رفتن به مطلب

زندگی مجردی؟!


El Roman

ارسال های توصیه شده

مدتهاس به این فک میکنم چی میشه مام مثل اونوریا یه چن سالی با هم باشیم بچه دارم بشیم البته بدون ازدواج بعد که به تفاهم نرسیدیم بریم پی کار خودمون.اینجوری نسل بشرم از کار نمیوفته:ws37:

مسئولیتای ازدواج در نظرم چیزی مثل کنکور میمونه برای 20 سال پیش.خیلی برام تحمل نکردنیه...

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 46
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مدتهاس به این فک میکنم چی میشه مام مثل اونوریا یه چن سالی با هم باشیم بچه دارم بشیم البته بدون ازدواج بعد که به تفاهم نرسیدیم بریم پی کار خودمون.اینجوری نسل بشرم از کار نمیوفته:ws37:

مسئولیتای ازدواج در نظرم چیزی مثل کنکور میمونه برای 20 سال پیش.خیلی برام تحمل نکردنیه...

 

چرا بچه؟؟بهتر نیست یه فرد بیگناه رو قربانی تصمیمات شخصیمون نکنیم؟؟به نظر من تا وقتی مطمئن نیستیم میتونیم که خانواده کامل و گرم رو برای بچه فراهم کنیم نباید همچین تصمیمی بگیریم...خانواده خیلی خیلی جایگاه مهم و اساسی هستش..یه بچه حق داره بخواد پدر و مادرش رو همیشه کنار خودش داشته باشه....

لینک به دیدگاه
چرا بچه؟؟بهتر نیست یه فرد بیگناه رو قربانی تصمیمات شخصیمون نکنیم؟؟به نظر من تا وقتی مطمئن نیستیم میتونیم که خانواده کامل و گرم رو برای بچه فراهم کنیم نباید همچین تصمیمی بگیریم...خانواده خیلی خیلی جایگاه مهم و اساسی هستش..یه بچه حق داره بخواد پدر و مادرش رو همیشه کنار خودش داشته باشه....

 

نه اون دیگه بدترین حالتشه...کسی که بعد از چند سال اشنایی نتونه تشخیص بده میتونه با این ادم خوشبخت و بچه دار بشه توی چن ماه اشناییم مسلما نمیتونه.

وگرنه طلاق و بچه های طلاق مث نقل و نبات میمونن اونطرف تا حدودیم اینجا.

کسی که اونقد وجدان نداشت که به فکر زندگی!! موجود زنده ای باشه که خودش بوجود میاره براش هیچ مکان و زمان و حالتی فرق نمیکنه!!

لینک به دیدگاه
نه اون دیگه بدترین حالتشه...کسی که بعد از چند سال اشنایی نتونه تشخیص بده میتونه با این ادم خوشبخت و بچه دار بشه توی چن ماه اشناییم مسلما نمیتونه.

وگرنه طلاق و بچه های طلاق مث نقل و نبات میمونن اونطرف تا حدودیم اینجا.

کسی که اونقد وجدان نداشت که به فکر زندگی!! موجود زنده ای باشه که خودش بوجود میاره براش هیچ مکان و زمان و حالتی فرق نمیکنه!!

 

اینکه داری میگی که نقض حرف قبلی خودته!

 

مدتهاس به این فک میکنم چی میشه مام مثل اونوریا یه چن سالی با هم باشیم بچه دارم بشیم البته بدون ازدواج بعد که به تفاهم نرسیدیم بریم پی کار خودمون.اینجوری نسل بشرم از کار نمیوفته:ws37:
لینک به دیدگاه
آخرش دیگه نتونستیم همدیگه رو تحمل کنیم چون تعهدی کاغذی به هم نداشتیم، و این اوج رنج هست که به خاطر یک کاغد به خودت تلقین کنی که باید این رابطه رو ادامه دم چون دوستش دارم!

 

طلاق رو برای همین تحمل نکردن گذاشتن.

همون کاغذ هم هیچ تعهدی نمیاره، روابط انسانی با کاغذ تعیین نمیشن.

شما خودت فکر میکنی تا چند سال جوان میمونی و میتونی تنوع پذیر باشی؟

 

نصف زندگیت تنوع بی معنیه و دنبال آرامش و سرپناه میشی.

لینک به دیدگاه

به نظر من اون آرامش بعد از ازدواج که در کنار همسرت داری ارزش ریسک کردنو داره:icon_redface:

 

ترس از ازدواجم کاملا طبیعیه:ws37:

 

اگه تو فقط میترسی من وحشت دارم:sad0:

لینک به دیدگاه

نظرات رو خوندم.

