رفتن به مطلب

شل سیلور استاین


Architect

ارسال های توصیه شده

می خواهم رویایی که دیشب دیدم

 

بردارم و تو فریزر بگذارم!

 

اونوقت یه روزی در آینده ی دوروقتی پیرمردی مو خاکستری شدم

 

درش می آرم و گرمش می کنم

 

و پاهای پیر و سردمو

 

با گرمی خوبش مداوا می کنم

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...
  • پاسخ 88
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم،

اجازه بده گاهی، زمانی از آنِ تو باشم،

و اگر نمی توانم گاهی، زمانی از آنِ تو باشم

بگذار هر وقت که تو می‌گویی، کنار تو باشم!

اگر نمی‌توانم عشقِ راستینِ تو باشم،

بگذار، باعثِ سرگرمیِ تو باشم،

اگر نمی‌توانم دوستِ خوب و پاکِ تو باشم،

اجازه بده دوستِ پست و کثیفِ تو باشم،

اما مرا این‌گونه ترک مکن،

بگذار دست کم،

"چیــزی"

باشم!

 

شل سیلور استاین

لینک به دیدگاه
اگر نمی توانم همیشه مال تو باشم،

اجازه بده گاهی، زمانی از آنِ تو باشم،

و اگر نمی توانم گاهی، زمانی از آنِ تو باشم

بگذار هر وقت که تو می‌گویی، کنار تو باشم!

اگر نمی‌توانم عشقِ راستینِ تو باشم،

بگذار، باعثِ سرگرمیِ تو باشم،

اگر نمی‌توانم دوستِ خوب و پاکِ تو باشم،

اجازه بده دوستِ پست و کثیفِ تو باشم،

اما مرا این‌گونه ترک مکن،

بگذار دست کم،

"چیــزی"

باشم!

 

شل سیلور استاین

:icon_gol:
لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

ﺑﺮﺧﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ

ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ،

ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﯽ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ

ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.

ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻳﻢ ﻭ

ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻳﻢ،

ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻳﻢ

ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮔﻢ ﻣﯽ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ

ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻳﻢ ...!

لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

خوابي را كه ديشب ديدم بر مي دارم

و مي گذارم توي فريزر

تا اين كه روزي خيلي دور از امروز

وقتي پير و ناتوان شدم

آبش كنم

بعد گرمش كنم و بنشينم

 

و پاهاي سردم را توش فرو برم...

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

اگر مي خواهي با من ازدواج كنی ، اين چيزها رو بايد انجام بدی :

 

بايد ياد بگيری چطور یک سوپ مرغ عالي درست كنی

 

بايد جوراب هايم رو وصله كنی

 

بايد نازم رو بكشی

 

بايد خوب ياد بگيری چطوري پشتم رو بخارانی !

 

بايد كفش هايم رو برق بندازی

 

وقتی من استراحت می كنم حياط رو جارو كنی

 

وقتی برف و تگرگ مي آيد ، جلوی در رو پارو كنی

 

وقتی حرف می زنم ، ساکت باشی

 

وقتی ...

 

هی ی ی ..... !

 

كجا داري مي ری ؟؟؟

 

شل سیلور استاین

لینک به دیدگاه
  • 10 ماه بعد...

وقتی بزرگ شدم،

 

میخواهم هرکسی باشم

 

به جز یک پدر بد اخلاق،

 

یک راننده اتوبوس بی حوصله،

 

یک آدم عصبانی،

 

یا یک آدم ناامید که با همه دعوا دارد،

 

و یا آدم گنده ای که بیهوده باد توی دماغ می اندازد،

 

خب مثل اینکه دیگر آدمی نمانده...

 

پس بهتر است فعلاً بزرگ نشوم،

 

تا ببینم بعد چه می شود!

لینک به دیدگاه

خیلی خوب .. خیلی زود تبدیل شد به خیلی بد

خیلی زود ..

هیچ کس چیزی به من نگفت و به همین دلیل هیچ وقت سر در نیاوردم

که خیلی خوب .. خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد ..

 

... آفتاب تبدیل شد به سایه .. به باران

شور و شوق تبدیل شد به لذت .. به درد

 

ترنم ترانه های دل انگیز عاشقانه ..

جایش را داد به سر دادن سرود های غم انگیز

خیلی زود ..

 

با تا ابد شروع شد ..

و ابد تبدیل شد به گاهی .. به هیچ وقت

 

و مرا دوست داشته باش ..

تبدیل شد به جایی هم در قلبت برای من در نظر بگیر

خیلی زود ..

 

خیلی خوب .. زود تر از آنچه فکر می کردیم .. تبدیل شد به خیلی بد

اگر هیچ کس به تو نگفته باشد ..

حالا دیگر باید بدانی ..

که خیلی خوب .. خیلی زود تبدیل می شود به خیلی بد ...

لینک به دیدگاه

پیرزنی بود که توی کفش زندگی می کرد

 

و اوآنقدر بچه داشت

 

که نمی دانست با اونا چی کار کنه

 

اما بالاخره مشکلش حل شد

 

و نگرانی هایش تموم شد

 

اون هم درست وقتی که یک نفر

 

پاشو تو ی کفش کرد

لینک به دیدگاه

خدایا

 

برای سال نو

 

ازت شیرینی می خوام

 

با یه لباس قشنگ

 

یه عروسک گنده

 

و اگه ممکنه "یه ذره عشق"،

 

حتی اگه فقط،

 

یه ذره کوچولو مونده باشه!

لینک به دیدگاه

من خوشحالم که خودم هستم

 

زیرا شبیه تو نیستم

 

تو هم خوشحال باش که خودت هستی

 

چون اصلا شبیه من نیستی

 

برای همین است که می توانیم با هم دوست باشیم

 

و چه خوبه دوستی دوتا آدم مثل ما

 

که اصلا شبیه هم نیستند

 

اما همدیگر رو دوست دارند...

