رفتن به مطلب

سوالات علمی زیستیه خود را ازما بپرسید!


ارسال های توصیه شده

با توجه به پست های این صفحه...

به نظرتون این چیزایی که دارین از حیوانات مثال می زنین شبیه به اتفاقاتی نیست که برای سلول و یا ارگان های بدن ما هم میفته؟!مثلا مثال آخری راجع به نماتود،که یه مدت عادت می کنه و بعد فراموش می کنه رو مقایسه کنین با اتفاقی که در مقاومت به آنتی هیستامین ها میفته...دقیقا بدن ما یه مدت عادت می کنه و به یه آنتی هیستامین جواب نمی ده بعد از 2 هفته دوباره می تونه به همون آنتی هیستامین جواب بده...فکر نمی کنین اتفاقاتی که ما ازشون به نبوغ جاندار می رسیم کمی ساده تر با بحث های سلولی قابل توجیه باشه؟!

می شه لطفا نبوغ رو تعریف کنین...

اگه بتونیم در این مورد بحث کنیم خیلی خوبه یه جورایی تلفیق بیولوژی با رفتارشناسیه در مورد انسان ها که البته قبلا کتاب هایی هم نوشته شده دربارش

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 132
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

راستی من یه نکته در مورد نسبت مغز به توده بدن موجودات زنده در راستای حشرات عزیزم بگم :ws3:

نسبت مغز به بدن بر اساس وزن که

در انسان بیش از 2% هست (2.25 %)

بعد از انسان که میمونها و دلفینها هستن که این نسبت بیش از 1% هست

کمتر جونوری نسبت مغز به کل بدنش از 1% افزایش پیدا میکنه

(البته این نسبت در گربه سانان تا اونجایی که اطلاع دارم 0.9 % هستا)

اما توی حشرات هم این نسبت بالای 1% هست (خطری برای انسانها)

البته حشرات احمق هم داریم

حشرات تکامل یافته مثل زنبور عسل که این نسبت 1.174 %

مورچه معمولی (فورموکا) 1.28 %

سوسک سفید ریشه (ملولونتا) 1.33 %

و

سوسک آبزی (دیتیسکوس) 1.42 %

 

خلاصه اینکه عالمی داره دنیای حشرات!

 

با توجه به پست های این صفحه...

به نظرتون این چیزایی که دارین از حیوانات مثال می زنین شبیه به اتفاقاتی نیست که برای سلول و یا ارگان های بدن ما هم میفته؟!مثلا مثال آخری راجع به نماتود،که یه مدت عادت می کنه و بعد فراموش می کنه رو مقایسه کنین با اتفاقی که در مقاومت به آنتی هیستامین ها میفته...دقیقا بدن ما یه مدت عادت می کنه و به یه آنتی هیستامین جواب نمی ده بعد از 2 هفته دوباره می تونه به همون آنتی هیستامین جواب بده...فکر نمی کنین اتفاقاتی که ما ازشون به نبوغ جاندار می رسیم کمی ساده تر با بحث های سلولی قابل توجیه باشه؟!

می شه لطفا نبوغ رو تعریف کنین...

اگه بتونیم در این مورد بحث کنیم خیلی خوبه یه جورایی تلفیق بیولوژی با رفتارشناسیه در مورد انسان ها که البته قبلا کتاب هایی هم نوشته شده دربارش

 

در اینکه تمام مطالعات علمی امروزه همش در سطح سلولی و واحد های کوچکتر از اونه که شکی نیست ...

الان علم تاکسونومی هم بر اساس داده های ژنتیکی داره تغییر میکنه ...

سلول هم یک موجود زنده هست و تمام دستورات رو از هسته میگیره ...

اینکه یه سلول به یه سری مواد اجازه عبور و مرور میده یا بهشون پاسخ میده یا موادی علیهشون ترشح میکنه کمی مکانیزمش با پاسخ دادن به محرکات بیرونی توسط سیستم عصبی فرق داره ... میتونیم مثال بزنیم و قیاس کنیم. مخصوصا در مورد موجودات تک سلولی ...

اینکه بدن ما به یک ماده ای جواب بده یا نده یا عادت بکنه یا نکنه ... لزوما کاربرد سیستم عصبی رو توجیه نمیکنه.

من در حال حاضر مکانیزم آنتی هیستامینها رو دقیق نمیدونما (یعنی در حد عموم میدونم) آنتی هیستامین میاد به گیرنده های هیستامین در سطح سلول میچسبه و مانع چسبیدن هیستامین به گیرنده های سطح سلول میشه و همینطور مانع واکنش های دیگه مثل آبریزش بینی، گشادی رگ و التهاب و غیره میشه درسته؟

حالا یه سوال برام پیش اومد:

اینجا سیستم عصبی هم دخیله؟ یعنی اینکه بدن به یه آنتی هیستامین جواب نده آیا سیستم عصبی هم دخالت داره یا نه؟ (در روند تولید هیستامین که فکر کنم انتقال پیام عصبی دخیل باشه)

و اینکه من فکر میکردم بدن بعد از یه مدت که به یک آنتی هیستامین جواب میده بعد از مصرف زیادش دیگه پاسخو نیست ... (یعنی دقیقا برعکس گفته شما) یا دارم اشتباه میکنم؟

 

(از کجا به کجا رسیدیم ... خدا رحم کنه)hanghead.gif

لینک به دیدگاه

مدیونید اگه فکر کنید مدیر جدید تالار هیچی حالیش نیست:ws3:

 

راستش من با حیوانات و گیاهان عزیز خیلی میونه خوبی ندارم و زیاد ازشون سر در نمیارم ولی سوالات ژنتیکی داشتین هستم در خدمتتون:w02:

لینک به دیدگاه
سلام دوستان

کسی می تونه لینک دیکشنری مربوط به اصطلاحات ژنتیک رو معرفی کنه ؟

واقعا ممنون می شم

 

 

سلام عزیزم خوش اومدی:a030:

 

من قبلا تو یه تاپیک گذاشته بودم

 

خدمت شما

[h=2]دیکشنری تخصصی ژنتیک [/h]

لینک به دیدگاه
راستی من یه نکته در مورد نسبت مغز به توده بدن موجودات زنده در راستای حشرات عزیزم بگم :ws3:

نسبت مغز به بدن بر اساس وزن که

در انسان بیش از 2% هست (2.25 %)

بعد از انسان که میمونها و دلفینها هستن که این نسبت بیش از 1% هست

کمتر جونوری نسبت مغز به کل بدنش از 1% افزایش پیدا میکنه

(البته این نسبت در گربه سانان تا اونجایی که اطلاع دارم 0.9 % هستا)

اما توی حشرات هم این نسبت بالای 1% هست (خطری برای انسانها)

البته حشرات احمق هم داریم

حشرات تکامل یافته مثل زنبور عسل که این نسبت 1.174 %

مورچه معمولی (فورموکا) 1.28 %

سوسک سفید ریشه (ملولونتا) 1.33 %

و

سوسک آبزی (دیتیسکوس) 1.42 %

 

خلاصه اینکه عالمی داره دنیای حشرات!

 

 

 

در اینکه تمام مطالعات علمی امروزه همش در سطح سلولی و واحد های کوچکتر از اونه که شکی نیست ...

الان علم تاکسونومی هم بر اساس داده های ژنتیکی داره تغییر میکنه ...

سلول هم یک موجود زنده هست و تمام دستورات رو از هسته میگیره ...

اینکه یه سلول به یه سری مواد اجازه عبور و مرور میده یا بهشون پاسخ میده یا موادی علیهشون ترشح میکنه کمی مکانیزمش با پاسخ دادن به محرکات بیرونی توسط سیستم عصبی فرق داره ... میتونیم مثال بزنیم و قیاس کنیم. مخصوصا در مورد موجودات تک سلولی ...

