رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

شارل گونو

 

180px-Charles_Gounod.jpg

 

شارل گونو ( به فرانسوی : Charles Gounod ) آهنگساز فرانسوی در ۱۷ ژوئن سال ۱۸۱۸در پاریس در خانواده ای هنرمند به دنیا آمد و در ۱۸ اکتبر سال ۱۸۹۳ در سنت کلود (۱) در گذشت . پدرش که در جوانی جایزه رم را گرفته بود ، در سال ۱۸۲۳ در گذشت و شارل کوچک تحت حضانت مادرش که پیانیست زیردستی بود، به تحصیل پیانو پرداخت.چندی نیز نزد رایخا Reicha (۱۷۷۰ – ۱۸۳۶) کارکرد و پس از آن به کنسرواتوار پاریس وارد شد و در سال ۱۸۳۹ به دریافت جایزه بزرگ رم نایل گشت.

 

در رم ، گونو با آثار" پالسرینا" آشنایی یافت و یک رکوییم حاکی از عشق و محبت روانی نوشت. پس از آن به آلمان سفر کرد و چندی در شهر برلین نزد" فانی هنزل" خواهر "مندلسون"مهمان بود.

سپس در لایپزیک به ملاقات مندلسون رفت ودر آنجا سمفونی اسکاتلندی او را شنید. مندلسون در کلیسای سن توماس چند قطعه از آثار باخ را برای وی روی ارگ نواخت و شاید تحت تأثیرآثار باخ ، موتسارت ، و بتهوون ، " گونو " به نواختن ارگ همت گماشت و مدتی ارگ نواز یک میسیون مذهبی بود.

 

آشنایی او با "مادام ویاردو Viardot" خواننده معروف فرانسوی باعث شد که گونو اپرای "سافوSapho" را به سال ۱۸۵۱ بنویسد.اما این اپرا که از حیث سادگی بیان کاملاً نقطه ی مقابل آثار مایربر Meyerbeer (۱۷۹۱- ۱۸۶۴) بود ، مورد توجه واقع نشد. به همین ترتیب موسیقی برای چند صحنه از "اولیس Ulysse" نیز موفقیتی نداشت.

 

گونو از آن زمان به فکر نوشتن اپرای "فاوست" افتاد که درسال ۱۸۵۹ به پایان رسید و در مارس همان سال به اجرا گذاشته شد. در ابتدا موسیقی شناسان فرانسه این اثر عالی را به خوبی استقبال نکردند و عده ای آن را تقلیدی از سبک "واگنر" دانستند ؛ اما این اپرا که کاملا از متن نمایشنامه اصلی "گوته" به موسیقی در آمده بود، بعدها از شاهکارهای اپرای فرانسه قلمداد شد. پس از آن گونو به فکر تحول جدیدی در موسیقی فرانسه افتاد، اما از چند اپرایی که بعد از فاوست نوشت " فیله مون و بوسیس Philemon et Baucis" ، "ملکه سبا" و "کبوتر" هیچیک با فاوست برابری نمی کرد. تنها اپرای "میری Mireille" که در سال ۱۸۶۴ در تئاتر و "لیریک" پاریس به معرض نمایش گذاشته شد ، اثر قابل ملاحظه ای بود ؛ ولی در اجرای مجدد "میری" دو صحنه از بهترین قسمت های آن را بدون توجه به ارزش فنی حذف کردند تا آنکه بار دیگر در سال ۱۹۳۹ این دو صحنه به اپرا اضافه شد.

 

یکی دیگر از آثار بزرگ گونو اپرای "رومئو وژولیت" است که در سال ۱۸۶۷ به مورد اجرا گذاشته شد و موفقیت بزرگی پیدا کرد. پیش از گونو"برلیوز" هم این نمایشنامه را به موسیقی در آورده بود، اما گونو اپرای کاملی از آن تهیه کرد. در سال ۱۸۷۰ گونو به " انگلستان" مسافرت کرد ودر تمام دوره جنگ آلمان با فرانسه در آن کشور به سر برد.

از آثار او قطعه ی "سوگواری گالیا Gallia" در شهر لندن اجرا شد و نیز "پولیوکت Polyeucte" را در آن شهر به اتمام رسانید. این اپرا در سال ۱۸۷۸ نمایش داده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.

 

آخرین اپرای وی " خراج زامورا Zamora" بود که در ۱۸۸۱ به معرض نمایش گذاشته شد. اما یکی دیگر از آثار گونو که حاوی داستان عشق "هلوئیز و آبلار Heloise et Abailard" بود، به واسطه مرگ او ناتمام ماند . این اپرا که در ۱۹۳۹ تکمیل و اجرا شد، از آثار پرمایه ی گونو است. گونو بواسطه سه اپرای " فاوست" ، "میری" و " رومئو و ژولیت " در ردیف بزرگترین آهنگسازان اپرا در آمد. موسیقی او همه جا حاکی از عشق و آرزوی انسانی است.

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
  • پاسخ 59
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ژاک افنباخ

 

 

220px-Offencolor.jpg

 

ژاک ژاکوب اُفنباخ (به آلمانی: Jacques-Jacob-Offenbach) آهنگ‌ساز و نوازنده ویلنسل آلمانی بود که شهروندی فرانسه را برای خود اختیار کرد. در ۲۰ ژوئن ۱۸۱۹ در کلن زاده شد و در ۵ اکتبر ۱۸۸۰ در پاریس از دنیا رفت. او از بنیانگذاران اپرای کوچک ( Operette) و یکی از تاثیرگذارترین آهنگسازان بر موسیقی مردم‌پسند سده نوزدهم است، با استقبال بسیار زیاد مردم از نمایشهای اپرای اورفئوس در دوزخ (۱۸۵۸) و هلنای زیبا (۱۸۶۴)، او در دهه‌های پنچاه و شصت این سده محبوبیت زیادی در فرانسه یافت. در این آثار طنز و هجو سیاسی و فرهنگی با سبک اپراهای بزرگ آمیخته شده بود. اپرای افسانه‌های هافمن از دیگر ساخته‌های معروف او است.

 

همچنین ژاک افنباخ خالق اپرت فرانسوی است. بسیاری از آثارش جای ثابتی در برنامه اپراخانه ها داشته اند و هلن زیبا و اورفئوس در جهان زیرین از محبوبترین آثار تاریخ اپرا هستند.

افنباخ یک شاهکار گراند اپرا نیز نوشت، به نام قصه های هوفمان، که بر اثر مرگش ناتمام ماند. محل داستان آلمان و ونیز است و یک صحنه معروف قایق سواری با بارکارول دارد.

موسیقی مفرح او که با نوآوری های ملودیک همراه بود و با لیبرتوهای با ذوق تقویت می شد، مظهر سبک امپراطوری دوم فرانسه بود، هر چند که زیاده روی های این سبک را نیز دست می انداخت.

 

برخی از آثار

 

باله پروانه

اپرای ریش آبی

اپرای شاه هویج

اپرای زندگی پاریسی

اپرای رابینسون کروزوئه

کنسرتو بزرگ برای ویلنسل و ارکستر (کنسرتو نظامی)

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ساموئل باربر

 

220px-Samuel_Barber.jpg

 

ساموئل باربر (1910-1981) آهنگساز امریکایی اپرا، ارکسترال و پیانیست بی نظیری بود که بیشتر افکار عمومی جهان او را با قطعه زیبای Adagio for Strings می‌شناسند: مشهورترین قطعه‌ی باربر که به عنوان یکی از شاهکارهای موسیقی مدرن به شمار می‌رود. آداجیو برای ساز‌های زهی که در سال 1936 ساخته شد، در اصل بخش وسطی کوارتت زهی،اپوس11 است. این قطعه در فیلم های "Platoon," "The Elephant Man," "El Norte" "Lorenzo's Oil" برای موسیقی متن فیلم استفاده شد.

 

توانایی‌ها و ویژگی‌های منحصربفرد او را از زمان کودکی ممتاز می‌ساخت. باربر چنان علاقه‌ای به موسیقی داشت که در سن ۹ سالگی برای مادر خود می‌نویسد: مادر عزیزم، من این را برای شما می‌نویسم تا از تعلقات خاطر من آگاه شوید. خواهش می‌کنم گریه نکنید، چرا که تقصیر نه متوجه شماست و نه اشتباه من است. بی پرده می‌گویم، من قصد ندارم که ورزشکاری معروف شوم و یا پزشک. من قصد دارم آهنگسازی برجسته‌ شوم و بر این عقیده مطمئن هستم. از من نخواهید که این موضوع را فراموش کنم. این موضوع سخت مرا آشفته می‌سازد.

 

 

barber-all-2.jpg

 

ساموئل باربر Samuel Barber در 14 سالگی وارد مدرسه کرتیس در فیلادلفیا شد و در آن جا آموزش پیانو، آهنگسازی و آواز را آغاز کرد و بعدها زیر نظر «کارل راینر» آموزش رهبری ارکستر گرفت. در کرتیس با «جیان کارلو منوتی» آشنا شد که یک رابطه عمیق دوستی و حرفه‌ای بین آن‌ها بوجود آمد. بعد از اتمام دوره موسیقی مدرسه کرتیس، باربر و منوتی چندین سال در اروپا کار و زندگی کردند. در این دوران شیرین زندگیش بود که آداجیو را خلق کرد. در سال 1939 کنسرتو ویولن هم در اروپا نوشته شد که برایش شهرتی جهانی به ارمغان آورد.

 

منوتی در خلق اپرای «وانسا» به او کمک کرد (این اثر جایزه پولیتزر گرفت). ضبط و اجرای زنده «وانسا» سال به سال افزایش پیدا کرده است. موسیقی آوازی باربر بخش قابل توجهی از رپرتوآر او را تشکیل می دهند. وی در طول زندگی پر‌بار خود آهنگ‌های رمانتيک زيادی ساخت که از نظر اصالت اکثر آنها در رده اول قرار داشتند. به خاطر همين دو بار جايزه پوليتزر در رشته موسيقی به وی اعطا شد. هنرمندان برجسته دیگری مانند ولادمیر هورویتز، مارتا گراهام، آرتور توسکانی، و ... با باربر همکاری داشتند. بعداز بازگشت به آمریکا دو آهنگساز خانه‌ای در نیویورک خریده و بیش از 30 سال با هم زندگی کردند. در جنگ جهانی دوم باربر به ارتش پیوست و دومین سمفونی خود را در دوران خدمت سربازی خلق کرد.

 

موسیقی چهار آهنگساز آمریکایی در اواسط قرن بیستم در آمریکا و سراسر جهان به نام «صدای آمریکایی» معروف شد. این چهار نفر عبارت بودند از: جرج گرشوین، آرون کوپلند، لئونارد برنشتاین و ساموئل باربر. باربر که صدمین سال تولدش در ماه مارس 2010 جشن گرفته شد، تنها عضوی از این گروه است که جاز یا سایر ژانرهای آمریکایی را وارد موسیقی خود نکرد. آوای موسیقایی او بسیار موثر بود و دامنه وسیعی را شامل می شد، گاهی موسیقی بزمی بود و گاهی در خود طنز هم داشت.

 

اثر معروف او « آنتونی و کلوپاترا» در شب افتتاح سالن مشهور «مرکز لینکلن» در سال 1966 روی صحنه رفت. متاسفانه به علت مشکلات مختلفی که در اولین اجرای زنده این اپرا پیش آمد، انتقادات زیادی به باربر وارد شد. بعد از عدم استقبال از اپرای آنتونی و کلوپاترا، باربر سالیان سال در حالت افسردگی به سر برد و هرگز نتوانست اعتماد به نفس خود را به طور کامل بدست آورد.

