شوند:

«الناس نیام، اذا ماتوا انبتهوا؛ مردم در خوابند وقتی مردند بیدار می شوند».

چه فایده که هشیاری پس از مرگ موجب ندامت و حسرت است و خداوند انسان ها را از چنین روزی بیم می دهد، که فرمود: «و انذرهم یوم الحسره اذا قضی الامر و هم فی غفله؛ بیم ده آنان را از روز حسرت؛ آن هنگام که کار از کار گذشته و آن ها در غفلت فرو رفته اند» (مریم / 39).

حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ می فرماید: «... منزل اول انسانیت یقظه است و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است و فهمیدن این که انسان مسافر است و هر مسافر زاد و راحله می طلبد و راحله انسان خصال خود انسان است» (خمینی، 1368، ص 86).

2 تفکر و تدبر: دومین مرحله تهذیب و مبارزه با نفس تفکر است. نقطه آغازین اندیشه عبارت است از دقت و تدبر و نظر در آفاق و انفس. تفکر در آثار خدا و نعمت های او که توجه به آن ها نفس را خاضع و به سپاس وا می دارد و نیز اندیشیدن انسان به سرنوشت خویش و وظیفه ای که در برابر خدا دارد و این که هدف از زندگی دنیوی چیست، مقصد نهائی حیات کجاست؛ و برای وصول به آن چه باید کرد.

در روایات از تفکر بهترین عبادت و طریق علم و عمل و نیل به سعادت و درجات عالی یاد شده است.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لا عمل کالتفکر؛ هیچ عملی هم چون تفکر و اندیشیدن نیست» (صبحی صالح، 1395، قصار 113).

نیز در مقام نصیحت به فرزندش امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «لا عباده کالتفکر فی صنعه الله ؛ هیچ عبادتی مانند تفکر در مصنوعات و آثار خدا نیست».

نیز آن حضرت می فرماید: «نبّه بالتفکر قلبک؛ به وسیله تفکر قلب و دل خود را بیدار کن».

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «و الفکره مراه الحسنات و کفاره السیئات و ضیاء القلوب و فسحه الخلق و اصابه فی صلاح المعاد و اطلاع علی العواقب و استزاده فی العلم و هی خصله لا یعبد الله بمثلها قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فکره ساعه خیر من عباده سنه و لا ینال منزله التفکر الا من قد خصه الله بنور معرفه و التوحید» ؛ فکر و اندیشه، آینه خوبی ها و پوشاننده بدی ها و روشنی بخش دل ها و موجب خوش خویی و سعه صدر می شود. به وسیله تفکر انسان به صلاح روز رستاخیز و پایان کارش آگاه می شود و بر علم و دانشش افزوده می گردد و هیچ عبادتی بالاتر از تفکر نیست. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است و تنها کسانی به این مقام می رسند که خداوند آنان را به نور معرفت و توحید ویژگی داده باشد». نیز فرمود: «التفکر یدعوا الی البر و العمل به؛ تفکر انسان را به نیکی و نیکو کاری دعوت می کند».

امام هشتم ـ علیه السلام ـ فرمود: «لیس العباده بکثره الصلوه و الصوم، انما العباده التفکر فی امر الله عزّوجلّ؛ عبادت آن نیست که انسان زیاد نماز گزارد و فراوان روزه بگیرد، بلکه عبادت تفکر در امر خداوند عزوجل است» (مهدوی کنی، 1371، ص 73).

3ـ عزم: مرحله سوم تهذیب و مبارزه با نفس عزم است، یعنی تصمیم و اراده بر انجام دادن واجبات و ترک محرمات و جبران مافات و پایداری و استقامت در راه حق و حقیقت، انسان بدون عزم و اراده و تصمیم به هیچ یک از مقامات نخواهد رسید. خداوند پیامبران برگزیده خود را به عنوان اولوالعزم نام برده و پیامبرش را به صبر و پایداری چون آنان فرا خوانده است: فاصبر کما صبروا اولو العزم من الرسل» (احقاف / 35)

حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ درباره عزم چنین می فرماید: «عزم جوهره انسانیت و میزان امتیاز انسان است و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم او است و عزمی که مناسب با این مقام است عبارت است از عزم بر ترک گناه و معاصی و فعل واجبات و جبران آن چه از او فوت شده در ایام حیات و بالاخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باشد و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک» (خمینی، 1368، ص 7).

4ـ مشارطه: یکی از مراحل حساس خود سازی و مبارزه با نفس در مسیر سالکان الی الله «مرابطه» است که بدون عبور از آن نقطه راه تکامل به نتیجه نمی رسد.

مرابطه در لغت به معنای «به یکدیگر پیوستن» و در اصطلاح اهل سلوک به معنای «به خود پیوستن»، «مراقب خود بودن» و «پیوسته نگران احوال خویشتن» است.

مرابطه دارای چهار مرحله است که یکی از آن ها «مشارطه» است. مشارطه که آن را «معاهده» نیز می گویند، عبارت است از: شرط و تعهد انسان بر ترک معصیت و انجام دادن تکالیف و ادای وظایف و ایفای مسئوولیت ها و پای بند به عهد پیمانی که بسته است. در قرآن بر التزام به تعهدات که بالاترین آن ها تعهد به خداست، تاکید فراوان شده است. از جمله: «اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم»(اسراء / 34).

«اوفوا بعهد الله ان العهد کان مسوولا» (اسراء / 34).

حضرت امام درباره مشارطه چنین می فرماید: «مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده حق تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد و معلوم است که یک روز خلاف نکردن امری خیلی سهل و آسان است و انسان به راحتی می تواند از عهده آن بر آید.» (خمینی، 1368، ص 8).

5ـ مراقبه: مرحله دوم از مراحل مرابطه (مراقبه) است یعنی انسان پس از آن که با خود عهد و پیمان بست که خلاف نکند، باید در تمام اوضاع و احوال مراقب خود باشد.

مبادا بر اثر غفلت و سهل انگاری عهد و پیمانی که بسته است، بشکند و به وسوسه های شیطان و نفس اماره دل بسپارد.

حقیقت مراقبت آن است که هیچ گاه خدای را فراموش نکنیم و به اعمال و اذکاری که ما را به یاد خدا وا می دارد مداومت داشته باشیم و به هر کاری رنگ خدایی بزنیم.

گویند: هنگامی که زلیخا با یوسف خلوت کرد و او را به خود می خواند، ناگهان چشمش به بتی افتاد که در آن حجره قرار داشت. بی درنگ برخاست و پرده ای روی آن افکند. یوسف به او گفت: تو از مراقبت جمادی شرم داری، پس چگونه من از مراقبت خداوند جبار شرمنده نباشم؟! (مهدوی کنی، 1371، ص 352).

علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «اجعل نفسک علی نفسک رقیبا» (آمدی، 1360، ص 235).

یا می فرماید: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمناً علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظاً لسانه؛ سزاوار است که انسان بر خویش اشراف داشته و همیشه مراقب قلب خود و نگهدار زبان خویشتن باشد» (همان، ص 393).

حضرت امام ـ رحمه الله علیه ـ می فرماید: «انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار بگسلد و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند و در هر حال به خدای پناه برد از شر شیطان و نفس اماره» (خمینی، 1368، ص 238).

6ـ محاسبه: «محاسبه» یعنی حسابرسی و بازنگری نسبت به گذشته و تعهد نسبت به آینده.

محاسبه آن است که انسان هر روز از خود حساب رسی کند که چه طاعتی یا معصیتی مرتکب شده است. اگر طاعتی داشته بر آن بیفزاید و اگر گناهی مرتکب شده در جبران آن بکوشد. همان طور که در صبحگاهان با خویش عهد و پیمان می بندد، ساعتی را نیز برای محاسبه و بازنگری در اعمال روزانه در نظر بگیرد. مرحوم نراقی می نویسد:

«قد ورد فی الاخبار ان العاقل ینبغی ان یکون له اربع ساعات؛ ساعه یناجی فیها ربه و ساعه یحاسب فیها نفسه و ساعه یتفکر فی صنع الله و ساعه یخلوا فیها للمطعم و المشرب؛ سزاوار است که انسان خردمند برای خود چهار ساعت معین کند که یکی از آن ساعات حسابرسی و بازنگری در اعمال روزانه است، مناسب است که ساعت محاسبه شامگاهان پیش از خواب باشد تا انسان کاملاً از سود و زیان و دخل و خرج روزانه آگاه گردد» (نراقی، 1383، ص 99).

بسیاری از مردم بر اثر غفلت ماه ها و سال ها به حساب خود نمی رسند؛ گویی اصلاً کاری نکرده اند، غافل از این که خداوند برای هر فردی پرونده ای ترتیب داده و روز قیامت این پرونده مورد بررسی قرار می گیرد: «اقرأ کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیباً؛ (این همان نامه اعمال اوست؛ به او می گوییم:) کتابت را بخوان! کافی است که امروز خود حسابگر خود باشی» (اسراء / 14).

موضوع محاسبه به قدری دقیق است که حتی از تصمیمات و نیت های قلبی انسان نیز پرسش می شود.

«... ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله؛ ... اگر آن چه را در دل های تان هست آشکار یا پنهان کنید خداوند طبق آن شما را مورد محاسبه قرار خواهد داد ...» (بقره / 284).

امیر المؤمنین، علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «عباد الله احذروا یوماً تفحص فیه الاعمال و یکثر فیه الزلزال و تشیب فیه الاطفال، اعلموا عباد الله ان علیکم رصداً من انفسکم و عیوناً من جوار حکم و حفاظ صدق یحفظون اعمالکم، و عدد انفسکم، لا بسترکم منهم ظلمه لیل داج و لا یکنّکم منهم ذورتاج و انّ غدا من الیوم قریب؛ ... بندگان خدا، بر حذر باشید از روزی که اعمال مورد بررسی قرار می گیرند و لرزش ها و تنش ها فراوان است و کودکان (از ناراحتی) پیر می شوند: (یوماً یجعل الولدان شیباً)» ای بندگان خدا! بدانید که مراقب هایی از خودتان بر شما گماشته شده و دیده بانانی از اعضای پیکرتان ناظر شما هستند: (یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون) و نیز بدانید که حسابگران راستگو اعمال شما را ثبت می کنند و حتی نفس هایتان را نگه می دارند، نه ظلمت شب تاریک شما را از آن ها پنهان می دارد نه در های محکم و بسته (هر کجا باشید به همراه شما هستند) و براستی فردا به امروز نزدیک است ....» (آمدی، 1360، خطبه 10)

روز قیامت پنجاه موقف دارد که هر موقفی هزار سال طول می کشد و در هر موقفی از چیزی پرسش می کنند.

امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:

«الا فحاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا فان فی القیامه خمسین موقفاً کل موقف مثل الف سنه ممّا تعدون ثم تلا هذه الآیه «... فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه ...؛ ای انسان! پیش از آن که شما را مورد محاسبه قرار دهند، خودتان به حساب تان رسیدگی کنید، زیرا در قیامت پنجاه موقف است که هر موقفی هزار سال طول می کشد سپس این ایه را تلاوت فرمود: ... روزی که مقدار آن پنجاه سال است ...» (مهدوی کنی، 1371، ص 360).

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در یکی از وصایای خود به ابوذر فرمود:

«ای اباذر! پیش از آن که مورد محاسبه قرار گیری به حساب خود رسیدگی کن، زیرا این کار حساب قیامت تو را آسان می کند و قبل از آن که تو را ارزیابی کنند خود را ارزیابی کن و خویش را برای روز قیامت که در آن روز هیچ چیز پنهان نمی ماند، آماده کن ... ای اباذر! هیچ کس از پرهیزکاران محسوب نمی شود، جز این که نفس خود را محاسبه کند، سخت تر از حساب رسی شریک از شریک خود، تا در نتیجه این محاسبه بداند که خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی هایش از کجاست. آیا از حلال به دست آورده است یا از حرام. ای اباذر! کسی که به قوانین و مقررات الهی اعتنا نکند و پروا نداشته باشد که از چه راهی مال کسب می کند، خدا هم باک ندارد که از چه راهی او را وارد جهنم کند» (همان، ص 362).

در حدیث دیگر فرمود: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و زنوا قبل ان توزنوا تجهزوا للعرض الاکبر؛ پیش از آن که به حساب شما برسند، خود حسابگر خویش باشید و قبل از این که اعمال شما را بسنجند، اعمال خود را وزن کنید و برای روز قیامت خویش را آماده سازید» (ژاله فر، 1379، ص 13).

امام هفتم، حضرت موسی بن جعفر، می فرماید: «از ما نیست کسی که هر روز نفس خود را به محاسبه نکشد. اگر عمل نیک انجام داده بر آن بیفزاید و اگر کار زشتی مرتکب شده از خدا آمرزش بخواهد و به سوی او باز گردد؛ یا هشام! لیس منّا من لم یحاسب نفسه فی کلّ یوم فان عمل حسناً استزاد منه و ان عمل سیئا استغفر الله منه و تاب الیه» (حرانی، 1363، ص 292).

7ـ تذکر: یعنی به یاد عظمت پروردگار بودن و نعمت های او را متذکر شدن و توجه داشتن به این که انسان در محضر خداست و باید از گناه بپرهیزد، و بداند در هر حال خدا با اوست، که قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را زیاد یاد کنید» (احزاب / 41).

در جای دیگر می فرماید: «الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم؛ آنان که خدا را در همه حال یاد می کنند؛ چه در حال قیام و چه در حال نشستن و چه در حال خوابیدن و استراحت ....» (آل عمران / 191).

چنین بنده ای مسؤولیت و بندگی خویش را در برابر پروردگار فراموش نمی کند، زیرا هر کس خدا را فراموش کند، خود را فراموش کرده و از خود بیگانه شده و در وادی غفلت سرگردان خواهد شد. نقطه مقابل تذکر، غفلت و فراموشی است که مورد نکوهش قرار گرفته است.

قرآن می فرماید: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسهم انفسهم؛ کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند خودشان را از یادشان برد» (حشر / 19).

در روایات به مسأله ذکر تاکید فراوان شده است که در این مورد به برخی از سخنان حضرت علی ـ علیه السلام ـ اشاره می شود: «افیضوا فی ذکر الله فانّه احسن الذکر؛ دائماً به یاد خدا باشید که بهترین ذکرهاست» (صبحی صالح، 1395، خطبه 110).

در جای دیگر می فرماید: «ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب؛ خداوند یاد خویش را وسیله پاکی و صفای دل ها قرار داده است» (همان، خطبه 222) نیز می فرماید: «و ان للذکر لاهلاً اخذوه من الدنیا بدلاً فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه ....؛ بدرستی که یاد خدا اهلی دارد که آن را به جای زرق و برق دنیا برگزیده اند و هیچ تجارت و داد و ستدی آن ها را از یاد او باز نمی دارد» (همان).

در خطبه همام درباره یکی از ویژگی های پرهیزکاران می فرماید: «... یصبح و همّه الذکر؛ ... از نشانه های پرهیزکاران این است که شب را به روز می آورند و تمام فکرشان یاد خدا است» (همان، خطبه 193).

8ـ معاتبه یعنی انتقاد از خویشتن: پس از فراغت از محاسبه و بازنگری در اعمال روزانه و داد خواهی انسان از خود در محکمه وجدان و مقصر شناختن خود، نوبت به «معاتبه» یعنی انتقاد از خود می رسد.

در این مرحله انسان باید شخصاً خود را مورد عتاب و خطاب و سرزنش قرار بدهد و بدین وسیله خویشتن را برای جبران نواقص و رفع رذایل آماده سازد.

حضرت علی ـ علیه السلام ـ می فرماید: «من ذمّ نفسه اصلحها و من مدح نفسه ذبحهها» هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید خویش را تباه کرده است.

نیز آن حضرت می فرماید: «... طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس ...؛ خوشا به حال آن که عیب هایش او را از عیوب دیگران (مردم) باز دارد» (همان، خطبه 176).

یعنی آن قدر گرفتار عیوب خود باشد که فرصت پرداختن به عیب های مردم را نداشته باشد.

نیز می فرماید: «من لم یسن اضاعها؛ کسی که نفس خود را به سیاست و تأدیب نکند آن را تباه کرده است» (محدث، 1361، ص 389).

نتیجه گیری

حاصل و خلاصه مقاله این است که، پس از طرح موضوع و تبیین اقسام نفس و این که در رسیدن به کمالات شناخت نفس با همه مراتبی که دارد، لازم است و مبارزه تنها با نفس اماره مورد نظر می باشد. در مبحث نخست راه های مبارزه با نفس بررسی شد و با استناد به آیات و روایات روشن و مبرهن گردید. در مبحث بعدی به تشریح مراحل مبارزه که در این مقاله به مراحل هشت گانه ای که امام راحل در کتاب اربعین خود آورده بود اشاره گردید. بدیهی است که این راه ها با پیگیری و استدامت، مفید خواهد بود؛ و الاّ با مبارزه ای مقطعی و موقت نمی توان به نتیجه رسید، و چه بسا نفس در صدد تلافی ایام ریاضت و مبارزه بر آید و انسان را بیش از پیش ساقط کند.

منابع

1ـ قرآن کریم.

2ـ آمدی، عبدالواحد، شرح غرر آمدی، ج 2، تهران، موسسه انتشارا ت و چاپ دانشگاه تهران، 1360 ش.

3ـ امینی، ابراهیم، خود سازی یا تزکیه و تهذیب نفس، قم، انتشارات شفق، 1368 ش.

4ـ حرّانی، حسن بن علی، تحف العقول، تهران، انتشارات عملیه اسلامیه، 1363 ش.

5ـ خمینی، روح الله، چهل حدیث (اربعین حدیث)، تهران، نشر فرهنگی رجاء، 1368 ش.

6ـ ژاله فر، تقی، معرفه النفس، زنجان، نشر رزنگار، 1397 ش.

7ـ صبحی صالح، نهج البلاغه، بیروت، انتشارات هجرت، 1395 ق.

8ـ محدث، جلال الدین، فهرست موضوعی شرح غرر، ج 7، تهران، دانشگاه تهران، 1361 ش.

9ـ مهدوی کنی، محمد رضا، نقطه های آغاز در اخلاق اسلامی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371 ش.

10ـ نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج 3، النجف الاشرف، مطبعه النجف، 1383 ـ 1963م. مير آقاي محمدي - مجله پژوهش هاي ديني، ش 4، ص 63

لینک به دیدگاه

1ـ بیان

ارزش بیان

یکی از ویژگی های زیستی موجودات زنده، اطلاع رسانی و انتقال پیام است. هر موجود دارای حیات، چه روحانی هم چون فرشتگان و چه حیوانی با همه تنوع و کثرت آن از این خصیصه برخوردار است.

در عالم حیوانات، موضوع انتقال احساسات و پیام رسانی، خود از شاهکارهای خلقت و از ظرایف آن شمرده می شود. و از معجزات علمی قرآن کریم نیز این است که در عصر نزول خود که به دوران جاهلیت بشر موسوم است، در این خصوص سخن گفت و از پیام دادن مورچه ای به مورچگان دیگر خبر داد و فرمود: «حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لَا یَحْطِمَنَّکمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ هنگامی که سلیمان و یارانش از منطقه مورچگان گذر کردند، یکی از آن ها به هم نوعان خود گفت: به لانه های خود داخل شوید تا پایمال سلیمان و لشکریان او نگردید».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ولی انسان که از یک طرف موجودی روحانی و دارای قابلیت های فراوان در علم و اندیشه است و ابزار محدودی که در اختیار سایر حیوانات است برای او کافی نیست و از سوی دیگر به خاطر جنبه مادی و طبیعی که دارد و روح با ابزار مادی قادر به انجام بخشی از مهمی از کارهای خویش است، در اطلاع رسانی خود محتاج وسیله ای است که قابلیت تحمل بار عظیم تبادل تمامی مفاهیم و معانی جای گرفته در فکر بشری را داشته باشد و در عین حال از عالم حس و طبیعت باشد.

خداوند متعال از بین همه وسیله ها بیان را برگزید و در قرآن کریم، تعلیم و الهام آن به بشر را پس از ذکر خلقت انسان یاد کرده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و این شاید بیانگر این نکته باشد که در بین تمامی صفات و خصوصیات بشری تنها این خصیصه است که او را از سایر حیوانات و موجودات، ممتاز ساخته است. و جالب این است که واژه «نطق» که به معنای گویندگی و سخن گفتن است در تعریف اهل منطق، جزئی از ذات و ماهیت او شمرده شده و می گویند انسان «حیوان ناطق» است، یعنی موجودی است که می تواند تمامی آن چه در ضمیر خود دارد و همه مقاصد و مفاهیم ذهنی خویش را در ظریف ترین و لطیف ترین صورت بازگو کند و هیچ محدودیتی در این راه ندارد.

خداوند متعال در آیه ای دیگر این توانایی انسان و قدرت او بر خلق لغات گوناگون و وضع واژه های متنوع را از نشانه های قدرت خود ذکر کرده و در ردیف آفرینش آسمان و زمین آورده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

انسان با وجود این قوه ای که خداوند در او به ودیعت نهاده با تشکیل نهادهای اجتماعی و مدنیت به جهت ضرورت حیات رو به سوی وضع لغات برد و سپس خط را که علامتی برای لفظ و کلام است اختراع کرد و در تحسین و تکمیل و تنظیم آن کوشید و دانش ادبیات را به همین منظور ایجاد کرد.

هیچ ابزاری به قدر بیان در خدمت بشر نبوده و هیچ رشدی جز در سایه آن حاصل نگردیده است. تکامل فکر بشری نتیجه بعثت پیامبران و انباشته شدن تجربیات و تلاش انسان در راه کشف اسرار جهان در طول هزاران سال بوده است. اگر بیان نبود چگونه دعوت انبیاء به بشر می رسید و از چه راهی حاصل فکر و اندیشه پیشینیان به دوران های بعد منتقل می شد؟

وظیفه عمده انبیاء، بلاغ و تعلیم و تربیت است و آیا این هدف بزرگ جز با ابزار بیان محقق می شود؟

شیوه استفاده از بیان

استفاده از این ابزار در تعلیم و تربیت از دو طریق امکان پذیر است.

الف) ارشاد و نصیحت

نصیحت به معنای خیر خواهی و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوی آن است. این عمل از وظایف بزرگ پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ و مطلوب اولیاء دین به شمار می رود.

امام سجاد ـ علیه السلام ـ در فرازی از دعای مکارم الاخلاق در مناجات خود با خداوند عرض می کند: «و اجعلنی من أهل السّداد و من أدلّه الرّشاد؛ بار پروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوی رشد و فضایل اخلاقی قرار ده».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و نیز در دعای افتتاح، بنده سالک از خدا این چنین طلب می کند: «اللّهم انّا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ به النّفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک ...؛ پروردگارا! دولت کریمه ای که اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشی و نفاق و منافقان را به خاک مذلت نشانی از تو می طلبیم. و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایت گران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوت کننده به راه خود قرار ده».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقای سطح تربیت و فرهنگ و ترویج فضایل اخلاقی و تعظیم شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامی نباشد یعنی لازم نیست تا از شخصی گناه یا ترک واجبی سر زند که به خاطر جلوگیری از این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیری و ایجاد مصونیت درجامعه، نسبت به جرم و سرپیچی از وظیفه، محسوب می شود. و همین نیز تفاوت آن با امر به معروف و نهی از منکر است.

و این کاری است بس شریف که هم شکر زبان است و هم زکات دانش.

امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در این باره می گوید: «نصیحت از واجبات است، ترکش شاید از کبائر باشد».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

باز می گویند: «ارشاد مردم ولو این که خوب باشند یک امر راجع است. خدای تبارک و تعالی پیغمبر را نصیحت می کند و امر به تقوا می کند ...»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ب ـ امر به معروف و نهی از منکر

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در فرهنگ قرآنی و فقه اسلامی و نقش بی بدیل آن در سالم سازی و تأمین امنیت جامعه و تحکیم عدالت اجتماعی و تهذیب و تربیت دینی مردم، بر کسی پوشیده نیست.

ارشاد و نصیحت، گرچه در رشد و حرکت جامعه به سوی ارزش های انسانی و دینی نقشی بزرگ دارد ولی سنگینی و اهمیت آن به پایه امر به معروف و نهی از منکر نمی رسد، زیرا غالباً موعظه و نصیحت، مقام برخورد و مقابله رو در رو با عوامل انحراف نیست و همان طور که پیش از این گفتیم غرض از آن، تعلیم و ارشاد جاهل و بالا بردن سطح فرهنگ دینی و اخلاقی جامعه است. برخلاف امر به معروف و نهی از منکر که تکلیفی است در مواجه با ارتکاب گناه و یا ترک واجب و با مراحلی که فقهای بزرگوار دین برای آن تعیین کرده اند برخورد مستقیم با جرم و عامل آن است.

حساسیت و سنگینی کار نیز در همین نقطه است و ارزش والای آن را نیز در همین جا باید جستجو کرد. و نیز بدین جهت است که بسیاری از انجام دادن آن شانه خالی می کنند و رفته رفته آن را به دست نسیان می سپارند و بسیاری نیز به شدت با آن دشمنی می ورزند و آن را مخالف با آزادی قلمداد می کنند.

امروزه برخی مبنای دین را بر تساهل و تسامح معرفی می کنند و این از خطاهای بزرگ و از اشتباه بین سهولت و تساهل است. اینکه دین و احکام شریعت، «سهله و سمحه» است و قوانین شاقّ و حرجی ندارد؛امری است و سهل انگاشتن و ترک مقابله با گناه و عوامل انحراف و مسامحه در آن امر دیگری است و اساساً با امر به معروف و نهی از منکر که از محکمات اسلام است در تضاد است. و معرّفی تسامح و تساهل به نام سهل بودن شریعت مغالطه ای بیش نیست.

کار خداوند در تشریع و تکوین یکسان است. قانون گذاری او در تشریع هم چون قانون گذاریش در طبیعت است؛ زیرا قانون گذار واحد است و آهنگ تمامی مظاهر هستی از انسان و جهان به سوی او است و این وحدت مقصد، نظامی هماهنگ و ساختاری واحد می طلبد؛ گر چه در عالم طبیعت به صورت غریزی و فطری و در عالم انسانی به گونه تشریع و اعتبار و به اراده بشر نهاده شده است.

بر این اساس، وقتی به دل طبیعت می نگرید مشاهده می کنید که اصل و قاعده در آن بر صلاح و اتقان و عدل است. اگر موجود مزاحمی بخواهد درون آن راهی پیدا کند مجموعه اجزا طبیعت بسیج می شوند تا آن را از ساحت خود دور کنند و اگر غیر از این بود کار جهان پس از مدتی به اختلال و فساد می کشید.

برای نمونه، تنها کافی است نگاهی به کیفیت مقابله بدن با میکروب ها و ویروس های مضرّ بیندازید که چگونه با ورود یک عنصر مزاحم کار عادی و طبیعی بدن، سربازان مدافع که به گلوبول های سفید موسومند، با قدرتی تمام پا به میدان می گذارند و با بسته شدن منافذ بدن و ارتعاش جلدی، میزان حرارت آن بالا می رود تا در سایه گرمای زیاد بدن و تلاش خستگی ناپذیر جنود محافظ آن، مایه های فساد سوخته و از ساحت آن دور گردند.

نظیر این در سایه پدیده های هستی نیز جاری است و طبیعت هیچ موجودی، تحمل نگه داری نیروی مزاحم سلامت و صلاح خود را ندارد.

امر به معروف و نهی از منکر در حوزه تشریع، همان قانون عمومی دفاع و برخورد با عناصر مزاحم در طبیعت است.

جامعه اسلامی در حرکت خود به سوی خداوند، تابع مقرراتی است که او تعیین و بیان می کند و شیطان های پیدا و پنهان، همانند ویروس های خطرناک، دشمنان و مخالفان این حرکت انسانی و مقدس اند که با مجموعه نظام جهان در تضادند.

و لذا در دعایی که پس از زیارت حضرت رضا ـ علیه السلام ـ قرائت می شود این چنین آمده است: «سیدی لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی أو الجبال لهدّتنی او السموات لاختطفتنی او البحار لاغرقتنی...؛ آقای من! اگر زمین بداند من چه گناهانی کرده ام مرا در خود فرو می برد؟و اگر کوه ها بدانند مرا در هم خواهند کوبید و اگر آسمان ها بدان آگاه شوند مرا خواهند ربود و چنان چه دریاها بدان واقف شوند مرا در خود غرق خواهند کرد».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بنابر این، امر به معروف و نهی از منکر حق طبیعی صالحان و وظیفه حتمی آن هاست تا در سایه آن صلاح جامعه رو به فساد نرود و عناصر مخرب و مفسد، طهارت و امنیت معنوی آن را به غارت نبرند و سلامت و اعتدال آن را بر هم نزنند و در غیر این صورت، اختلال و فساد و حاکمیت اشرار بر جامعه نتیجه طبیعی آن خواهد بود.

