رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

البته دوست داشتم فیلم های نولان رو به ترتیب بریم جلو اما چون following رو ندیدم هنوز از این فیلم شروع میکنیم.امیدوارم این روند ادامه پیدا کنه و هر هفت فیلم بلند اکران شده ی این کارگردان رو بتونیم اینجا بررسی کنیم به کمک دوستان

و اما فیلم:

 

MEMENTO

 

محصول 2000

درام ، رازآلود

امتیاز 8.6

 

 

 

memento یا به فارسی یاد اوری ، دومین فیلم بلند نولان هست که در سال 2000 اکران شد.

ژانر فیلم نئو نوآر (فیلم سیاه جدید یا مدرن) هست.

 

تهیه کننده:جنیفر تاد و سوزان تاد

 

فیلمنامه رو خود کریستوفر نولان بر اساس داستانی از برادرش جاناتان نولان نوشته.

 

بازیگران: گای پیرس(لئونارد شلبی)-کری آن ماس(ناتالی)-جو پونتالیانو(تدی)

 

 

خلاصه داستان: لئونارد یک مامور تحقیق شرکت بیمه است که پس از کشته شدن همسرش بدنبال پیدا کردن قاتلین اوست . او در اثر وارد شدن ضربه ای مهلک به سرش حافظه اش آسیب دیده است . پس از این اتفاق زندگی او بهم می ریزد زیرا هر روز حافظه کوتاه مدتش را از دست می دهد و بنابراین کارش را نیز از دست می دهد . او تصمیم گرفته انتقامش را از قاتلین همسرش بگیرد اما مشکل اینجاست که او حوادث گذشته را بخاطر نمی آورد و بنابراین مجبور است هر روز اتفاقات و اطلاعات را روی بدنش حک کند و با یک دوربین از چیزهایی که می بیند عکس بگیرد و پشت عکس اطلاعات مهم را یادداشت کند تا دقایقی بعد آنها را بخاطر آورد برای مثال روی سینه اش خالکوبی می کند که همسر من بقتل رسیده است و با این وضعیت تشخیص دوست و دشمن از هم ، کار مشکلی می باشد .

 

 

t1agpo9a48ai0pf9jcj.jpg

 

 

 

لینک دانلود:

 

MEMENTO

(حجم:400 مگ)

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

حجم : 1.4 GB

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

حجم: 700 MB

 

 

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

 

________________________

 

 

فیلم برداری این فیلم هم به عهده ی والی فیستر هست که نیازی به توضیح نداره این فیلم بردار.من همین الان میگم هر فیلمی که دیدین فیستر فیلم برداریش رو به عهده داره حتما ببینین.اکثر کارهای نولان رو هم فیستر فیلم برداری کرده.برای اینسپشن هم اسکار برد.در فیلم جدید نولان که به اسم شوالیه تاریکی برمی خیزد در سال 2012 اکران میشه هم به عنوان فیلم بردار حضور داره و از همین الان میشه یه نکته ی مثبت برای اون فیلم در نظر گرفت.

 

فکر میکنم بد نباشه اگر یکم هم راجع به کریستوفر نولان بدونیم.

 

کریستوفر نولان کارگردان انگلیسی تبار در 30 ژوئیه 1970 به دنیا اومده.یعنی فقط 41 سال داره و این خیلی جالب توجه هست که با سن کمش فیلم های خیلی خوبی ساخته.نولان در دوران نوجوانی و جوانی شروع به ساختن فیلم های کوتاه میکنه.در سال 1997 با اما توماس که تهیه کننده هست ازدواج میکنه.

در سال 1998 اولین فیلم بلندش رو به اسم تعقیب (following) میسازه.پس از اون در سال 2000 فیلم یاداوری(memento) رو کارگردانی میکنه.بعد از اون فیلم بی خوابی رو در سال 2002 با بازی ال پاچینو میسازه.در سال 2004 از ساختن فیلمی که قرار بوده با جیم کری بسازه منصرف میشه و در سال بعد یعنی سال 2005 سیر فیلم های بتمن رو با قسمت پنجم یعنی بتمن می آغازد با بازی کریستین بیل نجات میده.در سال 2006 یه فیلم خاص رو باز هم با بازی کریستین بیل و در کنار اون هیو جکمن میسازه به اسم پرستیژ.نولان در سال 2008 پرفروش ترین فیلمش رو میسازه به اسم شوالیه ی تاریکی و در این فیلم قرت خودش رو در خلق شخصیت های ماندگار به رخ میکشه.سرانجام در سال 2010 گل سر سبد فیلم هاش رو با بازی فوق العاده دی کاپریو به اسم الهام یا inception میسازه و در این سال من فکر میکنم اسکار با انتخاب نکردن این فیلم به عنوان بهترین فیلم خودش را نابود میکنه و فکر میکنم همه در این سال متوجه شدن که اسکار هم چیزی جز باند بازی نداره.

خب دیگه طرفداری از نولان بسه،، آها نا یادم نرفته یه چیز دیگه هم بگم اینکه نولان نویسندگی همه ی فیلم های بلندش رو به جز بی خوابی به عهده داشته

و فیلم بعدی نولان هم شوالیه ی تاریکی برمیخیزد هست که در سال 2012 اکران خواهد شد.

 

 

خب دیگه شروع کنید کسایی که دیدن فیلم رو بیان بگن نظرشون رو اونایی هم که ندیدن، نگاه کنن بعد بیان نظرشون رو بگن:ws3:

 

 

446wfrplmt68y7zi3cg.jpg

 

 

 

 

.

