رفتن به مطلب

آیا انیشتین دیندار و خداپرست بود؟


ارسال های توصیه شده

اگر باورهای دانشمندان بزرگ زمانه ی ما را که ديندار می نمايند عميق تر بکاويم، عموماً می بينيم که ديندار نيستند. اين مطلب مسلماً در مورد انشتين و هاوکينگ صادق است. مارتين رييز، کيهان شناس برجسته ی معاصر و رئيس انجمن پادشاهی علوم بريتانيا، به من می گفت که به عنوان "يک انگليکن کافر... و فقط برای ابراز وفاداری به قبيله" به کليسا می رود. او هيچ گونه اعتقاد خداباورانه ای ندارد، اما ناتوراليسم شاعرانه را می پذيرد. در طی يک سلسله گفتگوهای تلويزيونی، با دوستم رابرت وينستون درباره ی حس شاعرانه ای که شگفتی های کيهان نزد اين دانشمندان ايجاد می کند بحث می کردم. تلاش می کردم او را که يکی از بزرگان يهوديان بريتانيا و متخصص زنان و زايمان است متقاعد کنم که يهوديت او دقيقاً از همين قسم ناتوراليسم شاعرانه است و او واقعاً به هيچ امر فراطبيعی باور ندارد. او به پذيرش اين مطلب نزديک شد اما روی آخرين مانع درنگ کرد ( اگر بخواهيم منصف باشيم بايد بگويم که قرار بود او با من مصاحبه کند و نه برعکس). در مقابل اصرار من، او اظهار کرد که علاقه اش به يهوديت به اين خاطر است که آئين يهودی نظام خوبی فراهم کرده و به او در شکل دهی مطلوب زندگی اش کمک کرده است. شايد چنين باشد؛ اما مسلماً اين هرگز به معنای درستی مدعاهای فراطبيعی يهوديت نيست. روشنفکران بيخدای فراوانی هستند که با افتخار خود را يهودی می نامند و، شايد به خاطر ابراز وفاداری به سنت های قديمی خانواده يا خويشان مرده شان، مناسک يهودی را رعايت می کنند. شايد اين رعايت به خاطر ميل آنها به "دين" خواندن ديدگاه وحدت وجودی 19 نيز باشد. برجسته ترين نمونه ی اين ديدگاه را نزد آلبرت اينشتين می توان يافت. اين دانشمندان ممکن است اعتقادی به فراطبيعت نداشته باشند، اما به اصطلاح دَن دِنِت 20 [ "به باور باور دارند."]

يکی از گفته های انشتين که بيش از همه با اشتياق نقل می شود اين است که "علم بدون دين عليل است، دين بدون علم کور است." اما انشتين همچنين گفته است:

البته آنچه درباره ی اعتقادات دينی من گفته اند دروغ است. دروغی که به طور سيستماتيک تکرار شده است. من به خدايی شخص وار 21 اعتقاد ندارم و هرگز منکر اين بی اعتقادی ام نمی شوم بلکه آن را آشکارا بيان می کنم. اگر باوری دارم که بتوان آن را دينی خواند، آن باور همانا حس ستايش بی کرانم در برابر ساختار جهان است، تا بدانجا که علم می تواند آشکار کند.

آيا سخنان انشتين ضد و نقيض می نمايند؟ آيا می توان سخنان او را چنان دستچين کرد که حامی هر دو طرف دعوا باشد؟ نه. البته منظور انشتين از "دين" کاملاً با معنای متعارفی دين فرق دارد. در ادامه ی بحث درباره ی تمايز ميان دين فراطبيعی از يک سو و دين انشتينی از سوی ديگر، به خاطر داشته باشيد که من تنها خدايگان فراطبيعی را پندارآلود می خوانم.

در اينجا چند نقل قول ديگر از انشتين می آورم تا درک بهتری از دين انشتينی به دست دهم.

من يک کافر عميقاً ديندار هستم. اين يک جور دين جديد است.

من هرگز برای طبيعت مقصود يا هدفی، يا هر چيزی که بتوان انسانوار شمرد، قائل نبوده ام. آنچه که من در طبيعت می يابم ساختار شکوهمندی است که ما تنها فهم بسيار ناقصی از آن داريم و بايد آدمی را سرشار از حس فروتنی سازد. اين يک احساس اصيل دينی است که هيچ دخلی به عرفان ندارد. به نظر من ايده ی وجود خدايی شخص وار کاملاً غريب و حتی بدوی می نمايد.

عجيب نيست که پس از مرگ انشتين متألهان فراوانی مدعی شده اند که انشتين از سنخ خودشان است. اما برخی از دينداران معاصر خود انشتين نظر کاملاً متفاوتی دربارۀ او داشتند. در سال 1940 انشتين مقاله مشهوری نوشت تا مقصود خود را از اين جمله اش که "من به خدايی شخص وار باور ندارم" شرح دهد. اين مقاله و نوشته های مشابه او موجب سيلی از نامه های دينداران سخت کيش شد، که برخی به اصالت يهودی انشتين طعن می زدند. قطعه های زير برگرفته از کتاب مَکس جَمِر 22 با عنوان انشتين و دين است (که مرجع اصلی من برای نقل سخنان خود انشتين درباره ی دين نيز همين کتاب هست). اسقف کاتوليک کانزاس سيتی گفت: " جای تأسف است که می بينيم مردی از نژاد عهد عتيق و آموزه های آن، سنت بزرگ آن نژاد را منکر می شود." ديگر روحانيون کاتوليک مدعی شدند که: "هيچ خدايی جز يک خدای شخص وار وجود ندارد ... انشتين نمی داند درباره ی چه سخن می گويد. او کاملاً برخطاست. برخی گمان می کنند که چون جايگاهی رفيع در يک حيطه ی تخصصی يافته اند شايستگی اظهار نظر در مورد همه چيز را دارند." انگار دين يک حيطه ی خاص است که می توان در آن مدعی تخصص بود، و اين مطلب جای چون و چرا ندارد. انگار که روحانيون "فرشته شناسان"ی هستند که بر شکل و رنگ بال فرشتگان تفقّه دارند. هر دوی اين عاليجنابان می گويند که چون انشتين دانش دينی ندارد، درباره ی سرشت خدا دچار سوءتفاهم شده است. اما برعکس، انشتين به خوبی می دانست که چه چيزی را منکر می شود.