اینکه بدن ما به یک ماده ای جواب بده یا نده یا عادت بکنه یا نکنه ... لزوما کاربرد سیستم عصبی رو توجیه نمیکنه.

من در حال حاضر مکانیزم آنتی هیستامینها رو دقیق نمیدونما (یعنی در حد عموم میدونم) آنتی هیستامین میاد به گیرنده های هیستامین در سطح سلول میچسبه و مانع چسبیدن هیستامین به گیرنده های سطح سلول میشه و همینطور مانع واکنش های دیگه مثل آبریزش بینی، گشادی رگ و التهاب و غیره میشه درسته؟

حالا یه سوال برام پیش اومد:

اینجا سیستم عصبی هم دخیله؟ یعنی اینکه بدن به یه آنتی هیستامین جواب نده آیا سیستم عصبی هم دخالت داره یا نه؟ (در روند تولید هیستامین که فکر کنم انتقال پیام عصبی دخیل باشه)

و اینکه من فکر میکردم بدن بعد از یه مدت که به یک آنتی هیستامین جواب میده بعد از مصرف زیادش دیگه پاسخو نیست ... (یعنی دقیقا برعکس گفته شما) یا دارم اشتباه میکنم؟

 

(از کجا به کجا رسیدیم ... خدا رحم کنه)hanghead.gif

 

دوست عزیز تا اونجایی که من میدونم مقاومت دارویی هیچ ربطی به سیستم عصبی نداره و فقط در سطح خود سلول به وسیله سیگنالهایی که از غشای سلول دریافت میشه انجام میشه.یعنی بر همکنش محیط خارج سلولی با غشا سیگنالهایی رو به هسته یک سلول میفرسته که نسبت به ساخت پروتئین گیرنده دارو تغییراتی رو اعمال کنه.مثل آپوپتوز که فقط در سطح سلول بدون کمک سیستم عصبی انجام میشه.

مثال بارز دیگه هم مقاومت دارویی یه باکتری نسبت به آنتی بیوتیک هست شما سیستم عصبی آنچنانی در یک باکتری نمیتونید پیدا کنیدولی مقاومت دارویی چرا

منم نظرم اینه که مقاومت به آنتی هیستامین رو که در سطح سلولی انجام میشه رو نباید با واکنش یه کرم مقایسه کرد.چون تماما وابسته به سیستم حسی و عصبی کرم هست.تو نماتودا اکثرا به وسیله آمفید و فاسمیدی که داره انجام میشه.

لینک به دیدگاه

 

در اینکه تمام مطالعات علمی امروزه همش در سطح سلولی و واحد های کوچکتر از اونه که شکی نیست ...

الان علم تاکسونومی هم بر اساس داده های ژنتیکی داره تغییر میکنه ...

سلول هم یک موجود زنده هست و تمام دستورات رو از هسته میگیره ...

اینکه یه سلول به یه سری مواد اجازه عبور و مرور میده یا بهشون پاسخ میده یا موادی علیهشون ترشح میکنه کمی مکانیزمش با پاسخ دادن به محرکات بیرونی توسط سیستم عصبی فرق داره ... میتونیم مثال بزنیم و قیاس کنیم. مخصوصا در مورد موجودات تک سلولی ...

اینکه بدن ما به یک ماده ای جواب بده یا نده یا عادت بکنه یا نکنه ... لزوما کاربرد سیستم عصبی رو توجیه نمیکنه.

من در حال حاضر مکانیزم آنتی هیستامینها رو دقیق نمیدونما (یعنی در حد عموم میدونم) آنتی هیستامین میاد به گیرنده های هیستامین در سطح سلول میچسبه و مانع چسبیدن هیستامین به گیرنده های سطح سلول میشه و همینطور مانع واکنش های دیگه مثل آبریزش بینی، گشادی رگ و التهاب و غیره میشه درسته؟

حالا یه سوال برام پیش اومد:

اینجا سیستم عصبی هم دخیله؟ یعنی اینکه بدن به یه آنتی هیستامین جواب نده آیا سیستم عصبی هم دخالت داره یا نه؟ (در روند تولید هیستامین که فکر کنم انتقال پیام عصبی دخیل باشه)

و اینکه من فکر میکردم بدن بعد از یه مدت که به یک آنتی هیستامین جواب میده بعد از مصرف زیادش دیگه پاسخو نیست ... (یعنی دقیقا برعکس گفته شما) یا دارم اشتباه میکنم؟

 

(از کجا به کجا رسیدیم ... خدا رحم کنه)hanghead.gif

 

 

روند مقاومت فقط یه پاسخ ساده ی سلولیه.یعنی سلول نسبت به اون ماده desensitized می شه.(این مثال خاص از مقاومت دارویی به دستگاه عصبی مربوط نیست...البته تا جایی که من مطلعم).

این موضوعی که شما در رابطه با آنتی هیستامین فکر می کردین،درست نیست.استفاده برای مدت زمان تقریبا مشخصی باعث می شه گیرنده ها حساسیتشون رو برای مدتی از دست بدن و اگر در این مدت استفاده نشه دوباره حساسیتشون برمی گرده.اگه شنیده باشین برای درمان با آنتی هیستامین در طولانی مدت از دو دارو استفاده می کنن و هر 2 هفته rotate می کنن دارو رو،این دلیلش همین غیر حساس شدن دوره ایه...حالا بریم سر بحث اصلی...

 

احتمالا به یه همچین مقاومت دارویی نمی گن نبوغ سلول،نه؟!

به نظر من نبوغ می تونه از انتخاب نشات بگیره یعنی اگر ما می گیم این جاندار نبوغ داره یعنی شرایط رو می سنجه و بهترین کار رو انجام می ده در صورتی که تا جایی که من از بقیه ی موجودات اطلاع دارم (البته اطلاعات بنده گسترده نیست،به همین دلیل دوست دارم اطلاعات و استدلال شما رو ببینم) این کار رو انجام نمی دن ، یعنی رفلکش نشون می دن ،تصمیم نمی گیرن.فکر می کنم در بین جانداران فقط پریمات ها از چیزی بهره مندند که می شه بهش گفت نبوغ!!!و این الزاما به وجود دسنگاه عصبی مربوط نیست یا بهتر بگم ، وجود دستگاه عصبی دلیل بر وجود نبوغ نیست در حالی که عکسش صادقه...یعنی اگر دستگاه عصبی رو به دو بخش اجرایی و فرماندهی تقسیم کنیم بخشی که با نبوغ ارتباط داره بخش فرماندهی(پیشرفته) است...

 

نظرتون رو در رابطه با این حرفا و تعریف نبوغ لطفا بفرمایین...

لینک به دیدگاه
دوست عزیز تا اونجایی که من میدونم مقاومت دارویی هیچ ربطی به سیستم عصبی نداره و فقط در سطح خود سلول به وسیله سیگنالهایی که از غشای سلول دریافت میشه انجام میشه.یعنی بر همکنش محیط خارج سلولی با غشا سیگنالهایی رو به هسته یک سلول میفرسته که نسبت به ساخت پروتئین گیرنده دارو تغییراتی رو اعمال کنه.مثل آپوپتوز که فقط در سطح سلول بدون کمک سیستم عصبی انجام میشه.

مثال بارز دیگه هم مقاومت دارویی یه باکتری نسبت به آنتی بیوتیک هست شما سیستم عصبی آنچنانی در یک باکتری نمیتونید پیدا کنیدولی مقاومت دارویی چرا

منم نظرم اینه که مقاومت به آنتی هیستامین رو که در سطح سلولی انجام میشه رو نباید با واکنش یه کرم مقایسه کرد.چون تماما وابسته به سیستم حسی و عصبی کرم هست.تو نماتودا اکثرا به وسیله آمفید و فاسمیدی که داره انجام میشه.

