رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده . توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره

 

وقتی به دنیا میام، سیاهم،

وقتی بزرگ میشم، سیاهم

وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم

وقتی می ترسم، سیاهم

وقتی مریض میشم، سیاهم

وقتی می میرم،

هنوزم سیاهم

و تو،آدم سفید

وقتی به دنیا میای، صورتی ای

وقتی بزرگ میشی، سفیدی

وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی

وقتی سردت میشه، آبی ای

وقتی می ترسی، زردی

وقتی مریض میشی، سبزی

و وقتی می میری،

خاکستری ای

و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

لینک به دیدگاه
این شعر کاندیدای شعر برگزیده سال 2005 شده . توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره

 

وقتی به دنیا میام، سیاهم،

وقتی بزرگ میشم، سیاهم

وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم

وقتی می ترسم، سیاهم

وقتی مریض میشم، سیاهم

وقتی می میرم،

هنوزم سیاهم

و تو،آدم سفید

وقتی به دنیا میای، صورتی ای

وقتی بزرگ میشی، سفیدی

وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی

وقتی سردت میشه، آبی ای

وقتی می ترسی، زردی

وقتی مریض میشی، سبزی

و وقتی می میری،

خاکستری ای

و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

خداییش قشنگ گفته

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

 

 

توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره.

 

 

 

*****************

 

 

 

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم

 

وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم

 

وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم

 

و تو، آدم سفید

 

وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی

 

وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای

 

وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی

 

و وقتی می میری، خاکستری ای

 

و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

لینک به دیدگاه
آخي...راس ميگه ها!

ولي من تاحالا آبي و سبز نشدم :ws3:

مطمئا هستی ؟؟؟؟؟؟؟؟اگر خیلی سردت بشه یا حالت بریزه بهم ممکنه آبی و سبزم بشی:ws3:

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟ زیرا سال‌های جنگ بود...

 

امسال فریده حسن‌زاده برای شعر «در جواب دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟» سروده شده به زبان انگلیسی به عنوان نامزد دریافت جایزه ادبی پوشکارت معرفی شد. نامزدهای جایزه ادبی پوشکارت که هر ساله به بهترین شعر، داستان و نقد ادبی نشریات ادبی مستقل تعلق می‌گیرد، توسط سردبیران جراید و از میان کسانی انتخاب می‌شوند که به عنوان poet The Feature انتخاب و معرفی شده باشند.

از برندگان این جایزه ادبی معتبر در دهه‌های گذشته می‌توان به نام‌هایی چون ریموند کارور و تیم ا ُبرین اشاره کرد.

 

78888xg71fnybm2.jpg

 

 

در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟

زیرا سال‌های جنگ بود

و من نیازمند ِ عشق بودم

برای چشیدن ِطعم آرامش.

 

زیرا بالای سی سال داشتم

و می ترسیدم از پژمردن

پیش از شکفتن و غنچه دادن.

 

زیرا طلاق واژه ای ست

تنها برای مرد و زن

نه برای مادر و فرزند.

زیرا تو هرگز نمی‌توانی بگویی:

مادر ِ سابق ِ من

حتی وقتی جنازه‌ام را تشییع می کنی.

و هیج چیز، هیچ چیز در این دنیا نمی تواند

میان ِ مادر و فرزند جدایی افکند

نفرت یا مرگ حتی.

 

و تو بیزاری از من

زیرا تو را به دنیا آورد ه ام

تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن

و هرگز مرا نخواهی بخشید

تا زمانی که خود فرزندی به دنیا آوری

ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ

رویاهاو آرزوهای دور و درازت

 

 

 

 

 

 

 

 

لینک به دیدگاه

در این تاپیک نگاهی به شخصیت چند تن از نویسندگانی که نوبل ادبی رو گرفتند می اندازیم...

مطالبی که ذکر می شه از چند سایت مختلف و اعم از سیب گاز زده گرفته شده...

 

در قدم اول می رویم به تاریخ 19 مهر 1386 و نوبل ادبیات سال 2007

 

 

9nboyvyoqwsu4k58drjd.jpg

 

فعل نوشته ها برای همان تاریخ است،برای حفظ حال و هوای نوشته ها به همان صورت نقل می شود:

 

بر اساس اعلام موسسه‌ی نوبل، جایزه‌ی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۷ به «دوریس لسینگ» نویسنده‌ی انگلیسی اهدا می‌شود. این خبر دقایقی پیش در ساعت دو و نیم عصر به وقت تهران، پنج‌شنبه ۱۹ مهر ماه توسط

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
اعلام شد و بسیاری از منتقدان ادبی جهان را شگفت زده کرد، چرا که احتمال رسیدن جایزه به «هاروکی موراکامی» و‌ «فیلیپ راث» بیشتر از «لسینگ» بوده است.

 

با این همه، «دوریس لسینگ» که به قول «لوموند» نام‌اش بیش از صد سال در لیست نهایی نوبل قرار داشت، موفق شد به خاطر سال‌ها تلاش در عرصه‌ی ادبیات و به خصوص ادبیات زنان و مبارزه برای تحقق حقوق زنان این جایزه را از آن خود کند.

 

ساعت سه عصر به وقت تهران برای گفت‌وگو با «لسینگ» اقدام کردم و به همین منظور با «لیزا تامسون» از دوستان صمیمی «لسینگ» و مدیربرنامه‌اش تماس گرفتم. «لیزا» گفت: «تا الان که موفق نشدم به دوریس خبر بدهم چون برای خرید بیرون از خانه رفته و هنوز خبر ندارد که نوبل را برده.» وی اطمینان داد که «لسینگ» از دریافت این جایزه بسیار خوشحال خواهد شد و از این که در ایران به دنیا آمده نیز سرافراز است. «لیزا» تلاش‌اش را خواهد کرد تا پایان روز «دوریس لسینگ» را برای اولین گفت‌وگو با ایران متقاعد کند. ساعت هفت عصر برای بار دوم با «لیزا تامسون» از موسسه‌ی «جاناتان کلوز» تماس گرفتم. این بار گفت که با «لسینگ» حرف زده است. «دوریس لسینگ» این گونه اظهار نظر کرده: «جایزه نوبل معتبرترین و مسحورکننده ترین جایزه است و من بی‌شک مسرورم.»