2ـ روج گذاری به ارزش ها

شیطان و تغییر ارزش ها

انسان موجودی است که در فطرت خدادادی خود، کمال خواه و فضیلت طلب است. خطری که بر سر راه او وجود دارد، این است که شیاطین اغوا گر، با تبلیغات فریبنده و دعوت پی گیر خود، او را به اشتباه و انحراف، کشانده و ارزش ها را در نظرش کم رنگ جلوه داده و اموری ضد آن را در دیدگاهش بزرگ و ملاک امتیاز نشان دهند.

قرآن کریم در موارد متعددی، بدین خطر بزرگ اشاره فرموده و به آن هشدار داده است و کار کافران و فاجران را در چشم آنان زینت یافته و مایه افتخار معرفی فرموده است.

برای نمونه می فرماید:

«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کفَرُواْ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ »؛ زندگی دنیا ـ و مظاهر فریبنده آن ـ برای کافران، زیبا جلوه گر شده است. و آنان، اهل ایمان را ـ کوچک شمرده و ـ به تمسخر می گیرند. در حالی که در روز واپسین، انسان های با تقوا بالا دست آن هایند. و خداوند هر کس را بخواهد روزی بی حساب خواهد بخشید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

باز می فرماید: « أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء....» ؛ آیا کسی که رفتار بدش، در نظر او خوب نمودار گشته و آن را نیک می پندارد ـ مانند کسی است که این گونه نیست؟ ـ پس همانا خداوند، هر کس را بخواهد ـ با سلب توفیق خود از او ـ گمراه کرده و هر کس را بخواهد هدایت می کند...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در آیه دیگر، مسئول این زینت ظاهری و نمایش پر فریب را، شیطان معرفی کرده و آن را از عملکردهای او بر شمرده است، و می فرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»؛ شیطان گفت: پروردگارا! به خاطر این که مرا از پیشگاه خود مطرود ساخته و از رحمت خود دورم کردی، برای آن ها باطل را در زمین، زیبا و دلفریب نمایش داده و از این راه، تمامی آنان را از طریق بندگی ات گمراه خواهم ساخت.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بر این اساس، کار شیطان زینت دادن و فریفتن است و با همین وسیله می تواند انسان های ضعیف و بی مایه را در دام خود گرفتار ساخته و به ضلالت بکشاند و به فرموده قرآن، او به غیر از این، بر بشر سلطه ای ندارد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تهاجم فرهنگی اردوگاه استکبار، بر جوامع اسلامی نیز به همین صورت است. دشمن با استفاده از امکانات بالا و گوناگون خود، در زمینه های مختلف تلاش می کند تا ارزش های والا و حقیقی دین را، در دید مردم و بویژه جوانان که از تاثیر پذیری بیشتری برخوردارند کم رنگ و بی اهمیت جلوه داده و در مقابل، فرهنگ مبتذل و فاسد خویش را، برتر و با قیافه ای زیبا و پر جاذبه معرفی کند، و از این راه به مقاصد پلید خود، و انحراف امت از مسیر حق، دست یابد.

رسالت عظیم متولّیان امور فرهنگی این است که در عمل و گفتار، جوّ ایجاد شده توسط دشمنان را در هم بشکنند و با تحقیر فرآورده ها و واردات فرهنگی دشمن و زنده نگه داشتن و تعظیم ارزش های الهی و انسانی، راه کمال را هم چنان به روی بندگان حق باز نگه دارند و عرصه را به سود انسان های مومن بر شیاطین و استکبار جهانی تنگ سازند.

قرآن و ملاک ارزش گذاری ها

قرآن کریم با صراحت، از برتری صاحبان فضایل اخلاقی و انسانی بر فاقدان آن، سخن گفته و بر آن تاکید ورزیده و اموری را به عنوان ملاک ارزش گذاری معرفی کرده است.

1ـ ایمان

در این باره می فرماید: « أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ »؛ آیا شخص مومن مانند فاسق است؟ اینان با یکدیگر مساوی نیستند».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2ـ تقوا

در این باره می فرماید: « یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ای انسان ها! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و در تیره ها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما پیش خداوند با تقوا ترین شماست و خدا دانا و آگاه است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

3ـ علم

در این خصوص نیز می فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ ای پیامبر! بگو آیا آن هایی که عالمند با کسانی که فاقد علمند یکسانند؟

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

4ـ جهاد

در این زمینه می فرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»؛ رتبه قاعدان از مومنان که مرض یا عذر دیگری ـ برای شرکت در جهاد ـ ندارند، با مجاهدان با مال و جان در راه خدا، یکسان نیست و خداوند این مجاهدان را بر قاعدان، یک درجه فضیلت داده و همگان را وعده نیک داده است و او مجاهدان را بر قاعدان با پاداشی بزرگ برتری داده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

5ـ سبقت در عمل به ارزش ها

در این مورد می فرماید: «.... لَا یَسْتَوِی مِنکم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِک أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »؛ آن کسانی که پیش از فتح ـ مکه، در راه خدا از مال خود ـ انفاق کردند و با مشرکان به نبرد برخاستند، با دیگران یکسان نیستند. آن ها از کسانی که پس از آن، انفاق و جهاد کردند، مقامی عظیم تر دارند و خداوند به همگان وعده احسان داده است و خدا بدان چه عمل می کنید آگاه است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

البته موارد دیگری هم در آیات شریفه ذکر شده و ملاک برتری شناخته

3ـ نقش تکریم شخصیت و دیگر سازی

تکریم شخصیت فرد و یا افراد مورد تربیت از سوی مربّی، دارای سه پیامد مهم است که هر یک از آن ها برای مربی، در راستای تاثیر گذاری داده های تربیتی خود، از عوامل عمده به شمار می رود.

1ـ این عمل، تا حد زیادی اعتماد به نفس را در متربی بر انگیخته و تقویت می کند و او را به ارزش وجودی خویش واقف می سازد، و این امر، هم چنان که گفتیم، سنگ اول بنای تربیت است.

2ـ این روش، موجب می شود تا اعتماد شخص مورد تربیت به مربی خود جلب گردد و محبت او در دلش جای گرفته و او را دلسوز و علاقه مند به سعادت و سرنوشت خود بداند و در نتیجه داده های تربیتی او را با علاقه مندی و اشتیاق پذیرا باشد.

3ـ در بسیاری از افراد که هنوز مایه های ایمان و اعتقادی آنان بارور نگردیده و هنوز مراحل ابتدایی و تکوین خود را می گذرانند، انگیزه عمل صالح و کار خوب ضعیف و کم رنگ است و لذا برای ایجاد انگیزه حرکت و عمل در این گونه اشخاص، از نقش تشویق و تمجید نمی توان غافل بود.

قرآن و تکریم شخصیت

قرآن در راستای تربیت انسان ها، این شیوه را به کار برده و مقام انسان را در آیات گوناگون ستوده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بلکه او را در بسیاری از آیات به صورت های «یا ایها الناس»، «یا ایها الانسان»، «یا بنی آدم» مورد خطاب مستقیم خویش قرار داده و بدان مشرّف کرده است تا انسان با توجه به شرافت وجودی خود که لیاقت مخاطب بودن برای خداوند جهان را داراست، قدر خود را دانسته و به استعدادها و قابلیت های فراوانی که در او به ودیعت نهاده واقف شده و آن را ارزان از دست ندهد. پس از این، در این گونه آیات دعوت به توحید و معاد و لزوم گرویدن به تعلیمات پیامبران ـ علیهم السلام ـ مطرح می شود.

البته کافران با پشت کردن خود به دعوت الهی و سرکشی نسبت به آن، خود را از این شرافت دور ساخته و در حقیقت از عالم انسانی مطرود می شوند و بر همین اساس، این افتخار و لیاقت را نیز از دست می دهند.

در قرآن کریم به جز یک مورد، تعبیر «یا ایها الذین کفروا» نیامده است و آن هم خطابی است که در آخرت به کافران ـ به خاطر قطع عذر آنان ـ متوجه می شود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و بر اساس تفسیر مفسّران، منادی آن نیز معلوم نیست.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
هم چنان که با تعبیرات دیگر نیز اینان مورد خطاب مستقیم الهی واقع نشده اند و اگر ضرورتی برای رساندن پیامی به آنان بوده است با عباراتی مانند: «قُل لِّلَّذِینَ کفَرُوا»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکافِرُونَ»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
با آنان سخن گفته شده است و خداوند خود را طرف کلام با آنان قرار نداده است. بلکه به پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ دستور می دهد که تو به آنان فلان مطلب را بازگو کن، که البته آن هم به خاطر اقتضای ضرورت بوده است.

و این در حالی است که در این کتاب الهی نزدیک به صد مورد، خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده است و این گذشته از آیاتی است که گروه مومنان را با تعبیرات دیگر مورد خطاب خود قرار داده و با آن ها به گونه مستقیم و رو در رو سخن گفته و پیام های خود را بی واسطه با آنان در میان گذاشته است.

4ـ تأثیر محبت ورزی در تربیت

انسان اسیر محبت و محکوم آن است، تا جایی که گفته اند: «الانسان عبد الاحسان» احسان و اظهار دوستی، می تواند بشر را تا سر حد بندگی به پیش ببرد و البته این نتیجه طبیعی محبت ورزی نسبت به انسانی است که فطرت بشری خویش را از دست نداده باشد.

محبت، دوستی ها را تحکیم و کدورت ها را برطرف می کند. پیوندهای اجتماعی را تعمیق کرده و به اعتمادهای مردمی تقویت می بخشد. مربی می تواند با روش احسان به فرد مورد تربیت، ابتدا دل و روح او را تسخیر کرده و به اختیار خود در آورد، آن گاه بی هیچ مشکلی به این امر مبادرت ورزد.

بنابر این هم چنان که محبّت، فلسفه و اساس تربیت است، اظهار آن نیز از روش های بسیار موثر و کارآمد در تحقق آن به شمار می آید.

برخی گمان می کنند باید دیواری از ترس و وحشت بین مربّی و متربّی باشد تا تربیت، جامه عمل بپوشد. ولی غافل از این که اگر ترس فرضاً بتواند به طور جزئی و محدود سرپوشی بر صفات ناهنجار بگذارد، تا وقتی این اثر هست، که عامل ترس نیز موجود باشد ولی به محض برطرف شدن آن، خوی های زشت با قدرتی بیشتر که حاصل سرکوبی و انباشته شدن آن است، خود را نشان خواهد داد در حالی که تحقیقات جدید و نیز تجربه های فراوان گویای این حقیقت است که ابراز محبت و احساس اطمینان و اعتماد حاصل از آن در امر تربیت، بسیار موفق تر از عامل ترس بوده است و صاحبان این روش، خود را در این زمینه بسیار موفق و ظفرمند می دانند.

6ـ روش غیر مستقیم

گونه ها

گاهی سخن غیر مستقیم بدین منظور است که پیام دهنده از گفتگوی رو در رو با دیگری خودداری می کند و این یا به خاطر دشمنی است که با او دارد و او را لایق برای سخن گفتن مستقیم با خود نمی بیند ـ مانند بسیاری از خطاب های قرآنی در رابطه با کافران که پیام الهی به واسطه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و در خطاب با آن حضرت به آنان ابلاغ گردیده است، بر خلاف مومنان که به گونه مستقیم مورد خطاب واقع شده اندـ و یا بدین جهت است که پیام دهنده خود را در مقامی بالاتر از مخاطب خود فرض می کند و او را حقیر می شمرد. و لذا برای حفظ موقعیت خود و پاسداری از آن از راه ایجاد و تقویت توهم این برتری در طرف مقابل، از کلام رو در رو با آن شخص پرهیز می کند، و سخن خود را با واسطه به او می رساند و غالباً این گونه عملکردها بین ریاستمداران و جاه طلبان رایج است.

این گونه پیام رسانی همراه با نوعی تحقیر و توهین به مخاطب است و پیغام رساننده از این طریق، حقارت او و یا دشمنی خود را نسبت به او نشان می دهد.

گونه دیگر این خطاب، از روش های تربیتی است که شخصی مربی پیام خویش را نه با صراحت بلکه به صورتی آن را به فرد یا گروه مورد تربیت خود منتقل می کند که در عین حالی که آن شخص یا گروه، خطاب را متوجه خود احساس می کند از تحریک احتمالی احساسات و عواطف آن ها و احیاناً مقاومت در پذیرش آن نیز جلوگیری کرده است. اهمیت این شیوه در تربیت وقتی نمودار می شود که به کم اثر بودن روش مستقیم بویژه در جهان امروز و به خصوص نسبت به نسل جوان توجه داشته باشیم.

مصداق ها

پیام رسانی و تربیت به شکل غیر مستقیم به چند صورت است که بدان می پردازد.

1ـ ابهام

گاهی لازم است مربی، برای انتقال پیام تربیتی و اصلاحی خود، صاحبان یک صفت یا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامی از کسی به میان نیاورد مثل این که بگوید: «برخی از مردم دارای فلان صفت زشت اند و آنان چه بد مردمی اند ....» و سپس به تقبیح آن صفت و یا کار ناشایسته با آن ها سخن بگوید. و یا اینکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آن ها را تحسین و تمجید کند مثلاً بگوید: «... بعضی افراد یا گروه ها دارای چنین ویژگی هستند و خوشا به حال آنان ...»

از خصوصیات این صورت این است که شنونده بر کنار از تأثیرات و نفوذ شخصیت ها و جمعیت های خاص در قضاوت خود، آزادانه درباره زشتی و یا خوبی یک رفتار خاص به داوری می نشیند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف می دارد و نسبت به وجود یا عدم آن در خود، به درستی می اندیشد.

در سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آمده است: «هرگاه از کسی کاری که در نظر آن حضرت ناخوشایند بود صادر می شد: نمی گفت چرا فلان شخص این کار را کرده است بلکه می فرمود: «چه شده است گروه هایی از مردم را که این گونه عمل می کنند و این چنین می گویند. بدین صورت آن حضرت از آن کار نهی می کرد بی آن که نامی از کننده آن عمل به میان آورد»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2ـ تطبیق

نقل یک داستان و یا نمونه تاریخی گاهی به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص مورد تربیت وضعیت روحی و اخلاقی خود را با آن مورد معرفی شده، تطبیق داده و هم سو کند ـ که در این خصوص در مباحث آینده سخن خواهیم گفت ـ و گاهی هم به منظور انتقال پیام و رساندن یک حقیقت اخلاقی و انسانی به دیگری انجام می پذیرد. در صورت نخست، کار تطبیق به عهده فرد و یا گروه مورد تربیت واگذار می شود و کار مربی صرفاً نشان دادن نمونه مناسب است، ولی در صورت دوم، نقل داستان و یا نمونه تاریخی، ابزاری برای انتقال پیام است و شخص مربّی وضعیت رفتاری و منشی متربّی خود را، بر موضوع و محتوای آن تطبیق کرده و از این طریق بدو می فهماند که او نیز با آن چه در قصه آمده گرفتار است و باید در وضع خود تجدید نظر کند.

3ـ عطف خطاب به مخاطب فرعی

از صورت های رایج این نوع از خطاب این است که مربی برای رساندن آراء و افکار تربیتی خود به شخص یا گروه مورد نظر خویش وجهه سخن خود را متوجه شخص سومی می کند و با این که در حقیقت مخاطب اصلی دیگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب بر می گزیند.

و این به دو گونه عملی می شود.

الف) اشتراک در وضعیت

بدین صورت که متربّی، خود را با مخاطب هم ردیف و از لحاظ روحی و اخلاقی با او مشترک می داند و با عطف خطاب بدو از سوی مربی، در حقیقت خود را هم مخاطب او به حساب می آورد گرچه به ظاهر و از جنبه دستوری روی سخن را متوجه خویش نداند.

ب) اولویت

گاهی مربّی به خاطر اهمیت یک موضوع و نشان دادن این اهتمام به افراد مورد نظر خود، شخصی را که در نظر آنان دارای منزلت رفیع و مقام والایی است، به فرض داشتن فلان صفت زشت، مورد سرزنش و عتاب خویش قرار می دهد، تا بدانان بفهماند که داشتن آن صفت به قدری زشت و در نظر او ناپسند و مردود است که حتی اگر فرضاً آن شخص بلند مرتبه نیز دارای آن باشد به توبیخ و مجازات او گرفتار خواهد شد، چه رسد به این که سایر افراد این گونه باشند.

قرآن کریم نیز، گاهی در خطاب های خود از این روش سود جسته است، برای نمونه می فرماید: « قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ (64) وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْک وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک وَلَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» به سوی تو و پیشینیان تو وحی کردیم که اگر شک بورزی عمل را تباه خواهیم ساخت و از زیانکاران خواهی بود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ممکن است این آیه شریفه هم چنان که برخی مفسران گفته اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
از همین باب باشد زیرا وقتی خداوند متعال پیامبر گرامی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و دردانه آفرینش را بر فرض کم ترین شرکی این چنین وعده زیانکاری و مجازات می دهد پس این عاقبت خسارت بار برای دیگران به طریق اولی ثابت است.

3ـ عمل

از موثرترین روش های غیر مستقیم تربیت، عمل است. دعوت عملی به سوی خوبی ها از دعوت زبانی، بسیار موثر تر و نتیجه بخش تر است و در روایات معصومان ـ علیهم السلام ـ به طور مکرر بدان توصیه و بر اهمیت آن تاکید شده است. در حدیثی امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «کونوا دعاه الناس بأعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم» به وسیله عمل و رفتار پسندیده خود، مردم را دعوت به سوی خوبی ها کنید و دعوت گر زبانی نباشید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

البته دعوت عملی دارای ویژگی ها و جنبه های دیگری نیز هست که در جای خود با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت و اشاره بدان در این جا از جنبه خاص پیام رسانی آن است. برای مثال، کسی برای اصلاح رفتار دیگری در قبال والدین خود که به آنان ستم می کند و حق آن ها را محترم نمی شمارد، دست پدر یا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آن ها اظهار ادب کند.

یا برای توجه دادن به اشتباه کسی که حق همسر خویش را رعایت نکرده و به او به دیده خدمت گزار می نگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نماید. در این موارد و مانند آن، بیان عمل بسیار گویا تر و بلیغ تر از بیان زبان است و در انتقال پیام، بسیار سریع تر و مطمئن تر نقش خود را ایفا می کند.

5ـ هنر

مقصود از هنر در این جا، جلوه هایی از آن است که به گونه غیر مستقیم با مخاطبان خود سخن می گوید، از قبیل فیلم، نمایش، نقاشی و طراحی و ... که تاثیر تعیین کننده و وسیع آن در گروه های مختلف مردم قابل انکار نیست.

6ـ اظهار اعتقاد خلاف

از نمونه های دیگری که می توان آن را از مقوله روش غیر مستقیم شمرد این است که مربی صفت خوبی را که در شخص مورد تربیت خود نمی بیند این چنین وانمود کند که معتقد است آن صفت در او موجود است مثلاً بگوید من می دانم که تو دارای این صفت خوب هستی ان شاء الله این گونه باشد در این صورت به تو تبریک می گویم. سپس در زمینه خوبی های آن صفت و یا کار با او سخن بگوید. و هم چنین اگر آن شخص دارای صفت و یا عمل بدی است، اعتقاد عکس آن را درباره او ابراز کند، آن گاه در مذمت آن با او به گفتگو بنشیند. البته انجام این عمل ظرافتی خاص می طلبد تا حساسیت او را برنینگیزد.

موارد دیگر

آن چه گفتیم از موارد بارز انتقال پیام به صورت غیر مستقیم بود البته برخی نمونه های دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که گرچه از مصادیق روشن آن نیست ولی آن را از همین مقوله می توان به حساب آورد.

الف) نصیحت در پنهانی

برخی از مردم وقتی کار خطایی و یا عیبی را از کسی مشاهده می کنند، پیش چشم دیگران آن را برای او بازگو می کنند و در جمع مردم به او تذکر می دهند. این کار، گذشته از این که آبروی او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطای او نشده اند از عمل و رفتار او آگاه می سازد ـ و چنین امری شاید از مصادیق اشاعه فحشا هم به حساب آید ـ نصیحت و تذکر را بی اثر ساخته و ممکن است موجب دشمنی و عداوت او نیز بشود.

در حالی که صرف نظر کردن از آن در آن هنگام و یاد آوری آن در پنهانی، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربی با این عمل، صداقت و دلسوزی خود را ثابت می کند و با جلب اعتماد، به مقصود تربیتی خود نزدیک می شود.

امام عسکری ـ علیه السلام ـ فرمودند: «من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شأنه» هر کس برادر دینی خویش را در پنهانی پند و اندرز دهد مایه زینت او شده و کسی که او را در حضور دیگران اندرز دهد مایه خاری او شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این نکته به خصوص در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزی و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر بموقع خطاهای آن ها، عیب پوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهای آنان را، نزد هیچ جمعی بر ملا نکنند.

ب ـ فرصت یابی

گاهی از کسی گفته و یا عملی صادر می شود که مربی لازم می داند خطای او را گوشزد و فکر او را اصلاح ولی زمان و یا مکان صدور آن به گونه ای است که مربی باید در یک فرصت مناسب تر بدین کار اقدام کند تا نتیجه ای بهتر حاصل شود.

برای مثال، فرض کنید جوانی به عادتی ناپسند مبتلاست و اراده و همت ترک آن را در خویش نمی بیند. در این صورت مربی ابتدا در یک فرصت مناسب، از خود او اقرار بر توانایی اش می گیرد، مثلاً زمانی سخن از اعتیاد به مواد مخدر به میان آورد و مضرات خانمان سوز آن را یادآوری کند و ضرورت ترک آن از سوی معتاد را گوشزد کند، آنگاه همین که آن فرد با مربی همراه و هم عقیده شد، به او بگوید تو که معتقدی باید شخص معتاد به هروئین خود را از دام آن نجات بخشد با این که ترک چنین اعتیادی بسیار سخت و پر رنج است پس چگونه بر ترک عادت زشت خود تصمیم نمی گیری و در قبال آن از خود ضعف نشان می دهی؟

آن چه در این جا آمد، نمونه هایی از این روش بود که اینک به نظر آمد و ممکن است مصداق های دیگری نیز برای آن باشد که با تتبّع بیشتر، به دست آید.

بی تردید توجه و روی آوری به این روش، به خصوص در تربیت نسل جوان و در جهان امروز، از ضرورت های هر نهاد تربیتی است، که چنین اقبالی نتایج خوبی در صحنه تربیت به بار خواهد آورد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نمل / 18.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: رحمن / 4.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: روم / 22.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. صحیفه سجادیه، دعای 20، مکارم الاخلاق.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مفاتیح الجنان، اعمال شب های ماه رمضان، دعای افتتاح.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. صحیفه نور، ج 1، ص 21.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. صحیفه نور، ج 17، ص 220.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مفاتیح الجنان، دعای بعد از زیارت امام رضا ـ علیه السلام ـ .

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بقره / 212.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. فاطر / 8.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: حجر / 39.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: ابراهیم / 22.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سجده / 18.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. حجرات / 13

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. زمر / 9.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نساء / 95.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. حدید / 10.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: اسراء / 70، تین / 4، حجر / 29، بقره / 30 و غیر آن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: تحریم / 7.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ن.ک: تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 318 ذیل آیه 7 سوره تحریم و تفسیر شبرّ، ذیل همین آیه و غیر آن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. آل عمران / 10 ـ 12، انفال / 38.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. کافرون / 1.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. کحل البصر فی سیره سید البشر، محدث قمی، انتشارات الرسول المصطفی، ص 66.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. زمر / 65.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تفسیر سید عبد الله شبر، بیروت دار الاحیاء التراث العربی، ص 438.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سفینه البحار، ج2، ص78.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تحف العقول، چاپ بصیرتی، قم، ص 368. سيد مهدي موسوي کاشمري - با اندكي تلخيص از كتاب روش هاي تربيت، ص 59

لینک به دیدگاه

ویژگی های استاد اخلاق

مقصود از راهنما و استاد اخلاق، صورت مادی و کالبد طبیعی که در معرض فنا و دستخوش تغییر و تبدیل است، نمی باشد؛ بلکه مراد مجسمه معانی و اوصاف حقیقی است.

بحر علمی در نمی پنهان شده در سه گزتن، عالمی پنهان شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در حقیقت، استاد و مربی، ادامه وجودی سیرغ€ حسنه سفرای الهی است که برای ارتقای جانها و عقول آدمیان، بمعارج قدسی و ربوبی، پا پیش نهاده است.

راهنما، مظهر اسم «محی» خداوند است؛ محیی که جانهای آماده را به آب حیات معرفت و نور تربیت زنده می سازد.

راهبر وارسته اخلاق، کسی است که در زبان وسایط فیض الهی، ارجمند و بزرگوار نامیده می شود.

«قال ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعی فی السماوات عظیماً فقیل: تعلم لله و عمل لله و علم لله؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
هر کس دانش بیاموزد و بدان عمل کند و به آهنگ خدایی بیاموزاند؛ در ملکوت آسمانها، بزرگ و گرانقدر نامیده و خوانده می شود، که: آموخت برای خدا، انجام داد برای خدا و آموزش داد برای خدا».

لازم به یادآوری است که اگر چه کار تهذیب نفس و تربیت روح، بدون مربی، کامل نمی شود، لیکن، به علت اهمیت و دقیق بودن آن، نمی تواند در این باره به کسی رجوع کرد.

این، جوهر آدمی است، نباید آنرا به هر جا سپرد؛ لوح وجود انسان است، سزاوار نیست به نوک هر قلمی داد که هر نقش را می خواهد، بنگارد. بلکه باید در این راه که راه ساختن انسان، شکل دادن ساختار درونی و سیرت است، دقت کرد، جستجو نمود و معیارها و ملاک ها را شناخت. از این روی به شمارش برخی از ویژگی ها و اوصاف راهنمای اخلاق می پردازیم، تا معیارهای لازم را در این راستا به چنگ آریم:

1. صلاحیت تقوایی

استاد اخلاق، باید خود آیینه ای شفاف از اوصاف گرانقدر اخلاق باشد.

نمونه ای در تقوی و معنویت، که هر گاه درس می گوید، گویا تفسیر درون می کند و گنجینه روحش را بر الفاظ روان می سازد.

مرحوم میرزا علی آقای قاضی می گوید:

«اهم آنچه در این راه لازم است، استاد خبیر و بصیر و از هوا بیرون آمده و به معرفت الهیه رسیده و انسان کامل است، که علاوه بر سیر الی الله، سه سفر دیگر را طی کرده و گردش و تماشای او در عالم خلق بالحق بوده باشد.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

این روحیه و شخصیت گوینده است که تأثیر اساسی را در جذب دلها می گذارد. دل صادق و قلب نورانی، که آراسته به طهارت درونی است، منشأ اثر می گردد.

آه صاحب درد را باشد اثر گر بود در ماتمی صد نوحه گر

مرحوم شهید مطهری، درباره استاد اخلاقش که دگرگون کننده روحش بوده چنین می نویسد:

«استاد خودم عالم جلیل القدر، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی، اعلی الله مقامه، که از بزرگترین مردانی بود که من در عمر خود دیده ام و به راستی نمونه ای از زهّاد و عبّاد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود که در تاریخ خوانده ایم... .

دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که بقول ما طلاب: «ینبغی ان یشد الیه الرحال» از کسانی است که شایسته است از راههای دور، بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم. او خودش ( که درس نهج البلاغه می گفت) یک نهج البلاغه «مجسم» بود؛ مواعظ، در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود که روح این مرد با روح امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ پیوند خورده و متصل شده است.... منبر می رفت و موعظه می کرد و ذکر مصیبت می فرمود، کمتر کسی بود که در پای منبر این مرد عالم ، مخلص، متقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد می کرد، در حال یک انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش، خاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوی خود می کشید، با ذکر خدا دگرگون می شد...».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

استاد اخلاق، کردارش، باید بیش از گفتار، پند دهنده و آموزنده باشد. دیدن رفتار و حالاتش بیش از تدریس، راهنما گردد.

