رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

زن بودن مثل ققنوس بودن است

هی آتش می گیری و باز ناامید نمی شوی!!!

و

از خاکسترت زن متولد می شود!!

زن قداست دارد...

برای با او بودن باید مرد بود!!

نه نر....!

نفس تازه کن بانو

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 218
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یک دهان خواهم به پهنای فلک

 

تابگویم وصف زن را یک به یک

 

زن مگو دریای راز مرد هاست

 

مرجع رازو نیازو دردهاست

 

زن چه باشد آشنایی ناشناس

 

هرزمان پیداشود در یک لباس

 

یک زمان گردد نکوتر از ملک

 

پا گذارد از بلندی بر فلک

 

می شون کان وفا، کانون مهر

 

قلب او رخشان تر از قلب سپهر

 

همچو گل شاداب و خوشرومی شود

 

چشم خاموشش سخن گومی شود

 

گر بخواهد زن، به توجان می دهد

 

هرچه می خواهد دلت، آن می دهد

 

وای از آن وقتی که زن پستی کند

 

باده پستی خورد مستی کند

 

اندر آن دم می شود دریای قهر

 

می چکاند در گلوی مرد، زهر

 

سخت اندر حیرتم کاین جنس زن

 

گه فرشته باشد و گه اهرمن

 

گر بگویم او فرشته نیست ؟ هست

 

باملک خونش سرشته نیست؟ هست

 

وربگوبم دیو سیرت هست؟ نیست

 

یا وجود بی بصیرت هست؟ نیست

 

من که حیرانم از این جنس دوپا

 

در تحیر مانده ام واحیرتا!

لینک به دیدگاه

هزار بار گفته ام

اگر قدرتش را نداری مرد باشی‌

دورِ سه چیز را خط بکش

زن

عشق

مستی

 

هزار بار گفته ام

در آغوشِ پر قدرتِ مردِ عاشقت

زنی‌ مست باش

زنی‌ مست

 

 

لینک به دیدگاه

مرا دختر خانوم مینامند

 

 

مضمونی که جذابیتش نفس گیر است

 

دنیای دخترانه من نه با شمع نه با عروسک

 

 

معنا پیدا نمیکند ونه با اشک و افسون

 

 

اما تمام اینها را در بر میگیرد

 

 

من نه ضعیفم نه ناتوان

 

 

چرا که خداوند مرا بدون خشونت

 

 

و زور و بازو میپسندد

 

 

اشک ریختن ضعف من نیست قدرت روح من است

 

 

اشک نمیریزم تا توجهی را جلب کنم

 

 

با اشکم روحم را میشویم

 

 

خانه بی من سرد و ساکت است

 

 

چراکه شور و حال زندگی با صدای بلند حرف زدن

 

 

و موسیقی گوش دادن نیست

 

 

زندگی ترنم لالایی ارمش بخشی را میطلبد

 

 

که خدا در جادوی صدای من نهفته است

 

 

من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا میگیرم

 

 

من به تنهایی معنا دارم

 

 

معنای عمیقی در واژه ی دختر بودن است

 

 

اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه میخواند

 

 

باز هم قوی تر از قبل از پشت همین واژه سربلند میکنم

 

 

و لبخند میزنم چرا که خداوند مرا دختر افریده

 

 

و همین برای من کافیست...

لینک به دیدگاه

زنان قـــــــــوی

دردهای خود را مانند کفشهای پاشنه بلند میپوشند !

مهــم نیست چقـــــدر اذیت می شوند

شما فقــــــط زیبایی آنهـا را می توانید بینیــد...

لینک به دیدگاه

زن ام کردند ...

 

وقتی هنوز بالغ نشده بودم !

 

چشمانم برای یک بار ،

هوس را غنچه نکرد ...

 

وقتی دست هایم

 

عروسک رویا را

 

در آغوش نگرفت ،

 

انداختند

 

چادر سفیدی

 

با مردی که

 

فقــــــــــــط ....

 

هم خوابی و بچه می خواست ...

 

 

مادرم کردند ...

 

بدون آن که بدانم زن چیست !

 

 

سجده نشستم خدا را ...

تا فرزندم ، زن بعدی نباشد...

لینک به دیدگاه

من زنـــــــــم ...... نحیف ترین دل شکستۀ همیشه ایستادۀ این دنیـــــــــــام....

روزگارم خسته....... انتظارم بی نام.....

 

بی هدف بی سایه در پس هم همۀ شهوت تو میبازم....

و چه آروم و "حوی" وار میریزم.... میمیرم....

با دلم میخوانــــــــــــم: که تو ای سخت ترین احساست زمزمۀ هستیِ من...

مرد من... تو فقط یک لحظه,فقط یک لحظه...... واسه احســـــــــــــــاسِ دلـــــــم "آدم" باش.

