رفتن به مطلب

از رده بندى ارسطويى تا رده بندى ايرانى!


RAPUNZEL

ارسال های توصیه شده

از رده بندى ارسطويى تا رده بندى ايرانى

بى گمان يكى از دانستنى هاى پايه اى براى زيست شناسى، رده بندى جانداران است. بدون نام گذارى درست و دسته بندى جانداران در گروه هاى همانند، زيست شناسان در هر شاخه اى كه از اين دانش پژوهش مى كنند، با دشوارى روبه رو مى شوند. براى نمونه، يك زيست شيميدان ماده سودمندى را از گياهى مانند گون به دست آورده است و مى خواهد دستاورد پژوهش خود را گزارش كند. تنها در كشور ايران صدها گونه گياه گون از جنس هاى گوناگون وجود داد. او چگونه مى تواند گزارشى بنويسد كه همگان با خواندن آن دريابند آن دانشمند روى كدام گون پژوهش كرده است؟

با همين نمونه بسيار ساده به خوبى مى توان دريافت كه نوآورى «كارل فون لينه»، دانشمند سوئدى، در نام گذارى دوبخشى جانداران و رده بندى آنها بر پايه شباهت هاى ساختارى تا چه اندازه ارزشمند است. اما در كتاب هاى رده بندى گياهان و جانوران در كنار نام «لينه» و حتى پيش از او به نام دانشمندان يونان باستان، از جمله ارسطو، برمى خوريم كه كوشش هايى براى رده بندى جانداران انجام داده بودند. ارسطو گياهان را در سه گروه درخت ها، درختچه ها و علف ها دسته بندى كرده بود. او جانوران را به دو دسته بزرگ مهره داران و بى مهرگان بخش كرده و براى هر كدام از آنها زير گروه هايى آورده بود.

در بيشتر نوشته هاى پژوهشگران ايرانى پيرامون رده بندى، چه در كتابى جداگانه يا بخشى از يك كتاب زيست شناسى، به نام ارسطو و شيوه او در رده بندى جانداران برمى خوريم و در بيشتر آنها نيز به ناكارآمد بودن آن شيوه اشاره شده است. اين موضوع حتى در كتاب هاى درسى دوره راهنمايى و دبيرستان نيز بازتاب يافته است. به بيان ديگر، دانش پژوهان ايرانى از دوران آموزش دبستانى تا زمانى كه در دانشگاه آموزش مى بينند و حتى در زمينه رده بندى كارشناس مى شوند و كتاب مى نويسند، با ارسطو و رده بندى ناكارآمد او آشنا مى شوند.

چرايى اين كار را نيز شايد بتوان اين گونه بيان كرد كه پرداختن به رده بندى ارسطو ارزش تاريخى دارد و هر نويسنده اى مى كوشد در كتاب خود به گوشه هايى از تاريخ علم بپردازد. اين رويكرد را در بيشتر كتاب هايى كه در نظام هاى آموزشى غربى نوشته شده است، مى بينيم و رويكرد درستى است، چرا كه پرداختن به تاريخ علم، سواى ارزش هاى ديگر، كاركرد فرهنگى دارد. پرداختن به شخصيتى مانند ارسطو، به هر بهانه اى كه باشد، پل زدن به فرهنگ و تمدنى است كه غربى ها بر اين باورند آنچه اكنون دارند ريشه در آن دارد.

با اين همه به نظر نمى رسد پرداختن به رده بندى ارسطو در كتاب هايى كه پژوهشگران و نويسندگان ايرانى نوشته اند، بر پايه آن كاركرد فرهنگى كه گفته شد، انجام شده باشد. بيشتر به نظر مى رسد يك گرته بردارى از كتاب هايى باشد كه غربى ها نوشته اند و چون آنها در كتاب هاى خود به ارسطو پرداخته اند، ما هم براى علمى نشان دادن كتاب هاى خود، بايد چنين كنيم. اى كاش ما هم همان كاركرد فرهنگى را، كه بسيار مورد توجه غربى ها است و حتى آن را در سندهاى آموزشى خود به عنوان يك هدف بنيادى تعريف كرده اند، درباره فرهنگ و تمدن خود به كار مى گرفتيم. اى كاش در كنار شيوه رده بندى ارسطو، به شيوه رده بندى جانداران در ايران باستان و ايران دوره اسلامى نيز مى پرداختيم.