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «قالت الحواریون لعیسی: یا روح الله من نجالس؟ قال: من یذکرکم رویته و یزید فی عملکم منطقه و یرغبکم فی الاخره عمله»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

حواریون، از عیسی ـ علیه السلام ـ پرسیدند: با که نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: با کسی که دیدنش شما را به یاد خدا می اندازد، گفتارش بر کردارتان افزاید و رفتار و عملش به آخرت ترغیبتان سازد»

امام علی ـ علیه السلام ـ در وصف انسانهای خود ساخته و مردان الهی که مشعل نورافشان ظلمات هستند، می فرمایند: «... و ما برح لله ـ عزت آلاوه ـ فی البرهه بعد البرهه، و فی ازمان الفترات، عباد ناجاهم فی فکرهم، و کلمهم فی ذات عقولهم، فاستصبحوا بنور بقظه فی الابصار و الاسماع و الافئده، یذکرون بایام الله، و یخوفون مقامه، بمنزله الادله فی الفلوات، من اخذ القصد حمدوا الیه طریقه و بشروه بالنجاه، و من اخذ یمیناً و شمالاً ذموا الیه الطریق و حذروه من الهلکه و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات...».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

همواره برای خدا ـ که نعمتها و بخششهایش ارجمند است ـ در پاره ای از زمان بعد از پاره ای دیگر و در روزگارهایی که آثار شرایع در آنها گم گشته بندگانی است که در اندیشه هاشان با آنان راز می گوید، و در حقیقت عقلهایشان با آنان سخن می گوید و چراغ هدایت و رستگاری را بروشنائی بیداری و هشیاری در دیده ها و گوشها و دلها افروختند. روزهای خدا را یادآوری می نمایند. از عظمت و بزرگواری او می ترسانند. آنان مانند راهنمایان در بیابانها هستند که هر که از وسط راه برود راه او را می ستایند و به رهایی مژده اش می دهند و هر که به طرف راست و چپ برود از تباه شدن برحذرش می دارند. اینان چراغهای آن تاریکی ها هستند.

هر گاه سخن استاد، با نیت درونی وی برابری کند، شاگرد، آن کلام را می پذیرد و به دل می گیرد. و اگر با درون وی هماهنگی پیدا نکرد، شاگرد نیز، جایگاه متزلزل و رفتنی را در قلب خود، بدان می دهد.

امام علی ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره، ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه، و معلم نفسه و مؤدبها احق بالأجلال من معلم الناس و مؤدبهم.»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

«آن که خود را استاد و راهنمای اخلاقی مردم قرار دهد پیش از پرداختن به آموزش دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از تأدیب دیگران با زبان، با درون و کردار خود آنان را مؤدب سازد؛ بزرگداشت آن کسی که بخویشتن تعلیم داده و در اصلاح خود کوشیده است سزاوارتر از بزرگداشت آن کسی که به آموزش و پرورش مردم اشتغال دارد.»

سخن گر خیزد از اعماق جانی به فریاد آورد جان جهانی

چو شرح عشق گوید بیقراری برد آرامش از هر بردباری

سخن کزدل برآیدآتش است آن که می سوزد تو را تا پرده جان

چوآید نغمه دل، دل بجوید نشیند بر دل و از دل بگوید

برو بشنو کلام پاک جانی که سازی جان خود، زان دم، جهانی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2. مهارت و تخصص

تربیت و رشد معنوی آدمی، از دشوارترین و پیچیده ترین کارهاست. از این رو، کسی که رسالت استادی و آموزگاری انسان را بدوش می گیرد، باید از مهارت و توانایی شایسته علمی برخوردار باشد تا بتواند به آسانی و شایستگی از عهده حل هر گونه مشکل اخلاقی و خودسازی، برآید.

همان گونه که در فقه جوارحی، تواناترین و داناترین دانشوران این فن، عهده دار رسالت فتوا می شوند، در احکام نفسی واخلاق نیز، که بسا دشوارتر از فقه جوارحی است، باید استادی زبر دست و دانای به هر آنچه در تربیت انسان ضروری می نماید این رسالت را بر دوش کشد.

اینجاست که باید اقرار کرد: ناکامی بسیاری از درسهای اخلاقی حوزه به خاطر کم مایگی و کم عمقی برخی استادان بوده است. که عطش جوینده تشنه را برطرف نمی کرده است.

خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در توصیه به این که جانتان را به دست مدعی ناشی و فاقد ویژگی های بایسته استادی نسپارید، می فرماید: «لا تجلسوا عند کل داع مدع یدعوکم من الیقین الی الشک، و من الاخلاص الی الریا و من التواضع الی الکبر و من النصیحه الی العداوه و من الزهد الی الرغبه و تقربوا الی عالم یدعوکم من الکبر الی التواضع و من الریاء الی الاخلاص و من الشک الی الیقین و من الرغبه الی الزهد و من العداوه الی النصیحه و لایصلح لموعظه الخلق الا من خاف هذه الآفات بصدقه و اشرف علی عیوب الکلام و عرف الصحیح من السقیم و علل الخواطر و فتن النفس و الهوی».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نزد هر گونه مدعی که شما را از یقین به شک و از اخلاص به ریا و از فروتنی به گردن افرازی و از نیکخواهی به دشمنی و از پارسایی به دنیا جویی می خواند، ننشینید. به عالمی نزدیک شوید که شما را از گردنفرازی به فروتنی و از ریا به اخلاص و از شک به یقین و از دنیا جویی به پارسایی و از دشمنی به نیکخواهی، دعوت کند، کسی شایسته راه نمودن و موعظه کردن نیست مگر آن که از سر صدق، از این آفتها در هراس باشد؛ و عیبهای سخن را بازشناسد و درست را از نادرست تمیز دهد واز موجبات وسوسه ها و گرفتاریهای نفس و هوای آن (راه معالجه آنها) آگاه باشد.

3. بلاغت و سخنرانی

برخی را باور بر این است که ضرورت ندارد دست اندکار تربیت و پنددهی، از زیبایی های ظاهری و مهارت های هنری برخوردار باشد؛ بلکه هرچه ظاهری ژولیده، سری افکنده، زبانی گران گفتار و قلمی دشوار داشته باشد، به اخلاقی بودن بهتر می ماند.

شایسته است، که چراغ کم فروغ این گونه باورها را با حکایت شیخ سعدی فروزان سازیم که می گوید: «مؤذنی بد صدا و گوش خراش، اذان می گفت. روزی یهودی، برای وی هدیه ای آورد. مؤذن انگیزه را جویا شد؛ یهودی گفت: به پاس خدمتی است که به من کرده ای. مؤذن گفت: چه خدمتی؟ یهودی گفت: دختری داشتم که تمایل به اسلام پیدا کرده بود و همواره خاطر مرا نگران می داشت. وقتی صدای اذان تو را شنید میلش به اسلام کم شد و اکنون اسراری بر آن نمی ورزد؛ از این روی آسوده گشته ام و برای تو هدیه آورده ام!»

راهنمای اخلاق، باید از زبانی گویا و بیانی توانا برخوردار باشد؛ بگونه ای که در نهایت وضوح و روشنی، موضوع بحث را بیان داشته و در کار انتقال فکر خود، شنونده را دچار ابهام و نیازمند به تأویل و توجیه نگرداند. آنچنان چیره زبان باشد که توان تفهیم معانی گوناگون و پدید آوردن حالات متفاوت را داشته باشد.

اندیشه گر بلند و زبان گر رسا بود هر گفته ای بلند و گرانسنگ می شود

با شیوایی و جمله های کوتاه و خوش آهنگ است که می توان دلها را صید کرد و تشنگان را سیراب نمود.

شکی نیست که نیمی از رمز جاودانگی و موفقیت قرآن (پس از حقانیت محتوی) زیبایی، فصاحت، بلاغت، سلاست و روانی است. قرآن، که کتاب انسان سازی است، در مقوله هنر، سرآمد دیگر نوشته هاست. خود قرآن، به اسلوب فصاحت و زیبایی خود، در ادای مقصود می نازد و براین زیبایی، دیگران را به میدان «تحدی» می خواند. نام این زیبایی و شیوایی را «بلاغ مبین» گذاشته است؛ یعنی ابلاغ واضح، آشکار، مطلوب ساده بی پیرایه. بگونه ای که شنونده، در کمال سهولت و سادگی، آن را درمی یابد و گرفتار سخن مغلق و پیچیده و در لفافه اصطلاحات زیاد نمی شود.

رمز جاودانگی و تأثیرگذاری سخنان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نیز، در همین شیوایی و زیبایی آن است؛ چنانکه نهج البلاغه، از استوارترین و دلپذیرترین نثر بشری برخوردار است. هنگامی که 130 صفت را در 40 جمله خطبه متقین، بر شیوایی بیان می دارد؛ هر چه پیش می رود، التهاب شنونده را بیشتر می کند.

این سخن رسا آنچنان دلپذیر می شود که به درون دل «همّام» راه می یابد و تحولی عظیم در وی ایجاد می کند این تحول به گونه ای است که همام قفس تن را می شکند و به سوی معبودش بال می گشاید. حضرت رمز این تأثیر را، چنین بیان می دارد: «... هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پند های شیوا و رسا، در اهلش چنین اثر می گذارد».

بوعلی سینا در اهداف ریاضت «متابعت نفس اماره از نفس مطمئنه» را می شمارد؛ سپس از عوامل این تبعیت، «سخن پند دهنده» را گوشزد می کند که در ویژگی های آن می گوید: «ثم نفس الکلام الواعظ من قائل زکی، بعباره بلیغه و نغمه رخیمه ... و سمت رشید».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

سخن پنده دهنده آن است که از گوینده ای پاک دل، با الفاظی شیوا، آهنگی دلنشین و نرم و بگونه ای قانع کننده و روشنگر باشد.

بلاغت و سخنرانی، از بایسته ترین ویژگی های استاد و راهنمای اخلاقی است.

استادی که پردازنده روح شگفت انگیز آدمی و بیانگر شایسته ترین رهنمود های الهی است، بدانسان که پیامش روشن و روح افزاست، بیانش نیز باید رسا و شیوا باشد.

امام باقر ـ علیه السلام ـ می فرماید: «... و البیان عماد العلم؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
استوانه دانش، سخنوری است».

اگر دانش، زبان توانائی برای گفتار در اختیار نداشته باشد، چونان نیروگاه برقی می باشد که از کانالهای نوررسانی برخوردار نباشد.

در جایی دیگر، امام باقرـ علیه السلام ـ می فرمایند: «... انا لا نعد الرجل فقیها عالما، حتی یعرف لحن القول، و هو قول الله ـ عزوجل ـ : (لتعرفنهم فی لحن القول...).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ما تا زمانی که کسی از روش مقاصد گفتار آگاه نباشد، او را فقیه و عالم نمی دانیم و این، بنابر گفته خدای عزوجل است که گفت: «آنان را در روش و مقاصد گفتار خواهی شناخت.»

4. واقعیت گرایی و زمان شناسی

از دیگر ویژگی های استاد اخلاق، واقعیت گرایی و زمان شناسی است؛ یعنی، باید به نیکی، حال شاگرد را بداند؛ شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را که بر خلقیات وی مؤثر است، بشناسد، تا مطابق توانایی و نیاز شاگرد، سخن، راست کند.

آن که زمان خود را به شایستگی نشناسد، از حصار شبهه ها و عوامل گوناگون انحرافی، راه به بیرون نمی گشاید، امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آن کس که به زمان خود آگاه باشد، از هجوم شبهه ها در امان است».

استادی که از واقعیات جامعه بیگانه بوده و از آنچه در اطرافش می گذرد بی خبر باشد، ناگزیر، مبحثهای بیگانه و صرفاً شخصی را مطرح خواهد کرد، که چندان راه گشا نخواهد بود و راه روشنی را در جلوی پای شاگرد نخواهد گذاشت.

بی شک، بسیاری از درگیری های اجتماعی، کشمکش های سیاسی و تنشهای فکری، که بسیاری از مردم را در تب خود می سوزاند، ریشه اخلاقی و عامل نفسانی دارد. اگر استادی از آبشخور این مفاسد ریشه ای آگاه نباشد و به درستی پی به چگونگی آنها نبرده باشد؛ چه بسا مبحثی که برای تدریس بر می گزیند و یا جهتی که به بحث می دهد؛ نه تنها گرهی را نگشاید، بلکه باعث پیچیدگی فزونتر دشواریها نیز بگردد. مانند تجویز ناآگاهانه دارویی است که در فزونتر ساختن بیماری اثر می گذارد.

استادی که از مسائل روز آگاهی ندارد و با افتخار اعلام می کند « در طول عمرم هرگز روزنامه نخوانده ام» نمی تواند بیماری اخلاقی شاگردانش را درمان کند. باید برای اینگونه اساتیدی که در حوزه های علمیه کرسی های دسر اخلاق را اشغال کرده اند فکری بشود و گرنه حوزه های علمیه آینده ای سخت خطرناک را در پیش خواهند داشت.

باید توجه داشت که بسیاری از مفاسد اخلاقی ریشه اجتماعی داشته و تابع شرایط فرهنگی و ویژگی های محیطی است.

استاد اخلاق، باید این عوامل اجتماعی و شرایط محیطی را بدرستی بشناسد تا بتواند بیماری های اخلاقی را ریشه ای درمان کرده و بیان کند.

تأثیرات خانوادگی، برخورد با آشنایان و نزدیکان، محیط کوچه و بازار و خصوصیات فرهنگی، منشأ بیماری از روحیات اخلاقی می شوند. اگر راهنما، آگاهی کافی به این گونه مسائل نداشته باشد چگونه می تواند دستوری اخلاقی بدهد و به مقتضای حال شنونده مبحثی را برگزیند؟

و نیز، هر یک از مطالب اخلاقی با توجه به شرایط ویژگی اجتماعی، فرهنگی و یا شخصی، بگونه ای خاص مطرح می شود، چنانکه موضوع زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، عزلت و ... را نمی توان در همه زمانها و شرایط و برای همه افراد یک نواخت و همانند طرح کرد.

این خصوصیات زمانی و مکانی است که حدو مرز بحثهای اخلاقی را تعیین کرده و به چگونگی عرضه آنها جهت می بخشد.

از این روی، استادی که آگاه به واقعیات و خصوصیات زمانی نباشد، نمی تواند با اطلاع، به مبحثهای متناسب بپردازد و شاگردان را واقع بینانه رهبری کند.

5. پرهیز از القاء روحیه یأس

آموزش های اخلاقی از حساسیت و ظرافت ویژه ای برخوردار است؛ مانند داروی حساس می ماند که اگر دقت کافی در تجویز آن به کار نرود، نه تنها اثر مثبت نخواهد داشت، که پیامد ناگواری را نیز در پی می آورد.

با پیچیدگی که روحیات آدمی دارد، شایسته است که در توصیه مسائل اخلاقی، توجه لازم، اعمال شود و همه جوانب رعایت گردد.

همانگونه که بر مسائل بازدارنده مانند: زهد، ساده زیستی، ریاضت نفس، خواب و خوراک و ... تکیه می شود، بر موارد وادار کننده مانند: مراعات با نفس، رعایت حد اعتدال، بهره مندی از مباحث شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی بدن نیز، توجه شود.

در باورهای اخلاقی نیز همانگونه که بر ناسپاسی و پلیدی نفس «اماره»، ناپایداری و مکر دنیا و مسائل دنیایی، وجود موانع و عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی سخن می رود؛ بر تربیت پذیری نفس، امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی اراده انسان در بر طرف کردن موانع خودسازی نیز تبلیغ شود.

درس اخلاق، نباید روحیه های بی نشاط، مأیوس، منفی باف و ناتوان بسازد؛ بلکه با بکارگیری شایسته شیوه ابلاغ، انسانی پر تحرک، امیدوار و کوشا تربیت کند.

روحیه افسرده و باور به ضعف و ناتوانی، آدمی را در همه صحنه های عبادی، اعتقادی و عملی، ناکام می گرداند، و بر عکس داشتن روحی شاداب و امیدوار، هر گونه دشواری روحی و عملی را نابود می کند.

امام علی ـ علیه السلام ـ به حارث همدانی درباره مدارای با نفس و حفظ خرمی آن، حتی در عبادات، چنین می فرمایند: «... و خادع نفسک فی العباده، و ارفق بها ولا تقهرها و خذ عفو ها و نشاطها الا ما کان مکتوباً علیک من الفریضه فانه لابد من قضائها و تعاهدها عند محلها...؛ در عبادت، نفس خود را بفریب ( او را با ترساندن از کیفر و خوشنود ساختن به پاداش، از شهوات جلوگیری نما و بطاعات وادار) و با او مدارا کن و با تکالیف دشوار مغلوبش نساز، فراغت و خرمیش را نگهدار، مگر در انجام واجبات، که وقت معینی برای بجا آوردن آنهاست».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

شیوه تربیتی و تبلیغی که قرآن برای رسالت مشخص می کند و نیز تکیه بر روشهای مثبت و نشاط برانگیز دارد:

«یا ایها النبی ان ارسلناک شاهداً و مبشراً و نذیراً و داعیاً الی الله باذنه و سراجاً منیراً؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ای پیامبر! ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به اذن خداوند مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی».

ابن عباس نقل می کند که: چون این آیه نازل شد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به علی ـ علیه السلام ـ و معاذ فرمود که به یمن بروند و این دستور العمل را برای آنان صادر کرد: «بروید، پس بشارت دهید، بیزاری و رمیدگی پدید نیاورید، آسان گرفته و دشوار نگیرید؛ چرا که آیه «یا ایها النبی انا ارسلناک... » بر من نازل شده است».

در آموزش، استعدادهای ذهنی شاگردان و سطح فهم ایشان باید مراعات شود و از القای هر گونه مطلبی که توان درک و تحلیل آن برای شنونده نیست، پرهیز گردد.

ناپایداری و بی بهره گی بسیاری از درسهای اخلاقی به خاطر همین شیوه های نادرست و غیر واقع بینانه ای بوده که در آنها به کار گرفته شده است.

امام باقر ـ علیه السلام ـ به روایت امام علی ـ علیه السلام ـ درباره اسلام شناس هوشمند و واقع بین می فرمایند: «الا اخبر بالفقیه حقاً؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یومنهم من عذاب الله، و لم یوئیسهم من روح الله و لم یرخص فی معاصی الله...؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
می خواهید فقیه (عالم دین) راستین رابه شما معرفی کنم؛ او کسی است که مردم را از رحمت خداوند نومید و از عذاب خدا ایمن و مطمئن نمی سازد، و از بخشندگی خدا مأیوسشان نمی کند و پرداختن به نافرمانی و معصیت را برای شان روا نمی دارد».

اینک، دو بخش از نوشتار( ضرورت استاد اخلاق و ویژگی های آن) را به پایان می رسانیم و در آخر به شمارش عناوین برخی دیگر از ویژگی های استاد اخلاق بسنده می کنیم:

1. تدبیر در بکار گیری درست شیوه های ارشاد و دسته بندی شایسته مطالب.

2. پرهیز از صراحت در هدایت و تأدیب شاگرد.

3. اشتیاق و کوشایی بر هدایت و خیر خواهی شاگرد.

4. مدارا، شفقت و مهربانی با شاگرد.

5. حفظ هیبت و وقار استادی.

6. توجه به خداوند و خیرخواهی در اثر گیرایی سخن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مثنوی، 339، سطر 17.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اصول کافی، ج 1، 27.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. رساله سیر و سلوک، 176.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عدل الهی، 250.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اصول کافی، ج 1، 39، باب مجالسه العلماء.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، فیض، خ 213.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان مدرک، حکمت 70.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تفسیر آفتاب، 162.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. الحیاه ج 2، 289.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، خ 184.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. الاشارات و التنبیهات، ج 3، 380.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحار، ج 1، 181.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. الحیاه، ج2، ص241.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، ص248.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، فیض، نامه 69.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. احزاب / 34

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. الحیاه، ج 2. مجله حوزه، ش 27، ص 115

لینک به دیدگاه

همه می دانیم كه اولین مدرسه برای تعلیم و تربیت كودك محیط خانواده است، و بسیاری از زمینه های اخلاقی در آنجا رشد و نمو می كند؛ محیط سالم یا ناسالم خانواده تأثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی، یا رشد رذائل دارد؛ و در واقع باید سنگ زیربنای اخلاق انسان در آنجا نهاده شود.

اهمیت این موضوع، زمانی آشكار می شود كه توجه داشته باشیم كه اولا كودك، بسیار اثر پذیر است، و ثانیا آثاری كه در آن سن و سال در روح او نفوذ می كند، ماندنی و پا برجا است!

این حدیث را غالبا شنیده ایم كه امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «العلم (فی) الصغر كالنقش فی الحجر؛ علم در كودكی همانند نقشی است روی سنگ!» (كه سالیان دراز باقی و برقرار می ماند). (23)

كودك بسیاری از سجایای اخلاقی را از پدر و مادر و برادران بزرگ و خواهران خویش می گیرد؛ شجاعت، سخاوت، صداقت و امانت، و رذائلی مانند دروغ و خیانت و بی عفتی و ناپاكی و مانند آنها، اموری ستند كه به راحتی كودكان از بزرگترهای خانواده كسب می كنند.

افزون بر این، صفات اخلاقی پدر و مادر از طریق دیگری نیز كم و بیش به فرزندان منتقل می شود، و آن از طریق عامل وراثت و ژنها است؛ ژنها تنها حامل صفات جسمانی نیستند، بلكه صفات اخلاقی و روحانی نیز از این طریق به فرزندان، منتقل می شود، هرچند بعدا قابل تغییر و دگرگونی است، و جنبه جبری ندارد تا مسؤولیت را از فرزندان بطور كلی سلب كند.

به تعبیر دیگر، پدر و مادر از دو راه تكوین و تشریع در وضع اخلاقی فرزند اثر می گذارند، منظور از تكوین در اینجا صفاتی است كه در درون نطفه ثبت است و از طریق ناآگاه منتقل به فرزند می شود، و منظور از تشریع، تعلیم و تربیتی است كه آگاهانه انجام می گیرد، و منشأ پرورش صفات خوب و بد می شود.

درست است كه هیچ كدام از این دو جبری نیست ولی بدون شك زمینه ساز صفات و روحیات انسانها است، و بسیار با چشم خود دیده ایم كه فرزندان افراد پاك و صالح و شجاع و مهربان، افرادی مانند خودشان بوده اند

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و بعكس، آلوده زادگان را در موارد زیادی آلوده دیده ایم.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بی شك این مسأله در هر دو طرف استثنائاتی دارد كه نشان می دهد تأثیر این دو عامل (وراثت و تربیت) تأثیر جبری غیر قابل تغییر نیست.

رابطه اخلاق و تربیت والدین در احادیث اسلامی

بی شك نخستین مدرسه هر انسانی تعلیم و تربیت پدر و مادر اوست و در همین جا است كه نخستین درسهای فضیلت یا رذیلت را می آموزد. و اگر مفهوم تربیت را اعم از «تكوینی» و «تشریعی» در نظر بگیریم نخستین مدرسه رحم مادر و صلب پدر است كه آثار خود را بطور غیر مستقیم در وجود فرزند می گذارد، و زمینه های فضیلت و رذیلت را آماده می سازد.

در احادیث اسلامی تعبیرات بسیار لطیف و دقیقی در این قسمت وارد شده كه به بخشی از آن ذیلا اشاره می شود:

1. علی علیه السلام فرمود: «حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق؛ اخلاق پاك و نیك، دلیل وراثتهای پسندیده انسان (از پدر و مادر) است» . (2)

به همین دلیل در خانواده های پاك و با فضیلت غالبا فرزندانی با فضیلت پرورش می یابند و بعكس افراد شرور غالبا در خانواده های شرور و آلوده اند.

2. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «علیكم فی طلب الحوائج بشراف النفوس و ذوی الاصول الطیبه فانها عندهم اقضی وهی لدیهم ازكی؛ در طلب حوائج به سراغ مردم شریف النفس كه در خانواده های پاك و اصیل پرورش یافته اند بروید، چرا كه نیازمندیها نزد آنها بهتر انجام می شود و پاكیزه تر صورت می گیرد!» (3)

3. در عهد نامه مالك اشتر در توصیه ای كه علی علیه السلام به مالك درباره انتخاب افسران لایق برای ارتش اسلام می كند، چنین می خوانیم: «ثم الصق بذوی المروءات والاحساب و اهل البیوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم اهل النجده و الشجاعه والسخاء و السماحه فانهم جماع من الكرم و شعب من العرف؛ سپس پیوند خود را با شخصیتهای اصیل و خانواده های صالح و خوش سابقه برقرار ساز و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و بزرگوار، چرا كه آنها كانون فضیلت و مركز نیكی هستند». (4)

4. تأثیر پدر یا مادر آلوده در شخصیت اخلاقی فرزندان تا آن اندازه است كه در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: «ایما امرأه اطاعت زوجها و هو شارب الخمر، كان لها من الخطایا بعدد نجوم السماء، و كل مولود یلد منه فهو نجس؛ هر زنی اطاعت از همسرش كند در حالی كه او شراب نوشیده (و با او همبستر شود) به عدد ستارگان آسمان مرتكب گناه شده است و فرزندی كه از او متولد می شود آلوده خواهد بود!» (5)

در روایات متعدد دیگری نیز از قبول خواستگاری مرد شراب خوار و بد اخلاق و آلوده نهی شده است. (6)

5. تأثیر تربیت پدر و مادر در فرزندان تا آن پایه است كه در حدیث مشهور نبوی آمده است:

كل مولود یولد علی الفطره حتی یكون ابواه هما اللذان یهودانه و ینصرانه؛ هر نوزادی بر فطرت پاك توحید (و اسلام) متولد می شود مگر این كه پدر و مادر او را به آئین یهود و نصرانیت وارد كنند»(7)

جائی كه تربیت خانوادگی، ایمان و عقیده را دگرگون سازد چگونه ممكن است در اخلاق اثر نگذارد؟

6. همین امر سبب شده است كه مسأله تربیت فرزندان به عنوان یكی از اساسی ترین حقوق آنها بر پدر و مادر شمرده شود؛ در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله می خوانیم:

«حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه؛ حق فرزند بر پدر این است كه نام نیكی بر او بگذارد و او را بخوبی تربیت كند» (8)

روشن است نامها آثار تلقینی بسیار موثری در روحیه فرزندان دارد؛ نام شخصیتهای بزرگ و پیشگامان تقوا و فضیلت، انسان را به آنها نزدیك می كند، و نام سردمداران فجور و رذیلت، انسان را به سوی آنها می كشاند؛ در اسلام حتی از این مسأله ظریف روانی غفلت نشده و فصل مبسوطی درباره نامهای خوب و نامهای بد در كتب حدیث آمده است. (9)

7. در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «ما نحل والد ولده افضل من ادب حسن؛ بهترین بخششی یا میراثی كه پدر برای فرزندش می گذارد، همان ادب و تربیت نیك است» . (10)

8. امام سجاد علی بن الحسین علیه السلام در همین زمینه تعبیر رسائی فرموده است می فرماید : «وانك مسؤول عما ولیته به من حسن الادب و الدلاله علی ربه عزوجل و المعونه له علی طاعته؛ تو در برابر آنچه ولایتش برعهده تو گذارده شده است (از خانواده و فرزندان) مسؤول هستی نسبت به تربیت نیكوی آنها و هدایت به سوی پروردگار و اعانت او بر اطاعتش». (11)

9. امیرمؤمنان علی علیه السلام در یكی از كلمات خود تعبیری دارد كه نشان می دهد كه خلق و خوی پدران میراثی است كه به فرزندان می رسد؛ می فرماید: «خیر ما ورث الآباء الابناء الادب؛ بهترین چیزی كه پدران برای فرزندان خود به ارث می نهند ادب و تربیت صحیح و فضائل اخلاقی است». (12)

10. این بحث را با سخن دیگری از علی علیه السلام در نهج البلاغه پایان می دهیم:

امام علیه السلام به هنگام شرح شخصیت و بیان موقعیت خود برای ناآگاهانی كه او را با دیگران مقایسه می كردند می فرماید: «و قد علمتم موضعی من رسول الله بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه وضعنی فی حجره و انا ولید یضمنی الی صدره ... یرفع لی كل یوم علما من اخلاقه و یأمرنی بالاقتداء؛ شما قرابت و نزدیكی مرا با پیامبر صلی الله علیه و آله و منزلت خاصم را نزد آن حضرت بخوبی می دانید؛ كودك خردسالی بودم پیامبر مرا در دامان خود می نشاند و به سینه اش می چسباند... او هر روز برای من پرچمی از فضائل اخلاقی خود می افراشت و مرا امر می كرد كه به او اقتدا كنم (و این خلق و خوی من زائیده آن تربیت است).

جالب این كه امام در لابه لای همین سخن هنگامی كه از خلق و خوی پیغمبر اكرم بحث می كند، چنین می فرماید: «و لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره؛ از همان زمان كه رسول خدا صلی الله علیه و آله از شیر باز گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور ساخت تا شب و روز وی را به راههای مكارم اخلاق و صفات نیك جهان سوق دهد». (13) بنابراین پیامبر صلی الله علیه و آله خود نیز از تربیت یافتگان فرشتگان بود.

درست است كه اخلاق و صفات روحی انسان اعم از خوب و بد، از درون او بر می خیزد و با اراده او شكل می گیرد ولی انكار نمی توان كرد كه زمینه های متعددی برای شكل گیری اخلاق خوب و بد وجود دارد كه یكی از آنها وراثت از پدر و مادر و همچنین تربیت خانوادگی است؛ و این مسأله قطع نظر از تحلیلهای علمی و منطقی، شواهد عینی و تجربی فراوان دارد كه قابل انكار نیست.