لینک به دیدگاه

چی توی کیسه است؟

توش قارچه یا ماه؟

نامه های عاشقانه است یا پر نرم غاز؟

یاشاید بزرگترین بالن دنیا؟

 

چی توی کیسه هست؟فقط همین رو ازم میپرسن

ذرت بوداده است،تیله است یا کتاب؟

لباس چرکت نیست که از دوسال پیش جمع کردی؟

 

اما کسی نمیپرسد

هی آقا تولدت چه روزی است؟

شطرنج بلدی بازی کنی ؟لوبیا دوست داری؟

میدانی پایتخت یوگوسلاوی کجاست؟

یا کی اون گل سرخ راروی شلوارت دوخته؟

نخیر،فقط همین برایشان مهم است:چی توی کیسه است؟

یه تیکه سنگ یا یه زرافه که لوله اش کرده ای؟

توش ترشیه یاپوله بادوچرخه شکسته؟

اگه درست حدس زدیم نصفشو میدی به ما؟

 

اصلا نمیپرن کجابودی؟چقدرمیمانی؟

کجا میری؟یاکی برمیگردی؟

یا چطوری؟ یا تازه چه خبر؟ یاهی آقا،چرا اینقدر دمغی ؟

نه،آنها فقط یکریز ازمن میپرسند:چی توی کیسه هست؟

چی توی کیسه هست؟

 

اگه یه نفر دیگه بپرسه (چی توی کیسه هست؟)باهمین کسیه چنان توی سرش

میکوبم که.......

چی ؟

اوه نه،شما دیگه نه...،شماهم؟

لینک به دیدگاه

اگه می تونستم ترازو رو ببینم

 

حتما می نوشت

 

که من صدها گرم،شاید هم صداها کیلو

 

یا حتی صدها تن وزن کم کرده ام.

 

«شدی مثل نی قیلون

بهتره کمی شیرینی خامه ای بخوری»

 

حتما ترازو اینجوری می گفت ...

 

اگه می تونستم ببینمش.

لینک به دیدگاه

من یک مرد معمولی هستم

 

تو هم یک زن معمولی هستی

 

و ما هر دو نیازهای معمولی داریم

 

نیاز به آب و غذا و کمی هوا

 

و این که با هم باشیم

 

و همدیگر را دوست داشته باشیم

 

واین که خیلی معمولی

 

بمیریم...

 

پس چرا سعی می کنی همه چیز را انقدر سخت بگیری عزیزم؟

 

وقتی که زندگی

 

تا این حد معمولی است

 

پس بدترین چیزی که می تواند برای من و تو اتفاق بیفتد

 

چیزی نیست

 

به جز

 

یک اتفاق معمولی...!

لینک به دیدگاه

با شما هستم

 

"یک نفر دیگر در جنگ مرد "

 

وقتی نام مردگان را میشمارید

 

او را فراموش نکنید

 

یک نفر دیگر در جنگ مرد

 

وقتی میخواهید آوازی بخوانید

 

نام او را فراموش نکنید

 

با شما هستم

 

"یک نفر دیگر در جنگ مرد"

 

وقتی میخواهید بمیرید

 

زیاد نترسید

 

یک نفر دیگر پیش از شما مرده است

لینک به دیدگاه

روزهای تاریک و غم انگیز زیادی

سپری شده ن و منو پشت سر گذاشته ن

از وقتی قلبمو برداشتی

و محکم به زمین کوبوندیش..

..

شبهای تنهایی و طولانی زیادی بود

که روی تخت دراز می کشیدم و از خودم می پرسیدم تو چطور

می تونی عشقت رو برداری و هر جایی پهنش کنی.

یه روز نتیجه کارهاتو می بینی..

تموم اون کارهای بی رحمانه ای رو می کنی

که قسم خورده بودی هیچوقت انجامشون ندی.

و این ها کارهایی هستن

که یه روز نتیجشونو می بینی..

..

زیر اون لامپهای نئونی

می رقصی و می رقصی،

اما بالاخره می فهمی که باید پول نوازنده رو داد.

بالاخره می فهمی

بیرون رفتن تو شب چه احساسی داره.

و حال اون کسی رو

که بهش رسیدی تا ازش رو برگردونی درک می کنی..

..

روزهای تاریک و غم انگیز زیادی

به آسمون نگاه خواهی کرد

و نمی دونی نور خورشیدت کجا رفته،

و شبهای تنهایی و طولانی زیادی خواهد بود

که رو تخت دراز بکشی و از خودت بپرسی چرا

به روز عشقی مثل من داشتی

ولی گذاشتی بره..

..

یه روزی نتیجه کارهاتو می بینی...

تموم اون کارهای بی رحمانه ای رو می کنی

که قسم خورده بودی هیچوقت انجامشون ندی!

و این ها کارهایی هستن

که یه روز نتیجشونو می بینی..

لینک به دیدگاه

او میخواست پیانو بزند

 

اما دستاش به شستی نمیرسید

 

آخر سر وقتی رسید

 

پاهاش به زمین نمیرسید

 

وقتی پاهاش به زمین

 

دستاش به شستی رسید

 

دیگه نمیخواست این پیانوی قدیمی را بزند

لینک به دیدگاه

ماهی کوچیکه ماهی ریزتره را میخورد،

 

ماهی بزرگه ماهی کوچیکه رامیخورد،

 

پس فقط بزرگترین ماهی است که چاق می شود.

 

آیا توجماعتی مثل این ها را می شناسی؟

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...