• پيرامون بندهش

نگارنده در كوشش براى گام نهادن در اين راه با كتاب ارزشمندى به نام بندهش (bondahesh) آشنا شد كه بخش هايى از دانش ايرانيان باستان را در خود دارد. نام اين كتاب دانشنامه گونه از دو واژه بن به معنى آغاز و خاستگاه و دهش به معناى آفرينش ساخته شده و روى هم به معناى آفرينش آغازين يا آغاز آفرينش است. با اين همه، آنچه در كتاب آمده تنها پيرامون آفرينش نيست، بلكه دانستنى هاى جغرافيايى، زمين شناسى، جانورشناسى، گياه شناسى، مردم شناسى، گاهشمارى، اخترشناسى، دودمان شناسى و پيشگويى هايى پيرامون آينده جهان نيز در آن گنجانده شده است.

كتاب بندهش را موبدى زردشتى به نام فرنبغ دادگى يا دادويه در سده سوم هجرى از روى نوشته هاى باستانى ايران گردآورى كرده است. فرنبغ خود در آغاز كتاب به بهره گرفتن از زند، تفسير اوستا، اشاره كرده و در جاى جاى كتاب عبارت هايى مانند «آن گونه در دين گويد»، «چنين گويد به دين» يا «در دين گويد» نوشته است كه در همگى آنها دين به معناى اوستا و زند است. بررسى كتاب هشتم دينكرد، يكى ديگر از كتاب هاى دينى و كهن ايرانيان، نشان مى دهد كه بسيارى از دانستنى هاى بندهش در دام دادنسك اوستايى، ونديداد، سپندنسك و چهردادنسك وجود داشته است. بنابراين آنچه در بندهش آمده ريشه در نوشته هاى بسيار كهن تر ايرانيان دارد.

از بندهش دو گونه متن بلند و كوتاه به زبان پهلوى در دست است. متن بلند ايرانى خوانده مى شود، زيرا هر سه دست نويس موجود از آن در ايران نوشته شده است. دو تا از آن متن ها در سده نوزدهم ميلادى از يزد به هند برده شد و نسخه سوم نيز، بى آنكه سرنوشت آن را به درستى بدانيم، از هند سر درآورد. متن كوتاه را متن هندى مى خوانند، زيرا در هندوستان از روى نسخه هاى بلند ايرانى نوشته شده است. «انكتيل دوپرون» دست نويسى را از هند به فرانسه برد و ترجمه اى از آن را به زبان فرانسه در سال ۱۷۷۱ منتشر كرد. سپس ترجمه هايى از اين كتاب به زبان آلمانى و انگليسى منتشر شد.

ترجمه روانى از بندهش به زبان فارسى امروزى بر پايه سه دست نويس ايرانى پس از كوشش ۲۰ساله شادروان «مهرداد بهار» انجام شده است. در اينجا بخش هايى از اين كتاب كه پيرامون رده بندى گياهان و جانوران است، مى آيد. (از چاپ دوم، انتشارات توس، ۱۳۸۰) بر پايه اين نوشته گياهان را به روزگار ساسانيان در ۱۶ گروه دسته بندى مى كردند و سودمندى كه از گياه به آدمى مى رسيده، پايه رده بندى بوده است. البته در اين متن ۱۷ گروه نوشته شده كه گروه هيزم چوب همه گياهان را دربرمى گيرد. در اين بخش بندى جايى براى گياهان دارويى وجود ندارد كه به نظر مى رسد از متن افتاده يا چنان تخصصى بوده كه در اين متن نيامده و در جاى ديگرى آمده است.

لینک به دیدگاه

• درباره چگونگى گياهان

باشد كه گياه اين چند گونه است: دار، درخت، ميوه، دانه، گل، اسپرغم، تره (سبزى كه خام يا پخته خورند)، افزار (ادويه خوشبو كه در غذا ريزند)، گياه، نهال، دارو، چسب، هيزم، بوى، روغن، رنگ و جامه. تفصيل آن را گويم:

۱- هرچه را بار به خواربار مردمان مهمان نيست و سالوار است، مانند سرو و چنار، سپيدار و شمشاد و شيز (درخت آبنوس را گويند) و گز و ديگر از اين گونه، دار خوانند.

۲- هرچه را بار به خواربار مردمان مهمان است و سالوار است، مانند خرما، كنار، انگور، به، سيب، با درنگ و انار و شفتالو و امرود و انجير و گوز و بادام و ديگر از اين گونه، ميوه خوانند.

۳- هرچه را بار شايسته خواربار مردمان باشد و نباشد و سالوار باشد، درخت خوانند.

۴- هرچه به خوراك هرروزه شايسته است و چون بر بستانيد، بن بخشكد، مانند گندم و جو و برنج و گرگر، مژو، بنو، ارزن و گاورس و نخود و ديگر از اين گونه را دانه خوانند.

۵- هرچه را برگ بويا و به دست ورز مردمان كاشته شود و همواره هست، اسپرغم خوانند.