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 70
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

فیلم که فوق العادست

نقدش همینه!

اونایی که هم ندیدن توصیه میکنن حتما ببینن

فیلنامش مخ آدمو میخوره!!!

کریستوف نولان با این فیلمش گل کاشته

لینک به دیدگاه

فیلمش که خیلی قشنگ بود :w12:

 

ولی داستانش گیج کننده بود....من اولین بار دیدم تقریبا داستانشو نفهمیدم:hanghead:

 

حالا یه سری نکات از این ور اونور خوندم تو پستای بعدی میزارم:yes:

لینک به دیدگاه

این نمودار روند فیلم- داستان فیلم هست که تو ویکی پدیا گذاشتند (خط های آبی و قرمز)

 

 

نمودار افقی روند فیلم

نمودار عمودی داستان فیلم

 

خط قرمز صحنه های رنگی...خط های آبی صحنه های سیاه سفید

همینجور که معلومه صحنه های رنگی داستان فیلم از آخر به اول هست و صحنه های سیاه سفید داستان فیلم از اول به آخر...که این 2 تا یه جا به هم میرسن:confused:

 

به قول حمید صفا اگه میخواید فیلم رو معمولی بدون پیچیدگی ببینید باید اول همه صحنه ای رنگی رو از آخر فیلم به اول فیل مببینید...بعد شروع کنید صحنه های سیاه سفید فیلم رو از اول به آخر ببینید:w874:

 

 

 

800px-Memento_Timeline.png

لینک به دیدگاه
این نمودار روند فیلم- داستان فیلم هست که تو ویکی پدیا گذاشتند (خط های آبی و قرمز)

 

 

نمودار افقی روند فیلم

نمودار عمودی داستان فیلم

 

خط قرمز صحنه های رنگی...خط های آبی صحنه های سیاه سفید

همینجور که معلومه صحنه های رنگی داستان فیلم از آخر به اول هست و صحنه های سیاه سفید داستان فیلم از اول به آخر...که این 2 تا یه جا به هم میرسن:confused:

 

به قول حمید صفا اگه میخواید فیلم رو معمولی بدون پیچیدگی ببینید باید اول همه صحنه ای رنگی رو از آخر فیلم به اول فیل مببینید...بعد شروع کنید صحنه های سیاه سفید فیلم رو از اول به آخر ببینید:w874:

 

 

 

800px-Memento_Timeline.png

 

 

این فیلم از آخر میاد اول!

من خودم تو چند لحظش تو هنگ بودم :w127:

لینک به دیدگاه

میلاد این نموداری که گذاشتی خیلی خوبه ها.دقیقا همینه.اورین.

یکم توضیح راجع به داستان فیلم میدم:

 

فیلم راجع به شخصی هست به اسم لئونارد شلبی(گای پیرس) که همسرش کشته شده و در درگیری که همون موقع پیش میاد حافظه ی کوتاه مدتش دچار مشکل میشه.از اون به بعد لئونارد دنبال قاتل همسرش میگرده و میخواد انتفام بگیره.مدارکی رو با گرفتن یه سری عکس و یادداشت هاش روی عکس ها و خالکوبی هایی که رو بدنش میکنه جمع میکنه تا بتونه قاتل رو پیدا کنه.

 

فیلم همون طور که تو پست اول گفتم نئونوآر هست.نولان یک مهارتی که داره اینه که به راحتی میتونه بیننده رو گیج کنه.میتونیم فیلم رو به دو بخش تقسیم کنیم.یکی قسمت های رنگی فیلم هست و دیگه قسمت های سیاه و سفید.قسمت های رنگی فیلم که میشه به عنوان قسمت های اصلی ازش یاد کرد از اخر به اول ماجرا رو نشون میده.و در آخر فیلم قسمت های رنگی و سیاه سفید به یک حا ختم میشن.توی فیلم چند بار نظراتتون راجع به داستان تغییر میکنه.نقش دوم فیلم تدی نقش موثری در این مورد ایفا میکنه و ماجرا رو چند بار عوض میکنه.اما در واقع اون چیزی جز دروغ نمیگه . کارش گول زدن تماشاچی هست.شاید در پایان فیلم از اینکه همه ی اینا بازی بوده و سر کاری احساس کنید که خب وقتتون تلف شده.اما همین که 2 ساعت ذهن شما رو درگیر کرده میتونه ارزش زیادی داشته باشه.من فکر میکنم بیننده های این فیلم که به این سبک علاقه مند هستند و واقعا دوست دارن که فیلم رو متوجه بشن در کمتر از 48 ساعت برای دفعه ی دوم این فیلم رو نگاه کنن.یه فیلم پر رمز و راز که در واقع همه چیز رو خودش توضیح میده.اگه در این فیلم زمان شکسته نشه و در واقع قسمت های رنگی فیلم به تر تیب یعنی از اول به آخر بر حسب زمان نشان داده بشن میبینیم که اونقدرام پر رمز و راز نیست و با همون دفعه ی اول میشه فیلم رو فهمید.این ویژگی کم نظیر نولان هست که با زمان بازی میکنه.

