رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

درود بر همه دوستانم

به اميد يزدان پاك و با دلي پر ز اميد اين تاپيك را كه قولش را داده بودم شروع مي كنم .منتها در ابتدا چند نكته را گوشزد مي كنم:

1-لطفا هيچ عزيزي در اين تاپيك پست نزند و اگر نقدي و يا سوالي دارد در پروفايل من و يا پ.خ مطرخ كند تا در جاي مناسب مطرح كنم و جواب بدم

2-سعي من بر اين است كه از حواشي پرهيز كنم و مطالبي كه مي نويسم مستند باشد لذا از ساير دوستان نيز اين انتظار را دارم

3-از دوستان ترك زبان خود خواهش كردم مرا همراهي كنند كه با جواب منفي رو برو شدم .اما بار ديگر در مقابل همگان خواهش مي كنم كه در زمينه ي بحث و به فراخور مطالب ارايه شده ما را همراهي كنند تا احيانا دچار ايراد يك جانبه نگري نشويم.

4-حجم مطالب بسيار است و تايپ آن دشوار و گاها به خاطر مسايل كاري خودم(كه پيش مي ايد چند روزي تهران نباشم) وقفه اي در تاپيك ايجاد مي شود لذا خواهشمندم دوستانم صبور باشند تا مطالب هر سر فصل كامل شود و اگر جواب سوالي داده نشد آنگاه جواب را از من مطالبه كنند.

5-از همراهي همه ي دوستانم پيشاپيش سپاسگزارم

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 46
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

فايده ي بحث پيرامون اين موضوع:

 

پيشينه ي بحث پيرامون زبان آذربايجان تاريخچه اي كمتر از 100 سال دارد.در قانون اساسي مشروطه هيچ اشاره اي به زبان رسمي ايران نشده است و به نظر مي رسد براي قانونگذار مشروطه رسميت زبان فارسي امري بديهي مي نمود و البته اين امر نمي تواند بدون بستر اجتماعي در ذهن قانونگذاران جا بگيرد.شايد بتوان اين نكته را نشانه اي از واقعيت دانست كه تا زمان مشروطه نخبگان و روشنفكران كشور بحثي تحت عنوان گوناگوني زباني نداشتند.

 

ولي ترجمه ي آثار "روشني بيك" از تركي عثماني به فارسي در مطبوعات وقت ايران و نگراني ايراني ها از افكاري كه در عثماني و سپس تركيه در مورد كشورشان جريان داشت,روزنامه نگاران و محققان را واداشت تا به اين مسله بپردازند .اشغال شمال ايران در زمان جنگ جهاني دوم توسط قواي شوروي و ايجاد حركت هاي واگرايانه و دست نشانده در آذربايجان با توسل به مسايل قومي و زباني از ديگر نقاط عطف قابل توجه در پرداختن به چنين موضوعي بود.

 

در حالي كه هر دو اين تنش ها از سوي عامل و محرك بيروني ايجاد شده بود بسياري از پژوهشگران و اساتيد آذربايجان بر ان شدند تا پيرامون اين موضوع به تحقيق و پژوهش تاريخي بپردازند.نتيجه ي اين روند انتشار رسالاتي چون "آذري يا زبان باستان آذربايجان" بود كه سعي مي كرد با بهره گيري از متون تاريخي كهن به مساله نگاه كند.

اين اثردر 1304خورشيدي منتشر شد و طبعا تحقيقات نويسنده ي آن سال ها پيش از انتشار به سرانجام رسيده بود.هرچند عده اي مايل اند كه اين اثر را به سياست هاي فرهنگي دوران پهلوي اول نسبت دهند اما پيشين بودن اين تحقيق نسبت به قدرت گيري و تشكيل سلسله پهلوي و هم چنين انتشار مقالات متعددبا همين رويكرد در جرايد وقت ايران به ويژه در دهه ي 1290 خورشيدي چنين ادعايي را مردود مي كند .براي اطلاع از مباحث جرايد ايران در دهه 1290 به منابع زير رجوع كنيد:

الف:آذربايجان در موج خيز تاريخ

ب:پان تركيسم و ايران, نوشته ي استاد كاوه بيات

 