لینک به دیدگاه

لسینگ ۲۲ اکتبر سال ۱۹۱۹ در کرمانشاه ایران به دنیا آمده و سال ۱۹۲۵ همراه خانواده‌اش به زیمباوه مهاجرت کرده است. وی که به اجبار به مدرسه‌ای کاتولیک رفته بود، در سن پانزده سالگی مدرسه را نیمه رها و از آن به بعد خودآموزی کرد. اولین رمانش در سال ۱۹۴۹ به نام «چمن آواز می‌خواند» در لندن منتشر شد و بعد به اروپا رفت و ساکن انگلستان شد. «دوریس لسینگ» در سال ۲۰۰۱ جایزه‌ی پرنس استریاس اسپانیا را بخاطر دفاع از آزادی و جهان سوم از آن خود کرد، جایزه‌ای که تا به حال به نویسندگان مطرحی همچون گابریل گارسیا مارکز، ماریو بارگاس یوسا و پل آستر اهدا شده است.

 

وی همچنین بخاطر نوشتن کتاب «زیر پوست من» جایزه‌ی «یادمان تیت بلک» را برده و یک بار هم جایزه‌ی ادبیات بریتانیای «دیوید کوهن» را از آن خود کرده است. نام «دوریس لسینگ» امسال نیز در کنار نام نویسندگانی همچون «کارلوس فوئنتس» و «چینوئا آچه‌به» در لیست نهایی جایزه‌ی بوکر قرار داشت، اما این جایزه در نهایت به «آچه‌به» پدر ادبیات مدرن آفریقا رسید. لسینگ به گفته‌ی «لوموند» سال‌ها در لیست نهایی جایزه‌ی نوبل ادبیات بوده است.

 

زندگی داستانی «دوریس لسینگ» را می‌توان به سه بخش عمده تقسیم کرد. بخش اول آن بین سال‌های ۱۹۴۴ تا ۱۹۵۶ است، یعنی زمانی که «لسینگ» همچون بسیاری از نویسندگان دیگر جهان، درگیر کمونیسم شده بود و با تاثیر از نظریات کمونیستی داستان می‌نوشته است. تب کمونیستم در این برهه‌ی زمانی نویسندگان بیشماری را در جهان گریبان‌گیر خود کرد و کمتر نویسنده‌ی مهمی را می‌توان پیدا کرد که در این بازه‌ی زمانی مستقل عمل کرده باشد. دومین بخش زندگی داستانی «لسینگ» به سال‌های ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۹ بر می‌گردد. در این دوره‌ به موضوعات روانشناختی علاقه‌مند شد و انعکاس دغدغه‌های اجتماعی در آثارش به خوبی دیده می‌شود و پس از این دوره بخش سوم زندگی داستانی او شروع می‌شود، بخشی که بیشتر به جهان‌بینی صوفیست‌ها روی آورد و در عین حال به داستان‌های علمی و تخیلی هم علاقه‌مند شد.

لینک به دیدگاه

بخش زیادی از زندگی «دوریس لسینگ» به فعالیت در حوزه‌های فمینیستی مربوط می‌شود. «لسینگ» به اعتقاد بسیاری مهم‌ترین چهره‌ی ادبی فمینیستی بین نویسندگان معاصر است. کتاب «دفترچه‌ی طلایی» وی یکی از متون کلاسیک مکتب فمینیسم به حساب می‌آید. با این همه، «دوریس لسینگ» خود از اینکه نویسنده‌ی فمینیست به حساب بیاید، بیزار است و در همین رابطه در سال ۱۹۸۲ به «نیویورک تایمز» می‌گوید: «فمینیست‌ها از من می‌خواهند که مثل شاهد برایشان عمل کنم. آن‌ها انتظار دارند که من بیایم و بگویم، خواهرانم ، من در این ستیز شانه به شانه‌ی شما تا به سوی فجر پیروزی ایستاده‌ام، تا جایی که این مردهای حیوان صفت نباشند. آیا واقعا آن‌ها انتظار چنین عبارت‌های عوام‌فریبانه‌ای دارند؟ من با کمال تاسف باید بگویم که بله همین طور است.» «دوریس لسینگ» خواسته با ناخواسته به‌عنوان یکی از پیشروان نهضت فمینیسم در ادبیات معاصر شناخته می‌شود و همین امر نام‌اش را سال‌های متمادی در لیست نامزدان جایزه‌ی نوبل ادبیات قرار داده است.

 

«لوموند» در ابتدای گفت‌وگویی که این هفته با «لسینگ» انجام داده می‌نویسد: «لسینگ همیشه نگاه تیز و روشنی دارد، نگاهی که این توانایی را دارد تا در یک ثانیه کنایه‌آمیز و سرد بشود… چند سانتیمتری کوتاه قد شده اما دوریس لسینگ‌ای که سه هفته‌ی دیگر در ۲۲ اکتبر هشتاد و هشت ساله می‌شود، هیچ گاه پیر نشده و از هستی هم نمی‌ترسد. روحیه‌ی مبارزه‌جویانه‌اش هم هنوز سالم و سر حال است.» لوموند در ادامه به پنجاه عنوان کتابی اشاره می‌کند که لسینگ در طول این سالیان نوشته است و به این موضوع اشاره می‌کند که نام لسینگ سال‌ها در لیست نهایی نوبل ادبیات بوده است اما از آن جا که این جایزه کمی هم سیاسی عمل می‌کند، لسینگ تا به حال موفق نشده این جایزه را از آن خود کند. به اعتقاد لوموند لسینگ سیاست را با نگاهی طعنه‌آمیز می‌نگرد و آن را مسخره می‌کند.

 

وی در این مصاحبه از تونی بلر به عنوان یک کوتوله نام می‌برد و درباره‌ی رئیس جمهور جدید فرانسه می‌گوید:«نمی‌دانم. اما شاید او هم کوتوله باشد.» لسینگ درباره‌ی بازه‌ی خاصی از زندگی‌ خود به لوموند می‌گوید: «نمی‌توانم از سال‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ حرف بزنم، آدم‌هایی که من آن موقع می‌دیدم، همه هم‌عصران من هستند و هیچ وقت جرات نکردم آن‌ها را وارد داستان‌هایم کنم. من سال‌های شصت را در کتاب‌هایم نیاورده‌ام.» لسینگ همچنین نظرش را درباره‌ی کتاب‌های بیوگرافی به لوموند اینطور بیان می‌کند: «زندگی واقعی یک نویسنده نمی‌تواند توسط یک نویسنده‌ی دیگر فهمیده شود.»