توی فیلم میبینیم که لئونارد توی یک چرخه ی گرداب مانند گیر کرده که لحظه به لحظه بیشتر در اون فرو میره.حتی خود داستان هم مثل یک تکرار هست.سکانس اول فیلم رو نگاه کنید.وقتی که زمان بر میگرده و نشون میده که لئونارد شلیک کرده..این سکانس و سکانس آخر فیلم که لئونارد در ماشین با خودش حرف میزنه راجع به دنیای بیرون از ذهنش و دنیایی که خودش تو ذهنش ساخته به هم مرتبط هستند و هدف مشترکی دارند و در هر دو سکانس لئونارد یک تصمیم رو میگیره و دوباره خودش رو بیشتر و بیشتر در این چرخه فرو میکنه.

 

در واقع فیلم توسط قسمت های رنگی با نشون دادن آخر ماجرا و چند دقیقه بعد توسط قسمت های سیاه سفید با نشون دادن اول ماجرا آغاز میشه.این روند ادامه پیدا میکنه.قسمت های رنگی از اخر به اول و قسمت های سیاه و سفید از اول به آخر حرکت میکنند و پایان فیلم در واقع وسط داستان هست که قسمت های رنگی و سیاه و سفید به هم میرسن.

لینک به دیدگاه

آره...اینکه اولش نشون میده لنئونارد تدی رو میکشه آدم فکر میکنه که کل داستان رو میدونه و قاتل زنش تدی هست...فقط برای اینکه ببینیم لئونارد چجوری اینو فهمیده فیلم رو نگاه میکنیم

ولی تو حین فیلم اتفاقایی میوفته که غافل گیر میشیم و فکرمونو عوض میکنیم ... شک میکنیم به همه چیز

لینک به دیدگاه

این مصاجبه ی نولان هست راجع به فیلم.اگه یکم کلماتش گنگه ببخشید.

 

"من عقیده دارم که تمامی جواب ها در خود فیلم وجود داره اما عبارات و نحوی داستان سرایی به طور عمدی مانع از این میشه که افراد اون ها رو پیدا کنن و ببینن.اگر شما فیلم رو تماشا کنید و میل متعارف خود برای حقیقت مطلق و تائید حقیقت مطلق که بسیاری از فیلم ها ان را برای شما اشکار و نمایان میسازند رها کنید،آنگاه شما میتونید جواب هایی رو که به دنبالش هستید مشاهده کنید.تا انجا که به من مربوط است،به نظر من پاسخ ها در این فیلم برای بیننده ای که توجه میکند به میزان زیادی وجود دارند.اما عبارت های داستان سرایی و راوی مانع این میشود که من قادر باشم یه تائید مطلق و اشکار(یعنی اینکه نکات رو اشکار کنه و بگه صد در صد اینه) به حضار بدم "

لینک به دیدگاه

ممنون حمید جان

نولان از اون دست کارگردان هایی هست که تماشاگر رو میکشه

حالا وقتی خودت بقیه فیلماشو برا نقد گذاشتی بیشتر با این خصیصش اشنا میشیم

شما دردنیاییی که نولان برای فیلمهاش خلق میکنه حتی یک ثانیه هم نمیتونید ذهنتونو متمرکز کنید

همیشه داستان فیلمهاش تو اوج هست وبه نحو خلاقانه وفوق العاده ای شمارو میخکوب میکنه تا اخرین حرف رو خودش بزنه

:flowerysmile:

لینک به دیدگاه
اونایی که دیدن به نظرشون قشنگه دانلود کنیم ؟

این همه تعریف کردیم :ws3:

آره ارزش داره دانلود کنی...قشنگه

تو سایت IMDB رتبه 31 داره ....31مین فیلم تاریخ سینما از نظر کاربرای اون سایت یعنی

لینک به دیدگاه
اونایی که دیدن به نظرشون قشنگه دانلود کنیم ؟

 

یه سری هنرپیشه وکارگردان وجود داره که به نظرم 90 درصد فیلماشونو باید حتما ببینی

نولان از اوناست که این درصدش نزدیک صد هست!

البته یه نکته وجود داره که فیلم وموسیقی یه بحث کاملا سلیقه ای هست وشاید شما از کارهای ایشون حتی متنفر هم باشید

درکل اگه میتونی دانلود کن وببین

لینک به دیدگاه

داستان فیلم چقدر آشناست ؛ احتمالا دیدم اما یادم نیست ؛ امشب دانلود میکنم میبینم :icon_gol: این نوع تاپیک ها خیلی خوبه ، واقعا بعضی فیلمها هستن که دیدنشون برای همه واجب شرعی هست:ws3:

مرسی:w72:

لینک به دیدگاه

درادامه چند نقد درمورد فیلم memento اثر ارزشمند کریستوفر نولان رو که به لطف حمید عزیز دوباره دیدمش از دید دیگران براتون میزارم

انصافا نولان یه شاهکار هست تو عالم سینما:biggrin:

لینک به دیدگاه

Memento

 

memento.jpg

 