در سال هاي بعدي عنايت الله رضا از اعضاي سابق فرقه دموكرات تحقيقات كامل تر و بيشتري نسبت به رساله ي زبان آذري ارايه داد.وي در دو كتاب تاريخي و مهم خود به بحث و بررسي تاريخي موضوع روي آورد .آراي دكتر رضا به دليل پيروي از اسلوب علمي پژوهشي توانست به زودي در مجامع دانشگاهي جا باز كند و تبديل به يكي از منابع مهم اين حوزه شود.در ادامه كتاب دو جلدي (مطالعاتي درباره تاريخ,زبان و فرهنگ آذربايجان) اثر فيروز منصوري از پژوهشگران همين حوزه با نگاهي جديدتر و رويكردي متفاوت به مساله مي نگريست جاي پايي براي خود باز كرد .وام گيري اين اثر از نوشته ها و اسناد آرشيوي عثماني و تركيه امروز و تمايل به پيشبرد بحث با كمك اسناد بي طرف خارجي نقطه ي قوت اين اثر مهم به شمار مي رود.

 

اكنون اختلاف نظري هويتي كه ميان دو طيف از مورخان و كارشناسان آذربايجاني وجود دارد ناشي از همين مناقشات در تاريخ معاصر است.

نخستين اثري كه با رويكرد دوم نوشته شد كتاب "سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي تركي" تاليف جواد هييت در سال 1364 يعني 62 سال بعد از نگارش رساله ي آذري زبان باستان احمد كسروي بود.

در همين اثر نيز نظريه ي بنيادين رويكرد نخست كه عبارت بود از غير بومي بودن زبان تركي و مهاجرت تركان به منطقه و آغاز فرآيند تغيير زبان از پهلوي به تركي از سوي نويسنده يعني آقاي هييت مورد پذيرش قرار گرفته است.

در بخش سوم كتاب مي نويسد:

اغلب مورخان غربي معتقدند كه اين زبان بعد از آمدن تركان سلجوقي يعني قرن 11 ميلادي ,زبان اكثريت مردم را تشكيل داده است و پس از استيلاي مغول و مهاجرت هاي تازه ي تركان در زمان ايلخانيان در قرن 13 ميلادي به شكل زبان عامه ي اين سامان در آمده است....قدر مسلم اين است كه تاريخ زبان تركي در اذربايجان با تاريخ مهاجرت تركان به اين منطقه ارتباط مستقيم دارد(كتاب فوق صفحه ي 168-169)

لینک به دیدگاه

نويسنده اين اثر خود اذعان دارد كه اغلب مورخان غربي نيز مانند مورخان كلاسيك ايراني معتقدند تركي زبان غير بومي و متاخري در منطقه است كه همراه با ورود سربازان و مهاجراني از آسياي ميانهبه اين منطقه راه يافته است.وي در صفحه ي بعدي همين كتاب به مهاجرت تركان "تازه واردي" به آذربايجان به خصوص در زمان سلاجقه اشاره مي كند كه در نهايت سبب ساز تغيير زبان پهلوي مي شود.

 

با انتشار كتاب "تاريخ ديرين تركان ايران" در سال 1376 توسط محمد تقي زهتابي فصل نويني در سير روايت دوم از مساله ي تاريخ و هويت آذربايجان گشوده شد.اين كتاب كه به تبعيت از سنت روايت پان تركيستي در تركيه و عثماني علاقه مند بود طولاني ترين تاريخ را براي تركان منطقه لحاط مي كند و به تاريخ طولاني تر و در عين حال بسيط تري تاكيد مي كند و تركان را در مركز تحولات تمدني منطقه قرار مي دهد.از آن جمله تمامي اقوام كهن خاورميانه را كه كمتر نام و نشاني از آنها باقي مانده مانند اوراتور ها سومري ها ,لولوبي ها مانناها مادها و... در بستر روايتي تركي از تاريخ به خواننده عرضه مي شوند.

نويسنده ي اين كتاب داراي فعاليت هاي سياسي است كه اعتبار كتاب او را تا حدود زيادي با خدشه مواجه مي كند.

عضويت در فرقه ي دموكرات آذربايجان(1325-1324)مهاجرت به شوروي و فعاليت سياسي در آن كشور/فعاليت در راديوي خلق بغداد كه توجيه كننده ي فعاليت هاي ضد ايراني صدام حسين بود/و اخذ نشان پروفسوري افتخاري از دانشگاه بغداد از جمله فعاليت هاي سياسي وي محسوب مي شود

 

از جمله ويژگي هاي ديگر اين نوع تاريخ نگاري ها علاوه بر سياسي بودن نگارندگان آن عدم اطلاع آنان از علوم بين رشته اي همچون زبان شناسي باستان شناسي است .از ديگر ايرادات اين كتاب ها التزام به شيوه ي آكادميك تحقيق و ارايه ي منابع و اثبات ادعا ها و نظريات مطرح شده است.