يک وکيل کاتوليک آمريکايی که برای اتحاد جهانی کليساها کار می کرد، به انشتين نوشت: ما عميقاً متأسفيم که شما چنين اظهاراتی می فرماييد... و ايده ی خدای شخص وار را به سخره می گيريد. در ده سال اخير هيچ چيز به قدر اظهارات شما در متقاعد کردن مردم به اين که هيتلر حق داشت که يهوديان را از آلمان بيرون راند مؤثر نبوده است. من با وجود پذيرش حق آزادی بيان شما، همچنان می گويم که اظهارات شما يکی از بزرگ ترين منشآت تفرقه در آمريکاست. يک خاخام نيويورکی گفت: " انشتين بی شبهه از بزرگ ترين دانشمندان است، اما نظرات دينی اش در تعارض تام با يهوديت قرار دارند."

"اما"؟ "اما"؟ چرا نمی گويند "و"؟

رئيس يک اجتماع دينی در نيوجرزی نامه ای به انشتين نوشت. نامه ای که چنان ضعف ذهن مذهبی را عيان می کند که به دو بار خواندن می ارزد: دکتر انشتين، ما برای آموزه هايتان احترام قائليم؛ اما به نظر می رسد شما چيزی را نياموخته ايد: اينکه خداوند روحی است که نه با تلسکوپ يا ميکروسکوپ آشکار می شود، و نه در انديشه يا عواطف آدمی جای دارد که بتوان آن را با تشريح مغز يافت. چنان که همگان می دانند، دين مبتنی بر ايمان است، نه شناخت. هر انسان انديشمندی شايد زمانی دربارۀ دين دچار شک شده باشد. ايمان خود من بارها متلاطم گشته است. اما به دو دليل هرگز از اين خبط معنوی ام با کسی سخن نگفته ام: ( 1) هراسيده ام که ممکن است با اظهارات شک آلود زندگانی و اميد برخی از همگنانم را مخدوش سازم؛ ( 2) چون با آن نويسنده موافق ام که می گويد " درون هرکسی که بخواهد ايمان ديگران را زايل کند رگه ای از خباثت هست."... دکتر انشتين، اميدوارم که در مورد سخنان شما سوءتعبير شده باشد و شاهد سخنان لطيف تری از شما باشيم تا کثيری از آمريکاييان از مباهات به شما مشعوف شوند. عجب نامه ی فاشگوی ويرانگری! هر جمله اش چکيده ی بُزدلی فکری و اخلاقی است.

يک نمونه ی کمتر ذليلانه و بيشتر تکان دهنده، نامه ای بود که بنيان گزار انجمنی مذهبی در اوکلاهاما نگاشت: پروفسور انشتين، به اعتقاد من مسيحيان آمريکايی پاسخ شما را خواهد داد، "ما ايمان خود به خدا و فرزندش عيسی مسيح را رها نخواهيم کرد، اما شما را دعوت می کنيم که اگر به خدای مردمان اين سرزمين معتقد نيستيد، به همان جايی که آمده ايد برگرديد." من به سهم خود هرچه در توان داشته ام برای تبرّک اسرائيل کوشيده ام، و بعد شما سر می رسيد و با يک جمله که از دهان کفرگويتان صادر می کنيد، همه ی رشته های مسيحيان عاشق اسرائيل را که در محو سامی ستيزی می کوشند پنبه می کنيد. پروفسور انشتين، هر مسيحی آمريکايی بی درنگ پاسخ شما را خواهد داد، " يا نظريه ی مغلوط و ديوانه وار تکامل خود را برداريد و به همان آلمانی برگرديد که از آن آمده ايد، يا دست برداريد از زايل کردن ايمان مردمی که شما را پس از فرار از سرزمين مادری تان خوشامد گفتند."

نکته ای که همه ی اين ناقدان خداباور [تئيست] در آن محق بودند اين بود که انشتين از سنخ آنان نبود. او به کرّات از اينکه او را خداباور بشمارند برآشفته شد. پس آيا می توان گفت انشتين هم مانند ولتر و ديدرو دئيست 23 بود؟ يا اينکه او مانند اسپينوزا، که فلسفه اش را تحسين می کرد، وحدت وجودی [همه-خداانگار يا پَن تئيست 24 ] بود؟ چون می گفت " من به خدای اسپينوزا باور دارم. خدايی که خود را در نظم هارمونيک هر آنچه که هست آشکار کند، نه خدايی که دلمشغول تقدير و اعمال آدميان باشد".

