رفتن به مطلب

دومین صندلی داغ روانشناسی(تحلیل شخصیت)ارشد ترین مدیر انجمن محمد (mohammad.A)


ارسال های توصیه شده

ممنون :a030:

سوال هم میشه در راستای همون مشکلاتی که گفتم. :a030:

 

 

ممنون از خودت عزیزم:ws3:

خوبی که میگن دیگه

سوال در اون راستا، آخه چی مثلا:w58:

خوب آدمین جان، چرا خجالت میکشی؟ :167:

خوب نکش، اصولا هر چیز کشیدنی خوب نیست، مثال نمیزنم چون خوب نیست برا انجمن، حرف در میارن براش:banel_smiley_4:

آدمین خان، رنگ مورد علاقت چیه؟ خیلی تاثیر داره تو اون راستا!!!!!!!!:ws43:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 57
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

جونه هر کی دوست دارین این تاپیک و این تالار رو تبدیل به تحلیل شخصیت و هندونه قرض دادن نکنین (این ترکیبی بود از هندونه زیر بغل گذاشتن و نون قرض دادن !)

 

داستان این تاپیک ها یه مقدار متفاوت هست از تاپیک تحلیل شخصیت و صندلی داغ

قراره اینجا در مورد مشکلات واقعیمون صحبت کنیم که بعضا شایع هم هست و راه حل های عملی پیدا کنیم.

در کنارش قطعا شوخی و خنده هم هست برای اینکه از گپ و گفتمون لذت هم ببریم

لطفا به توضیحات پری خانوم توجه کنید

ممنون

 

خب حرفای محمد و منو خوندین؟

دوتا مشکل عنوان کرده محمد:

 

  1. کمرو بودن
  2. عدم بروز احساساتش

 

 

 

 

خب تو این قسمت شما فرض می کنین که محمد روی یه صندلی نشسته و شماها در باره اش نظر می دین

خصوصیاتی رو که در برخورد با محمد به نظرتون میرسه که میتونه به مشکلش کمک کنه

و همینطور نکات دیگه ای که از بر خورد با اون دستگیرتون شده رو می گین

 

مثلا من :

از محمد همیشه صبوری و خوش رویی دیدم و اینکه خیلی حس مسئولیت پذیریش بالاست

کمرو بودنش رو می شه به صورت درونگرا بودنش تعبیر کرد

که یه حالت ژنتیکی داره

اما برای مسائلی که مطرح کرده راه حل هم میشه گذاشت

اما به نظر شما محمد تو بر خورد با دیگران چه طوریه؟

چه خصوصیات خوبی داره که می تونه با اونا این دوتا مشکلش رو حل کنه؟

یا چه چیزی ازش دیدین که ممکنه خودش ازش غافل باشه

به نظر من محمد یکم می ترسه بره جلو

یعنی خیلی کارا تو روابط با دیگران ازش بر میاد اما خودش قدم بر نمی داره

اگه باهاش حرف بزنین می بینین که تواناییش رو داره ولی اینکه خودش پیش قدم باشه رو برای همین ترس از نتونستن انجام نمی ده در صورتیکه می تونه...

چه جوریش رو آخر می گیم!:ws3:

 

منم از اونجایی که روم یه مقدار کمه (:ws3:) این مشکل کم رویی محمد قابل درکه

ولی باید محمد ارزیابی کنه که این کم رویی چقدر براش سود یا ضرر داشته

صرف کم رو بودن به تنهایی مشکلی نمی تونه باشه، بلکه عدم توانایی در تصمیم گیری قاطع که ناشی از این کم رویی باشه، می تونه دردسر ساز باشه

من به شخصه این پیشرفت رو تو محمد دیدم نسبت به اوایل انجمن

تصمیم گیری های فعلیه محمد قاطعانه تر هست و این یعنی روند مثبت، همونطوری که خودش هم بهش اشاره کرد

یه علتش می تونسته دوری از برقراری روابط اجتماعی باشه، که فک می کنم حضور در انجمن این فرصت رو برای گسترش توانایی هاش تو روابط اجتماعی بهش داده.

