رفتن به مطلب

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...


ارسال های توصیه شده

این روزها حسود گشته ام

به تو وهرآنچه به تو مربوط میشود

گاهی از شده حسادت میخواهم منفجر شوم

 

نمیدانم چرا؟

اما به تو حسودی میکنم

 

شاید از سر حسادت به تو حسودی میکنم

شاید از سر لجاجت!!

 

خدا میداند

چون خودم هم هنوز نمیدانم...........hanghead.gif

 

فقط میدانم

وحشتناک دوستت دارم

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

از کوچه های پاییز هم میگذریم

 

بی اعتنا به التماس برگهای حشکی که زیر پا له میکنیم

 

گاهی هم باید به آسمان نگاه کرد...............

لینک به دیدگاه

ورق میزنم دفتر دلتنگی هایم را

 

پر از حرفهای ناگفته است و بغضهایی که نشکسته

 

میخواهم پاک کن بردارم و تمام صفحات را پاک کنم

 

درست مثل زمان دبستان ....

 

زمانی که مشقهایمان پر بود از غلطهایی که میشد پاک کرد

 

با اینکه جایش میماند اما بهرحال پاک میشد

 

و چقدر بد کرد آن آموزگاری که نوشتن با خودکار را یادمان داد hanghead.gif

 

دیگر نمیشد پاک کرد هر انچه اشتباه مینوشتیم sigh.gif

 

اری.....................

 

عشق تنها مشقی بود که با خودکار نوشتم :icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

سکـــــــــــــــوت این روزهایت بدجور روی شانه هایم سنگینی میکند

 

کمر گوشهایم زیر این بار شکسـ.-_.ــت

 

شاید بتوانم با سنگینی سکوتت کنار بیایم

 

اما سنگینی نگاهت را چه کنم؟hanghead.gif

 

از پشت پنجره خاطراتم به من زل میزنی

 

آخر بی انصاف .....

 

این دیواری که نگاهت به ان تکیه زده مخروبه ای ست رو به زوال و ویرانی...

 

آری ....اعتراف میکنم

 

به هر آنچه کرده ام ..

 

اعتراف میکنم نگاهی دزدانه و عاشقانه از پشتمن به تو نگاه میکرد...

 

هر روز و هر روز

 

و من پناهگاهی بودم برای آن نگاه دزدانه .....

 

اما بدان آن نگاه زیر خاکروبه هایان دیوار کهنه مدفون است هنوز..

 

و وحشتناک تو را دوست دارد

 

گرچه ظاهر این دیوار نشانی از آن نگاه ندارد دیگر

 

اما خوب دقت کن

 

نبش آن کوچه که هر روز از آن گذر میگردی نقش قلبی کهنه ست.....

 

یادگاری بردار......

 

من خودم فرو خواهم ریختــــــــــــــــــــــ........sigh.gif

لینک به دیدگاه

دلتنگی هایم را دانه دانه از کمد دلم برمیدارم، تا میکنم و میگذارم تو یه چمدون ...

 

هر کدام دنیایی خاطره برایم زنده میکند ...

 

چمدانم پرشد...اما کمد دلم هنوز لبریز از دلتنگی هاست

 

هم دلم میخواد کمدم رو آتش بزنم هم نمیتونم ازشون دل بکنم

 

آه خدای من!بدجو.ر دلم برای خودم تنگ شده است sigh.gif

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

دوران جدید رو شروع کردم

 

هم تو زندگی مشترکم هم تو کارم

 

کمی میترسم....

 

در شرف یه امتحان واقعی هستم

 

خدا کنه ختم به خیر بشه hanghead.gif

لینک به دیدگاه

کمی با من همراه شو...

 

میخواهم بین کوچه های خیالم قدم بزنیم

 

هوای افکارم کمی گرفته است ..تو ببخش

 

اینجا هوا کمی ابریست و گرفته

 

برای کسی که میدانم که میداند چی میگویم

 

بیا.....از این کوچه که بگذریم میرسیم به یک دشت پر از لاله های واژگون آرزو

 

که جوی خوش خیالی از بین آن میگذرد و چه گوارا آبی ست...

 

کمی پای این جوی بنشین و در آن خود را تماشا کن...دست و رویی بشوی و راهی شو ...راه درازی در پیش است تا پایان این دشت خیال...