حتما شنیده اید که به شوخی می گویند ژان پل سارتر همواره یه دنبال اختراع غذایی بود که احساس پوچی را در انسان القا کند. در فیلم Memento شاهد این هستیم که کریستوفر نولان احساس بیماری از دست دادن حافظه ی کوتاه مدت را با یک فیلم 113 دقیقه ای در بیننده به وجود می آورد. این فیلم که بدون شک به جا به سمت عقب بر می گردد ما را وادار به دوباره دیدنش می کند. یک بیننده ی نه چندان حرفه ای اگر تا آخر فیلم طاقت بیاورد پس از تمام شدن آن به خیلی از ابهامات ظاهری فیلم نمی تواند پاسخ دهد. با این حال معتقدم تماشاگر حرفه ای نیز برای درک کامل فیلم با مشکل مواجه است. در تاریخ سینما بارها با فیلم هایی برخورد کردیم که سکانس های آن در جهت عکس نمایش داده شده اند Memento از دو حیث با آنها فرق می کند. اولا فیلم به دلایلی که در ادامه خواهم آورد به حق سعی در بازی با ذهن مخاطب دارد. (و نه مثل فیلم irriversible که بر عکس کردن سکانس هایش به اعتقاد من صرفا برای قرار دادن فیلم در زمره فیلم های پیشرو بوده است) و ثانیا این فیلم دو نوع صحنه دارد; صحنه های سیاه سفید و رنگی، ابتکار نولان در ساخت فیلم Memento در این جا هویدا می شود، سکانس های سیاه سفید به صورت عادی و سکانس های رنگی به طور عقبگرد پخش می شوند و در نقطه ی اوج فیلم (آخر فیلم) به هم می رسند در حالی که از لحاظ زمانی صحنه ی اول فیلم آخر آن است.

 

در این جا سعی می کنم خلاصه ی کوتاهی از آن چه به ترتیب زمانی و نه به ترتیبی که در فیلم می بینیم، بیاورم. در ابتدای صحنه های سیاه و سفید فیلم ( همان ابتدای زمانی) لئونارد را می بینیم که در حال حرف زدن با تلفن است که بعدها در فیلم متوجه می شویم با تدی، تنها به ظاهردوست لئونارد،که memento3.jpgیک پلیس است حرف می زده است. در این مکالمه طولانی لئونارد در مورد بیماری خود توضیحاتی می دهد. او که در شرکت بیمه کار می کرده در دوران کاری خود با فردی به نام سامی آشنا شده است که از بیماری مشابهی رنج می برد یعنی او نیز فقط چیزهایی را به خاطر می آورد که از تاریخ معینی به قبل بودند. چندی قبل همسر لئونارد توسط فردی به نام جان جی کشته می شود و در همان حادثه لئونارد حافظه ی کوتاه مدت خود را از دست می دهد و در این مدت به جمع آوری اطلاعات از قاتل همسرش می پردازد.لئونارد در مکالمه خود به این موضوع اشاره دارد که روشی برای مقابله با مشکلش پیدا کرده و شرایطش با سامی فرق می کند. صحنه ی مرگ همسر سامی بدون شک یکی از غم انگیز ترین صحنه های فیلم است ما در فیلم هرگز نسبت به لئونارد احساس ترحم نداریم ولی در این صحنه نا امید کننده بودن بیماری او مشهود است. همسر سامی برای امتحان کردن شوهرش بارها ساعت خود را عقب می کشد و از او درخواست می کند انسولینش را بزند و به طبع سامی که فقط 15 دقیقه خاطره دارد این کار را می کند و همسرش را می کشد. روش لئو برای مبارزه با بیماریش استفاده از عکس افراد و تتو بر تمام بدن خود است. او هر روز با یادآوری سامی به کمک تتویی که بر روی دست چپش است بیماری خود را به یاد می آورد و با اتکا و اعتماد به تتوها و یادداشت هایش به دنبال قاتل همسرش می گردد. تدی پس از تماس های طولانی بالاخره موفق می شود به لئو بقبولاند که قاتل همسرش را پیدا کرده (فرد جیمی نامی) و لئونارد به محلی که تدی مدعی است قاتل زنش آن جاست می رود و او را می کشد و لباس هایش را می پوشد. آیا این اولین باریست که تدی از لئو برای کشتن شخص مورد نظر خود استفاده می کند؟ در این لحظه صحنه های سیاه و سفید به شکل هنرمندانه ای تبدیل به رنگی می شوند ( با سکانس آخر فیلم روبرو هستیم). در این به اعتقاد من مهمترین سکانس فیلم تدی سعی می کند با حرف هایش مطالب بعضا ضد و نقیضی را به لئو القا کند. مثلا او را به شک می اندازد که سامی خود او و ساخته ی ذهن اوست با این حال لئو حرفش را نمی پذیرد و پشت عکسی که از تدی قبلا گرفته می نویسد: "دروغ هایش را باور نکن". لئو عکسی که از جیمی پس از مرگش گرفته بود را می سوزاند و ذهن خود را به کل از این ماجرا پاک می کند. از این پس لئو با لباس ها و ماشین جیمی زندگی می کند. او در جیبش یادداشتی پیدا می کند که در آن نوشته ناتالی را ببین ( پیغامی برای جیمی دوست پسر ناتالی که لئو او را کشته) ولی لئو که همه چیز را فراموش کرده فکر می کند پیغام مربوط به اوست و به دیدار ناتالی می رود ناتالی به او در پیدا کردن قاتل زنش کمک می کند چرا که لئو هم در ماجرایی به او کمک کرده است هر چند به کل فراموش کرده و سپس همان طور که در صحنه ی اول فیلم دیدیم لئو، تدی را می کشد.

