رفتن به مطلب

نـامـه هـای خـط خطـی...!


ارسال های توصیه شده

هرجا میرویم و ظلمی می بینیم همه میگویند...

نگران نباشید...

چون خدا جای حق نشسته...

خدایا،میشود ازجای حق بلند شوی..

که حق خود جای خود بنشیند؟؟؟

لینک به دیدگاه

به یک جایی از زندگی که رسیدی،

 

می فهمی رنــــج را نبـــــاید امتداد داد !!

 

باید مثل یک چاقو که چیزها را میبرد و از میانشان میگذرد ..

 

از بعضی آدمها بگذری

 

و برای همیـــــشه تمــــــــامشان کنی !!

لینک به دیدگاه

فقیر بدنبال شادی ثروتمند،وثروتمند بدنبال آرامش زندگی فقیر،

کودک بدنبال آزادی بزرگتر، و بزرگتر بدنبال سادگی کودک است،

پیر بدنبال قدرت جوانی وجوان در پی تجربه سالمند است،

آنان که رفته اند در آرزوی بازگشت، و آنان که مانده اند در

رؤیای رفتن،....

خدایا !

کدامین پل در کجای دنیا شکسته است که هیچکس به مقصد

خود نمی رسد ؟!!!

لینک به دیدگاه

می آیی ...

 

می روی ..

 

و فقط یک سلام ...

 

و گاهی یک خداحافظی

 

نه ... این انصاف نیست ...

 

من و یک دنیا عشق ....

 

تو و یک دنیا بی تفاوتی ....

لینک به دیدگاه

فریادها مرده اند،

سکوت جاریست،

تنهایی حاکم سرزمین بیکسی است،

میگویند خدا تنهاست،

ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنها تریم؟؟؟

لینک به دیدگاه

همیشه باران عاشقم میکرد ،

 

چون سهراب به من آموخته بود ،

 

عشق را زیر باران باید یافت

 

زیر باران رفتم بی چتر ،

 

کاش سهراب بود و میدید ،

 

که فقط قلبم شکست...!

لینک به دیدگاه

باران کـه میبـارد……

 

دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود…..

 

راه می افـتم …

 

بـدون چـتـر …

 

من بـغض می کنـم …

 

آسمـان گـریـه …:sigh:

لینک به دیدگاه

امروز هم برایت

اینگونه دعاء کردم:

خدایا !

بجز خودت به دیگری واگذارش نکن!

توئی پروردگار او !

پس قرار ده بی نیازی در نفسش!

یقین در دلش !

اخلاص در کردارش !

روشنی در دیده اش !

بصیرت در قلبش !

و...

روزی پر برکت در زندگی اش !:icon_gol:

لینک به دیدگاه

تنهایم بگذار و بگذر

 

دستهایت بوی غربت می دهند

 

تنهایم بگذار تا همیشه

 

تا سکوت گریه هایم را کسی حس نکرده

 

تنهایم بگذار

 

تا بی نهایت اشکهایم تنهایم بگذار

 

تنهایم بگذار تا بی تو بودن را بار دیگر تجربه کنم

 

نا گفته های سروده ام زیاد است و لیک

 

کسی ندارد گوش شنوا

 

در زمینی که کسی عشق را نمی فهمد

 

من بی تو ام و این بوی تلخ تنهایی را به بودنت ترجیح دادم بی اراده

 

دستهایت بوی غربت می دهند

 

تنهایم بگذار

 

بگذار تا از دستهایت در شعرم حرفی نزنم

 

شعر من تحمل سنگینی دستهای به ظاهر معصومت را ندارد

 

"من"

 

چه کلمه بی مفهوم ماتمی

 

در سکوت سیاه سازم هم جا نمی شود

 

"من"

 

در لا به لای نت های ظریف شعرم هم جا نمی شود

 

گمشده دوران مغمون بی تفاوتی بیا و دوباره بچشان زندگی را به

 

"من"

لینک به دیدگاه

من میروم کمی ستاره بنوشم!

مهتاب غزل کنم!

ابر ببافم!

خنده جارو کنم تو هم بیا!

شاید بتوانی کمک کنی!

به دلتنگی هایم!

نه!

اصلا نیایی بهتر است!

اینطوری بیشتر دلتنگ میشوم!

لینک به دیدگاه

اینگونه زندگی کن...

شاد امّا دلسوز،

ساده امّا زیبا،

مصمّم امّا بی خیال

مهربان امّا جدّی

سبز امّا بی ریا

عاشق امّا عاقل...

لینک به دیدگاه

این روزها دلم که میخواهد گریه کنم اشکهایم خشک میشوند

این روزها وقتی تنهایی میخواهم....

تنها نیستم !

این روز ها که من دلم برای خودم تنگ میشود همه چیز حتی خلوت خودم وارونه است!

این روزها همه چیز شکل دیگری دارد!

جور دیگری ست!

دارم حس میکنم تو را و نگاهت را وقتی از پنجره توی اتاق سرک میکشی که بی هوا....

عریان خیالم را ببینی و حتی هوس میکنی لمسش کنی...

اما باز هم میخوری به در بسته و ...

کنف میشوی!

و من دلم خنک میشود!

.

.

این روزها حتی بوی دماغ سوخته تو هم برایم تازگی دارد!

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...