معانی واژگان را به خاطر داشته باشيم. خداباوران [تئيست ها] به وجود هوشی فراطبيعی اعتقاد دارند که علاوه بر خلق جهان در روز ازل، هنوز همين دور و بر است تا بر اعمال مخلوقات اش نظارت و در سرنوشت آنها دخالت کند. پروردگار بسياری از نظام های خداباور کاملاً در امور آدميان دخيل است. او دعاها را اجابت می کند؛ گناهان را می بخشد يا سزا می دهد؛ با انجام معجزه در امور جهان دست می برد؛ حساب اعمال نيک و بد را دارد، و می داند شما کِی بدان ها دست می يازيد (يا حتی در مورد انجام شان می انديشد). دِئيست 25 ها هم به وجود يک هوش فراطبيعی باور دارند، اما خدای مورد نظرآنها، صرفاً هوشی است که نخست قوانين حاکم بر کيهان را وضع کرده است. به همين سبب خدای دئيست ها هرگز در امور جاری جهان مداخله نمی کند و مسلماً هيچ علاقه ی خاصی به امور بشری ندارد. همه-خداانگار اصلاً اعتقادی به خدای فراطبيعی ندارد، اما واژه ی خدا را همچون مترادف با جنبه ی معنوی طبيعت، يا کيهان، يا قانونمندی حاکم بر امور جهان به کار می برد. فرق دئيست با تئيست اين است که خدای دئيستی دعاها را اجابت نمی کند، علاقه ای به معاصی و اعترافات ندارد؛ نمی خواند و نمی انديشد و با معجزات بالهوسانه در کار جهان مداخله نمی کند. فرق دئيست با همه-خداانگار اين است که خدای دئيست ها نوعی هوش کيهانی است، و برخلاف خدای همه-خداانگاران، مترادف استعاری يا شاعرانه ای برای قوانين يا جهان نيست. همه-خداانگاری، آتئيسم جلازده است؛ دئيسم، تئيسم رنگ و رو رفته است. به قوت می توان گفت که جملات قصار انشتين مانند "خدا ظريف است اما بدانديش نيست" يا "خدا تاس نمی ريزد" يا "آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" همه-خداانگارانه هستند، نه دئيستی، و مسلماً نه خداباورانه. بايد "خدا تاس نمی ريزد" را چنين تعبير کرد که "کتره ای بودن در ذات امور نيست." معنای ""آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" اين است که "آيا جهان می توانست به گونه ی ديگری آغاز شود؟" انشتين "خدا" را صرفاً به معنای استعاری و شاعرانه به کار می برد. هاوکينگ هم همين طور، و نيز اغلب فيزيکدان های ديگری که به زبان استعاری دينی می لغزند. پل ديويز در کتاب ذهن خدا 26 ، ميان همه-خداانگاری انشتينی و نوعی دئيسم مبهم در نوسان است – کتابی که به پاسداشت آن جايزه ی تمپلتون را دريافت کرد (اين جايزه مبلغ هنگفتی است که هرساله بنياد تمپلتون اهدا می کند، و معمولاً به دانشمندانی داده می شود که حاضر اند حرفهای دلپسندی درباره ی دين بزنند).

اجازه دهيد دين انشتينی را در يک نقل قول ديگر از خود او خلاصه کنم: " دينداری همانا درک اين نکته است که چيزی فراسوی همه ی چيزهای تجربه پذير هست که ذهن ما نمی تواند دريابد و زيبايی و ظرافت اش تنها به طور غيرمستقيم و به سان تأملی ضعيف بر ما ظاهر می شود. به اين معنا من ديندارهستم." به اين معنا من هم ديندار هستم، با اين تبصره که "نمی تواند دريابد" به معنای اين نيست که "تا ابد درنيافتنی است". اما من ترجيح می دهم دَم از دينداری نزنم تا موجب سوءتفاهم نشود. اين به اصطلاح دينداری يا مذهبی بودن، به شدت سوءتفاهم برانگيز است زيرا "دين" در نظر قاطبه ی مردم اشاره به "فراطبيعت" دارد. کارل ساگان اين نکته را به خوبی بيان می کند: "... اگر معنای "خدا" اين باشد که يک دسته قوانين فيزيکی بر جهان حاکم است، پس مسلماً خدا وجود دارد. اما چنين خدايی از نظر عاطفی راضی کننده نيست ... دعا کردن به درگاه قانون گرانش چندان کار معقولی نيست."

جالب اينکه عاليجناب دکتر فولتون جی. شين، استاد دانشگاه کاتوليک آمريکا، اين نکته ی مورد نظر ساگان را پيشگويی کرده بود. او در دهه ی 40 در بخشی از حمله ی تند و تيزش به انشتين به خاطر انکار خدای شخص وار، به نحوی طعنه آميز می پرسد که آيا کسی حاضر است زندگی خود را وقف کهکشان راه شيری کند؟ ظاهراً او می انديشيده که ايرادی به انشتين گرفته است، و نه به خود، چون می افزايد: " اين دين کيهانی cosmic religion تنها يک عيب دارد یک "s"

اضافه دارد. 27

البته باورهای انشتينی اصلاً خنده دار نيست. با اين حال من آرزو دارم که فيزيکدان ها از کاربرد واژه ی خدا به اين معنای خاص استعاری پرهيز کنند. خدای استعاری يا وحدت وجودیِ فيزيکدانان با خدای مداخله جو، معجزه پرداز، فکرخوان، سزا دهنده ی گناهان، و اجابت کننده ی دعا که منظور انجيل، کشيشان و ملّاها و خاخام ها و زبان متعارفی است از زمين تا آسمان فرق دارد. خلط عمدی اين دو مفهوم، به نظر من، مصداق بارز خيانت روشنفکری است.

-------------------------------------------------------------

ديکشنری همراه مايکروسافت وُرد، واژه ی delusion (پندار) را چنين تعريف می کند: حفظ يک باور کاذب ماندگار به رغم وجود شواهد قوی خلاف آن باور، به ويژه به عنوان نشانگان يک ناهنجاری روانی".

19 . patheistic

Daniel Dennett .20 فيلسوف معاصر آمريکايی که آثار مهمی در فلسفه ی ذهن دارد. م

21 .personal God

22 . Max Jammer

24 . pantheist

25 . deist

26 . The Mind of God, Paul Davies

27. مقصود اين طعنه آن است که اين دين خنده آور (comic) است و نه کیهانی (cosmic). م

 

 

منبع: کتاب پندار خدا از داوکینز

لینک به دیدگاه

خب اینجا صحبت از اساتید بزرگ تفکری چون انیشتین ، دن دنت وداوکینزویکسری از بزرگان متفکر دینی شده است.