 

اين ديدگاه و تقابل ايجاد شده به واسطه ي آنها در بين مردم ساكن در منطقه با مردم فارس زبان از يك سو و از سوي ديگر تقابل در ميان خود مردم ساكن در منطقه ضرورت بحث و پيگيري بي طرفانه و تاريخي اين مبحث را بيشتر مشخص مي كند .

البته چنانچه پيشتر گفتم اين به اين معني نيست كه كسي قصد داشته باشد زبان كسي را عوض كند .زيرا انديشه و خرد در بستر منطق و خردورزي است كه شكل مي گيرد و زبان تنها وسيله اي براي بيان آن است و تفاوت نمي كند كه امروز ما به چه زبان سخن مي گوييم بلكه مهم اين است كه با شناخت گذشته و تفكر در حال پيش به سوي آينده اي درخشان برويم و دست در دست هم فارغ از زبان و نژاد سرزمين هاي خويش را آباد تر از پيش كنيم.

لینک به دیدگاه

مباحث و گفتمان هاي هويتي در آذربايجان كه بيشتر حول محور زبان شكل ميگيرد بيش از هر چيزي چالشي است دروني ميان نخبگان و سرآمدان منطقه ي آذربايجان.

دو روايت هويتي كه پيشتر ذكر آن رفت در ابتدا در ميان خود روشنفكران و محققان آذربايجاني شكل گرفته است.

(احمد كسروي يك آذربايجاني بود و نخستين كتاب در اين زمينه را او نوشت).

هرچند مدافعان رويكرد دوم_رويكرد مبتني بر پيشينگي زبان تركي در منطقه_علاقه مند هستند كه صورت مسله بيشتر بصورت مساله بين "ما" و "ديگري" مطرح شود و هرگونه حلقه ي واسز آذربايجاني ميان خود و ديگري را انكار نمايد .

در اين نوشتار سعي بر اين است كه به گذشته و تاريخچه ي مردمان باستاني و تمدن هاي قديمي منطقه و بخش هايي از ايران از منظر زبان شناسي و تاريخ نگاري علمي پرداخته شود.و نيز دوران بعد از اسلام كه مي توان آن را مهمترين دوره ي تاريخ اذربايجان از حيث دگرگوني هاي رخ داده دانست تا حد امكان بررسي شود.

لینک به دیدگاه

1-مهجرت اقوام آريايي

 

در خصوص مهاجرت گسترده ي آرياييان به فلات ايران از سوي محققان آرا ونظريه هاي مختلفي دارند:

-برخي آريايي ها را از نژاد اروپايي مي دانند و مهاجرت انها را از غرب به شرق قلمداد كرده اند

-برخي ديگر ديگر خواستگاه آنان را از استپ هاي آسياي ميانه مي دانند

-عده اي نيز از كنار رود سيحون و جيحون و تركستان غربي

-و عده ي ديگري نيز معتقدند:طبق فرضيه ي دانشمندان مهاجرت اقوام اريايي ابتدا از غرب به شرق تا اقصا نقاط سيبري و مغولستان و مرز هاي چين و تبت ادامه داشت و سپس در پگاه تاريخ مهاجرت جنبه ي عكس يافته و از شرق به غرب گسترش يافته(بيات ,36:1376)

-عده اي نيز در اين نوع تقسيم بندي بوميان فلات ايران را از يك نژاد آسيايي غير هند و ايراني ناميدند و در تحقير آنان گفتند: وقتي آرياها به فلات ايران آمدند در آنجا مردماني يافتند زشت كه از حيث نژاد و عادات و اخلاق و مذهب از آنان پست تر بودند.زيرا آرياها مردمان بومي را ديو يا تور ناميدند(پيرنيا,ج1,صفحه 13,چاپ 1359)