به همین دلیل برای ساختن فرد یا جامعه آراسته به زیورهای اخلاقی باید به مسأله وراثت خانوادگی و تربیت هائی كه از نونهالان در دامن مادر و آغوش مادر می بینند توجه داشت و اهمیت این دوران در ساختار شخصیت انسانها را هرگز فراموش نكرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم (سوره آل عمران، آیه 33 و 34)

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انك ان تذرهم یضلوا عبادك و لایلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح، آیه 27)

آيت الله مكارم شيرازي

لینک به دیدگاه

هر واحد آموزشی از معلم، شاگرد، برنامه، وسائل و مکان تشکیل شده است که هر کدام محیط خاصی را ایجاد و نقش بسزائی در تربیت اخلاق ایفا می کند.

الف) معلم: کسی که بیشترین تأثیر را در امر تزکیه شاگردان بر جا می نهد معلم است. اگر معلمان خودشان حاکم بر نفس باشند و آلودگی مشهودی پیدا نکرده باشند، و مبنای اعتقادی آنان متزلزل نباشد، و ملزم به احکام باشند، در تربیت نوجوانان آثار مطلوبی بر جای می نهند.

از معلم سست اعتقاد، و بی اعتنا به انجام فرائض، انتظار این که نوجوانان را به سلاح دین مجهز کند نمی توان داشت. بعضی از معلمان بی اعتقاد که تبلیغ بی دینی می کنند، نوجوانان و جوانان را گمراه هم می کنند، زیرا شاگردان ضمن اخذ علوم، نحوه تفکر معلم را هم دریافت می کنند و معلم اسوه آن ها نیز هست. در اهمیت معلم همین بس که اولین معلم ذات اقدس باری تعالی است. الرحمن علّم القرآن.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

ب) مدیر مدرسه: نقش مدیر مدرسه در تربیت و تزکیه نسل جوان از معلمان بیشتر است زیرا مدیران علاوه بر این که روی شاگردان اثر می گذارند، روی معلمان نیز تأثیر دارند. مدیران در انتخاب معلم و کارکنان و در ایجاد انضباط و اجرای برنامه و ترتیب دادن برنامه های جنبی تربیتی سهم بزرگ دارند، بنابر این اگر به صفات نیک اخلاقی آراسته باشند به فضای مدرسه صفا می دهند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

علاوه بر معلمان و مدیر، کتابدار، ناظم، دفتر دار، پیش خدمت ها و هر کسی که به نحوی در مدرسه انجام وظیفه می کند، در تربیت و تهذیب شاگردان موثراند. معلم خط با مصراعی که سرمشقی می دهد، معلم ورزش با شعارهائی که سر صف می دهد، معلم نقاشی با تصاویری که بر می گزیند، مربی بهداشت با تعالیمی که می دهد، هر کدام محصلین را جهت می دهند، و می توانند عقیده خود را تنفیذ کنند.

ج) برنامه: برنامه های علوم، نظیر ریاضی، فیزیک، شیمی و زیست شناسی هر کدام لازم اند و اهمیت دارند و آموزش آن ها سطح دانائی و جهان شناسی را بالا می برد، اما صرف شناخت جهان طبیعت معمولاً منتهی به دینداری و حسن خلق و تهذیب نفس نمی شوند. بسیاری از علمای جهان، دیندار نبوده اند و بعضی انکار خداوند هم کرده اند.

اما اگر معلم علوم طبیعی، گاهی بعد از آموزش قوانین علمی، به خالق و ناظم هستی هم اشاره ای بکند، اثر او در وضع نسبی از معلمی که مستقیماً تعلیمات دینی تدریس می کند کمتر نیست.

بعضی مواد درسی نظیر زیست شناسی و تاریخ تکامل، حساسیت خاصی دارند، و معلم اگر پیدایش عالم را به خالق هستی ربط ندهد، شاگردان گرفتار تردید می شوند و وقتی در وجود خالق شک کردند، نسبت به قیامت وحساب و کتاب عقیده ای بدست نمی آورند. و فردی که عقیده اش متزلزل باشد هر خلافی بتواند، می کند.

بعضی معلمان در تدریس اقتصاد و ارائه نظرات مارکس نیز موجب انحرافات فکری و مفاسد اخلاقی شده اند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

د) محیط آموزشی: مدارسی که جنب پارک ها، یا حمام ها، یا سینما ها هستند به لحاظ این که شاگردان از جوار این اماکن وارد مدرسه و خارج از آن می شوند، تأثیر می پذیرند. همین طور اگر مساجد و حسینیه ها، نزدیک مدرسه باشند اثر دیگری بر شاگردان باقی می نهند. اگر در و دیوار و راهرو های مدرسه مزّین به شعارهای پند آموز، و روایات معصومین باشند، در تهذیب نفس شاگردان اثر می گذارند. اگر در مدرسه اتاقی یا راهروی به نماز خانه تخصیص داده شود، و لوازمی از قبیل مهر و جانماز تعبیه شود، موجب اهتمام شاگردان به فریضه مهم نماز می شود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و چنان چه معلمان خود به نماز بایستند، شاگردان بیشتر حاضر می شوند.

هـ) وسائل آموزشی: یکی از وسائل آموزشی، کتاب غیر درسی است. اگر کتاب های مذهبی، نظیر تفسیر و تاریخ، و حدیث و اخلاق و فقه و نظائر این ها را مدرسه تهیه کند و بر حسب سن و کلاس و فهم شاگردان در اختیار آنان بگذارد، در افزایش دانائی و در تهذیب اخلاق و تزکیه نفس آنان مؤثر خواهد بود. و بر عکس بعضی کتاب های رمّان و داستان و بعضی مجلات بیگانگان، موجب انحراف فکر و تباهی اخلاق می شوند.

و) امکان تماس با راهنمای دینی: مانع تقرب به خداوند، نپیمودن راه اوست. و مانع پیمودن راه، نخواستن (عدم اراده) است. و علت نخواستن قرب حق، بی ایمانی است، و علت بی ایمانی، عدم دریافت هدایت مذکران و عالمان دین می باشد، که راهبران طریق اند. علمای الهی هستند که از حقارت دنیا آگاهی می دهند و از انقراض جهان مادی سخن می گویند، و عظمت امر آخرت و دوام آن را بازگو می کنند.

وقتی که «مراد» از نظر پنهان، و انسان بدون هادی راه، و هوای نفس غالب باشد، شخص به جز پیروی نفس چه می کند؟ فقط دنیا را می بیند، و بر آن است که از دنیا برای تأمین لذت بهره گیرد. اگر تمایلی در کودکان به جلب رضای حق ایجاد نشود، و او در خانه و مدرسه ناظر به فعالیت های شدیدی باشد که فقط برای تأمین دنیا و لذات آن می کنند و برای احراز سلطه، مسابقه هم می گذارند، در این صورت او هم دلیلی برای این که به قیامت فکر کند نمی بیند، لذا،

همان طور که در مدارس به دروس ریاضی، علوم تجربی، زبان و ادبیات و غیره اهمیت داده می شود، به درس تعلیمات دینی هم بایستی اهمیت داده شود، و برای تعلیمات دینی باید معلمی برگزید که ذوق دینی داشته باشد اکثر فنون و مهارت هائی که برای تدریس علوم فیزیکی بکار می روند در تدریس معارف دینی هم بایستی به کار گرفته شود، تا محصلین به فرا گرفتن مطالب دینی رغبت پیدا کنند.

همان طور که در آموزش ریاضیات و فیزیک استدلال می شود، مطالب دینی نظیر توحید، نبوت و معاد را هم بایستی با اقامه دلیل آموزش داد. بدیهی است استدلال در معارف دینی به روش عقلانی است.

همان طور که در تدریس طبیعیات گردش علمی ترتیب داده می شود تا محصلین، کوه، دریا، مزرعه، دامداری، کارگاه و نظائر آن ها را ببینند، در تدریس علوم دینی هم برای دیدن مراکز دینی باید، برنامه خاص ترتیب داده شود. روش های بحث و بیان، سخنرانی، مناظره، مقاله نویسی، کار پژوهشی که در علوم و فنون معمول است در امر آشنائی به دیانت و زندگی در قیامت هم باید معمول باشد.

معلم دینی ممکن است اطلاعات دینی به حد کافی داشته باشد، اما ذوق و شور دین نداشته باشد این معلم درس می دهد و کلاس را اداره می کند همان طور که معلم هندسه و معلم بهداشت کار آموزشی خود را خوب اجرا می کنند، اما معلم بی ذوق که عشق به دین ندارد نمی تواند حرکت ایجاد کند، دینداری، تنها دانستن نیست. بسیاری از عالمان دین هم بوده و هستند که معارف دین را خوب می دانند و خوب هم درس می دهند، اما پیکار با ظلم نمی کنند، تن به حکومت ظالم می دهند عکس العملی در قبال فاسق و فاجر نشان نمی دهد، خلاصه تحرکی ایجاد نمی کنند، سربزیر، آرام و دل خوش به این که آموزش دینی می دهند و از عبادات، نماز و روزه را نیکو به جا می آورند، در حالی که در دین، امر به معروف و نهی از منکر هم هست از آن بالاتر جهاد با کفر و نفاق نیز در هر عصری و در هر مکانی لازم است، به این تکالیف اخیر همه عالمان عمل نمی کنند، زیرا دردسر دارد و پر مخاطره است، و هوا داران از اطراف پراکنده می شوند، در اثر این مجاهدات ممکن است انسان تنها بماند... .

راهنمای دین همان معلم معمولی است، اما اشتیاق به تحقق شعائر دین دارد. در مقابل مظاهر ضد دین می ایستد، نهی از منکر می کند، این گونه معلمان راهنمای دین را، هر مدرسه ای باید برگزیند و نگه دارد. اگر با کفر و الحاد و نفاق و فسق پیکار نشود براحتی اشاعه پیدا می کنند، چنان که در دنیا بیشتر حکومت ها بدست فاسقان و فاجران است.

اگر قرار است جای پاکی بماند بایستی جلو غبارها و کدورت ها را گرفت، و اگر قرار است نوجوانان و جوانان پاک بمانند باید از این که گرد گناه بر دامنشان بنشیند، پیشگیری کرد. و پیشگیری از بیماری ساده تر است تا درمان آن.

کودکان عموماً پاک اند و از فطرت الهی برخوردارند، اما تدریجاً که بزرگتر می شوند بر اثر هیجانات نفس اماره و وسوسه های شیطان و تماس با افراد و صحنه های ناپاک آلوده می شوند، لذا راهنمای دین همانند نجات غریق در مدرسه لازم است تا از آلوده شدن شاگردان پیشگیری کند.

به کودکان باید آموزش داده شود، تا بدی ها را بشناسند، و نتایج ارتکاب عمل بد را هر چند کوچک باشد یا بزرگ در دنیا و اخرت بدانند. توصیه شود دست به بدی نبرند حتی حاضر نشوند با قلم دوستشان بدون اجازه او یک کلمه بنویسند، زیرا یک دفعه که کار بدی انجام گرفت دفعه دیگر همان کار آسانتر انجام می شود. بدی ها اول اندک اند و کوچک هستند اما تدریجاً بزرگ می شوند.

کودک وقتی نداند، مرتکب خطا می شود. وقتی در جمعی قرار گرفت که به کار ناصوابی مشغول اند، مثلاً شوخی های هرزه می کنند او هم در جمع آنان شرکت می کند، وقتی در مدرسه دید بچه ها با سهل انگاری بر در و دیوار کلاس خط می اندازند، او هم مانعی برای این کار نمی بیند، و اشتباهات دیگران را تکرار می کند. بنابر این، محیط های آموزشی در تربیت کودکان و نوجوانان می توانند نقش مهمی داشته باشند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. از طریق وحی به حضرت موسی القا شده است که چگونه در برابر فرعون سخن ساز کند. و انبیاء کار اصلی شان نقل کلام خداوند برای بندگان است، و سخن باید طوری باشد که بهترین تاثیر را بر جای بگذارد. و کلام حضرت موسی بقدری نرم است که فصیح تر و مودبانه تر از آن نمی توان پیدا کرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. در نحوه تفکر و عمل فرعون آمده است (انه طغی). طغیان فرعون اساساً در برابر خداوند است و سر منشأ همه پلیدی ها خدا نشناسی است، و برترین عامل برای تزکیه نفس خشیت از خداوند است پس می توان گفت هدف در این دعوت پیدایش خشیت است تا به هدف عالی تری که تزکیه است راه پیدا شود، و در همین حال هدف طغیان گری این بوده است که مردم از او بترسند.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعزام انبیاء برای هدایت مردم است. اما اگر سردمداران امور و حاکمان بر مردم خودشان طاغی باشند. اول باید آنان روبرو شد و با آن ها سخن گفت و اتمام حجت کرد، و شروع دعوت حضرت موسی هم از همین قله و اوج تصمیم گیری است. تا فرعون هست پلیدی هست. او که به راه آمد یا مغلوب شد مانع بزرگ و عامل ناپاکی از مسیر برداشته می شود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. در ساختمان یکی از دانشگاه ها که در حکومت طاغوتی طبق نقشه آمریکائی ها طراحی شده بود، فضائی برای رقص و فضایغŒ برای می گساری قرار داده بودند. و نفوذ فرهنگ منحط غرب بیشتر از این ها بوده است.

محمد حسن آموزگار - اسلام و تزکيه نفس

لینک به دیدگاه

مقدمه

از عوامل مهم و کارساز در دگرگونی فرهنگی، حاکمیت نظام است. به شهادت تاریخ نقش حاکمیت در سازندگی و یا تخریب ساختار فرهنگ جامعه بسیار حائز اهمیت است.

مثل صریح و گویای «الناس علی دین ملوکهم»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در بین معارف اسلامی نشان از جایگاه غیر قابل انکار حاکمیت در کیفیت و چگونگی فرهنگ جامعه است. شکی نیست که جامعه ای که تحت مدیریت علمی و مردم سالاری زندگی می کنند با جامعه ای که حاکمان با کودتا و کشتار انسان ها به حاکمیت می رسند، متفاوت است. قرآن کریم به عنوان بزرگ ترین سند دین اسلام، در آغاز حکومت اسلامی، وظایف حاکمیت را چنین بیان می کند: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکیّهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اولین ویژگی حاکم، مردمی بودن وی می باشد. رسولا من انفسهم، یعنی حاکم کسی است که از متن جامعه به اذن الهی بر مردم حکومت می کند. بنابراین حاکمیت اشرافی یا قشری و حزبی در اسلام مردود است. دومین کار حاکم، تلاوت آیات است. تلاوت یا اطلاع رسانی قوانین و کسب اطلاع از عمده تعاملات حاکم و مردم است. حاکم باید قوانین را اطلاع داده و بر اساس آن از مردم توقع پیروی داشته باشد. سوم، تزکیه و پاک سازی جامعه از لوث آلودگی از دیگر وظایف حاکم است.

حاکم به خاطر تأمین امنیت و تعمیق فرهنگ اسلامی، جامعه را از هر گونه عوامل و ابزار آلات فساد و گمراهی پاک کرده تا مردم در سایه اخلاق اسلامی، زندگی سالم و مناسبی داشته باشند از دیگر وظایف حاکمیت، بر اساس آیه «یُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَهَ» ایجاد مراکز علمی ـ آموزشی ـ پژوهشی در تمام سطوح به طور رایگان از دیگر راه های آماده سازی محیط برای رشد و کمال است. در نظام اخلاق اسلامی، مسئولین، موظف اند زیر بنای حیات طیبه را پی ریزی نمایند در این جا به طور فهرست وار به نمونه هایی از آن چه در دیگر سازی تأثیر دارد اشاره می شود.

خانه: نخستین محیط آموزشی در فرهنگ اسلامی، «خانه» است. اسلام به این کانون تربیت، اهتمام ویژه ای دارد بنابراین، حاکمیت از کنترل محیط خانه نباید غافل شود. به عنوان نمونه وضع قوانین از زمان های خاص مانند: مبارزه با گسترش ابزار فساد و گمراهی مثل ماهواره، مشروبات الکلی و تأمین امنیت اخلاقی در میان خانواده ها و اجتماع و... در کنترل فرهنگ جامعه بسیار مهم است.

بزرگان دین نخستین جایگاه زندگی؛

یعنی خانه را محیطی آموزشی می دانند. خانه ای که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و خدیجه در آن زندگی می کردند، خانه ای است که حضرت علی ـ علیه السلام ـ نور وحی را لمس کرده و عطر نبوت به جانش نشسته است. خانه همه امامان شیعه، به ویژه امام صادق ـ علیه السلام ـ که به دلیل وضعیت خاص سیاسی زمان، محدودیت کمتری از جانب حاکمان ستمگر برای آن حضرت ایجاد شده بود، میعادگاه اهل علم و ادب بود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در زمان حیات مختصر حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ؛ زنان مدینه به منزل ایشان آمده و احکام شرعی را فرا گرفتند.

استفاده از «خانه» به عنوان کانون تربیت همواره از سوی بزرگان دین ادامه داشته و در زمان معاصر برپایی مجالس عزاداری و سخنرانی در بیوت مراجع تقلید، حاکی از ادامه همان سنت نبوی است.

مکتب و مدرسه

بعداً کانون هایی تحت عناوین مکتب و مدرسه به وجود آمد، هنگامی که جنگ بدر تمام شده بود در پایان نبرد، جمعی از کفار اسیر شدند. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اعلام کرد: هر اسیر به ده کودک خواندن و نوشتن بیاموزد، از قید اسارت آزاد می شود.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اسرای جنگی از این اقدام حاکمیت اسلامی استقبال کرده و به تعلیم دیگران پرداختند. ترقیب دین به پرورش معلم و مربی، حاکی از روحیه دیگر سازی در دین اسلام است. قرآن سفارش می کند که «چرا عده ای به تفقه و فهم و درک دین اقدام نمی کنند تا آنگاه با مراجعه به قوم و قبیله خود، آنان را از زشتی ها بیم داده و به کارهای نیک تشویق کنند.»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
این ها نمونه هایی است که حاکمیت موظف است تا جامعه را از نادانی به دانایی و هدایت سوق دهد.

مسجد

هجرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از مکه به مدینه، با بنایی عجین شد که «مسجد النبی» را جزئی از فرهنگ ماندگار اسلام و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ قرار داده است. مسجد پایگاهی است که در آن عبادت، تعلیم و تربیت و ... جزو برنامه های اصلی به شمار می رود. احکام مسجد به گونه ای است که ناخودآگاه روحیه نظافت، رعایت حق مردم، رعایت حلال و حرام، و.... را در انسان ها تقویت می کند.

دیگر مراکز

حکومت ها افزون بر تأسیس مدرسه و دانشگاه و مسجد، مراکز عمومی دیگر را برای تحول فرهنگی تأسیس نموده اند. انجمن های ادبی، کتاب فروشی ها، سینما ها، تکایا و حسینه ها، کانون های هنری و دینی، رسانه های جمعی و گروهی مانند: رادیو تلویزیون و.... از جمله اقداماتی است که حاکمیت در آن نقش بسزائی دارد.

حاکمیت اصولی از نظر قرآن

از نظر قرآن حاکمیت صالح و حکومت صالحان زمانی تحقق پیدا می کند که پایه آن حکومت بر اساس یکتا پرستی پی ریزی شود. نماد یکتا پرستی در قرآن، نماز است. و هرگاه حاکمیت در اقامه نماز اقدام نماید، عالی ترین هدف حکومت تحقق پیدا کرده آن حکومت توسط خوبان و نیکان جامعه پایه گذاری شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

با پیروزی انقلاب اسلامی، حاکمیت نظام با یک برنامه ریزی، به فکر ایجاد زمینه ای افتاد تا به این سفارش قرآن جامه عمل بپوشاند. ستاد اقامه نماز؛ فعالیت ستادی را آغاز نمود که در سایه آن، بحث بر پا داشتن نماز جنبه عمومی و عملیاتی پیدا نمود. درباره انگیزه قرآن درباره برپایی نماز مباحث مهم و کلیدی هست که باید در جای خود بررسی شود. به طور اجمال، وقتی رابطه عبد و معبود در یک نظام انسانی به خوبی رعایت شود، دیگر شاهد فساد و ظلم نخواهیم بود.

مهم ترین وظیفه حاکمیت، بر چیدن زمینه های ظلم و فساد است که قرآن کریم به خوبی برای آن راهکار ارائه کرده است. روحیه سلحشوری، قناعت، ایثار، آزادگی و.... از دیگر وظایف فرهنگ سازی حاکمیت است. که در دین اسلام سفارش های فراوان به آن شده است. حکومت باید این دستآوردهای معنوی را به جامعه منتقل نماید. در مقابل حکومت هایی که بر اساس کودتا، جنگ های نابرابر، و لشکر کشی ها، و... بر سر کار می آیند، روحیه های خشن و ناپسند خود را بر مردم تحمیل می کنند.

در برخی موارد به سبب ضعف حاکمان، فرهنگ مردم نیز دست خوش آماج توطئه بیگانگان شده و به اصطلاح تهاجم فرهنگی صورت گرفته و سرمایه ملت ها مورد خطر و تهدید قرار می گیرد یکی دیگر از اقدامات حاکمیت پس از انقلاب اسلامی؛ تأسیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر است که در دگر سازی جامعه نقش بسزایی داشته و دارد.

نمونه حاکمیت غلط، دکترین لنین در کشور های کمونیستی است که با اندیشه لائیک و نفی عبودیت، سالیانی انسان های آن خطه و سایر نقاط جهان را در تاریکی فرو برد. هم چنین حکومت های سلطنتی و پادشاهی در جهان اطراف خود از مواردی است که با ظلم و ستم، مردمی را در فقر و نکبت نگه داشته و بر گرده آنان تازیانه بی فرهنگی و برهنگی را نواختند. حکومت پادشاهی 2500 ساله ایران نمونه ای از آن حاکمیت طاغوت است. در آن حکومت تمام حیثیت انسانیت طی برنامه ای دراز مدت فرو پاشی شده و خیل مردم در خواب غفلت فرو رفتند که با نهضت امام خمینی (ره)، و بیداری مردم، حاکمیت طاغوت شاهنشاهی، به تاریخ پیوست. علت اصلی قیام مردم و زوال سلطنت پهلوی، فاصله چشمگیر طبقاتی و گسترش بی حدّ مراکز فساد و بی دینی و فرار مغزهای روشن فکر و تبعید و زندان شخصیت های علمی، مذهبی کشور و تعطیل مراکز علمی و تربیتی و جایگزینی مراکز فساد و تباهی برای درک نقش حاکمیت کافی است مقایسه ای گذرا بین حکومت به اصطلاح 2500 ساله پهلوی و سه دهه انقلاب اسلامی شود تا معلوم شود چه اندازه حاکمیت در دگرسازی جامعه موثر است.

ویژگی های حاکمان در اسلام

از آن جا که مسئولین هر نظامی تأثیر ژرف بر مردم عصر خود دارند به همین خاطر اسلام برای مدیران ارشد خود ویژگی هایی در نظر گرفته است. به عنوان نمونه برای بالا ترین شخصیت دینی چنین صفات و ویژگی هایی بیان کرده است:

1. فقیه. یعنی کسی که در درک و استنباط احکام و ضوابط دینی سرآمد باشد.

2. صیانت از نفس؛ حاکم کسی باید باشد که خویشتن دار و از هر گونه پلیدی و زشتی خود را رهایی کرده است.

3. محافظ شریعت؛ حاکم باید کسی باشد که از ارکان قلعه دین، مراقبت کند تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری نماید.

4. مخالف هوا پرستی؛ در نظام ارزشی اسلام؛ حاکمیت باید از هر گونه هوا پرستی و دنیا خواهی دور باشد تا بتواند عدالت را در نظام خود پیاده کند.

5. مطیع ولایت ائمه ـ علیهم السلام ـ ؛ کسی که می خواهد در عصر غیبت حکومت نماید، باید از آخرین فرستاده و نماینده خداوند اطاعت محض داشته باشد. خود رأیی، انحصار طلبی، شاکله حکومت را به سوی دیکتاتوری سوق می دهد؛ پس حاکم در امر حکومت زیر مجموعه آخرین ذخیره امامت و ولایت امام زمان (عج)

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
چنین حکومت هایی به خاطر عنایت ویژه و نظارت کافی از خطر انحراف کمتری برخوردارند. با چنین ویژگی ها و شرایطی، جوامع باحاکمان و مسئولان آن در تعامل بوده و از شائبه ظلم و فساد و تباهی در امان هستند. آن چه در حکومت ها شاهد هستیم همگی به خاطر نبود شرائط مذکور درحاکمان آن کشورها است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. علامه مجلسی. بحارالانوار. ج102، ص 8..

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. آل عمران / 164.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. موسوی. عبد الرزاق. الامام زین العابدین.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عاملی. جعفر مرتضی. فی سیره النبی الاعظم، ج 2، قم، 1403، ص257.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. توبه / 122.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
حج / 41.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 18، ص95.

غفراني - مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه

لینک به دیدگاه

یكی دیگر از گامهای نخستین در راه اصلاح نفس و تهذیب اخلاق و پرورش ملكات والای انسانی، خود شناسی است.

چگونه ممكن است انسان به كمال نفسانی برسد و عیوب خود را اصلاح كند و رذائل اخلاقی را از خود دور سازد در حالی كه خویشتن را آن گونه كه هست نشناخته باشد!

آیا بیمار تا از بیماری خود آگاه نگردد به سراغ طبیب می‏رود؟

آیا كسی كه راه خود را در سفر گم كرده، تا از گمراهی خویش با خبر نشود به جستجوی دلیل راه بر می‏خیزد؟

آیا انسان تا از وجود دشمن در اطراف خانه‏اش با خبر نشود، اسباب دفاع را آماده می‏سازد؟

به یقین پاسخ تمام این سؤالها منفی است، همین گونه آن كس كه خود را نشناسد و از كاستیها و عیوب خویش با خبر نشود، به دنبال اصلاح خویش و بهره‏گیری از طبیبان مسیحا نفس روحانی، نخواهد رفت.

با این اشاره به اصل مطلب باز می‏گردیم، و رابطه خودشناسی و تهذیب نفس و همچنین رابطه خداشناسی و تهذیب نفس را مورد بررسی قرار می‏دهیم.

1- رابطه خود شناسی و تهذیب نفس

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

چگونه خودشناسی سبب تهذیب نفوس می‏شود؟ دلیل آن روشن است زیرا:

اولا: انسان از طریق خود شناسی به كرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی كه پرتوی از انوار الهی و نفحه‏ای از نفحات ربانی است پی می‏برد؛ آری! درك می‏كند كه این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهای ناچیز فروخت و به آسانی از دست داد!

تنها كسانی خود را آلوده رذائل اخلاق می‏كنند و گوهر پاك روح انسانی را به فساد و نابودی می‏كشانند كه از عظمت آن بی‏خبرند.

ثانیا: انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزه‏های شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی می‏برد، و برای مقابله با آنها آماده می‏شود. بدیهی است كسی كه خود را نشناسد از وجود این انگیزه‏ها بی‏خبر می‏ماند و شبیه كسی است كه گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بی‏خبر است؛ طبیعی است كه چنین كسی خود را آماده مقابله با دشمن نمی‏كند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت می‏دارد.

ثالثا: انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی كه برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی می‏برد و تشویق می‏شود كه برای پرورش این استعدادها بكوشد، و آنها را شكوفا سازد؛ گنجهای درون جان خویش را استخراج كند و گوهر خود را هویدا سازد.

كسی كه عارف به نفس خویش نیست به انسانی می‏ماند كه در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممكن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی كه در زیر پای او گنجهایی است كه هزاران نفر را سیر می‏كند.

رابعا: هر یك از مفاسد اخلاقی ریشه‏هایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشه‏ها شناخته می‏شود، و درمان این دردهای جانكاه را آسان می‏سازد، و به این ترتیب راه وصول به حق را برای انسان هموار می كند.

خامسا: از همه مهمتر این كه خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، و چنان‏كه خواهد آمد، خداشناسی و آگاهی از صفات جلال و جمال حق، قویترین عامل برای پرورش ملكات اخلاقی

و كمالات انسانی و نجات از پستی و حضیض رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است.

و اگر به مطالب گذشته این جمله را بیفزاییم كه رذائل اخلاقی زندگی انسانی را به تباهی می‏كشد و جامعه بشری را در بحرانهای سخت گرفتار می‏سازد، و شهد زندگی را در كام انسانها مبدل به شرنگ می‏كند، به اهمیت خود شناسی و خودآگاهی برای زندگی انسانها بیشتر پی خواهیم برد.