 

از طرف دیگه، موضوع کم رویی و کم حرف زدن رو نباید با عدم دفاع از حق خودت قاطی کنی

مثال خودم رو برات بزنم

گاهی اوقات پیش اومده برای من که تو یه بحث و مجادله، وقتی نظرم مخالفه، باز هم آروم بودم یا سکوت کردم

اما مفهومش این نبوده که از حق خودم که همون نظرم هست گذشتم، هیچوقت هم توی اون بحث مهر تایید و تکذیب نمی زارم، بلکه فقط می شنوم.

و زمانی که به عقیده خودم مطمئن باشم، خدا یا جانشینانش رو زمین هم بیان، قطعا همون کاری رو انجام می دم که تامین کننده نظر شخصیم هست.

بنابراین سکوتت رو به این حساب نذار که از حق خودت گذشتی.

 

 

 

 

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه
جونه هر کی دوست دارین این تاپیک و این تالار رو تبدیل به تحلیل شخصیت و هندونه قرض دادن نکنین (این ترکیبی بود از هندونه زیر بغل گذاشتن و نون قرض دادن !)

 

داستان این تاپیک ها یه مقدار متفاوت هست از تاپیک تحلیل شخصیت و صندلی داغ

قراره اینجا در مورد مشکلات واقعیمون صحبت کنیم که بعضا شایع هم هست و راه حل های عملی پیدا کنیم.

در کنارش قطعا شوخی و خنده هم هست برای اینکه از گپ و گفتمون لذت هم ببریم

لطفا به توضیحات پری خانوم توجه کنید

ممنون

 

منم از اونجایی که روم یه مقدار کمه (:ws3:) این مشکل کم رویی محمد قابل درکه

ولی باید محمد ارزیابی کنه که این کم رویی چقدر براش سود یا ضرر داشته

صرف کم رو بودن به تنهایی مشکلی نمی تونه باشه، بلکه عدم توانایی در تصمیم گیری قاطع که ناشی از این کم رویی باشه، می تونه دردسر ساز باشه

من به شخصه این پیشرفت رو تو محمد دیدم نسبت به اوایل انجمن

تصمیم گیری های فعلیه محمد قاطعانه تر هست و این یعنی روند مثبت، همونطوری که خودش هم بهش اشاره کرد

یه علتش می تونسته دوری از برقراری روابط اجتماعی باشه، که فک می کنم حضور در انجمن این فرصت رو برای گسترش توانایی هاش تو روابط اجتماعی بهش داده.

 

از طرف دیگه، موضوع کم رویی و کم حرف زدن رو نباید با عدم دفاع از حق خودت قاطی کنی

مثال خودم رو برات بزنم

گاهی اوقات پیش اومده برای من که تو یه بحث و مجادله، وقتی نظرم مخالفه، باز هم آروم بودم یا سکوت کردم

اما مفهومش این نبوده که از حق خودم که همون نظرم هست گذشتم، هیچوقت هم توی اون بحث مهر تایید و تکذیب نمی زارم، بلکه فقط می شنوم.

و زمانی که به عقیده خودم مطمئن باشم، خدا یا جانشینانش رو زمین هم بیان، قطعا همون کاری رو انجام می دم که تامین کننده نظر شخصیم هست.

بنابراین سکوتت رو به این حساب نذار که از حق خودت گذشتی.

 

 

 

ممنون پیمان جان که اومدی.

خب راستش تو بعضی موارد ضربه میزنه و خیلی وقتا باعث میشه حرفمو بخورم.

مثلاً تو کلاس دانشگاه در مورد موضوعی بحث میشد و منم با خودم کلنجار میرفتم و آخرشم شرکت نمیکردم تا اینکه خود استاد میدید چیزی نمیگم، سوال می پرسید ازم. چون بعضی از درسامون همین حالت میزگردی رو داشت.

یا مثلاً تو کنفرانس تمرکز لازم رو نمی تونستم خوب داشته باشم. صدام می لرزه و خیلی هم سریع میگم.