 

ممنون. منم همینو گفتم که مقاومت دارویی ارتباطی با سیستم عصبی نداره (البته اون مقاومت هایی که من تونستم ازشون سر در بیارم مثل همین آنتی هیستامینه)

 

روند مقاومت فقط یه پاسخ ساده ی سلولیه.یعنی سلول نسبت به اون ماده desensitized می شه.(این مثال خاص از مقاومت دارویی به دستگاه عصبی مربوط نیست...البته تا جایی که من مطلعم).

این موضوعی که شما در رابطه با آنتی هیستامین فکر می کردین،درست نیست.استفاده برای مدت زمان تقریبا مشخصی باعث می شه گیرنده ها حساسیتشون رو برای مدتی از دست بدن و اگر در این مدت استفاده نشه دوباره حساسیتشون برمی گرده.اگه شنیده باشین برای درمان با آنتی هیستامین در طولانی مدت از دو دارو استفاده می کنن و هر 2 هفته rotate می کنن دارو رو،این دلیلش همین غیر حساس شدن دوره ایه...حالا بریم سر بحث اصلی...

 

احتمالا به یه همچین مقاومت دارویی نمی گن نبوغ سلول،نه؟!

به نظر من نبوغ می تونه از انتخاب نشات بگیره یعنی اگر ما می گیم این جاندار نبوغ داره یعنی شرایط رو می سنجه و بهترین کار رو انجام می ده در صورتی که تا جایی که من از بقیه ی موجودات اطلاع دارم (البته اطلاعات بنده گسترده نیست،به همین دلیل دوست دارم اطلاعات و استدلال شما رو ببینم) این کار رو انجام نمی دن ، یعنی رفلکش نشون می دن ،تصمیم نمی گیرن.فکر می کنم در بین جانداران فقط پریمات ها از چیزی بهره مندند که می شه بهش گفت نبوغ!!!و این الزاما به وجود دسنگاه عصبی مربوط نیست یا بهتر بگم ، وجود دستگاه عصبی دلیل بر وجود نبوغ نیست در حالی که عکسش صادقه...یعنی اگر دستگاه عصبی رو به دو بخش اجرایی و فرماندهی تقسیم کنیم بخشی که با نبوغ ارتباط داره بخش فرماندهی(پیشرفته) است...

 

نظرتون رو در رابطه با این حرفا و تعریف نبوغ لطفا بفرمایین...

 

ممنون. بابت توضیحات دارویی ممنون ... در مورد مصرف دارو (در مجموع هر ماده شیمیایی دست ساز) من خیلی خیلی کم دارو استفاده میکنم. در رابطه با تخصص خودم هم استفاده از سموم کشاورزی رو تا حد توانم توصیه نمیکنم. بخاطر همین اطلاعاتم در مورد داروهای پزشکی زیاد نیست.

 

من با نظراتتون موفقم ... بله وجود دستگاه عصبی دلیل بر وجود نبوغ نیست ...

موجودی میتونه نابغه بشه یا باشه که قدرت تفکر داشته باشه ... انسان خب صراحتا همه جا عنوان شده که دارای قدرت تفکر هست ... پس میتونه نابغه بشه ...

من تعریف شخصی خودمم رو میگم: کسی نابغه است که بتونه رفع مشکل کنه ... یعنی مسئله هایی رو در زمینه اطلاعات خودش حل کنه ... موجودی که بتونه تحلیل کنه ... مقایسه کنه و برای حل مسئله بهترین راه ممکن رو انتخاب کنه میتونه نابغه باشه.

من زیاد موافق این نیستم که بحث نبوغ انسانی با نبوغ جانوری مقایسه باشه ... جانوران هم میتونن نابغهه باشن. البته در یک رفتار. انسان هم میتونه نابغه باشه البته در یک علم (مثلا نابغه معادلات ریاضی)

در جانوران (به غیر از انسان) نخستی ها میتونن رفتار حل مسئله داشته باشن ... مثلا میمونها میتونن برای دستیابی به خواسته شون با امکاناتی که دارن مشکل (مسئله) رو حل کنن. این جانور در یک لحظه میتونه به چند کنش جواب بده ... اما اکثر موجودات دیگه اینطوری نیستن و فقط در یک زمان به یک واکنش جواب میدن.

مثلا کک وقتی داخل یه ظرف قرار بگیره که درش بسته باشه ... این میپره و میخوره به در بسته و چند بار تکرار میکنه تا اینکه یاد میگیره باید تا یه ارتفاع خاص بپره ... بعد از اون وقتی در ظرف باز بشه باز هم کک تا همون ارتفاع میپره ... این فقط، به یک واکنش جواب میده.

یا بعضی پروانه ها وقتی فرومون آمیزشی رو دریافت کنن و منشا اونن رو پیدا کنن مکان منشا فرومون میشینن و آلت جفتگیری خودشونو بیرون میارن و ... یعنی فقط به فرومون پاسخ میده در صورتی که میبینه حشره ماده وجود نداره و ...

این پروانه نمیتونه تحلیل کنه (فکر) که بوی ماده میاد اما خودش وجود نداره ... حالا باید چه واکنشی انجام بده!!!

و فقط کاری که سیستم عصبی محرکش بوده رو انجام میده.

 

یعضی موجودات اطراف رو میبینن و تحلیل میکنن و واکنش نشون میدن (مثل رفتار شکارگری گربه سانان) مثلا یوزپلنگ توی شکار میتونه نابغه باشه. یا مثلا مورچه و زنبورها میتونن در زندگی اجتماعی نابغه باشن (که هستن)

 

در مورد این عبارت شما:

به نظر من نبوغ می تونه از انتخاب نشات بگیره یعنی اگر ما می گیم این جاندار نبوغ داره یعنی شرایط رو می سنجه و بهترین کار رو انجام می ده در صورتی که تا جایی که من از بقیه ی موجودات اطلاع دارم (البته اطلاعات بنده گسترده نیست،به همین دلیل دوست دارم اطلاعات و استدلال شما رو ببینم) این کار رو انجام نمی دن ، یعنی رفلکش نشون می دن ،تصمیم نمی گیرن.فکر می کنم در بین جانداران فقط پریمات ها از چیزی بهره مندند که می شه بهش گفت نبوغ!!!

 

نظر من اینه که انجام میدن البته نه همه موجودات. مثال هایی که بالا زدم ... یوز انتخاب میکنه که چه زمانی به شکار حمله ببره ... سعی میکنه بهترین زمان رو انتخاب کنه.

برگردیم به سوال اسی: ... این بخش خاکستری مغزه (جسم سلولی) که پاسخ رو میفرسته به نقاط مختلف بدن. پس قدرت تحلیل و پاسخ گویی به مشکلات و گرفتن تصمیمات همه از این بخشه کهه این رفتارها میتونه در جهت نابغه شدن پیش بره.

 

لینک به دیدگاه

نظر من اینه که انجام میدن البته نه همه موجودات. مثال هایی که بالا زدم ... یوز انتخاب میکنه که چه زمانی به شکار حمله ببره ... سعی میکنه بهترین زمان رو انتخاب کنه.

برگردیم به سوال اسی: ... این بخش خاکستری مغزه (جسم سلولی) که پاسخ رو میفرسته به نقاط مختلف بدن. پس قدرت تحلیل و پاسخ گویی به مشکلات و گرفتن تصمیمات همه از این بخشه کهه این رفتارها میتونه در جهت نابغه شدن پیش بره.