 

سکانس های فیلم تقریبا 5 دقیقه ای هستند درست به اندازه ی مدت زمانی که لئو می تواند مسائل را در حافظه ی کوتاه مدت خود نگه دارد. لئو بعد از هر 5 دقیقه با مکان و شرایطی روبرو می شود که هیچ ایده ای از آن ندارد ما نیز به دلیل روند عقب گرد فیلم درست مثل او وارد فضای جدیدی می شویم که از گذشته ی آن هیچ اطلاعی نداریم. اینکه ما نسبت به لئو احساس ترحم نمی کنیم شاید به این خاطر است که حتی از او با وجود بیماریش کمتر می دانیم. صحنه های سیاه سفید که به جلو می روند ما را کم کم با گذشته ی لئو آشنا می کند خاطراتی که قبل از از دست دادن حافظه ی کوتاه مدت اش بوده. و به مرور ما نیز مانند لئو از گذشته اش با خبر می شویم. نمی توان بر نولان این خورده را گرفت که برای جذاب و معما گونه کردن فیلمش، این نوع نمایش فیلم را برگزیده است بلکه این بهترین راه نمایش چنین فیلمی است.

memento.jpg

 

بر خلاف گفته ی نولان که "در Memento معلوم است چه کسی دوست و چه کسی دشمن لئونارد است و همچنین ابهامی در فیلم وجود ندارد" برداشت های متناقضی از این فیلم شده است. دیدکاه اول: لئو خودش قاتل همسرش است و سامی ساخته ی ذهن اوست و بیماری او مدت ها قبل از مرگ همسرش در یک تصادف برایش به وجود آمده. تدی راست می گوید. دیدگاه دوم: سامی وجود داشته و لئو از او برای به یاد آوردن بیماریش استفاده می کند، همسرش را کسی جز خودش کشته و او به دنبال قاتل همسرش برای گرفتن انتقام است و همان طور که لئو پشت عکس تدی نوشته تدی همواره سعی در منحرف کردن راه او دارد. شخصا دیدگاه اول را به دلایلی که خواهم آورد نمی پسندم با این حال این دیدگاه آنقدر ها هم که به نظر می رسد غیر قابل دفاع نیست. مهمترین دفاعی که آورده اند این است که در لحظه ی مرگ همسر سامی فقط سامی و همسرش در صحنه حضور دارند. همسرش که به دلیل تزریق انسولین بیش از حد کشته می شود سامی هم که از بیماری نداشتن حافظه ی کوتاه مدت رنج می برد پس لئو چطور این خاطره را برای تدی تعریف می کند؟ همچنین همسر سامی برای متقاعد کردن سامی بارها ساعت مچی خود را عقب می کشد حال آن که سامی اصلا به ساعت او نگاه نمی کند ولی وقتی لئو وسایل شخصی! همسرش را می سوزاند یک ساعت رومیزی هم در بین آن ها وجود دارد آیا این همان ساعتی نیست که همسر لئو ( و نه همسر سامی) آن را به عقب می کشیده؟ و آیا مطمئنیم تدی قاتل همسر لئو است؟

 

در دفاع از دیدگاه دوم، نمی خواهم ابهامات موجود را توجیه کنم ولی مگر جز در سکانس آخر اشاره ای به ساخته ی ذهن بودن سامی شده است؟ در چند دقیقه ی آخر فیلم تصویری از حافظه ی لئو می بینیم که در آن لئو در حال نیشگون گرفتن از همسرش است این تصویر دو سه بار با تصویری که در همان محیط است ولی نمایانگر انسولین ردن لئو به همسرش است، جایگزین می شود ( تصویری که به اعتقاد من تدی با سوء استفاده از وضعیت لئو در ذهنش می سازد) اگر قرار باشد لئو حافظه ی کوتاه مدتش را قبل از این خاطره ( نیشگون یا انسولین) از دست داده باشد چرا باید این خاطره در ذهنش مانده باشد؟ حرف های ضد و نقیض تدی در این صحنه و صحنه های قبل چطور توضیح داده می شود؟ آیا ناتالی و جیمی به کل قابل حذف از فیلم نیستند؟ جدای توجیهات منطقی اولا نمی توان گفت نتیجه گیری این فیلم بر عهده ی مخاطب است چرا که اصلا با ساختار فیلم هم خوانی ندارد و ثانیا اگر بنا باشد دیدگاه دوم را بپذیریم زیبایی فیلم به این است که که در صحنه ی آخر به بیننده شوک وارد شود (مثل فیلم مظنونین همیشگی) ولی بعد از اتمام فیلم به تنها چیزی که فکر می کنیم دوباره دیدن آن است! بر خلاف نظر برخی که معتقدند فیلم را نباید بیش از یک بار دید، فکر می کنم یکی از برجستگی های Memento این است که بار دوم دیدن آن جذاب تر است با این حال کسانی که مدافع دیدگاه اول هستند، دیدگاه خود را مدیون دو و حتی بیشتر بار دیدن فیلم هستند.

memento_l.jpg

 

ناتالی، تدی و برت (در هتلی که لئونارد در آن است کار می کند) افرادی هستند که با لئو در تماسند. جالب این جاست که هر سه از لئو برای رسیدن به اهداف خود استفاده می کنند: ناتالی با سوء استفاده از بیماری لئو، وی را وادار به از میان برداشتن تهدید کننده اش می کند، تدی از او برای کشتن drug dealer ها استفاده می کند و برت پول دو اتاق را از او می گیرد. این فیلم روند منطقی را دنبال می کند ( هرچند به نظر کار سختی می رسد) ولی هنوز یک مسئله برایم مشخص نیست در صحنه ی آخر فیلم می بینیم لئو بر روی برگه ای یادداشت می کند که شماره ماشین تدی را به عنوان شماره ماشین جان جی، قاتل همسرش، بر روی بدنش خال کوبی کند چرا همان جا نمی نویسد تدی قاتل همسرش است؟

لینک به دیدگاه

نقد و بررسی فیلم های برتر کریستوفر نولان

 

Memento 2000

 

memento.jpg

 

نام فیلم: خاطره

کارگردان: Christopher Nolan

سال ساخت: 2000

کشور سازنده: آمريکا

درجه: R برای خشونت، گفتار و مصرف مواد مخدر

 

درباره فیلم:

داستان فیلم به تلاش فردی به نام لئونارد شلبی (گای پیرس) در جستجوی شخصی که به همسر وی تجاوز کرده و وی را کشته است می‌پردازد.لئونارد بهفراموشی کوتاه مدت مبتلاست...