تو مسائلی که بخوام از حق خودم بگذره، اگه موضوعات خیلی مهم باشه نمی گذرم. وگرنه اکثر موارد میگم ولش کن. مهدی هم سر این مورد زیاد بهم گیر داده :ws3:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

بچه خوبیه... :4chsmu1:

صبر حوصلشم زیاده... :banel_smiley_4:

احساسات لطیفی داره گرچه معمولا نمایان نمیکنه... :icon_redface:

اون خجالت و اینا هم با گذشت زمان و با ارتباطات تو محیط کار و... کم کم رفع میشه... :icon_gol:

اگه دخمل بود بهش میگفتم موش بخورتت... :ws37:

ولی حالا که پسره میگم

خیلی آقایی... :ws53:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من دقیقا درکت میکنم چون خودمم این مشکلاتتو دارم:خیلی کم رو ام

همیشه سکوت میکنم ( بارهای بارها دوستام دعوام کردن و گفتن با این سکوتم دیگران فک میکنن من ساده ام در حالیکه اینجور نیس)

  • Like 7
لینک به دیدگاه

اعتماد به نفسم پایینه:(وقتایی کنفرانس میدم همش پامو میزنم به میز و بیشتر صدای تق تق میاد تا صدای خودم!)

نه نمیتونم بگم:( فک میکنم طرف ناراحت میشه و عذاب وجدان میگیرم)

  • Like 4
لینک به دیدگاه

محمد در کل شخصیت ارومی داره اما نمیشه شیطنت هاشو نادیده گرفت . اینجورجاها معمولا میگن انرا نبین که سر به زیر دارد ببین چقدر هایو هوی دارد.:ws3: کلا بلده بین دوستاش خودشو خوب نشون بده. در مورد اخلاقش هم باید بگم زیادی مهربونه بعضی وقتا هم از حد میگذرونه این مهربونیو. روحیه انعطاف پذیری داره ولی خب انعطاف پیذیری زیادم گاهی اوقات باعث میشه ثبات نداشته باشه. پشتکار خوبی داره اما اینده نگریش کمه.خصوصیات منفیش این چند وقته خیلی کمتر شده کلا داداش خودمه خیلیم دوسش دارم .

  • Like 13
لینک به دیدگاه

خب همه این پستا رو خوندم.

میخوام در مورد این مشکل کم رو بودن و گذشتن از حق حرف بزنم.

اول نظر خودمرو در این مورد بگم بعد راه حلیکه به نظرم میرسه.

با حرف پیمان در این خصوص خیلی موافقم.

مثل یه وقتی هست ازحقت میگذری برای بدست آوردن یه چیز بزرگتر که این چیز میتونه برای تو باشه فقط یا برای تو و دوستات. مثلا دعوات میشه با کسی. حالا توی دعوا خیلیم تو مقصر نیستی اما میبینی داره شر میشه و آرامش خودت و دوستات به هم میریزه. اینجا به نظر منخوبه کوتاه بیای و چیزی نگی یا در لفافه بگیو محترمانه تا یجوری جم بشه تا به اون چیز بزرگه که آرامش خودت و دوستات هست برسی.

اما یه وقتی دیگه یکی میاد زور میگه شدید. دیگه اون وقت گرفتن حق مهمتره تا حفظ اون آرامش.

دیگه تشخیص این با خود آدمه تا اولویتبندی کنه در لحظه.

از طرف دیگه اگه همینجور آدم بخواد از اکثر حقوقش بگذره خو زندگیش خراب میشه. کلا این همه کم رو بودن مشکل ساز میشه.

مثلا من فک میکنم اینکه تاحالا محمد کار پیدا نکرده برای همین خصلتش بوده.

 

اما راه حل:

باید زیاد بیاد توی اجتماع و زیاد با گرگای اجتماع بگرده شاید کلیم ضربه بخورهاگه حواسش نباشه اما باید شکار بشی تا شکار شدن رو یاد بگیری. البته این راه ضربتیه دیگه و حتما مشکلات جنبی خواهد داشت.

اصلن موافق نیستم که ازمجاز بتونه این مشکلش رو راحت حل کنه. چون توی اینچیزا چشم تو چشمشدن خیلی اثر داره. مخصوصا سر اون ترسی که ازش حرف زده شد.

