رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

" مبتذل‌ترین نوع غرور، غرور ملّی‌ است،

زیرا کسی که به ملّیت خود افتخار می‌کند در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد،

وگرنه به چیزی متوسل نمی‌شد که با هزاران هزار نفر در آن مشترک است.

برعکس، کسی که امتیازات فردی مهمی در شخصیت خود داشته باشد، کمبود‌ها و خطاهای ملّت خود را واضح‌تر از دیگران می‌بیند،

زیرا مدام با این‌ها برخورد می‌کند.

اما هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه‌ی آخرین دستاویز به ملّتی متوسل می‌شود که خود جزیی از آن است.

چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملّتش دارد، با چنگ و دندان دفاع کند. "

 

"کتاب درباب حکمت زندگی"

"آرتور شوپنهار"

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...
  • 1 سال بعد...
  • 3 ماه بعد...

سلام به همه دوستان 

کسی این قسمت از کتاب رو به انگیسی داره ، من خیلی گشتم متاسفانه پیدا نکردم . 

این پاراگراف رو به زبان انگیلیسی می خوام. 

 

من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته،همان است که اول داشته ام.آنچه که شکست، شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود، حفظ کنم تا اینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی زنده ام آن ظرف شکسته را مقابل چشمم ببینم.

 

کتاب بر باد رفته
    مارگارت میچل

لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...

ما خوراک کرمها هستیم ,بچه ها ماانسانها تعداد محدودی بهار و تابستان و خزان تجربه میکنیم گو اینکه باور کردنش دشواره.اما یه روزی هیچ کدوم از ما دیگه نفس نخواهیم کشید.جسممون سرد خواهدشد و خواهیم مرد.

+

اگه درباره مسئله مطمئن هستید,خودتون رو واردارید که به یک نحوه دیگه ای درباره اش فکرکنید.حتی اگه بدونید از دیدگاه تازه شما نادرست یا احمقانه است وقتی مطلبی رو میخونید تنها فکر نویسنده رو مدنظر قرار ندید,کمی درنگ کنید و ببینید نظر خودتون درباره اون موضوع چیه

+

عمر بیشتر انسانها در یاسی خاموش سپری میشه

+

گوش دادن به ندای درونی مون وحفظ باورهامون در حضور دیگران چقدر دشواره

+

همیشه فکر میکردم اموزش و پروش یعنی یادگیریِ اندیشیدنِ مستقل

+

همه ما نیاز مبرم داریم که تاییدمون کنند,ولی شما باید به اونچه که در وجودتون یگانه و متفاوتِ,حتی اگه ویژگی عجیب و غیرمتداولی باشه تکیه کنید همونطور که فراست (شاعرامریکایی)گفته درجنگل دو راه پیش رویم بود و من راهی را برگزیدم که رهروان کمتری به خو دیده بود و همین تمام تفاوتها را موجب شد

انجمن شاعران مرده

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

مرگ در همه جا در کمین بود، اما مرگی از نوع دیگر. زیر نقاب نوین... با شکل و شمایل ناآشنا... انسان را غافلگیر کرده بود، که هنوز آمادگی اش را نداشت و به عنوان یک گونه زیستی، همه ابزار طبیعی اش که برای دیدن، شنیدن، لمس کردن ساخته شده اند به کار نمی افتاد و کاری از آن ها برنمی آمد. چشم ها، گوش ها و انگشتان حرف شنوی نداشتند؛ زیرا تشعشات نه دیدنی است و نه بو دارد و نه صدا و جسم.

 

"صداهایی از چرنوبیل، سوتلانا اکساندرونا الکسیویچ"

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...