نقد فیلم:

ممنتو را وقتی دیدم فکر کردم این پایان سینماست. هنوز هم چنین می اندیشم.این فقط فیلمی بر اساس تدوین یا ساختار باژگونه نیست چیزی فراتر از این حرفهاست چیزی که گوشه های فراموش شده کابوسها و خوابهایمان را احضار می کند.

ممنتو فیلمی است که با دو لایه از ساختار فکری ما بازی میکند.یکی خوداگاهی و اصرار ما بر درک کلید ظاهری فیلم است مانند آنها که در سرخوشی هم هرگز نمی خواهند یا شاید نمی توانند از تصور اینکه چیزی بر ادراکشان اثر می گذارد فارغ شوند و معنای سرخوشی را در نمی یابند یا آنها که در رانندگی در جاده ای کوهستانی و دل انگیز به چیزی جز مکانیزم رانندگی و چرخ دنده نمی اندیشند و هرگز از تابلوی زیبای طبیعت، این پرده نمایش بادگیر((windscreen لذت نمی برند . شاید این توانایی مربوط به چین خوردگیهای ساختار مغز انسان هم باشد که اندازه قابلیت های فردی را در ترکیب تعیین می کند که هرچقدر این پیچ خوردگیها بیشتر باشد شاخکهای گیرنده روان -که چیزی جز برآیند اندیشه نیست -حساستر و آسیب پذیرتر می شود. مهم این است که بتوانی رانندگی را به سیستم اکستراپیرامیدال( خارج هرمی= راه کنترل غیر ارادی در سیستم عصبی مرکزی بدن) واگذاری و در سطحی فراتر همزمان از منظره های اطراف لذت ببری. نمونه متعالی و البته غیر قابل قیاس آن دیدن فیلمی از این دست است.

memento20picdy8.jpg

 

اینها را گفتم که به لایه دوم ممنتو برسم.اینکه ارزشهای این فیلم را به جنبه های تکنیکی و ساختار وارونه فیلم معطوف بدانیم نگاهی است که پیوسته در سطح می ماند و بر افتخار کم خردانه کشف ساختار فیلم اکتفا می کند و درجا می زند وگرنه اگر فقط این جنبه و بازیگوشیها و لطایف سینما برایمان مهم است فیل گاس ون سنت فیلم به مراتب بهتری است یا بیست و یک گرم که همچنان فیلم ارزشمند و چند لایه ای است یا مثلا کارهای تجربه گرایانه ای از این دست. البته فراموش نمی کنیم که که سینما از این نظر بسیار مدیون تارانتینوی بزرگ و شاهکار بی تکرارش پالپ فیکشن است. ولی ممنتو در لایه ای دیگر از خودآگاه فراتر می رود و به گوشه های تاریک ناخودآگاهمان دست می یازد. تصویر مردی که به موازات دیگری می دود و نمی داند چه کسی در پی آن دیگری است تصویری هراسناک از پادرهوایی و بی ریشگی است. بازخوانی اندیشمندانه ای از آنچه بر انسان معاصر می گذرد. نمونه اش را درفیلم باشگاه مشت زنی_ فیلم بسیار محبوب دیگرم-هم دیده ایم. ادوراد نورتون آن فیلم و بی بصیرتی اش بر آنچه بر او می گذرد و فاجعه ای که می آفریند به خوبی به دستاویز شدن و سرگردانی قهرمان فیلم ممنتو(لنی با بازی گای پیرس) پهلو میزند.

نگاه کنید به جایی که لنی، بطری مشروب در دست، در حمام نشسته و می اندیشد که آن بطری را سر کشیده و مست است و چند دقیقه بعد آشکار می شود که او آن بطری خالی را برای دفاع از خود در دست گرفته . من با دانش اندک سینمایی ام تصویری شگفت انگیز تر و اندیشگرانه تر و از همه مهمتر بی ادعاتر از این، برای دست اندازی و بازیافت لایه های ذهن و یادآوری به یاد ندارم. من این نگاه بی پیرایه پست مدرنیستی سینمای جوان و مستقل کریستوفر نولان را بارها بر شگرد روایت و بازیابی فیلمی پرادعا و البته زیبا چون سال گذشته در مارین باد ترجیح می دهم. البته این تنها،گونه ای از پسند است.

گوهره ممنتو به گونه ای خامدستانه تر ولی به همین اندازه بدیع و بی تکرار در اولین فیلم کریستوفر نولان با نام تعقیب(Following) که آنهم فیلمی نو- نوار Neo-noir با شکست زمان است به کار رفته. _آن فیلم را نولان با پول توجیبی و در قطع 16 میلی متری و در خانه پدری اش ساخته بود_. او هرگز نتوانست شکوه ممنتو را بازآفریند.