 

 

ممنونم که نظرتونو گفتین...:icon_gol:

حالا یه سوال : قدرت تحلیل و ... به خاطر جسم سلولیه یا به خاطر ارتباطی که بین نورون هاست؟!

به نظر من این درسته که از سلول به عملکرد می تونیم برسیم اما آرایش سلولی یکی از مهمترین پارامترهای تعیین کننده ی عملکرد بافت و اندامه و بهتره در نظر گرفته بشه.

به انسانی فکر کنید که دستگاه لیمبیک نداشته باشه!یعنی فقط بخش اجرایی حضور داشته باشه(چون همچین آدمی زنده نمی مونه،بعید می دونم اصلا نقصش وجود داشته باشه!!!)...شبیه سازی کنید مشکلاتشو،قدرت حل مسئله داره؟!در حالی که این بخش اصلا بخش بزرگی نیست(در شکل مشاهده می کنید)اما کارای فرماندهی رو به خوبی انجام می ده چون ارتباط خوبی بین نورون ها وجود داره نه تعداد یا مقدار زیادی ماده ی خاکستری...

limbicsystem.gif

حجم بخش نارنجی رو با مغز مقایسه کنید...

 

اگر در رابطه با ساخت و برنامه ریزی ربات اطلاعات دارید من خیلی خوشحال می شم در این جا بشنوم چون با این ارتباط داره...البته هیچوقت فرصتش نبود که دنبالش برم اما فکر می کنم می تونه رویکرد خوبی در رابطه با ساخت یه دستگاه عصبی و در نتیجه عملکرد اون بده،مخصوصا ربات های پیچیده ای که چند سال اخیر تولید شدن...

لینک به دیدگاه

مقاومتمیکروارگانیسمها نسبت به آنتی بیوتیکها:

منشا مقاومت . منشا مقاومت نسبت به آنتیبیوتیکها در باکتریها یا ژنتیکی است یا غیر ژنتیکی :

 

- منشا غیر ژنتیکیمقاومت :

آنتی بیوتیک هنگامی بر باکتری موثر است که از لحاظ متابولیکی فعال باشد وباکتریهائیکه از لحاظ متابولیکی غیر فعالند و در حال رشد و تقسیم نیستند نسبت بهدارو مقاومند . از آنجائیکه بیشترین فعالیت متابولیکی باکتریها در فاز لگاریتمی رشدباکتری مشاهده می شود ، این ارگانیسمها بیشترین حساسیت خود را به آنتی بیوتیکها دراین فاز نشان می دهند. برای مثال مایکوباکتریومها غالباً به مدت چند سال پس ازعفونت در نسوج زنده باقی می مانند و در عین حال توسط مکانیسم های دفاعی میزبانمحدود گشته و تکثیر نمی یابند . اینگونه ارگانیسمها را پایا (Persisting) می نامندکه در مقابل درمان مقاوم بوده و نمی توان آنها را به کمک داروها ریشه کن کرد . بااین حال چنانچه این ارگانیسم ها شروع به تکثیر کنند (به عنوان مثال به دنبال مهار وتضعیف ایمنی سلولی در بیمار ) حساسیت کاملی در برابر همان داروها دارند.

 

- منشا ژنتیکی مقاومت :

اکثر مقاومتهای دارویی از این نوع است که خود شامل انواع زیرمی باشد :

الف مقاومت با منشا کروموزومی : این امر بصورت موتاسیون خودبخودیبر روی ژنهای کنترل کننده ی حساسیت باکتری روی می دهد. اینگونه مقاومت معمولاًبراساس تغییر در گیرنده های دارو در باکتری عمل می کند.

یکی از داروهایی کهمقاومت با منشا کروموزومی در آن زیاد دیده می شود ریفامپین است . گونه های موتاسیونکروموزومی مقاوم به ریفامپین شیوع زیادی دارند،بنابراین درمان عفونتهای باکتریال باریفامپین به عنوان تنها داروی مورد استفاده اغلب با شکست مواجه است.

ب- مقاومتبا منشا خارج کروموزومی : در این حال پلاسمیدهای R-Factor که حاوی ژنهای مقاومتنسبت به یک یا چند داروی ضد میکروبی هستند طی مکانیسمهای مختلف اکثراً از طریقکونژوگاسیون از یک باکتری به باکتری دیگر منتقل می شوند.

ژنهای موجود بر رویپلاسمیدها که توانایی تولید مقاومت علیه داروها به آنها مربوط می شود معمولاًبراساس تولید آنزیمهای غیر فعال کننده دارو عمل می کنند.

 

انواع مقاومت

مقاومت نسبت به آنتی بیوتیکها معمولاً براساس یکی از مکانیسمهای زیر صورت میگیرد :

. 1 باکتری آنزیمی تولید می کند که موجب تخریب داروی فعال می شود. ژن ایننوع مقاومت اکثراً از طریق پلاسمید منتقل می شود. برای مثال پلاسمیدهای مسئولمقاومت نسبت به پنی سیلین و سفالوسپورین ها دارای ژنهای مربوط به سنتز آنزیمی بهنام بتالاکتاماز یا پنی سیلیناز می باشند که حلقه بتا لاکتام را تخریب کرده و ترکیبغیر فعالی به نام اسید پنی سیلوئیک یا اسید فنولیک باقی می گذارد. انتقال این نوعپلاسمید در استافیلوکوکهای مقاوم به پنی سیلین با مکانیسم ترانسداکشن صورت می گیرد . داروهای منوباکتام مانند آزترونام (aztreonam) که دارای حلقه بتالاکتام تک حلقهای هستند نسبت به بتالاکتاماز مقاومند.

مثال دیگر مقاومت باکتریهای گرم منفینسبت به آمینوگلیکوزیدها می باشد . این باکتریها آنزیمهای فسفریله کننده ،استیلهکننده و .... تولید می کنند که این داروها راغیر فعال می کنند . مثلاً مقاومتباکتریهای گرم منفی نسبت به کلرامفنیکل بواسطه تولید آنزیم «کلرامفنیکل استیلترانسفراز» می باشد.

.2میکروارگانیسم ، نفوذپذیری خود را نسبت به دارو عوض میکند. برای مثال تترا سایکلین در باکتریهای حساس تغلیظ می شود ولی در باکتریهای غیرحساس تغلیظ نمی شود . ژن این نوع مقاومت پلاسمیدی است.

.3میکروارگانیسم گیرندههای خود را که برای دارو لازم است تغییر می دهد . ژن این نوع مقاومت کروموزومی است. برای مثال مقاومت به آمینوگلیکوزیدهایی که منشا کروموزومی داشته باشد. معمولاًهمراه با از دست دادن یا عوض شدن پروتئینهایی که در قطعه ی s 30 ریبوزوم بعنوانگیرنده دارو عمل می کنند ، می باشد.

.4 میکروارگانیسم به مسیر متابولیک فرعیدیگری دست می یابد که واکنش مهارشده توسط دارو را جبران می کند.برای مثال برخی ازباکتریهای مقاوم به سولفونامید نیاز به PABA خارج سلولی ندارند و همانند سلولهایپستانداران می توانند از اسید فولیک از پیش تشکیل شده استفاده کنند.

 

مقاومتمتقاطع (Cross Resistance) :

میکروارگانیسم هایی که نسبت به یک داروی خاص مقاومهستند ، ممکن است نسبت به داروهای دیگری که مکانیسم عمل مشابهی دارند نیز مقاومباشند . این نوع مقاومت را مقاومت متقاطع می نامند . مقاومت متقاطع عمدتاًبینداروهایی وجود داردکه ساختمان شیمیایی بسیار نزدیکی دارند (مانند آمینوگلیکوزیدهایمختلف) یا نحوه اتصال یا عمل آنها مشابه است (مانند ماکرولیدها ).

