رفتن به مطلب

انواع مکانیک


anvil

ارسال های توصیه شده

دید کلی

 

اصطکاک پدیده‌ای است که در مرز بین جامدات ، مایعات و گازها ، همچنین در داخل آنها ، دیده می‌شود.

در تحلیل اصطکاک در شاره‌ها (مایعات و گازها) ، به خاصیت چسبندگی آنها توجه می‌شود.

آیا بدون اصطکاک امکان راه رفتن برای ما و اتومبیل یا دوچرخه امکان‌پذیر است؟

کارکرد اصطکاک همیشه بگونه‌ای است که از لغزیدن سطوح مجاور نسبت به یکدیگر جلوگیری می‌کند. نیروی اصطکاک با سطوحی که نسبت به هم می‌لغزند، موازی است. جهت نیروی اصطکاک ممکن است در جهت حرکت یا در خلاف جهت حرکت باشد.

مدل‌های میکروسکوپی توجیه اصطکاک

 

در مدل‌سازی میکروسکوپی غالبا بحث بر سر این است که سطح واقعی تماس از سطح ظاهری تماس خیلی کوچکتر است و مساحت سطح واقعی متناسب با نیروی عمودی اعمال شده، تغییر می‌کند. مقدار تماس به ماهیت ناخالصی‌های موجود در سطح و به مدت زمان تماس نیز بستگی شدیدی دارد.

 

کم کردن اثر اصطکاک

 

تاثیر اصطکاک را معمولا با استفاده از خاصیت اهرم نیز به حداقل می‌رسانند. در چرخ و محور متداول ، مثلا در یک واگن ، نیروی اصطکاک در سطح یاتاقانی کوچک عمل می‌کند. اثر این اصطکاک به علت استفاده از خاصیت اهرم ، به نسبت طول شعاعهای چرخ و یاتاقان از اصطکاک ناشی از کشیدن چرخ بدون چرخش بر سطح جاده کمتر است. حتی با جانشین کردن اصطکاک چرخشی به جای اصطکاک لغزشی و با استفاده از نگه‌دارنده‌های کاسه ، ساچمه‌ای می‌توان اصطکاک را باز هم کاهش داد.

 

مزیت ضریب اصطکاک

 

همان طور که در عمل ضریب اصطکاک ایستایی از ضریب اصطکاک جنبشی بیشتر است، مقاومت چرخ در حال غلتش در مقابل لغزش ، از مقاومت چرخ در حال لغزش بیشتر است. این نکته از اهمیت زیادی برای اتومبیل‌ها برخوردار است. به آسانی با استفاده از ماشینهای اسباب‌بازی می‌توان نشان داد که اگر چرخ‌های جلو قبل از چرخ‌های عقب قفل شوند، هدایت خودرو از کنترل خارج می‌شود ولی معمولا چرخش شدیدی ایجاد نمی‌شود.

 

اما اگر چرخهای عقب قفل شوند، چرخ های عقب فورا به طرف جلو سر می‌خورند و لغزش ابتدا در عقب متوقف می‌شود. ترمزهایی که قفل نمی‌شوند، با پمپ کردن سیستم ترمز از قفل‌شدگی محورهای جلو یا عقب جلوگیری می‌کنند و بدین‌سان با حفظ کنترل خودرو مانع از لغزیدن آن می‌شوند، شاید هم از مزیت ضریب اصطکاک ایستایی بیشتر در آنها استفاده می‌شود.

 

مولفه نیروی سطح در راستای مماس بر سطح نیروی اصطکاک نام دارد، نیروی اصطکاک همیشه در خلاف جهت حرکت جسم اثر می‌کند. و آنرا با نشان می‌دهیم.

 

دو اثر عمده اصطکاک

 

1. مقداری از انرژی را به گرما تبدیل می‌کند و باید این گرما از سطحهایی که روی هم می‌لغزند خارج شود.

 

2. قطعه‌هایی که روی هم می‌لغزند ساییده و فرسوده می‌شوند.

 

از بین بردن اثر اصطکاک

 

در همه موارد سعی بر این بوده است که با قرار دادن لایه نازکی از روغن میان دو سطح تماس اصطکاک و عوارض نامرغوب ، آنرا هر چه بیشتر کاهش دهند. ولی نیروی اصطکاک ماهیت الکتریکی دارد و اگر قرار بر حذف آن باشد، باید نیروی الکتریکی از جهان رخت بندد. در این صورت از جهان چه می‌ماند؟ تنها هسته اتمها و الکترونهای پراکنده ، بدون اینکه هیچ ارتباطی با یکدیگر داشته باشند، در این شرایط دیگر جهانی نخواهد بود.