 

به کوههای سعادت من در آن دور دست خیره نشو ..زیبایی آنها سرابی بیش نیست

 

بیا...خسته که نشدی؟

 

کمی جلوتر درختی میان چمنزار خیالم هست

 

که سالهاست زیر آن درخت خوابیده ام .......

 

اندگی درنگ کن ..

 

باز میگردم...

لینک به دیدگاه

وقتی ساعتها توی افکار خودم غوطه ورم

 

 

وقتی هیچ اهنگی و تصنیفی رو نمیتونم بنویسم

دیگه قلم هم بعد تو با من قهر کرده است..

وقتی تمام نوشته هایم را یکجا میسوزانم

 

 

وقتی هیچ شعری رو نمیتونم پیدا کنم

ناگزیر این شعر رو از محسن یگانه نقل قول میکنم برایت

چون واضح تر از این نمیتوانم احساساتم را برایت بیان کنم hanghead.gif

 

پس

گوش کنhanghead.gif

متن آهنگ تو که میدونی :

 

 

 

تو که میدونی همه ی عمرو اونجا گذاشتم و رفتم

تو که میدونی بجز آغوش تو جایی نداشتم و رفتم

اگه رفتمو تو سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه

اگه به جز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه

نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم

نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم

نه نمیگفتم آخه تحمل غمه منو نداری

نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذاری

بگو فهمیدی وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم

غمه آیندت بدجور نشسته بود توی همه ی وجودم

اگه تصویری که ازم توی ذهنت بودو و خرابش کرد به خاطر خودت

دیگه ازم نخوا که پیشت برگردم نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم

نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم نه نمیگفتم

آخه تحمل غمه منو نداری نه نمیگفتم

آخه میترسیدم بری تنهام بذار

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

سکوت من شده تنها فریادی که میزنم

 

بغضهایم را در گوشه لبخندم پنهان میکنم نکند دلت بلرزد

 

وقتی آرام به تو لبخند زدم و خداحافظی کردم

وقتی که رو گرداندم از تو و خیس شد گونه هایم ز غم ندیدنت....

 

آری..

من هم گریه میکنم...باورکن بلدم

شاید ندیده باشی اما...

من هم گریه میکنمhanghead.gif

لینک به دیدگاه

گاهی کارهایی میکنی عجیـــــــــــــب

 

نقطه ضعف مرا میدانی و خوب ازآن نقطه شکنجه ام میکنی

 

اصلا به من چه...hanghead.gif

 

کاش میشد این دروغ بزرگ را باور کنمTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

لینک به دیدگاه

از هم فاصله گرفتیم

 

بیشتر و بیشــــــــــتر و بیشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتر....

 

تا جایی که دیگر همدیگر را نمیدیدیم ....

 

حال قضاوت کن ...

 

این قدر فاصله لازم بود؟hanghead.gif

لینک به دیدگاه

میخواهم در این نوشته ام سکوت کنم

 

راستی!چقدر خوب میشد با نوشتن سکوت کرد

 

کاش میشد نوشت و حرف نزد

 

خیلی دلم تنگ شده برای خودم

 

برای خودی شاد بود

 

برای خودی که دلهره اش و نگرانی اش تنها نداشتن مدادرنگی 24 رنگ بود

 

گم شد، رفت

 

نمیدانم در کدام خم کوخه دستم را رها و کرد و در میان ازدهام جمعیت زمانه گم شد

 

حال یک چشمم به پشت سرم است و یک چشمم به آینده

 

کجایی ای کودکی من

ای خود من...

 

دلم خیلی برای خودم تنگ شده است

خیــــــــــــــــــــلیTAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

لینک به دیدگاه

وقتی عکست را نگاه میکنم غرق سرور میشوم

 

ازاینکه روزی عاشق هم بودیم به خود میبالم

 

ولی نمیخواهم تو بدانی

 

 

گاهی از دیدن عکست خیس میشوم از غصه و نمناک از ابر تنهایی

 

افتخار میکنم که هستی

 

از اینکه سبز شدنت را میبینم

ازاینکه شاهد رشد و شکوفایی تو هستم به خودم میبالم

تو سبزباش به جای من که در شوره زار خود پوسیدم

 

خوشحالم هستی

باش تا خوشحال بمانم:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

خیلی با خودم کلنجار میرم یه نوشته ای بگذارم که شاهکار باشه

 

نمونه باشه

 

شروع میکنم به نوشتن ،با کلمات بازی میکنم

 

جا بجا شون میکنم

انواع استعاره ها و صنایع ادبی رو به کار میبرم

اما بی فایدست

 

نمیشه...