در كتاب «اعجاز روانكاوی» نوشته «كارل منینگر» چنین آمده است: «خود آگاهی عبارت از این است كه هم از قوای مثبت و مهر انگیز نهاد خود آگاهی داشته باشیم و هم از نیروهای منفی كه موجب نابودی ما می‏گردد و ما را به خاك سیاه می‏افكند؛ ندیده گرفتن قوای منفی یا خودداری از اشاره به وجود آنها در خودمان یا دیگران، پایه‏های زندگی را متزلزل می‏كند».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در كتاب «انسان موجود ناشناخته» جمله‏ای آمده است كه شاهد خوبی برای بحث ما است؛ می‏گوید: «بدبختانه در تمدن صنعتی شناخت انسان مورد توجه قرار نگرفته است، و برنامه زندگی بر وفق ساختمان طبیعی و فطری پایه‏گذاری نشده است؛ لذا با همه درخشندگی موجب رستگاری نشده است؛ پیشرفت علم به دنبال هیچ طرحی صورت نگرفت و (تقریبا) اتفاقی بود ... اگر «گالیله» و «نیوتن» و «لاووازیه»، نیروی فكری خود را صرف مطالعه روی جسم و روان آدمی كرده بودند، شاید نمای دنیای، امروز فرقهای زیادی با آنچه امروز است می‏داشت».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

و به خاطر این امور است كه خداوند یكی از مجازاتهای هوسبازان متمرد را خودفراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار می‏دهد كه: «و لاتكونوا كالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون؛ همچون كسانی كه خدا را فراموش كردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خود فراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقی) و گنهكارانند».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2- خود شناسی در روایات اسلامی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در احادیث اسلامی كه از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله و امامان معصوم: نقل شده اثرات بسیار پرارزشی برای خودشناسی آمده است، كه ما را از هرگونه توضیح بی‏نیاز می‏سازد از جمله:

1- در حدیثی از امیرمؤمنان علی علیه السلام می‏خوانیم: «نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس؛ كسی كه خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نایل شده است!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

2- و در نقطه مقابل آن چنین می‏فرماید: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاه وخبط فی‏الضلال و الجهالات؛ كسی كه خود را نشناسد، از طریق نجات دور می‏شود و در گمراهی و جهل گرفتار می‏آید!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

3- در تعبیر دیگری از همان امام همام آمده است: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما یبعدها؛ عارف حقیقی كسی است كه خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز كه او را از سعادت دور می‏سازد پاك و پاكیزه كند!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

از این تعبیر بخوبی استفاده می‏شود كه معرفت نفس (خودشناسی) سبب آزادی از قید و بند اسارتها و پاكسازی از رذائل اخلاقی است.

4- باز حدیث دیگری از همان پیشوای بزرگ علیه السلام می‏خوانیم: «اكثر الناس معرفه لنفسه اخوفهم لربه؛ كسی كه بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

از این حدیث نیز رابطه نزدیكی میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار كه سرچشمه تهذیب نفس است‏با خودشناسی استفاده می‏شود.

5- در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «من عرف نفسه جاهدها؛ و من جهل نفسه اهملها؛ كسی كه خود را بشناسد، به جهاد با نفس بر می‏خیزد و كسی كه خود را نشناسد آن را رها می‏سازد!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

مطابق این حدیث پایه اصلی جهاد با نفس كه طبق صریح روایات جهاد اكبر نامیده شده، خود شناسی است.

6- در نهج‏البلاغه در كلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: «من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ كسی كه (در سایه خود شناسی) برای خود، كرامت و شخصیت قائل است، شهواتش

در نظرش خوار و بی مقدار خواهد بود(و به آسانی تسلیم هوی و هوس نمی‏شود)!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

7- همان‏گونه كه خودشناسی پایه مهم تهذیب نفس و تكامل در جنبه‏های اخلاقی و مسائل دیگر است، جاهل بودن به قدر خویش، سبب بیگانگی از همه چیز و دوری از خدا می‏گردد؛ لذا در حدیث دیگری از امام دهم، امام هادی علیه السلام می‏خوانیم: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره؛ كسی كه نزد خود قدر و قیمتی ندارد، از شر او ایمن نباش!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

از مضمون آنچه در این بحث آمد، به روشنی می‏توان استفاده كرد،كه یكی از پایه‏های اصلی پرورش فضائل اخلاقی و تكامل معنوی، خودشناسی و معرفهالنفس است، و تا انسان این مرحله دشوار و این گردنه صعب‏العبور را پشت‏سر نگذارد، به هیچ یك از مقامات معنوی نایل نخواهد شد؛ به همین دلیل، علمای بزرگ اخلاق تاكید و اصرار زیادی بر این دارند كه رهروان این راه باید به خود شناسی پردازند، و از این امر حیاتی غافل نشوند.

3 - خود شناسی وسیله خداشناسی است

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قرآن مجید با صراحت می‏گوید: «ما آیات آفاقی و انفسی (عجائب آفرینش خداوند در جهان بزرگ و در درون وجود انسان) را به آنها نشان می‏دهیم تا آشكار گردد كه او حق است.» (سنریهم آیاتنا فی‏الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در جای دیگر می‏فرماید: در درون وجود شما آیات خداست، آیا نمی‏بینید؟

(و فی انفسكم افلا تبصرون).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بعضی از محققان از آیه‏مربوط به عالم ذر نیز همین استفاده را كرده‏اند كه «معرفهالنفس» پایه «معرفهالله» است، آنجا كه می‏فرماید: «و اذ اخذ ربك من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست‏بربكم قالوا بلی شهدنا ؛به خاطر بیاور هنگامی را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذریه آنان را برگرفت و آشكار ساخت و آنها را گواه بر خویشتن نمود (و اسرار وجودشان را به آنها نشان داد و فرمود) آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنها همگی گفتند: آری گواهی می‏دهیم!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در تفسیر المیزان می‏خوانیم: «انسان هر قدر متكبر باشد، و فراهم بودن اسباب زندگی او را به غرور وا دارد، نمی‏تواند این حقیقت را انكار كند كه مالك وجود خویش نیست، و استقلالی در تدبیر خویشتن ندارد، چه این‏كه اگر مالك خویشتن بود، خود را از مرگ و سایر آلام و مصائب زندگی باز می‏داشت، و اگر مستقل به تدبیر خویش بود، هرگز نیاز به خضوع در مقابل عالم اسباب نداشت ... بنابراین، نیاز ذاتی انسان به پروردگار و مالك مدبر، جزء حقیقت وجود اوست، و فقر و نیاز بر پیشانی جانش نوشته شده، این حقیقتی است كه هر كس از كمترین شعور انسانی برخوردار باشد به آن اعتراف می‏كند، و تفاوتی میان عالم و جاهل و صغیر و كبیر، در این مساله نیست!

«بنابراین، انسان در هر مرحله‏ای از انسانیت‏باشد، به روشنی می‏بیند كه مالك و مدبر و پروردگاری دارد، چگونه نبیند در حالی كه نیاز ذاتی خود را به روشنی می‏بیند.

«لذا بعضی گفته‏اند كه آیه اشاره به حقیقتی می‏كند كه انسان در زندگی دنیا آن را در می‏یابد كه در همه چیز از شؤون حیات خود، نیازمند است - نیازمند به بیرون وجود خود - پس معنی آیه‏شریفه این است كه ما انسانها را به نیاز و احتیاجشان آگاه ساختیم و آنها به ربوبیت ما اعتراف كردند».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به این ترتیب ثابت می‏شود كه شناخت‏حقیقت نفس انسان با صفات و ویژگیهایش، سبب معرفه الله و شناخت خداست.

حدیث معروف «من عرف نفسه عرف ربه؛ هركس خود را بشناسد پروردگارش را خواهد شناخت.» نیز ناظر به همین است.

این حدیث گاهی به صورت بالا، و گاه به صورت من عرف نفسه فقد عرف ربه، گاه از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله و گاه از امیرمؤمنان علی علیه السلام و گاه از صحف ادریس، نقل شده است.

در بحارالانوار از كتاب ادریس پیامبر علیه السلام در صحیفه چهارم كه صحیفه معرفت است چنین نقل شده: «من عرف الخلق عرف الخالق، و من عرف الرزق عرف الرازق، و من عرف نفسه عرف ربه؛ كسی كه مخلوق را بشناسد خالق را می‏شناسد، و كسی كه رزق را بشناسد رازق را می‏شناسد، و كسی كه خود را بشناسد پروردگارش را می‏شناسد».

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به هر حال مضمون این حدیث در چند جای از بحارالانوار از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله یا سایر معصومین(ع) یا ادریس پیامبر علیه السلام نقل شده است و همچنین از امام علی‏بن ابی‏طالب علیهما السلام در غررالحكم.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از ذكر این حدیث‏شریف می‏فرماید: «شیعه و سنی این حدیث را از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله نقل كرده‏اند و این یك حدیث مشهور است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تفسیرهای هفتگانه برای حدیث من عرف نفسه.

برای این حدیث‏شریف، تفسیرهای گوناگونی گفته شده یا می‏توان گفت، از جمله:

1- این حدیث در حقیقت اشاره به «برهان نظم» است، یعنی هركس شگفتیهای ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت‏انگیز این اعجوبه خلقت پی برد، راهی به خدا به روی او گشوده می‏شود؛ زیرا این نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمی‏تواند از غیر مبدا عالم و قادری، سرچشمه گرفته باشد. بنابراین، شناختن خویشتن سبب معرفه الله است.

2- ممكن است این حدیث اشاره به «برهان وجوب و امكان» باشد، چرا كه اگر انسان دقت در وجود خویش كند می‏بیند وجودی است از هر نظر وابسته و غیر مستقل، علم و قدرت و توانایی و هوشیاری و سلامت و بالاخره تمام هستی او با شاخ و برگهایش، وجودی است غیر مستقل و نیازمند كه بدون اتكا به یك وجود مستقل و بی‏نیاز، یك لحظه امكان ادامه بقاء او نیست. او به اصطلاح شبیه به معانی حرفیه است كه در ضمن جمله به كار می‏روند، و در واقع بدون وابستگی معانی اسمیه، مفهوم و معنی خود را بكلی از دست می‏دهند؛ (مثلا، هنگامی كه گفته می‏شود: «من از خانه به سوی مسجد رفتم» واژه «از» و «تا» بدون تكیه بر «خانه» و «مسجد»، هیچ مفهومی ندارد. بنابراین، معانی اسمیه است كه به معانی حرفیه مفهوم می‏بخشد.) و به این ترتیب هر كس خود را با این ویژگی بشناسد خدای خود را خواهد شناخت، چرا كه وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممكن است.

3- حدیث می‏تواند اشاره به «برهان علت و معلول» باشد؛ برای این كه انسان هرگاه در وجود خویش كمی دقت كند می‏فهمد كه روح و جسم او معلول علت دیگری است كه او را در آن زمان و مكان خاص به وجود آورده، هنگامی كه به سراغ علت وجود خویش (فی‏المثل پدر و مادر) می‏رود باز آنها را معلول علت دیگری می‏بیند، و هنگامی كه سلسله این علت و معلول را پی‏گیری می‏كند، به اینجا می‏رسد كه آنها نمی‏توانند تا بی نهایت پیش بروند چرا كه تسلسل لازم می‏آید و بطلان تسلسل بر همه دانشمندان مسلم است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

بنابراین، باید این سلسله به‏جایی ختم‏شود كه‏علت نخستین و به‏تعبیر دیگر علهالعلل و واجب‏الوجوداست،هستی‏اش از درون ذاتش می‏جوشد و در هستی‏خود محتاج دیگری نیست. هنگامی كه‏انسان خودش را بااین وصف بشناسد به خدای خویش پی می‏برد.

4- این حدیث می‏تواند اشاره به «برهان فطرت» باشد، یعنی هرگاه انسان به زوایای قلب خود و اعماق روح خود پی ببرد، نور الهی و توحید كه در درون فطرت اوست، بر او آشكار می‏شود، و از «معرفهالنفس» به «معرفهالله» می‏رسد، بی آن‏كه نیازی به دلیل و استدلال داشته باشد.

5- این حدیث می‏تواند ناظر به «مساله صفات خدا» باشد، به این معنی كه هركس خویشتن را با صفات ویژه ممكنات و مخلوقات كه در اوست‏بشناسد، به صفات پروردگار پی خواهد برد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

6- مرحوم علامه مجلسی تفسیر دیگری از بعضی از علما درباره این حدیث نقل می‏كند و حاصل آن این است كه:

«روح انسان یك موجود لطیف لاهوتی است در صفت ناسوتی (یعنی از جهان ماوراء طبیعت است كه با صفات عالم طبیعت ظاهر گشته) و از ده طریق دلالت بر یگانگی و ربوبیت خداوند می‏كند:

1- از آنجا كه روح مدبر بدن است می‏دانیم كه جهان هستی مدبری دارد!

2- از آنجا كه یگانه است دلالت‏بر یگانگی خالق دارد!

3- از آنجا كه قدرت بر حركت دادن تن دارد دلیل بر قدرت خداست!

4- از آنجا كه از بدن آگاه است دلیل بر آگاهی خداوند است!

5- از آنجا كه سلطه بر اعضاء دارد دلیل بر سلطه او بر مخلوقات است!

6- از آنجا كه قبل از بدن بوده و بعد از آن نیز خواهد بود دلیل بر ازلیت و ابدیت خداست!

7- از آنجا كه انسان از حقیقت نفس آگاه نیست دلیل بر این است كه احاطه به كنه ذات خدا امكان ندارد!

8- از آنجا كه انسان محلی برای روح در بدن نمی‏شناسد دلیل بر این است كه خدا محلی ندارد!

9- از آنجا كه روح را نمی‏توان لمس كرد دلیل بر این است كه خداوند لمس كردنی نیست!

10- و از آنجا كه روح و نفس آدمی دیده نمی‏شود دلیل بر این است كه خالق روح قابل رؤیت نیست!»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

7- تفسیر دیگری كه برای این حدیث به نظر می‏رسد این‏كه جمله «من عرف نفسه فقد عرف ربه» از قبیل تعلیق به محال است، یعنی همان‏گونه كه انسان نمی‏تواند نفس و روح خود را بشناسد

خدا را نیز نمی‏تواند حقیقتا بشناسد.

ولی تفسیر اخیر بعید به نظر می‏رسد و تفسیرهای قبل مناسبتر است و هیچ مانعی ندارد كه تمام تفسیرهای بالا در مفهوم این حدیث‏شریف و پر محتوا جمع باشد.

آری! هركس خود را بشناسد خدا را خواهد شناخت، و خود شناسی راهی است به خدا شناسی و به یقین خداشناسی، مهمترین وسیله تهذیب اخلاق و پاكسازی روح و دل از آلودگیهای اخلاقی است چرا كه ذات پاكش منبع تمام كمالات و فضائل است و از اینجا روشن می‏شود كه یكی از مهمترین گامهای سیر و سلوك و تهذیب نفوس خود شناسی است، ولی خودشناسی موانع زیادی دارد كه در بحث آینده به آن شاره خواهد شد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعجاز روانكاوی، ص ‏6.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعجاز روانكاوی، ص ‏6.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص 22.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره حشر، آیه‏19.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انیشتین، آلبرت، انسان موجود ناشناخته، ص 22.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. امینی آمدی، غرر الحكم، حدیث 9965.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، غرر الحكم، حدیث 9034.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، غرر الحكم، طبق المیزان، ج6، ص ‏173.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان، غرر الحكم، حدیث‏3126.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. محمد محمدی ری شهری، میزان الحكمه، ج3، ماده معرفت، ص 1881.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. امام علی - علیه السلام -، نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه‏409.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تحف العقول، كلمات قصار امام هادی(ع).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره حشر، آیه‏19.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره فصلت، آیه‏53.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره ذاریات، آیه‏21.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره اعراف، آیه‏172.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. محمد حسین، علامه طباطبایی، تفسیر المیزان ج 8، ص ‏307. ذیل آیه‏مورد بحث (باتلخیص).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 92، ص ‏456 و ج 58، ص ‏99، و ج 66، ص ‏293، این حدیث‏به عنوان كلام معصوم علیه السلام و در ج 2، ص 32 از پیامبراكرم صلی الله و آله نقل شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. غرر الحكم، حدیث‏7946.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. تفسیر المیزان، ج6، ص ‏169 (بحث روانی ذیل آیه‏105، سوره مائده).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. راجع به تسلسل، برای توضیح بیشتر به كتاب پیام قرآن ج دوم، ص ‏6 مراجعه كنید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. امینی آمدی، غرر الحكم، حدیث 9965.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، خطبه 1.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بحارالانوار، ج 58، ص ‏99 و 100.

آيت الله مكارم شيرازي - پايگاه بلاغ

لینک به دیدگاه

آگاهی انسان از حقایق هستی همواره یكسان نیست. آگاهی ما نسبت به امور گاه ظنی و گاه یقینی است.

معرفت حقیقی زمانی به دست می آید كه انسان یك حقیقت را همان طور كه در واقع است بشناسد و نسبت به آن یقین داشته باشد. یقین زمانی حاصل می شود كه هیچ گونه تردیدی نیست به درستی آگاهی خود نداشته باشیم. بنابراین معرفت حقیقی اولا مطابق با واقع است و ثانیا یقینی است یعنی به شك و تردید آلوده نیست.

كسی كه دارای معرفت یقینی به حقایق است در واقع به كمال یكی از قوای نفس خود نزدیك تر شده است. قوه عاقله انسان هر چه دارای معرفت یقینی بیشتری باشد دارای كمال برتری است چنان قبلا گفتیم منشا معرفت جویی انسان كمال خواهی اوست یعنی انسان به وسیله معرفت نوعی برتری و كمال را در خود پدید می آورد و چون انسان فطرتا خواستار كمال است به طور فطری خواستار معرفت است هر چه معرفت انسان به حقایق عالم بیشتر باشد و هر چه معرفت او یقینی تر و پیراسته تر از شك و تردید باشد كمال حاصل از معرفت او قوی تر و برتر است بنابراین آدمی به طور فطری خواهان یقین محكم تر و استوارتر است و اگر آن چه انسان به آن معرفت دارد موجود اشرف و كامل تر باشد كمال قوه عاقله انسان نیز برتر خواهد بود پس می توان گفت برترین كمال قوه عاقله انسان شناخت یقینی خداوند است زیرا خداوند كمال مطلق است و هیچ موجودی به درجه كمال او نمی رسد.

معرفت انسان به خداوند همانند دیگر معرفت های او دارای مراتبی است انسان پس از حصول علم به وجود خداوند در حقیقت شك و تردید را از بین می برد و به رتبه یقین می رسد ولی یقین او نیز می تواند رشد كند و استحكام بیشتری یابد.

اولین مرتبه از مراتب یقین را علم الیقین می نامند علم الیقین از طریق استدلال به دست می آید. براهین كلامی و فلسفی موجب علم الیقین می شوند؛ مشروط بر آن كه انسان تحت تاثیر گرایشات نفسانی نباشد بنابراین باید گفت رسیدن به مرتبه علم الیقین نیز نیازمند مجاهده با نفس است فردی می تواند نتایج براهین كلامی و فلسفی را بپذیرد و به آنها معتقد شود كه نفس خود را تربیت كرده باشد و با تمرین و ممارست آموخته باشد كه در مسیر كشف حقیقت از گرایشات نفسانی مزاحم پرهیز كند و فقط تابع حكم عقل خویش گردد تربیت نفس به گونه ای كه در برابر حكم عقل تسلیم باشد، اختصاص به مؤمنین ندارد یعنی فرد غیر مؤمن هم می تواند در این مرحله با نفس خود مبارزه كند و خود را به تابیعت حكم عقل عادت دهد.البته اگر كسی بتواند چنین كاری كند به زودی ایمان در دل او راه خواهد یافت زیرا ایمان به خدا و معارف دین مطابق حكم عقل است.

دومین مرتبه یقین عین الیقین نام دارد در این مرتبه، حقیقت به كمك بصیرت درونی مشاهده می شود و به صورت روشن تر و آشكارتر بر صاحب یقین معلوم می گردد. شخص در مرتبه علم الیقین از طریق لوازم و وسایط حقیقت را در می یافت ولی در مرتبه عین الیقین خود حقیقت را می بیند برای تشبیه گفته اند كه علم الیقین مانند آگاهی از وجود آتش به واسطه مشاهده دود است و عین الیقین همچون آگاهی از وجود آتش با مشاهده خود آن است عین الیقین نیز نیازمند مجاهده با نفس و تصفیه باطن از آلودگی هاست كسی می تواند به این مرتبه برسد كه بر گرایشات نفسانی خود مسلط باشد از ارتكاب گناه پرهیز كند و ریاضت های شرعی را تحمل كند. تفاوت مجاهده با نفس در این مرتبه با مرتبه علم الیقین این است كه در این مرتبه فرد به سبب داشتن علم الیقین به مرتبه نخست ایمان راه یافته و تصفیه باطن خود را باید با تبعیت از شریعت صورت دهد بنابراین می توان درك رتبه عین الیقین را مخصوص مؤمنان دانست. انسان مؤمن در اثر پیروی از فرمان پروردگار خود مرتبه یقین خود را بالا می برد و بر كمال قوه عاقله خویش می افزاید و عمل صالح را نردبان كمال حقیقی خویش قرار می دهد.

مرتبه سوم از مراتب یقین حق الیقین است. در این مرحله انسان خود و همه هستی را فقیر می یابد آن گونه كه فیض دائمی خداوند به آنان می رسد. درك انسان در این مرتبه از مشاهده هم واضح تر و نزدیك تر است. مانند كسی كه داخل در آتش شود.

چنین فردی علاوه بر مشاهده حرارت آتش را با همه وجود احساس می كند پس درك عمیق تر و نزدیك تری از آتش دارد صاحب حق الیقین نیز حضور خداوند را با همه وجود حس می كند و خود را پیوسته دریافت كننده فیض خداوند می بیند رسیدن به این مرتبه با ریاضت ها و مجاهدت های دشوارتری ممكن می شود. باید علایق مادی و دنیایی را ترك گفت و عمل صالح و تصفیه باطن را ادامه داد تا جایی كه حتی تخیلات انسان در اختیار خود او باشد و از آلودگی دنیا پیراسته شود.

مرتبه بالاتر از حق الیقین مرتبه فنا است انسان عارف در اثر سیر و سلوك و انجام ریاضت های شرعی به مرتبه ای می رسد كه خود را نمی بیند و جز وجود خداوند مطلق وجودی را مشاهده نمی كند و در نظر او موجودات دیگر حباب های روی آبند كه هیچ اصالتی ندارند و تنها دریایی كه زیر این حباب ها و كف هاست حقیقت دارد. عارف وقتی كه علم و قدرت و اراده ای جز علم و اراده و قدرت خداوند نبیند به این مقام رسیده است.

دستیابی به این مراتب فقط از طریق ریاضت های شرعی امكان پذیر است و پایداری و خلوص و توكل می خواهد و مهم تر از همه نیازمند راهنمایی معلمان و مربیان آزموده و عارف است سالك این طریق باید از تعلیم و تربیت انسان های راه رفته بهره گیرد و در تمامی مسیر عقل و شرع را چراغ هدایت و میزان سنجش خطا از صواب قرار دهد و به هیچ بهانه ای از این دو تخطی نكند و گرنه در خطر سقوط و در معرض هلاك خواهد بود.

انواع توحید

معرفت حقیقی به خداوند معرفت به وجود و صفات اوست كسی كه به خداوند معرفت دارد به یگانگی او آگاه است اعتقاد به توحید رابطه انسان و خداوند را تشكیل می دهد در نتیجه همه اعمالی كه این عقیده را تقویت می كنند از لحاظ اخلاقی ارزشمند هستند و به كمال حقیقی انسان كمك می كنند از سوی دیگر عقیده به توحید در اعمال و روابط دیگر انسان نیز تأثیر فراوانی دارد. انسان موحد در روابط خود با دیگر انسان ها و محیط به گونه ای عمل می كند كه با رفتار و عمل انسان های مشرك متفاوت است.

توحید عقیده ای ظریف و دقیق است كه شناخت تفصیلی آن نیازمند آگاهی از انواع آن است انواع توحید عبارتند از: توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید در عبادت.

توحید ذات

مقصود از توحید ذات توحید خداوند یگانه است یعنی موجودی كه واجب الوجود است و مبدا همه هستی است یكی است قل هواللَّه احد مثل و مانند ندارد لیس كمثله شی و در مرتبه وجود او موجودی نیست و لم یكن له كفوا احد

توحید صفات

توحید صفات یعنی عقیده به این كه صفات خداوند عین ذات اوست و صفات او نیز یكدیگر یگانه اند یعنی تعدد صفات موجب كثرت در ذات او نیست توحید ذات به این معناست كه موجود واجب دیگری غیر از خداوند و جود ندارد یعنی توحید ذات وجود مثل و مانند را برای خداوند نفی می كند به این معنا كه علاوه بر آن كه خارج از ذات خداوند واجب الوجود دیگری وجود ندارد ذات خداوند نیز منزه از هر گونه كثرت و تركیب است.

توحید افعالی

خداوند همان طور كه در ذات شریك ندارد در فاعلیت نیز شریكی ندارد همه موجودات وابسته به اویند و هیچ فعلی از موجودات مستقل از فاعلیت خداوند نیست و تاثیر هر فاعلی در عالم قائم به خداوند است. انسان اگر چه در سرنوشت خویش مؤثر است ولی این تاثیر را به حول و قوه الهی داراست نه آن كه فاعلی هم عرض با خداوند باشد هر فعل و حركتی در عالم به فعل و اراده خداوند وابسته است و هیچ موجودی وانهاده به خود نیست.

توحید در عبادت

اعتقاد به یگانگی ذات و توحید صفات و افعال خداوند در انسان بینشی پدید می آورد كه او را به برقراری رابطه ای خاص با خدا و جهان وادار می كند. انسانی كه از لحاظ نظری به توحید ذات و صفات و افعال خداوند باور داشته باشد، در عمل به سوی خداوند می شتابد و توحید عملی را در خود محقق می سازد. توحید نظری علاوه بر آن كه كمال قوه نظری نفس است مبدا افعال و رفتاری در انسان می شود كه كمالات دیگری نیز در او پدید می آورد.

توحید در عبادت یعنی یگانه پرستی و تنها از خداوند اطاعت كردن و همه اعمال را برای او انجام دادن اگر چه عبادت به اعمالی همچون نماز و روزه و نیایش خداوند گفته می شود و هر انسان موحد باید این اعمال را برای خدا انجام دهد و در عبادت پروردگار شریكی را راه ندهد ولی عبادت منحصر به این اعمال نیست اگر كسی به كارهای خود جهت الهی بدهد و برای خدا كار كند عبادت كرده است از همین رو حضرت ابراهیم می گوید:

ان صلوتی و نسكی و محیای و مماتی للَّه رب العالمین...

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انعام، 162.

سايت بلاغ

لینک به دیدگاه

عوامل و انگیزه هایی وجود دارند که شخص را وادار به این می کنند تا در مسیر خدا شناسی قدم بردارد و معرفت او را جویا شود این مسأله از نقطه نظر علم اخلاق از اهمیت والایی برخوردار است زیرا انسان با شناختن چنین عوامل و انگیزه هایی می تواند از رهگذر تقویت آنها خودش یا دیگران را در زمینه خدا شناسی به تلاش بیشتری وا دارد و یا با شناساندن و تأیید و تحریک آن ها شخص را وادار کند تا بطور خودکار، دنبال کسب معرفت برود. بنابر این، برای یک معلم اخلاق و مربّی، شناختن این انگیزه ها ضروری به نظر می رسد. چنانکه شناخت راه های تقویت و تحریک آن ها نیز لازم است. از این رو، در این جا ما نیز تا آنجا که مجال داشته باشیم برای بیان مسأله فوق به بررسی برخی از این عوامل و انگیزه ها می پردازیم.

الف ـ از جمله انگیزه هایی که در زمینه مطلق علوم و همه معارف و شناخت های انسان تأثیر مثبت دارد عبارت است از «فطرت حقیقت طلبی». آفریدگار متعال، انسان را به گونه ای آفریده است که فطرتاً و از درون خود طالب شناخت حقایق است و پیوسته در جست و جوی این گمشده خویش به طرح سؤالات و حلّ مسائل در زمینه های متنوّع و موضوعات گوناگون می پردازد و از همین جاست که در زمینه معارف و علوم تاکنون پیشرفت چشم گیری کرده است و فلسفه و علوم مختلف و رشته های گوناگون تخصّصی را که روز به روز انشعاب بیشتری می یابند به وجود آورده و از این رهگذر به اختراعات و اکتشافات و ترقّی و تعالی در زندگی دست یافته است.