۶- هرچه را شكوفه خوشبوى است و به (دست) ورز مردمان هنگام باشد، يا بن همواره هست و بهنگام، شكوفه خوشبوى (از او) بشكفد، مانند گل و نرگس و ياسمن و نسترن و آلاله، كبيكه، كيده و چمبگ، خيرى، كركم، زردك، بنفشه، كاردك و ديگر از اين گونه، گل خوانند.

۷- هرچه را بار خوشبوى يا شكوفه خوشبوى است و دست ورز مردمان نيست و بهنگام (يعنى فصلى است) باشد، نهال (درختان وحشى كه گل يا ميوه داشته باشند) خوانند.

۸- هرچه بار خواربار ستوران و گوسفندان مهمان است، گياه خوانند.

۹- هرچه به پيشپارگى درشود (اشتهاآور باشد)، افزارها خوانند.

۱۰- هرچه با نان و خوراك خوردن مهمان است، چون اسفناج و كرفس و گشنيز و كاگيزه (ترتيزك را گويند)، تره خوانند.

۱۱- هرچه، چون شان (كنف را گويند)، ناى (شايد نى حصير باشد)، پنبه و ديگر از اين گونه را جامه خوانند.

۱۲- هرچه را مغز داراى چربى است، چون كنجد دوشدانه (كرچك را گويند) و شاهدانه و زيت و ديگر از اين گونه، روغن خوانند.

۱۳- هرچه را جامه به (آن) شايد رشتن (رنگ كردن را گويند)، مانند كركم، دارپرنيان، زردچوبه، روناس و نيل، رنگ خوانند.

۱۴- هرچه را ريشه يا پوست، يا چوب بويا است، چون كندر، راشت، كوست (گوشنه، گياهى از تيره زنجبيل)، صندل، پلنگ مشك (فرنجمشك از تيره نعناييان)، كاكوله (شايد قاقوله يا رازيانه باشد)، كافور، بادنج بوى (بادرنجبويه از تيره نعناييان) و ديگر از اين گونه، بوى دار خوانند.

۱۵- هر چه را از او چسب گياهى بيايد، ژده (به معناى چسبنده است) خوانند.

۱۶- اين همه چوب اين گياهان را، چون بريده شد، خشك يا تر، هيزم خوانند.

۱۷- اين همه گياهان را به تنهايى تاك، دار، ون خوانند.

گياهان همه بر دو گونه اند (كه آنها را) دو بخشى ها و يك بخشى ها (روشن نيست. شايد گياهان يك پايه و دوپايه را مى گويند. شايد به تك لپه بودن و دولپه بودن اشاره دارد) خوانند.

ميوه هاى مايه ور سى گونه است. ده گونه اش را درون و بيرون شايد خوردن، مانند انجير و سيب و به و بادنگ و انگور و توت بن و امرود و … . ده (گونه) را بيرون شايد خوردن، درون نشايد خوردن، مانند خرما و شفتالو، زردآلو، سنجد، كنار، آلوچه و… . ده (گونه) آن است كه درون را شايد خوردن، بيرون را نشايد خوردن، مانند گردو، بادام و نارگيل و فندق و شاه بلوط و درخت گرگانى كه پسته خوانند و چيزى بيش از ( اين) است، اما مايه ور اين چند است.

 

 

 

آن را كه از پيوند دو درخت نشانند، مانند به، خرمل، آلوچه، بادام و ديگر از اين گونه، پيوندى خوانند.

• درباره چگونگى جانوران

بخش جانورشناسى بندهش اندكى آشفته است. اين متن در كتاب زادسپرم نيز آمده است. زادسپرم نيز گزيده اى از كتاب هاى دينى زردشتيان است كه نويسنده اى به همين نام در دوران عباسيان گرد آورده است. در اينجا نمايى از رده بندى جانوران در هر يك از آن كتاب ها بر پايه پژوهش مهرداد بهار مى آيد.

لینک به دیدگاه

رده بندى بندهش

نخست سه كرده:

۱- چرا ارزنى و گريشك (دام و دد)

۲- پرنده

۳- جانوران آبى

اين سه كرده به پنج آينه بخش شد:

۱- دو كافت پاى چراكننده

۲- خرپاى

۳- پنج انگشت

۴- پرنده

۵- جانوران آبى

اين پنج آينه به دويست و شصت و دو سروده بخش شد:

۱- بز، پنج سرده

۲- ميش (= گوسفند)، پنج سرده

۳- شتر، دوسرده

۴- گاو، شانزده سرده

۵- اسب، شش سرده

۶- سگ، ده سرده

۷- خرگوش، پنج سرده

۸- راسو، هشت سرده

۹- موش/ مشك، هشت سرده

۱۰- مرغان، يك صد و ده سرده

۱۱- شب كور، دو گونه

۱۲- ماهى، ده سرده

از اختلاط اين سرده ها (۱۸۵ سرده كه شامل دو گونه شبكور مى شود)، روى هم ۲۶۲ سرده پديد آمد. يك صد و ده سرده مرغان به هشت گونه بخش شد.