داوکینز با اینکه به خوندن نوشته هاش ودیدن ویدیوهاش علاقمندم ولی چون تا بحال نتونسته مسئله تضاد وقدرت تلفیق رو براساس اموزه های خودش معنی کنه همواره حالت پارادوکسیکال سوال وجواب با خودش برام بی نتیجه باقی مونده

برام اهمیتی نداره دیگران درستند یا غلط وبحث من نوعی هم درستی یا غلط بودن باورهای دیگران نیست

بحث من خود داوکینز هست واینکه ایا میتونه به سوالات خودش پاسخ بده؟

لینک به دیدگاه
خب اینجا صحبت از اساتید بزرگ تفکری چون انیشتین ، دن دنت وداوکینزویکسری از بزرگان متفکر دینی شده است.داوکینز با اینکه به خوندن نوشته هاش ودیدن ویدیوهاش علاقمندم ولی چون تا بحال نتونسته مسئله تضاد وقدرت تلفیق رو براساس اموزه های خودش معنی کنه همواره حالت پارادوکسیکال سوال وجواب با خودش برام بی نتیجه باقی موندهبرام اهمیتی نداره دیگران درستند یا غلط وبحث من نوعی هم درستی یا غلط بودن باورهای دیگران نیستبحث من خود داوکینز هست واینکه ایا میتونه به سوالات خودش پاسخ بده؟
من عاشق داوکینزم چون کسی نمیتوونه بهش خرده بگیره. مثل انتخاب طبیعی و فرگشت و بیگ بنگ و نظریه حباب میمونه تاثیرش.
لینک به دیدگاه
من عاشق داوکینزم چون کسی نمیتوونه بهش خرده بگیره. مثل انتخاب طبیعی و فرگشت و بیگ بنگ و نظریه حباب میمونه تاثیرش.

 

نه داوکینز هم قابل خرده گرفتنه

میدونی یجورایی این بحث برام دیگه ارزششو داره از دست میده چون مشکل اصلی نفی کنندگان ، دین وتاثیرپذیریشون از شرایطه نه اثبات ورد

وقتی میخوای چیزی رو نفی کنی باید یه چیزی رو عرضه کنی

اگه اخلاق هست که ارسطو داده وهنوز هم کسی نتونسته باهاش کنار بیاد

اگه علم هست که بالا وپایینش قابل دیدنه یعنی هم فال هست هم تماشا

اگه فلسفه هست که شده داستان هزارویکشب

یا چیزی هست که من اطلاعی ازش ندارم واینجوری بهتره بفرمایین تا یاد بگیریم

یه خلا رو به من دادن چه ارزشی داره؟درحالی که خود داوکینز از اثبات اینکه خدایی وجود نداره کاملا عاجزه

من نمیگم بیاییم روی خدای ادیان مانور بدیم(لطفا حداقل برا من این گزینه رو حذف کنید چون به قدر کافی دراین باب سخن گفتم) ولی باید وقتی میگه خدایی نیست یا باید بتونه ثابت کنه یا باید جایگزینی ارائه بده که خالی از نقص باشه

داوکینز هم یک انسانه همین!

لینک به دیدگاه
نه داوکینز هم قابل خرده گرفتنه

میدونی یجورایی این بحث برام دیگه ارزششو داره از دست میده چون مشکل اصلی نفی کنندگان ، دین وتاثیرپذیریشون از شرایطه نه اثبات ورد

وقتی میخوای چیزی رو نفی کنی باید یه چیزی رو عرضه کنی

اگه اخلاق هست که ارسطو داده وهنوز هم کسی نتونسته باهاش کنار بیاد

اگه علم هست که بالا وپایینش قابل دیدنه یعنی هم فال هست هم تماشا

اگه فلسفه هست که شده داستان هزارویکشب

یا چیزی هست که من اطلاعی ازش ندارم واینجوری بهتره بفرمایین تا یاد بگیریم

یه خلا رو به من دادن چه ارزشی داره؟درحالی که خود داوکینز از اثبات اینکه خدایی وجود نداره کاملا عاجزه

من نمیگم بیاییم روی خدای ادیان مانور بدیم(لطفا حداقل برا من این گزینه رو حذف کنید چون به قدر کافی دراین باب سخن گفتم) ولی باید وقتی میگه خدایی نیست یا باید بتونه ثابت کنه یا باید جایگزینی ارائه بده که خالی از نقص باشه

داوکینز هم یک انسانه همین!

 

 

منظورم از خرده گرفتن اینه که باخدا و بی خدا به عنوان یه دانشمند و یک انسان متفکر قبولش دارن و هیچ انگی نمیتوونن بهش بزنن. اگه خودش بیاد بگه نمیتوونه ثابت کنه خدایی نیست تو بوق و کرنا میکنن این حرفشو ولی نمیتوونن ثابت کنن که حرفاش چرت و پرت و مزخرفه.

فکر کنم دیگه داره میشه تکیه کلامم که کسانی که میگن هست باید ثابت کنن هست.

اتفاقا تو کتاب داوکینز هم اینو دیدم:

بسياری از سخت کيشان چنان سخن می گويند که انگار وظيفه ی ردّ جزميات قديمی بر عهده ی

شکاکان است. اين مسلماً اشتباه است. اگر من ادعا کنم که بين زمين و مريخ يک قوری چينی هست که

در مداری بيضوی به دور خورشيد می گردد، هيچ کس نخواهد توانست حرفم را رد کند، البته به

شرطی که احتياطاً بيافزايم که اين قوری چنان کوچک اشت که حتی با قوی ترين تلسکوپ ها هم ديده

نمی شود. اما اگر بگويم که چون کسی نمی توانم ادعايم را رد کند، پس عقل هيچ بشری نبايد در صحت

آن شک کند، آن وقت مردم حق دارند فکر کنند که چرند می گويم. اما اگر کتب باستانی بر وجود آن

قوری صحه گذاشته بودند، و هر يکشنبه آن را به عنوان حقيقتی مقدس تعليم داده بودند، و در مدرسه

به خورد بچه ها داده بودند، درنگ در باور بدان مدعا نشانگر انحراف قلمداد می شد و شکاک را در

عصر روشنگری محتاج روان درمانی و در اعصار پيش تر محتاج تفتيش عقايد می نمود.