همین راه تویاجتماع بودن رو اگه درکنار کسی انجام بده خیلی بهتره اما به شرطی که اون طرف کهکنارشه نشه محافظش که باز نتونه ازخودش دفاع کنه هاااااا

یه چیزی الآن سوال شد. محمد توی بچگیت دعوا نمیکردی؟ کتک کاری هاااااا

 

یه راه دیگه هم به عقلم میرسه. اینکه مدتی توی این چیزا عکس عملی که قبلا انجام میداده انجام بده. کلا توی همه چیز بره حقشو بگیره و پررو بازی دربیاره. شاید بعد مدتی به تعادل برسه.(این باز از اون روشای داغون من بودا :ws3:)

 

بازم میگم باید بره توی اجتماع زیاد خونه بوده. :banel_smiley_4:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ایییهیییم اییییهییییم

ما هم اومدیم:persiana__hat:

 

حالا بازم میایمااا با همین یه پست ولت نمیکنم با اون تاپیکی که واسه من زدی!!!!:w000:هنوز بعضیا میان بهم تبریک میگن خدا بگم چیکارت کنه!!!:vahidrk:

 

 

 

بازنشسته جان مشکلتو میگفتی خودم حل میکردم مادر... دیگه چرا اومدی اینجا؟!!!:ws3:

از تجربه مادر بزرگ انجمن (:w000: )استفاده میکردی...

 

 

 

اول اینکه این ادمین بازنشسته ارشد ما درسته شخصیت درونگرایی داره اما مساله اینجاست که بیشتر خجالتیه به نظر من... و فکر میکنم این بحث خجالت از احترام زیادیه که واسه دیگران ناشی میشه...

 

یکم طول میکشه تا واقعا با کسی ارتباط راحت و صمیمی برقرار کنه اما بعدش اصلا فکر نکنید همون بچه درونگراهستااااااا... خیلیم شاد و سرزندست و اذیت میکنه خیلیم اذیت میکنه:banel_smiley_4:

 

خیلی هم اهل شوخیه...اما واقعا جانب احترام رو حفظ میکنه...

 

 

بحث کم رویی رو که خودش گفته... به نظر من هرچی بیشتر خودت رو تو محیط های جمعی به صورت حضوری قرار بدی و خودت رو مجبور کنی که شروع کننده ی بحث باشی... بهتر با این مساله کنار میای...

 

گاهی دیدی یه لحظه میخوای یه حرفیو بزنی یا کاریو انجام بدی اما جلو خودتو میگیری که نه بیخیال؟!!!! در اون مواقع حتما اون کار رو انجام بده خودتو مجبور کن حتی اگه واسه یکی دوبار احساس کنی نتیجه خوبی نگرفی اما بعد از چند بار وقتی عکس العمل مثبت رو ببینی... میفهمی که پس چه بهتر که سکوت نکردم... چه بهتر که مثل قبل بیخیال حرفی که میخواستم بزنم یا کاری که میخواستمم بکنم نشدم...

  • Like 10
لینک به دیدگاه

به نظر من تند تند تور و میتینگ برا انجمن را بندازید و محمد هم همشو شرکت کنه ... بعد بچه ها هی دورشو بگیرن اونقدر بهش نگاه کنن تا خودش مدام به حرف بیاد بعدشم کلی سوال پیچش کنن تا مجبور بشه رووو، رو بذاره کنار... چطوره پیشنهادم:ws3:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
به نظر من تند تند تور و میتینگ برا انجمن را بندازید و محمد هم همشو شرکت کنه ... بعد بچه ها هی دورشو بگیرن اونقدر بهش نگاه کنن تا خودش مدام به حرف بیاد بعدشم کلی سوال پیچش کنن تا مجبور بشه رووو، رو بذاره کنار... چطوره پیشنهادم:ws3:

 

:ws17:...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
خب همه این پستا رو خوندم.

میخوام در مورد این مشکل کم رو بودن و گذشتن از حق حرف بزنم.

اول نظر خودمرو در این مورد بگم بعد راه حلیکه به نظرم میرسه.

با حرف پیمان در این خصوص خیلی موافقم.

مثل یه وقتی هست ازحقت میگذری برای بدست آوردن یه چیز بزرگتر که این چیز میتونه برای تو باشه فقط یا برای تو و دوستات. مثلا دعوات میشه با کسی. حالا توی دعوا خیلیم تو مقصر نیستی اما میبینی داره شر میشه و آرامش خودت و دوستات به هم میریزه. اینجا به نظر منخوبه کوتاه بیای و چیزی نگی یا در لفافه بگیو محترمانه تا یجوری جم بشه تا به اون چیز بزرگه که آرامش خودت و دوستات هست برسی.

اما یه وقتی دیگه یکی میاد زور میگه شدید. دیگه اون وقت گرفتن حق مهمتره تا حفظ اون آرامش.

دیگه تشخیص این با خود آدمه تا اولویتبندی کنه در لحظه.