لینک به دیدگاه

تو يک زنی ، ايستاده بر بلندای تاريخ ،

از ديروزی كه زنده به گورت می كردند تا امروزی كه تو را از گور انديشه های متعفن شان بيرون می كشند ...

با این حال ، تو یک زنی ، ایستاده بر بلندای تاریخ ...

اندکی درنگ کن و نفس تازه کن چرا که تا بلندی ها راه دراز است...

لینک به دیدگاه

نميدانم چرا شعار از

لياقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... ميدهي

تويي که ميدانم اگر بداني بکارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن ميزنيو ميروي

اما بگرد ،پيدا خواهي کرد

اين روز ها صداقتو ،لياقتو ،نجابتي که تو ميخواهي زياد ميدوزند !!!!

 

q74ur0pcccotpe181cn.jpg

لینک به دیدگاه

زن را باید در آغوش بگیری

 

حتي وقتي آرايش نداره

موهاي دست و پاش يه کم در اومده

دو روز وقت نکرده ابروهاشو برداره

موهاشو برات براشينگ نکرده

پيژامه ت رو پوشيده

 

... و خودشو گوله کرده تو تخت

 

تو جاي خاليِ تو که هنوز گرماي تنتو داره

 

که سرشو فرو کرده تو بالشت

 

که بوي تنتو -نه ادکلنت- بوي تنتو با لذت

 

با هر نفسش بکشه توي ريه هاش

 

زن رو بايد بغل کرد و تو بغل نگه داشت

 

و با همه شلختگي ظاهريش عاشقونه بوسش کرد

 

تا احساس امنيت کنه که مردش همه جوره دوسش داره:w16:

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

وقتي يك دختر حرفي نميزند ميليونها فكر در سرش مي گذرد

وقتي يك دختربحث نميكند

عميقا مشغول فكر كردن است

وقتي يك دختربا چشماني پر از سوال به تو نگاه ميكند يعني نميداند تو تا چند وقت ديگر با او خواهي بود

وقتي يك دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسي تو مي گويد:خوبم يعني اصلا حال خوبي ندارد

وقتي يك دختر به تو خيره مي شود شگفت زده شده كه به چه دليل دروغ مي گويي

وقتي يك دختر سرش را روي سينه تو مي گذارد آرزو ميكند براي هميشه مال او باشي

لینک به دیدگاه

زن که باشی،

عاقبت یک جایی،

یک وقتی،

به قول شازده کوچولو

دلت اهلی‌يه یک نفر می‌شود...!

و دلت،

برای نوازش‌هایش تنگ می‌شود؛

حتی برای نوازش نکردنش!

تو می‌مانی و دلتنگی‌ها،

تو می‌مانی و قلبی که لحظه‌های دیدار تندتر می‌تپد.

سراسیمه می‌شوی،

بی‌دست و پا می‌شوی،

دلتنگ می‌شوی،

دلواپس می‌شوی،

دلبسته می‌شوی؛

و می‌فهمی،

نمی‌شود "زن" بود و عاشق نبود ...

لینک به دیدگاه

زنی را میشناسم من...تقدیم به تمامی بانوان فهیم ایران زمین

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

زنی را می شناسم من

که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

 

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

 

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

 

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست

 

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

 

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

 

زنی با ت

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ر تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

 

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست

نگاه سرد زندانبان

 

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

 

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

 

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی

 

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

 

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

 

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه

 

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

 

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است

 

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که بسه

 

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران ب

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
ر جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده

 

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

 

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

 

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

 

سراغش را که می گیرد

نمی دانم؟

شبی در بستری کوچک

زنی آهسته می میرد

 

زنی هم انتقامش را

ز مردی هرزه می گیرد

...

زنی را می شناسم من

لینک به دیدگاه

زن شدي... نه براي در حسرت ماندن يکبوسه

 

براي خلق بوسه اي از جنس آرامش

 

تو زن نشدي که همخواب آدمهاي بي خواب شوي

 

زن شدي که براي خوابِ کسي رؤيا شوي

 

تو زن نشدي که در تنهائي ات حسرت آغوشي عاشقانه را داشته باشي

 

زن شديتا آغوشي در تنهاييِ عشقت باشي

 

 

هوس يک بوسه ي فرانسوي

ميانديوانگيِ يه تانگويِ مرگبار

پا برهنه روی سراميک هاي سفيد

هيلعنتي. . . !

 

من در لباس رقصم چشم به راهِ توام...

 

چهحسودي مي شوم وقتي که خشک سيگاري را ترجيح به

 

تر لب ِمبهوتِ من مي دهي...!