لینک به دیدگاه

ارايه ي اين نوع نظريه ها اغلب بر اساس يافته هاي زبان شناسي ,سفالينه ها ,وسايل شكار,و ساير ابزار زندگي باقي مانده از اقوام گذشته صورت گرفته است.هرچند كه اين نشانه ها نيز نمي تواند از نظر علمي قطعيت داشته باشد .زيرا در طول تاريخ خيلي از اقوام و ملل مختلف وجود داشته اند كه زبان اصلي خود را تحت حاكميت اقوام فاتح و مسلط از دست داده اند و يا به طرز قابل توجهي از زبان حاكمان متاثر شده اند و يا مي توان گفت كه خيلي از لوازم خانگي سفالينه ها و نشانه هاي فرهنگي نيز به وسيله ي اقوام كوچ گر به نقاط و سرزمين هاي مختلف انتقال يافته و يا به دست اقوام مهاجم به يغما برده شده و يا به كمك بازرگانان از سرزمين آنها خارج شده و با نشانه هاي تمدني ساير ملل در هم آميخته اند.

لینک به دیدگاه

بايد توجه داشت كه اكثر نظريه هاي مذكورجنبه ي نژاد پرستانه دارد .بخصوص از طرف اروپاييان و علي الخصوص آلماني ها كه علاقه ي خاصي در بيان برتري نژاد آريا و مخصوصا نژاد ژرمن دارند.

بر اساس قراين تاريخي معتبر آمدن آريايي ها به آسياي غربي و نواحي ايران حدود 14 قرن پيش از ميلاد مسيح اتفاق افتاده است .اين مهاجرت به تدريج صورت گرفته و در فلات ايران و زمين هاي مجاور پراكنده شده اند.(پيرنيا ص 38).

بر اساس مطالعات تاريخي در زمان ورود آريايي ها نژاد واحدي در كشور وجود نداشته است.آميختگي نژاد آرامي سامي و ايراني در قبل از ورود آريايي ها وجود داشت.از سوي شما و كرانه هاي درياي خزر مردمان شمالي و از سوي غرب مردماني از نژاد مديترانه اي از جنس ساكنان بين النهرين و در جنوب نيز هم زمان مردماني از نژاد سياه پوستان زيست مي كرده اند.

بر اساس نظريه ي گيرشمن مردمان بين النهرين .شام. تركمنستان و بلوچستان نژاد مديترانه اي دارند .اين نژاد در عصر حجر و عصر فلزات مس و برنز در قلمرو رود سند بطور پراكنده مي زيستند.

از اين رو بايد گفت كه فلات ايران از دير باز محل رفت و آمد هاي زياد و برخورد اقوام و مردماني از نژاد ها و تيره هاي گوناگون انساني بوده است (مشكور.سال 1356.صفحات 45 الي 47)

لینک به دیدگاه

مطالعات تاريخي نشان مي دهد كه گروه هاي مهاجر آريايي هفت قبيله به نام هاي:

1-ارزه اي ها(كاسپي ها-كادوسي ها-گيل ها)

2-كوي ها(ديلم ها-تپور ها-آمارد ها)

3-پارت ها(گرگان ها-داهه ها-سائيني ها)

4-سكاها(خيون ها-ماساكت ها-تهارگو ها-رواكا ها)

5-سرمت ها(آلان ها -اسكيت ها-كيميري ها)

6-ماد ها(بوسي ها-استروخان ها-بودين ها-مغ ها)

7-پارسي ها(ماروفين ها-ماسپين ها-دروزين ها)

 

بودند كه بر اثر بلاياي جوي و طبيعي به نواحي ايران كوچ كرده اند و در فلات ايران با بوميان محلي آميخته اند و حاكميت هاي متعددي در آنجا پديد آوردند.

لینک به دیدگاه

سكاها يكي از قبايل آريايي بودند كه در حدو شمال و غرب درياچه ي آرال تا شمال درياي مازندران و كوههاي قفقاز زندگي مي كردند .اين قوم بسيار ديرتر از ساير اقوام آريايي خود مدنيت يافتند .سكاها اغلب از طرف صحرا نوردان و چادرنشينان آسياي ميانه مانند ووسون ها كه برخي از مورخان آنها را را قومي با موهاي سرخ و چشمان آبي معرفي كرده اند و ساير اقوام آسياي ميانه مانند مغول مورد حمله قرار مي گرفتند .لذا عده اي از انها در ادوار مختلف به طرف اروپا رانده شدند و چون در اوايل تاريخ ميلادي اقوام ترك آسياي مركزي نفوذ خود را در شمال درياي آرال و مازندران آغاز كردند بر كوچ قبايل آريايي به طرف اروپا افزوده شد .آلان ها در هجون قبايل هون به اروپا نقش اساسي داشتند .در حدود سال 374 ميلادي هون ها از ولگاي سفلي گذشته و آلان هاي مستقر در قوبان را منكوب كردند و آنها را موقتا به اطاعت خود دراوردند.