خاصیت مقاومتمتقاطع به نحو احسن در تتراسایکلین ها نیز دیده می شود.

 

طبقه بندی آنتیبیوتیکها براساس دامنه فعالیت :

الف. بعضی از آنتی بیوتیکها فقط بررویباکتریهای گرم منفی موثرند مانند : پلی میکسینب. بعضی از آنتی بیوتیکها فقطبرروی باکتریهای گرم مثبت موثرند مانند : اریترومایسین ،وانکومایسین .

ج. بعضیاز آنتی بیوتیکها روی قارچها یا تک یاختگان اثر می کنند . مانند آمفوتریسین B کهبرروی قارچها و پارمومایسین که برروی آمیب هیستولیتیکا اثر می گذارند .

د.- بعضی از آنتی بوتیکها وسیع الطیف هستند و دامنه فعالیت وسیعی دارند و برروی تعدادزیادی از میکروارگانیسمها مختلف موثر می باشند. مانند : استرپتومایسین ،تتراسایکلین،کلرامفنیکل .

 

مکانیسم اثر دو دارو

هنگامیکه دو داروی ضد میکروبی به طورهمزمان بر جمعیت همگون میکروبی اعمال اثر می کنند،نتیجه آن می تواند یکی از حالاتزیر باشد:

1- عدم تفاوت (indifference اثرمجموع داروها از اثر داروهای موثری که به تنهایی تجویز می شود بیشتر نیست.

2- اثر اضافی (addition) : اثر مجموع داروها برابر مجموع اثر هرکدام است.

3-اثرمضاعف یا سینرژیسم (synergism) : اثر مجموع داروها به طور قابل توجهی بیش از جمعاثرات دو دارو است.

4-اثر مقابله ای یا آنتاگونیسم (antagonism) : اثر مجموعداروها حتی از اثر قوی ترین و موثرترین آنها هنگامیکه به تنهایی بکار رود کمتر است. این حالت معمولاً هنگامی روی می دهد که یک داروی باکتریواستاتیک (که سنتز پروتئیندر باکتری را مهار می کند )مانند کلرامفنیکل یا تتراسایکلین همراه با یک دارویباکتریوساید مانند پنیسیلین یا آمینوگلیکوزید تجویز شود و داروی باکتریواستاتیک پیشاز داروی باکتریوساید به جایگاه عفونت برسد.

 

چند مثال از سینرژیسم :

کوتریموکسازول عبارت است از ترکیب « سولفانامید + ترایمتوپریم :

هرکدام از اینداروها به نحوی مسیر متابولیکی سنتز DNA را در باکتری مختل می کنند . از این ترکیبدر درمان عفونتهای ادراری و عفونت تک یاخته ای پنوموسیستیس کارینی استفاده می شود.

- bسولفونامید + پیریمتامین :

هرکدام از این داروها به نحوی مسیرمتابولیکی سنتز DNA را مختل می کنند . این ترکیب در درمان توکسوپلاسموز بکار میرود.

- c آمپی سیلین + کلوکساسیلین یا اسید کلاوولانیک » (clavulanic acid ) :

آنزیم بتا لاکتاماز باکتری می تواند آمپی سیلین را بی اثر کند .کلوکساسیلین میلترکیبی زیادی با بتالاکتامازهای تولید شده توسط باکتریهای گرم منفی مانندهموفیلوسها دارد ،لذا در این نوع عفونتها از این ترکیب استفاده می شود.

 

 

 

عوارض بالینی آنتی بیوتیکها :

. 1 در صورتیکه دارویی بتواند ازتکثیر باکتریها در نسوج جلوگیری کند ولی نتواند آنها را از بدن ریشه کن نماید ،بیماری به حالت مزمن در می آید.

. 2 آنتی بیوتیکها روی فلور طبیعی بدن اثر کرده ودر نتیجه یک عدم تعادل در این فلور میکروبی ایجاد می شود که خود می تواند موجببیماری گردد . برای مثال نزد زنانیکه تتراسایکلین مصرف می کنند فلور طبیعی واژنکاهش یافته و عفونت کاندیدایی ایجاد می شود و یا در افرادیکه آنتی بیوتیک را بطوربی رویه مصرف می کنند (بویژه کلیندامایسین ) فلور طبیعی روده بزرگ از بین رفته وکلستریدیوم دیفیسل جایگزین شده و موجب کولیت می شود.

.3 استفاده طولانی مدت ازداروها باعث بروز عوارض سمی می گردد. مانند آنمی آپلاستیک بدنبال مصرف کلرامفنیکل ،آسیبهای کلیوی و شنوایی بدنبال مصرف آمینوگلیکوزیدها بویژه استرپتومایسین ، هپاتیتکلستاتیک بدنبال مصرف اریترومایسین .

لینک به دیدگاه
ممنونم که نظرتونو گفتین...:icon_gol:

حالا یه سوال : قدرت تحلیل و ... به خاطر جسم سلولیه یا به خاطر ارتباطی که بین نورون هاست؟!

به نظر من این درسته که از سلول به عملکرد می تونیم برسیم اما آرایش سلولی یکی از مهمترین پارامترهای تعیین کننده ی عملکرد بافت و اندامه و بهتره در نظر گرفته بشه.

به انسانی فکر کنید که دستگاه لیمبیک نداشته باشه!یعنی فقط بخش اجرایی حضور داشته باشه(چون همچین آدمی زنده نمی مونه،بعید می دونم اصلا نقصش وجود داشته باشه!!!)...شبیه سازی کنید مشکلاتشو،قدرت حل مسئله داره؟!در حالی که این بخش اصلا بخش بزرگی نیست(در شکل مشاهده می کنید)اما کارای فرماندهی رو به خوبی انجام می ده چون ارتباط خوبی بین نورون ها وجود داره نه تعداد یا مقدار زیادی ماده ی خاکستری...

limbicsystem.gif

حجم بخش نارنجی رو با مغز مقایسه کنید...

 

اگر در رابطه با ساخت و برنامه ریزی ربات اطلاعات دارید من خیلی خوشحال می شم در این جا بشنوم چون با این ارتباط داره...البته هیچوقت فرصتش نبود که دنبالش برم اما فکر می کنم می تونه رویکرد خوبی در رابطه با ساخت یه دستگاه عصبی و در نتیجه عملکرد اون بده،مخصوصا ربات های پیچیده ای که چند سال گذشته تولید شدن...

 

خواهش میکنم. قدرت تحلیل بنظر من بخاطر جسم سلولیه، ارتباط بین نورونهاست، وجود قسمت های تخصصی تر در مغزه و بقول شما آرایش سلولی و خیلی عوامل دیگه که من نمیدونم ... مغز در موجودات مختلف از بخش های مختلف تشکیل میشه که وظایف مختلفی دارن مثل مغز حشرات که 3 قسمتیه ... (من همش در مورد حشرات مثال میزنم چون میدونم این کار رو میکنما) و مغز انسان که از بخش های مختلفی تشکیل شده ...

من در مورد ربات ها اطلاعاتی ندارم متاسفانه یا خوشبختانه...

فکر میکنم اگر بخوایم زیاد وارد بحث بشیم باید متخصصین مغز و اعصاب تشریف بیارن و نظر بدن ... :whistle:

لینک به دیدگاه
ممنونم که نظرتونو گفتین...:icon_gol:

حالا یه سوال : قدرت تحلیل و ... به خاطر جسم سلولیه یا به خاطر ارتباطی که بین نورون هاست؟!