لینک به دیدگاه

ed7u64wnvlrr2o85qu5y.jpg

 

 

زن

 

*می گویند

مرا آفریدند

از استخوان دنده چپ مردی

به نام آدم

حوایم نامیدند

یعنی زندگی

تا در کنار آدم

یعنی انسان

همراه و هم صدا

باشم

 

* می گویند

میوه سیب را من خوردم

شاید هم گندم را

و مرا به نزول انسان از بهشت

محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم

و یا شاید سیب

چشمان شان باز گردید

مرا دیدند

مرا در برگ ها پیچیدند

مرا پیچیدند در برگ ها

تا شاید

راه نجاتی را از معصیتم

پیدا کنند

 

* نسل انسان زاده منست

من

حوا

فریب خوردۀ شیطان

و می گویند

که درد و زجر انسان هم

زاده منست

زاده حوا

که آنان را از عرش عالی به دهر خاکی فرو

افکند

 

* شاید گناه من باشد

شاید هم از فرشته ای از نسل آتش

که صداقت و سادگی مرا

به بازی گرفت و فریبم داد

مثل همه که فریبم می دهند

اقرار می کنم

دلی پاک

معصومیتی از تبار فرشتگان

و باوری ساده تر و صاف تر از آب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم

 

* با گذشت قرن ها

باز هم آمدم

ابراهیم زادۀ من بود

و اسماعیل پروردۀ من

گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید

گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند

و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند

 

* فاطمه من بودم

زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم

من بودم

زن لوط و زن ابولهب و زن نوح

ملکه سبا

من بودم و

فاطمه زهرا هم من

 

* گاه بهشت را زیر پایم نهادند و

گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند

گاه سنگبارانم نمودند و

گاه به نامم سوگند یاد کرده و در کنار تندیس مقدسم

اشک ریختند

گاه زندانیم کردند و

گاه با آزادی حضورم جنگیدند و

گاه قربانی غرورم نمودند و

گاه بازیچه خواهشهایم کردند

 

* اما حقیقت بودنم را

و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را

بر برگ برگ روزگار

هرگز

منکر نخواهند شد

 

* من

مادر نسل انسان ام

من

حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام

مریمم

من

درست همانند رنگین کمان

رنگ هایی دارم روشن و تیره

و حوا مثل توست ای آدم

اختلاطی از خوب و بد

و خلقتی از خلاقی که مرا

درست همزمان با تو

آفرید

 

*

بیاموز

که من

نه از پهلوی چپ ات

بلکه

استوار، رسا و همطراز

با تو

زاده شدم

بیاموز که من

مادر این دهرم و تو

مثل دیگران

زاده من!

لینک به دیدگاه

[h=3]زن از ديدگاه دكتر علي شريعتي[/h] زن عشق مي كارد و كينه درو مي كند ...

 

 

ديه اش نصف ديه توست و مجازات زنايش با تو برابر ...

 

 

مي تواند تنها يك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستي ...

 

 

براي ازدواجش در هر سني اجازه ولي لازم است و تو هر زماني بخواهي به لطف قانونگذار مي تواني ازدواج كني ...

 

 

در محبسي به نام بكارت زنداني است و تو ...

 

 

او كتك مي خورد و تو محاكمه نمي شوي ...

 

 

او مي زايد و تو براي فرزندش نام انتخاب مي كني ...

 

 

او درد مي كشد و تو نگراني كه كودك دختر نباشد ...

 

 

او بي خوابي مي كشد و تو خواب حوريان بهشتي را مي بيني ...

 

 

او مادر مي شود و همه جا مي پرسند نام پدر ...

 

 

و هر روز او متولد ميشود؛ عاشق مي شود؛ مادر مي شود؛ پير مي شود و ميميرد ...

 

 

و قرن هاست كه او عشق مي كارد و كينه درو مي كند چرا كه در چين و شيارهاي صورت مردش به جاي گذشت زمان جواني بربادرفته اش را مي بيند و در قدم هاي لرزان مردش، گام هاي شتابزده جواني براي رفتن و درد هاي منقطع قلب مرد سينه اي را به ياد مي آورد كه تهي از دل بوده و پيري مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده مي كند ...

 

 

و اينها همه كينه است كه كاشته مي شود در قلب مالامال از درد ...

 

 

و اين، رنج است

لینک به دیدگاه

[h=6]

 

کــور باش بانــو ...

نگاه که می کنی، می گویند: نخ داد!

عبوس باش بانــو ...

لبخند که میزنی، می گویند: پا داد!

لال باش بانــو ...

حرف که می زنی، می گویند: جلوه فروخت!

من هم میروم، یک خاکی بر سرِ هیزیِ خودم کنم!

شاید دست از سرمان بردارند ... شاید.[/h]

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

جسارت میخواهد

نزدیک شدن

به دورترین افکار زنی که

درد بی کسی را

به مسلخ کوچه پس کوچه های شب برده

زنی که هر شب

به پابوس کابوس های مردانه میرود

و سحرگاه

لحافش را پر میکند از هق هق تنهایی بی مرزش...

هاااای روزگار غریب

با دختران غریب خود چه میکنی؟

 

نیکی فیروز کوهی

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...