برتراند راسل

من نمیدونم چرا شما همه ش دنبال جایگزینی هستی، میترسی؟

 

لینک به دیدگاه

خب میدونی یه زمانی به دیندارانی که باهاشون بحث میکردم خودم این ایراد خلط مبحث ووارد کردن بحث به دور باطل رو میگرفتم والان انگار باید همین ایراد رو بگیرم

اگر نیازی به رد شک شکاکان نیست پس لازم نیست ونبود راسل وداوکینز هم حرفی بزنن

چون خودشون فقط وفقط از طریق شک به اینجایی که بقول شما وبه تصدیق خودم از منظر تفکر قابل تقدیرند رسیده اند

میترسم؟

بزار یه چیزی رو برات روشن کنم

هروقت تونستی نقطه رو تعریف کنی بیا من بگم میترسم یا نمیترسم!!

جالبه تمام مبنای بحثاتون اصول فلسفه هست واگه بخوام جوابتونو بدم میگین من از فلسفه خوشم نمیاد وبرو با وافن بحث کن درحالیکه اگه وافن حرف بالایی منو خونده بود منظورمو میگرفت ولی نمیدونم چه تاکیدی دارین تا از داوکینز وامثالهم یه بت بسازین؟

ما دردایره لغاتمان کلماتی داریم که همیشه مبهمند!

واگر قراره بین شک وپذیرش یکی رو انتخاب کنم ترجیح میدم شکاکی باشم که میپذیره نه پذیرنده ای که شک نمیکنه ونه شکاکی که نمیپذیره چون من این دورو از هم تمیز نمیدم

راستی

خدا یک نقطه هست...

لینک به دیدگاه
خب میدونی یه زمانی به دیندارانی که باهاشون بحث میکردم خودم این ایراد خلط مبحث ووارد کردن بحث به دور باطل رو میگرفتم والان انگار باید همین ایراد رو بگیرم

اگر نیازی به رد شک شکاکان نیست پس لازم نیست ونبود راسل وداوکینز هم حرفی بزنن

چون خودشون فقط وفقط از طریق شک به اینجایی که بقول شما وبه تصدیق خودم از منظر تفکر قابل تقدیرند رسیده اند

میترسم؟

بزار یه چیزی رو برات روشن کنم

هروقت تونستی نقطه رو تعریف کنی بیا من بگم میترسم یا نمیترسم!!

جالبه تمام مبنای بحثاتون اصول فلسفه هست واگه بخوام جوابتونو بدم میگین من از فلسفه خوشم نمیاد وبرو با وافن بحث کن درحالیکه اگه وافن حرف بالایی منو خونده بود منظورمو میگرفت ولی نمیدونم چه تاکیدی دارین تا از داوکینز وامثالهم یه بت بسازین؟

ما دردایره لغاتمان کلماتی داریم که همیشه مبهمند!

واگر قراره بین شک وپذیرش یکی رو انتخاب کنم ترجیح میدم شکاکی باشم که میپذیره نه پذیرنده ای که شک نمیکنه ونه شکاکی که نمیپذیره چون من این دورو از هم تمیز نمیدم

راستی

خدا یک نقطه هست...

 

ما خود را ملزم می بينيم که شکاکيت عميق خود را که به بی باوری تمام عيار پهلو می زند بيان کنيم – البته نه در

مورد تکشاخ ها، کرم های دندان و خدايگان يونانی، رومی، مصری و وايکينگ، که (امروزه) نيازی نيست به

خودمان زحمت بدهيم و ردّشان کنيم. در مورد خدای ابراهيمی اما، لازم است به خود زحمت دهيم، چون بخش

عظيمی از مردمی که اين سياره را با آنان شريک هستيم عميقاً به وجود اين خدا باور دارند. حکايت قوری راسل

نشان می دهد که بيشتر بودن معتقدان به خدا در قياس با معتقدان به قوری پرنده، منطقاً زحمت اثبات را بر دوش

طرف بی اعتقاد نمی اندازد، گرچه ظاهراً از لحاظ حکمت عملی چنين می کند. اينکه شما نمی توانيد عدم وجود

خدا را ثابت کنيد مطلبی پيش پا افتاده و پذيرفته شده است، البته به اين معنا که ما هرگز به قطع و يقين نمی توانيم

عدم وجود هر چيزی را ثابت کنيم. نکته ی مهم اين نيست که آيا خدا ردناپذير است (که چنين نيست) يا نه، بلکه اين

است که آيا وجودش محتمل است يا نه. اين موضوع جداگانه ايست. در مورد برخی چيزهای ردناپذير می توان

گفت که احتمال وجودشان خيلی کمتر از احتمال وجود چيزهای ردناپذير ديگر است. هيچ دليلی ندارد که خدا را از

ملاحظات درون طيف احتمالات مصون بداريم. و مسلماً هيچ دليلی هم ندارد که فرض کنيم که چون خدا را نه می

توان رد کرد و نه اثبات، پس احتمال وجودش 50 درصد است.

اسپاوجان اصلا من تصور میکنم مثلا داوکینز نیست تو دنیا (من وقتی لائیک شدم و بعد بی خدا اصلا داوکینز رو نمیشناختم)، به من میگن خدایی هست که همه اعمال منو زیر نظر داره و داره منو میپاید، من شک میکنم و بعد از مقداری مطالعه شاید به این نتیجه برسم که اصلا همچین چیزی از پایه اشتباهه، بعد من باید بیام برای این خدا جایگزینی پیدا کنم که اگر این نیست پس چیه؟ وقتی من در مورد موضوعی که عامل اثبات مردود شدن خدای معرفی شده به منه علم کافی ندارم اجازه ندارم مطمئن بشم که اون خدای معرفی شده وجود نداره؟

من باید خیلی مطالعه کنم تا منظور شما رو بگیرم. :icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • 4 سال بعد...

:ws38:

چقدر سخت :ws3: اخر متن ک نفهمیدم بوده یا نبوده. ولی هر چ بوده، خودش بوده.

متاسفانه مشکل اکثر ما تو این مدل بحث، نداشتن پایه های کافی منظم و نظام یافته است.