 

از یه زاویه دیگه نگاه کنیم به مسائل.

 

شما فرض کن ازدواج نکنی. با توجه به این شرایطی که داری و احساس میکنی از پس خودت هم بر نمیای و با توجه به شرایط جامعه و بلاتکلیفی همه ما احساس میکنی چه آینده ای در انتظارت خواهد بود؟

 

کوچکترین مشکلت که مشکل خیلی بزرگی خواهد بود تنهایی و افسردگیه! البته ممکنه فیلسوف هم بشی. انسان های بسیار کمی وجود دارند که مجرد ماندن و از زندگی خودشون راضی هستن. اگر احساس میکنی ازدواج برات هراس آوره خوب بی دلیل نیست. هنوز آمادگی ازدواج رو نداری. مثل آدمی که شنا بلد نیست و از آب میترسه. وقتی یاد گرفت خودشو میزنه به آب. ولی همچنان اونایی که از آب میترسن وحشت میکنن از آبهای عمیق. اگر همه این مشکلات رو در ازدواج میبینی بی دلیل نیست. چون اینها از نظرت مشکلات بزرگیه. در مقاطع مختلف زندگی نگرش انسان نسبت به پدیده های اطرافش از قبیل ازدواج با توجه به افزایش سن و تغییر شرایط محیطی و دورنی خودش تغییر میکنه. اگر دیروز برات ریاضیات دبیرستان سخت بود امروز برات آسونتره. چون تو ریاضیات دانشگاه رو مطالعه میکنی. وقتی به سطحش برسی نه تنها نیازش رو در وجود خودت احساس میکنی بلکه نگرشت نسبت به همین مشکلات و معایبی که عنوان کردی هم عوض میشه.

 

وقتی همه دوندگی هاتو کردی و خسته به دور و برت نگاه کردی و دیدی هیچ اثری از تو روی کره زمین نیست اون موقع احساس نیاز میکنی. البته احساس نیاز واقعی. و اون موقع هست که یه پیوند منطقی و معقول شکل میگیره. وقتی از زندگی مجردی خسته شدی دیگه از اینهمه مشکلات پیرامون ازدواج نمیترسی. مشکلاتشو به جان میخری.

 

یه روزی منم از سیگار و مشروب بدم میومد. چون بچه بودم و عاشق شیرینی و شکلات و مزه تلخ هر کدومو چشیده بودم. ولی وقتی بزرگ شدم ازش لذت بردم. گاهی اوقات بعضی چیزها که مورد نفرت ماست ممکنه به علاقه مندی های ما تبدیل بشه. خوب ماهیت اون چیز که عوض نشده. شرایط ما عوض شده. نگرش ما تغییر پیدا کرده. نیازهای ما عوض شده. ازدواجم یه پدیده است. اگه الان ازش میترسی دلیل نمیشه همیشه ازش بترسی و بدت بیاد.

 

پس زیاد به نیامده ها فکر نکن رفیخ!

لینک به دیدگاه
نظرات رو خوندم.

 

از یه زاویه دیگه نگاه کنیم به مسائل.

 

شما فرض کن ازدواج نکنی. با توجه به این شرایطی که داری و احساس میکنی از پس خودت هم بر نمیای و با توجه به شرایط جامعه و بلاتکلیفی همه ما احساس میکنی چه آینده ای در انتظارت خواهد بود؟

 

کوچکترین مشکلت که مشکل خیلی بزرگی خواهد بود تنهایی و افسردگیه! البته ممکنه فیلسوف هم بشی. انسان های بسیار کمی وجود دارند که مجرد ماندن و از زندگی خودشون راضی هستن. اگر احساس میکنی ازدواج برات هراس آوره خوب بی دلیل نیست. هنوز آمادگی ازدواج رو نداری. مثل آدمی که شنا بلد نیست و از آب میترسه. وقتی یاد گرفت خودشو میزنه به آب. ولی همچنان اونایی که از آب میترسن وحشت میکنن از آبهای عمیق. اگر همه این مشکلات رو در ازدواج میبینی بی دلیل نیست. چون اینها از نظرت مشکلات بزرگیه. در مقاطع مختلف زندگی نگرش انسان نسبت به پدیده های اطرافش از قبیل ازدواج با توجه به افزایش سن و تغییر شرایط محیطی و دورنی خودش تغییر میکنه. اگر دیروز برات ریاضیات دبیرستان سخت بود امروز برات آسونتره. چون تو ریاضیات دانشگاه رو مطالعه میکنی. وقتی به سطحش برسی نه تنها نیازش رو در وجود خودت احساس میکنی بلکه نگرشت نسبت به همین مشکلات و معایبی که عنوان کردی هم عوض میشه.