 

«باربر» در زمانی که موسیقی تحت نفوذ و تسلط آهنگ سازان اروپایی مدرنیستی چون شونبرگ و استراوینسکی بود، ترکیب ساده‌ای را در آثار خود ارائه داد که ملودی‌های زیبا و به یاد‌ماندنی به همراه نوآوری در ارکستراسیون داشت.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای اولین بار توسط ارکستر سمفونی ان.بی.سی تحت رهبری آرتور توسکانی در سال ۱۹۳۸ اجرا شد. همیشه می‌توان در لحظات غم‌انگیز از این قطعه بهره برد. بارها و بارها می‌توانید به آن گوش دهید بدون آن‌که ذره‌ای احساس خستگی کنید. کنسرتو ویولن باربر نیز بسیار مورد توجه مردم و منتقدین قرار گرفت.

 

موسیقی باربر بسیار استادانه خلق شده، سبک و حس آن رمانتیک است، ریتم های پیچیده دارد و از لحاظ هارمونی بسیار غنی است. ملودی‌های بسیار زیبای موسیقی باربر و گرمای احساسی آن باعث شده هم شنوندگان و هم نوازندگان از آن استقبال کنند. همراه آثار گرشوین و کوپلند، موسیقی باربر اکنون بیش از دیگر آهنگسازان کلاسیک آمریکایی در سالن‌های اپرا جرا میشود. میتوان گفت موسیقی او بعد از مرگش سال به سال بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

نیکلای ریمسکی کورساکف

 

220px-NARK.jpg

 

بدون اغراق کورساکف را باید از بزرگترین آهنگسازان موسیقی کلاسیک و از اساتید بزرگ هارمونی و ارکستراسیون به حساب آورد . او آهنگسازی است خوش قریحه و با احساس که به مدد تخیل شگرف خود و با کنار هم گذاشتن خیال و واقعیت تصاویر بدیعی را خلق کرده و به نمایش میگذارد که ذهن و روح هر شنونده ای را مبهوت زیباییهای خود میکند.

نیکلای ریمسکی کورساکف (Николай Андреевич Римский-Корсаков) در هجدهم مارس 1844 در روستای تیوخین نزدیک شهر نوگوراد روسیه در خانواده ای اهل فرهنگ و هنر بدنیا آمد . او استعداد و توانایی های موسیقایی خود را از همان دوران کودکی نمایان کرد و آموزش پیانو را نزد مادرش - که دستی در نواختن پیانو داشت- آغاز کرد . اما عشق به دریا باعث شد که او تحصیل در کالج نیروی دریایی امپراتوری روسیه در سن پترزبورگ و متعاقبآ پیوستن به نیروی دریایی را انتخاب کند .

او در سال 1861 با آهنگساز مشهوری به نام میلی بالاکیروف آشنا شد و بدین طریق به گروه پنج نفری آهنگسازان جوانی که بعدها به " گروه پنج " معروف شدند و بالاکیروف رهبری آنها را به عهده داشت پیوست . آشنایی با بالاکیروف و تشویقها و آموزشهای او در اوقات فراغت از سفرهای دریایی موجب شد تا در نیکلای جوان سعی و تمرکز بیشتری روی موسیقی بوجود بیاید و آهنگسازی را با شور و اشتیاق مضاعفی در برنامه کاری خود قرار دهد .

هنگامی که او در نیروی دریایی سفر دور دنیا را تجربه میکرد موفق شد سمفونی اول خود را به پایان برساند (1861 تا 1865) و پس از بازگشت به سن پترزبورگ در سال 1865 این اثر را زیر نظر بالاکیروف بازبینی و اجرا کرد . که عدهای گمان کرده بودند این اولین سمفونی ساخته شده توسط یک آهنگساز روس است .(اما آنتوان روبن اشتاین اولین سمفونی خود را در سال 1850 ساخته بود )

او در سال 1871 نیروی دریایی را ترک کرد و به سمت استادی ارکستراسیون و آهنگسازی در کنسرواتوار سن پترزبورگ نائل آمد . در آنجا بود که به معنای واقعی موسیقی علمی را درک کرد و فرم ، هارمونی و کنترپوان را آموخت به تئوریسین بزرگی مبدل شد که شاگردانی چون سرگئی پروکفیف و ایگور استراوینسکی را تربیت کرد که بعدها پرچمداران موسیقی قرن بیستم شدند .

 

 

220px-Rimsky-Korsakov_Serow_crop.png

کورساکف آهنگسازی پرکار بود و سعی خود را روی ساخت اپرا متمرکز کرد که نتیجه آن پانزده اپرا می باشد . موضوعات اپراهایش یا بر اساس ملودرامهای تاریخی است (مانند اپرای عروس تزار) ، یا اپراهای محلی است (مانند اپرای شب ماه مه) و یا بر پایه افسانه هاست (مانند اپرای عروس برفی) .

دکلاماسیونهای واقع گرایانه ، ملودیهای آوازی و ایجاد فضاهای هارمونیک تاثیر گذار با استفاده از بیان ارکستراسیون بی بدیل از جمله مشخصه های آثار کورساکف است.

کورساکف در سال 1905 از سمت استادی کنسرواتوار سن پترزبورگ کناره گیری کرد و سرانجام در 21 ژوئن1908 در سن 68 سالگی چشم از جهان فرو بست .

 

از میان آثار زیبای کورساکف سوئیت سمفونیک شهرزاد(اپوس 35) بدلیل ترکیب پیچیده موتیفها ، ارکستراسیون آتشین و خلق تصاویر و فضاهای افسانه ای در جایگاه ویژه ای قرار دارد .

شهرزاد (1888) در چهار موومان بر اساس داستانهای هزار و یک شب ساخته شده است و رنگ و بوی شرقی در سرتاسر آن موج می زند که این خصیصه با استفاده از مواد و مصالح ناب موسیقایی و پرورش استادانه آنها میسر شده و در این میان تمی که شهرزاد و شخصیت او را بیان میکند به انسجام قطعه کمک به سزایی کرده است .

موومان اول که " دریا و کشتی سندباد " نام دارد ، با غرش یکباره سازهای بادی برنجی و اجرای تمی پایین رونده که بیانگر شخصیت مقتدر سلطان است آغاز می شود . اما بزودی بعد از چند آکورد در بادیهای چوبی ( که یادآور اوورتور" رویای نیمه شب تابستان " مندلسون است ) ویلون تکنواز با همراهی هارپ اجرای تمی را به عهده می گیرد که در هر چهار موومان شنیده می شود و نمایانگر شخصیت قصه گوی خود است. در این موومان دو تم اصلی به گوش می رسد که یکی تم پر جوش و خروش سرآغاز داستان وکشتی سندباد است و دیگری تمی که امواج خروشان و متلاطم دریا را تصویر می کند .

در موومان دوم که " شاهزاده قندهار " نام دارد ، یک ساز باسون روایت پرداز داستان می شود که سازهای بادی برنجی نیز بصورت مداوم در جای جای موومان خودنمایی می کنند .

موومان سوم که " شاهزاده و ملکه جوان " نام گرفته است ، توصیف گر یک عشق شاعرانه شرقی است که سازهای زهی ارکستر به همراه فلوتها و کلارینتها نغمه سرای آن هستند .

موومان چهارم " جشن در بغداد، دریا ، برخوردکشتی با صخره ای که بر روی آن مجسمه یک مرد برنزی قرار دارد " نام دارد . این موومان با ملودی کوتاه ویلن تکنواز آغاز می شود که بزودی به حرکت کوبنده ارکستر می پیوندد و پس ار لحظاتی به ملودی فلوت به همراه زهی ها ملحق می شود . جشن در بغداد بسیار پر جو

ش و خروش و پر از رقص و پایکوبی است که در آن سازهای مثلث ، سنج و دایره زنگی به یاری ارکستر آمده و فضای جشن و پایکوبی را به زیبایی مجسم می کنند .

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ژان ژیبلوس

200px-Sib%C3%A9lius_1889-90.gif

 

ژان سیبلیوس (۱۸۶۵-۱۹۵۷) آهنگساز فنلاندی و از محبوب‌ترین چهره‌های موسیقی کلاسیک در قرن ۱۹ و اوایل قرن بیستم بود. او در خانواده‌ای سوئدی‌زبان در شهر هامنلینای فنلاند که در آن زمان بخشی از امپراتوری روسیه بود بدنیا آمد. نام او را «یوهان یولیوس کریستیان» گذاشتند و به «یان» معروف بود ولی از دوره دبیرستان او خود را «ژان» می‌نامید که تلفظ فرانسوی نام «یان» است.

دوران جوانی او مصادف بود با اوج‌گیری احساسات میهن‌پرستانه در فنلاند و اندیشه سیاسی و آثار هنری او از این دوره تأثیر گرفت. پس از پایان تحصیل در دبیرستان، شروع به تحصیل حقوق کرد ولی علاقه او به موسیقی باعث شد که حقوق را رها کند و به مدرسه موسیقی هلسینکی (که اکنون مدرسه موسیقی سیبلیوس نام دارد) رفت. سپس تحصیل موسیقی را در برلین و وین ادامه داد.

سیلیوس هفت سمفونی و یک کنسرتو ویلن و چند اثر دیگر نوشته‌است. از میان این آثار فینلادیا و والس تریست بسیار محبوب‌اند.

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

جاکومو پوچینی

 

180px-GiacomoPuccini.jpg

(به ایتالیایی: Giacomo Puccini)

(۱۹۲۴-۱۹۸۵) آهنگساز ایتالیایی بود.

او مهمترین اپرانویس دوران خود پس از جوزپه وردی است.

 

پوچینی تحصیلاتش را در کنسرواتوار میلان در شرایط بسیار سختی گذراند و اغلب در رستورانی که نام بامسمای آیدا[۱] را داشت غذای نسیه می‌خورد. موفقیت اولین اپرای پوچینی که پس از پایان تحصیلات نوشت، توجه یکی از ناشران را جلب کرد و سبب شد که به پوچینی آثار دیگری نیز سفارش دهند.

ادامه مطلب جالب سبک اپرا برای آنایی با موسیقی در ادامه مطلب.....

 

 

 

زندگی‌ و آثار

جاکومو پوچینی که در صف آهنگسازان پرشهرت عالم اپرا قرار دارد، در روز ۲۲ دسامبر ۱۸۵۸ در لوکا در توسکانی ایتالیا زاده شد. خانواده و خویشانش کم و بیش همه در کار موسیقی بودند. اگر چه دایی‌اش او را در این کار بی‌استعداد می‌دانست، اما پوچینی در همان دوران نوجوانی در سن ۱۴ سالگی موفق شد، به اُرگنواز کلیسای محل بدل شود. او در ۳۱ سالگی نخستین اپرایش «ادگار» را به سفارش سرشناسترین بنگاه انتشارات آثار موسیقی، ریکردی نوشت که گرچه موفق نبود، ولی او را برای همیشه با این بُنگاه همکار و همراه ساخت. پوچینی ۳۵ سال داشت که با اپرای مانون لسکو Manon Lescaut ناگهان شهرت بین المللی پیدا کرد. محبوبیت پوچینی در ایران را باید در بهره‌گیری او از درونمایه‌های شرقی در اپراهایش جست. در اینجا می‌توان به دو نمونه اشاره کرد: یکی اپرای «مادام باترفلای» یا «پروانه» که پوچینی آن را از روی متن نویسندهٔ آمریکایی، لوتر لانگ ، ساخت. این اپرا در سال ۱۹۰۴ به روی صحنه آمد. موضوع این اثر، عشق بدفرجام دختر ژاپنی چوچوسان یعنی پروانه به یک افسر آمریکایی و رویارویی دو فرهنگ و سنت دور از یکدیگر است.در آن زمان گرامافون به تازگی به بازار آمده بود و پوچینی که جّداً می‌خواست حالت و روحیهٔ ژاپنی را در اپرایش پدید آورد، با شنیدن چند صفحهٔ موسیقی ژاپنی توانست این خواست را به خوبی به انجام رساند و به آهنگ اپرا حالتی از موسیقی خاور دور بدهد.این حالت در آخرین اپرای او «توراندخت» هم آشکارا حس می‌شود. هرچند این اپرا ناتمام مانده بود، اما توسط فرانکو آلفانو، آهنگساز ایتالیایی، تکمیل شد و بعد از درگذشت پوچینی در سال ۱۹۲۴، برایش ارج و احترام بیشتری به بار آورد.اپرای «توراندخت»، سرگذشت شاهزاده‌ای چینی به همین نام است که یکی از بستگانش را تاتارها کشته‌اند و او از این رو می‌خواهد که از همهٔ مردان انتقام بگیرد، اما هنگامی که قرار است نامی را فاش کند تا خَلَف را که دل به او باخته، بکشند، به جای بردن آن نام می‌گوید: «نام او عشق است» بدین ترتیب اپرا با فریاد شادی مردم و ازدواج شاهزاده و خلف پایان می‌یابد. پوچینی در اپراهای خود بیشتر به رویارویی زن و مردهای دلباخته و تیرگی‌ها و آلایش ذهنی آنها می‌پردازد. او پیرو مکتب رومانتیسم است، یعنی آثارش هدفمندند و بیشتر رویداد یا حالتی را توصیف می‌کنند. صاحبنظران و منتقدان موسیقی، جاکومو پوچینی را پس از جوزپه وردی ، بزرگترین اپرانویس ایتالیا می‌دانند. پوچینی در چهار دهه فعالیت هنری خود (بین سال‌های ۱۸۸۴ و ۱۹۲۴) مجموعا دوازده اثر اپرایی خلق کرد و از آهنگسازانی است که در همان دوران حیات خود توانسته‌اند، موفقیت‌های بزرگی را جشن بگیرند.