از طرف دیگه اگه همینجور آدم بخواد از اکثر حقوقش بگذره خو زندگیش خراب میشه. کلا این همه کم رو بودن مشکل ساز میشه.

مثلا من فک میکنم اینکه تاحالا محمد کار پیدا نکرده برای همین خصلتش بوده.

 

اما راه حل:

باید زیاد بیاد توی اجتماع و زیاد با گرگای اجتماع بگرده شاید کلیم ضربه بخورهاگه حواسش نباشه اما باید شکار بشی تا شکار شدن رو یاد بگیری. البته این راه ضربتیه دیگه و حتما مشکلات جنبی خواهد داشت.

اصلن موافق نیستم که ازمجاز بتونه این مشکلش رو راحت حل کنه. چون توی اینچیزا چشم تو چشمشدن خیلی اثر داره. مخصوصا سر اون ترسی که ازش حرف زده شد.

همین راه تویاجتماع بودن رو اگه درکنار کسی انجام بده خیلی بهتره اما به شرطی که اون طرف کهکنارشه نشه محافظش که باز نتونه ازخودش دفاع کنه هاااااا

یه چیزی الآن سوال شد. محمد توی بچگیت دعوا نمیکردی؟ کتک کاری هاااااا

 

یه راه دیگه هم به عقلم میرسه. اینکه مدتی توی این چیزا عکس عملی که قبلا انجام میداده انجام بده. کلا توی همه چیز بره حقشو بگیره و پررو بازی دربیاره. شاید بعد مدتی به تعادل برسه.(این باز از اون روشای داغون من بودا :ws3:)

 

بازم میگم باید بره توی اجتماع زیاد خونه بوده. :banel_smiley_4:

 

 

مرسی مهدی جان. به خصوص بابت راه حل

در مورد اینکه بیشتر برم تو اجتماع خب ادم واسه یه کاری میره اجتماع :ws52: همینطوری چطور برم؟ :ws52:

دعوا کلاً یه بار تو دوران دبستان اونم نصفه نیمه :ws3:

اون روش دومت خفن بود :w58:

 

در مورد پست بعدیتم دیگه نقل قول نگرفتم :ws3: چی چیو به دل بگیرم بابا. خیلی هم ممنونم به خصوص واسه راه حلا.

ایشالا که بتونم اخر این تاپیک و در اخر صحبتای بچه ها یه جمع بندی از حرفای بچه ها واسه خودم داشته باشم واسه رفع مشکلم.

  • Like 8
لینک به دیدگاه
ایییهیییم اییییهییییم

ما هم اومدیم:persiana__hat:

 

حالا بازم میایمااا با همین یه پست ولت نمیکنم با اون تاپیکی که واسه من زدی!!!!:w000:هنوز بعضیا میان بهم تبریک میگن خدا بگم چیکارت کنه!!!:vahidrk:

 

 

بازنشسته جان مشکلتو میگفتی خودم حل میکردم مادر... دیگه چرا اومدی اینجا؟!!!:ws3:

از تجربه مادر بزرگ انجمن (:w000: )استفاده میکردی...

اول اینکه این ادمین بازنشسته ارشد ما درسته شخصیت درونگرایی داره اما مساله اینجاست که بیشتر خجالتیه به نظر من... و فکر میکنم این بحث خجالت از احترام زیادیه که واسه دیگران ناشی میشه...

 

یکم طول میکشه تا واقعا با کسی ارتباط راحت و صمیمی برقرار کنه اما بعدش اصلا فکر نکنید همون بچه درونگراهستااااااا... خیلیم شاد و سرزندست و اذیت میکنه خیلیم اذیت میکنه:banel_smiley_4:

 

خیلی هم اهل شوخیه...اما واقعا جانب احترام رو حفظ میکنه...

 

بحث کم رویی رو که خودش گفته... به نظر من هرچی بیشتر خودت رو تو محیط های جمعی به صورت حضوری قرار بدی و خودت رو مجبور کنی که شروع کننده ی بحث باشی... بهتر با این مساله کنار میای...

 

گاهی دیدی یه لحظه میخوای یه حرفیو بزنی یا کاریو انجام بدی اما جلو خودتو میگیری که نه بیخیال؟!!!! در اون مواقع حتما اون کار رو انجام بده خودتو مجبور کن حتی اگه واسه یکی دوبار احساس کنی نتیجه خوبی نگرفی اما بعد از چند بار وقتی عکس العمل مثبت رو ببینی... میفهمی که پس چه بهتر که سکوت نکردم... چه بهتر که مثل قبل بیخیال حرفی که میخواستم بزنم یا کاری که میخواستمم بکنم نشدم...