 

 

 

نتیجه

 

اصطکاک میان دو سطح که روی هم نمی‌لغزند کاملا ضروری است. و اگر قرار باشد اصطکاک حذف شود نه تنها مشکلات حل نمی‌شوند، بلکه مشکلات متعددی بروز خواهند کرد.

لینک به دیدگاه

مكانيك كلاسيك يكي از قديميترين و آشناترين شاخه‌هاي فيزيك است. اين شاخه با اجسام در حال سكون و حركت ، و شرايط سكون و حركت آنها تحت تاثير نيروهاي داخلي و خارجي ، سرو‌ كار دارد. قوانين مكانيك به تمام گستره اجسام ، اعم از ميكروسكوپي يا ماكروسكوپي، از قبيل الكترونها در اتمها و سيارات در فضا يا حتي به كهكشانها در بخش‌هاي دور دست جهان اعمال مي‌شود.

 

سينماتيك حركت:

 

سينماتيك به توصيف هندسي محض حركت ( يا مسيرهاي) اجسام ، بدون توجه به نيروهايي كه اين حركت را ايجاد كرده‌اند ، مي‌پردازد. در اين بررسي عاملين حركت (نيروهاي وارد بر جسم) مد نظر نيست و با مفاهيم مكان ، سرعت ، شتاب ، زمان و روابط بين آنها سروكار دارد. در اين علم ابتدا اجسام را بصورت ذره نقطه‌اي بررسي نموده و سپس با مطالعه حركت جسم صلب حركت واقعي اجسام دنبال مي‌شود.

 

 

حركت اجسام به دو صورت مورد بررسي است:

 

 

سينماتيك انتقالي:

در اين نوع حركت پارامترهاي سيستم به صورت خطي هستند و مختصات فضايي سيستم‌ها فقط انتقال مي‌يابد. از اينرو حركت انتقالي مجموعه مورد بررسي قرار مي‌گيرد. كميت مورد بحث در سينماتيك انتقالي شامل جابه‌جايي ، سرعت خطي ، شتاب خطي ، اندازه حركت خطي و...مي‌باشد.

 

 

سينماتيك دوراني:

در اين نوع حركت برخلاف حركت انتقالي پارامتر اصلي حركت تغيير زاويه مي‌باشد. به عبارتي از تغيير جهت حركت ، سرعت و شتاب زاويه‌اي حاصل مي‌شود. و مختصات فضايي سيستم ‌ها فقط دوران مي‌يابند. جابه‌جايي زاويه‌اي ، سرعت زاويه‌اي ، شتاب زاويه‌اي و اندازه حركت زاويه‌اي از جمله كميات مورد بحث در اين حركت مي‌باشند.

 

 

ديناميك حركت :

 

ديناميك به نيروهايي كه موجب تغيير حركت يا خواص ديگر ، از قبيل شكل و اندازه اجسام مي‌شوند مي‌پردازد. اين بخش ما را با مفاهيم نيرو و جرم و قوانين حاكم بر حركت اجسام هدايت مي‌كند. يك مورد خاص در ديناميك ايستاشناسي است كه با اجسامي كه تحت تاثير نيروهاي خارجي در حال سكون هستند سروكار دارد.

 

 

پايه گذاران مكانيك كلاسيك:

 

 

با اين كه شروع مكانيك از كميت سرچشمه مي‌گيرد ، در زمان ارسطو فرايند فكري مربوط به آن گسترش سريعي پيدا كرد. اما از قرن هفدهم به بعد بود كه مكانيك توسط گاليله ، هويگنس و اسحاق نيوتن بدرستي پايه‌گذاري شد. آنها نشان دادند كه اجسام طبق قواعدي حركت مي‌كنند ، و اين قواعد به شكل قوانين حركت بيان شدند. مكانيك كلاسيك يا نيوتني عمدتا با مطالعه پيامدهاي قوانين حركت سروكار دارد.

 

 

قوانين سه گانه اسحاق نيوتن راه مستقيم و سادهاي به موضوع مكانيك كلاسيك مي‌گشايد.اين قوانين عبارتند از:

 

 

قانون اول نيوتن:

هر جسمي به حالت سكون يا حركت يكنواخت خود در روي يك خط مستقيم ادامه مي‌دهد مگر اينكه يك نيروي خارجي خالص به آن داده شود و آن حالت را تغيير دهد.

 

 

قانون دوم نيوتن:

آهنگ تغيير تكانه خطي يك جسم با برآيند نيروهاي وارد بر آن متناسب بوده و در جهت آن قرار دارد.

 

 

قانون سوم نيوتن:

اين قانون كه به قانون عمل و عكس‌العمل معروف است ، اينگونه بيان مي‌شود. هر عملي را عكس العملي است ، مساوي با آن و در خلاف جهت آن.