 

آثار پوچینی:

اپرای مانون لسکو

اپرای لابوهم

اپرای توسکا

اپرای مادام باترفلای

اپرای توراندخت

اپرای دختری از خاور

اپرای ادگار

اپرای ویلی ها

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

در لینک بالا نت های خیلی زیبا از این اپرا......

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

کلود دبوسی

 

 

250px-Claude_Debussy_ca_1908%2C_foto_av_F%C3%A9lix_Nadar.jpg

کلود-آشیل دبوسی آهنگساز فرانسوی در ۲۲ اوت ۱۸۶۲ در سن ژرمن آن له زاده شد و در ۲۵ مارس ۱۹۱۸ در پاریس از دنیا رفت.

 

برخی کلود-آشیل دبوسی (Claude-Achille Debussy) آهنگساز فرانسوی را بوجود آورنده سبک امپرسیونیزم در موسیقی می ‌دانند اما او خود همچون موریس راول از پذیرفتن این عنوان پرهیز داشت. سبک موسیقی دبوسی از موسیقی اواخر دوره رومانتیک تا مدرنیسم قرن بیستم است. در چرخه ادبیات فرانسه سبک این دوره به عنوان سمبولیسم شناخته شده، جنبشی که با الهام از دبوسی چه به عنوان آهنگساز و چه فعال فرهنگی، گرفته شده است. دبوسی نه تنها از بزرگترین آهنگسازان فرانسوی است همچنین نقشی کلیدی در موسیقی اروپا با ورود به قرن بیستم داشته است.

 

وی مدال شوالیه افتخار سال 1903 فرانسه را به دست آورده است.

 

کلود دبوسی در خانواده‌ای متوسط در سال 1862 بدنیا آمد، در سال 1872 به کنسرواتوآر پاریس راه یافت. در آنجا استاد پیانوی او آنتونین مامونتل (Antoine François Marmonte) بود. بین سالهای 1880 تا 82 زمانی که دبوسی در روسیه زندگی می کرد، مخارجش را از طریق آموختن پیانو به فرزندان نادژدا فن مک (Nadezhda von Meck) حامی اسرارآمیز چایکوفسکی تامین می نمود.

 

سه بار اقامت بلند مدت در روسیه برای دبوسی فرصت بسیار خوب و مهمی بود تا فرهنگ موسیقی خود را پربارتر گرداند و به او این امکان را داد تا با موسیقیدانان آن سرزمین آشنا گردد. در این میان او در هنرستان موسیقی به شاگردی گیرو در آمد، آموزگاری که شاگردانش را به اندیشیدن در هنر و سوق یافتن به تکنیکهای شخصیشان فرا می خواند، روشی که مورد ستایش دبوسی بود و این موجب شد که دوستی ژرفی میان او و آموزگارش برقرار گردد.

 

در سال 1883 با قطعه "کانتات گلادیاتور" در مسابقه جایزه رم شرکت کرد اما تنها جایزه دوم را از آن خود نمود، اما یک سال بعد "کودک نابغه" وی موفق به دریافت جایزه اول رم گردید.

 

اندکی بعد واکنش او به این پیروزی چنین بود : "... مرا باور کنند یا نه، میتوانم بگویم که تمام شادی من از بین رفت... گرفتاری هایی که یک عنوان رسمی به همراه می آورد را به روشنی میدیدم و دانستم که دیگر آزاد نیستم."

 

پس از یک دوره اقامت کوتاه در ویلا مدیچی، زمانی که سختیهای زندگی در آنجا برایش غیر قابل تحمل شد، ویلا را به قصد پاریس ترک کرد. در آنجا در رابطه ای عاشقانه با دختری به نام گابریل دوپون (که امور مالی او را بخوبی اداره میکرد) و در دیدارهای پیوسته با دوست شاعرش استفان مالارمه (Stéphane Mallarmé) روزگار را سپری می کرد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

در 1888 برای نخستین بار در جشنواره موسیقی بایروت آلمان شرکت کرد و سال پس از آن، به آنجا سفری دوباره داشت، در بازگشت دبوسی دیوانه وار پیرو

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
شده بود، اما سالها بعد با تندی زیادی از واگنر انتقاد می کرد. در سال 1889 در نمایشگاه جهانی پاریس با موسیقی آسیای دور آشنا گردید، در همین سال او به مطالعه اپرای روسی "بوریس گودونف" اثر مودست موسورگسکی پرداخت که دریچه‌های تازه‌ای در موسیقی به روی وی گشود. دبوسی ساختن اپرای "رودریگ و شیمن" را نیمه کاره رها کرد تا سالها بعد به دست ادیسون دنیسوف تکمیل و در سال 1993 در اپرای لیون اجرا شد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

مهمترین اثر وی برای ارکستر "بعد از ظهر یک دیو" (Prlude l'aprs-midi d'un faune) است که نخستین اجرای آن در 22 دسامبر 1894 با استقبال بسیار خوبی روبرو شد و سرآغاز خلق آثار مهم دیگر دبوسی بود و او هرچه بیشتر به چهره‌ای نامدار و خبر ساز تبدیل می گشت، این موسیقی بعدها برای اجرای رقص باله استفاده شد. از جمله آثاری که او در این دوره نوشته میتوان از "سه ترانه بیلیتیس" و"نکتورنها" نام برد.

لینک به دیدگاه

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

کارل ارف (۱۸۹۵-۱۹۸۲) آهنگساز آلمانی بود. مشهورترین کار او کارمینا بورانا است.

 

او همچنین مبتکر شیوه خاصی برای آموزش موسیقی به کودکان بود که به کلاس‌های موسیقی ارف معروف است.

 

مبدع روش آموزش موسيقي كودك براساس شيوه‌اي است كه «ارف» نامیده میشود. به گفته "فرزاد حكيم رابط"، بنابراين روش كه مخصوص كودكان (و مقطع سني ۴ تا ۱۲ سال) است و در عين حال مناسب‌ترين روش آموزش موسيقي براي كودكان و نوجوانان بهشمار مي‌رود؛ كودكان با استفاده از سازهاي بسيار ساده و در عين حال با قابليت اجرايي بالا بهراحتي و خيلي زود به تكنيك‌هاي موردنياز براي نوازندگي دست پيدا مي‌كنند. يك روش مناسب در «ارف»، بازيهاي ريتميك است. كودكان بدون هيچ‌گونه تجربه موسيقي و آشنايي با نت و ريتم با انواع ريتم آشنا شده و در آينده‌اي نزديك با دروس تئوري موسيقي ارتباط پيدا مي‌كنند.

لینک به دیدگاه

در آکادمی مونیخ به تحصیل پرداخت و سپس در سال ۱۹۲۴ به همراه Dorothee Günther مدرسه ای برای ژیمناستیک، موسیقی و رقص تاسیس کرد و این عاملی شد تا وی به ابداع شیوه خود برای آموزش خردسالان اقدام کند. در این روش او با استفاده از خواندن و آلات ضربی ساده به آموزش موسیقی با شیوه‌ای ساده و قابل قبول برای کودکان پرداخت . وی سرانجام درسال ۱۹۸۲ پس از سال‌ها تحقیق ، آموزش، آهنگ سازی و رهبری ارکستر جهان را با آثارش تنها گذاشت. شاید بتوانیم به او لقب برترین آهنگ ساز دوران رایش سوم را بدهیم … اما الان ما نمیخواهیم راجع به روش شگفت انگیز تدریس موسیقی اش به کودکان صحبت کنیم بلکه میخواییم راجع به کارمینال برونای شگفت انگیزش صحبت کنیم ! کارمینال برونا دارای ۲۴ قطعه شگفت انگیز هست که در سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۶ ساخته شدند ، زبان اکثر این قطعات لاتین است به جز سه قطعه که به زبان فرانسوی هستند و همه آنها هم به زبان های دیگه ترجمه ، تنظیم و اجرا شده اند . تمام آهنگ ها ساخته شده از اشعار قرون وسطاست متاسفانه شاعر گمنام است ولی اشعار در پنج مجموعه با نام های امپراتور دنیا ، بهار ، تاوان عشق ، بلنزیفور و هلن و درون کلبه در دسترس است .ین اشعار در یک مجموعه به نام چرخ خوشبختی(The Wheel Of Fortune ) -در ایران چرخه خوشبختی - به نام خود ارف ثبت شده که البته اشعار خودش نیست . معروفترین آن ها کارمینال شماره یک هست که راجع به حواریون حضرت مسیح (ع) است که به آن اوفورتانا ( o fortuna )هم میگویند . البته من آهنگ های دیگه ای را هم شنیدم که با ملودی این آهنگ تنظیم شده اند . شعر ها اکثرا درباره یک فلسفه باستانی میباشد که به نام طبیعت سرنوشت (Nature of Fate ) مشهور است . نقاشی ها و مجسمه های زیادی بر اثر این باور باستانی کشیده و ساخته شده است که معروفترینشان به نام چرخ خوشبختی مربوط به ادوارد بون جونز است که البته سیزده سال کشیدن نقاشی طول کشیده است . در بعضی اشعار هم گذری راجع شخصیت های اسطوره ای مثل لوثیفر ، آدام ، سامسون ، هرکول ، بالتازار ، نرو و ژولیوس سزار انجام شده است . معروفترین شعر که در وصف شخصیت های اسطوره ای سروده شده است ، داستان یک کاهن نام دارد . راجع به شاه آرتور و شوالیه های میز گرد هم چیز هایی گفته شده . افسانه معروف شمشیر در سنگ مهمترین اشاره به آن است که در کتاب نقل شده .برگرفته از سايت علمي نخبگاه جوان جهت اطلاعات بيشتر به اين سايت مرتجعه شود

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

آرام خاچاتوریان

 

%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D8%A7%DA%86%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86.jpg

 

آرام خاچاطوریان (Aram Khachaturian) آهنگساز برجسته که بخش عمده ای از موسیقی کلاسیک قرن بیستم به آثار او تعلق دارد، نامی آشنا در عرصه موسیقی جهان است که امروزه آثارش را به کرات از رادیو، تلویزیون و سینما می شنویم. یونسکو نام این هنرمند بزرگ را در زمره سرشناس ترین آهنگ سازان قرن بیستم ثبت نموده و اثر "رقص شمشیر Sabre Dance" از باله معروف " Gayaneh" او در ابتدای لیست محبوب ترین قطعات هنری عصر ما قرار دارد.

