رفتن به مطلب

امشب


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 3.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من امشب خسته هستم، اما یک حس حماقت خاصی دارم. :hanghead:

 

(فکر میکنم دوباره مستی معنوی سراغم اومده، معمولا اینجور مواقع هر حرفی رو ممکنه بزنم :icon_pf (34):)

 

 

امشو شوشه لیپک لیلی جونه

 

امشو شوشه یارم پر ازجونه

 

امشو شوشه یارم پرازجونه

 

هان هو ماشالله جونوم جونوم جونوم توتو آهان

 

ماماماماماماما سوختم ما برشتم که دیشو نومه نوشتم

 

آی تاکسی بیا شوفر برو مال اندیمشکم :hanghead:

لینک به دیدگاه

وااااااااااااااااای

خراب

یه چیز قاطی

خدا یکی و رسوند و گرنه الان همین خرابه هم نمونه بود

 

الان سنا بود میگفت حال و هوات برفیههههه

 

 

hanghead.gif

لینک به دیدگاه

امشب خیلی خوب بود وایییییییی دوست نداشتم بیام خونه ..........ترافیک و امشب دوست داشتم .... دلم بازم میخواد از این شبها..... فقط حیف که ابراز احساسات سخته نیست نداره نمیشه کاریشم کرد........ خودمو دوست دارم خودشو دوست داره.. مهم دوست داشتنه

لینک به دیدگاه

حال و هوای من خیلی خیلی شبیه این جمله صادق هدایته انگاری واسه من این جملات به امانت گذاشته بود تا به دستم برسه :

نه امیدی است و نه آرزویی و نه آینده و گذشته‌ای. چهار ستون بدن را به کثیفترین طرزی می‌چرانیم و شبها به وسیلة دود و دم و الکل به خاکش می‌سپریم و با نهایت تعجب می‌بینیم که باز فردا سر از قبر بیرون آوردیم. مسخره بازی ادامه دارد...

لینک به دیدگاه

باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب (بارونم نمیاد اخه:icon_pf (34):)

 

 

امشب هم مثه چند شب گذشته نوار مغزی بنده صافه صافه دلتنگ یه موجود ناشناخته هم هستم اما نمیدونم کیه:w58:

لینک به دیدگاه

امروزم همون کاری معمولی و روتین

صب از 6 تا الان بیدارم جس خوابیدن ندارم

ولی اجبارا کم کمک باید جول پلاسم را جمع کنم برم تو ارامگام منظورم تخته یه نفره ام هست یه بالش بزارم زیر سرم یکی تو بغلم یکی پشتم یکی زیر پام یکی هم روسرم زورکی بخوابم

لینک به دیدگاه

امروز یه روز عادی رو گذروندم مثل خیلی روزهای دیگه....با کارهایی کم و بیش مشابه

اما اونچه که العان دارم بهش میکنم نه امروز....نه گذشته....بلکه فردا و آیندست....فردایی که نباید کم و بیش مثل هر روزم باشه...

فکر میکنم به آدمهای اطرافم....به خودم...به اینکه چقدر خودم و دنیای ذهنم رو میشناسم....چقدر قضاوتهام از افکار دیگران از فکرهای خودم تاثیر میگیره...

چقدر متنی که از خانم یا آقای ایکس خونده میشه، بیانگر مفهومی که اون شخص در اون لحظه ی نوشتن داشته...

و اینکه مجموع این همه متن ها چطور میتونه کلیت یه ادم مجازی رو در ذهن ما شکل بده...آدمی که من با افکار خودم بر مبنای افکار خودم بهش شکل دادم....

همه چی به یه شوخی شبیه...

لینک به دیدگاه

وااااااااای خدا از امروز

 

خیلی خسته شدم برای تاییدیه گرفتن صد هزار بار از این سر یه شرکت رفتم اونور و اومدم (1061).gif

 

خستم شداااااااااا

 

بعدشم اومدم خونه مهمون ناخونده اصلا نخونده رسید!! (1061).gif

 

هیشی دیگه خیلی خستمههههه (1061).gif

لینک به دیدگاه

امروز روز سنگینی بود....دوباره دغدغه درس و پروژه شروع شد...همیشه با انرژی کارای سخت رو به عهده میگرفتم و با کمال میل انجامشون می دادم تا خیال همگروهیام راحت باشه .اما ایندفعه خستم...هنوز خستگی ترم قبل رو دوشم سنگینی میکنه..یکم کار میکنم زود خسته میشم sigh.gif

به اندازه شبهایی که از کوهنوردی برمیگردم خونه خستم!!!

بیشتر خستگی جسمی...یعنی وقت اینکه به آروزهام و رویایم فکر کنم فعلا ندارم تا اطلاع ثانوی...:banel_smiley_4:

عید بهشون فکر میکنم:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...