 

 

 

 

 

 

فرمولبندي لاگرانژي مكانيك كلاسيك:

در برسي حركت اجسام به كمك قوانين نيوتون اجسام به صورت ذره‌اي در نظر گرفته مي‌شود. بنابراين ، بررسي حركات سيستم هاي چند ذره‌اي ، اجسام صلب ، دستگاه‌هاي با جرم متغير ، حركات جفت شده و ... به كمك قوانين اسحاق نيوتن به سختي صورت مي‌گيرد. لاگرانژ و هاميلتون دو روش مستقلي را براي حل اين مشكل پيشنهاد كردند. در اين روشها براي هر سيستم يك لاگرانژين (هاميلتونين) تعريف كرده ، سپس به كمك معادلات اويلر-لاگرانژ (هاميلتون-ژاكوپي) حركات محتمل سيستمها مورد بررسي قرار مي‌گيرد.

 

 

موارد شكست فرمولبندي اسحاق نيوتن :

 

 

تا آغاز قرن حاضر . قوانين اسحاق نيوتن بر تمام وضعيتهاي شناخته شده كاملا قابل اعمال بودند. مشكل هنگامي بروز كرد كه اين فرمولبندي به چند وضعيت معين زير اعمال شدند:

 

 

اجسام بسيار سريع:

اجسامي كه با سرعت نزديك به سرعت نور حركت مي‌كنند.

 

 

اجسام با ابعاد ميكروسكوپي مانند الكترونها در اتم‌ها.

 

شكست مكانيك كلاسيك در اين وضعيتها ، نتيجه نارسايي مفاهيم كلاسيكي فضا و زمان است.

 

 

مكمل مكانيك كلاسيك:

 

مشكلات موجود در سر راه مكانيك كلاسيك منجر به پيدايش دو نظريه زير شد:

 

 

فرمولبندي نظريه نسبيت خاص براي اجسام متحرك با سرعت زياد

 

 

فرمولبندي مكانيك كوانتومي براي اجسام با ابعاد ميكروسكوپي

مكانيك لاگرانژي

اطلاعات اوليه

كاربرد مستقيم قوانين حركت نيوتن براي حركت سيستم‌هاي ساده راحت و آسان است. اما در صورتي كه تعداد ذرات سيستم بيشتر شود، در اين صورت استفاده از قوانين نيوتن كار دشواري خواهد بود. در اين حالت از يك روش عمومي ، پيچيده و بسيار دقيق كه به همت رياضيدان فرانسوي ژوزف لويي لاگرانژ ابداع شده است، استفاده مي‌شود. به اين ترتيب مي‌توان معادلات حركت براي تمام سيستمهاي ديناميكي را پيدا كرد. اين روش چون نسبت به معادلات نيوتن حالت كلي تري دارد، لذا در مورد حالتهاي ساده كه با معادلات حركت نيوتن به راحتي حل مي‌شود، نيز قابل اعمال است.

 

مختصات تعميم يافته

موقعيت يك ذره در فضا را مي‌توان با سه سيستم مختصات مشخص كرد. اين سيستمها عبارتند از سيستمهاي كارتزين ، كروي و استوانه‌اي ، يا در حقيقت هر سه پارامتر مناسب ديگري كه انتخاب شده باشند. اگر ذره مجبور به حركت در يك صفحه يا سطح ثابت باشد فقط به دو مختصه براي مشخص كردن موقغيت ذره نياز است، در حاليكه اگر ذره روي يك خط مستقيم يا يك منحني ثابت حركت كند، ذكر يك مختصه كافي خواهد بود. اما در مورد يك سيستم متشكل از N ذره ، براي تشخيص كامل موقعيت همزمان تمام ذرات به 3N مختصه نياز خواهيم داشت.

 

اگر محدوديتهاي بر سيستم اعمال شده باشد، تعداد مختصات لازم براي مشخص كردن پيكربندي كمتر از 3N خواهد بود. به عنوان مثال ، اگر سيستم مورد نظر يك جسم صلب باشد، براي مشخص كردن پيكربندي آن فقط به موقعيت مكاني يك نقطه مرجع مناسب از جسم (مثلا مركز جرم) و جهت يابي آن نقطه در فضا احتياج داريم. بنابراين در حالت كلي براي مشخص كردن پيكربندي يك سيستم خاص ، احتياج به تعداد حداقل معين n مختصه نياز است. اين مختصات را مختصات تعميم يافته مي‌گويند.