به نظر من این درسته که از سلول به عملکرد می تونیم برسیم اما آرایش سلولی یکی از مهمترین پارامترهای تعیین کننده ی عملکرد بافت و اندامه و بهتره در نظر گرفته بشه.

به انسانی فکر کنید که دستگاه لیمبیک نداشته باشه!یعنی فقط بخش اجرایی حضور داشته باشه(چون همچین آدمی زنده نمی مونه،بعید می دونم اصلا نقصش وجود داشته باشه!!!)...شبیه سازی کنید مشکلاتشو،قدرت حل مسئله داره؟!در حالی که این بخش اصلا بخش بزرگی نیست(در شکل مشاهده می کنید)اما کارای فرماندهی رو به خوبی انجام می ده چون ارتباط خوبی بین نورون ها وجود داره نه تعداد یا مقدار زیادی ماده ی خاکستری...

limbicsystem.gif

حجم بخش نارنجی رو با مغز مقایسه کنید...

 

اگر در رابطه با ساخت و برنامه ریزی ربات اطلاعات دارید من خیلی خوشحال می شم در این جا بشنوم چون با این ارتباط داره...البته هیچوقت فرصتش نبود که دنبالش برم اما فکر می کنم می تونه رویکرد خوبی در رابطه با ساخت یه دستگاه عصبی و در نتیجه عملکرد اون بده،مخصوصا ربات های پیچیده ای که چند سال گذشته تولید شدن...

 

:ws3:

 

به نظر من ارتباط بین نورون هاست که میتونه قدرت تحلیل رو به انسان بده البته این فقط نظر من بنا بر مشاهدات و تجربیاتم هست

 

کسایی که معمولا مشکلات عصبی دارن قدرت تحلیل کمتری هم نسبت به بقیه دارن و قبل از اینکه بخوان شرایط رو بسنجن و بعد دست به عمل بزنن بلافاصله واکنش نشون میدن که تا حدودی هم بحث روانشناختی میشه:w16:

 

یه چیز جالب راجع به دستگاه لیمبیک خوندم شاید برای شما هم جالب باشه:

 

هر تحریکی روی این سیستم باعث اثر گذاری طولانی مدت و پایدار میشه بنابراین هرگونه تحریک در یک منطقه باعث اثر گزاری رو سایر نواحی میشه که باعث فیدبک مستقیم یا غیر مستقیم میشه

 

کسایی که مشکلات اختلال عروق مغزی دارن درمانگر میتونه با اثر گذاری روی دستگاه لیمبیک سایر قسمتای سیستم عصبی رو تحت تاثیر قرار بده

لینک به دیدگاه
:ws3:

 

به نظر من ارتباط بین نورون هاست که میتونه قدرت تحلیل رو به انسان بده البته این فقط نظر من بنا بر مشاهدات و تجربیاتم هست

 

کسایی که معمولا مشکلات عصبی دارن قدرت تحلیل کمتری هم نسبت به بقیه دارن و قبل از اینکه بخوان شرایط رو بسنجن و بعد دست به عمل بزنن بلافاصله واکنش نشون میدن که تا حدودی هم بحث روانشناختی میشه:w16:

 

یه چیز جالب راجع به دستگاه لیمبیک خوندم شاید برای شما هم جالب باشه:

 

هر تحریکی روی این سیستم باعث اثر گذاری طولانی مدت و پایدار میشه بنابراین هرگونه تحریک در یک منطقه باعث اثر گزاری رو سایر نواحی میشه که باعث فیدبک مستقیم یا غیر مستقیم میشه

 

کسایی که مشکلات اختلال عروق مغزی دارن درمانگر میتونه با اثر گذاری روی دستگاه لیمبیک سایر قسمتای سیستم عصبی رو تحت تاثیر قرار بده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[TABLE=align: right]

[TR]

[TD=align: center][TABLE]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گروهی از دانشمندان مغز و اعصاب، ژن اصلی كنترل كننده فرایند پیچیده به خاطر سپاری و حافظه را شناسایی كردن.

 

زمانی كه فرد رویدادی را تجربه می كند مغز او این رویداد را به خاطر می سپرد و این كار را با رمز گذاری واقعه و با تغییر ارتباطات بین نورون ها انجام می دهد.این اقدام نیازمند روشن شدن ژنهای بسیاری در این نورون هاست.

 

اكنون محققان موسسه فناوری ماساچوست (MIT) بر روی ژن Npas4 متمركز شده اند .تحقیقات پیشین نشان داده است كه این ژن فورا پس از یك تجربه جدید، روشن می شود.

 

این ژن به ویژه در هیپوكامپوس كه مركز مهم شكل گیری حافظه بلند مدت است، فعال می شود.

 

به گزارش ساینس دیلی،این پژوهشگران دریافتند ژن Npas4، یك سری دیگر از ژنها را روشن می كند كه سیم كشی داخلی مغز را با تنظیم قدرت ارتباط بین نورون ها( سیناپس ها) تغییر می دهند.

 

نتایج این مطالعات در نشریه ساینس منتشر شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تاريخ ساعت نويسنده ريحانه شريفي پيشه |

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[TABLE=align: right]

[TR]

[TD=align: center][TABLE]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گروهی از دانشمندان مغز و اعصاب، ژن اصلی كنترل كننده فرایند پیچیده به خاطر سپاری و حافظه را شناسایی كردن.

 

زمانی كه فرد رویدادی را تجربه می كند مغز او این رویداد را به خاطر می سپرد و این كار را با رمز گذاری واقعه و با تغییر ارتباطات بین نورون ها انجام می دهد.این اقدام نیازمند روشن شدن ژنهای بسیاری در این نورون هاست.

 

اكنون محققان موسسه فناوری ماساچوست (MIT) بر روی ژن Npas4 متمركز شده اند .تحقیقات پیشین نشان داده است كه این ژن فورا پس از یك تجربه جدید، روشن می شود.

 

این ژن به ویژه در هیپوكامپوس كه مركز مهم شكل گیری حافظه بلند مدت است، فعال می شود.

 

به گزارش ساینس دیلی،این پژوهشگران دریافتند ژن Npas4، یك سری دیگر از ژنها را روشن می كند كه سیم كشی داخلی مغز را با تنظیم قدرت ارتباط بین نورون ها( سیناپس ها) تغییر می دهند.

 

نتایج این مطالعات در نشریه ساینس منتشر شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تاريخ ساعت نويسنده ريحانه شريفي پيشه |

 

ژن با دستگاه لیمبیک فرق داره هاااا:ws3:

 

خیلی از ژن ها هستن که هنوزم که هنوزه کارایی هاشون مشخص نشده

 

دنیای خیلی شیرین و پیچیده ای دارن

 

این ژن موقع تجربه فرد فقط روشن میشه و بقیه اتفاقات وابسته به دستگاه عصبی و بافت های اونه این یعنی حتی کسایی هم که آلزایمر میگیرن این ژن در اونها بیان میشه ولی بنا به دلایلی که اختلال در همون سیستم عصبی هستش نمیتونن چیزی رو به خاطر بیارن:ws38:

لینک به دیدگاه
ژن با دستگاه لیمبیک فرق داره هاااا:ws3:

 

خیلی از ژن ها هستن که هنوزم که هنوزه کارایی هاشون مشخص نشده

 

دنیای خیلی شیرین و پیچیده ای دارن

 

این ژن موقع تجربه فرد فقط روشن میشه و بقیه اتفاقات وابسته به دستگاه عصبی و بافت های اونه این یعنی حتی کسایی هم که آلزایمر میگیرن این ژن در اونها بیان میشه ولی بنا به دلایلی که اختلال در همون سیستم عصبی هستش نمیتونن چیزی رو به خاطر بیارن:ws38:

دقیقا حق باشماست ممنونم

لینک به دیدگاه
خواهش میکنم. قدرت تحلیل بنظر من بخاطر جسم سلولیه، ارتباط بین نورونهاست، وجود قسمت های تخصصی تر در مغزه و بقول شما آرایش سلولی و خیلی عوامل دیگه که من نمیدونم ... مغز در موجودات مختلف از بخش های مختلف تشکیل میشه که وظایف مختلفی دارن مثل مغز حشرات که 3 قسمتیه ... (من همش در مورد حشرات مثال میزنم چون میدونم این کار رو میکنما) و مغز انسان که از بخش های مختلفی تشکیل شده ...