 

«دوریس لسینگ» از نویسندگانی‌است که سال‌ها پیش آثارش در فرانسه مورد استقبال قرار گرفته است. «دفترچه‌ی طلایی» از معروف‌ترین کتاب‌های «لسینگ» است که سال ۱۹۷۶ به فرانسه ترجمه شده و مورد استقبال قرار گرفته است. نه سال پس از انتشار این کتاب در فرانسه و همچنین ترجمه‌ی دیگر آثارش به فرانسه ماهنامه‌ی «مگزین لیته‌رر» در سال ۱۹۸۵ به سراغ او رفت و مصاحبه‌ی مفصلی با وی انجام داد. «مگزین لیته‌رر» این گفت‌وگو را برای دومین بار دسامبر سال گذشته در ویژ‌ه‌نامه‌ی چهل‌سال ادبیات به مناسبت چهلمین سال انتشار مجله برای بار دوم منتشر کرد. «دوریس لسینگ» در این گفت‌وگو به «مگزین لیته‌رر» می‌گوید: «وقتی دفترچه‌ی قرمز را می‌نوشتم چهل سالم بود. دوره‌ای که افسردگی سیاسی حاکم بود و من هم دور و اطرافم هر کسی را می‌دیدم از این جریان متاثر بود. بعد من همه‌اش به این بیماری عمومی فکر می‌کردم و فهمیدم که دلیلش این است که ما زندگی‌مان را می‌گذاریم یک طرف و ذهنیت سیاسی‌مان را هم می‌گذاریم طرف دیگر.»

 

 

90a2alqy1nguoewduklp.jpg

 

 

دوریس لسینگ درباره‌ی نویسندگی به «مگزین لیته‌رر» می‌گوید: «پروست را در نظر بگیرید که یکی از نویسندگان محبوب من است، او سیمای خسته‌ی جامعه‌ی خودش را به تصویر کشید و این را توسط شخصیت‌ها و توجه به یک طبقه اجتماعی انجام داد. او نشان داد که یک طبقه اجتماعی چگونه می‌تواند گرفتار اشرافیت و تبعاتش بشود. همین ماجرا در بودنبروک‌های توماس مان هم اتفاق می‌افتد. یا همان چیزی که در ادبیات روس قبل از شوروی، و بدون در نظر گرفتن چخوف، یعنی تولستوی، داستایوفسکی و تورگنیوف هم اتفاق می‌افتد.»

 

 

 

 

در نوبت بعد در مورد ژیل لوروی و گرفتن جایزه‌ی گنکور مطالبی را مرور می کنیم.:icon_gol:

 

لینک به دیدگاه

arjb30qjdsd5bq4a511w.jpg

 

«ژیل لوروی» در کمال ناباوری جایزه‌ی «گنکور» سال ۲۰۰۷ فرانسه را از آن خود کرد. آکادمی «گنکور» فرانسه این جایزه‌ را به خاطر رمان «آواز آلاباما» به این نویسنده‌ی فرانسوی اهدا کرد تا نام وی در کنار نویسندگان مهمی همچون «مارسل پروست»، «سیمون دو بوار»، «رومن گاری» و «مارگارت دوراس» در لیست برندگان معتبرترین جایزه‌ی ادبی فرانسه قرار بگیرد.

 

همزمان با اهدای «گنکور»، برنده‌ی بهترین رمان جایزه‌ی «رونودو» فرانسه نیز اعلام شد. «رونودو» که پس از «گنکور» عنوان مهم‌ترین جایزه‌ی ادبی فرانسه را نزد منتقدان ادبی این کشور دارد، جایزه‌ی خود را به کتاب «مصیبت‌های مدرسه» نوشته‌ی «دانیل پناک» نویسنده‌ی شصت و سه‌ ساله‌ی فرانسوی اهدا کرد.

 

«ژیل لوروی» که پس از اعلام این خبر شگفت‌زده شده بود، به آژانس خبری فرانسه گفت: «انتظارش را نداشتم.»

 

«آواز آلاباما» دوازدهمین رمان «لوروی» است که چند ماه پیش در فرانسه منتشر شد و کتابی‌است درباره‌ی زندگی پر جار و جنجال «اسکات فیتزجرالد» و همسرش «زلدا». این کتاب از زبان «زلدا» نوشته شده و نویسنده خود را به جای او گذاشته است. «لوروی» در همین رابطه می‌گوید: «این جایزه برای زلدا هم هست. اویی که تمام زندگی‌اش را فدا کرد و استعدادش هیچ گاه کشف نشد.»

 

«آواز آلاباما» که نگاه متفاوتی به زندگی این زوج پر سر و صدای آمریکایی دارد از همان روزهای اول انتشارش، با استقبال خوبی در رسانه‌های ادبی فرانسه روبرو شد. «لوفیگارو» پس از انتشار کتاب در مقاله‌ای با عنوان «زیر پوست زلدا» رمان «آواز آلاباما» را «رمانی خلاق» توصیف کرد و درباره‌‌اش نوشت: «ژیل لوروی در نوشتن این کتاب خودش را جای زلدا گذاشته و به همین خاطر کتاب قوی‌تر و بهتر از یک زندگی‌نامه‌ی صرف از کار در آمده است.»

 

رابطه‌ی اسکات فیتزجرالد و همسرش زلدا از پرجنجال‌ترین روابط زناشویی نویسندگان آمریکایی است. «ژیل لوروی» معتقد است که «زلدا» در نویسنده شدن «فیتزجرالد» نقش به سزایی داشته و فداکاری کرده است اما باور اغلب منتقدان ادبی تحت تاثیر حرف‌هایی که «ارنست همینگوی» درباره‌ی این زوج آمریکایی زده، این چنین نیست. اسکات اولین بار زلدا را در مونت‌گومری آلاباما دید و عاشقش شد. سپس مانند بسیاری از نویسندگان آمریکایی که از پس هزینه‌های سنگین آمریکای پس از جنگ جهانی بر نمی‌آمدند، به فرانسه رفتند و در پاریس ساکن شدند.