 

تبریک میگم مادربزرگ. مرسی که اومدی :ws3:

تمام حرفاتو تکذیب میکنم. من کلاً اهل اذیت کردم نیستم :ws3:

تو محیط های جمعی نمیدونم چطوری زیاد قرار بگیرم راستش :hanghead: ولی وقتی هم که هستم، اکثر وقتا همینطوریه که میگی، چیزی میخوام بگم، جلوی خودمو میگیرم و میگم بیخیال. سعی میکنم از این به بعد کمتر جلوی خودمو بگیرم و اگه نتیجه خوبیم نشد به حساب یه تجربه بذارم واسه خودم و به دید مثبت بهش نگاه کنم.

خیلی سخته :ws44: ولی سعیمو میکنم :w16: امیدوارم که بتونم.

 

به نظر من تند تند تور و میتینگ برا انجمن را بندازید و محمد هم همشو شرکت کنه ... بعد بچه ها هی دورشو بگیرن اونقدر بهش نگاه کنن تا خودش مدام به حرف بیاد بعدشم کلی سوال پیچش کنن تا مجبور بشه رووو، رو بذاره کنار... چطوره پیشنهادم:ws3:

راه حل کوبنده میدی :w58:

مثل اینه که یه هفته دست و پامو ببندن که نتونم بیام نت :ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

یه مطلب دیگه

محمد میگه اعتماد به نفس نداره

خب نداشتن اعتماد به نفس دو حالت داره ... یابه علت عدم تواناییدر انجامکاریه یا نه تواناییشو داره ولی باز حس میکنه نمیتونه.

به نظرمن محمد حالت دوم رو داره.

یهجورایی هم این عدم اعتماد بهنفس و اون ترسی که میگه بعضی وقتا هستو اون خجالت و از حق خودگذشتن یه جوریایی به هم باید مربوط باشن زیاد ... دیگه چه جوریشو دکتر پری بگه :ws3:

 

دکتر .... دکتر پری به پست شماره 36 ...... دکتر پری ...

 

:ws3:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سلام

ادمین جان خودتون ورود رو برای عموم آزاد گذاشتین بعد پری هم گفت که بیام این جا، این بود که مزاحم شدم:ws3:

البته قصد آزار و اذیت ندارم:icon_redface:

 

چون هدف این صندلی بر خلاف بقیه صنلی های این چنینی تعریف و تمجید نیست، من هم این کار رو نمی کنم !

 

موضوعی که مطرح کردید هم تقریبا روشنه. فقط برای شفاف سازی بیشتر برای ادامه بحث اینا رو می گید لطفا؟

 

1. بیشتر کارهای فردی رو ترجیح می دید یا گروهی ؟ (توی زندگی واقعی نه انجمن)

 

2. دوست هاتون تعدادشون کم اما رابطه ها عمیق تره یا این که باطیف گسترده تری ارتباط دارین، اما یکم سطحی تر؟ (بازهم منظورم دنیای واقعی هست نه انجمن)

 

3.گفتین که آدم خیلی خونسردی هستین. این خونسردی چه قدارش از دید بقیه ست و چه مقدارش از دید خودتون؟ یعنی علی رغم خونسردی که نمود بیرونی داره از درون هم همین طوره و خودتون گاهی احساس مثلا اضطراب های درونی رو ندارین؟ منظورم اینه که احساس کنین گاهی این اضطراب درونی از اون حد طبیعیش که لازمه بیشتر شده؟

 

4.تا به حال چه قدر توی موقعیت هایی قرار گرفتین که مثلا به جایی دعوت شده باشین و یه بهونه بیارین و نرین؟ بهونه ای که دیگران رو توجیح کنه اما خودتون بدونین که اگه می خواستین می رفتین و فقط بهونه بوده؟

 

5.این کم رویی رو که گفتین یه کم بازش می کنین؟ بیشتر تو چه موقعیتاییه؟ با برخورد با اکثر افراده یا نه با گروه خاص و تو موقعیت های خاص مثل مثلا فرض کنید مصاحبه های شغلی، کلاس های درس ، حضور در مهمانی؟

