رفتن به مطلب

احمد رضا احمدی


sam arch

ارسال های توصیه شده

[h=1]یك[/h] در كمین اندوه هستم

بانو

مرا دریاب

به خانه ببر

گلی را فراموش كرده ام

كه بر چهره ام می تابید

زخم های من دهان گشوده اند

همه ی روزگار پر.ازم

اندوه بود

بانو مرا

قطره قطره دریاب

در این خانه

جای سخن نیست

زبا بستم

عمری گذشت

مرا از این خانه

به باغ ببر

سرنوشت من

به بدگمانی

به خوناب دل

خاموشی لب

اشك های من بسته

بر صورت من است

هیچكس یورش دل را

در خانه ندید

بانو

من به خانه آمدم

و دیدم

كه عشق چگونه

فرو می ریزد

و قلب در اوج

رها می شود

و بر كف باغچه می ریزد

بانو مرا دریاب

ما شب چراغ نبودیم

ما در شب باختیم

لینک به دیدگاه

[h=1]دو [/h] حقیقت دارد

تو را دوست دارم

در این باران

می خواستم تو

در انتهای خیابان نشسته

باشی

من عبور كنم

سلام كنم

لبخند تو را در باران

می خواستم

می خواهم

تمام لغاتی را كه می دانم برای تو

به دریا بریزم

دوباره متولد شوم

دنیا را ببینم

رنگ كاج را ندانم

نامم را فراموش كنم

دوباره در آینه نگاه كنم

ندانم پیراهن دارم

كلمات دیروز را

امروز نگویم

خانه را برای تو آماتده كنم

برای تو یك چمدان بخرم

تو معنی سفر را از من بپرسی

لغات تازه را از دریا صید كنم

لغات را شستشو دهم

آنقدر بمیرم

تا زنده شوم

لینک به دیدگاه

[h=1]سه[/h] این تازه نیست

قدیمی است

دو نفر

همه نیستند

همیشه نیستند

خویش اند

و حس و حدسشان برای حادثه نزدیك

حدس دور دارند

برادر نیستند

كه من بودم

تو نبودی

یا نمی دانم

شاید جوان بودم

شما جوان بودید

تو پیر بودی

كبوتران را دانه ندادم

یك تكه آسمان را خوب حفظ كردیم

كه وقتی تو نبودی

بتوانیم از حفظ بخوانیم

این برای آن روزها كافی بود

لینک به دیدگاه

[h=1]چهار [/h] زمانی

با تكه ای نان سیر می شدم

و با لبخندی

به خانه می رفتم

اتوبوس های انبوه از مسافر را

دوست داشتم

انتظار نداشتم

كسی به من در آفتاب

صندلی تعارف كند

در انتظار گل سرخی بودم

لینک به دیدگاه

[h=1]پنج[/h] من بسیار گریسته ام

هنگام كه آسمان ابری است

مرا نیت آن است

كه از خانه بدون چتر بیرون باشم

من بسیار زیسته ام

اما اكنون مراد من است

كه از این پنجره برای باری

جهان را آغشته به شكوفه های گیلاس بی هراس

بی محابا ببینم

لینک به دیدگاه

[h=1]شش[/h] این كه ما تا سپیده سخن از گل های بنفشه بگوییم

شب های رفته را بیاد بیآوریم

آرام و با پچ پچ برای یك دیگر از طعم كهن مرگ بگوییم

همه ی هفته در خانه را ببندیم

برای یك دیگر اعتراف كنیم

كه در جوانی كسی را دوست داشته ایم

كه اكنون سوار بر درشكه ای مندرس

در برف مانده است

 

نه

باید دیگر همین امروز

در چاه آب خیره شد درشكه ی مانده در برف را

باید فراموش كنیم

 