(آلان ها در غرب درياي مازندران و شمال رود ارس زندگي مي كردند و سرزمينشان به آلان معروف بود و مورخان اسلامي ايشان را "اران" نوشته اند(تورانيان.نادر بيات.تهران.نشر ايرانشهر.1367))

عده اي از آلان ها نيز به غرب رفتند و با ژرمن هاي غربي آميخته اند و در مهاجرت عظيم آنها شركت كردند و برخي ديگر از آلان ها در اسپانيان با اقوام ويزيگوت عنصر مخلوطي ساختند كه احتمالا " گوت آلان " يا "كاتالوني" از آنهاست.

لینک به دیدگاه

اين گونه كوچ هاي اجباري طوايفي از آريايي ها به اروپاست كه در ادوار مختلف به صورت محدودي انجام گرفته و نشانه هاي آن در آثار فرهنگي و استخوان هاي به جا مانده در اروپا مانند سفالينه ها نحوه ي دفن مردگان و غيره به چشم مي خورد.اين امر برخي مورخان را به اين انديشه واداشته است كه شايد خاستگاه آرياييان اروپا بوده است و نژاد پرستاني هم كه زماني از اروپا برخاسته و دنيا را به خاك و خون كشيدند در پرورش اين انديشه ي "مهاجرت هند و اروپايي" نقش اساسي داشته اند.درنظر ايشان اقوام اريايي ساكنان اوليه ي اروپا بوده اند كه به ايران و هند رفته و به نژاد هاي آنها مسلط شده اند .

عقيده ايشان بر اين است كه در زمان هاي قبل هند و ايران به وسيله ي قبايلي كه زبان هند و اروپايي داشته اند فتح شده است .فاتحان نژاد خود را برتر خوانده و مردم اين نواحي را به بردگي گرفته و بر خود نام آريايي(نژاد برتر) نهادند.و زبان هند و اروپايي كه با زبان مردم و هند ريشه ي مشابهي دارد بعدا زبان آريايي خوانده شد...

بسياري از نژاد پرستان اهالي قد بلند .چشم آبي و بور اروپا را آريايي حقيقي مي دانند

(عبدي زاده/سال 1379/صفحه ي 93)

لینک به دیدگاه

در مقابل اين نظريه ي اروپايي ها ,باور هاي ضد نژادپرستي روسي وجود دارد.در اين نظريه برخي پژوهشگران روس خاستگاه آريايي رار از اروپا به آسياي ميانه يا استپ هي جنوب سيبري مي دانند و تمام اقوام ايراني اعم از آريايي و ياير هم نژادانشان را غير از سكاها و ماد ها و پارس ها غير ايراني معرفي مي كنند.

بايد به اين نكته توجه داشت كه در جهان امروز ديگر يك نژاد اصيل و ناب باستاني وجود ندارد و قطعا نژاد ها و اقوام مختلف در طول تاريخ گذشته با يكديگر آميخته اند.اما در بين اصطلاحات رايج تاريخي در خصوص آريايي ها و ساير اقوام آنها مي توان از اصطلاح "هند و ايراني " استفاده كرد.

اقوام هند و ايراني اقوام متمدن و پيشرفته اي بودند .ايشان براياولين بار آتش و مس را در خدمت گرفتند و اسب را پيش از ساير اقوام شناخته و رام كردند .آريايي ها هرگز بت پرست نبودند بلكه طبيعت پرست بودند و مانند روثر غنا(بهرام) و ميثر(مهر) را مي پرستيدند.

لینک به دیدگاه

البته تاريخ روشني براي آرياييان نمي توان مشخص كرد .محل زندگي آنها و محدوده ي جغرافيايي آنان بين غرب درياي مازنداران و كوه هاي قافلان,سبلان,قراچه داغ,تا دربند بود.

به گواه سخنان اوستا آرياييان بر اثر سرماي بيش از حد سرزمين خود(آريا ويچ) از از جنوب و شمال درياي مازندران به طرف مشرق(طلوع خورشيد)كوچ نموده و هر قبيله اي در قسمتي از اين فراخناي مسكن گزيده است.