 

در همین ایام و در سال ۱۹۲۵ بود که اسکات فیتزجرالد شاهکار «گتسبی بزرگ» را منتشر کرد. «ارنست همینگوی» که در آن ایام از دوستان نزدیک «اسکات فیتزجرالد» بوده، بارها و به خصوص در کتاب «پاریس، جشن بیکران» زلدا را متهم کرده است که جلوی پیشرفت ادبی «فیتزجرالد» را گرفته و با حسادت‌هایش مانع پیشرفت ادبی او شده است. «ژیل لوروی» که به همین خاطر تصور نمی‌کرد کتاب‌اش با استقبال خوبی روبرو شود، از دریافت مهم‌ترین جایزه‌ی سال فرانسه شگفت‌زده شده بود.

 

 

 

در نوبت بعد در مورد رز تریمین برنده‌ی جایزه‌ی اورنج سال ۲۰۰۸ مطالبی را مرور می کنیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

q0i1vqb5wac12cs5afc0.jpg

 

«رز تریمین» نویسنده‌ی شصت‌وپنج ساله‌ی انگلیسی رمان «راه خانه» برنده‌ی جایزه‌ی سی‌هزار پوندی «اورنج» سال ۲۰۰۸ شد. «اورنج» که از معتبرترین جوایز ادبی بریتانیا است، هر ساله به رمان‌نویس زنی اهدا می‌شود که رمانش را به انگلیسی نوشته و آن را برای اولین بار در بریتانیا منتشر کرده باشد.

 

«راه خانه» داستان زندگی مردی به نام «لو» است که به لندن مهاجرت کرده و با سختی‌های زندگی در گران‌ترین شهر جهان روبرور است. «کریستی لنگ» رئیس هیئت داوران جایزه‌ی «اورنج» درباره‌ی این کتاب خانم «تریمین» می‌گوید: «همه‌ی ما داوران تحت تاثیر شخصیت اصلی رمان و هم‌صدایی نویسنده‌ی رمان با او قرار گرفته‌ایم. شخصیت‌های رمان پرداخت خوبی داشته‌اند.» «رز تریمین» با وجودی که تا به حال همچنین دو بار در داوری جایزه‌ی معتبر «بوکر» شرکت کرده، اما هیچ وقت این جایزه را از آن خود نکرده است.

 

روزنامه‌ی «گاردین» درباره‌ی «راه خانه‌»ی تریمین می‌‌نویسد: «راه خانه داستان زندگی «لو»، مهاجری از اروپای شرقی است که تلاش می‌کند خودش را در بریتانیا جا بیندازد. در خیابان‌های زمخت لندن می‌خوابد، در آشپزخانه‌ی رستورانی به سبک رستوران‌های «گوردون رامسی» کار می‌‌کند و در این بین چند باری هم عاشق می‌شود.» رئیس هیئت داوران «اورنج» همچنین درباره‌ی این کتاب می‌گوید: «در سال‌های اخیر مهاجرت اروپای شرقی‌ها به کشور ما مسئله‌ی مهمی شده و آن‌قدرها که باید و شاید نویسنده‌هایمان درباره‌اش کتاب ننوشته‌اند.

 

این کتاب طرز فکر زمان ما را در خود دارد و همه‌ی ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد.» در میان نامزدان جایزه‌ی «اورنج» دو کانادایی، یک آمریکایی، سه بریتانیایی دیده می‌شدند. با وجودی که «اورنج» جایزه‌ای جهانی است اما از سال تاسیس آن در ۱۹۶۶ تا به حال اغلب برندگان آن انگلیسی بوده‌اند. «چیماماندا نگزی آدیچی» نویسنده‌ی سی‌ساله‌ی نیجریه‌ای نیز برنده‌ی سال گذشته‌ی «اورنج» بود که این جایزه را برای رمان «نیمی از خورشید زرد» از آن خود کرد.

اتاق کار «رز تریمین»

 

bimvo81id0nz1vvok978.jpg

 

 

در نوبت بعد در مورد راوی هیج، نویسنده لبنانی برنده‌ی گران‌ترین جایز‌ه‌ی کتاب جهان مطالبی را مرور می کنیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

o2hn4cffvyz5y1lcbmkl.jpg

«راوی هیج» نویسنده‌ی چهل و چهار ساله‌ی لبنانی برنده‌ی «جایزه‌ی ادبی ایمپک دوبلین» شده است. این جایزه‌ی صد هزار پوندیگران‌ترین جایزه‌ی کتاب در سراسر جهان است و «راوی هیج» که زبان انگلیسی زبان سوم اوست، موفق شد در رقابت با «فیلیپ راث»، «توماس پینچون» و «مارگارت آتوود» در آن سال این جایزه را از آن خود کند.

 

«هیج» تازه شروع به نویسندگی کرده و این جایزه به خاطر رمان «بازی دو نیرو» به او تعلق گرفته است. این کتاب جنگ داخلی لبنان در سال‌های ۱۹۸۰ را نشان می‌دهد و عنوان کتاب اشاره به بازی‌ قماری دارد که در یکی از درام‌‌های مشهور ویتنام به کار رفته است.«گاردین» درباره‌ی «هیج» می‌نویسد: «هیج ابتدا کارش را با عکس‌برداری شروع کرده و در سن چهل‌وچهار سالگی نویسندگی را شروع کرده است.» وی در همین رابطه به «گاردین» گفته است: «انگار کسی همه‌اش به من می‌گفت که باید بنویسی و آن‌قدر تکرارش کرد که بالاخره رمان نوشتم.»

 

«راوی هیج» متولد بیروت است و در لبنان و قبرس بزرگ شده. در سال ۱۹۸۲ به «نیویورک» مهاجرت کرده و در رشته‌ی عکس‌برداری تحصیل کرده است. وی سپس در سال ۱۹۹۱ ساکن «مونترال» کانادا شده و در کالج «داوسون» هنر خوانده است. «هیج» در این مدت، چند وقتی را در موزه‌‌های کانادایی کار کرده است. «گاردین» همچنین در ادامه توضیح می‌دهد که این رمان براساس تجربیات شخصی نویسنده در بیروت نوشته شده است. عربی زبان مادری‌ «هیج» است و فرانسوی زبان دوم و انگلیسی زبان سوم اوست.