هفته ها راه است تا به درشكه ی مانده در برف برسیم

ماه ها راه است تا به گلهای بنفشه برسیم

گلهای بنفشه را در شبهای رفته بشناسیم

ما نخواهیم توانست با هم مانده ی عمر را

در میان كشتزاران برویم

اما من تنها

گاهی چنان آغشته از روز می شوم

كه تك و تنها

در میان كشتزاران می دوم

و در آستانه ی زمستان

سخن از گرما می گویم

من چندان هم

برای نشستن در كنار گلهای بنفشه

بیگانه و پیر نیستم

هفته ها از آن روزی گذشته است

كه درشكه ی مندرس در برف مانده بود

مسافران

كه از آن راه آمده اند

می گویند

برف آب شده است

هفته ها است

در آن خانه ای كه صحبت از مرگ می گفتیم

آن خانه

در زیر آوار گلهای اقاقیا

گم شده است

مرا می بخشید

كه باز هم

سخن از

گلهای بنفشه گفتم

گاهی تكرار روزهای

گذشته

برای من تسلی است

مرا می بخشید

 

 

 

ادامه دارد....

لینک به دیدگاه

[h=1]هفت [/h] راستی

چگونه باید تمام این عقوبت را

به كسی دیگر نسبت داد

و خود آرام از این خانه به كوچه رفت

صدا كرد

گفت : آیا شما می دانستید

من اگر سكوت را بشكنم

جبران لحظه هایی را گفته ام

كه هیچ یك از شما در آن حضور نداشتید

اگر همه ی شما حضور داشتید

تحمل من كم بود

مجبور بودم

همه ی شما را فقط با نام كوچكتان

صدا كنم

لینک به دیدگاه

[h=1]نه[/h] حاشا و ابدا

كه مرا دلگیری

از آسمان نیست

این سرشت ابر است كه ببارد

اگر نبارد

مرا راستی ادامه ی عمر چگونه است

ابر نمی بارد

عمر ادامه دارد

و مرا غزلی به یاد مانده است

كه برای تو بخوانم

ایستاده بودم كه بهار شد

و غزل را بیاد آوردم

خواندم

تو مرده بودی

حاشا و ابدا

كه نه تو را بیاد دارم

غزل را بیاد دارم

ابیاتش شباهت به قصیده دارد

لینک به دیدگاه

ده

 

از دور حركت می كنیم

تا به نزدیك تو برسیم

تو اگر مانده باشی

تو اگر در خانه باشی

من فقط به خانه تو آمدم

تا بگویم

آواز را شنیدم

تمام راه

از تو می خواستم

مرا باور كنی

كه ساده هستم

تو رفته بودی

اكنون گفتم

كه تو هستی

تو اگر نبودی

نمی دانستم

كه می توانم

باران را در غیبت تو

دوست بدارم

لینک به دیدگاه

هشت جا موند:icon_redface:

 

هشت

 

شتاب مكن

كه ابر بر خانه ات ببارد

و عشق

در تكه ای نان گم شود

هرگز نتوان

آدمی را به خانه آورد

آدمی در سقوط كلمات

سقوط می كند

و هنگام كه از زمین برخیزد

كلمات نارس را

به عابران تعارف می كند

آدمی را توانایی

عشق نیست

در عشق می شكند و می میرد

لینک به دیدگاه

[h=1]یازده [/h] من همیشه با سه واژه زندگی كرده ام

راه ها رفته ام

بازی ها كرده ام

درخت

پرنده

‌آسمان

من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم

به مادرم می گفتم

از بازار واژه بخرید

مگر سبدتان جا ندارد

می گفت

با همین سه واژه زندگی كن

با هم صحبت كنید

با هم فال بگیرید

كمداشتن واژه فقر نیست

من می دانستم كه فقر مدادرنگی نداشتن

بیشتر از فقر كم واژگی ست

وقتی با درخت بودم

پرنده می گفت

درخت را باید با رنگ سبز نوشت

تا من آرزوی پرواز كنم

من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم

تنها مدادی كه داشتم

و پرنده در زردی

واژه ی درخت را پاییزی می دید

و قهر می كرد

صبح امروز به مادرم گفتم

برای احمدرضا مداد رنگی بخرید

مادرم خندید :