در كتاب زاداسپرم اشاره شده كه مهاجرت آرياييان در زمان هوشنگ اتفاق افتاده است.اما آنچه مسلم است اين حقيقت است كه آرياييان طي سالها مهاجرت خود با جمعيت كثيري توانسته اند در محدوده اي از كوه هاي افغانستان,البرز,قافلان كوه,سبلان,قفقاز,و جلگه هاي درياي مازندران و در غرب و شمال و شرق تا درياچه ي آرال و سواحل رود سيحون تمدن هاي درخشاني را بيافرينند.

در طي تاريخ فوق از جمشيد آريايي خبر داريم كه 3 بار كشور خود را از سمت جنوب گسترش داد و به دامنه هاي جنوبي البرز و كرانه ي دشت كوير و خراسان مركزي رسانده است.

لینک به دیدگاه

گروهي از خاور شناسان همچون كيپرت kiepert /گيگر geiger/ تيل tiele/يوستي yusti/ آندرآس andress/ ماركوارت marquart/بارتولد bartold / و ديگران آسياي ميانه از جمله:حدود خوارزم و دشت هاي اطراف رود زرافشان (اين رود در اوستا به صورت دايتي=دايتا آمده كه همان ايران ويچ است)(يشت ها .2536.صفحات: 241.283.287. و فرگرد 2 ونديداد.فقره هاي 20 و 31),سغد.مرو.بلخ.نسا(نيسايه يا مهرداد كرت).هرات .كابل و هيرمند را سرزمين نخستين آرياييان ياايران ويچ دانسته اند (يسنا.2536.جلد 1 .صفحات 41 و 42)

 

در فقره هاي 13 و 14 مهريشت از كهن ترين سرود هاي ديني ايرانيان در خصوص سرزمين و منزلگاه ارياييان چنين ياد شده :

نخستين ايزد مينوي كه پيش از خورشيد فناناپذير تيز اسب در بالاي كوه هرا(گويا همان البرز است((تشابه رو با يك كوه ديگه توجه كنيد)))برآيد ,نخستين كسي كه با زينت هاي زرين اراسته از فراز(كوه) زيبا سر برآورد.از آنجا (آن مهر) بسيار توانا تمام منزل گاه هاي آريايي را بنگرد ...آنجايي كه رودهاي پهن قابل كشتيراني با خيل امواج خروشان به سنگ خارا و كوه خورده ,به سوي مرو ,هرات,به سوي سغد(گو) و خوارزم شتابد.(يشت ها .2536. صفحات 429 الي 431)

لینک به دیدگاه

در سه فقره از فرگرد اول ونديداد از شانزده كشور ياد شده كه درآن ايران ويچ (ايرين ونجه) نخستين سرزمين آرياييان قرار گرفته است.

بعد از آن ممالك شمال شرقي و شرقي ايران از سغد, مرو ,بلخ ,باختر ,نيسايه(ميان مرو و هرات) ,هرات ,كابل ,مسير رود هيلمنه (هيرمند) و غيره سخن رفته است.(يسنا 2536 صفحات 42 و 43)

دياكونف نيز با استناد به نوشته هاي اوستا نخستين سرزمين آرياييان را فاصله ي اورگنج و چاچو و متعاقب آن مرو, هرات, دشت هامون, تجن(هريرود), سبزوار, قندهار و نيشابور دانسته است.وي سكونت آرياييان را در اين سرزمين حدود هزاره ي سوم و دوم پيش از ميلاد تخمين زده است(عنايت الله رضا.آذربايجان و اران.1360.صفحه ي 67)

از مندرجات بند هشن فصل 29 فقره ي 12 نيز چنين بر مي آيد كه ايران ويچ يا همان سرزمين آرياييان در آذربايجان است(يسنا .2536.صفحات 39 و 40) عده اي نيز به سبب مشابهت و نزديكي نام آلبانياي قفقاز (آلان/اران)ايران ويچ را در آن محل مي دانند.

دياكونف نيز معتقد است كه آرياويچ تنها شامل خوارزم نبود بلكه سرزمين وسيع تري را شامل مي گرديد .اين سرزمين عبارت است از :سرتاسر دشت آسياي ميانه و شرق ايران كه مردم آن به زبان ايراني سخن مي گفتند.دياكونف واژه ي آراويچ را با نام اريان /ايران كه از سوي مولفان يونان باستان به كار رفته يكي مي داند.