حقیقت جویی یک میل فطری و جبری است که در درون هر انسانی ریشه دارد و احیاناً از آن به غریزه کنجکاوی تعبیر می شود. این گرایش، به هر نامی که از آن یاد کنیم، در واقع جزئی از حقیقت انسان است و در سرشت و نهاد انسان و اعماق هستی وی ریشه دارد که هرگاه از آن غفلت کنیم در واقع از بخشی از انسانیت و پاره ای از وجود خویش غفلت کرده ایم. بنابر این، انسانیت و کمال انسانی انسان این اقتضا را دارد تا به جستجوی حقایق و درک آن ها بپردازد و اگر در این کار کوتاهی کند در واقع به انسانیت او لطمه خورده است و تا حدّ حیوانیت و پایین تر، سقوط خواهد کرد.

بنابر این ما می توانیم، با ایجاد پیوند میان «حقیقت جویی» و «کمال جویی» در انسان که از آن عامتر و وسیعتر و عمیقتر خواهد بود و یا بهتر است بگوییم: با آگاهی دادن و تنبّه نسبت به این پیوند واقعی که در بین این دو گرایش وجود دارد، افراد را در این زمینه وادار به تلاش و فعالیت بیشتری کنیم؛ چرا که، هیچ انسانی مایل نیست ناقص باشد و یا در قعر حیوانیت سقوط کند و از انسانیت و کمال انسانی دور شود. و اگر متوجّه شود، کوتاه آمدن در درک حقایق به این معنا خواهد بود، سعی و تلاش خود را، تا آن جا که برایش میسّر باشد، برای پیش گیری از سقوط، بیشتر خواهد کرد، به طرح سؤالاتی می پردازد و آماده پاسخ جویی یا پاسخ گویی به مسائلی می شود که طبعاً، یکی از مهم ترین آن ها این سؤال ریشه دار خواهد بود که: آیا جهان آفریننده ای دارد یا نه؟ و اگر دارد صفات و افعال او چه هستند؟

البته، این غریزه در همه افراد کارآیی لازم را ندارد؛ بلکه، قشر محدودی از اجتماع هستند که این انگیزه در ایشان قوی است و صرفاً به تحریک فطری و به منظور حقیقت جویی، دنبال علم و معرفت و درک حقیقت می روند. غالب کسانی که به دنبال کسب معارف و از جمله توحید و خدا شناسی و مسائل مربوطه می روند دست کم، باید در آنان انگیزه های دیگری نیز به این انگیزه حقیقت جویی ضمیمه شود و آن را تقویت کند تا بتوانند در این مسیر قدم بردارند و کم هستند کسانی که همّت بلند دارند و می خواهند حقایق را و در رأس همه، آفریننده هستی را صرفاً بخاطر درک حقیقت و بالا بردن معرفت خویش مورد جستجو قرار دهند.

شاید بتوان گفت: این که در قرآن، در موارد بسیار فراوانی بر حقّ و حقیقت تکیه می کند تأییدی بر این سخن ماست و خود این اهتمام، دلیل بر این است که قرآن وجود این گرایش را در انسان پذیرفته است و تکیه بر آن را به عنوان یک عامل مؤثّر تربیتی قبول دارد. از این رو، به آیاتی بر می خوریم نظیر آیه:

«الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
(تو که به دنبال حق می گردی) حقّ از پروردگار توست پس نباید از شک کنندگان (و مردّد و دو دل) باشی».

و آیه: «فَهَدَى اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ؛ پس خداوند هدایت کرد کسانی را که ایمان آورده اند، در زمینه آن چه را که در آن اختلاف می کردند از حقّ.

و ....

این گونه آیات وجود چنین گرایشی را در انسان مفروض گرفته است و در زمینه وجود چنین گرایشی از این طریق بطور متنوّع درباره حقّ سخن می گوید؛ زیرا، اگر چنین گرایشی در انسان نباشد؛ اصولاً، این گونه تأکید بر حقّ بی معنی خواهد بود. و از رهگذر وجود این گرایش با تعیین مصداق حقّ آن را جهت می دهد به سوی اهداف خاصّ خود. به عبارت دیگر قرآن کریم اصل فطرت گرایش به حقّ را در انسان پذیرفته است و پس از پذیرش، از دو راه آن را تقویت و تأیید و هدایت می کند یکی از راه دست گذاردن روی این گرایش تنبّه و توجّه دادن انسان بوجود آن و تحریک و برانگیختن آن، و دوم از راه تعیین مصداق و شناساندن حق که باعث روشن تر شدن و مشخص تر شدن متعلق این گرایش و جهت آن و نهایتاً حرکت و فعالیت انسان به سوی شناخت و معرفت حقایق و نیز بزرگترین و بالاترین آن ها که وجود خدای متعال می باشد.

ب ـ انگیزه دیگری که در انسان وجود دارد و به تناسب این بحث می توان روی آن دست گذارد، «حبّ ذات» است که در نقش یک عامل درونی نیرومند، انسان را وا می دارد تا کمالات خویش را دنبال کند و فضیلت و شرافت انسانی را در خویش محفوظ بدارد. از دیدگاه «فلسفه» و «علم النّفس»، یکی از فروع حبّ ذات (یا خود خواهی و خود دوستی) که گاهی نیز از آن به «کرامت خواهی» تعبیر می شود، این است که انسان به شدت خواهان آن است که انسانیتش حفظ شود و با حیوانات فرق داشته باشد. و از آن جا که زندگی و کرامت انسانی و مقام انسانیت ـ بر خلاف زندگی حیوانی مبتنی بر قوانین کور و سیر غریزی که در آن تعقّل و گزینش عقلانی را جایی نیست و یا بسیار ضعیف است ـ کاملاً وابسته به این است که زندگی انسان بر پایه های عقلانی استوار و رفتارش بر گزینش عقلانی متّکی باشد و در چارچوب ایدئولوژی و جهان بینی و قالب ها و استانداردهای معقول و منطقی، ظاهر شود.

بنابر این، در زندگی انسانی، رفتار انسان در قالب های ارزشی و عقلانی ظاهر می شود که آن ها نیز به نوبه خود، مبتنی بر شناخت ها و بینش های عقلانی و در رأس همه آن ها خداشناسی خواهد بود. و به عبارتی اگر انسان خدا را نشناسد، در واقع، جهان بینی صحیح و عقلانی ندارد و با فقدان جهان بینی معقول، از داشتن ایدئولوژی درست محروم خواهد بود که در این صورت، رفتار صحیح و انسانی از وی صادر نمی شود.

در این زمینه به آیات قرآن بر می خوریم که به طرز ظریف و در عین حال، روشنی بر این حقیقت تکیه می کند و کسانی را که فاقد معارف باشند و بر اساس قوانین و اصول عقلانی و منطقی، زندگی خویش را پی ریزی نکرده باشند تا حدّ حیوانات و حتی حدّی پست تر و گمراه تر از حیوانات تنزّل می دهدآن جا که می گوید:

«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّایَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّایُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَّایَسْمَعُونَ بِهَآ أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و محققاً، آفریدیم برای جهنّم بسیاری از جنّ و انس را برایشان دلهایی است که با آن ها نمی فهمند و برایشان چشمهایی است که با آنها نمی بینند و برایشان گوشهایی است که با آن ها نمی شنوند، آنان همانند چهار پایانند، بلکه آنان (از چهار پایان) گمراه ترند آنان همان غفلت زدگان هستند».

در این جا حقیقتی را یادآوری می کنیم که آیات قرآن در دو مورد به این حقیقت پرداخته است در مورد نخست می گوید:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِینَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند کسانیند که کفر ورزیدند پس آنان ایمان نمی آورند».

و در مورد دوم می گوید:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
که بدترین جانوران در پیشگاه خداوند (انسان) کر و لال است کسانی هستند که نمی اندیشند».

اکنون، اگر، این دو آیه را با هم تطبیق کنیم، نتیجه خواهیم گرفت که نبود ایمان معلول یک نوع کوری باطنی و نداشتن علم صحیح و به کار نبردن عقل است. بنابر این، راه کسب ایمان درست، به کار گرفتن عقل و خرد است که از رهگذر آن به معرفت صحیحی دست یابیم تا زمینه پیدایش ایمان در ما فراهم شود.

در واقع آیاتی که همانند آیات فوق این گونه روی ادراکات انسانی تکیه می کنند که فقدان آن را با فقدان انسانیت همراه و همسو می دانند و از این رهگذر می کوشند تا ایشان را وادار به تلاش در مسیر به کار گرفتن اندیشه و اکتساب معارف حقّه کنند نظیر آیه:

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آیا باور داری که بیشتر آنان می شنوند یا می اندیشند نیستند آنان جز همانند چهار پایان بلکه آنان گمراه ترند».

در واقع این گونه آیات را می توان گفت: روی همین انگیزه کرامت خواهی انسان تأکید دارند و بر این اساس که این گرایش در نهاد انسان ریشه دارد به عنوان یک عامل تربیتی از آن در مسیر رشد و تعالی انسان استفاده می کنند. و بدین منظور که میل به کمال و کرامت خواهی در انسان هم تحریک و تقویت و هم به سوی مقصد صحیح آن هدایت کنند، نیندیشیدن و به طرز صحیح استفاده نکردن از قوای ادراکی، نعمت های بزرگ را که خداوند در اختیار بشر قرار داده است، به عنوان سقوط در مقام پست حیوانی مطرح می سازند.

ج ـ سوّمین انگیزه ای که در این زمینه می توان به آن اشاره کرد و در تحصیل معرفت می تواند مؤثر باشد، عبارت است از فطرت حق شناسی و بجای آوردن سپاس و شکر منعم. هر انسان دارای فطرت سالم، هنگامی که مورد احسان شخصی قرار گرفت، خود را مدیون آن شخص می داند و پیوسته در این فکر است که بخاطر این احسان، به نحوی از وی سپاسگزاری کند. چنین تمایلی در اعماق فطرت انسان ریشه دارد و در مواقع مناسب آثار خود را ظاهر می سازد مگر آن که عواملی مانع از تأثیر این گرایش شوند و یا انحرافی در فطرت انسان در اثر برخی از کارها و کردارها به وجود آمده باشد.

از آن جا که انسان در این عالم به تناسب سطح فکر و اندیشه اش، این حقیقت را درک می کند که از نعم فراوانی برخوردار است و هر چه از اندیشه عمیقتر و دقّت فراوانتر برخوردار باشد و بهتر بتواند ظرافتها و نعمت های دقیق تر و ظریف تر را درک کند بیشتر و وسیعتر و عمیقتر خویش را غرق در نعمت ها می بیند و طبعاً، این سؤال برایش طرح می شودکه این نعمت ها از آن کیست؟ و من مورد احسان چه شخصی قرار گرفته ام؟ در اینجا فطرت حقّ شناسی نیز جزء نیرومند ترین عواملی است که وی را در این زمینه وادار به تلاش و جستجو می کند تا منعم خویش را باز شناسد و شکر و سپاس نعم وی را به جای آورد. و یا اگر برایش ممکن باشد حتّی به نحوی این احسان ها و انعام ها را جبران کند. او در واقع این کار را وظیفه انسانی خودش تلقّی می کند و کوتاهی در آن برایش ناراحتی درونی و عذاب وجدان و پشیمانی همراه می آورد. درست مثل کسی خواهد بود که از طریق بانک مبلغ گزافی برایش حواله شده باشد ولی او صاحب پول و امضاء کننده حواله را نشناسد. در این صورت او به حسب فطرت تا آن جا که برایش مقدور باشد سعی در شناخت وی خواهد کرد و این حس حقّ شناسی او را آرام نمی گذارد تا وی را بیابد و به نحوی این لطف او را جبران کند و یا از یافتن وی مأیوس گردد.

در واقع، این یک گرایش فطری و غیر اکتسابی است که خداوند در نهاد انسان قرار داده و بخشی از حقیقت انسان خواهد بود آن چنان که گویی کمبود و نقصی در خویش احساس می کند و در تلاش است تا آن را برطرف سازد و انسانیت خویش را کامل کند.

د ـ انگیزه دیگری که می تواند انسان را وادار به تلاش در مسیر شناخت حقّ کند «تمایل به تقرّب» و نزدیک شدن به یک مقام بلند مرتبه و یک موجود کامل قدرتمند است. انسان در این اندیشه است که اگر خدایی بر جهان هستی حاکم باشد می تواند با هدایت او راه کمال خویش باز یابد و با اطاعت دستوراتش به وی نزدیک شود و در جوار رحمتش قرار گیرد و این به نوبه خود، انگیزه می شود برای این که به جستجو پردازد تا او را بشناسد. و این در واقع جزء خواست های فطری انسان است و از حبّ ذات و حبّ کمال وی منشعب می شود.

تمایل به نزدیک شدن به یک شخص قدرتمند و دارای مقام و منزلت و ایجاد ارتباط با وی را در زندگی روزمره و حرکات و رفتار و گفتار معمولی افراد می توان با کمی دقّت به خوبی احساس کرد. بسیار اتّفاق می افتد و برخورد می کنیم به افرادی که فی المثل با طرح یک داستان در واقع می خواهند صریحاً یا تلویحاً، ارتباطشان را با یک شخصیت اظهار کنند و به عنوان یک مسئله مهمّ و مطلوب و یک امتیاز جالب که واجد آن هستند آن را به رخ دیگران بکشند و به آن افتخار و خود نمایی کنند.

بنابراین، تمایل به نزدیک شدن به موجود کامل، فطری انسان است. حال اگر یک موجود، فوق همه موجودات و کامل مطلق باشد، قطعاً، تقرّب به او با تقرّب به موجودات دیگر به هیچ وجه قابل قیاس نخواهد بود. چرا که، اگر بخواهیم مفهوم کمال مطلق را در مبدأ متعال و آفریننده هستی باز شناسیم متوجّه خواهیم شد آن چنان کمالی است که اگر همه بزرگان عالم را از سلاطین و زمامداران حق و باطل تا علماء و دانشمندان بزرگ و کلیه جمال ها و ثروت ها را در نظر بگیریم در مقایسه با آن کمال مطلق الهی چیزی به حساب نمی آیند و هم چون قطره کوچکی است در کنار دریایی عظیم. و با توجّه به این حقیقت چگونه می توان نزدیک شدن به چنین مقامی عظیم را با نزدیک شدن به این شخصیت های انسانی ظاهری که بندگان اویند مقایسه کرد و به جای تعبّد و تقرب به وی به دیگران پیوست.

این اندیشه ژرف انگیزه عمیقی را در انسان زنده و تحریک می کند و احیاناً، به صورت یک عطش شدید سیراب نشدنی، انسان را به دنبال آن کمال مطلق به جستجو وا می دارد تا از رهگذر عرفان وی از این آب زلال و گوارا بیاشامد و به نسبت معرفتی که یافته است از آن بکاهد. و پس از شناخت به عبادت و پرستش وی همّت گمارد تا در پیشگاه او منزلت یابد و با نزدیک شدن به او در جوار رحمتش قرار گیرد.

بدیهی است ذکر این مثال ساده برای کسانی مفید است که هنوز در ابتدای راهند؛ ولی، آنان که راه را طی کرده و به مراحلی از تقرّب و تعالی رسیده اند؛ طبعاً، از چنین مثال هایی بی نیاز خواهند بود.

آن چه تا کنون نام بردیم اصیلترین انگیزه هایی بودند در انسان که در این زمینه مؤثّرند هر چند که در این جا لازم است یاد آوری کنیم که باعثیت و انگیزندگی این انگیزه ها در مردم معمولی و در عامّه مردم زیاد قوی نیست و انگیزه حقیقت طلبی یا حقّ شناسی یا کرامت خواهی و یا تقرّب به موجود متعالی به تنهایی در اکثریت مردم نمی توانند نقش زیادی داشته و آنان را وادار به حرکت در میدان خداشناسی کنند. بجز تعداد کمی از مردم و قلیلی از انسان های برتر که تحت تأثیر این ارزش ها و انگیزه های متعالی انسانی قرار دارند و صرفاً بخاطر حقیقت طلبی و حق شناسی و کرامت خواهی و صرفاً برای تقرّب یافتن و منزلت پیدا کردن در پیشگاه خداوند ربّ انسان ها به تلاش و جستجو می پردازند و به دنبال خدا شناسی و پرستش وی می روند. البتّه انگیزه های دیگری را میتوان نام برد که چون فهم آن ها آسان تر اثرشان محسوس تر و منفعت آن ها نقدتر است، در سطحی وسیع تر و قشری عمیق تر از مردم می توانند مؤثّر و محرّک باشند؛ چرا که نفع و ضرر و یا لذّت و الم آن ها برای همه محسوس و قابل درک خواهد بود و می توانند عامّه مردم را تحت تأثیر خود به حرکت و تلاش وا دارند. و ما در این جا تعدادی از آن ها را نام می بریم.

هـ ـ یکی از انگیزه های نوع دوّم انگیزه «منفعت طلبی» است انسان ها معمولاً به دنبال کسب منافع مادی و دفع ضررها در تلاشند و همه حرکت ها و تلاش ها و گفتار و رفتار خویش را بر این اساس تنظیم می کنند.

اکنون اگر انسان که عمیقاً تحت تأثیر چنین انگیزه ای قرار دارد احتمال دهد که می تواند با اطاعت خداوند به منافعی دست یابد، همین احتمال کافی است که او را به تلاش و کوشش وادار خواهد کرد تا خدا را بشناسد و به اطاعت او بپردازد. و دقیقاً، همان طور که احتمال دست یابی به منفعت، انسان را وا می دارد تا با رنج فراوان و زحمت بسیار کرات آسمانی را کشف کند به امید وصول به نتایج و منافعی که احتمالاً، از آن عاید انسان می شود، در مورد خدا شناسی نیز این احتمال روشن تر و کامل تر تأثیر خود را می نهد و انسان را در زمینه خدا شناسی وادار به تحقیق و جستجو می کند.

ولی، سؤال این است که این احتمال از کجا و چگونه در ذهن انسان به وجود می آید؟ پاسخ این است که آمدن انبیاء و آوردن کتب آسمانی با همه وعده هایی که همراه دارند، کافی است که چنین احتمالی را در ذهن انسان ها به وجود آورد که شاید در واقع خدایی باشد و سر رشته کارها به دست او باشد و شاید اطاعت خداوند، منافعی را در مال و بدن انسان و یا در امور اجتماعی به دنبال داشته باشد، سلامتی انسان را بیفزاید، جنایت و تجاوز و سرقت را در جامعه کم کند، امنیت و آرامش و آسایش انسان ها را در جامعه افزایش دهد و آن چنان که خداوند در قرآن فرموده است:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و اگر مردم بلاد ایمان آورند و تقوا پیشه کنند باز می کنیم بر (روی) آنان برکاتی را از آسمان و زمین».

آری این ها و نظایر این شایدها و احتمال ها کافی است برای این که انگیزه «منفعت طلبی» در انسان ـ که پیوسته به دنبال همین شاید ها و احتمال ها انسان را تحریک می کند ـ وی را وادار به تلاش و جستجو در خداشناسی کند تا به تحقیق و اندیشه، بحث و بررسی، مطالعه و مذاکره و تعلیم و تعلّم بپردازد و این عطش درونی را اشباع سازد؛ چرا که، انسان از آن جا که قویاً حسّ گراست و تحت تأثیر عمیق ادراکات حسی و لذایذ ظاهری و مادّی قرار می گیرد قطعاً توجّه به این منافع مادّی این جهان بیش از توجّه به جنبه های معنوی آن جهانی وی را تحت تأثیر قرار می دهد و از این رو، در زمینه تربیتی نیز از این عوامل به نحو شایسته ای می توان استفاده کرد.

و ـ دوّمین انگیزه ای که در سطح عمومی می تواند در این زمینه تأثیر عمیق داشته باشد عبارت است از انگیزه «رنج گریزی» یا «دفع الم» که در واقع می توان گفت: همراه انگیزه منفعت طلبی که قبل از این نام بردیم دو رویه یک سکّه به حساب می آیند و همانند آن، سیمایی از حسّ گرایی انسان شمرده می شود.

انسان برای ایجاد امنیت از درد و رنج ها و عذاب های دنیوی و فرار از درندگان و بیماری ها و جنگ ها و خطرهای فراوانی که در این جهان مادّی در کمین اویند؛ دائماً، در اندیشه و برنامه ریزی و تلاش است. و این انگیزه در وی آن چنان قوی است که بیشترین نیروها و تلاش ها و فرصت ها و سرمایه های انسانی را به خود اختصاص می دهد. تا جایی که می توان گفت: یکی از عوامل مهم مسابقات تسلیحاتی قدرت ها و ابر قدرت ها و صرف نیرو ها و استعدادهای مهمّ انسانی در ساختن سلاح های ویرانگر اتمی، شیمیایی و بیولوژیک و یا دست زدن به اعمال دیکتاتوری و زیر پا گذاردن کرامت انسانی همین انگیزه ترس از دشمن مقابل و خطرها و رنج ها و زیان ها است که ممکن است ـ در صورت کوتاه آمدن در این زمینه ها ـ متوجّه او شود و امنیت او را تهدید می کند.

بنابر این، این یک عامل قوی و یکی از ابعاد نیرومند انسانی است که در زمینه های تربیتی و جهت دهی در تکامل انسان، به خوبی می توان بر آن تکیه کرد و حتی بیش از انگیزه های متعالی انسانی که قبلاً نامشان را بردیم در مورد عامّه مردم و بیش تر انسان ها که با ادراکات ظاهری و سطحی و مادّی این جهان سر و کار دارند و از ادراکات بالاتر غافلند، می توان و بهتر است بگوییم: لازم است از این انگیزه های سطحی محسوستر استفاده کرد.

قرآن وجود این دو انگیزه «منفعت طلبی» و «رنج گریزی» را در انسان پذیرفته است و در حدّ وسیعی از وجود آن دوف برای پرورش و تربیت انسان در سطوح مختلف و موارد گوناگون استفاده می کند. مانند:

«وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُكَ وَ لَا یَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِینَ وَ إِن یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ‏و إِلَّا هُوَ وَ إِن یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلَا رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و غیر از خدا مخوان (به خدایی) آنچه را که به تو نفع و ضرری نمی رساند که اگر (چنین) کردی پس در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود و اگر خداوند زیانی به تو رساند هیچ شخصی که خنثی کننده آن (یا جبران کننده آن) باشد نیست مگر خود او و هرگاه خوبی ترا خواهد پس (هیچکس) منع کننده فضل و (و انعام) او نیست و آن (فضل) را به هر که از بندگانش که خواهد می رساند».

زـ از جمله عوامل و انگیزه های مادّی که در این زمینه مؤثّر است و می تواند به کار آید «میل به آسایش و آرامش روانی» است. انسان در پرتو اعتقاد و ایمان به خداوند آن چنان است که گویی تکیه گاهی محکم و یار و یاور و حامی و پشتیبانی بسیار دلسوز و نیرومند برای خود پیدا کرده است و این باعث احساس آرامش خاطر و اطمینان نفس وی می شود.

یکی از مسائل مهمّی که در دنیای انسان ها مطرح بوده و روز بروز بیشتر طرح می شود، رنج های روانی انسان هاست. تحقیقات و مطالعات زیادی در زمینه روان شناسی شده برای این که راه برطرف کردن و مبارزه با پریشانی و اضطراب های روحی را کشف کنند تا از این رهگذر خدمتی به انسان و جامعه انسانی شده باشد. و ما می دانیم که اعتقاد به خدا و انس گرفتن با وی، بهترین آرامش روحی را برای شخص مؤمن به ارمغان می آورد و این خود انگیزه مهمّی می تواند باشد برای انسان هایی که به دنبال این گمشده یعنی آرامش روانی در تلاش و جستجو هستند، در این مسیر گام بردارند و خدای آرامش بخش را ـ که می فرماید:

«أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
توجّه کن که با یاد خدا دل ها آرامش یابند».

ـ جستجو کنند و در شناخت و معرفت وی همّت ورزند.

اکنون، اگر فرض کنیم که انسان ـ که این همه درگیر رنج و پریشانی و اضطراب است و تمایل شدیدی به آرامش دارد و برای فراهم کردن آن این همه حاضر است تلاش کند و هزینه های فراوانی را متحمّل شود ـ گرچه ایمان و اعتقاد هم به این حقیقت نداشته باشد همین که احتمال دهد از این طریق هم می توان به آرامش دست یافت و با آلام و رنج هایی که باعث فرسایش انسان و خستگی روان وی می شود مبارزه کرد، طبیعی است که همین احتمال باعث جدیت و تلاش وی در مسیر خدا شناسی خواهد شد. کسانی که این حقیقت آن چنان برایشان ارزشمند است که آماده اند همه دار و ندار خود را و کسانی که ثروتمندند حاضرند هم ثروت کلان خود را برای تحصیل آن هزینه کنند، طبیعی است که اگر حتی احتمال ضعیفی بدهند که برای یافتن آن باید از این راه بروند تلاش خود را به این سو هدایت خواهند کرد. البته، ما که در یک جامعه مسلمان زندگی می کنیم و خود نیز از نعمت ایمان و در پرتو لطف الهی از آسایش نسبی برخوردار هستیم، شاید نتوانیم آن چنان که شایسته است مفهوم این سخن را درک کنیم؛ ولی افراد و جوامعی که از نعمت ایمان بی بهره اند زندگی را پوچ می دانند احساس خلاء می کنند، تکیه گاهی برای خود نمی بینند، آینده را تاریک و مبهم تصوّر می کنند از اضطراب و وحشت و دلهره رنج خواهند برد و هر چند تمام نعمت های مادّی برایشان فراهم باشد آن چنان که شایسته است از آرامش برخوردار نیستند و در برابر حوادث کوچک نیز به سختی استقامت می کنند و در مقابل آنان، شخص مؤمن و خدا شناس در برابر حوادث استوار است و خویشتن را از دست نمی دهد و آن چنان که در روایت آمده است:

«المُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ العَواصِفُ؛ مؤمن چون کوه استوار است که طوفان ها وی را از جا نمی کنند و متزلزل نمی سازند».

بنابراین، انسانی که هنوز به معرفت الهی دست نیافته؛ ولی، به سختی به دنبال تحصیل آرامش روحی است، دست کم، وقتی احتمال داد پرستش و یاد خدا مایه آرامش دل باشد به عنوان یک وسیله احتمالی در صدد کسب معرفت خدا بر خواهد آمد.

ح ـ عامل دیگر کسب منافع و مصالح بشری است. تمام جوامع بشری از فساد ها و تباهی هایی که جوامع بشری درگیر آنند و می رود تا بعضی از جوامع را در لجن فرو برد رنج می برند و مصلحان و اندیشمندان در این اندیشه اند تا برای رهایی از فساد و سقوط راهی پیدا کنند. اکنون، اگر احتمال بدهند خدایی هست که می تواند راه رهایی را به انسان بیاموزد، این در واقع گمشده انسانی است که قطعاً برای پیدا کردنش به دنبال او خواهند رفت. و این نیز یک انگیزه نیرومندی است که انسان را در زمینه خداشناسی وادار به تلاش می کنند و افراد به نسبتی که دردهای اجتماعی را درک کنند به همان میزان در این میدان تلاش خواهند کرد.

البتّه، در جوامع الهی و اسلامی نیز احیاناً، چنین نابسامانیها و مشکلاتی وجود دارد ولی، اوّلاً، این نابسامانی ها در مقایسه با بدبختی هایی که گریبانگیر جوامع از خدا بی خبر است قابل ذکر نیستند و ثانیاً نابسامانی های جوامع اسلامی نیز از ضعف ایمان و درست و دقیق عمل نکردن به دستورات خدا به وجود آمده و به میزانی که این نقاط ضعف برطرف و دقّت در عمل بیشتر شود آن نابسامانی ها نیز برطرف خواهد شد.

در خاتمه از این بحث به این نتیجه رسیدیم که انگیزه های مختلفی در انسان می توانند منشأ خدا شناسی او شوند که اصول کلّی آن ها عبارتند از: انگیزه های حقیقت طلبی، کمال طلبی، حبّ ذات، حقّ شناسی، جلب نفع و دفع ضرر که بعضی از آن ها دارای شقوق مختلفی نیز هستند. و ما می توانیم با تحریک و تقویت و جهت دهی به آن ها در زمینه تربیت و پرورش انسان و رشد و تعالی وی تلاش مفیدی داشته باشیم و معرفت و خداشناسی را در او ایجاد کرده و به رشد و کمال آن کمک کنیم.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بقره، 147.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعراف، 179.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انفال، 55.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انفال، 22.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. فرقان، 44.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعراف / 96.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. یونس، 107ـ 106.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. رعد / 28.

آيت الله مصباح يزدي - با اندکي تصرّف و تلخيص از کتاب اخلاق در قرآن، ج1، ص 280 ـ 299

لینک به دیدگاه

عواملی همچون عادات ذهنی، خوف از مخالفت اجتماع و هراس از مسئولیت و محدودیت، مانع شناخت خداوند می شود در این نوشتار به توضیح موانع این شناخت خداوند می پردازیم.