درد شما را واژه دوا میكند

لینک به دیدگاه

[h=1]دوازده [/h] روزی آمده بودی

كه من تمام نشانی ها را نوشتم

با خط بد نوشتم

و تو تمام خانه ها را گم كردی

بمن نگفتی

همسایه ها گفتند

دیر آمدی

پنجره بوی رطوبت داشت

به من نگفتی

كه بیرون از خانه باران است

لینک به دیدگاه

[h=1]سیزده [/h] با لبخند

نشانی خانه ی تو را می خواستم

همسایه ها می گفتند سالها پیش

به دریا رفت

كسی دیگر از او

خبر نداد

به خانه ی تو

نزدیك می شوم

تو را صدا می كنم

در خانه را می زنم

باران می بارد

هنوز

باران می بارد

لینک به دیدگاه

[h=1]چهارده[/h] اتاق فرسوده است

آینده كدر شد

صورت من كو ؟

من با این صورت

عاشق شدم

امتحان دادم

قبول شدم

ساز شنیدم

دشنام دادم

دشنام شنیدم

گرسنه شدم

باران خوردم

سیر شدم

رنگ شناختم

رنگ باختم

سفید شدم

خوابیدم

بیدارشدم

مادرم را صدا كردم

تو را صدا كردم

جواب دادم

خواب رفتم

عینك زدم

سفر رفتم

غم داشتم

ماندم

آمدم

در آینه نگاه كردم

سفر رفتم

گلدان را آب دادم

ماهی را نان دادم

می دانستم صورت من

صورت توست

سه دقیقه مانده به ساعت چهار

آینه كدر شد

هراس ندارم

آهسته در باز شد

زنی در آستانه ی در نشست

آینه كدورت داشت

به صورتم نگاه كرد

می خواست خودش را

در آینه ببیند

مرا باور كرد

مرا صدا كرد

می خواستم از دور كسی مرا ببیند

تا برای دیگران بگوید

تا كدر شدن آینه

من لبخند داشتم

زن ساكت زن صبور

با سكوت ابریشمی

از طلوع صبح از فنجان قهوه

برمیخاست

آماده بودم

در صبح

برای ریختن باران

در لیوان گریه كنم

از شما هراس ندارم

كه به من تو بگویید

فقط صورتم را به دیگران بگویید

كه لبخند داشت

لبم سفیدی بود

باغ ندارم

خانه ندارم

رویا ندارم

خواب دارم

عشق دارم

نان دارم

اطلسی دارم

حافظه دارم

خستگی دارم

سردی دارم

گرمی دارم

مادر دارم

قلب دارم

دوست دارم

یك چمدان دارم

یك سفر دارم

یك پاییز دارم

یك شوخی دارم

لباسهای من كهنه نیست

ولی در چمدان بسته نمی شود

یك تكه قالی دارم

آسمان نیست

ابری است

آبی است

فرهنگ لغت دارم

دوازده جلد است

مولف مرده است

یك پرتقال دارم

برای تو

عینك دارم

شیشه ندارد

نه سفید نه سیاه

برای چهارفصل است

یك لیوان از باران دارم

ناتمام است

شكسته است

یك جفت جوراب آبی دارم

دریا را دوست دارم

كار نمی كند

سه دقیقه مانده به چهار را

نشان می دهد

اگر آینه را بشكند

اگر گل نیلوفر دهد

اگر میوه دهد

اگر حرمت مادرم را

با چادر سیاه بداند

اگر شمعدانی در آینه

كوچك تر شود

من كوچك می شدم

لینک به دیدگاه

[h=1]پانزده[/h] در این ایوان

كه اكنون ایستاده ام

سال تحویل می شود

در آن غروب ماه اسفند

از همه ی یاران شاعرم

در این ایوان یاد كرده ام

مادرم

در این ایوان

در روزی بارانی

سفره را پهن كرده بود

برای فهرست عمر من

ناتمام گریه كرده بود