 

به طور خلاصه از میان آثار او می توان به کنسرتو و کنسرتو- راپسودی هایی برای ویولن، ویولن سل و پیانو، سه سمفونی مختلف و باله های Spartak و Gayane ( که در فیلم اودیسه فضایی 2001 استنلی کوبریک از آن استفاده شده ) به انضمام آثاری در زمینه موسیقی متن فیلم) و سریال های تلویزیونی از جمله The Onedin Line است که در دهه 70 از شبکه تلویزیونی BBC پخش می شد، اشاره نمود.

 

آرام خاچاطوریان در ششم ژوئن سال 1903 در حومه شهر تفلیس در یک خانواده فقیر ارمنی چشم به جهان گشود. در آن زمان علاوه بر مدرسه موسیقی و سالن اپرای ایتالیایی، بخشی از جامعه موسیقی روسیه – RMC - نیز در این شهر متمرکز بود. چهره های شاخص فرهنگی و هنری از جمله سرگئی راخمانینف به این مکان آمد و شد داشتند. موسیقی دانان بسیاری در آنجا ساکن بودند که نقش بسزایی در شکل گیری مدارس موسیقی این شهر ایفا نمودند.

 

خاچاطوریان، خود شهر زادگاهش را "شهر نواها" می خواند. در حقیقت آنچه در این شهر به گوش می رسید ترکیبی از موسیقی ملل مختلف بود که اولین تاثیرات را در شخصیت این هنرمند بزرگ به جای گذاشت، شاید به همین دلیل بود که او همواره از تعصبات بی اساس نسبت به موسیقی ملی کشورش دوری می جست و احترام بسیاری برای موسیقی ملیت های مختلف قائل بود. نگاه گسترده و جهانی خاچاطوریان به موسیقی یکی از ویژگی های بارز آثارش به شمار می رود.

 

 

khachaturian-190.jpg

 

علیرغم توانایی های نهفته بسیار در زمینه موسیقی، خاچاطوریان برای اولین بار درسال 1922 و در سن 19 سالگی با ثبت نام در یک دوره آموزش ویولن سل در مسکو به طور جدی به موسیقی پرداخت. در همان سال او از دپارتمان ریاضی و فیزیک دانشگاه مسکو نیز دیپلم دریافت نمود. استعداد نهفته موسیقی اش سبب پیشرفت بسیار سریع او شد و پس از مدت کوتاهی او به عنوان بهترین شاگرد کلاس، در ارکستر هنرستان موسیقی مسکو به نوازندگی مشغول شد.

 

برگزاری یک دوره آهنگسازی در هنرستان، بهانه ای برای ورود او به این عرصه بود. پس از فراگیری مهارت های اولیه در رشته آهنگسازی در سال 1929 به هنرستان ملی موسیقی مسکو که توسط Nikolai Yakovlevich Myaskovsky اداره می شد، راه یافت. آشنایی با Sergey Prokofiev در سال 1933 نقطه عطفی برای شکوفایی شخصیت هنری خاچاطوریان بود و آثار این نابغه بزرگ موسیقی، آهنگساز جوان را به شدت تحت تاثیر قرار داد. در عین حال قطعات ساخته شده خاچاطوریان نیز تحسین Prokofiev را برانگیخت و مایه حیرت او شد، تا جایی که آهنگساز جوان را همراه خود به پاریس برد و در آنجا بی درنگ به اجرای آثارش همت گمارد.

 

 

اولین اثری که از او منتشر شد "Dance" برای پیانو و ویولن بود که بسیاری از خصوصیات سبک منحصر بفرد سازنده اش در آن نمایان بود: خلاقیت و بداهه، تنوع تکنیکی و رد پایی از آلات موسیقی شرقی. خاچاطوریان خود در این باره می گوید :"ویژگی های موجود در کارهایم به موسیقی زمان کودکی ام که به نوعی ریشه در موسیقی شرق دارد، بر می گردد."

 

او به تدریج تغییر مسیر داد و به قالب های گسترده تر موسیقی پرداخت. در سال 1932 قطعه "Toccata" را برای پیانو ساخت که تحسین همگان را برانگیخت و یک سال بعد اثر جدیدی به نام "Dance suite" را برای ارکستر سمفونی ساخت. Dmitriy Kobalevskiy در باره این کار می گوید :" اولین اجرای این اثر پویا و جذاب، موفقیت بزرگی برای آهنگساز جوان محسوب شد و بلافاصله او را در زمره بهترین آهنگسازان کشورش قرار داد. " در حقیقت در این کار خاچاطوریان مهارتش در اجرای آثار ارکستری را به همگان ثابت کرد.

 

در سال 1935، در تالار موسیقی مسکو اولین سمفونی ساخته شده او به رهبری E. Senkara به عنوان پایان نامه فارغ التحصیلی این آهنگساز جوان، اجرا شد. این اثر در حقیقت پایانی بود بر سال های تحصیل پرثمرش در هنرستان و آغازی بر دوران طلایی و شکوفایی خلاقیت های این آهنگساز بزرگ. کلیه حضار، رسانه های گروهی، همکاران و دوستان او به غنای ملودی های به کار رفته در این سمفونی و اهمیت محتوایی اش معترف بودند.

 

پس از آن او کار بر روی موسیقی نمایشنامه های مختلف را آغاز نمود، از مهم ترین آثار او در این ژانر می توان به : The Valencian Widow در سال 1940 و Masquerade در 1941 اشاره نمود. او از سینما نیز غافل نماند و آثار ارزنده ای در این زمینه ارائه نموده که فیلم های Pepo و Zangezur بارزترین آنها به شمار می آیند.

 

استعداد و توانایی های این آهنگساز برجسته بیش از هر چیز در سمفونی هایش قابل ملاحظه است. کنسرتوی پیانو سال 1936 و کنسرتوی ویولن او در سال 1940 آثاری که با استقبال بی نظیر مخاطبان مواجه شدند، از موفقیت های بزرگ زندگی هنری خاچاطوریان محسوب می شود و بیش از هر چیز سبک متمایز و خلاقیت های جسورانه او را در این ژانر به نمایش می گذارند.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

جواکینو آنتونیو روسینی

 

 

220px-Rossini1.jpg

 

روسینی آهنگساز بزرگ ایتالیائی بسال ۱۷۹۲ در شهر {پزاور} ایتالیا در خانواده‌ای تنگدست اما هنرمند پا به عرصه هستی نهاد. پدرش در خدمت ارکستر شهر {پزارو} بود که با درآمد کم تامین معاش خانواده خود را به عهده داشت و روسینی جوان را در آموزش موسیقی کمک شایانی کرد، هر چند که {روسینی} خود علاقه مفرطی به هنر داشت. روسینی بعد از تحصیلات کم روی به موسیقی آورد بطوریکه بسال ۱۸۱۶ در حالی که دو سالن سیرک بزرگ را در شهر رم مدیریت می‌کرد، آثار برجسته‌ای نیز ساخته بود و در کنار آن‌ها مدیریت تیاتر و اجرای برنامه‌ها را هم بر عهده گرفته بود. وی علاوه براین حجم کار طاقت فرسا {رهبری رپتسیونها} و آهنگ‌های خود را انجام می‌داد. اما در کنار این همه کار او موفق به دور نمودن فقر از خود نگردید. قدرت خلاق و عجیب بدیهه سرائی از وی مردی پر قدرت ساخته بود و باعث گردیده بود آثار جاویدانی را در کمترین زمان به جهان موسیقی ارائه دهد. جواکینو روسینی که چند ماه بعد از مرگ موتسارت به دنیا آمد بزرگ ترین آهنگ ساز اپرا از دهه 1810 تا دهه 1830 بود. وی با تکیه بر فرهنگ و احساسات و عواطف مردم خود، چندین اپرا در تصنیف و چند آهنگ را ساخت. روسینی با این دست مایه‌ها که حماسه مقاومت مردم با فقر و مرگ بود، ناگاه دست به ساخت یک {اپراکمیک} بنام ریش تراش سویل زد که جهانی را به شگفت و حیرت وادشت و او را در ردیف برجسته‌ترین نوابغ هنری در آورد. این اثر بدیع برای وی درآمدی هنگفت و سرشاری به ارمغان آورد و او را در اوج قدرت اقتصادی بنشاند. هر چند که در شب اول اجرا با جنجال روبرو گشت ولی طولی نکشید که این اثر جایگاه خود را در دل هنر دوستان باز نمود. پس از این موفقیت به ساختن اپرای بعدی خود بنام {گیوم تل} پرداخت که برایش اشتهار جهانی آورد. سپس به یکی دیگر از برجسته‌ترین آثار خود دست زد که وقت زیادی را به خود اختصاص داد و جهت تعین آن پروپوزیسیونهای متفاوتی را بررسی نمود و آنرا اپرا بوفا نام نهاد. آخرین اثر وی در مورد قهرمان معروفی از مردم سویس می‌باشد، بنام {ویلیام تل} که در پاریس به اجرا درآمد. او در سالهای آخر عمر خود {نغمه‌های مذهبی} را تهیه نمود. این سلطان مقتدر موسیقی و اپرا بسال ۱۸۶۸ در حالی که ۷۶ سال از عمر پربارش می‌گذشت جهان را بدرود گفت و نقاب رخ در خاک کشید.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

کریستف ویلیبالد گلوک

 

220px-Joseph-Sifr%C3%A8de_Duplessis_001.jpg

 

کریستف ویلیبالد ریتر فون گلوک (به آلمانی : Christoph Willibald Ritter von Gluck) آهنگساز آلمانی

 

كریستف ویلیبالد گلوك Christoph Willibald Gluck به سال 1714 از یك خانواده اشرافی آلمان در فرانكنی متولد شد . در كودكی در مدرسه ژوزیت های كوموتاو Komotan در دسته خوانندگان آواز می خواند .

در سال 1737 به میلان در شمال ایتالیا مسافرت كرد و در آنجا نزد سامارتینی به تحصیل موسیقی مشغول شد و ضمناً به تصنیف آهنگ پرداخت و در مدت قلیلی ده اپرا در آن شهر نوشت.

در سال 1745 گلوك ایتالیا را ترك كرد و به قصد لندن به پاریس رسید و آنجا به آثار رامو و اپرای فرانسه آشنا شد . در لندن اپرای «سقوط دیوها» را نمایش داد و به ملاقات هندل نائل آمد و از او نكات جدیدی آموخت .

پس از یك سال به آلمان مراجعت كرد و از آنجا بارها به دانمارك ، اتریش و ایتالیا مسافرت كرد . پاپ كه به آثار گلوك توجه خاصی داشت در سال 1754 او را به دربار خود خواند و لقب «شوالیه مهمیز طلایی» به او داد .

گلوك از سال 1750 در وین اقامت گزید و تحت حمایت امپراطریس ماری ترزا Maria Theresa به ریاست اركستر دربار منصوب شد . در این شهر بود كه گلوك آثار مهم خود را مانند ارفئو و ائوریدیچه Orfeo ed Euridice (سال 1762) و آلسست Alceste به وجود آورد .

در سال 1774 گلوك به دعوت ماری آنتوانت ملكه فرانسه به پاریس مسافرت كرد و نخستین اپرای فرانسوی خود را به نام ایفی ژنی در اولید Iphigenie en Aulide كه از روی تراژدی راسین Racine به آهنگ اپرا درآورده بود اجرا كرد و از آن پس با آنكه در وین اقامت داشت هر چند یك بار برای نمایش اپراهای خود به پاریس می آمد و خدمت بزرگی به اپرای فرانسه كرد به طوری كه فرانسویها با وجود آلمانی بودن گلوك او را جزو آهنگسازان فرانسه می شمارند .