 

«هیج» وقتی هجده سالش بوده، تازه شروع به یادگیری زبان انگلیسی کرده و زندگی در نیویورک و کانادا او را در یادگیری بیش از پیش انگلیسی کمک کرده است. «هیج» در این باره که چرا به انگیسی رمان نوشته می‌گوید: «از بس که به انگیسی داستان خواندم و خب، بعد از مدتی احساس کردم که من هم رمانم را باید به انگلیسی بنویسم.» «جایزه‌ی ایمپک دوبلین»، جایزه‌‌ای بین‌المللی است و هر کتابی که از هر زبانی به انگلیسی ترجمه شده یا به انگلیسی نوشته شده باشد، در این جایزه‌ی‌ شرکت داده می‌شود و در نهایت نیز برنده‌ی این جایزه توسط هیئت داورانی متشکل از نقاط مختلف جهان انتخاب می‌شود.

 

 

در نوبت بعد در مورد جایزه‌ی ‌‌«پرنس استریاس» و برندگان آن مارگارت آتوود و تزوتان تودوروف مطالبی را مرور می کنیمicon_gol.gif

 

لینک به دیدگاه

g5dthxdl918wa7jbvg8.jpg

 

«مارگارت آتوود» نویسنده‌ی نام‌آشنای کانادایی برنده‌ی بخش ادبی جایزه‌ی پنجاه هزار یورویی «پرنس استریاس» اسپانیا شد. «آتوود» در حالی این جایزه را از آن خود کرد که به گمان منتقدان ادبی دنیا «هاروکی موراکامی» ژاپنی شانس بیشتری برای دریافت این جایزه داشت. هیئت داوران این جایزه با اعلام این خبر در روز چهارشنبه، «آتوود» را شایسته‌ی تقدیر برای «یک عمر تلاش بی‌نظیر ادبی» دانستند و او را نویسنده‌ای معرفی کردند که سال‌ها در راستانی «دفاع از حقوق زنان» تلاش و با «بی‌عدالتی‌های اجتماعی» مبارزه کرده است.

 

در این حین، «تزوتان تودوروف» فرانسوی بلغاری تبار نیز برنده‌ی بخش علوم اجتماعی جایزه‌ی «پرنس استریاس» سال ۲۰۰۸ شد. هیئت داوران این جایزه «تودوروف» را «روح اتحاد اروپا» معرفی کردند. موسسه‌ی «پرنس استریاس» همچنین این جایزه را بخاطر «دفاع از آرمان‌های آزادی‌، برابری و عادالت‌‌‌خواهانه» به «تودوروف» اختصاص دادند. هر دوی این جوایز در ماه اکتبر سال ۲۰۰۸ میلادی توسط پادشاه اسپانیا به این دو نویسنده اهدا خواهد شد.

 

«مارگارت آتوود» پیش از این جوایز «بوکر» سال ۲۰۰۰ و جایزه‌ی ادبی «آرتور سی.کلارک» را از آن خود کرده بود و جدای نویسندگی و روزنامه‌‌نگاری سال‌ها فعالیت‌ها فمینیستی داشته است. «آتوود» در اُتاوای کانادا بدنیا آمده و سالیان کودکی را در کبک گذرانده است. وی از شش سالگی به نویسندگی علاقه نشان داد و در نهایت نیز در دانشگاه تورنتو هنر خواند. از «مارگارت آتوود» تا به حال رمان‌های چون «قصه کُلفَت» و «اوریکس و کریک» ترجمه‌ی سهیل سمی، «عروس فریبکار» و «آدمکش کور» ترجمه‌ی شهین آسایش و «گریس دیگر» ترجمه‌ی جلال بایرام به فارسی منتشر شده‌‌اند.

 

«تزوتان تودوروف» فیلسوف فرانسوی نیز سال گذشته به دعوت بخش فرهنگی سفارت فرانسه به تهران آمد و درباره‌ی «چرایی ادبیات» و «حافظه‌ی شر و وسوسه‌ی خیر» در خانه‌ی هنرمندان ایران سخنرانی کرد. وی از زبان‌شناسان بزرگ فرانسه است و فعالیت ادبی خود را با ترجمه‌ی آثار فرمالیست‌های روس به فرانسه شروع کرد. «تودوروف» همچنین سال‌ها همکار «رولان بارت» و «ژولیا کریستوا» در مجله‌ی ادبی «تل کل» بوده و در شبه انقلاب فرهنگی سالیان شصت و هفتاد فرانسه نقش داشته است. «تودوروف» تا به امروز بیش از بیست و پنج جلد کتاب منتشر کرده است که آخرین آن‌ها «شگفتی‌های استبداد» سال ۲۰۰۶ و «ادبیات در معرض خطر» در سال ۲۰۰۷ منتشر شده است. «منطق گفت و گویی میخائیل باختین» ترجمه‌ی «داریوش کریمی»، «بوطیقای ساختگرا» ترجمه‌ی «محمد نبوی»، «نظریه‌ی ادبیات: متن‌هایی از فرمالیست‌های روس» ترجمه‌ی «عاطفه طاهایی» و «باغ ناتمام: میراث اومانیسم» ترجمه‌ی «علی ملائکه» از کتاب‌های «تودوروف» به فارسی هستند.

لینک به دیدگاه

27dmf3m7xmp3bn8med4.jpg

 

«ژان ماری گوستاو لوکلزیو»برنده‌ی جایزه‌ی ده میلیون کرونی نوبل ادبیات سال ۲۰۰۸ شد. با اتخاذ این تصمیم از سوی آکادمی سوئدی نوبل، نوبل ادبیات پس از بیست و دو سال به یک فرانسوی اهدا می‌شود. آکادمی نوبل با اعلام این خبر «لوکلزیو» را «نویسنده‌ی سبک‌های جدید، ماجراجویی‌های شاعرانه، اشتیاق‌ و کشش جسمانی و کاشف بشریت در وانفسای تمدن حکم‌فرما» توصیف کرد.