 

نيروي تعميم يافته

در سيستم مختصات تعميم يافته ، به جاي نيروهايي كه در مكانيك كلاسيك نيوتني معمول است، مرتبط با هر مختصه نيرويي تعريف مي‌شود كه به نام نيروي تعميم يافته معروف است. اين كميت كه با استفاده از تعريف كار محاسبه مي‌شود، به اين صورت است كه حاصل ضرب آن در مختصه تعميم يافته داراي ابعاد كار است. بنابراين اگر مختصه تعميم يافته داراي بعد فاصله باشد در اين صورت اين كميت از جنس نيرو خواهد بود. در صورتيكه مختصه تعميم يافته از نوع زاويه باشد، در اين صورت اين كميت داراي بعد گشتاور خواهد بود. يعني متناسب با نوع مختصه تصميم يافته مي‌تواند از جنس نيرو و يا گشتاور نيرو باشد.

 

معادلات لاگرانژ

براي بررسي حركت يك سيستم در مكانيك لاگرانژي انرژي جبنشي و انرژي پتانسيل سيستم را تعيين مي‌كنند. اين كار به اين صورت مي‌گيرد كه در مكانيك لاگرانژين در مورد هر سيستم دو كميت جديد به نام‌هاي لاگرانژين و هاميلتونين تعريف مي‌شود. لاگرانژين برابر تفاضل انرژي پتانسيل از انرژي جنبشي است. در صورتي كه هاميلتون برابر با مجموع انرژي جنبشي و انرژي پتانسيل سيستم است. در واقع مي‌توان گفت كه كار اصلي تعيين و محاسبه صحيح انرژي جنبشي و پتانسيل است.

 

سپس اين مقادير در معادله‌اي كه به معادله لاگرانژ حركت معروف است قرار داده مي‌شود. معادله لاگرانژ ، معادله‌اي است كه بر حسب مشتقات تابع لاگرانژي نسبت به مختصات تعميم يافته و نيز مشتق زماني مشتقات تابع لاگرانژي نسبت به سرعتهاي تعميم يافته نوشته شده است. به عبارت ديگر اگر تابع لاگرانژي را با L نشان دهيم و مختصات تعميم يافته را با qk و سرعت‌هاي تعميم يافته را با qk (كه نقطه بيانگر مشتق زماني مختصه تعميم يافته qk است) نشان دهيم، معادلات لاگرانژ به صورت زير خواهد بود:

در صورتي كه نيروهاي موجود در سيستم همگي پايستار نباشند، به عنوان مثال يك نيروي غير پايستار مانند اصطكاك وجود داشته باشد در اين صورت در طرف دوم معادلات لاگرانژ عبارت Qk كه بيانگر نيروي تعميم يافته غير پايستار است، نيز اضافه مي‌شود.

 

 

معادلات لاگرانژ براي تمام مختصات يكسان هستند. اين معادلات ، روش يك نواختي براي بدست آوردن معادلات ديفرانسيل حركت يك سيستم در انواع سيستم‌هاي ارائه خواهند داد.

 

اصل تغييرات هاميلتون

روش ديگر براي استنتاج معادلات لاگرانژ اصل تغييرات هاميلتوني است. در اين حالت همانگونه كه قبلا نيز اشاره شد در مورد هر سيستم كميتي به نام تابع هاميلتوني تعريف مي‌شود كه برابر با مجموع انرژي جنبشي و انرژي پتانسيل سيستم است. اين اصل در سال 1834 توسط رياضيدان اپرلندي ويليام .ر. هاميلتون ارائه شد.

 

در اين روش فرض مي‌شود كه يك تابع پتانسيل وجود دارد، يعني سيستم تحت بررسي يك سيستم پاياست. ولي اگر تعدادي از نيروها نيز غير پايستار باشد مانند مورد معادلات لاگرانژ مي‌توان سهم اين نيرو ها را نيز بطور جداگانه منظور كرد. يعني در اين حالت تابع هاميلتون برابر با مجموع انرژي جنبشي و كار انجام شده توسط تمام نيروها اعم از نيروهاي پايستار و غير پايستار است.

 

معادلات هاميلتون

معدلات هاميلتون از 2n معادله ديفرانسيل درجه اول تشكيل شده است. اين معادلات بر حسب اندازه حركت تعميم يافته و مشتقات آن نوشته مي‌شود. اندازه حركت تعميم يافته به صورت مشتقات تابع لاگرانژي نسبيت به سرعت تعميم يافته تعريف مي‌شود. اگر سيستم V با N مختصه يافته مشخص شود، در اين صورت معادلات هاميلتون شامل 2n معادله ديفرانسيل درجه اول هستند، در صورتيكه معادلات لاگرانژ از n معادله درجه دوم تشكيل شده است. بنابراين كار كردن با معادلات هاميلتون راحتتر است. معمولا در مكانيك كوانتومي‌ و مكانيك كاري از معادلات هاميلتون استفاده مي‌شود.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...