بحث یا متنی ک تو حوزه "تحلیل گفتار" ترتیبی نباشه رو نمی خونم و گوش نمیدم. معلوم نیست از کجا ب کجا می خواد ببره ادم رو.

اکثر "مغالطه" ان.

اول تعریف ها باید مشخص بشه. تا بشه از واژه ها به خوبی و با صلاحیت برای انتقال مفهوم استفاد کرد.

مثلا اینکه اینک "شخص" کیه ک بارها تو متن اومده؟ همانند من؟ "من" چ هستم؟ "نیاز؟"

لینک به دیدگاه
اگر باورهای دانشمندان بزرگ زمانه ی ما را که ديندار می نمايند عميق تر بکاويم، عموماً می بينيم که ديندار نيستند. اين مطلب مسلماً در مورد انشتين و هاوکينگ صادق است. مارتين رييز، کيهان شناس برجسته ی معاصر و رئيس انجمن پادشاهی علوم بريتانيا، به من می گفت که به عنوان "يک انگليکن کافر... و فقط برای ابراز وفاداری به قبيله" به کليسا می رود. او هيچ گونه اعتقاد خداباورانه ای ندارد، اما ناتوراليسم شاعرانه را می پذيرد. در طی يک سلسله گفتگوهای تلويزيونی، با دوستم رابرت وينستون درباره ی حس شاعرانه ای که شگفتی های کيهان نزد اين دانشمندان ايجاد می کند بحث می کردم. تلاش می کردم او را که يکی از بزرگان يهوديان بريتانيا و متخصص زنان و زايمان است متقاعد کنم که يهوديت او دقيقاً از همين قسم ناتوراليسم شاعرانه است و او واقعاً به هيچ امر فراطبيعی باور ندارد. او به پذيرش اين مطلب نزديک شد اما روی آخرين مانع درنگ کرد ( اگر بخواهيم منصف باشيم بايد بگويم که قرار بود او با من مصاحبه کند و نه برعکس). در مقابل اصرار من، او اظهار کرد که علاقه اش به يهوديت به اين خاطر است که آئين يهودی نظام خوبی فراهم کرده و به او در شکل دهی مطلوب زندگی اش کمک کرده است. شايد چنين باشد؛ اما مسلماً اين هرگز به معنای درستی مدعاهای فراطبيعی يهوديت نيست. روشنفکران بيخدای فراوانی هستند که با افتخار خود را يهودی می نامند و، شايد به خاطر ابراز وفاداری به سنت های قديمی خانواده يا خويشان مرده شان، مناسک يهودی را رعايت می کنند. شايد اين رعايت به خاطر ميل آنها به "دين" خواندن ديدگاه وحدت وجودی 19 نيز باشد. برجسته ترين نمونه ی اين ديدگاه را نزد آلبرت اينشتين می توان يافت. اين دانشمندان ممکن است اعتقادی به فراطبيعت نداشته باشند، اما به اصطلاح دَن دِنِت 20 [ "به باور باور دارند."]

يکی از گفته های انشتين که بيش از همه با اشتياق نقل می شود اين است که "علم بدون دين عليل است، دين بدون علم کور است." اما انشتين همچنين گفته است:

البته آنچه درباره ی اعتقادات دينی من گفته اند دروغ است. دروغی که به طور سيستماتيک تکرار شده است. من به خدايی شخص وار 21 اعتقاد ندارم و هرگز منکر اين بی اعتقادی ام نمی شوم بلکه آن را آشکارا بيان می کنم. اگر باوری دارم که بتوان آن را دينی خواند، آن باور همانا حس ستايش بی کرانم در برابر ساختار جهان است، تا بدانجا که علم می تواند آشکار کند.

آيا سخنان انشتين ضد و نقيض می نمايند؟ آيا می توان سخنان او را چنان دستچين کرد که حامی هر دو طرف دعوا باشد؟ نه. البته منظور انشتين از "دين" کاملاً با معنای متعارفی دين فرق دارد. در ادامه ی بحث درباره ی تمايز ميان دين فراطبيعی از يک سو و دين انشتينی از سوی ديگر، به خاطر داشته باشيد که من تنها خدايگان فراطبيعی را پندارآلود می خوانم.

در اينجا چند نقل قول ديگر از انشتين می آورم تا درک بهتری از دين انشتينی به دست دهم.

من يک کافر عميقاً ديندار هستم. اين يک جور دين جديد است.

من هرگز برای طبيعت مقصود يا هدفی، يا هر چيزی که بتوان انسانوار شمرد، قائل نبوده ام. آنچه که من در طبيعت می يابم ساختار شکوهمندی است که ما تنها فهم بسيار ناقصی از آن داريم و بايد آدمی را سرشار از حس فروتنی سازد. اين يک احساس اصيل دينی است که هيچ دخلی به عرفان ندارد. به نظر من ايده ی وجود خدايی شخص وار کاملاً غريب و حتی بدوی می نمايد.

عجيب نيست که پس از مرگ انشتين متألهان فراوانی مدعی شده اند که انشتين از سنخ خودشان است. اما برخی از دينداران معاصر خود انشتين نظر کاملاً متفاوتی دربارۀ او داشتند. در سال 1940 انشتين مقاله مشهوری نوشت تا مقصود خود را از اين جمله اش که "من به خدايی شخص وار باور ندارم" شرح دهد. اين مقاله و نوشته های مشابه او موجب سيلی از نامه های دينداران سخت کيش شد، که برخی به اصالت يهودی انشتين طعن می زدند. قطعه های زير برگرفته از کتاب مَکس جَمِر 22 با عنوان انشتين و دين است (که مرجع اصلی من برای نقل سخنان خود انشتين درباره ی دين نيز همين کتاب هست). اسقف کاتوليک کانزاس سيتی گفت: " جای تأسف است که می بينيم مردی از نژاد عهد عتيق و آموزه های آن، سنت بزرگ آن نژاد را منکر می شود." ديگر روحانيون کاتوليک مدعی شدند که: "هيچ خدايی جز يک خدای شخص وار وجود ندارد ... انشتين نمی داند درباره ی چه سخن می گويد. او کاملاً برخطاست. برخی گمان می کنند که چون جايگاهی رفيع در يک حيطه ی تخصصی يافته اند شايستگی اظهار نظر در مورد همه چيز را دارند." انگار دين يک حيطه ی خاص است که می توان در آن مدعی تخصص بود، و اين مطلب جای چون و چرا ندارد. انگار که روحانيون "فرشته شناسان"ی هستند که بر شکل و رنگ بال فرشتگان تفقّه دارند. هر دوی اين عاليجنابان می گويند که چون انشتين دانش دينی ندارد، درباره ی سرشت خدا دچار سوءتفاهم شده است. اما برعکس، انشتين به خوبی می دانست که چه چيزی را منکر می شود.