1 - پیروی از هوای نفس

پیروی از هوای نفس به معنای مخالفت با فرمان عقل، شرع و یا وجدان اخلاقی است. هر گاه كسی آن چه را كه به واسطه نور عقل و یا هدایت شرع و وجدان اخلاقی خود نادرست می داند انجام دهد قوای ادراكی و قوه عاقله او دچار ركود و ناتوانی می شود و از درك حقایق و حتی روشن ترین حقیقت یعنی خدای عالم عاجز می شود.

خداوند در آیه 23 از سوره مباركه جاثیه می فرماید: أفرءیت من اتخذ الهه هویه و اضله اللَّه علی علم و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه فمن یهدیه من بعد اللَّه افلا تذكرون. آیا دیدی و تعجب نمی كنی از كسی كه هوای خویش را معبود خود قرار داد در حالی كه او معبود حقیقی خویش را می شناسد و خداوند او را كه می داند معبود حقیقی كیست گمراه گردانید و بر گوش و قلبش مهر زد و بر دیده اش پرده نهاد؟ چه كسی پس از خدا او را هدایت خواهد كرد؟ آیا پندنمی گیرید؟

معبود قرار دادن هوای نفس به معنای پیروی از هوای نفس است و پیروی از هوا موجب زوال عقل و قوه شناخت انسان است امیرمؤمنان علی(ع) فرموده اند: الهوی شریك العمی

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در این فرمایش گهربار امام هوای نفس را به منزله و همدوش نابینایی معرفی كرده اند و مقصود آن است كه هوای نفس قوه شناخت انسان را از بین می برد امام علی در عبارتی دیگر می فرمایند: چه بسیار عقلی كه تحت سیطره هوای نفس قرار می گیرد.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

وقتی عقل اسیر هوا شود، دیگر قادر به انجام وظیفه اصلی خویش كه شناخت حقایق و تمییز نیك و بد از یكدیگر است نخواهد بود.

ایشان در فرمایش دیگری چنین راهنمایی فرموده اند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به وسیله عقلب با هوای خود مبارزه كن

این جمله بیانگر رویارویی همواره عقل و هواست زیرا همان طور كه هوای نفس قوای ادراكی و خرد انسان را ناتوان می سازد تنها راه مبارزه با هوای نفس عقل انسان است با عقل می توان به جنگ هوای نفس رفت و از پیروی آن پرهیز نمود.

2 - محبت دنیا

یكی از موانع شناخت، محبت افراطی است. به طور كلی می توان گفت محبت خارج از اندازه قوای ادراكی و شناخت فرد را مختل می كند هر گاه فردی به شخص، مقام یا شی ای محبت بیش از حد داشته باشد نخواهد توانست زشتی ها كمبودها و مضار محبوب خود را ببیند و بپذیرد و سخن مخالفان محبوب خود را نیز نخواهد شنید امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
چشم محب از دیدن عیوب محبوب نابیناست و گوشش از زشتی بدی های او ناشنواست.

بنابراین می توان گفت شناخت موضوعات مورد علاقه و محبت شدید دشوار است چنان كه مشهور است «حب الشی یعمی و یصم» از پیامبر اكرم(ص) نیز روایتی به همین مضمون نقل شده است به همین ترتیب می توان گفت وقتی چیزی مورد علاقه شدید باشد نه تنها شناخت آن دشوار می شود بلكه شناخت مخالفان آن نیز دشوار خواهد بود زیرا شخص محب همواره به مخالفان محبوب خود به دیده تردید و گاه دشمنی نظر می كند و نمی تواند محاسن و فواید مخالفان را بشناسد.

یكی از قضاوت های رایج میان دنیا پرستان و دلبستگان به حیات دنیا این است كه گمان می كنند خداپرستی با بهره مندی از مواهب دنیا سازگار نیست بحث درباره دنیا در فصل مستقلی خواهد آمد ولی اجمالا باید بدانیم كه از دید موحدان دنیا و نعمت های آن مخلوق خداست. انسان موحد كه عاشق خداست به هر چیز به دیده نشانه و گواه وجود خداوند می نگرد نعمت های دنیا نیز از دید انسان موحد مذموم و ناپسند نیست؛ آن چه ناپسند و مذموم است دلبستگی به دنیاست ولی انسان های سطحی نگر و نزدیك بین، خدا، انبیاء و شرایع را با بهره مندی از دنیا مخالف می بینند پیشاپیش در برابر اندیشه خدا پرستی موضع مخالف می گیرند و وجود خدا و دین را انكار می كنند.

محبت دنیا چشم و دل دنیا پرستان را كور كرده و دیگر قدرت دیدن حقایق برتر را ندارند امیرمؤمنان علی(ع) می فرمایند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به سبب محبت دنیا گوش ها از شنیدن حكمت ناشنوا و قلب ها از روشنایی بصیرت نابینا می شود.

به همین دلیل ایشان بنابر نقل امام صادق(ع) در موعظه ای فرموده است:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
دنیا را رها كن زیرا محبت دنیا انسان را كور و كر و گنگ می كند و مردم را ذلیل می كند.

محبت دنیا موجب غفلت از حقیقت و انكار آن می شود و جهل و غفلت و حقیقت اولین مانع رسیدن به كمال است از این رو امام صادق(ع) فرموده اند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آغاز و منشا همه كجروی ها محبت دنیاست.

3 - سطحی نگری

نگاه سطحی و نزدیك بین، مانع شناخت عمیق امور است انسان هایی كه دچار قضاوت عجولانه هستند و به ظنون خود در قضاوت بسنده می كنند به معرفت یقینی و استواری دست نمی یابند و آنان كه حواس محدود بشری را یگانه ابزار شناخت می دانند از شناخت حقایق برتر از حس محرومند. وجه مشترك این گونه افراد را می توان سطحی نگری و نزدیك بینی نامید.

قرآن كریم اعتماد بر ظن را در موارد بسیاری موجب گمراهی دانسته است آیات گوناگونی منشا شرك مشركان را پیروی از ظن و گمان معرفی كرده است دیدگاه قرآن درباره ظن و گمان این است كه در شناخت واقع نباید به ظن اعتماد كرد. تا زمانی كه علم یقینی نداریم نمی توانیم بگوییم حقیقت را شناخته ایم. علم یعنی معرفت به چیزی همراه با عدم احتمال نقیض آن ولی در ظن و گمان همواره احتمال خلاف وجود دارد قرآن كریم می فرماید: ان الظن لا یغنی من الحق شیئاً

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
گمان در وصول به حقیقت هیچ سودی نمی رساند.

بالاترین حقیقت كه وجود خداوند است و برترین عقیده كه باور به یگانگی اوست برای كسانی شناخته می شود كه بر ظنون خویش تكیه نمی كنند و عقاید خود را بر پایه استوار علم بنا می كنند آنان از شرك و الحاد مصون هستند و دیگران كه بر ظن و گمان تكیه دارند در خطر انكار خدای یگانه اند.

باز می فرمایند: الا ان للَّه ما فی السموات و من فی الارض و ما یتبع الذین یدعون من دون اللَّه شركاء ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
آگاه باش كه هر كه در آسمان ها و هر كه در زمین است از آن خداست و كسانی كه غیر از خدا شریكانی را می خواند از حق پیروی نمی كنند. بلكه اینان جز از گمان پیروی نمی كنند؛ و جز تخمین زدن كاری نمی كنند.

از دیگر مصادیق سطحی نگری و نزدیك بینی، اعتماد به حواس ظاهری و بسنده كردن به آنهاست. افراد حس گرا امر غیر محسوس را كه حواس ظاهری قادر به درك آن نیست منكر می شوند. آنها مشهودات و محسوسات خود را بررسی نمی كنند، تا منشأ آنها را تشخیص دهند. چه بسا منشأ این امور مشهود موجود دیگری باشد كه هم اكنون آن را نمی بینیم و یا اصولا قابل مشاهده حسی نباشد بنی اسرائیل مردمی نزدیك بین و حس گرا بودند. آنان به سبب اعتماد بیش از حدی كه بر حس خود داشتند فریب سامری را خوردند و مجسمه ناتوانی را معبود پنداشتند در حالی كه هیچ یك از آثار هوشیاری آگاهی و توانایی در آن دیده نمی شد سامری از زینت های مردم گوساله ای ساخت كه صدایی از آن شنیده می شد آن گاه به بنی اسرائیل گفت این گوساله معبود شما و موسی است: فاخرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهكم و اله موسی فنسی؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پس برای آنان پیكر گوساله ای كه صدایی داشت بیرون آورد و او و پیروانش گفتند: این خدای شما و خدای موسی است و پیمان خدا را فراموش كردند.

آنان فریب سامری را خوردند زیرا هنگامی كه صدای مجسمه را شنیدند آن را نشانه حیات پنداشتند و این نشانه را كافی دانستند. خداوند درباره این عمل بنی اسرائیل این گونه قضاوت می كند: افلا یرون الا یرجع الیهم قولا و لا یملك لهم ضرا و لا نفعا

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مگر نمی بینند كه گوساله پاسخ سخن آنان را نمی دهد و به حالشان سود و زیانی ندارد؟

این آیه در واقع بنی اسرائیل را سرزنش می كند كه چرا در مشهودات خود تدبر نكرده اند و از خود نپرسیدند كه این گوساله چرا از پاسخ سخنان ما عاجز است و از خود نپرسیدند: چگونه موجودی كه سود و زیانی برای ما ندارد و قدرت بر سود رساندن و ضرر زدن ندارد معبود ما باشد؟

در این آیه ساده اندیشی و سطحی نگری بنی اسرائیل محكوم شده است ویژگی حس گرایی و دوری از تعقل در موارد دیگری نیز از بنی اسرائیل دیده شده است. آنان از پیامبر خود می خواستند كه خدا را به آنان نشان دهد به طوری كه بتوانند با چشمان خود خدا را مشاهده كنند: فقالوا ارنا الله جهره

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بنی اسرائیل به موسی گفتند: خدا را آشكارا به ما بنمای.

و اذا قلتم یا موسی لن نومن لك حتی نری اللَّه جهره فأخذتكم الصاعقه و انتم تنظرون

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به یاد آورید آن گاه كه گفتید: ای موسی، تا خدا را آشكار نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالی كه می نگریستند صاعقه شما را فرا گرفت.

حس گرایی افراطی باعث محرومیت از شناخت حقایق غیر مادی است و كسانی كه این ویژگی را دارند قادر به شناخت خداوند نیستند و هرگز به آفریدگار جهان ایمان نمی آورند.

4 - عادات فكری و تقلید از پدران

انسان زندگی خود را بر پایه اعتقادی خاص درباره انسان و جهان بنا می كند و این عقاید زیر بنای نظام زندگی و آرزوها و آرمان های اوست دگرگون كردن این عقاید كار دشواری است، زیرا تغییر آنها برخلاف عادات فكری و عملی مردم است مقاومت اقوام گوناگون در برابر رسالت انبیاء نمونه ای از این دشواری است: فلما جاءهم موسی بایاتنا بینات قالوا ما هذا الاسحر مفتری و ما سمعنا بهذا فی آبائنا الاولین:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
پس چون موسی آیات روشن ما را برای آنان آورد گفتند: این جز سحری ساختگی نیست و از پدران پیشین خود چنین چیزی نشنیده ایم.

كسانی كه به شیوه ای از اندیشه و زندگی عادت كرده اند به دشواری می توانند آن را مورد ارزیابی قرار دهند و با معیار عقل آن را بسنجند در چنین وضعیتی بسا افكار خلاف عقل كه پذیرفته می شود و هیچ كس به نادرستی آن توجه نمی كند: و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللَّه قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا و لو كان آباؤنا هم لا یعقلون شیا و لا یهتدون

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و چون به آنان گفته شود: از آن چه خدا نازل كرده است پیروی كنید می گویند: نه بلكه از چیزی كه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می كنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزی را درك نمی كرده و به راه صواب نمی رفته اند باز هم در خور پیروی هستند.

عادت فكری و عملی برای كسی كه حق را به معیار خرد و وجدان نمی سنجد به یك اندازه گمراه كننده است مخالفان انبیاء هم با عقاید توحیدی و هم با دستورات عملی انبیاء مخالفت می كرده اند منشا این مبارزه و مخالفت عادات فكری و عملی آنها بود.

داستان مبارزه بت پرستان با حضرت ابراهیم نمونه ای از مقاومت در برابر عقیده حق به سبب عادات فكری است.

در قرآن كریم آمده است كه حضرت ابراهیم بت پرستی را محكوم كرد و از مردمش پرسید كه آیا بت ها صدای شما را می شنوند؟ آیا نفع و ضرری دارند؟ و مقصود آن حضرت این بود كه چگونه موجودی ناشنوا و ناتوان را می توان پرستید. در پاسخ گفتند: ما پدران خود را پرستش كننده این بت ها یافته ایم و به این راه ادامه می دهیم: قالوا وجدنا آباءنا كذلك یفعلون؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
گفتند: بلكه پدران خود را یافتیم كه چنین می كردند.

اعمال زشت مشركان و استدلال آنان در برابر پیامبر گرامی اسلام نیز نمونه ای از عادات عملی است كه موجب مخالفت با حق می شود در تفاسیر گفته اند كه مشركان مكه عریان بر گرد كعبه طواف می كردند و این عمل را عبادت می پنداشتند. پیامبر اكرم(ص) طواف در حالت عریان را ممنوع ساخت. مخالفان پیامبر عمل پدران خود را به عنوان حجتی در مخالفت با آن حضرت مطرح می كردند: و اذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آباءنا واللَّه امرنا بها قل ان اللَّه لا یأمر بالفحشاء اتقولون علی اللَّه ما لا تعلمون

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و چون کار زشتی می كنند می گویند: پدران خود را بر آن یافتیم و خدا ما را بدان فرمان داده است بگو قطعا خدا به كار زشت فرمان نمی دهد آیا چیزی را كه نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟

در این آیه گویا زشت كاران عمل پدران خود را دلیلی بر این گرفته اند كه خداوند به این عمل فرمان داده است اینان عمل پدران خود را چنان حجت قاطعی می دانند كه از خود نمی پرسند مگر خداوند به كار زشت فرمان می دهد؟ و بدین سبب هرگز به زشتی عمل خود نمی اندیشند.

5 - رذایل نفسانی

صفات پایدار نفس انسان رفتار و تصمیم های او را تحت تأثیر قرار می دهد. كسانی كه نفس خود را به فضایل آراسته اند در مقام تصمیم گیری و عمل انتخاب شایسته ای دارند و آنان كه نفسشان را به رذایل آلوده اند از انتخاب درست در مقام عمل محروم می مانند عجب و خودپسندی و استكبار از جمله این رذایل است.

امیرالمؤمنین(ع) فرموده اند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
عجب عقل را فاسد می كند.

عجب قدرت شناخت صحیح را از بین می برد و آفت خرد آدمی است امام علی خطاب به فرزند گرامی خود امام حسن مجتبی می فرمایند:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بدان كه اعجاب خودپسندی دشمن صواب رای و سخن درست و آفت خردهاست.

با توجه به این سخنان و با نگاه به تجربه در می یابیم كه خودپسندی قوه تشخیص حقیقت و نیك و بد را ضعیف می كند و موجب گمراهی فكری و عملی انسان می شود.

خودپسندی موجب برتر دانستن خود و استكبار و برتری جویی است و اگر كسی دچار این بیماری نفسانی شود، حق پذیر نخواهد بود.

ان الذین یجادلون آیات اللَّه بغیر سلطان اتیهم ان فی صدور هم الاكبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله انه هوالسمیع البصیر

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در حقیقت آنان كه درباره نشانه های خدا بی آن كه حجتی بر ایشان آمده باشد به مجادله برمی خیزند در دلهایشان جز برتری خواهی نیست و آنان به مقصود خود از مجادله نخواهند رسید. پس به خدا پناه جوی زیرا او خود شنوای بیناست.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نهج البلاغه، رسائل، 31.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. و كم من عقل اسیر تحت هوی امیر، همان، كلمات قصار، 211.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قاتل هواك بعقلك، نهج البلاغه، كلمات قصار، 424.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. عین المحب عمیه عن معایب المحبوب و اذنه صماء عن قبح مساویه، الحیاه، ج 1، ص 156.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. لحب الدنیا صمت الاسماع عن سماع الحكمه و عمیت القلوب عن نور البصیره؛ همان.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. فارفض الدنیا! فان حب الدنیا یعمی و یصم و یبكم و یذل ارقاب؛ همان.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. راس كل خطیئه حب الدنیا؛ شرح چهل حدیث، به نقل از اصول كافی كتاب ایمان و كفر، باب حب الدنیا و الحرص علیها، حدیث 1.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. یونس، 36.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. یونس، 66.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. طه، 88.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. طه، 99.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نساء، 153.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. نساء، 153.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. قصص، 36.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بقره، 170.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. شعرا، 74.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اعراف، 28.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. العجب یفسد العقل، الحیاه، ج 1، ص 258.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. و اعلم ان الاعجاب ضدالصواب و آفه الالباب، نهج البلاغه، نامه 31.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. غافر، 56.

علي شيرواني - اخلاق اسلامي و مباني نظري آن

لینک به دیدگاه

انعکاس های روانی و رفتاری معرفت

افعالی که انسان در ارتباط با خدای متعال انجام می دهد و نیز حالاتی که در همین رابطه در روان انسان پدید آید از معرفتی که نسبت به خدای متعال دارد حاصل خواهد شد، یعنی، بدنبال خدا شناسی، حالات و توجّهات و کیفیات نفسانی خاصّی در انسان پدید می آید که به مقتضای این حالات مخصوص و توجّهاتی که نسبت به صفات الهی می یابد در چارچوب شرائط خاصّ خارجی، افعالی را انجام خواهد داد.

معرفتی را که افراد نسبت به خداوند تحصیل می کنند از جهت عمق و وسعت مفاهیم در سطوحی بسیار متفاوت است و به اصطلاح، عرض عریضی دارد، تا آن جا که تقریباً می توان گفت: مراتب معرفت الله در انسان میل به بی نهایت دارد. فی المثل، معرفتی که عموم مردم درباره خدا پیدا می کنند در حدّ یک شناخت اجمالی از موجودی است که جهان از او بوجود آمده به این معنی که اگر او نمی بود یا بود و نمی خواست جهان بوجود نمی آمد؛ ولی، فوق این مرتبه اجمالی، مراتب بسیار زیاد و متفاوتی وجود دارند که می توانند در تغییر حالات و رفتار و شکل دهی به آن ها تأثیر چشم گیر و نقش مهمّی داشته باشند، تا می رسد به آن معرفتی که خدای تعالی نسبت به ذات خویش دارد و برای هیچ انسانی و هیچ موجود دیگری غیر از خود خداوند، داشتن چنین معرفتی، مقدور و میسّر نیست.

معرفتی که انسان نسبت به خدای متعال پیدا می کند، به تناسب عمق و کمال خود معرفت و مقدار توجّهی که انسان نسبت به معرفت خویش پیدا می کند و مفهومی که از اسماء و صفات الهی در ذهن وی ایجاد می کند حالات خاصّی در انسان بوجود می آورد که بلحاظ مقدّماتش اختیاری است و می تواند مورد امر و نهی اخلاقی قرار گیرد و دارای ارزش اخلاقی باشد. و این حالات نیز بنوبه خود منشأ رفتارهای ویژه ای در انسان خواهند شد.

آیات و روایات نیز احیاناً در مواردی تأثیر معرفت در ایجاد این حالات را مورد توجّه قرار داده اند چنان که خداوند می فرماید: « إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَماء»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
(تنها از میان بندگان خدا این علماء (و خدا شناسان) هستند که از او خشیت دارند). علماء بلحاظ عالم بودنشان این گونه اند؛ یعنی، این علم و معرفت آنها است که حالت و کیفیت نفسانی خشیت الهی را در روانشان ایجاد می کند و چنانکه در روایتی از حضرت رضا ـ علیه السلام ـ آمده: «آن کس که به خدا داناتر باشد او از وی ترسان تر خواهد بود».
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
حضرت امیر ـ علیه السلام ـ در روایتی می فرمایند: «داناترین مردم نسبت به خویش آن کس است که از پروردگارش بیشتر می ترسد»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بلحاظ آن که هر کس خود را بشناسد خدای خود را می شناسد و از وی می ترسد. در هر حال این گونه آیات و روایات نیز بیانگر رابطه وثیقی میان معرفت از یک سو، و حالات نفسانی از سوی دیگر، است که ما در این جا مورد توجّه قرار داده ایم.

در همین جا توجّه به این نکته نیز لازم است که تأثیر معرفت در پیدایش حالات نامبرده بصورت علّت تامّه نیست؛ چرا که، ممکن است معرفت بمعنی تصدیق ذهن و درک یقینی و قطعی عقل بدون احتمال خلاف وجود داشته باشد؛ یعنی، تأثیر آن منوط و مربوط می شود به وجود شرائط دیگر در کنار وجود علم و معرفت و بنابر این، تأثیر معرفت در حدّ تأثیر جزء العله خواهد بود.

این حالات قلبی که بطور کلّی به احساس و عواطف و گاهی اسم های دیگری معروفند، به قلب، از آن جهت که مرکز احساسات و عواطف است، نسبت داده می شوند.

قلب عبارت است از همان روح انسان از آن جهت که دارای قوّه شناخت حصولی و حضوری و دارای احساسات و عواطف خاصّ است. گاهی وجود یک معرفت و ادراک، قلب را چنان بر می انگیزد که حالتی متناسب با آن معرفت پیدا می کند؛ ولی، گاهی هم چنین آمادگی وجود ندارد و زمینه روانی انسان طوری است که با وجود همان علم و معرفت، آن حالت و آن احساس خاصّ را پیدا نمی کند. در چنین وضعی آن قلب را «قسی» و این انحرافی را که در آن بوجود آمده «قساوت» می نامند چنانکه انحراف در بُعد شناختی قلب را «زیغ» گویند. قساوت قلب موجب می شود تا در مورد مقتضی، حالات خوف و خشیت و اشتیاق و نظائر آن ها را در دل انسان حاصل نشود. این حقیقت را هر کسی می تواند هم در درون خود تجربه کند و هم روی اشخاص مختلف دیگر. یک انسان با دقّت در روان خود ملاحظه می کند یک بار وقتی چیزی را فهمید یا توجّه بمعنائی پیدا کرد بدنبالش احساس و تأثر خاصّی پیدا می کند؛ ولی، بار دیگر که همان معرفت و توجّه را یافته است، آن احساس و تأثّر خاصّ را در خود نمی یابد. و یا واعظی را در نظر می گیریم که عدّه ای را بیک نحو موعظه می کند امّا عکس العمل وعظ وی در همه افراد یکسان نیست یکی در حدّی متأثّر می شود که غش می کند و آن دیگری نه تنها متأثر نمی شود؛ بلکه، از تأثّر و غش کردن فرد اول تعجب می کند. این یک مفهوم است و آن دو انسان نیز از این مفهوم درک مساوی دارند؛ ولی، تأثّر و عکس العمل قلبی در آندو متفاوت است.

دیدگاه قرآن در تأثیر معرفت

قرآن کریم در این رابطه دو گروه از انسان ها را در آیات زیادی مطرح می سازد که با هم کاملاً متفاوتند: یک گروه، آنان که دلهایشان تحت تأثیر ادراکات و معارفی که پیدا می کنند قرار گرفته و در نتیجه، خوف و خشیت و حالاتی نظیر آن ها در دلشان و تغییر و تحوّل مثبت در رفتارشان پدید می آید و گروه دیگر کسانی که سنگدلند، تحت تأثیر چیزی قرار نمی گیرند و درباره آنها تعبیر قساوت را بکار می بریم.

در این باره آیات فراوان است و ما در این جا برای نمونه اشاره می کنیم به آیات:

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَآءِ وَالضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ فَلَوْلَآ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا كَانُوا یَعْمَلُونَ»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

(و محققاً (پیامبرانی را) فرستادیم به سوی امّت های پیش از تو پس آنان را به بلا و مصیبت گرفتارشان ساختیم باشد که تضرّع کنند پس چرا هنگامی که بلای ما بسوی شان آمد تضرّع نکردند (برای این که) دل هاشان سخت شد و شیطان آن چه را می کردند در نظر ایشان زینت داد).

و آیه «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَهِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَآءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

(سپس دلهاتان بعد از آن قساوت یافت پس هماهنگ سنگ یا سخت تر گردید (چرا که) بعضی از پاره سنگ ها از شکاف آن ها نهرها جاری شود و برخی از آن ها شکافته شود پس آب از آن جاری گردد و بعضی از آن ها از خشیت خداوند فرو افتد و خداوند از آن چه انجام دهید غافل نیست).

چنانکه «منْ خَشِىَ الرَّحْمَانَ بِالْغَیْبِ وَ جَآءَ بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ »

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
(آن کس که در نهان از رحمان خشیت کند و دل توبه و انابه کننده ای آورد).

(آیات فوق و بسیاری دیگر از آیات بیانگر این حقیقت هستند که دل های مردمان دو گونه اند: گاه نرمند و تحت تأثیر حقائق و معارف حقّه قرار می گیرند و حالات مناسب و ارزشمندی پیدا می کنند که نهایتاً تغییر رفتار انسان را از بدیها و پلیدیها بسوی خوبیها ایجاب می کند، و گاه سختند و ذرّه ای لینت و نرمش و انعطاف در آنها نیست و تحت تأثیر حقائق و معارف و حتی معجزات قرار نمی گیرند و در نتیجه به هیچ وجه دست از کارهای زشت و ناپسند خویش بر نمی دارند.)

ما وقتی در حالات خود مطالعه می کنیم می بینیم در حالات مختلفی و تحت تأثیر بعضی از عوامل مثل احساس محرومیت و غم و اندوهی که برای انسان حاصل می شود دل بی اختیار شکستگی پیدا می کند، که بخاطر رابطه میان روح و بدن، بدنبال آن حالت عصبی خاصّی در انسان و بعد هم ترشّحات چشم و جریان اشک ظاهر می شود. این فطرت و ساختمان قلب است که خدا این طور قرارش داده است تا تحت تأثیر چنین عواملی این گونه حالات را پیدا کند و فی نفسه نمی توان گفت خوب یا بد است؛ بلکه، باید دید عامل این دلشکستگی چیست. اگر دلبستگی به امور پست مادی دنیوی، عامل آن باشد نامطلوب است مثل آن که بچّه بخاطر از دست دادن اسباب بازی خود گریه اش می گیرد که در نظر افراد بزرگتر ناپسند می آید. اما اگر به خاطر محرومیّت از چیزهایی باشد که بر اساس مکتب و بینش دینی و اسلامی ارزشمندند، آن هم ارزشمند خواهد بود. مثل احساس محرومیت از امور معنوی، سعادت ابدی، یا از هدایت و برکات وجود پیامبر و ائمه ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ . یا حتی عدم موفقیت در انجام یک کار خیر هر چند بخاطر عدم توانائی باشد و عقاب و مؤاخذه ای هم نداشته باشد.

در کنار احساس محرومیت که در بالا گفتیم عامل دلشکستگی است، گاهی نیز شوق باعث شکستن دل و جریان اشک می شود وقتی که نعمت غیر مترقّبه ای که مورد علاقه انسان است و در حالی که باور نمی کرد دفعتاً، برای او تحقّق یابد در این صورت نیز این امکان هست که آن چنان متأثر گردد که حالت گریه برای وی حاصل شود که این نوع را گریه شوق گویند در برابر گریه غم و اندوه. این نوع گریه و دلشکستگی نیز همانند نوع قبل چنان که گفتیم: امری است فطری و طبیعی و خدا دل انسان را طوری آفریده که در چنین حالاتی این گونه متأثّر شود. پس نمی توان به خوبی یا بدی آن قضاوت کرد مگر با توجه به عاملی که سبب این حالت شوق شده است.

قرآن در بعضی از آیات از این نوع گریه شوق نیز که تحت تأثیر عوامل ارزشمند مکتبی حاصل شود تعابیر ستایش آمیز دارد چنان که در یک مورد می فرماید:

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَالِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا یَسْتَكْبِرُونَ وَإِذَا سَمِعُوا مَآ أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و تو مییابی نزدیک ترینشان را از نظر دوستی به مؤمنان آن کسانی که گفتند: مائیم نصاری، (و) آن به علّت این است که بعضی از آنان دانشمند و پارسا هستند و استکبار نمی ورزند و هنگامی که شنیدند آن چه را که بر رسول خدا نازل شده است می بینی که اشک از چشمهاشان جاری می شود به علّت آن چه را که از حق شناختند، می گویند پروردگار (ما) ایمان آوردیم پس (نام) ما در زمره شاهدان ثبت فرما».