•رده بندى زادسپرم

نخست سه كرده:

۱- چهار پاى بر زمين رونده

۲- ماهى در آب شنا كننده

۳- مرغ در فضا پرواز كننده

سپس به پنج آينه تقسيم شدند:

۱- چهارپاى گرد سنب

۲- چهار پاى دوگانه سنب

۳- پنج چنگ

۴- مرغ

۵- ماهى

كه از نظر مسكن (= مانشت) به پنج بخش شدند:

۱- آب زى

۲- سوراخ زى

۳- پروازى كه در آسمان زيست مى كند

۴- دد كه آزادانه در جهان وحش زيست مى كند

۵- اهلى كه به رمه و چرا داشته مى شود

سپس به بهران تقسيم شدند:

۱- گردسنب، يكى، كه اسب ها است

۲- دوگانه سنب كه بسيار است، چون شتر و گاو و ميش و بز

۳- پنج چنگ چون سگ و خرگوش و موش و سمور

۴- مرغ

۵- ماهى

سپس به سرده بخش شد:

۱- اسب، هشت سرده

۲- خر، دوسرده

۳- گاو، پانزده سرده

۴- ميش (= گوسفند) پنج سرده

۵- بز، پنج سرده

۶- سگ، ده سرده

۷- خرگوش، پنج سرده

۸- سمور، هشت سرده

۹- موش، هشت سرده

۱۰- مرغ، يكصد و ده سرده

۱۱- ماهى، يك سرده

به نظر مى رسد رده بندى بر پايه ۱-كرده، ۲- آينه، ۳- مانشت/ بهرو و ۴-سرده بوده كه بندهش دسته بندى مانشت و بهر را ندارد.

لینک به دیدگاه

•سخن پايانى

بى گمان دانش رده بندى جانداران به كوشش دانشمندانى چون لينه و دانشمندانى كه پس از او آمدند، بسيار پيشرفته و كارآمد شده است و با گذشته مقايسه شدنى نيست. با اين همه، پرداختن به تاريخ اين دانش از آغاز تاكنون و معرفى رده بندى هاى پيش از لينه، با وجود كاستى هاى بسيارى كه دارند، در كتاب هاى رده بندى و زيست شناسى كه در روزگار ما منتشر مى شود، نيز ديده مى شود. طبقه بندى بسيار ناكارآمد ارسطو و دانشمندان ديگر را در كتاب هاى درسى دانش آموزان كشورهاى غربى نيز مى بينيم، چرا كه هدف، نشان دادن چگونگى كارآمدتر شدن رده بندى ها طى تاريخ و به كوشش دانشمندان بسيار است تا دانش آموزان و دانشجويان بياموزند كه آنها نيز بايد براى كامل تر شدن دانش كنونى آدمى كوشش كنند.

بر پايه استاندارد جى از استانداردهاى ملى آموزش علوم آمريكا، دانش آموزان بايد دانش را به عنوان يك كوشش پيگيرى انسانى در نظر بگيرند و بايد بياموزند كه دانش و فناورى دستاورد كوشش مردمان بسيارى از فرهنگ هاى گوناگون و در دوران هاى گوناگون تاريخى است كه به ما رسيده و ما بايد در راه پيشرفت آن بكوشيم و آن را گامى به پيش ببريم. پرداختن به تاريخ علم نيز يكى از بهترين راه هايى است كه در رسيدن به اين آرمان به ما كمك مى كند. از همين رو است كه پژوهش در تاريخ علم در دانشگاه بسيار مورد توجه است و پژوهشكده هاى گوناگونى در جاى جاى جهان به اين كار مى پردازند.

چه شايسته است كه ما در اين راه به تاريخ علم و فناورى در كشور خودمان از روزگار باستان تا زمان كنونى نيز توجه داشته باشم و به شخصيت هاى علمى و فرهنگى كشورمان توجه بيشترى داشته باشم. بى گمان رده بندى جانداران، كه براى نمونه آورده شد، دست كم به اندازه رده بندى ارسطو ارزش دارد و دست كم مى توان در كنار پرداختن به رده بندى ارسطو و ديگران، به اين شيوه از رده بندى نيز اشاره كرد. بى گمان با كاوش در نوشته هاى برجاى مانده از دانشمندان مسلمان، كه در پيشرفت شيوه رده بندى كوشش هايى كرده اند، به نمونه هاى كامل ترى دست پيدا مى كنيم.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...