 

 

اصلاح اپرا:

گلوك نخستین اصلاح كننده اپرای ایتالیایی است و قواعد جدیدی برای اپرا وضع كرد . آغاز كار گلوك از اپرای تاپلیتن ایتالیایی شروع شد و تحت تأثیر استاد خود سامارتینی 10 اپرای ایتالیایی تصنیف كرد . ولی در سفر فرانسه و انگلستان گلوك با سبك اپراهای دیگر آشنا شد .

از سال 1758 تا 1764 گلوك در وین به تصنیف اپرا كمیك فرانسوی پرداخت و به تدریج از افراط ویرتوئوزیته (هنرنمایی های فنی) در آواز و صحنه های عاشقانه اپرای ایتالیایی كه بیش از حد تصنعی و خسته كننده شده بود به فكر افتاد ترتیب جدیدی در آهنگهای اپرا ایجاد كند ، آشنایی او با كالسابیجی Calsabigi شاعر ایتالیایی كه برای او متن اپراها را به فرانسه ترجمه می كرد به رفرم اپرایی او نیز كمك كرد .

نخستین اصلاح اپرایی گلوك در اپرای ارفئو و ائوریدیچه صورت گرفت . این داستان قدیمی یونانی با احساسات حقیقی و سادگی خود روح تازه ای در اپرای گلوك پیدا كرد و به همین جهت بیش از اپراهای دیگر كه تا آن زمان در مورد این داستان ساخته شده بود مورد توجه قرار گرفت .

اما گلوك رفرم اساسی خود را به سال 1767 در اپرای آلسست Alcest بنیان گذاشت . این اپرا حاوی مقدمه ای است كه در آن گلوك نظر اصلاحی خود را چنین بیان كرده است :

«وقتی من به تصنیف موسیقی آلسست پرداختم با خود عهد كردم تمام افراط كاریهایی را كه به واسطه خودخواهی ناپسند خوانندگان یا خودنمایی آهنگسازان به وجود آمده و مدتی است اپرای ایتالیایی را به صورت نامطبوعی درآورده و زیباترین و باشكوه ترین نمایشها را به طرز مضحك و خسته كننده ای جلوه داده است ، از میان بردارم .

فكر می كردم موسیقی را به بنیان حقیقی آن كه عبارت از پیروی شعر در بیان احساسات و حالت دراماتیك یك داستان است محدود كنم بدون آنكه كار نمایش قطع شود یا تزیینات بی فایده و زائد اثر خود را از دست بدهد ...

من تصور می كنم كه اورتور باید تماشاگران را به نمایشی كه در جریان است واقف سازد و اطلاعاتی از مضمون اپرا بدهد ... و نباید گذاشت به تعبیر غلط بستگی آن با متن نمایش از بین برود و از قدرت و حرارت اپرا بكاهد .

به علاوه فكر می كردم كه بزرگترین مساعی من باید به جستجوی زیبایی در سادگی منتهی شود و از جلوه مشكلات به جای سادگی و روشنی احتراز كردم .»

به این طریق گلوك چند اصلاح بزرگ در اپرا به عمل آورد :

1- اورتور را كه تا آن زمان از آهنگهای اپرا جدا بود به موضوع داستان مربوط كرد ، چنانكه اورتور آلسست او مقدمه داستان اپرا است .

2- آوازهای اپرا را ساده كرد و صحنه های عاشقانه را از جنبه تصنعی درآورد و یك حالت كاملاً طبیعی و مؤثر در اپرا به وجود آورد . گلوك عقیده داشت «در كلیه آثار هنری سادگی ، حقیقت و طبیعی بودن تنها قانون زیبایی است» و روی این اصل تزیینات زائد آوازی را حذف كرد.

3- رسیتاتیف در اپرای گلوك اهمیت بسیار یافت ، به عقیده او رسیتاتیف باید هسته تمام بازیها و موسیقی دراماتیك باشد و همین نظر را بعدها واگنر به حد كمال در اپراهای خود رعایت كرده است .

4- گلوك فاصله زیاد در رسیتاتیف و آریا را از بین برد و آنها را به طور متناوب در اپرا تنظیم كرد .

اصلاح اپرایی و نمایش ارفئو ، ایفی ژنی و آلسست در فرانسه غوغایی برپا كرد ، به خصوص كه در آن وقت پیچینی Piccini آهنگساز ایتالیایی با اپرای رولاند شهرتی در پاریس كسب كرده بود و او كه نسبت به اپرای قدیم ایتالیا وفادار بود با گلوك رقابت شدیدی آغاز كرد ؛ سرانجام بین طرفداران گلوك و پیچینی مجادله درگرفت ، روسو نیز در صف طرفداران گلوك در این مبارزه شركت كرد و عاقبت نظر اصلاحی گلوك مورد قبول موسیقی شناسان واقع شد و به این ترتیب پیروزی باافتخاری نصیب او شد .

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

هکتور برلیوز

 

Berlioz.jpg

 

هکتور برلیوز (۱۸۶۹ - ۱۸۰۳)، از نخستین آهنگسازان رمانتیک فرانسوی و آفرینندهٔ جسور صداهای نو در ارکستر، در شهری کوچک نزدیک گرونوبل (Grenoble) زاده شد. برلیوز زمانی توانست خود را وقف موسیقی کند که بیست سال از عمرش می‌گذشت. پدرش که پزشک بود او را برای تحصیل طب روانهٔ پاریس کرد، اما برلیوز با یددن اتاق تشریح 'از وحشت بر خود لرزید' و با رها کردن تحصیل طب و پرداختن به موسیقی، پدر و مادرش را مبهوت ساخت.

 

488.jpg

 

طولی نکشید که او توانست کاستی‌های دانش موسیقی‌اش را جبران کند. برای تحصیل به کنسرواتوار پاریس رفت و به تحلیل پارتیتورهای موسیقی، حضور مداوم در تالارهای اپرا و آهنگسازی پرداخت. او اپراهای بسیاری را حفظ بود و هرگاه رهبر ارکستر در ارکستراسیون اثر تغییری می‌داد خونش به جوش می‌آمد. گاه می‌شد که این جوان تندخو و متعصب ناگهان در میانهٔ اجراء برمی‌خاست و فریاد می‌زد: 'آی اراذل، دو فلوت نه! دو پیکولو! دو پیکولو!'

برلیوز در بیست‌وسه سالگی مجذوب آثار شکسپیر و نیز عاشق بی‌قرار بازیگر آثار او هریت اسمیتسن (Harriet Smithson) شد که با بازی در نقش‌های اُفلیا و ژولیت دل پاریسی‌ها را تسخیر کرده بود. برلیوز چنان نامه‌های تب‌آلود و شوریده‌ای به هربت نوشت که او با تصور جنوب نویسندهٔ آنها از دیدارش سر باز زد. برلیوز رنجدیده نوشته است: 'اگر او می‌توانست فقط برای یک لحظه تمام شاعرانگی و بی‌کرانگی چنین عشقی را درک کند، به آغوشم پر می‌کشید' . اما در عوض، هویت اسمیتسن بی‌آنکه برلیوز را دیدار کند پاریس را ترک کرد. نوبت پاسخ هریت به عشق برلیوز بعدها فرا رسید.

برلیوز در ۱۸۳۰ برای تجسم 'سودای بی‌پایان و سیراب‌نشدنی' خود سنفونی فانتاستیک را آفرید. پاریسی‌ها از برنامهٔ خودنگارانهٔ پُرشور، ارکستراسیون شگفت و نوآورانه، و تجسم زندهٔ حالت‌های غریب، مرموز و ابلیسی در آن شگفت‌زده بودند. برلیوز بیست‌وشش ساله، همتای موسیقائی هنرمندان رمانتیک و انقلابی فرانسه همچون ویکتور هوگو و دولاکروا شد.

 

در همان ۱۸۳۰، جایزهٔ رُم (Prix de Rome) را که برترین جایزهٔ کنسرواتوار پاریس به‌شمار می‌آمد. نصیب خود ساخت و این جایزه، کمک هزینهٔ دو سال تحصیل در رُم بود. هنگامی‌که پس از دو سال به پاریس بازگشت، به برپائی کنسرتی پرداخت که در آن سنفونی فانتاستیک را به شنوندگان معرفی کرد. هربت اسمیتسن نیز در میان شنوندگان این کنسرت بود و هنگامی‌که دریافت موسیقی برلیوز تجسم‌بخش او است، 'احساس کرد تالار دور سرش به دوران افتاده؛ هیچ نمی‌شنید و در در رؤیا غوطه‌ور بود' . روز بعد، آن دو با یکدیگر دیدار و یک سال بعد ازدواج کردند، اما افسوس که خیال و رؤیا، بیشتر کامیاب بودند تا در واقعیت: پس از چند سال از یکدیگر جدا شدند.

موسیقی نامتعارف برلیوز خشم مسئولان ارکستر تالار اصلی اپرای پاریس و نیز عامهٔ شنوندگان کنسرت را برمی‌انگیخت. برلیوز برای شنیدن آثارش ناگزیر از برگزاری کنسرت به هزینهٔ شخصی شد و این کار مستلزم اجارهٔ تالار، گرد آوردن صدها نوازنده، تبلیغ عمومی، رونوشت‌برداری از پارتیتور به تفکیک برای هر یک از نوازندگان، و کارهای بی‌شمار، دشوار و جزئی دیگر بود که برلیوز را از نظر مالی، جسمانی و احساسی درهم شکست. در پنجاه و چهار سالگی نوشت: 'دلیل اصلی این جنگ طولانی بر ضد من، در تعارضی نهفته است که میان حس موسیقائی من و تودهٔ شنوندگان پاریسی وجود دارد' . و گلایه می‌کند که: 'هر موسیقی که راهی جز راه هموار و از پیش تعیین‌شده پیش گیرد، در نظر این مردم پریشان و جنون‌آمیز است' . برلیوز از درک و تحسین پاریسی‌ها به‌طور کامل نیز محروم نماند: حدود ۱۲۰۰ تن هواخواه داشت که وفادارانه بلیت کنسرت‌هایش را می‌خریدند. با این همه، این پشتیبانی برای آهنگسازی که آثار دشوار و غول‌آسا می‌آفرید، آثاری که به صدها نوازنده و تمرین فراوان نیاز داشت، کفایت نمی‌کرد. برلیوز برای تأمین زندگی خانواده‌اش به نوشتن مقاله‌های موسیقی در روزنامه‌ها رو آورد. او از برجسته‌ترین و نکته‌سنج‌ترین منتقدان سراسر تاریخ موسیقی بود. او قبولاندن این نکته به شنوندگان پاریسی را که موسیقی نه یک سرگرمی بلکه بیان احساس دراماتیک است رسالت خود می‌دانست.

آثار برلیوز، آن سوی مرزهای فرانسه بیشتر اجراء می‌شد. لیست، برای چندین هفته، که 'هفته‌های برلیوز' خوانده می‌شدند، یا رهبری ارکستری آلمانی فقط به اجراء آثار او می‌پرداخت. از ۱۸۴۰ به بعد از سراسر اروپا دعوت‌های فراوانی برای ر هبری آثار خود و دیگر آهنگسازان از او به‌عمل آمد. برلیوز به‌عنوان یکی از نخستین رهبران برجستهٔ ارکستر بر نسلی از موسیقیدانان تأثیر گذاشت. واگنر به سال ۱۸۶۰ در نامه‌ای به لیست، بزرگ‌ترین آهنگسازان آن زمان را واگنر، لیست و برلیوز برشمرده است.

واپسین سال‌های زندگی برلیوز تلخ و ناگوار بود. منصب‌های مهم در رهبری ارکستر و عنوان‌های افتخارآمیز فرهنگستان پیوسته از او دریغ می‌شد. در واپسین شش سال حیات آثاری بسیار اندک آفرید و شصت‌وپنج ساله بود که درگذشت.