 

لوکلزیوی هفتاد و دو ساله، ۱۳ آوریل سال ۱۹۴۰ در نیس فرانسه بدنیا آمده و تا به امروز(آخرین تاریخ سال 2008) بیش از چهل کتاب نوشته است. پدرش جراحی انگلیسی بود و مادرش از نسلی از انگلیسی‌ها بود که در قرن هجدهم به «ایل موریس» مهاجرت کردند. در هشت سالگی به همراه خانواده به کشور «نیجریه» رفت. پدرش در این کشور پزشک جنگ جهانی دوم بود. لوکلزیو از کودکی به همراه زبان مادری‌اش فرانسوی، انگلیسی را نیز فراگرفت. وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشگاه «بریستول» رفت و در سال‌های ۱۹۵۸ و ۱۹۵۹ در این دانشگاه زبان و ادبیات انگلیسی خواند و در «موسسه آموزش ادبیات» شهر نیس فرانسه تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی به پایان رساند.

 

وی سپس در دانشگاه «اکس‌آن‌پروانس» فرانسه در سال ۱۹۶۴ کارشناسی ارشد گرفت. «لوکلزیو» خدمت سربازی خود را در سال ۱۹۶۷ در کشور «تایلند» گذراند اما بخاطر انتقاد‌های شدیدش از وضعیت اجتماعی این کشور به مکزیک فرستاده شد. وی سال‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ زندگی خود را در پاناما بود و سپس به ادامه تحصیل روی آورد و موضوع پروژه‌ی دکترای خود را «بررسی تاریخ معاصر کشور مکزیک» انتخاب و آن را در دانشگاه «پرپینیان» در سال ۱۹۸۳ ارائه کرد. لوکلزیو پس از فارغ‌التحصیلی در دانشگاه‌های بانگوک، مکزیکو سیتی، بوستون و آلبوکرک آمریکا درس داد.

9ab7qvzviaycbs31bup0.jpg

 

هر چند «لوکلزیو» نویسندگی را از سن هفت، هشت سالگی شروع کرده بود اما اولین رمانش را به نام «محاکمه شفاهی» در سال ۱۹۶۳ منتشر کرد که برنده‌ی جایزه «رنودو» فرانسه شد. رمان «بیابان» که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، یکی از مهم‌ترین آثار ادبی این نویسنده فرانسوی به حساب می‌آید. آکادمی نوبل رمان «بیابان» را «تصویر شگفت‌انگیز فرهنگ گمشده بیابان آفریقای شمالی» توصیف کرد. لوکلزیو به‌جز نویسندگی به مقاله‌نویسی، داستان‌ کوتاه‌نویسی و ترجمه متون ادبی نیز علاقه‌مند بوده و هست و کتاب‌های زیادی نیز در این حوزه‌ها منتشر کرده.

 

لوکلزیو ابتدا تحت تاثیر نویسندگان هم‌عصرش همچون ژرژ پرک و میشل بوتور بوده و از اندیشه‌های میشل فوکو و ژیل دولوز هم تاثیر گرفته است. با این حال، در انتهای سالیان هفتاد سبک ادبی‌اش را تغییر داد و به داستان‌هایی با روایت ساده روی آورد. ژان ماری گوستاو لوکلزیو در سال ۱۹۹۴ به‌عنوان بزرگترین نویسنده‌ی زنده‌ی فرانسه معرفی شد.

 

«انقلاب‌ها»، «قرنطینه»، «کاشف طلا»، «جنگ» و «بیابان» از مهم‌ترین آثار این نویسنده پرآوازه‌ی فرانسوی هستند. «بالاسینه» از جدیدترین آثار لوکلزیو است که سال ۲۰۰۷ وارد بازار کتاب فرانسه و سپس جهان شد. آکادمی نوبل همچنین این کتاب را «مقاله‌ای عمیقا شخصی درباره تاریخ هنر فیلم‌سازی» توصیف کرد و لوکلزیو را به‌خاطر نوشتن آن ستود. این کتاب گذری‌است بر تاریخ سینما از موقع بوجود آمدن‌اش تا به امروز. به گفته ماهنامه ادبی «مگزین لیته‌رر» این کتاب که جنبه‌های خیالی هم دارد، در آنالیز تاریخ سینما موفق عمل کرده است. رمان «بیابان» و مجموعه داستان «موندو و داستان‌های دیگر» از موفق‌ترین آثار گوستاو لوکلزیو به حساب می‌آید که به فارسی نیز ترجمه شده است.

 

255qfjy7obm2dj4hrl.jpg

 

لینک به دیدگاه

61bao006l6m1cjpyfj8.jpg

 

«آراویند آدیگا» نویسنده سی‌وسه ساله‌ی هندی رمان «ببر سفید» جایزه پنجاه هزار پوندی بوکر سال ۲۰۰۸ را از آن خود کرد.

 

آدیگا در حالی این جایزه معتبر اروپایی را از آن خود کرد که تازه پا به عرصه نویسندگی گذاشته بود و «ببر سفید» نخستین رمانش به حساب می‌آید. آدیگا همچنین سومین نویسنده‌ی تاریخ بوکر است که به‌خاطر نخستین رمانش این جایزه معتبر را برده است. «مایکل پورتیلو» رئیس هیئت داوران بوکر با اعلام این خبر در مراسم یادشده، درباره «ببر سفید» گفت: «این رمان نیمه‌ی تاریک کشور هند را به تصویر کشیده است.» وی همچنین رمان «آدیگا» را با نمایشنامه «مکبث» مقایسه کرد و گفت: «در نمایشنامه شکسپیر آقا و خانم مکبث به‌خاطر جنایت‌اشان دیوانه می‌شوند اما در ببر سفید قهرمان داستان به این خاطر دیوانه می‌شود که برای ارتکاب جنایت‌اش دچار تردید شده است.»

 

«آراویند آدیگا» در این جایزه از پنج رقیب خود «سباستین بری»، «آمیتاو گوش»، «لیندا گرانت»، «فیلیپ هنشر» و «استیو تولتز» پیشی‌گرفت. به‌جز «آدیگا»، «آمیتاو گوش» دیگر نامزد لیست نهایی بوکر نیز نویسنده‌ای هندی است. «آراویند آدیگا» پس از اعلام برنده نهایی بوکر گفت: «این جایزه را به تمام مردم دهلی نو هدیه می‌کنم. سیصد سال پیش دهلی نو بهترین شهر جهان بود و امیدوارم به‌زودی دوباره شاهد همچین روزی باشیم.»