همه ی عمر در پی فرصتی بود

كه برای من در این ایوان

از یك صبح تا یك شب

گریه كند

شفای من

سالهای پیش در یك غروب پاییزی

در خیابانی كه سرانجام دانستم

انتها ندارد

گم شد

مادرم

در ایوان

وقوع خوشبختی را برای ما دو تن

من و مادرم

حدس زده بود

صدای برگ ها را شنیده بودیم

آمیخته به ابر بودم

زبانم لكنت داشت

قدر و منزلت اندوه را می دانستم

پس

هنگامی كه گریه هم بر من عارض شد

قدر گریه را هم دانستم

همسایه ها

به من گفتند : اندوه به تو لطف داشته است

كه در ماه اسفند به سراغ تو آمده است

لینک به دیدگاه

[h=1]شانزده[/h] پنهان نمی كنم

خانم ها

آقایان

من نیز می دانم كه میوه

در سوگواری طعم ندارد

حرف اگر بزنیم

حرف آوازهایی ست

كه زیر باران هم

می توان خواند

لینک به دیدگاه

[h=1]هفده[/h] دست تو

چه قدر تاخیر دارد

وقتی كه چای گرم می شود

و تو

چای سرد را تعارف می كنی

دو سه ماه دیگر این اطلسی

كه تو كاشته ای

گل می دهد

من به ساعت نگاه می كنم

تو می میری

شمع روشن را به اتاق آوردند

اطلسی گل داده است

قطار در سپیده دم

كنار اطلسی منتظر تو

در باد ایستاده است

گل اطلسی بر سینه تو بود

وقتی تو را

برای دفن می بردند

هنگام كه تو مرده بودی

آدم به گل خفته بود

هنگام كه تو مرده بودی

یاران به عشق و عطر

مانده بودند

همه ی ما را دعوت كردند

تا در آن عكس یادگاری باشیم

عكاس سراغ تو را گرفت

من بودم

تو نبودی

تو مرده بودی

عكاس از همه ی ما بدون تو

عكس یادگاری گرفت

عكس را چاپ كردند

آوردند

در همه ی عكس فقط یك شاخه اطلسی

و دو دست

از جوانی تو

در شهرستان

دیده می شد

ما همه در عكس سیاه بودیم

لینک به دیدگاه

[h=1]هجده[/h] هر دارو كه علاج بود

در خانه داشتم

اما تنم در باد

به تماشای غزلهای آخر می رفت

امروز را بی تو خفتم

فردا كه خاك را به باد بسپارند

تو را یافته ام

مگر تو نسیم ابر بودی

كه تو را در باران گم كردم ؟

لینک به دیدگاه

[h=1]نوزده [/h] چه سرگردان است این عشق

كه باید نشانی اش را

از كوچه های بن بست گرفت

چه حدیثی است عشق

كه نمی پوسد و افسرده نیست

حتی آن هنگام

كه از آسمان به خانه آوار

شود

لینک به دیدگاه

[h=1]بیست[/h] فرصتی بخواهید

تا گیسوان خود را در آفتاب كنار رودخانه

شانه بزنید

فرصتی بخواهید

كه مخفی ترین نام خود را

كه خون شما را صورتی می كند

از رود بزرگ بپرسید

به نام آن اسب

به نام آن بیابان

شما فرصت دارید

تا چیدن گندم ها

تا زرد شدن كامل گندم ها

عاشق شوید

فقط روزهای كودكی رابرای یكدیگر

نگویید

گندم ها زرد شدند

گندم ها چیده شدند

نان گرم آماده است

ولی

شما كنار بوته های زرد ذرت باشید

آب را در كوزه بریزید

كوزه را كنار تنها بوته ی گل سرخ

بگذارید

ما

شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

دوست داریم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...