آنان که مردم خدا پرست و دل نرمی بودند از شنیدن آیات خدا که بر پیامبر و فرستاده ی وی نازل می شد آن چنان ذوق زده می شدند که گریه شان می گرفت و اشک از چشمان شان جاری می شد و خداوند ایشان را در برابر این حالت شان به تعابیر مختلف که در این آیات و بعد از آن آمده است ستایش می کند. پس این گونه گریه شوق که در برابر دریافت امور معنوی است از دیدگاه قرآن امری است مطلوب.

بنابر این، ارزش گریه ها و خنده ها تحت تأثیر عوامل شوق و اندوه و شادی و غم کاملاً، بستگی به ارزش عامل نفسی و خارجی آن ها دارد، اگر آن ها دارای ارزش مثبت باشند این ها هم ارزشمند خواهد بود و اگر دارای ارزش منفی باشند این ها نیز بی ارزشند.

البته به یک معنا می توان گفت: با قطع نظر از عوامل نیز خود این حالات در واقع دارای بار مثبتند و آن دلی که تحت تأثیر هر عاملی، شکستگی پیدا می کند نسبت به دلی که دارای قساوت و خالی از نرمی و انعطاف است از یک نوع ارزش برخوردار خواهد بود هر چند که شکستگی آن معلول دلبستگی به دنیا باشد؛ چرا که، نشان می دهد که دل حساس است و مایه های احساسی و عاطفی در آن نمرده. و به عبارتی دیگر می توان دل ها را بر سه دسته تقسیم کرد که بترتیب عبارتند از: 1) دلهائی که قسّی و فاقد احساس و عاطفه اند که کاملاً بی ارزش و مذموم خواهند بود. 2)دل هائی که نرم و عاطفی و حساس هستند که نسبت به دل های نوع اول از ارزش برخوردارند و به نوبه خود به دو دسته تقسیم می شوند: 1) دلهائی که در برابر عوامل مادّی و دلبستگی های دنیوی حسّاسیت دارند و شکستگی پیدا می کنند که این یک جنبه منفی است. 2) دلهائی که اساساً در برابر جنبه های معنوی و ارزش های والا و الهی حساسند و شکست ناپذیر، که از بالاترین ارزش برخوردار خواهند بود.

(بنابر این، تأثیر علم و معرفت در ایجاد حالات مناسب در دل و رفتار مناسب در اعضاء بصورت تأثیر علّت تامّه نیست؛ بلکه، شرائط و زمینه های دیگری، آن چنان که به تفصیل توضیح داده شد، نیز لازم است. پس شرط کافی نیست؛ بلکه، شرط لازم است که بدون آن نیز پیدایش حالات مثبت روحی و اصلاح اعمال و رفتار میسّر نخواهد بود و تأثر آن در دلهای آماده قطعی و مشهود است). مثلاً انسان اگر عظمت و غنای الهی را درک کند و دریابد که او در ذات خویش همه کمالات را دارد و فاقد هیچ کمالی نیست و درمقابل، هر موجود دیگری جز او در ذات خود فاقد همه کمالات است و هیچ چیز از خودش ندارد چنین تصویری که به اندازه وسعت ذهنی و ظرفیت وجودی خویش از عظمت الهی دارد، یک حالت خاصّ روانی در انسان بوجود می آورد به نام «اخبات» در توضیح این سخن لازمست به کیفیت درک عظمت الهی و آثاری را که بر آن بار می شود بیشتر توجه کنیم.

«اخبات»

اکنون، اگر انسان، باندازه ظرفیت ذهنی خود عظمت خدا را درک کند و به این معنائی که درک می کند توجّه داشته باشد و بویژه، اگر بوسیله این تفکّرات، درک فطری در انسان بیدار شود و علم حضوری در وی صیقلی بخورد و عظمت الهی برایش جلوه کند، در این صورت حالت خاصّی برای انسان حاصل خواهد شد که احتمالاً، واژه «اخبات» در آیات و روایات بیانگر آن خواهد بود.

اگر ما بتوانیم عظمت الهی را درک کنیم که عظمتی ملیاردها برابر عظمت آدمیان و موجودات نیز در برابر آن همانند قطره ای است در مقابل اقیانوس بیکران، به تناسب مقدار توجّه و معرفتمان حالت خضوع و تواضعی را در نفس خود احساس می کنیم که هر قدر معرفت ما کاملتر باشد این احساس در ما زنده تر و عمیق تر خواهد بود. پس اگر می شنویم امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ یا سایر معصومین ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ به هنگام عبادت خدا حالاتی برایشان پیش می آمد که برای ما قابل تصوّر نیست: حالاتی مثل لرزش بدن، پریدن رنگ از صورت و حالات دیگری از این قبیل؛ شنیدن آن نباید باعث تعجّب و ناباوری ما شود. این ها حالات ویژه ای است که در مقابل درک عمیق عظمت به انسان دست می دهد و اگر چه اصولاً توجّهی به نعمت ها و یا عذاب های الهی هم نداشته باشد و اصلاً فکر نکند که خداوند با او چگونه عمل خواهد کرد. همان درک عظمت کافی است که این حالات و از آن جمله حالت خضوع را در نفس انسان ایجاد و بدنبالش میل به پرستش و رفتار متواضعانه را در روان وی فعّال و اعمال و رفتار عبادی را رکوع کردن و در سجده بخاک افتادن در برابر خداوند بزرگ در اعضاء وی ظاهر سازد. این یک میل طبیعی است در انسان که احتمالاً در ریشه و اساس به میل به پرستش که از امیال فطری اصیل انسان است بر می گردد. آری انسان فطرتاً مایل است در برابر یک عظمت بی نهایت خضوع کند و وقتی درک می کند وجود خودش هم از آن او است که مالک همه هستی ها است دلش می خواهد این مملوکیت و عبودیت خودش را به شکلی اظهار کند و ما آن اموری را که نمایانگر این حالت خضوع روحی و مملوکیت انسان است، عبادت می نامیم.

بنابراین، در اثر وجود معرفت است که چنین احساس و میل و اعمالی در انسان پیدا می شود: احساس تواضع و کوچکی خویش، میل به اعمال ناشی از این احساس و یک سری اعمال و رفتار که عبادت نام دارند. بهر حال چنین میلی در برابر درک عظمت در انسان وجود دارد، خواه به میل پرستش برگردد و یا میل پرستش خدا یک میل ذاتی مستقل از آن باشد، و چنان که قبلاً گفتیم «اخبات» نام دارد.

محبّت

آن چه در بالا گفتیم: در این زمینه بودکه شناخت عظمت الهی حالت «اخبات» را در دل بوجود می آورد. اکنون می گوئیم: ممکن است معرفت به موضوع دیگری باشد و به تناسب خود نیز حالت دیگری در دل پدید آورد. مثل این که توجه انسان به این جهت باشد که خدا دارای همه صفات کمالیه و منشأ همه جمالها و خوبی ها است و هر چیز دوست داشتنی در او هست.

اگر شخصی به این معنی توجّه پیدا کند در دل وی محبّت پیدا می شود. محبّت، در حقیقت، حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که؛ وجود او ملایمتی و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد، پدید می آید. می توان گفت: یک جاذبه ادراکی است همانند جاذبه های غیر ادراکی؛ یعنی، همان طور که در موجودات مادّی فاقد شعور مثل آهن و آهنربا نیروی جذب و انجذاب وجود دارد آهنربا آهن را جذب می کند، با این ویژگی که جذب و انجذاب میان آن دو، طبیعی و بی شعور است، در بین موجودات ذی شعور هم یک جذب و انجذاب آگاهانه و یک نیروی کشش شعوری و روشن وجود دارد، دل به یک طرف کشیده می شود موجودی دل را به سوی خود جذب می کند که این اسمش «محبّت» است.

ملاک این جذب و انجذاب، ملایمتی است که آن موجود با محبّت دارد و محبت انسان به چیزی تعلّق می گیرد که ملایمت کمال آنرا با وجود خودش دریافته است.

محبّت مراتبی دارد: محبّت های ظاهری و مراتب معمولی در اثر این پیدا می شودکه آن جهتی محسوس و مرئی و صورت ظاهری محبوب بنحوی است که شخص محبّ وقتی آن را درک می کند همان ظاهر محسوس را متناسب با خواسته و ملائم با تمایلات و مطبوع طبع خویش مییابند و مورد توجّه و پسند و موضع تمرکز حواسّ وی قرار می گیرد. و بلحاظ این ملایمت است که می گویند: آن شیء دارای جمال است و بواسطه جمالش جاذبه ای دارد که دل را متوجّه خودش می کند و کششی دارد که حواسّ و عواطف انسان را بسوی خود جلب می کند.

اما محبّت، مراتب دیگری فوق مراتب معمولی نامبرده دارد؛ چرا، که نوع دیگری از کمالهای نامحسوس و غیر قابل رؤیت وجود دارند که وقتی انسان آن ها را از طرق ادراکی متناسب با خودش درک می کند آنها نیز مورد توجّه و پسند وی قرار می گیرند و توجّهات انسان روی آنها تمرکز مییابد و در دل خود نسبت به آنها احساس محبّت می کند. فی المثل، کسانی که دارای بعضی از صفات بلند روحی هستند نظیر: شجاعت، سخاوت، گذشت، ایثار درجات بالای علمی و دیگری صفاتی که انسان آنها را می پسندد و فطرتاً نوعی کشش و علاقه یا آشنائی و یگانگی با آنها در دل خویش مییابد، انجذاب قلبی نسبت به کسی که دارای این صفات است پیدا می کند و دلش به طرف او کشیده می شود، با این که این صفات، محسوس و مرئی نیستند. بنابر این، این هم یک نوع محبّت است نسبت به یک جمال معنوی نامحسوس؛ ولی مورد درک انسان.

پس منظور از جمال در اینجا همان صفت دل پسندی است که انسان با درک آن انبساط خاطر پیدا می کند، خوشحال و خرسند می شود. طبیعی است هر جمال و زیبائی باید با آن کسی که آن را درک می کند با خواسته ها و تمایلاتش، ملایمت داشته باشد و موجبات خرسندی، خوشوقتی و خوشحالی وی را فراهم آورد و روشن است که این یک امر نسبی خواهد بود؛ زیرا، این حقیقت، کاملاً، امکان پذیر است که چیزی را شخصی بپسندد و زیبا ببیند و همان را شخص دیگری نپسندد و در نظرش نازیبا و نامطبوع جلوه کند. فی المثل، در جهان طبیعت، رنگهائی وجود دارد که در نظر بعضی افراد، زیبا و خوش منظر و در نظر بعضی دیگر نازیبا و ناخوشایند است و حتّی بعضی حیوانات به آن جذب می شوند و بعضی از آن می رمند. از شنیدن یک نغمه یا آهنگ، منهای جنبه های معنوی و ارزشی آن، یک نفر لذّت می برد و کاملاً جذب آن می شود و دیگری ناراحت می شود و بیزاری می جوید.

آن چه که در بالا درباره دیدنی ها و شنیدنی های موجود در طبیعت گفتیم؛ دقیقاً، نسبت به امور معنوی و نامحسوس نیز صادق است. در جهات معنوی هم چیزهائی است که انسانها می پسندند و ممکن است موجود دیگری اصلاً آن را درک نکند و یا آن را نپسندد. و نهایتاً به این نتیجه می رسیم که (در هر حال موجود مجذوب و محبوب باید نسبت به آن کسی که دلش را متوجّه و جذب خویش کرده است تناسب داشته و مورد پسند او باشد خواه دیگران هم آن را بپسندند یا نپسندند).

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. فاطر، 28.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مَن کانَ بِاللهِ اَعرِف کانَ مِنَ اللهِ اَخوَف. بحار الانوار، ج70، ص 393، ح64.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. اکثر الناس معرفهً لِنفسِه أخوفُهُم لِرَبِّهِ.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. انعام، 43 و 42.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. بقره، 74.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. ق، 33.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. مائده، 83 و 82.

آيت الله محمد تقي يزدي - برگرفته از کتاب اخلاق اسلامي، ج1، ص 341 ـ 360

لینک به دیدگاه

افعال الهی كه جلوه هایی از صفات الهی هستند، در صورتی كه مورد شناخت و ادراك انسان قرار گیرند، آثار ویژه ای در دل و روان و سپس در عمل و رفتار وی پدید می آورند و از آنجا كه افعال الهی چهره های گوناگونی دارند، به این معنا كه مفاهیم مختلفی از آنها انتزاع می شود و با زمینه های مختلف روحی انسان ارتباط پیدا می كنند، به تناسب آنها صفات و افعال اخلاقی متعدّدی در این رابطه مطرح می شود.

حالت شكر و سپاس:

از جمله شناخت های مربوط به صفات و افعال الهی معرفت به این حقیقت است كه خداوند نعمت های زیادی به انسان اعطا كرده است و اینكه وی می تواند این اعطاء و انعام را در دنیا ادامه بدهد و اینكه نیز او می تواند این نعمت های دنیوی را بیفزاید و از اینها گذشته قادر است انسان را از نعمت های دیگری برتر و بالاتر و بیشتر از این نعمت ها در عالم آخرت برخوردار سازد و در مقابل، معرفت به این حقیقت كه او می تواند این نعمت های دنیوی را از وی بگیرد و اینكه قادر است در جهان ابدی او را از همه نعمت ها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا سازد.

شناخت خداوند بلحاظ قدرت فوق و توجّه به اینگونه افعال الهی می تواند در انسان حالات خاصّ روانی و رفتاری پدید آورد: حالت شكر و سپاس، نخستین حالتی است كه با توجّه به منعم بودن خدا و شناخت او به عنوان ولیّ نعمت در انسان بوجود می آید و یا بهتر است بگوئیم: اولین میلی است كه پس از این شناخت در انسان بیدار می شود. حالت شكرگزاری میلی است فطری كه هر انسان، این حالت را نسبت به هر منعمی بلحاظ انعام وی در خود احساس می كند و هر كسی قادر است آن را در درون خود تجربه كند؛ یعنی، وقتی شخصی به شخص دیگر احسان، و نعمتی به وی اعطا می كند، شخص متنعّم در مقابل منعم خویش احساس خاصّی پیدا می كند كه منشأ شكر و سپاس وی نسبت به او می شود به او احترام می گذارد، با زبان قدردانی می كند و در عمل سعیش بر این است بگونه ای رفتار كند كه متناسب با احسان او باشد. اینها همه مراتب شكر است امّا منشأ همه، احساسی است كه در دل وی پدید می آید.

اكنون، با توجّه به این میل عمومی و فطرت نوعی انسان، می گوئیم: از آنجا كه با شناخت و معرفت دقیق می توان دریافت كه منعم اصلی انسان، خداوند است و همه نعمت ها را از ریز و درشت و پنهان و آشكار، با واسطه یا بی واسطه، او به مخلوقات می دهد؛ طبعاً، این احساس نسبت به خدای متعال باید در دل انسان، بصورت عمیق تر و كامل تر وجود داشته باشد؛ چرا كه، نعمت های او بزرگ، عمیق و بی شمار است كه «وَ اِن تَعُدُّوا نِعمَهَ اللهِ لاتُحصُوها؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و اگر بخواهید نعمت های خدا را شمارش كنید نمی توانید آنها را به شمارش آورید»، مگر آنكه انسان سلامت فطرت خویش را از دست داده و روی آئینه دل وی را زنگارها و حجاب ها تیره و تاریك كرده باشد و به آسانی تحت تأثیر نعمت های الهی قرار نگیرد. اگر فطرت انسان دست نخورده و دل انسان سالم باقی مانده باشد، توجّه به این همه نعمت كافیست كه حالت شكرگزاری را در دل، و عبادت و خداپرستی را در رفتار وی ظاهر سازد.

این در واقع سه نوع انگیزه است، برای اقدام به عبادت و پرستش خدا كه هر سه نوع از سطح انگیزه های عمومی و متعارف بالاتر است و افراد می بایست مرتبه كاملتری از معرفت و محبّت خدا داشته باشند تا اینگونه بتوانند خدا را عبادت كنند.

خوف و رجاء:

از جمله شناخت های انسان نسبت به خدای متعال، معرفت به این حقیقت است كه خداوند می تواند همه نعمت هائی را كه در این دنیا به وی داده است _ مانند عمر و صحّت و سلامتی و دوستان و آشنایان و اولاد و اموال و غیره _ از وی باز پس گیرد و به عبارتی این نعمت ها را از او سلب كند و نیز معرفت به اینكه وی قادر است در جهان ابدی او را از همه نعمت ها محروم و به عذاب و رنج ابدی مبتلا و به دوری از بهشت و نعمت هایش و از همه بدتر به دوری از خدا و رحمت خدا گرفتار سازد؛ چنانكه، در مقابل هم او می تواند نعمت هائی را كه داده است همچنان ادامه دهد و یا حتّی بر این نعمت ها در آینده از جهت كمّی یا كیفی بیفزاید و نیز در آخرت از نعمت های بیشتر و والاتر ما را برخوردار سازد.

توجّه به این معنی و شناخت خداوند بلحاظ آنكه از چنین قدرتی برخوردار است و سعادت و شقاوت انسان در دنیا و آخرت بدست او است، دو حالت روانی و نفسانی «خوف» و «رجاء» را در ما بر می انگیزد.

بنابراین، «خوف» و «رجاء» هر دو به آینده انسان مربوط می شوند بر خلاف شكر كه در مقابل نعمت هائی است كه قبلاً خدا به انسان داده است. چنان كه این دو حالت؛ یعنی، «خوف» و «رجاء» از جهت ریشه با هم نیز تفاوت دارند؛ چرا كه، «خوف» حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ كه قادرست نعمت های دنیوی را در آینده از ما سلب كند و از نعمت های اخروی محروممان سازد و «رجاء» حالتی است ناشی از شناخت خدا به این لحاظ كه قادر است در آینده نیز به اعطاء این نعمت های دنیوی ادامه دهد، از نظر كمّی و كیفی آن را بیفزاید و ما را از نعمت های بزرگ اخروی نیز برخوردار سازد.

خوف از محرومیّت و امّید به آینده بهتر در فطرت انسان ریشه دارند و دو عامل قوی و نیرومند هستند برای آنكه انسان را وادار به تلاش و كوشش و خودسازی و اصلاح امور مادّی و معنوی خویش سازند و بلحاظ همین نقش و اهمیّتی كه دارند، قرآن از بعد تربیتی روی آنها تأكید فراوان دارد و در بیدار كردن و جهت دهی صحیح آن دو و با لحن های مختلف و در مناسبت های گوناگون اهتمام می ورزد.

خشوع:

واژه نامبرده، كم و بیش، متلازم با خوف و خشیت است. خشوع بمعنی دلشكستگی است و حالت انعطاف پذیری دل را نشان می دهد در برابر «قساوت» كه حالت سنگدلی و عدم تأثّر دل را گویند.

خداوند در قرآن می فرماید:

«آیا هنگام آن نشده، برای كسانی كه ایمان دارند، كه دلهاشان در برابر یاد خدا و آنچه كه از حق فرود آمده بشكند و متأثّر شود و نباشند چون كسانی كه قبلاً كتاب به ایشان داده شد پس مدت ها بدین منوال گذشت پس دل هاشان سخت و سنگ شد و بسیاری از ایشان فاسق و نابكارند»

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

این آیه مؤمنین را ترغیب می كند كه خشوع و دلشكتگی را كسب كنند و سنگ دل و غیر قابل انعطاف نباشند و در برابر كلمات خدا، آیات الهی، كتب آسمانی و حق و حقیقت، متواضع و خاضع باشند و تحت تأثیر آنها همه زندگی و اعمال و رفتار خود را شكل صحیح دهند. و مذمّت می كند از كسانی كه به عنوان قسیّ القلب از آنها یاد كرده است كه كتاب آسمانی تورات بر آنان فرود آمد؛ ولی، تأثیری بر زندگی آنان نگذاشت و به جای آنكه از غفلت بیرون شوند و به حقّ گرایش یابند روز به روز دلشان سخت تر شد و به فسق و فجور مبادرت ورزیدند. و از مؤمنین می خواهد كه سعی كنند تا دلهاشان در برابر حق و نام خدا خاشع باشد و به سرنوشت بنی اسرائیل گرفتار نشوند.

برخوردی كه آیه فوق با خشوع و قساوت قلب می كند بیان گر این حقیقت است كه تحصیل خشوع تا حدّی اختیاری است؛ یعنی، انسان قادر است با تمهید مقدمات و دست زدن بكارهائی خاص، این حالت خشوع را در دلش پدید آورد؛ چنانكه، نقطه مقابل آن، قساوت نیز از طریق مقدماتی اختیاری در دل ایجاد می شود و بدین لحاظ است كه قسیّ القلب مورد مذمّت و نكوهش قرار می گیرد.

بنابراین، در اصل فطرت انسان مایه اصلی خشوع مثل سایر احساسات و عواطف وجود دارد و قابل اینست كه تضعیف یا تقویت شود و بر ما است كه هرگاه در این مایه فطری ضعف حاصل شد به تقویت آن بپردازیم.

در آیه دیگر می فرماید:

«وَاستَعینُوا بِالصَّبِر وَ الصَّلوهِ وَ اِنَّها لَكَبیرَهٌ اِلَّا عَلَی الخاشِعینَ اَلَّذینَ یَظُنُّونَ اَنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ أنَّهُم اِلَیهِ راجِعُونَ؛ و با (گرفتن) روزه و (خواندن) نماز (از خدا) كمك خواهید و آن (نماز) سنگین و گران خواهد بود جز بر خاشعان».

جالب توجه است كه در این آیه دقیقاً، بر نكته مورد بحث ما انگشت می نهد و رابطه حالت خشوع را با معرفت و شناخت مبدأ و معاد و شناخت برخی از افعال الهی، مورد توجّه قرار می دهد به این بیان كه حالت خشوع از آن كسانی است كه گمان دارند پروردگارشان را ملاقات می كنند و به سوی او باز می گردند.

و در آیه دیگری خشوع در نماز را به عنوان آیت و نشانه بارز ایمان كه منشأ فلاح و رستگاری انسان است مطرح می سازد و می گوید: «قَد اَفلَحَ المُؤمنُونَ الَّذینَ هُم فی صَلاتِهِم خاشِعُون؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
حقّا كه مؤمنان رستگار شدند آن كسانی كه آنان در نمازشان خاشعند».

تضرّع و استكانت:

آیاتی از قرآن كریم حالاتی به نام تضرّع و استكانت را یادآوری كرده است. تضرّع و استكانت اشاره به حالتی دارند كه در پی خوف و خشیت بوجود می آید. تضرّع در لغت به معنی كوچكی كردن و تذلّل و اثرش گریه و زاری نمودن است؛ ولی، هم اكنون، در عرف ما، تضرّع را بمعنی گریه و زاری كه در واقع اثر تضرّع است بكار می برند؛ ولی، همانطور كه گفتیم: تضرّع در واقع، یك حالت قلبی است، نه یك عمل عضوی. حالت احساس كوچكی و درماندگی است كه منشأ گریه و زاری كردن شخص متضرّع می شود؛ ولی، آیا منشأ پیدایش خود این حالت در قلب انسان چیست؟ در پاسخ می توان گفت: عاملی كه انسان را متوجّه ضعف و حقارت و واماندگی خویش در برابر حوادث و مشكلات زندگی می كند سبب پیدایش چنین حالتی در دل وی خواهد شد. آری گرفتاری، محرومیت، فقر و مرض، سیل و زلزله و امثال آنها هستند كه انسان را به خود می آورد و از غرور و غفلت خارج می سازد و از قرآن می توان دریافت كه خدای متعال وقتی انبیاء را برای اقوامی می فرستاد مردم را به گرفتاری و بلا مبتلا می كرد بدین منظور كه حالت تضرّع یابند و دین خدا را بپذیرند و بدنبال انبیاء به راه حق و حقیقت هدایت یابند؛ چنانكه می فرماید:

«وَ ما اَرسَلنا فی قَریَهٍ مِن نَبِیٍ اِلّا اَخَذنا اَهلَها بِالبَاساءِ وَ الضَّراءِ لَعَلَّهُم یَضَرَّعُون؛

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و در هیچ شهری پیامبری را نفرستادیم جز آنكه اهل آن را به بلا گرفتار ساختیم باشد كه (به خدا باز گردند و در برابر او) تضرّع و زاری كنند».

خداوند امّت ها را گرفتار می سازد تا به سوی وی تضرّع كنند لكن مع الوصف، همه افراد در برابر این بلاها و اینگونه گرفتاری ها عكس العمل یكسان نداشتند و بعضی بخاطر سنگ دلی تحت تأثیر این عوامل قرار نمی گرفتند در صورتیكه انتظار می رفت وقتی گرفتار شدند بخود آمده از خواب غفلت بیدار شوند، از جهل و تاریكی برون آیند و حقیقت وجود خود را، در درون این جهان هستی عظیم، دریابند و كوچكی و ناچیزی خویش را در برابر آفریدگار توانا، كه بر سراسر این هستی عظیم تسلط دارد و همه هر چه دارند از آن اوست و از آن سرچشمه فیاض بایشان افاضه شده، احساس كنند و در برابر او سر تعظیم و بندگی فرود آورند.

اكنون این سؤال مطرح است كه چرا بعضی از آدمیان، سخت دل می شوند و تحت تأثیر این عوامل هشدار دهنده و بیدار گر، بخود نمی آیند و عظمت هستی و كوچكی خود را در نمی یابند و با تضرّع و لابه و انابه بسوی پروردگار خود و آفریدگار هستی باز نمی گردند؟ و با اینكه این گرفتاری ها و مشكلات اقتضا دارد كه در چنین اوضاع و احوالی بخود آیند چه عاملی انسان ها را از تضرّع و بازگشت بخدا حتی در زمینه وجود گرفتاری ها و مصائب باز می دارد؟

در پاسخ این پرسش، قبلاً هم گفته ایم كه: دلبستگی به دنیا و تعلّق به مادّیات، انسان را نسبت به مسائل معنوی سخت دل و غیر قابل انعطاف می سازد. این كاملاً طبیعی است كه وقتی انسان توجّهات خود را بر چیزی متمركز ساخت و به اصطلاح به آن دل داد، نسبت به آنچه كه با آن چیز تضادّ و تزاحم دارد بی تفاوت و كم توجّه می شود و به همین دلیل است كه وقتی انسان به شخصی علاقه شدید پیدا می كند، كمتر به اشخاص دیگر توجّه پیدا خواهد كرد.

كسانیكه به دنیا و امور مادّی علاقه زیاد دارند و به این امور دل بسته اند از آنجا كه ارزش های معنوی و عالم آخرت و انس با خدا از سنخ دیگری است و ربطی با لذائذ مادّی دنیوی ندارد؛ طبعاً، توجّه این دنیاداران نسبت به آن ارزش های معنوی كم خواهد شد. و این امر نه تنها در عواطف و احساسات بلكه، نسبت به دیگر ابعاد روحی، روانی و رفتاری تأثیر خود را می گذارد. فی المثل، كسانیكه پر می خورند و پر می خوابند، زمینه حالات لطیف روحی در آنها می میرد.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
و با چنین خصیصه ای دیگر حالی برای اشك، شوق، گریه و ... باقی نمی ماند و احساسات و عواطف ظریف حتی آن بخش مربوط به دنیا در چنین انسانی خواهد مرد و تنها لذت شكم و دامن بر وی حكومت خواهد كرد.

بنابراین، «قساوت قلب» دارای دو عامل خواهد بود: یك عامل مادّی كه بیشتر با بدن ارتباط دارد؛ یعنی، شكم بارگی و شهوترانی؛ و دیگر عامل روانی كه عبارتست از تعلّق دل به آنچه كه با احساسات معنوی و امور اخروی تعارض و تزاحم دارد. عامل نخست بطور كلّی احساس و عاطفه را در انسان ضعیف می كند و عامل دوم مسیر احساسات و عواطف را از سوی خدا و آخرت و معنویات به سوی امور مادّی و دنیوی و زودگذر، منحرف می سازد.

در نتیجه، در مورد «قساوت» كه یكی از بیماری های خطرناك دل انسانی است برای پیشگیری و علاج، لازمست روی این دو عامل تكیه كنیم: هم سعی كنیم تا بدن بیش ازحدّ از تمتعات مادّی و لذائذ جسمانی برخوردار نباشد، و هم سعی كنیم كه دلبستگی زیاد به مادّیات و امور مزاحم با معنویات پیدا نكنیم و اینگونه تعلقات قلبی را از صفحه دل بزدائیم.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره ابراهیم، آیه 34.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره حدید، آیه 16.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره مؤمنون، آیه 2 و 3.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. سوره اعراف، آیه 94.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
. همان طور كه در داستان بنی اسرائیل قوم یهود می گویند: ... یا موسی لن نصر علی طعام واحد ... و خداوند می فرماید: «اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر ...» (سوره بقره، آیه 61).

آيت الله مصباح يزدي،تلخيص از كتاب اخلاق در قرآن، ج 1، ص 381- 420

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...