 

«آراویند آدیگا» ۲۳ اکتبر سال ۱۹۷۴ در «ماداراس» هند به‌دنیا آمده اما در کشور استرالیا بزرگ شده و در دانشگاه کلمبیا و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده است. وی نویسندگی را با روزنامه‌نگاری برای چندین و چند نشریه از جمله «تایم» شروع کرد. رمان «ببر سفید» داستان پسری به نام «بالرام هالوای» است که پدرش سال‌ها در کشور هند کالسکه‌کش بوده است. «بالرام» اما در زندگی خود تصمیم گرفت تا شغل پدر را ادامه ندهد و پیشرفت کند و چا‌ی‌فروش قهاری شود اما در این راه به دغل‌بازی و دروغ‌گویی می‌افتد و منافع خانواده‌اش را فدای منافع شخصی خود می‌کند. روزنامه گاردین در نقدی بر رمان «ببر سفید» نوشته است: «بالرام هالوای قهرمان ببر سفید اجازه نمی‌دهد که تحصیلات کم‌مایه‌اش او را از زندگی بازدارد. به همین‌خاطر برای آینده‌اش در هند تلاش می‌کند.» گاردین همچنین در ادامه نوشته است: «ببر سفید رمان ستایش‌برانگیزی است و تمثیل خوبی از زندگی در حال تغییر و تحول امروز هند است. این تغییرات به خوبی به چشم تعدادی از نویسندگان هندی ساکن خارج کشور از جمله آدیگا آمده است.»

 

به گفته «آمازون» فروش رمان «ببر سفید» به‌همراه پنج کتاب دیگر نامزد نهایی بوکر پس از اعلام خبر نامزدی‌اشان هفتصد برابر شده است. پنج نامزد بوکر هرچند جایزه نهایی را از آن خود نکرده‌اند اما هدیه‌ای بالغ بر ۲۵۰۰ پوند به آن‌ها اهدا خواهد شد. جایزه ادبی بوکر هر سالانه به نویسند‌ه‌ای اهدا می‌شود که رمانش را به زبان انگلیسی نوشته باشد. این جایزه در سال ۱۹۶۸ و توسط شرکت «بوکر مک‌کونل» تاسیس شده است. هیئت داوران بوکر از یک رمان‌نویس، دو ناشر، یک مدیربرنامه ادبی، یک نویسنده پرفروش، یک کتاب‌فروش و رئیس هیئت داوران تشکیل می‌شود. سال گذشته نیز بوکر به «آن انرایت» نویسنده چهل و شش ساله‌ی ایرلندی رمان «گردهمایی» اهدا شد.

 

در نوبت بعد در مورد مارک برسان و جایزه ی آکادمی فرانسه در سال 2008 مطالبی را مرور می کنیمicon_gol.gif

لینک به دیدگاه

oqrk8ax6kqetlksop2h.jpg

 

«مارک برسان» دیپلمات کهنه‌کار فرانسوی جایزه بهترین رمان «آکادمی فرانسه» سال ۲۰۰۸ را برای رمان «آخرین کنفرانس» از آن خود کرد تا با دریافت این جایزه آغازگر فصل جوایز ادبی کشور فرانسه باشد. جایزه بزرگ ادبی «آکادمی فرانسه» هر ساله در آخرین روزهای ماه اکتبر برگزار می‌شود و به فاصله یک هفته پس از آن معتبرترین جوایز ادبی فرانسه از جمله «گنکور»، «فمینا» و «مدیسی» نیز برندگان نهایی خود را اعلام خواهند کرد.

 

«مارک برسان» دیپلمات شصت و پنج ساله‌ی فرانسوی است که از سال ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۳ نیز سمت سفیر فرانسه در کشور سوئد را برعهده داشته است. وی همچنین در جوانی با برنامه‌های تلویزیونی همکاری کرده است و سال‌های ۱۹۷۰ نیز در استخدام شبکه پنجم تلویزیون فرانسه بوده است. «مارک برسان» تا به حال(2007) شش رمان نوشته و نام اصلی‌اش «پاتریک ایمهاس» است.

 

وی در سال ۱۹۹۳ جایزه ادبی «ژان گیونو» فرانسه را برای رمان «سالروز» از آن خود کرد و از آن پس مورد توجه رسانه‌های ادبی فرانسه قرار گرفت. «قرن بی‌تاریخ» و «در پنجم» نیز از دیگر رمان‌های موفق وی است که با فروش خوبی در کتابفروشی‌های فرانسه روبرو بوده است. رمان «آخرین کنفرانس» که جایزه هفت هزار و پانصد یورویی «آکادمی فرانسه» را نصیب این نویسنده فرانسوی کرده، درباره سقوط دیوار برلین است و در اکتبر سال ۱۹۸۹ و دقیقا یک ماه پیش از سقوط دیوار برلین روایت می‌شود. «برسان» تلاش‌های بین‌المللی را برای سقوط این دیوار به‌واسطه حرفه‌ی دیپلماتیک‌اش از نزدیک رؤیت کرده و به خوبی توانسته به‌عنوان یک نویسنده – دیپلمات از پس توصیف روزهای پایانی دیوار برلین برآید. سال گذشته نیز «وسیلیس الکساکیس» نویسنده شصت و چهار ساله‌ی یونانی – فرانسوی این جایزه را برای رمان «پس از عیسی مسیح» از آن خود کرده بود.

 

جایزه «آکادمی فرانسه» از سال ۱۹۱۸ فعالیت خود را شروع کرده است و به خاطر قدمتش، بین منتقدان و رسانه‌های ادبی فرانسه از مقبولیت خاصی برخوردار است. «آنتوان دو سنت اگزوپری» و «پاتریک مودیانو» از دیگر نویسندگان لیست بلند و بالای برندگان جایزه ادبی «آکادمی فرانسه» هستند.

