رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند

 

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من

 

برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم

که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند

گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود

برای تو و خویش، روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی که در صداقت خود، ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم

 

گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند

خود از آن عاریست

زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد

 

از بخت یاری ماست شاید که آنچه که می خواهیم

یا به دست نمی آید

یا از دست می گریزد

 

 

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد

و آسمان آغاز می شود

می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

حس می کنم و می دانم

دست می سایم و می ترسم

باور می کنم و امیدوارم

که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد!

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد

و آسمان آغاز می شود

 

 

چند بارامید بستی و دام برنهادی

تا دستی یاری دهنده

كلامی مهر آمیز

نوازشی یا گوشی شنوا به چنگ آری؟

چند بار دامت را تهی یافتی؟

 

 

از پای منشین

آماده شو! که دیگر بار و دیگر بار دام باز گستری...

 

پس از سفر های بسیار و

عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز

بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم

بادبان برچینم

پارو وانهم

سکان رها کنم

به خلوت لنگرگاهت در آیم

و در کنارت پهلو بگیرم

آغوشت را بازیابم

استواری امن زمین را زیر پای خویش...

 

 

پنجه درافکنده ایم با دستهایمان

به جای رها شدن

سنگین سنگین بر دوش می کشیم

بار دیگران را

به جای همراهی کردنشان!

عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب

در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه...

 

 

سپیده دمان از پس شبی دراز در جان خویش آواز خروسی می شنوم از دوردست

و با سومین بانگش درمیابم كه رسوا شده ام

 

 

زخم زننده

مقاومت ناپذیر

شگفت انگیز و پر رمز و راز است

آفرینش و همه آن چیزها كه شدن را امكان می دهد

 

هر مرگ اشارتی است

به حیاتی دیگر

 

 

این همه پیچ

این همه گذر

این همه چراغ

این همه علامت

و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم

خودم

هدفم

و به تو!

وفایی که مرا و تو را به سوی هدف را می نماید

 

 

جویای راه خویش باش از این سان که منم

در تکاپوی انسان شدن

در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را

آزادی را

خود را

در میان راه می بالد و به بار می نشیند

دوستی ای که توانمان می دهد

تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری

این است راه ما

تو و من

 

در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است

داستانی ، راهی ، بی راهه ای

طرح افکندن این راز

راز من و راز تو ، راز زندگی

پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است

 

بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِِِ خویش سخن ساز می کنیم

اما در همه چیز رازی نیست

گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست

سکوتِ ملاله ها از راز ما سخن تواند گفت

 

 

به تو نگاه می کنم و می دانم

تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد

آسوده خاطرت کند

بگشایدت تا به درآیی

من پا پس می کشم

و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود

 

 

پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم

ز دیگران شکوه آواز می کنم!

فریاد می کشم که ترکم گفتند!

چرا از خود نمی پرسم:

کسی را دارم

که احساسم را

اندیشه و رویایم را

زندگی ام را با او قسمت کنم؟

آغاز جدا سری شاید از دیگران نبود!

 

 

حلقه های مداوم،پیاپی تا دوردست

تصمیم درست و صادقانه

با خود وفادار می مانم آیا؟

یا راهی سهل اختیار می كنم

 

بی اعتمادی دری است

خودستایی و بیم چفت و بست غرور است

و تهی دستی دیوار است و لولاست

زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم

دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن

از رخنه هایش تنفس می کنیم

 

تو و من

توان آن را یافتیم تا بر گشاییم

تا خود را بگشاییم

 

بر آنچه دلخواه من است حمله نمی برم

خود را به تمامی بر آن می افکنم

اگر بر آنم تا دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خواست

راهی به جز اینم نیست

 

ترجمه احمد شاملو

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

عشق ، عشق می آفریند .

عشق، زندگی می بخشد .

زندگی ، رنج به همراه دارد .

رنج، دلشوره می آفریند .

دلشوره ، جرات می بخشد .

جرات ، اعتماد می آورد .

اعتماد ، امید می آفریند .

امید ، زندگی می بخشد .

زندگی ، عشق به همراه دارد .

عشق ، عشق می آفریند ...