 

وقتی همه دوندگی هاتو کردی و خسته به دور و برت نگاه کردی و دیدی هیچ اثری از تو روی کره زمین نیست اون موقع احساس نیاز میکنی. البته احساس نیاز واقعی. و اون موقع هست که یه پیوند منطقی و معقول شکل میگیره. وقتی از زندگی مجردی خسته شدی دیگه از اینهمه مشکلات پیرامون ازدواج نمیترسی. مشکلاتشو به جان میخری.

 

پس زیاد به نیامده ها فکر نکن رفیخ!

 

 

آقا اجازه

 

:mrsbeasley:

 

حق با شماست

 

من الان متحول شدم و به زندگی با دید استاد رستگار نگاه میکنم............:ws37:

لینک به دیدگاه
اینکه داری میگی که نقض حرف قبلی خودته!

 

نه اتفاقا اون قسمت بچه دار شدن برای تشریح بهتر موقعیت بود.یعنی این که محدودیتی تو زمان و نوع رابطه نباشه.میدونی که خیلی از زندگیهای امروزی فقط زیر سقف مشترکه!!

این حالتم که با ازدواج خیلی اتفاق میافته:ws38:

و الا کسی که هدفش تشکیل یک خانواده گرم و سالم باشه(با پیش زمینه درک درست) به این سادگی اونو نمیپاشه.حتما قبل ازدواجش خیلی احتیاط به خرج میده تا چه برسه به بچه دار شدنش

لینک به دیدگاه

فقط وقتی باید ازدواج کرد که مطمئن باشی توانایی اداره کردن ی خانواده رو داری تا وقتی فک میکنی ی ریسکه نباید بهش تن بدی

من فک میکنم هر آدمی تو ی سنی به این حس میرسه که دیگه تنهایی نمیتونه زندگیشو اونطوری که باید پیش ببره نیاز داره به یکی که باهاش همراه باشه تا به این نیازه نرسیده نباید ازدواج کنه

لینک به دیدگاه
طلاق رو برای همین تحمل نکردن گذاشتن.

همون کاغذ هم هیچ تعهدی نمیاره، روابط انسانی با کاغذ تعیین نمیشن.

شما خودت فکر میکنی تا چند سال جوان میمونی و میتونی تنوع پذیر باشی؟

 

نصف زندگیت تنوع بی معنیه و دنبال آرامش و سرپناه میشی.

طلاق؟ راستش من از اسم طلاقم وحشت دارم:icon_pf (34):

 

یعنی میگه به اقتضای سنمون تنوع طلبیم بعد خوب میشیم؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

نظرات رو خوندم.

 

از یه زاویه دیگه نگاه کنیم به مسائل.

 

شما فرض کن ازدواج نکنی. با توجه به این شرایطی که داری و احساس میکنی از پس خودت هم بر نمیای و با توجه به شرایط جامعه و بلاتکلیفی همه ما احساس میکنی چه آینده ای در انتظارت خواهد بود؟

 

کوچکترین مشکلت که مشکل خیلی بزرگی خواهد بود تنهایی و افسردگیه! البته ممکنه فیلسوف هم بشی. انسان های بسیار کمی وجود دارند که مجرد ماندن و از زندگی خودشون راضی هستن. اگر احساس میکنی ازدواج برات هراس آوره خوب بی دلیل نیست. هنوز آمادگی ازدواج رو نداری. مثل آدمی که شنا بلد نیست و از آب میترسه. وقتی یاد گرفت خودشو میزنه به آب. ولی همچنان اونایی که از آب میترسن وحشت میکنن از آبهای عمیق. اگر همه این مشکلات رو در ازدواج میبینی بی دلیل نیست. چون اینها از نظرت مشکلات بزرگیه. در مقاطع مختلف زندگی نگرش انسان نسبت به پدیده های اطرافش از قبیل ازدواج با توجه به افزایش سن و تغییر شرایط محیطی و دورنی خودش تغییر میکنه. اگر دیروز برات ریاضیات دبیرستان سخت بود امروز برات آسونتره. چون تو ریاضیات دانشگاه رو مطالعه میکنی. وقتی به سطحش برسی نه تنها نیازش رو در وجود خودت احساس میکنی بلکه نگرشت نسبت به همین مشکلات و معایبی که عنوان کردی هم عوض میشه.

 

وقتی همه دوندگی هاتو کردی و خسته به دور و برت نگاه کردی و دیدی هیچ اثری از تو روی کره زمین نیست اون موقع احساس نیاز میکنی. البته احساس نیاز واقعی. و اون موقع هست که یه پیوند منطقی و معقول شکل میگیره. وقتی از زندگی مجردی خسته شدی دیگه از اینهمه مشکلات پیرامون ازدواج نمیترسی. مشکلاتشو به جان میخری.