يک وکيل کاتوليک آمريکايی که برای اتحاد جهانی کليساها کار می کرد، به انشتين نوشت: ما عميقاً متأسفيم که شما چنين اظهاراتی می فرماييد... و ايده ی خدای شخص وار را به سخره می گيريد. در ده سال اخير هيچ چيز به قدر اظهارات شما در متقاعد کردن مردم به اين که هيتلر حق داشت که يهوديان را از آلمان بيرون راند مؤثر نبوده است. من با وجود پذيرش حق آزادی بيان شما، همچنان می گويم که اظهارات شما يکی از بزرگ ترين منشآت تفرقه در آمريکاست. يک خاخام نيويورکی گفت: " انشتين بی شبهه از بزرگ ترين دانشمندان است، اما نظرات دينی اش در تعارض تام با يهوديت قرار دارند."

"اما"؟ "اما"؟ چرا نمی گويند "و"؟

رئيس يک اجتماع دينی در نيوجرزی نامه ای به انشتين نوشت. نامه ای که چنان ضعف ذهن مذهبی را عيان می کند که به دو بار خواندن می ارزد: دکتر انشتين، ما برای آموزه هايتان احترام قائليم؛ اما به نظر می رسد شما چيزی را نياموخته ايد: اينکه خداوند روحی است که نه با تلسکوپ يا ميکروسکوپ آشکار می شود، و نه در انديشه يا عواطف آدمی جای دارد که بتوان آن را با تشريح مغز يافت. چنان که همگان می دانند، دين مبتنی بر ايمان است، نه شناخت. هر انسان انديشمندی شايد زمانی دربارۀ دين دچار شک شده باشد. ايمان خود من بارها متلاطم گشته است. اما به دو دليل هرگز از اين خبط معنوی ام با کسی سخن نگفته ام: ( 1) هراسيده ام که ممکن است با اظهارات شک آلود زندگانی و اميد برخی از همگنانم را مخدوش سازم؛ ( 2) چون با آن نويسنده موافق ام که می گويد " درون هرکسی که بخواهد ايمان ديگران را زايل کند رگه ای از خباثت هست."... دکتر انشتين، اميدوارم که در مورد سخنان شما سوءتعبير شده باشد و شاهد سخنان لطيف تری از شما باشيم تا کثيری از آمريکاييان از مباهات به شما مشعوف شوند. عجب نامه ی فاشگوی ويرانگری! هر جمله اش چکيده ی بُزدلی فکری و اخلاقی است.

يک نمونه ی کمتر ذليلانه و بيشتر تکان دهنده، نامه ای بود که بنيان گزار انجمنی مذهبی در اوکلاهاما نگاشت: پروفسور انشتين، به اعتقاد من مسيحيان آمريکايی پاسخ شما را خواهد داد، "ما ايمان خود به خدا و فرزندش عيسی مسيح را رها نخواهيم کرد، اما شما را دعوت می کنيم که اگر به خدای مردمان اين سرزمين معتقد نيستيد، به همان جايی که آمده ايد برگرديد." من به سهم خود هرچه در توان داشته ام برای تبرّک اسرائيل کوشيده ام، و بعد شما سر می رسيد و با يک جمله که از دهان کفرگويتان صادر می کنيد، همه ی رشته های مسيحيان عاشق اسرائيل را که در محو سامی ستيزی می کوشند پنبه می کنيد. پروفسور انشتين، هر مسيحی آمريکايی بی درنگ پاسخ شما را خواهد داد، " يا نظريه ی مغلوط و ديوانه وار تکامل خود را برداريد و به همان آلمانی برگرديد که از آن آمده ايد، يا دست برداريد از زايل کردن ايمان مردمی که شما را پس از فرار از سرزمين مادری تان خوشامد گفتند."

نکته ای که همه ی اين ناقدان خداباور [تئيست] در آن محق بودند اين بود که انشتين از سنخ آنان نبود. او به کرّات از اينکه او را خداباور بشمارند برآشفته شد. پس آيا می توان گفت انشتين هم مانند ولتر و ديدرو دئيست 23 بود؟ يا اينکه او مانند اسپينوزا، که فلسفه اش را تحسين می کرد، وحدت وجودی [همه-خداانگار يا پَن تئيست 24 ] بود؟ چون می گفت " من به خدای اسپينوزا باور دارم. خدايی که خود را در نظم هارمونيک هر آنچه که هست آشکار کند، نه خدايی که دلمشغول تقدير و اعمال آدميان باشد".

