رفتن به مطلب

تقویم را ورق زده ام ....


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

تقویم را ورق زده ام .... تا به تو رسید

در فصل های گرم تماشا به تو رسید

 

می خواستم بدون تو از خویش بگذرم

پایان این قدم زدن اما ... به تو رسید

 

بحث دوباره بین من و بین شعرها

با حرف های رو به درازا به تو رسید

 

از تو سکوت تلخ همیشه نصیب من

از من همیشه صبر و مدارا به تو رسید

 

شعرم تمام می شود،این بار هم غزل!

مثل همیشه موقع امضاء به تو رسید

 

 

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 58
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

  • 4 هفته بعد...

قاصدک شعر مرا تکرار کن

در پس تکرار زمان

هر چه بود همه تکرار بود

کاش راه بازگشتم را

میتوانستم که بیابم

بروم به کودکی

داستانم را دوباره آغاز کنم

شاید این بار دگر

قاصدک گوشه ی باغ

شعرهای تازه از برایم میخواند

و من رقص کنان میرفتم

رو به سوی فردا

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

و مردمان خیابان چقدر تاریک اند

 

دو روز رفت، و تقویم ها ورق خوردند

 

و چشم... چشم...

 

و این چشم های بی احساس

 

برای گریه نکردن بهانه آوردند...!

لینک به دیدگاه

رویا بود انگار

" آغوشت

همان قدر که می خواستم

تا به خواب روم " ...

رویا بود انگار

صبح اما

شانه ام

بوی تو می داد ...

کی آمدی ؟

کی رفتی ؟!

.

.

.

خواب بودم ...

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

نگاهها همه سیاهند

برقی از آن نمی جهد

گویی که آوارهای مرگ

بر پیکرم نشسته اند

من خاموش و خسته ام

در درد خود فسرده ام

آنجا که باید می خروشیدم

من لبهای خود را دوخته ام

پاهایم ناتوان ، دستهایم بی صدا

نای نفس ندارم

بس خاک بر دهان دارم

کاش باور کنم که مرده ام

شاید که آرامم کند

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...
  • 8 ماه بعد...

روزی آواز خنده هایمان ، گوش دنیا را کَر خواهد کرد

تمام گُل ها به نام من خواهند شد

و تمام شعرها به نام تــو

رودها ، از تو سیراب خواهند شد

آسمان از تو آبی

زمین از تو سبز

و من از تو گرم خواهم شد ...

ما خواهیم رقصید

روی کوههایی که عشق ما محکمشان کرده

ما خواهیم دوید

در دشت هایی که از اشک های ما خیسند ...

لینک به دیدگاه

تقویم را ورق زدم....

مدت زیادی نمانده...شاید به قدر برداشتن یک گام مانده...

ساعت شنی دارد نشان می دهد که زمان تمام شده است...

باید این تقویم را هم گذاشت در گنجه....

نوشته هایش در توضیحات هر صفحه بعد ها خاطره بازی می کند..

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

امسال پاییزمحصول خوبی داریم

 

کمی گندم ،

 

کمی جو ،

 

کمی عشق

 

یک کلبه گلیامسال پاییز ،

 

محصولمان از هر سال بهتر است

 

امسال لا به لای بوته های گندمعشق برداشت میکنیم

 

و میرویم تا سر تپه ی ته مزرعهآنجا که بوته های عشقاز گندم ها بلندتر شده استانگار راهی به بهشت باز شده است .

 

کلبه ما درست کنار در بهشت است

 

میدانی کجا را میگویم ؟

همانجا که شاخه های طوبی

 

از روی دیوار بهشت روی سقف کلبه گلی ماسایه انداخته است .

 

خدا را شکرامسال پاییزمحصول خوبی داری

 

مو در کلبه خودعشق داریم و ...

 

در چهارچوب پنجره ی کلبه کسی دیده میشو

اما وقتی میروماو نیس

 

تو چهارچوب پنجره خالیست

 

اما از بیرون که بنگریشاخه های طوبی معلوم است

 

بهشت ،

 

ممنونامسال پاییزمحصول خوبی داریم

 

و کلبه ماامسال در سایه است ...

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...