لینک به دیدگاه

با ترجمه احمد شاملو

 

ساده است نوازش سگی ولگرد

شاهد آن بودن که چگونه زیر غلتکی می رود

وگفتن اینکه سگ من نبود

ساده است ستایش گلی

چیدنش واز یاد بردن

که گلدان را آب باید داد

 

ساده است بهره جویی از انسانی

دوست داشتن بی احساس عشقی

او را به خود وانهادن و گفتن که دیگر نمیشناسمش

 

ساده است لغزشهای خود را شناختن

با دیگران زیستن به حساب ایشان

و گفتن که من این چنینم

 

ساده است

که چگونه می زیم

 

باری زیستن

سخت ساده است

و پیچیده نیز هم

 

پ.ن:ساده است:ws37:

لینک به دیدگاه

می باید خود را از دام اوهام برهانیم

گر بر آن سریم که همه چیزی را در یابیم

می باید ایمان داشت

که به هنگام

تنها از نیروی فرزانگی خویش

مدد باید جست

 

پ.ن:باید این باید ها رو از یاد نبریم:ws37:

لینک به دیدگاه

ازکسی نمی پرسند

جه هنگام می تواند خدانگهدار بگوید

از عادات انسانیش نمی پرسند ، ازخویشتنش نمی پرسند

زمانی به ناگاه

باید با آن رودرروی درآید

تاب آرد

بپذیرد

وداع را

درد مرگ را

فروریختن را

تا دیگربار

بتواند که برخیزد

 

٭٭٭

گذشته می گذرد

حال ،طماع است

آینده هجوم می آورد

بهتراست بگویمت

برگذشته چیره شو

حال را داوری کن

وآینده را بیاغاز

 

٭٭٭

وقتی که مرگ مارا برباید

- تو را و مرا-

نباید که درپایان راهمان

علامت سوالی برجای بماند

تنها نقطه ای ساده

همین وبس

چرا که ما

درحیات کوتاه خویش

فرصت های بی شماری داریم

که دریابیشان

سکوت سرشار از ناگفته هاست

 

پ.ن:ترجمه ی شاملو فوق العاده است:ws37:

 

قسمت هائی از این شعر را می توانید با صدای سهمگین و زیبای شاملو در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
بشنوید

لینک به دیدگاه

چه مدت لازم بوده است

تا كلمه عفو بر زبان جاری شود

تا حركتی اعتماد انگیزانجام گیرد؟

بیا تا جبران محبت های ناكرده كنیم

بیا آغاز كنیم.

فرصتی گران را به دشمن خویی

از كف داده ایم

و كسی نمیداند چه قدر فرصت باقی است

تا جبران گذشته كنیم

دستم را بگیر !

لینک به دیدگاه

برای تو و خویش

چشمانی آرزو می‌كنم

كه چراغ‌ها و نشانه‌ها را

در ظلمات‌مان

ببیند.

گوشی

كه صداها و شناسه‌ها را

در بیهوشی‌مان

بشنود.

 

برای تو و خویش، روحی

كه این همه را

در خود گیرد و بپذیرد.

 

و زبانی

كه در صداقت خود

ما را از خاموشی خویش

بیرون كشد

و بگذارد

ار آن چیزها كه در بندمان كشیده است

سخن بگوییم.

 

 

لینک به دیدگاه

هدایای واقعی از زندگی

معمولا در سکوت ارائه می شوند

دوستی و عشق

تولد و مرگ

شادی و درد

گل و طلوع

و خاموشی

به عنوان یک بعد عمیق

از درک تقدیم می شود.

لینک به دیدگاه

برای تو و خویش

چشمانی آرزو می‌كنم

كه چراغ‌ها و نشانه‌ها را

در ظلمات‌مان

ببیند.

 

گوشی

كه صداها و شناسه‌ها را

در بیهوشی‌مان

بشنود.

 

برای تو و خویش، روحی

كه این همه را

در خود گیرد و بپذیرد.

 

و زبانی

كه در صداقت خود

ما را از خاموشی خویش

بیرون كشد

و بگذارد

ار آن چیزها كه در بندمان كشیده است

سخن بگوییم.

 

 

 

[ برای تو و خویش - ترجمه احمد شاملو ]

لینک به دیدگاه
  • 11 ماه بعد...