 

6.با فرض این که ارتباطات و زندگی اجتماعی نیاز امروز دنیا نیست، شخصا چه سبک زندگی رو ترجیح می دین، یعنی دوست بیشتر توی جامعه و در ارتباط باشید یا نه محیط های کم جمعیت رو ترجیح می دید؟ (ببینید می دونم که الان توی کدوم حالت هستید و این که می خواهید تغییر وضعیت بدید، ولی سوال من در واقع می گه شما تو کدوم حالت احساس راحتی و امنیت خاطر بیشتری می کنید؟)

 

مرسی:icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

در مورد اینکه بیشتر برم تو اجتماع خب ادم واسه یه کاری میره اجتماع :ws52: همینطوری چطور برم؟ :ws52:

.

آره باو همینجوری بیخودیم شده بیا تو اجتماع و درگیر شو. دعوا نکنیا :ws3: درگیر مسائل اجتماعی شو.

بزن از خونه بیرون زیادم بزن بیرون توی شهر قدم بزن زیادم قدم بزن.

به آدما دقت کن به کاراشون.

هم برای آینده حرفایت خوبه هم فک کنم راه حل خوبی باشه.

  • Like 6
لینک به دیدگاه
سلام

ادمین جان خودتون ورود رو برای عموم آزاد گذاشتین بعد پری هم گفت که بیام این جا، این بود که مزاحم شدم:ws3:

سلام. ممنون که اومدین. :flowerysmile:

مراحمید :a030:

 

البته قصد آزار و اذیت ندارم:icon_redface:

 

چون هدف این صندلی بر خلاف بقیه صنلی های این چنینی تعریف و تمجید نیست، من هم این کار رو نمی کنم !

 

موضوعی که مطرح کردید هم تقریبا روشنه. فقط برای شفاف سازی بیشتر برای ادامه بحث اینا رو می گید لطفا؟

 

چشم :banel_smiley_52:

 

1. بیشتر کارهای فردی رو ترجیح می دید یا گروهی ؟ (توی زندگی واقعی نه انجمن)

کارهای فردی رو بیشتر ترجیح میدم. اما نه اینکه بخوام همه کارا اینطور باشه. در کنار بعضی کارهای گروهی هم خوبه که باشه، اما نه زیاد.

 

2. دوست هاتون تعدادشون کم اما رابطه ها عمیق تره یا این که باطیف گسترده تری ارتباط دارین، اما یکم سطحی تر؟ (بازهم منظورم دنیای واقعی هست نه انجمن)

تعدادشون کمتره ولی عمیق تر.

 

3.گفتین که آدم خیلی خونسردی هستین. این خونسردی چه قدارش از دید بقیه ست و چه مقدارش از دید خودتون؟ یعنی علی رغم خونسردی که نمود بیرونی داره از درون هم همین طوره و خودتون گاهی احساس مثلا اضطراب های درونی رو ندارین؟ منظورم اینه که احساس کنین گاهی این اضطراب درونی از اون حد طبیعیش که لازمه بیشتر شده؟

بقیه هم بهم میگن چه از نظر اروم بودن و اینا چه از نظر احساسات (یه چیزی تو مایه های سیب زمینی :ws3: )

خودمم معمولاً اروم هستم اکثر مواقع، اما استرس هم میگیرم بعضی وقتا. مثلاً واسه کنکور یا امتحانا هیچ استرسی نداشتم هیچ وقت. ولی واسه کنفرانس های کلاسی داشتم :icon_pf (34):

البته یکی از اضطراب های درونی هم که جدیداً اضافه شده مشکل کار هستش و پیدا کردن کار که متأسفانه تو مصاحبه هایی هم که میرم تأثیرش رو میذاره.

ولی تو بقیه موارد نه. حتی بعضی وقتا یه اتفاقی که میفته می بینم بعضیا مضطربن، سعی میکنم بفهمم این اضطراب بابت چی هست و چرا من اینطوری نیستم :ws3: واسه همین بعضی وقتا احساس میکنم بقیه زیادی اضطراب دارن :ws3:

 

4.تا به حال چه قدر توی موقعیت هایی قرار گرفتین که مثلا به جایی دعوت شده باشین و یه بهونه بیارین و نرین؟ بهونه ای که دیگران رو توجیح کنه اما خودتون بدونین که اگه می خواستین می رفتین و فقط بهونه بوده؟

نه تا حالا نشده. معمولاً وقتی واقعاً نتونم نمیرم. ولی اگه بتونم میرم. تک بودن رو بیشتر ترجیح میدم ولی از حضور تو جمع فرار نمی کنم و موقعیتش باشه میرم و حضور پیدا میکنم.