من در مورد ربات ها اطلاعاتی ندارم متاسفانه یا خوشبختانه...

فکر میکنم اگر بخوایم زیاد وارد بحث بشیم باید متخصصین مغز و اعصاب تشریف بیارن و نظر بدن ... :whistle:

 

نظرتون محترمه ...

البته به نظرم با به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که داریم می تونیم به یه جاهایی برسیم،مثلا مثال های شما از حشرات ( چیزی که من اطلاعات زیادی راجع بهش ندارم) می تونه به تفکیک و افزایش اطلاعات بنده کمک کنه...

من ازین بحثا بدم که نمیاد هیچ،باید بگم خوشمم میاد!واسه همین با زیاد وارد بحث شدن مخالف نیستم...به نظرم رو هم گذاشتن این اطلاعات و مباحثه راجع بهشون و حتی به چالش کشیدن حرفهای خودم و بقیه ی دوستان می تونه مفید هم باشه و جرقه ی فکرهای بزرگ ازین چیزا هم می تونه منشا بگیره...خلاصه این که اگه بحث کردن باب میلتون نیست من به نوبه ی خودم عذر می خوام اما تا وقتی کسی باشه که نظر و افکارشو بهم بگه،به کارم ادامه می دم.بازم ممنون بابت اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتین...:w16:

 

:ws3:

 

به نظر من ارتباط بین نورون هاست که میتونه قدرت تحلیل رو به انسان بده البته این فقط نظر من بنا بر مشاهدات و تجربیاتم هست

 

کسایی که معمولا مشکلات عصبی دارن قدرت تحلیل کمتری هم نسبت به بقیه دارن و قبل از اینکه بخوان شرایط رو بسنجن و بعد دست به عمل بزنن بلافاصله واکنش نشون میدن که تا حدودی هم بحث روانشناختی میشه:w16:

 

یه چیز جالب راجع به دستگاه لیمبیک خوندم شاید برای شما هم جالب باشه:

 

هر تحریکی روی این سیستم باعث اثر گذاری طولانی مدت و پایدار میشه بنابراین هرگونه تحریک در یک منطقه باعث اثر گزاری رو سایر نواحی میشه که باعث فیدبک مستقیم یا غیر مستقیم میشه

 

کسایی که مشکلات اختلال عروق مغزی دارن درمانگر میتونه با اثر گذاری روی دستگاه لیمبیک سایر قسمتای سیستم عصبی رو تحت تاثیر قرار بده

 

ارتباط بین نورون ها رو کاملا موافقم:w16: اما این الگوی ارتباطی خیلی مهمه...که من چند و چونشو خوب نمی دونم!:sigh:

می شه لطفا این موضوع رو (در رابطه با لیمبیک) یه مقدار بیشتر توضیح بدین؟

لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

[TABLE=align: right]

[TR]

[TD=align: center][TABLE]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گروهی از دانشمندان مغز و اعصاب، ژن اصلی كنترل كننده فرایند پیچیده به خاطر سپاری و حافظه را شناسایی كردن.

 

زمانی كه فرد رویدادی را تجربه می كند مغز او این رویداد را به خاطر می سپرد و این كار را با رمز گذاری واقعه و با تغییر ارتباطات بین نورون ها انجام می دهد.این اقدام نیازمند روشن شدن ژنهای بسیاری در این نورون هاست.

 

اكنون محققان موسسه فناوری ماساچوست (MIT) بر روی ژن Npas4 متمركز شده اند .تحقیقات پیشین نشان داده است كه این ژن فورا پس از یك تجربه جدید، روشن می شود.

 

این ژن به ویژه در هیپوكامپوس كه مركز مهم شكل گیری حافظه بلند مدت است، فعال می شود.

 

به گزارش ساینس دیلی،این پژوهشگران دریافتند ژن Npas4، یك سری دیگر از ژنها را روشن می كند كه سیم كشی داخلی مغز را با تنظیم قدرت ارتباط بین نورون ها( سیناپس ها) تغییر می دهند.

 

نتایج این مطالعات در نشریه ساینس منتشر شده است.

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
تاريخ ساعت نويسنده ريحانه شريفي پيشه |

 

ممنون،مطلب جالبیه اما این که چطور این کار رو انجام می ده خیلی مهمه و همینطور این که بیانش چه طور تنظیم می شه...دونستن این موارد می تونه ایده های دارویی خوبی ایجاد کنه...!

لینک به دیدگاه
ممنون،مطلب جالبیه اما این که چطور این کار رو انجام می ده خیلی مهمه و همینطور این که بیانش چه طور تنظیم می شه...دونستن این موارد می تونه ایده های دارویی خوبی ایجاد کنه...!

ین كار را با رمز گذاری واقعه و با تغییر ارتباطات بین نورون ها انجام می دهد.این اقدام نیازمند روشن شدن ژنهای بسیاری در این نورون هاست.

 

اكنون محققان موسسه فناوری ماساچوست (MIT) بر روی ژن Npas4 متمركز شده اند. تحقیقات پیشین نشان داده است كه این ژن فورا پس از یك تجربه جدید، روشن می شود.

 

این ژن به ویژه در هیپوكامپوس كه مركز مهم شكل گیری حافظه بلند مدت است، فعال می شود.

 

به گزارش ساینس دیلی،این پژوهشگران دریافتند ژن Npas4 ، یك سری دیگر از ژنها را روشن می كند كه سیم كشی داخلی مغز را با تنظیم قدرت ارتباط بین نورون ها( سیناپس ها) تغییر می دهند.

لینک به دیدگاه
ممنون،مطلب جالبیه اما این که چطور این کار رو انجام می ده خیلی مهمه و همینطور این که بیانش چه طور تنظیم می شه...دونستن این موارد می تونه ایده های دارویی خوبی ایجاد کنه...!

 

اینو هستم شدیییییییید :ws3:

 

مجله بیوتکنولوژی 2012 نیچر رو بخونین البته من فقط یه مقالشو اونم به صورت کپی دارم شاید باورتون نشه انقدر ایده داده برای تولید داروهای جدید حدود 900 دارویی که میشه روش کار کرد:w16:

 

من وقتی این مقاله رو خوندم ذوق مرگ شدم از ایده هایی که داده و سادگی و البته اهمیت کار:w02:

 

پیشنهاد میکنم حتما بخونینش در ارتباط با نارسایی کبدی ناشی از داروهاست :a030:

 

ارتباط بین نورون ها رو کاملا موافقم:w16: اما این الگوی ارتباطی خیلی مهمه...که من چند و چونشو خوب نمی دونم!:sigh:

می شه لطفا این موضوع رو (در رابطه با لیمبیک) یه مقدار بیشتر توضیح بدین؟

 

از نظر عملكرد، سيستم ليمبيك و هيپوتالاموس در بروز پاسخهاى هيجانى و رفتارهاى مؤثر و مفيد با يكديگر همكارى دارند.