کلید های ورود به دنیای اسرار آمیز ممنتو چیست؟ دنیایی که سراسر دریغ است و چرخه وار تکرار می شود.آنگاه که فیلم را وارونه می بینیم_ که من چند بار ازپایان به آغاز دیدم _ تازه در می یا بیم که رستگاری در میان نبوده و هیچ خاطره ای بازیافت نشده. بازی دیگری شروع خواهد شد و لنی دستاویزی برای حذفی دیگر خواهد بود.جهان داستان، به شدت خودبسنده است و زایا. معشوق می آفریند و آرامش کنار ولی به سرعت پوست اندازی می کند و خیال باطلمان را برباد می دهد. دوست می آفریند و بارها به تردیدمان می دارد. هویت را به پرسش می گیرد.در تمام روایت، امیدی به رستگاری برایمان سوسو می زند آنهم با انتخاب تصویری سیاه و سفید برای بخشهای گفتگوی تلفنی لنی که با رنگ قطعه های دیگر روایت نمی خواند. در میانه های داستان او از مخاطب تلفنی اش می پرسد: تو کیستی؟ این پرسش همچون آواری بر سرمان فرود می آید. امیدمان را کم رنگ می کند و سرانجام که این روایت سیاه وسفید به ابتدای فیلم و نزدیکی های انتهای داستان_ همین مقطع روایت، وگرنه این داستان جز با نابودی لنی پایان نخواهد پذیرفت- می رسد چیزی جز آه و دریغ باقی نمی گذارد.کابوسی ناگزیر. پرداختی فرامدرن بر کابوس.

از کلیدهای ورود گفتیم: مهم این است که اجازه ورود را این ما هستیم که می دهیم یا نمی دهیم واینکه خود را آیا تا آن اندازه وا می گذاریم تا معنا به عمق جانمان رسوخ کند؟ حافظه چیست ؟مکانیزم خواب و رویا چیست؟ چرا حافظه گاهی از عمری که کرده ایم فراتر می رود؟ چرا گاهی چیزی می بینیم که فکر می کنیم پیشتر دیده ایم؟ نوروسایکولوژیست ها به این پدیده می گویندde ja vu و آنرا پیامد دیس شارژ(تخلیه) ناگهانی برخی مدارهای سیناپسی مغز و اختلالی در لوب تمپورال و دقیقتر از آن در هیپوکامپ مغز می دانند به بیان ساده تر، نوعی تشنج ساده آنی است که البته تشنج هم چیزی جز دیس شارژ ناگهانی بارهای الکتریکی گروهی از نورونها(سلولها)ی مغز نیست.آیا باید بر چنین تحلیل علمی و دقیقی تردید کنیم و قطعیت آنرا رد کنیم و جایی برای تحلیلهای روانکاوانه فراجسم باقی بگذاریم؟ این پرسشی است که من پزشک هنوز و هیچگاه پاسخ آنرا نمی دانم. آیا خوابهایی که می بینیم و زمانی دیگر به وقوع می پیوندد چیزی در حد اختلالی ارگانیک در ساختار مغز چرب ماست که می پنداریم پیشتر آنرا تجربه کرده ایم ؟و... اینکه گاهی فکر می کنیم به گاهی دیگر و زمانی دیگر انگار در این دنیا زیسته ایم و برخی تجربه ها برایمان غربت و نزدیکی عجیب و غریبی دارد که نمی توانیم توصیف کنیم هم از این دست است؟ گروهی از دیرباز تئوری تناسخ را روی میز گذاشتند. چیزهایی هم خوانده و شنیده ایم -که گاهی به فکرمان وا می دارد- چه از خردگرای فیلسوف و چه از عرفانجوی خرد وانهاده.حافظه چیست؟ خواب چیست؟ آیا گاهی تاوان چیزهایی را می دهیم که مربوط به خودمان نیست؟ بازی را چه کسی می گرداند؟ چرا گاهی که در تنهایی زیاد با آینه تنهاییم از تصویر خودمان می ترسیم و می پرسیم ما کیستیم؟ چرا برخی از ما به چشمان خودمان در آینه با تردید و ترس نگاه می کنیم؟چرا گاهی که نفس زنان از کابوس نیمه شب بر می خیزیم از تصور معنای من وحشت می کنیم؟چرا از مرگ می ترسیم وقتی تنهاییم و زیاد به آن راه می دهیم تا از پوست کرگدنمان بگذرد؟ کسی دنبال ماست؟ اینجا کجاست؟ ما که هستیم؟ کجا داریم می رویم؟ پشت سرت را نگاه می کنی مبادا کسی باشد.همان که در خلوت پس گردنت حس می کنیش و.. و... و....

اینها کلیدهایی است برای ورود به دنیای هراس آلود ممنتو.

برای دیدن ممنتو کمی از چین خورگی خاکستریهای مغز لازم است. مغزهای اتو کشیده و صاف راه به دنیای این اثر شگرف ندارند.یادتان که هست...

 

Memento.jpg

مدت فیلم: 107 دقیقه

سناریو: Jonathan Nolan, Christopher Nolan

بازیگران:

Guy Pearce, Carrie-Anne Moss, Joe Pantoliano, Mark Boone Junior, Russ Fega, Jorja Fox, Stephen Tobolowsky, Harriet Sansom Harris, Thomas Lennon, Callum Keith Rennie, Kimberly Campbell, Marianne Muellerleile, Larry Holden