 

یه روزی منم از سیگار و مشروب بدم میومد. چون بچه بودم و عاشق شیرینی و شکلات و مزه تلخ هر کدومو چشیده بودم. ولی وقتی بزرگ شدم ازش لذت بردم. گاهی اوقات بعضی چیزها که مورد نفرت ماست ممکنه به علاقه مندی های ما تبدیل بشه. خوب ماهیت اون چیز که عوض نشده. شرایط ما عوض شده. نگرش ما تغییر پیدا کرده. نیازهای ما عوض شده. ازدواجم یه پدیده است. اگه الان ازش میترسی دلیل نمیشه همیشه ازش بترسی و بدت بیاد.

 

پس زیاد به نیامده ها فکر نکن رفیخ!

 

خیلی مسئله رو خوب تشریح کردی اما شاید این سن واسه یکی 50 سالگی بشه واسه یکی سی سالگی

اگه 50 سالگی من این نیازو کردم کسی نمیاد ازدواج کنه که:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه
طلاق؟ راستش من از اسم طلاقم وحشت دارم:icon_pf (34):

 

یعنی میگه به اقتضای سنمون تنوع طلبیم بعد خوب میشیم؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

 

خیلی مسئله رو خوب تشریح کردی اما شاید این سن واسه یکی 50 سالگی بشه واسه یکی سی سالگی

اگه 50 سالگی من این نیازو کردم کسی نمیاد ازدواج کنه که:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

چرا نمیاد؟

ولی نباید انتظار اینو داشته باشی که در 50 سالگی یه آدم 25 ساله بیاد با شما ازدواج کنه. یه آدم 60 ساله یا 70 ساله نصیبت میشه.

لینک به دیدگاه
چرا نمیاد؟

ولی نباید انتظار اینو داشته باشی که در 50 سالگی یه آدم 25 ساله بیاد با شما ازدواج کنه. یه آدم 60 ساله یا 70 ساله نصیبت میشه.

 

یارو ده تا بچه داره :hanghead:

لینک به دیدگاه
یارو ده تا بچه داره :hanghead:

 

پ ن پ میخوای تو 50 سالگی بچه دارم بشی؟

 

آدم 50 ساله دوست داره دورش شلوغ باشه. 10 تا بچه جزء آرزوهاتم میشه اون موقع. الانو نگاه نکن که آمال و ایده آلت چطوریه. وقتی 50 سالت شد همه چیز عوض میشه. آدمی که تا 50 سالگی به دلیل میل شخصی ازدواج نکرده یقینا کشته مرده مادر شدن هم نبوده. و صد البته از زحمت زائیدن و بچه بزرگ کردن هم زیاد خوشش نمیاد. 10 تا بچه حاضر و آماده تحویلت میدن که دورت بگردن. :ws3:

 

نگو نمیگردن که بستگی به خودت داره. الان دارم نمونه این موضوع رو میبینم به عینه.

لینک به دیدگاه
پ ن پ میخوای تو 50 سالگی بچه دارم بشی؟

 

آدم 50 ساله دوست داره دورش شلوغ باشه. 10 تا بچه جزء آرزوهاتم میشه اون موقع. الانو نگاه نکن که آمال و ایده آلت چطوریه. وقتی 50 سالت شد همه چیز عوض میشه. آدمی که تا 50 سالگی به دلیل میل شخصی ازدواج نکرده یقینا کشته مرده مادر شدن هم نبوده. و صد البته از زحمت زائیدن و بچه بزرگ کردن هم زیاد خوشش نمیاد. 10 تا بچه حاضر و آماده تحویلت میدن که دورت بگردن. :ws3:

 

نگو نمیگردن که بستگی به خودت داره. الان دارم نمونه این موضوع رو میبینم به عینه.

 

 

یارو عشق حالشو کرده سکته ایش بمونه واسه من:4564:

لینک به دیدگاه
یارو عشق حالشو کرده سکته ایش بمونه واسه من:4564:

 

خوب زودتر ازدواج کن عزیز من. :w000:

 

بعدم شما تو 50 سالگی دنبال شیدایی نباید بگردیا؟؟؟ :icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
خوب زودتر ازدواج کن عزیز من. :w000:

 

بعدم شما تو 50 سالگی دنبال شیدایی نباید بگردیا؟؟؟ :icon_pf (34):

 

این که حاجی سر صبح بره دو تا نون سنگک بخره شیداییه؟:4564:اخه تو این تورم کی میاد زن بگیره که من برم شوهر کنم:4564:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...