 

Moore از جمله متخصصينى است كه بر روى عملكرد اين سيستم كار كرده است. او علاوه بر اينكه بر نقش بسيار مهم اين سيستم و عملكرد آن در تكنيك‏هاى درمانى مورد استفاده در توانبخشى تأكيد كرده است، خاطر نشان مى‏سازد كه اين سيستم علاوه بر اينكه مسئول تنظيم رفتارهاى تغذيه‏اى، تناسلى و حافظه كوتاه‏مدت است به علت موقعيت و ساختارهايى كه دارد وظيفه بسيار مهم يكپارچگى حسى، ثبت اطلاعات قديمى حسى- حركتى، احشايى، همراه با ثبت اطلاعات شناختى جديدتر و عاليتر براى كاركرد سيستم به عهده دارد.

 

در حيوانات پست‏تر اين سيستم با عملكرد بويايى نيز در ارتباط است. بر اساس نظر Moore اين سيستم در انسان از نظر عملكردى همان قسمتى است كه انسان را وادار به بقا مى‏سازد. او براى نشان دادن عملكرد اين سيستم از كلمه MOVE استفاده كرده است. در اين كلمه حرف M معادل Memory يا حافظه است. اگر چه حافظه احتمالاً مربوط به قسمتهاى مختلفى از سيستم عصبى مركزى است، اما قسمتهايى از سيستم ليمبيك مانند هيپوكامپ و اجسام پستانى (ماميلارى) هيپوتالاموس به نظر مى‏رسد كه نقش بسيار مهمى را در حلقه هر دو حافظه كوتاه‏مدت و درازمدت ايفا مى‏نمايد.

 

حرف O معادل Olfaction و در كلمه فوق براى نشان دادن بويايى است. اگر چه انسان بر خلاف حيوانات پست‏تر براى بقا كمتر به اين حس وابسته است اما اين حس هنوز بر حس چشايى و يادآورى خاطرات و تجارب گذشته، اعمال احشايى و پاسخهاى هيجانى در انسان مؤثر است. حرف V معادلVicera و در كلمه فوق براى نشان دادن عملكرد احشايى وابسته به رفتار در ارتباط با پاسخهاى هيجانى، حسى، حركتى و شناختى به كار برده شده است و به اين معنى است كه از طريق پاسخهاى فوق سيستم ليمبيك به حفظ تعادل هموستاتيك كمك مى‏نمايد.

 

هيجانات شديد يا استرسهاى فيزيكى باعث به هم خوردن اين تعادل و هوشيار كردن سيستم سمپاتيك براى پاسخ تهاجم يا گريز مى‏شود. ادامه اين وضعيت ممكن است باعث اختلال كامل در تعادل سيستم عصبى و نهايتا فقدان يكپارچگى در رفتار فرد شود. و در نهايت حرف E براى نشان دادن Emotion يا هيجان فرد است.

 

هيپوتالاموس و ساير تشكيلات سيستم ليمبيك به ويژه با ماهيت هيجانى احساس‏هاى حسى يعنى با اين موضوع كه احساس‏ها خوشايند يا ناراحت كننده هستند، سر و كار دارند. اين جنبه‏هاى هيجانى يا عاطفى پاداش و تنبيه يا رضايت و تنفر نيز ناميده مى‏شوند. پاداش و تنبيه در اعمال ارادى ما نقش اساسى دارند.

 

تجربيات انجام شده بر روى حيوانات نشان داده‏اند كه يك تجربه حسى كه متضمن پاداش يا تنبيهى نباشد، به خاطر سپرده نمى‏شود. ثبت تغييرات الكتريكى نشان داده است كه محركهاى حسى تازه و بديع هميشه قشر مغز را تحريك مى‏كنند، اما تكرار محرك به دفعات زياد در صورتى كه موجب بروز احساس، پاداش يا تنبيه نشود منجر به خاموشى تقريبا كامل جواب قشر مغز مى‏گردد. به عبارت ديگر، حيوان نسبت به محرك حسى عادت مى‏كند و از آن به بعد اين محرك را ناديده مى‏گيرد.

 

اين پديده را

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
مى‏نامند. به اين ترتيب، تحريكاتى كه متضمن پاداش يا تنبيه باشند يك خاطره قوى در حافظه بر جاى مى‏نهند در حالى كه محركهاى حسى بى‏تفاوت منجر به پيدايش عادت مى‏شوند. بنابراين آشكار است كه مراكز پاداش و تنبيه سيستم ليمبيك نقش مهمى در انتخاب اطلاعاتى دارند كه ما فرا مى‏گيريم و از آن طريق در يادگيرى، حافظه عادت و يا تقويت نوعى خاص از رفتار ارادى مؤثر مى‏باشند.

 

از آنجا كه سيستم ليمبيك بسيار پيچيده است و از فيبرهاى ارتباطى زيادى درست شده كه علاوه بر ارتباط داخلى با نواحى مجاور و از جمله سيستم رتيكولار (R.F) نيز مرتبط هستند، هر تحريكى در اين سيستم باعث ايجاد يك اثر طولانى و پايدار مى‏شود.

 

بسيارى از اين راههاى عصبى ماهيتا هم مدارى،و هم، متقابل هستند. بنابراين، هر گونه تحريك به يك منطقه باعث اثر بر روى ساير نواحى است كه خود باعث فيدبك مستقيم يا غيرمستقيم به محل شروع تحريك است. با توجه به اينكه، يكى از عملكردهاى سيستم عصبى ليمبيك، هيجانات فردى است و همچنين گستردگى ارتباطات عصبى كه بين اين سيستم و ساير قسمتهاى عصبى وجود دارد، نمى‏توان نقش يادگيرى هيجانى را كه اثر تقويت‏كننده قوى دارد، در درمان در نظر نگرفت.

 

اغلب افراد سالم تجربه تكرار يك خاطره يا يك آهنگ را در ذهن داشته‏اند. اين مسأله را در بيماران مبتلا به اختلالات عروقى مغز عليرغم فقدان يا اشكال در عملكردهاى عالى به خصوص در مورد مراكز تكلمى نيز مى‏بينيم كه بيمار توانايى زبان هيجانى خود را حفظ كرده است (آواز خواندن، گريه كردن و خنديدن). بنابراين درمانگران به هنگام درمان از طريق اثرگذارى بر روى سيستم ليمبيك، ساير قسمتهاى سيستم عصبى را نيز تحت تأثير قرار مى‏دهند.

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه
نظرتون محترمه ...

البته به نظرم با به اشتراک گذاشتن اطلاعاتی که داریم می تونیم به یه جاهایی برسیم،مثلا مثال های شما از حشرات ( چیزی که من اطلاعات زیادی راجع بهش ندارم) می تونه به تفکیک و افزایش اطلاعات بنده کمک کنه...

من ازین بحثا بدم که نمیاد هیچ،باید بگم خوشمم میاد!واسه همین با زیاد وارد بحث شدن مخالف نیستم...به نظرم رو هم گذاشتن این اطلاعات و مباحثه راجع بهشون و حتی به چالش کشیدن حرفهای خودم و بقیه ی دوستان می تونه مفید هم باشه و جرقه ی فکرهای بزرگ ازین چیزا هم می تونه منشا بگیره...خلاصه این که اگه بحث کردن باب میلتون نیست من به نوبه ی خودم عذر می خوام اما تا وقتی کسی باشه که نظر و افکارشو بهم بگه،به کارم ادامه می دم.بازم ممنون بابت اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتین...:w16:

 

خواهش میکنم. منم با گفته های شما موافقم و مشتاق بحث و نظر و ... ولی متاسفانه به دلیل مشغله های دیگه نمیتونم زیاد وارد بشم... حتما اگر فرصت کافی داشته باشم و اطلاعات مناسب شرکت میکنم :icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...