 

 

در نوبت بعد در مورد ژان لویی فورنیه و جایزه ی ادبی فینا فرانسه در سال 2008 مطالبی را مرور می کنیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

0k1sfk4eqqyw32tm1f4a.jpg

 

«ژان لویی فورنیه» نویسنده شصت و نه ساله‌ی فرانسوی جایزه معتبر ادبی فمینا سال ۲۰۰۸ کشور فرانسه را برای رمان «کجا بریم، بابا؟» از آن خود کرد. فورنیه پس از «مارک برسان» برنده جایزه ادبی آکادمی فرانسه که چندی قبل از این تاریخ اعلام شد، دومین نویسنده خوش‌شانس لیست برندگان فصل جوایز ادبی کشور فرانسه است. جایزه فمینا پس از جوایز گنکور و رونودو مهم‌ترین جایزه ادبی فرانسه محسوب می‌شود و از مقبولیت خاصی بین منتقدان و رسانه‌های ادبی این کشور برخوردار است.

 

«کریستین ژوردی» رئیس هیئت‌‌داوران این جایزه با اعلام این خبر، رمان «کجا بریم، بابا؟» را یکی از کتاب‌های موفق ادبیات داستانی آن سال کشور فرانسه معرفی کرد. این رمان برای نخستین بار در آخرین روزهای ماه اوت به همت انتشارات «استاک» منتشر شد و به فاصله کمی از انتشار با استقبال خوبی از جانب رسانه‌های ادبی فرانسه مواجه گردید. رمان «کجا بریم، بابا؟» در دو ماه گذشته بیش از صد هزار نسخه در کتاب‌فروشی‌های فرانسه فروش کرده است. این کتاب همچنین در بیشتر لیست‌های نامزدان نهایی جوایز ادبی فرانسه از جمله جایزه گنکور دیده می‌شود.

 

ژان لویی فورنیه نویسنده، طنز‌نویس، کارگردان تلویزیون و منتقد ادبی فرانسوی است که ۱۹ دسامبر سال ۱۹۳۸ میلادی در منطقه آراس کشور فرانسه به‌دنیا آمده است. وی تا به حال ده‌ها مقاله ادبی و چندین و چند رمان منتشر کرده و پس از دریافت این جایزه توجه رسانه‌های ادبی و مخاطبان ادبیات جدی دنیا را به خود جلب خواهد کرد. لوموند درباره رمان «کجا بریم، بابا؟» می‌نویسد:

 

«این رمان داستانی انسانی درباره دو پسر ناتوان جسمی به نام‌های متیو و توماس است.» ژان لویی فورنیه این رمان را درباره فرزندان خود متیو و توماس که هر دو ناتوان جسمی هستند، نوشته و کتاب را به آن‌ها تقدیم کرده است. فورنیه درباره نوشتن این کتاب گفته: «دلم می‌خواست که پسرهایم را قهرمان‌های این رمان کنم. این تنها هدیه‌ای بود که می‌توانستم به آن‌ها بدهم.»

 

وی اما با اشاره به ناتوان بودن آن‌ها گفت: «من به آن‌ها کتابی هدیه داده‌ام که نمی‌توانند بخوانند.» از دیگرکتاب‌های معروف این نویسنده می‌توان به رمان «پدرم هیچ‌گاه کسی را نکشته» اشاره کرد. این رمان درباره کودکی‌های فورنیه است و وی همچنین آن را به پدر خود پل امیل فورنیه تقدیم کرده است. جایزه فمینا بهترین رمان سال در حالی به ژان لویی فورنیه اهدا شد که جوایز بخش رمان خارجی و مقاله ادبی این جایزه نیز به ترتیب به «ساندرو ورونسی» نویسنده ایتالیایی رمان «بی‌نظمی آرام» و «دنی پودالیده» نویسنده‌ی کتاب «صدا خاموش» اختصاص یافت.

 

 

در نوبت بعد در مورد ژان ماری بلا دو روبله وجایزه ادبی «مدیسی» در سال 2008 مطالبی را مرور می کنیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

35obivkmeqtghd1ro9a7.jpg

 

«ژان ماری بلا دو روبله» نویسنده پنجاه و چهار ساله‌ی فرانسوی جایزه ادبی «مدیسی» سال ۲۰۰۸ کشور فرانسه را برای رمان «جایی که ببرها خانه دارند» از آن خود کرد تا نام‌اش در کنار ژرژ پرک، فیلیپ سولر، برنار هنری لوی و کلود سیمون در لیست برندگان پنجاه سال فعالیت این جایزه معتبر فرانسوی قرار بگیرد.

 

رمان «جایی که ببرها خانه دارند» نامزد بیشتر جوایز معتبر آن سال کشور فرانسه شد و بسیاری از منتقدان ادبی این کشور آن را یکی از برندگان احتمالی جایزه گنکور، معتبرترین جایزه ادبی فرانسه، می‌دانستند. جایزه بخش ادبیات فرانسه مدیسی در حالی به «بلا دو روبله» اهدا شد که «الن کلود سولزر» نویسنده سوئدی آلمانی‌زبان نیز جایزه بخش رمان خارجی این جایزه را برای رمان «پسر کامل» از آن خود کرد. «سسیل گیبرت» نیز برای کتاب «روح وارهول» برنده بخش مقاله ادبی این جایزه شد. «ژان ماری بلا دو روبله» رمان «جایی که ببرها خانه دارند» را در انتشارات «زولما» فرانسه منتشر کرده و عنوان آن را از یکی از عبارت‌های معروف «گوته» وام گرفته است.

 

دو روبله در رشته‌ی فلسفه از دانشگاه سوربون پاریس فارغ‌التحصیل شده است. رمان «جایی که ببرها خانه دارند» درباره شخصیتی به نام «الزار فن وگو» روزنامه‌نگاری است که در یکی از شهرهای مخروبه‌ی برزیل به نام «الکانترا» مشغول به کار است. «الن کلود سولزر» برنده بخش رمان خارجی این جایزه در شهر «راین» بزرگ شده و در طول زندگی خود با دو فرهنگ آلمانی و فرانسوی دست و پنجه نرم کرده است. وی همچنین پیش از این آثار بزرگانی چون ژولین گرین و همچنین ژان اشنوز نویسنده فرانسوی را به آلمانی ترجمه کرده است.

 

«پسر کامل» هشتمین رمان این نویسنده است و در سالیان ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۶ می‌گذرد و درباره پسری به نام «یاکوب» است که در یک کاخ سوئیسی خدمت می‌کند.

 

در نوبت بعد در مورد عتیق رحیمی (اهل افغانستان) و جایزه ادبی گنکوردر سال 2008 مطالبی را مرور می کنیم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...