رفتن به مطلب

ミ★ღ☆ミترانۀ بارانミ★ღ☆ ミ


ترانه18

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 208
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

نام تو را آهسته باید خواند

انگار رگ‌های خودت را می‌تکانی در شرابی گرم

انگار رؤیایی به ذهنت می‌رسد کم کم

انگار نجوا می‌کنی دیوان باران را

نام تو را باید نیایش کرد.

لینک به دیدگاه

دَمــَــش گـــَــرمـ ...

 

بـــاران را مــےگـــویـــــَــمــ

 

بـــه شـــانـــہ امـ زد وگــُـفــــت : خــَـســتـــہ شُــــدے...

 

امــــروز را تــُــو اســـتـــراحــَـت کـــُـن...

 

مـَــن بـــه جــــایـــَـت مـــے بـــارَمـ ...:sigh:

لینک به دیدگاه

آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روزمثل ان روز نخستگرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!

 

یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزاننه شکست و نه گرفت!

 

بلکه از عاطفه لبریز شد ونفسی از سر امید کشیدو در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپیدزیر پاهامان ریخت،تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!

 

ماه من،غصه چرا؟!

 

تو مرا داری و من هر شب و روز،آرزویم ،همه خوشبختی توست!

 

ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتنکار آنهایی نیست ،که خدا را دارند

 

ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران باریدیا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کنو بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!

لینک به دیدگاه

شایسته این نیست

که باران ببارد

و در پیشوازش دل من نباشد

و شایسته این نیست

که در کرت های محبت

دلم را به دامن نریزم ،

دلم را نباشم ،

چرا خواب باشم ؟

ببخشای بر من ، اگر بر فراز صنوبر

تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم

ببخشای بر من ، اگر زخم بال کبوتر به کتفم نروئید

چرا خواب باشم ؟

عبور کدامین افق ، وسعت انتظار مرا مژده آورد

و هنگامه عشق را از دل من خبر داد

لینک به دیدگاه

آسمان بارانی است

 

اشك من هم جاری است

 

شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است

 

آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است

 

شاید او می داند

 

كه فرو خوردن اشك

 

قاتل جان من است

 

من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم

 

اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه

 

من رهایش كردم باز زیر باران

 

من به زیر باران اشكها می ریزم

 

همگان در گذرند

 

باز بی هیچ تامل در من

 

سر به سوی آسمان می سایم؛

 

من نمی دانم...

 

صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است

لینک به دیدگاه

مانده ای زیرِ باران خاطره

بی هدف و سرگردان

 

 

خاموشی شبانه ،

 

وکابوس های سرد

 

 

تلخی تکرار واژه

 

حرف از ناگفته ها

 

فریاد و سکوت

 

حقیقت تو

 

حقیقت من

 

کلماتی غریب

 

زهرا پویامنش

لینک به دیدگاه

بهانه

 

گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق ِ تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من همچو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک با ش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و ترا به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنمت روییدم

گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم

لینک به دیدگاه

باران که می بارد یاد تو می افتم

 

لحظه هایم جان می گیرد ،

 

و دلم را به سوی تو روانه می کنم ...

 

نمی دانم چه برقی در نگاه توست ،

 

که با هر لحظه دیدنت آرام می شوم!

 

باران که می بارد نگاهم به هر طرف می چرخد

 

تو را در آستانه چشمانم می بینم ...

 

گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !

 

باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،

 

ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...

 

نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،

 

بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!

 

باران که می بارد همه چیز جز تو ،

 

از یادم فراموش می شود

 

دوست داشتنت جاودانه می شود

 

باران می بارد و من به هوای بودنت

 

ماندگار می شوم ...

 

و باور می کنم ،

 

این احساسیست که پنهان نمی ماند

 

 

399859_208586145903619_100002567054871_393829_549496931_n.jpg

لینک به دیدگاه

حکایتــٍ بارانـِ بی امانـ استــ . . .

 

اینـ گونهـ کهـ منــ

 

دوستتــ می دارمــ . . .

 

شوریدهـ وار و پریشانـ باریدنـ . . .

 

بر خزه ها و خیزابـــ ها . . .

 

بهـ بی راههـ و راه ها تاختنــ . . .

 

بیـ تابــ ٬ بیـ قـرار . . .

 

دریاییـ جٌستنـ . . .

 

و بهـ سنگچینـِ باغـِ بستهـ دریـ ، سر نهادنـ ...

 

و تـو را بهـ یاد آوردنــ ...

 

حکایتــ بارانی بی قـرار استــ . . .

 

اینـ گونه که منـ دوستتـــ میدارمـ . . .

 

 

woqedtlpp4iy9luh5nlw.jpg

لینک به دیدگاه

باران

 

بهانه ای بــــــود...

 

کـــــه زیر چتـــــر من...

 

تا انتهای کــــــــــــــــــــــــ ــوچه بیایی

 

کاش...

 

نه کوچـــــــــــــــه انتهایی داشت..

 

و

 

نه باران بند می آمـــــد

 

183_1_.jpg

لینک به دیدگاه

باران را دوست دارم,

مهربانم میکند با هرچه خدا آفریده است !

...

باران را دوست دارم,

هنگامی که خدا با شیطنت

...

آب برویم می پاشد !

...

انگار میخواهد مرا با خود و دنیایش آشتی دهد!

 

j5j4k8w1avqkktsjuxt.jpg

لینک به دیدگاه

اینجا هوا بارانیست .

 

پتویم را تا چانه بالا میدهم

 

و در بستر گرم خویش فرو میروم .

 

باران ؟

 

چرا میباری ای آسمان ؟

 

و چه راحت میباری !

 

میخواهم گریه کنم .

 

میخواهم اشک بریزم ولی نمیتوانم .

 

میخواهم از این لحظات گله کنم ولی به چه کسی ؟

 

اینجا هیچ کس نیست .

 

اینجا فقط من هستم و ....

 

راستی پس تنهایی کجاست؟

 

مبادا تنها بماند !

لینک به دیدگاه

هیچ بارانی نمی بارد ؛ مگر صفا دهد!

 

هیچ گلی جوانه نمی زند ؛ مگر هدیه شود!

 

هیچ خاطره ای زنده نمی ماند ؛ مگر شيرين باشد!

 

هیچ لبخندی نیست ؛ مگر شادی بیاورد!

 

پس :

 

بگذار باران شوق بر زندگیت ببارد ؛ تا روحت را صفا دهد

 

گلهای عشق در دلت جوانه زند ؛ تا آنها را به دیگران هدیه کنی

 

خاطراتت قشنگ باشند ؛ تا همواره به یادشان بیاوری

 

لبخند بر لبانت نقش بندد ؛ تا شادی را بيفشاني

 

و بهاری بیاید تا بدانی ؛ باز هم فرصت بودن هست

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...