اون چیزی که میخوام نمیشه

چون حس نداره

 

پس بیخیال صنایع ادبی

 

ساده ، بی آلایش و واضح

 

دوستت دارم:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

ثانیه ها دارند با هم مسابقه میدهند

 

تا از هم پیشی بگیند

مگه چقدر تا عید مونده ؟

 

یه نفس عمیـــــــــــــــــــــــــــــــــق بکش...

 

بذار بوی عید بره زیر پوست خاطره هات

 

دوباره جونت بگیره یاد بــــــــــــــــــــــــــــوی عیدی و اسکناسهای نو و تانخورده

 

بوی چرم کفشهای نو و جفت شده تو گنجه که نگه داشتی واسه عید

که هر روز میری تمیزشون میکنی

با یه وسواس خاص

خیلی آروم و با احتیاط که نکنه خراب بشه

 

 

آره ..

 

عید داره کم کم میاد...

اما اینبار یه فرقی با عیدهای دیگه داره و تو خوب میدونی..

 

عیدت مبارک

هر کجا هستی شاد باشی هموطن

شاید پیش هم نباشیم اما همیشه به یادت هستم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

یه غم عجیبی تو دلمه

 

نمیشناسمش

باهم غریبه ایم ...غمم رو میگم

 

تا حالا ندیده بودمش

به تازگی توی پس کوچه های دلم پرسه میزنه

احساس تنهایی میکنم با اینکه اطرافم پر از آدمهایی هست که دوستم دارند

 

یه چیزی هست که توی زندگیم نباید باشه و هست

 

از درون آزارم میده

یه آزار شیرین

 

نمیدونم

هرچی هست ...خدا به خیر بگذرونه

لینک به دیدگاه

خط به خط صفحاتم خالیست

 

خانه ام پوشالیست

 

چه کسی حال مرا میفهمد؟

 

که من دلشده در قلب زمین گم شده ام...

 

من و یک برگ سفید دفتر

 

گوشه ای خلوت و دنج

 

با چراغی کم نور

 

که فقط صفحه ی زیبای سفید دفتر

در نگاهم پیداست

ما بقی هرچه که هست

ظلمات است و سیاه

 

من به این لحظه دلم خوشحال است

که قلم وحشی و نارام و عبوس

 

بنویسد آنچه

در درون دل افسرده من پنهان است

 

چه کسی حال مرا میفهمد؟

وقتی از کنج خموش قلبم

ناله برمیخیزد

گریه ام میگیرد

و چه حسرت انگیز

درپی آغوشم

 

چه کسی حال مرا میفهمد؟>

وقتی از بین نیستان هراس

دل من میگذرد

میرود تا ته دشت وحشت

میرسد پای سراب غصه

 

راه را گم کردم

من کجای دل بی تاب تو ام؟

لینک به دیدگاه

لعنت به هرچی عیده

 

نفرین شده ایم انگار مــــــا

 

بهار گذشته ،خزان عمویم شد...

 

امسال هم سیزده ، پدر زنم رو داره ازم میگیره ...

 

خدابا ، نفرین تو به این روزهای منحوس

 

بدم میاد دیگه از هرچی عید و بهار و سیزده به در....

 

تو رحم کن ...w821.gif

این بنده نازنین رو از ما نگیر:no:

لینک به دیدگاه

تمام شد....

 

دیگر نبض زندگی اش نمیزند

دیگر کسی حال مرا نمیپرسد

 

وچه سرنوشت نحسی

وچرا هایی که جوابی برایش نیست...

 

آری او رفت

و چه زیبا مرگی...

 

من فقط توانستم لحظه ی تلخ وداع

 

برایش فاتحه ای بخوانم واو خندان بود

 

حال ما بود که بد حال پریشانی بودhanghead.gif

 

سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

 

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبی روشن عشق

خداحافظ ای عطر شعر شبانه

 

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

 

تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا

 

به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

اگر چشمه واژه از غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

 

خداحافظ ای برگ و بار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نوبهار همیشه

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...