 

5.این کم رویی رو که گفتین یه کم بازش می کنین؟ بیشتر تو چه موقعیتاییه؟ با برخورد با اکثر افراده یا نه با گروه خاص و تو موقعیت های خاص مثل مثلا فرض کنید مصاحبه های شغلی، کلاس های درس ، حضور در مهمانی؟

این 3تا مثالی که آخر زدی تو همش هست. :icon_pf (34):

فقط تو جمع های کوچیک صمیمی و دوستانه این کمرویی رو ندارم. ولی همین جمع دوستانه اگر بزرگم که بشه باز کمرویی سراغم میاد. مثالش رو زدم خوابگاه دانشجویی. وقتی تو اتاق خودمون چند نفر بودیم و تعداد کم، هیچ کمرویی نداشتم و شیطنت هم میکردم. ولی همون جمع که بزرگتر میشد یه کمی صمیمیتش کمتر میشد، کمروییه منم به همون نسبت بیشتر میشد.

تو جمعی صمیمی نیستم، حتی دو نفره هم که باشه باز یه جوری خجالت میکشم. به خصوص وقتی شخص از نظر سنی بزرگتر هم باشه. انوشه گفت شاید به خاطر حفظ احترام باشه. نمیدونم شاید این باشه. ولی فقط میدونم یه چیزی هست که نمیذاره اون احساس راحتی رو تو صحبت کردن با یه شخص داشته باشم.

 

6.با فرض این که ارتباطات و زندگی اجتماعی نیاز امروز دنیا نیست، شخصا چه سبک زندگی رو ترجیح می دین، یعنی دوست بیشتر توی جامعه و در ارتباط باشید یا نه محیط های کم جمعیت رو ترجیح می دید؟ (ببینید می دونم که الان توی کدوم حالت هستید و این که می خواهید تغییر وضعیت بدید، ولی سوال من در واقع می گه شما تو کدوم حالت احساس راحتی و امنیت خاطر بیشتری می کنید؟)

 

مرسی:icon_gol:

 

تو جواب یکی دیگه از سوالا هم اشاره کردم، محیط کم جمعیت رو بیشتر ترجیح میدم اما دوست دارم که گاهی اوقات تو محیط های بزرگتر هم باشم و دوست دارم تو این محیط ها هم راحت باشم و عامل درونی محدودم نکنه. ولی خب میگم بعضی وقتا این محیط ها رو ترجیح میدم، وگرنه در حالت کلی بیشتر راغب هستم تو محیط کم جمعیت باشم.

  • Like 5
لینک به دیدگاه
آره باو همینجوری بیخودیم شده بیا تو اجتماع و درگیر شو. دعوا نکنیا :ws3: درگیر مسائل اجتماعی شو.

بزن از خونه بیرون زیادم بزن بیرون توی شهر قدم بزن زیادم قدم بزن.

به آدما دقت کن به کاراشون.

هم برای آینده حرفایت خوبه هم فک کنم راه حل خوبی باشه.

 

با اینکه زیاد از قدم زدن تو محیط های شلوغ خوشم نمیاد، ولی سعی میکنم این راهکارو انجام بدم :w16:

:icon_gol:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سلام پسرم

خوب بذار بعد بهت چندتا کتاب پیشنهاد میکنم بخونی مشکلاتت حل بشه .........:ws3:

برای برطرف شدند کم رویت و خجالتی بودنت تنها راه حلت شاغل شدنت هست

وقتی مجبور باشی بامردم ارتباط برقرار کنی اعتماد به نفست هم بالا میره..

میتونی احساساتتو با اعمالت نشون بدی وقتی نشون دادنش با گفتار برات سخته...من هم هیچ وقت نشده به مامانم بگم دوستش دارم........ولی خودش میدونه

 

ولی به بچه ام و اقوام مجازیم زیاد گفتم.........

 

فعلا همینها باشه بعد بازم میام خدمتت......:icon_gol:

  • Like 7
لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...