 

 

موسیقی بریلیوز:

 

برلیوز می‌نویسد: 'بیان شوریده، آتش درونی، و نامنتظره بودن، ویژگی‌های حاکم بر موسیقی من هستند' . فراتر از همهٔ اینها، کیفیت صوتی موسیقی برلیوز بی‌مانند است؛ موسیقی او دربردارندهٔ تضادهائی شدید و ناگهانی میان رنگ صدای زیر بادی‌هائی چوبی و زهی‌های بم، نوای پُرآشوب بادی‌های برنجی و کوبه‌ای‌های غرنده است. دینامیک موسیقی او همواره در نوسان است و تمپو در آن بارها تغییر می‌یابد.

برلیوز خلاقیتی شگرف در به‌کارگیری ارکستر داشت و رنگ‌های صوتی آفریدهٔ او پیشتر هیچ‌گاه شنیده نشده بودند. در دوره‌ای که میانگین تعداد نوازندگان ارکستر شصت تن بود، برلیوز اغلب برای دستیابی به حجم رنگ صوتی، صدها نوازنده را به‌کار می‌گرفت. او بیش از هر آهنگساز دیگری تا آن زمان، رنگ صوتی را به‌صورت پاره‌ای بنیادی از زبان موسیقائی خود درآورد. در سنفونی فانتاستیک به تنهائی، شماری از جلوه‌های ارکستری او چنین است: تلفیق چهار طبل کوچک برای نواختن یک آکورد، تلفیق ناقوس با بادی‌های برنجی، و به‌کار گرفتن ویولن‌هائی که با چوب آرشه بر سیم‌ها ضربه می‌زنند.

 

آثار برلیوز انباشته از ملودی‌هائی طولانی هستند که تغییرهائی نامنتظر یافته و ساختاری بی‌قاعده و نامتقارن دارند. او در پاسخ به منتقدانی که آثارش را فاقد ملودی می‌دانستند گفته است: 'نفی وجود ملودی در این آثار، دور از انصاف و بی‌معنا است. از آنجا که ملودی‌های من اغلب دامنهٔ وسیعی دارند، ذهن ناآزموده و ناآشنا از درک ساختار آنها ناتوان است

.

بسیاری از آثار برلیوز برای ارکستر یا برای ارکستر با همراهی کُر و تک‌خوان‌ها ساخته شده‌اند. تمام آثار مهم او سرشتی دراماتیک دارند و مرتبط با برنامه یا متنی ادبی هستند. او فرم‌هائی نو ابداع کرد: 'سنفونی دراماتیک' او به‌نام رومئو و ژولیت (۱۸۳۹) برای ارکستر، کُر و تک‌خوان‌ها ساخته شده و 'افسانهٔ دراماتیک' او، نفرین فاوست (۱۸۴۶)، آمیزه‌ای از اپرا و اوراتوریو است. او سه اپرا ساخت: بنونوتو چلینی (۱۸۴۸)، تراوائی‌ها (۱۸۵۸ - ۱۸۵۶)، و بئاتریس و بِندیکت (۱۸۶۲ - ۱۸۶۰). برخی از آثارش، مانند رکوئیم (۱۸۳۷)، بسیار طولانی و عظیم هستند. او خود نیز می‌دانست که در این قلمرو پیشتاز است: 'برای نمونه، در رکوئیم چهار ارکستر جداگانه از بادی‌های برنجی را به‌کار گرفته‌ام که در فاصله‌هائی معین پیرامون ارکستر اصلی و گروه کُر قرار گرفته و به یکدیگر پاسخ می‌گویند. پیامد این گستردگی فرم آن است که شنونده یا به‌طور کامل از جریان موسیقی باز می‌ماند و یا مقهور هیجانی عظیم می‌شود ...

دیده‌ام که شنونده‌ای آشفته حال تا اعماق جان به لرزه درآمده و دیگری که در کنار او نشسته، با تمام تلاشش برای درک موسیقی، چیزی دستگیرش نشده است' .

سنفونی فانتاستیک (۱۸۳۰):

این سنفونی شگفت و خیالی - معنای واژهٔ فانتاستیک - که یک سنفونی برنامه‌ای در پنج موومان است، مانیفست نهضت رمانتیک به‌شمار می‌آید. موسیقی و برنامهٔ برلیوز در این اثر، هر دو بازتابی از سودای عاشقانه و ناکام‌ ماندهٔ آهنگساز بیست‌وشش ساله نسبت به هریت اسمیتسن بازیگر است:

 

آهنگسازی جوان که حساسیتی بیش از اندازه و تخیلی سرشار دارد در نهایت یأس از عشقی ناکام، خود را با تریاک مسموم می‌کند. مادهٔ مخدر آن قدر قوی نیست که او را بکشد اما او را در خوابی سنگین غوطه‌ور می‌سازد که رؤیاهائی غریب همراه دارد. تمام حس و هیجان و خاطره‌های او در ذهن تخدیر شده‌اش به تصاویر و ایده‌های موسیقائی بدل می‌شوند. معشوق نیز در ذهن او به یک ملودی با تم برگشتی (ایده‌فیکس؛ iddee fixe) بدل می‌شود که پیوسته جانش را تسخیر می‌کند.

 

ملودئی که برلیوز آن را ایده‌فیکس یا ایدهٔ ثابت نامیده است، ملودئی است که برای نمایاندن معشوق به‌کار رفته و در هر پنج موومان سنفونی پدیدار می‌شود و اپیزودهای متضاد اثر را به یکدیگر می‌پیوندد. برگشت یک تم ثابت در موومان‌های گوناگون سنفونی، در روزگار برلیوز بدعتی چشمگیر بود. سرشت این تم در طول اثر دگرگون می‌شود و هربار کیفیتی سرورآمیز، والس‌گونه یا خشن می‌یابد.

بدعت دیگر این سنفونی، ارکستر بسیار بزرگ و رنگارنگی است که در آن به‌کار رفته: ارکستری شامل پیکولو، ۲ فلوت، ۲ اُبوا، کُرآنگله، ۲ کلارینت، ۴ باسون، ۴ هورن، ۲ کُرنت، ۲ ترومپت، ۳ ترومبون، ۲ توبا، ۴ تیمپانی، طبل بزرگ، طبل کوچک، سنج، ناقوس، ۲ هارپ و سازهای زهی. (بتهوون هیچ‌گاه کُرآنگله، توبا، ناقوس، کُرنت یاهارپ را در سنفونی‌هایش به‌کار نبرده بود). برلیوز حجیم‌ترین ارکستراسیون را برای دو موومان آخر سنفونی، که در آنها حال و هوائی شگفت و ابلیسی را تجسم می‌بخشد، محفوظ می‌دارد. از مدت‌ها پیش در اپرا حالت‌های مهیب با فراطیبعی تجسم یافته بودند (مانند اپرای دون ژوان موتسارت) اما این نخستین‌بار بود که چنین حالت‌هائی در یک سنفونی مهم مجسم می‌شد.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

آلبرت روسل

 

albert%20russel.jpg

 

 

آلبرت روسل (به فرانسوی (Albert Charles Paul Marie Rousselآهنگساز فرانسوی در ۵ آوریل ۱۸۶۹ به دنیا آمد و در ۲۳ اوت ۱۹۳۷ در گذشت.

روسل در موسیقی از استعدادی شگفت آور برخوردار بود.پیانو را به خوبی فرا گرفت ، با این حال همیشه رویای دریانوردی را در سر می پروراند.در 1887 د رمدرسه ی دریانوردی پذیرفته شد.ابتدا به (بوردا) در (برست) و سپس به (داکار) و (اسکندریه) رفت.سرانجام از خاور دور سر درآورد.پس از تحصیل مقدماتی کمپوزیسیون زیر نظر (ی.کوسزول) ، مدیر کنسرواتوار (روبکس) ، با جدیت به تحصیل موسیقی پرداخت.در 1894 از شغل دریانوردی دست کشید ، در پاریس اقامت گزید و با (ا.ژیگو) روی ارگ ، هارمونی ، کنترپوان و فوگ کار کرد.

 

از 1898 تا 1905 در (شولا) و زیر نظر (ونسان دندی) کمپوزیسیون آموخت. سپس خود نیز استاد کنترپوان در (شولا) شد و دوازده سال از 1902 تا 1914 در آنجا تدریس کرد.

 

از میان شاگردانش می توان از (لوفلم) ، (رولان مانوئل) و (مارتینو) نام برد. نخستین آثار مهم روسل یک (تریو با پیانو)و(رستاخیز) برای ارکستر در 1902 و 1903 ساخته شدند.در 1908 به کامبوج و هندوستان رفت و موسیقی آن نواحی را به سوقات آورد.از این پـس زندگی روسل وقف آهنگسـازی شد.تـنا به سبـب جنـگ در فعـالیـت او فاصله افتاد ، در ضمن در 1930 نیز به ایالات متحد آمریکا سفر کرد.روسل خصوصیات استثنایی داشت ، در موسیقی او اعتدال و ارزش های معنویش به خوبی مشاهده می شود.

 

سبک کار او مجموعی از کیفیات سلیقه ای ، واقع بینی و عظمت است. در نخستین بخش آثارش : "ضیافت عنکبوت" و "احضار" تاثیر فرانک از ورای (دندی) و (دوبوسی) در کنار سلیقه ای شخصی از فرم های کلاسیک و حساسیت فوق العاده به چشم می خورد.

روسل به این ترتیب خود را در حاشیه ی امپرسیونیسم نگاه داشت و پس از جنگ تمام اصالت نبوغ خود را بروز داد.سنفونی های 4،3،2 ،(سوییت در فا) و(باکوس و آریان) نمونه های موجزتر از این خصوصیات هنری بودند.در آثار او تخیلی بسیار فانتزی همواره در چارچوب فرم های کلاسیک قرار می گیرد.

کارهای اصلی : تاتر: (ضیافت عنکبوت) ، (باکوس و آریان) ، (آنئاس).باله ها :(پادماواتی) ، اپرا باله ، اپرای (تولد غنا) ، اپرا بوف (وصیت نامه ی عمه کارولین) ، موسیقی صحنه ،

موسیقی آوازی : (احضار) برای تکنوازی ، کر و ارکستر ، (پسوم 130) برای تنور ، کر و ارکستر ، کرهای آکاپلا ، 40 ملودی.ارکستر : 4 سنفونی ، (سوییت در فا) ، (سینفونیتا) برای سازهای زهی ، کنسرتو پیانو ، کنسرتینوی ویلنسل.

موسیقی مجلسی : (تریو با پیانو) ، (تریو زهی) ، کوارتت زهی ، 2 سونات برای ویلن و پیانو ، قطعاتی برای فلوت ، قطعاتی برای پیانو از آن ها : (سوییت اپوس 14) و (سوناتین).

آثار برجسته : (باکوس و آریان) (مونش) ، (ضیافت عنکبوت) (آنسرمه) ، سنفونی های 3و4 (مونش) ، (سرناد اپوس 30) و (سینفونیتا) (ریستنپارت).

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

سزار فرانک

 

2o01jvmtp6h89k4e6t3h.jpg

 

 

سزار فرانک (César Auguste Jean Guillaume Hubert Franck) آهنگساز، نوازنده ارگ و استاد موسیقی بلژیکی-فرانسوی، یکی از بزرگترین چهره های موسیقی رومانتیک نیمه دوم قرن نوزدهم است. فرانک در شهر لژ، بلژیک از پدری آلمانی-بلژیکی و مادری آلمانی به دنیا آمد. پدرش آرزو داشت فرانک پیانیست ماهری شود. وی پیش از آنکه در سال 1838 به کنسرواتوآر پاریس برود، در لژ تحصیل موسیقی را آغاز نمود.

 

در سال 1842 به بلژیک بازگشت اما دو سال بعد مجدد به پاریس رفت و تا پایان عمرش در این شهر زندگی کرد.

 

در آن دوره تصمیم وی مبنی بر رها کردن موسیقی، اختلاف شدیدی را با پدر منجر شد. در سالهای اولیه اقامت او در پاریس، فرانک از طریق تدریس خصوصی و تدریس در مدارس، خرج خود را تامین می کرد. وی همچنین در سالهای 1847 تا 51 به عنوان نوازنده ارگ در کلیسای نوتردام و از سال 1851 تا 58 در کلیساهای ژین مقدس و فرانچسکوی مقدس فعالیت داشت.