معانی واژگان را به خاطر داشته باشيم. خداباوران [تئيست ها] به وجود هوشی فراطبيعی اعتقاد دارند که علاوه بر خلق جهان در روز ازل، هنوز همين دور و بر است تا بر اعمال مخلوقات اش نظارت و در سرنوشت آنها دخالت کند. پروردگار بسياری از نظام های خداباور کاملاً در امور آدميان دخيل است. او دعاها را اجابت می کند؛ گناهان را می بخشد يا سزا می دهد؛ با انجام معجزه در امور جهان دست می برد؛ حساب اعمال نيک و بد را دارد، و می داند شما کِی بدان ها دست می يازيد (يا حتی در مورد انجام شان می انديشد). دِئيست 25 ها هم به وجود يک هوش فراطبيعی باور دارند، اما خدای مورد نظرآنها، صرفاً هوشی است که نخست قوانين حاکم بر کيهان را وضع کرده است. به همين سبب خدای دئيست ها هرگز در امور جاری جهان مداخله نمی کند و مسلماً هيچ علاقه ی خاصی به امور بشری ندارد. همه-خداانگار اصلاً اعتقادی به خدای فراطبيعی ندارد، اما واژه ی خدا را همچون مترادف با جنبه ی معنوی طبيعت، يا کيهان، يا قانونمندی حاکم بر امور جهان به کار می برد. فرق دئيست با تئيست اين است که خدای دئيستی دعاها را اجابت نمی کند، علاقه ای به معاصی و اعترافات ندارد؛ نمی خواند و نمی انديشد و با معجزات بالهوسانه در کار جهان مداخله نمی کند. فرق دئيست با همه-خداانگار اين است که خدای دئيست ها نوعی هوش کيهانی است، و برخلاف خدای همه-خداانگاران، مترادف استعاری يا شاعرانه ای برای قوانين يا جهان نيست. همه-خداانگاری، آتئيسم جلازده است؛ دئيسم، تئيسم رنگ و رو رفته است. به قوت می توان گفت که جملات قصار انشتين مانند "خدا ظريف است اما بدانديش نيست" يا "خدا تاس نمی ريزد" يا "آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" همه-خداانگارانه هستند، نه دئيستی، و مسلماً نه خداباورانه. بايد "خدا تاس نمی ريزد" را چنين تعبير کرد که "کتره ای بودن در ذات امور نيست." معنای ""آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" اين است که "آيا جهان می توانست به گونه ی ديگری آغاز شود؟" انشتين "خدا" را صرفاً به معنای استعاری و شاعرانه به کار می برد. هاوکينگ هم همين طور، و نيز اغلب فيزيکدان های ديگری که به زبان استعاری دينی می لغزند. پل ديويز در کتاب ذهن خدا 26 ، ميان همه-خداانگاری انشتينی و نوعی دئيسم مبهم در نوسان است – کتابی که به پاسداشت آن جايزه ی تمپلتون را دريافت کرد (اين جايزه مبلغ هنگفتی است که هرساله بنياد تمپلتون اهدا می کند، و معمولاً به دانشمندانی داده می شود که حاضر اند حرفهای دلپسندی درباره ی دين بزنند).

اجازه دهيد دين انشتينی را در يک نقل قول ديگر از خود او خلاصه کنم: " دينداری همانا درک اين نکته است که چيزی فراسوی همه ی چيزهای تجربه پذير هست که ذهن ما نمی تواند دريابد و زيبايی و ظرافت اش تنها به طور غيرمستقيم و به سان تأملی ضعيف بر ما ظاهر می شود. به اين معنا من ديندارهستم." به اين معنا من هم ديندار هستم، با اين تبصره که "نمی تواند دريابد" به معنای اين نيست که "تا ابد درنيافتنی است". اما من ترجيح می دهم دَم از دينداری نزنم تا موجب سوءتفاهم نشود. اين به اصطلاح دينداری يا مذهبی بودن، به شدت سوءتفاهم برانگيز است زيرا "دين" در نظر قاطبه ی مردم اشاره به "فراطبيعت" دارد. کارل ساگان اين نکته را به خوبی بيان می کند: "... اگر معنای "خدا" اين باشد که يک دسته قوانين فيزيکی بر جهان حاکم است، پس مسلماً خدا وجود دارد. اما چنين خدايی از نظر عاطفی راضی کننده نيست ... دعا کردن به درگاه قانون گرانش چندان کار معقولی نيست."

جالب اينکه عاليجناب دکتر فولتون جی. شين، استاد دانشگاه کاتوليک آمريکا، اين نکته ی مورد نظر ساگان را پيشگويی کرده بود. او در دهه ی 40 در بخشی از حمله ی تند و تيزش به انشتين به خاطر انکار خدای شخص وار، به نحوی طعنه آميز می پرسد که آيا کسی حاضر است زندگی خود را وقف کهکشان راه شيری کند؟ ظاهراً او می انديشيده که ايرادی به انشتين گرفته است، و نه به خود، چون می افزايد: " اين دين کيهانی cosmic religion تنها يک عيب دارد یک "s"

اضافه دارد. 27

البته باورهای انشتينی اصلاً خنده دار نيست. با اين حال من آرزو دارم که فيزيکدان ها از کاربرد واژه ی خدا به اين معنای خاص استعاری پرهيز کنند. خدای استعاری يا وحدت وجودیِ فيزيکدانان با خدای مداخله جو، معجزه پرداز، فکرخوان، سزا دهنده ی گناهان، و اجابت کننده ی دعا که منظور انجيل، کشيشان و ملّاها و خاخام ها و زبان متعارفی است از زمين تا آسمان فرق دارد. خلط عمدی اين دو مفهوم، به نظر من، مصداق بارز خيانت روشنفکری است.

-------------------------------------------------------------

ديکشنری همراه مايکروسافت وُرد، واژه ی delusion (پندار) را چنين تعريف می کند: حفظ يک باور کاذب ماندگار به رغم وجود شواهد قوی خلاف آن باور، به ويژه به عنوان نشانگان يک ناهنجاری روانی".

19 . patheistic

Daniel Dennett .20 فيلسوف معاصر آمريکايی که آثار مهمی در فلسفه ی ذهن دارد. م

21 .personal God

22 . Max Jammer

24 . pantheist

25 . deist

26 . The Mind of God, Paul Davies

27. مقصود اين طعنه آن است که اين دين خنده آور (comic) است و نه کیهانی (cosmic). م

 

 

منبع: کتاب پندار خدا از داوکینز

یک لینک منبع معتبر بزار ، اینطور نیست که یکی بیاد یک سری ادعا کنه و من هم همه رو باور کنم ، باید به یک منبع معتبر لینک بشه! انگلیسی هم باشه!

:w02:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...