وقتی که زندگی

در فاصله امروز تا فردا

مسيرش را تغيير می دهد

وقتی نقشه هايی که کشيده بودی

در فاصله امروز تا فردا

چون حباب های کوچک می ترکند

وقتی چيزی که در ظاهر اهميت داشت

در فاصله امروز تا فردا بی اهميت می شود

تنها رها کردن سرا يت باقی می ما ند

و دعوت به مبارزه

تا از ا ين دگرگونی عظيم جسارت راهی شدن بيابی

 

ترجمه يغما گلرويی

لینک به دیدگاه

هنگام گسسته شدن پيوند دوستی ها

عشق دير سال به نفرت می گرا يد

آ يا ا ين عشق بود؟

کسی که به حقيقت دوست می دارد

می تواند بپذيرد

خوشبخت نشدن در کنار هم را

شکستی مشترک را

کسی که به حقيقت دوست می دارد

بدياری ديگری را نمی خواهد

کسی که به حقيقت دوست می دارد

بی نفرت به سوگ می نشيند

 

ترجمه يغما گلرويی

لینک به دیدگاه

چون دوستت می دارم

مجبور نيستی آ ن گونه که در روز آ شنايی مان بودی

باقی بمانی

يا چون دوستت می دارم

مجبور نيستی خود را محدود کنی

به تصويری که ا ز تو زنده مانده در من

چون دوستت می دارم

می توانی در خود ببالی

چيزهای جديدی کشف کنی در وجودت

دگرگون شده ،بشکفی و تازه شوی

چون دوستت می دارم

می توانی آنچه هستی باقی بمانی و آ ن چه نيستی بشوی

[h=6]ترجمه يغما گلرويی[/h]

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

گاهی که شرايط بی درمان و چاره بنظر می رسد

آن فرشته را از ياد نبر

صد چهره دارد وهزاران نام

برخيز و قدم بردار

به فرشته ای که در کنار توست

اعتماد کن

**************

 

نقض تمام مرزها خود کامگی است

شنا ختن مرزها آزادی

خودکامگی يکسان ديدن تمام انسانهاست

آزادی ديگرگونه ديدنشان

مغلوب کردن افکار غريب خودکامگی است

معتبر کردن ارزشهای ديگران آزادی

اسارت نشانه خودکامگان است

احترام نشانه آزادگان

********************

 

ترجمه يغما گلرويی

لینک به دیدگاه
  • 3 ماه بعد...

در سفرم به سوی تو

به سوی خود

به سوی حقیقت

که راهی ست ناشناخته

پُر

خار

ناهموار،

راهی که، باری

در آن گام می گذارم

که در آن گام نهادهام

و سرِ بازگشت ندارم

بی آن که دیده باشم شکوفاییِ گل ها را

بی آن که شنیده باشم خروش رود ها

را

بی آن که به شگفت در آیم از زیباییِ حیات.ـ

اکنون مرگ می تواند

فراز آید

اکنون می توانم به راه افتم.

اکنون می توانم بگویم

که زندگی کرده ام.

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

در راه ديروز به فردا

 

زير درختي فرود مي آيم

 

در سايه اش

 

براي لحظه يي کوتاه از زندگيم

 

انديشه کنان به راه خويش

 

انديشه کنان به مقصد خويش

 

انديشه کنان به راهي که پس پشت نهاده ام

 

انديشه کنان به تمامي آنچه در حاشيه راه رسته است:

 

آنچه شايسته ي تحسين است

 

نه بايسته ي تاراج شدن

آنچه شايسته ي عشق ورزيدن است

 

نه بايسته ي کج انديشي

 

آنچه شايسته ي به جاي ماندن در خاطره است

 

نه بايسته ي به سرقت بردن

 

در راه ديروز به فردا

 

زير درخت زندگيم فرود مي آيم

 

در سايه اش

 

براي لحظه اي از فرصتم.

 

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

پيش از آنکه واپسين نفس را بر آرم

پيش از آنکه پرده فرو افتد

پيش از پژمردن آخرين گل

بر آنم که زندگي کنم

بر آنم که عشق بورزم

برآنم که باشم

در اين جهان ظلماني

در اين روزگار سرشار از فجايع

در اين دنياي پر از کينه

نزد کساني که نيازمند منند

کساني که نيازمند ايشانم

تا دريابم ، شگفتي کنم ، باز شناسم

که مي توانم باشم ، که مي خواهم باشم

تا روزها بي ثمر نماند

ساعت ها جان يابد

لحظه ها گران بار شود

هنگامي که مي خندم

هنگامي که مي گريم

هنگامي که لب فرو مي بندم

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

تا آن هنگام که فصل آخر

 

در کتاب زندگي انساني نوشته نشده

هر صفحه و هر تجربه اي مهيج است

همه چيز گشوده است و قابل تغيير

کسي که تنها

به فصل هاي قديمي و ورق خورده ي کتاب بيانديشد

نقطه اوج فصل آخر زندگي را

از دست مي دهد .

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...