 

در این دوره با سازنده فرانسوی مشهور ارگ، آریستیده کاولیه کول (Aristide Cavaillé-Coll) آشنا شد و روی تکنیک نوازندگی و بداهه نوازی خود بیشتر کار کرد. در سال 1858 در کاخ کلوتیده مقدس به عنوان نوازنده ارگ کاخ منصوب شد، جایی که تا پایان عمرش این سمت را حفظ نمود. در آنجا بود که توجه همگان به مهارت بالای بداهه نوازیش جلب شد و اولین قطعه برای ارگ را نیز در این دوره ساخت: "Grande Pièce Symphonique" اگرچه این قطعه تا سال 1868 به چاپ نرسید.

 

در سال 1837 شهروند فرانسه شد. از سال 1872 به تدریس ارگ در کنسرواتوآر پاریس مشغول شد. از هنرجویان وی، وینسنت دیندی (Vincent d'Indy)، ارنست شاسون (Ernest Chausson)، لوئیز ویرنه (Louis Vierne) و هنری داپراک (Henri Duparc) را می توان نام برد. پس از باخ، از دید بسیاری از منتقدین موسیقی، فرانک به عنوان بزرگترین آهنگساز ارگ شناخته شده است.

 

آثارش برای ارگ در فرانسه قرن نوزدهم بهترین هستند و پایه نوشتن سمفونی ارگ فرانسه را نیز او بنا کرده است. "قطعه ای بزرگ برای سمفونی" اثری است که 25 دقیقه طول می کشد و راه را برای سازندگان قطعه های سمفونی ارگ همچون: چارلز ماری ویدور (Charles-Marie Widor)، لوئیز ویرنه (Louis Vierne) و مارسل دوپره (Marcel Dupré) هموار نموده است.

 

 

در سال 1890 فرانک با گاری اسبی تصادف کرد. پس از این تصادف بود که قطعه "تریو کرال" (Trois chorals) را برای ارگ نوشت. فرانک هیچ گاه پس از این تصادف بهبود نیافت و در همان سال بر اثر صدمات شدید جسمی ناشی از این حادثه پس از به پایان رسانیدن قطعه کرال، از دنیا رفت! وی در قبرستان مونتپارناس پاریس به خاک سپرده شد.

 

e605dgh7dui86blyk70b.jpg

 

 

بسیاری از آثار فرانک فرم چرخشی (cyclic form) می باشند؛ روشی که هر موتیف مشخص شده توسط ترکیبی تکراری، در حرکت بعدی یا بخشی از قطعه، در جهت یکی شدن ساختار اصلی ملودیک قرار می گیرند. در واقع این نوع موسیقی، کونتراپوئنتالی (contrapuntally) می‌باشد. در این فن تاکید بر روند افقی نت‌ها می‌باشد تا بر روند عمودی، هر یک از نت‌هایی که با هم نواخته می‌شوند دارای ریتم و تم مستقل از هم بوده ولی در کلیت آهنگ، دارای هارمونی هستند.

 

 

 

این سبک به نوعی روش اواخر دوره رمانتیک است که تاثیر به سزای از فرانتس لیست و ریچارد واگنر گرفته است. در این آهنگها فرانک استعداد بالای خود برای به کار گیری درست "مدلاسیون" (modulations) را در آهنگسازی خود نشان داده است.

 

مسلم است که هنرجویان فرانک گفته اند که گوش زد همیشگی فرانک: "مدلاسیون، مدلاسیون" بوده، این شیوه فرانک و ساختار ویژه وی از قطعات ملودیک منحرف شونده، از بارزترین ویژگیهایش می باشد. روش شناخت موسیقی او در شناخت از شخصیت وی می باشد. دوستانش او را "مردی محترم، فروتن، ساده و هنرمند" می نامیدند.

 

در آن زمان چنین شهرت و اهمیتی برای یک آهنگساز غیر معمول بود، شهرت او بیشتر بر روی قطعاتی که در سالهای پایانی عمرش ساخت آرمیده است، به ویژه: سمفونی در ر مینور سال 1886-88، واریاسونهای سمفونیک برای پیانو ارکستر سال 1885، اورتور، کرال و فوگ برای سولوی پیانو سال 1879، سونات برای ویلن و پیانو در لا ماژور 1886، کوئینتت پیانو در فا مینور سال 1879 و پوئم سمفونیک، شکارچی ملعون (Le Chasseur maudit). سمفونیهای فرانک به ویژه توسط نسل جدید آهنگسازان فرانسوی مورد ستایش قرار می گرفت و بر روی آنان اثرگذار بود و سنت سمفونی فرانسوی را که سالها بی اهمیت باقی مانده بود، احیا کرد.

 

یکی از مشهورترین و کوتاه ترین آثار وی پانیس آنجلیکو (Panis Angelicus) بود که برای سولوی تنور با ارگ و همراهی ساز زهی ساخته شد، اگرچه این قطعه طوری تنظیم شده که نوع دیگری از صدا و دیگر سازها نیز می توانند مجریش باشند. سزار فرانک نقش بسزایی در موسیقی داشت. وی به نو کردن موسیقی مجلسی کمک کرد و فرم چرخشی (cyclic form) را بهبود بخشید. کلود دبوسی (Claude Debussy) و موریس راول (Maurice Ravel) از این روش وی استفاده کردند اگرچه مفهوم موسیقی آنان شباهتی به فرانک نداشت.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ماکس رگر

 

 

Reger_Max.jpg

ماکس رگر (به آلمانی Max Reger ) آهنگساز و نوازنده ارگ آلمانی در ۱۹ مارس ۱۸۷۳ در براند، بایرن بدنیا آمد و در ۱۱ مه ۱۹۱۶ در لایپزیگ درگذشت.

 

ماکس رگر آهنگساز پرکاری بود و آثار متنوعی می ساخت، اما زیاد در دل شنوندگان جا باز نمی کرد. آثار برجسته ترش برامسی اند، اما هارمونی پیشرفته تری در آن ها به چشم می خورد. آثار ضعیف ترش متکلف و خشک و از لحاظ هارمونیک سردستی اند. رگر مورد تحسین همتایانش بود، اما شخصیت بغرنجی داشت که برایش دشمنی ها و انتقادهایی به همراه می آورد. موسیقی اش را می توان حلقه مفقوده بین برامس و شونبرگ دانست، چون او هم مانند آهنگ سازان مدرن پس از برامس به کنترپوان به سبک باخ توجه داشت.

 

معروفترین آثار او :

سوئیت، فانتزی، پرلود، سونات

۲ سونات برای کلارینت

رمانس برای آلتو

پنج نوازی برای کلارینت و سازهای زهی

۲ سرناد برای فلوت، ویلن و آلتو

کنسرتو پیانو

کنسرتو ویلن

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

آنتونین دورژاک

 

 

Dvorak.jpg

آنتونین لئوپلد دِوُرژاک متولد ۸ سپتامبر ۱۸۴۱ میلادی اکنون در جمهوری چک ، نخستین آهنگساز بوهمی بود که به شهرت جهانی دست یافت. او، موسیقی بومی (فولکلور) سرزمین مادری خویش را در قالب موسیقی رمانتیک قرن نوزدهم ارائه داد. راز محبوبیت دورژاک در استعداد شایان توجه او در خلق ملودی‌های پرنشاط چک بود. از کارهای شاخص او میتوان به سمفونی شماره ۹ به نام «از دنیای جدید» و همچنین «رقص‌های اسلاوُنیک» اشاره کرد.

پدر دورژاک که قصاب و مسافرخانه‌دار بود، از اشتیاق پسرش به آهنگساز شدن متحیر بود. پسر نواختن ویولون و سپس پیانو و ارگ را آموخت و برای ادامه تحصیل، به پراگ رفت. در آنجا وارد مدرسه اُرگ شد.

در تئاتر ملی به عنوان نوازنده ویولون به کار مشغول شد و با اینحال به طور مداوم به آهنگسازی میپرداخت. نخستین اثر مهم او که مورد توجه قرار گرفت یک سرود مذهبی برای کُر و ارکستر بود. بدریش اسمتانا که در آن زمان، رهبر تئاتر ملی بود، از صمیم قلب او را مورد تشویق قرار داد و هم او بود که علاقه به زیبایی اصیل موسیقی مردمی سرزمین بوهم را در دورژاک بیدار کرد. روح این موسیقی رفته‌رفته در آثار دورژاک بیشتر نمایان شد. اثرش به نام «رقص‌های اسلاونیک» او را مشهور ساخت.

او برای مدیریت کنسرواتوار ملی موسیقی در نیویورک به ایالات متحده دعوت شد. در طی اقامت سه ساله‌اش در آن کشور، با بسیاری از آوازهای روحانی سیاهان آشنا شد. تاثیر عمیقی که این آوازها بر او گذاشتند در موومان آهسته سمفونی نهم او، «از دنیایی جدید»، محسوس است. ملودی این اثر در همراهی با کلام «ویلیام آرمر فیشر» به نام «به سوی خانه»[۲]، از محبوبیت عمومی برخوردار گردید. دورژاک در ۱ مه ۱۹۰۴ در پراگ درگذشت.

 

برخی از آثار او

رکوئیم

سمفونی شماره ۹ (از دنیای جدید)

رقصهای اسلاوُنیک

سرناد برای سازهای زهی

۱۴ چهارنوازی برای سازهای زهی

کنسرتوهایی برای ویلنسل، ویلن و پیانو

 

وقتی به «آنتوان دورژاک» ‏ گفتند که اخیرا منتقدان نسبت به کارهایت حرف‏هایی دارند،پاسخی به این‏ مضمون داد که: نگران نباشید،تا به حال در هیچ جامعه‏ای مجسمه‏ای از یک‏ منتقد نساخته‏اند!

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

میخائیل گلینکا

 

mikhail-glinka_4-t.jpg

 

میخائیل ایوانویچ گلینکا (به روسی : Михаи́л Ива́нович Гли́нка ) را عموما پدر موسیقی روس می دانند.

این آهنگساز روس در ۱ ژوئن ۱۸۰۴ در نُوُپاسکویی بدنیا آمد و در ۱۵ فوریه ۱۸۵۴ در برلین در گذشت. او بنیانگذار مکتب موسیقی مدرن روسیه بود. نخستین اپرای ملی روس را او اجرا کرد. هارمونی و فرم های سنتی آلمانی را کنار گذاشت و بر اساس ملودی های فولکلوریک وار موسیقی ساخت. مشخصه آثارش، تنوع و غنای ریتمیک، کروماتیسم نیمه شرقی و وضوح بافت های ارکستری است، و همین مشخصه موجد نوعی صدای روسی شد که به نسل های بعد نیز الهام بخشید. گلینکا در 25 سالگی در موسیقی به خبرگی رسید. با موفقیت اپرای جان فدای تزار مقامش در آهنگ سازی تثبیت شد. به پاریس و مادرید سفر کرد. با برلیوز دیدار کرد و برلیوز آثار او را اجرا کرد. بعد از این سفر علاقمند شد که شاهکارهای ارکستری بسازد و این آثار اکنون آثار زیبای آوازی و سازی او را تحت الشعاع قرار داده است.

 

برخی از آثار مهم او

 

  • اپرای یک زندگی برای تزار
  • اپرای روسلان و لودمیلا
  • رمانس برای ویلن، ویلنسل و هارپ
  • سونات برای ویولا و پیانو
  • سه نوازی برای کلارینت، باسون و پیانو یا ویلن، ویلنسل و پیانو

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

فلیکس مندلسون

 

rzioa18rtgsmqzh2zryz.jpg

 

فلیکس مندلسون بارتولدی در خانواده‌ای آشنا با دانش و موسیقی در سوم فوریه 1809 در بندر هامبورگ زاده شد.