لینک به دیدگاه

Memento اين فيلم محصول سال 2000 ميلادي است و به كارگرداني كريستوفر نولان. فيلمنامه اين اثر براساس داستان كوتاهي به نام ممنتو موري نوشته جاناتان نولان ميباشد.جانا تان نولان برادر كريستوفر ميباشد كه در فيلمنامه هاي زيادي با هم كار كردند. از همان آغاز فيلم در مي يابيم كه با روال عادي و خطي روبرو نيستيم، البته با فشار اوردن به سلولهاي ريز خاكستريمان.به طوري كه متوجه ميشويم، فيلم از پايان به طرف اغاز ميرود. داستان فیلم به تلاش فردی به نام لئونارد شلبی در جستجوی شخصی که به همسر وی تجاوز کرده و وی را کشته است می‌پردازد. لئونارد به فراموشی کوتاه مدت مبتلاست و بنا به شرايطي كه دارد مجبور است بيشتر بر يادداشتهايش اعتماد كند.يا با خالكوبي بر اعضاي بدنش.

post28kek.jpg

فيلم ممنتو از خودآگاه فراتر می رود و به گوشه های تاریک ناخودآگاهمان دست می یازد. تصویر مردی که به موازات دیگری می دود و نمی داند چه کسی در پی آن دیگری است تصویری هراسناک از پادرهوایی و بی ریشگی است. بازخوانی اندیشمندانه ای از آنچه بر انسان معاصر می گذرد. دنیایی که سراسر دریغ است و چرخه وار تکرار می شود.آنگاه که فیلم را وارونه می بینیم تازه در می یا بیم که رستگاری در میان نبوده و هیچ خاطره ای بازیافت نشده. در سكانسي او (لئونارد)در پي فرار و به در بردن جانش به آن حمام پناه برده و بطري خالي را براي دفاع ازخود در دست گرفته است.

اين روايتي شگفتا نگيز براي دستا ندازي و بازيافت لايه هاي ذهنو يادآوري است. در نگارش ممنتو و در اجراي آن فاصله ميان اپيزودهاي فراموشي به دقت بامكانيسم اختلال حافظه اخير هماهنگ شده است. در واقع با چيدمان عامدانه و اشتباه برخيعناصر، حتي حافظه اخير مخاطب هم به چالش كشيده مي شود. الگوي بازگشت زمان به گذشته در ممنتو دو دستاورد اساسي دارد: در تمام روايت، اميد به رستگاري و رهايي لني برايمان سوسو مي زند، آن هم با انتخاب تصويري سياه و سفيد براي بخش هاي گفت وگوي تلفني لنيكه با رنگ قطعه هاي ديگر پازل روايت نمي خواند. در واقع ترتيب زماني اين تكه هاي سياه وسفيد بر خلاف قطعه هاي رو به عقب روايت اصلي ترتيبي منطقي و رو به جلو است. در ميانه هاي همين روند اميدآفرين قطعات سياه و سفيد است كه لني از مخاطب تلفني ا ش مي پ رسد: تو كي هستي؟ اين پرسش همچون آواري بر سر اميدهاي كم رنگ رهايي فرود مي آيد و سرانجام اين روايت سياه و سفيد به ابتداي داستان روايت شده در فيلم و نزديكي هاي انتهاي واقعي داستانمي رسد و چيزي جز آه و دريغ به جا نمي ماند. درون مايه اساسي تر روايت ممنتو ايجاد و تقويت وسوسه مقاومتن اپذير بازيابي خط اصلي زمان است. وسوسه چيدن قطعات و خطي كردن فيلم ما را به تلاش براي وارونه ديدن داستان براي رسيدن به تصوير منطقي و خطي آن رهنمون مي كند و درست پس از اين كه از كشف اين روال خرسنديم، باواقعيتي هولناك روبه رو مي شويم. همه داستان نمايشي بيش نبوده. هيچ واقعيتي در كار نيست. ما تنها شاهد يك مقطع كوتاه از زندگي لني بودها يم كه دستاويزي براي تسويه حساب هاي شخصي ديگران بوده. او خاطره مرگ همسرش را تنها در ذهنش بازيافت مي كند و در اين شهر كوچك مرگ آلود او حتي ذره ا ي به كشف واقعيت نزديك نشده و قرار هم نيست نزديك شود. كل روايت در يك دايره محدود رخ مي دهد و اين دقيقاً بر خلاف آن چيزياست كه ما در چينش باژگونه اين داستان درك كرده بوديم. روايت ممنتو روايتي خودبسنده است.

به شدت ميني مال و در همان حال گسترده و جهان شمول است. گذر زمان در ممنتوتهديدكنندهت رين عامل براي لني سرگردان و حيران است. او براي مقابله با ماهيت تخريبگرزمان به نوشتن رو مي آورد. به عكس گرفتن رو مي آورد. آيا اين همان چيزي نيست كه درابعادي فراتر، بشر به آن متوسل شده است؟ ممنتو تمثيلي از دايره هاي عمر حسرتبا ر انسان معاصر است. دايره ها ي كه در آن خيال آن كس كه معشوق راستين و مادرانه مي پندارش باشتاب بي رحمانه ا ي دود مي شود و به هوا مي رود.

memento.jpg

نام بازيگران در نقش

Guy Pearce

... Leonard

 

Carrie-Anne Moss

... Natalie

 

Joe Pantoliano

... Teddy Gammell

 

Mark Boone Junior

... Burt

 

Russ Fega

... Waiter

Jorja Fox

... Leonard's Wife

 

Stephen Tobolowsky

... Sammy

 

Harriet Sansom Harris

... Mrs. Jankis

 

Thomas Lennon

... Doctor

Callum Keith Rennie

... Dodd

 

Kimberly Campbell

... Blonde

Marianne Muellerleile

... Tattooist

 

Larry Holden

... Jimmy

 

تدوين فيلم هم به عهده دابي درن بوده است.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...