 

 

پدربزرگش از فیلسوفان سرشناس و پدرش از بانکداران معروف بود. اگر پدرش را نخستین پشتوانه‌ اقتصادی او بشماریم که او را با خود به سفرهای متعددی می‌برد و بعدها نیز به نقاط دور و نزدیک می‌فرستاد، باید از مادرش به عنوان پشتوانه‌ هنری‌اش یاد کنیم

.

 

فلیکس مندلسون بارتولدی (Felix Mendelssohn Bartholdy) نخستین درس‌های پیانو را از مادرش فرا گرفت. خانواده‌ یهودی‌تبار او به کیش پروتستان گرویده بودند و روزهای یکشنبه در خانه‌ خود کنسرت‌های مجلسی ترتیب می‌دادند. در همین کنسرت‌ها بود که فلیکس 9 ساله اولین تلاش‌هایش در موسیقی را اجرا می‌کرد.

مندلسون بارتولدی هنوز ۱۸ سالش نشده بود که در سال ۱۸۲۶ در تالار بزرگ خانه‌ پدری‌اش در برلین، پیش‌درآمدی که بر سروده‌ «رویای شب تابستانی» شکسپیر ساخته بود را با همکاری ارکستر بزرگی اجرا و رهبری کرد.

 

فليكس گذشته ازموسيقي ، نقاشي با استعداد و نويسنده اي ممتاز بود و بر چهار زبان تسلط داشت . او مردي بسيار موقر و دلنشين و با محافل اشرافي دمساز بود .

نقطه اوج زندگي هنري فليكس نخستين اجراي موفقيت آميز اوراتوريوي ايليا در سال 1846 بود.

 

فلیکس مندلسون خانواده‌اش را بسیار دوست می‌داشت و تا ۲۹ سالگی رابطه‌ تنگ و پیوسته‌ای با پدر و مادرش داشت.

 

در سال ۱۸۳۷ با سسیل رن ازدواج کرد و با همسر خود خانواده‌ گرمی با ۵ فرزند تشکیل داد. او در ۲۶ سالگی رهبر برجسته‌ترین ارکستر آلمان آن زمان در لایپزیگ شد و در ۳۴ سالگی در سال ۱۸۴۳ نخستین دانشکده‌ موسیقی آلمان را در همان شهر بنیاد نهاد.

 

 

 

در روز ۱۴ مه‌ سال ۱۸۴۷ خواهرش فانی، به ناگاه درگذشت. به محض شنیدن خبر مرگ خواهر، فلیکس مندلسون گوشه‌گیری اختیار کرد و در ۴ نوامبر همان 1847، درحالی که ۳۸ سال بیش نداشت، سکته کرده و درگذشت.

آنچه فلیکس مندلسون را ماندگار و از دیگر آهنگسازان بنام متمایز ساخته، یکی پرکاری و پرباری او در ساختن سمفونی‌ها، قطعات گوناگون برای پیانو و ویولون و همچنین اوراتوریوم‌هایی هستند که شاید بتوان آنها را به اپراهای مذهبی معنی کرد.

تفاوت بين آثاردوران جواني و بهترين آثار دوران رشد و كمالش دراين است كه آثار دوره اول داراي جمله هاي خسته كننده و معمولي است و درآثار بعدي انديشه هاي موسيقي درآنها كاملا هويدا است.

 

 

مندلسون همچنین کاشف آثار ناشناخته‌ باخ هم هست، یعنی کسی که شخصیت برجسته‌ باخ را با اجرا و رهبری آثار او مانند اپرای مذهبی "متی" در کشورهای گوناگون اروپایی به همگان شناساند.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ریچارد واگنر

 

wagner.jpg

 

ویلهلم ریچارد واگنر (Wilhelm Richard Wagner) آهنگساز بزرگ آلمانی، رهبر ارکستر، کارگردان تئاتر و مقاله نویسی است که بیشتر به خاطر اپراهایش معروف است. برخلاف دیگر آهنگسازان مشهور اپرا، واگنر هم سناریو و هم لیبرتو را برای کارش نگارش می کرد. آهنگهای واگنر به خصوص آثار دوره های آخر زندگی وی، برای بافتی کنتراپونتال (contrapuntal texture)، کروماتیزم غنی، هارمونیک و ارکستراسيون بديع با استفاده از لیت موتیفها (leitmotifs)، تصنيف شده اند كه ارائه دهنده كاراكترهاي مختلفي هستند. واگنر پیشگام زبان برتري در موسيقي بود، مانند کروماتیسیزم شدید و جابجایی های سریع تن صداها که توانست آنرا به سرعت در موسیقی کلاسیک اروپا پیشرفت دهد.

او افکار موسیقی گونه خود را به وسیله "کاملا یک اثر هنری" بیان کرده است. ترکیب تمام جنبه های شاعرانه، بصری، موسیقی گونه و هنرهای نمایشی در چهار اپرای به یاد ماندنی وی نمایان است. واگنر برای اجرای این قطعات آنطور که خود آرزو داشت، خانه اپرایی تشکیل داد " Bayreuth Festspielhaus". ریچارد فرزند نهم خانواده واگنر بود، پدرش کارل فریدریچ واگنر کسی بود که در خدمت پلیس لیپزینگ بود؛ او شش ماه بعد از تولد واگنر بر اثر بیماری سفلیس از دنیا رفت.

 

جوهان روزین واگنر مادر وی شروع به زندگی با هنرپیشه و نمایشنامه نویس لودویگ ژیر (Ludwig Geyer) كرد، کسی که با پدر واگنر دوست بود. در آگوست 1814 جوهان روزین با ریژر ازدواج کرد و به همراه فرزندانش به محل اقامت ریژر در درسدن نقل مکان کرد. واگنر تا سن 14 سالگی به عنوان ویلهلم ریچارد ریژر شناخته شده بود تا آنکه احتمال می رود، ریژر پدر اصلی او باشد شک کرده و به علاوه به اشتباه تصور می کرد که او یک جهود بود! عشق ریژر به تئاتر به فرزند ناتنیش نیز منتقل شد و واگنر در تئاترهای وی شرکت می کرد.

واگنر در اتوبیوگرافی خود اشاره می کند: "یکبار نقش فرشته ای را داشتم" در سال 1827 خانواده واگنر به لیپزیگ بازگشتند. اولین یادگیریهای جدی موسیقی واگنر در سالهای 1828 تا 1831 از کریستین گوتبیل مولر (Müller) بود. در ژانویه 1828 برای اولین بار سمفونی هفتم بتهوون را شنید و مارچ همان سال سمفونی نهم بتهوون را در گِواندهاوس(Gewandhaus) اجرا کرد. بتهوون به انگیزه واگنر مبدل شد و بر اساس سمفونی نهم بتهوون و سوناتهایش، قطعه ای برای پیانو نوشت. در سال 1829 خواننده سوپرانو ویلهلمین اسشودر-دورینت (Wilhelmine Schröder-Devrient) را بر روی سن اپرا دید و آن خانم به بت واگنر در ترکیبی از موسیقی و نمایش بدل شد!

 

خود واگنر در این باره می نویسد: "اگر سری برگردانم و به زندگی که پشت سر گذاشته ام بنگرم، هیچ اتفاقی را نخواهم یافت که آنچنان تاثیر ژرفی بر روی زندگیم گذارده باشد." در سال 1831 واگنر به دانشگاه لیپزیگ وارد شد، جایی که عضو هیات دانشجویی لیپزینگ شد، وی همچنین در کلیسای توماس مقدس، به کلاسهای آهنگ سازی کریستین تئودور وینلیگ (Christian Theodor Weinlig) می رفت.

 

وینلیگ بسیار تحت تاثیر توانایی فوق العاده واگنر قرار گرفت و از دریافت هر گونه هزینه برای کلاسها از واگنر امتناع کرد و ترتیبی داد تا یکی از نوشته های واگنر برای پیانو به چاپ رسد. یک سال بعد واگنر سمفونی C ماژور را نوشت که اولین موقعیت رهبری را برایش در سال 1832 فراهم نمود، سپس آغاز به آهنگسازی برای اپرا نمود ،"عروسی" اپرایی بود که وی هیچ گاه آن را به پایان نرساند!

 

در سال 1833 برادر بزرگتر واگنر ترتیبی داد تا او بتواند در ورزبرگ رهبر گروه کُر باشد. در همان سال واگنر 20 ساله اولین اپرای کامل خود را ساخت "فرشته" (Die Feen)، این اپرا که به نوعی شبیه به سبک کارل ماریا فُن وبر (Carl Maria von Weber) بود، تا اواسط قرن اجرا و تولید نشد و تنها کمی بعد از مرگ واگنر در سال 1883 در مونیخ اجرا شد.

 

واگنر در خانه های اپرا به عنوان کارگردان موسیقی حضور داشت؛ اپرای "عشق قدغن" او که بر اساس "میزان برای میزان" نوشته شکسپیر، ساخته شده بود، در سال 1836 تنها برای یکبار در خانه اپرای مالبورگ اجرا شد و اجازه اجرای بیشتر به آن داده نشد و این آهنگساز توانا را نه برای اولین بار در بحران جدی اقتصادی رها کرد. در 24 نوانبر 1836 واگنر با مینا پلنر(Minna Planer) هنرپیشه ازدواج کرد و در سال 1837 به شهر ریگا (پایتخت لتونی امروزه) و سپس امپراطوری روسیه نقل مکان کرد، جایی که واگنر کارگردان موسیقی مرکز اپرای آنجا شد.

 

چند هفته بعد از آن نقل مکان، همسرش مینا به همراه يك سرباز ارتشی فرار کرد و سربازتمام پول او را دزدید! واگنر مینا را بازگرداند، اگرچه اين اتفاق تنها اولین مشکل آنان در طی ازدواج سی ساله غریبانه و پر از اختلاف بود! در سال 1839 این زوج از ریگا به دلیل فرار از دست طلبکاران، از طریق دریا خود را به لندن رساندند که در این سفر پر مخاطره، انگیزه ساخت "هلندی پرنده" (Der Fliegende Holländer) برای وی ایجاد شد.

 

در سال 1840 واگنر سومین اپرای خود را نوشت "رینزی" (Rienzi). تئاتر شهر درسدن قبول به اجرای این اپرا کرد، بنابراین در سال 1842 این زوج به درسدن نقل مکان کردند و اپرای"رینزی" اجرا شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. واگنر به مدت 6 سال در درسدن اقامت کرد و به عنوان رهبر اپرای رویال ساکسونی منسوب شد. در این مدت وی اپرای "هلندی پرنده" و اپرای "تان هائوسر" (Tannhäuser) را در آنجا به روی سن برد. اقامت واگنر در درسدن به دلیل فعالیتهای سیاسی وی به پایان رسید. جنبش ناسیونالیسیتی در آلمان نزدیک به استقلال بود.

 

ریچارد واگنر نقش هیجان انگیزی در این جنبش ایفا کرد، میهمانهای مختلفی را در خانه خود پذیرا بود همچون همراهانش؛ آگوست روکل (August Röckel) ویرایشگر روزنامه "فلکس بلاتر" (Volksblätter) و آنارشیست روسی میکائیل باکونین (Mikhail Bakunin). نارضایتی عظیم علیه دولت ساکسون در آوریل 1849 به اوج خود رسید (زمانی که فردریک آگوستوس دوم پادشاه ساکسون رای مردم به مجلس که بر علیه وی بود را فسخ کرد(

 

در ماه مه اعتراضات به اوج رسید، انقلاب ابتدایی به سرعت توسط دولت ساکسونی و ارتش آلمان سرکوب شد و آنان به دستگیری انقلابیون پرداختند. واگنر مجبور به فرار بود، ابتدا به پاریس پس از آنجا به زوریخ رفت. روکل و بکونین در فرار شکست خوردند و سالهای طولانی را در زندان به سر بردند.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...