(عنايت الله رضا .صفحه ي 70)

لینک به دیدگاه

در نيمه ي هزاره ي اول ق.م گويش هاي ايران از يك سو در شمال تا مناطق شمالي درياي سياه و درياي ازف (قبايل سكاي غربي) و در شرق تا مرز هاي چين (گروه هاي مختلف قبايل سكاي شرقي) در غرب تا سرزمين ماد و در جنوب تا سواحل خليج فارس (قبايل پارسي) گسترده شده بود.

بر اساس منابع قديمي خاور نزديك در هزاره ي سوم و دوم ق.م سرزمين ايران كنوني مسكن قبايل و اقوامي بود كه زبان آنها به خانواده ي زبان هاي ايراني و به طور كلي به به خانواده ي هند و اروپايي تعلق داشته است.

اين اقوام عبارت بوده اند:

عيلامي ها(در دره هاي رود هاي كارون كرخه و خوزستان امروزي)

كاسي ها(در بابل)

لولوبي ها(در كوهستان هاي ايران غربي)

كاسپي ها و ماننايي ها(در جنوب غرب درياي مازندران)

سكاها گروه ديگري از قبايل ايران در حدود نيمه ي هزاره ي اول ق.م در قلمرو وسيعي ميان ساحل درياي سياه تا مرز چين مستقر بوده اند.

منشا تمام اين قبايل اصلا آسياي مركزي و سرزمين هاي مجاور آن يعني مناطق شرقي فلات ايران بوده است.پس از مهاجرت قبايل پارسي مادي و سكاييبه سوي غرب و جنوب غربي,توده هاي اصلي قبايل و اقوام ايراني زبان در آسياي مركزي باقي ماندند.

پارت ها در جنوب شرقي درياي مازندران و شمال خراسان و منطقه ي جنوب غبي آسياي مركزي

آريايي ها در هرات

بلخي ها در بلخ و جيحون و آمودريا

سغد ها در ناحيه ي سغد و مسير رودخانه ي زرافشان و مجاور آن

خوارزمي ها در منطقه ي خوارزم

 

 

زبان هاي هند و اروپايي از حدود هزاره ي اول ق.م در بخش وسيعي از اروپا و جنوب و جنوب غربي آسيا رواج داشت و از نيمه ي دوم قرن پانزدهم ميلادي در بخش هاي وسيعي از آمريكا و افريقا و اقيانوسيه هم رايج گرديد.

به طور كلي اكثر ساكنان سرزمين هاي مذكور (آسياي ميانه و ايران) در هزاره ي اول ق.م به زبان هاي ايراني سخن مي گفتند(ارانسكي.چاپ 1379. صفحه ي 238)

لینک به دیدگاه

در روزگاران كهن معولا مراد از چين علاوه بر كشور چين اصلي اشاره به حواشي خارجي و تا حدودي قسمت هاي داخلي همسايه با تركستان بوده است.بر اساس تحقيقات و منابع موجود كشور ختن كه جزوي از خاك چين بوده است منطقه اي فارسي يا به عبارت بهتر ايراني زبان بوده است و در آن هزاران نفر از نژاد ايراني زيست مي كرده اند.

بيليbailey مي گويد كه حتي زبان فارسي تا شمال غربي چين نيز به كار مي رفت هاست.

در روزگار كهن در قسمت هاي شمال غربي چين گروه هاي انبود سفيد پوست و حتي ايراني زبان وجود داشته اند و اغلب ارتباط مردم چين با ايرانيان به وسيله ي انها بوده است .لذا در بعضي منابع از چينيان با نام ايراني "پولادوند" و يا مشخصات شبيه به آْن ياد مي شود(پژوهشي در تبار مشترك ايرانيان و تورانيان.نوشته ي محمدعلي سجاديه.چاپ 1368.صفحه ي 104)

لینک به دیدگاه

به واسطه ي كاوش هاي علمي كه در منطقه ي پازيريك pazyryk در آلتايي انجام گرفته ثابت شده است كه فرهنگ هنر و شيوه ي زندگي قبايلي كه در سيبري غربي و آلتايي به سر مي برده اند با قبايلي كه به استپ هاي جنوب روسيه و ايران مهجرت كرده اند دقيقا همه از يك ريشه سرچشمه مي گرفته است.زبان اين قبايل از لهجه ي ايراني و ختني يا زبان ايراني ميانه بوده كه از سوي قبايل سكا در تركستان چين نيز صحبت مي شده است.(بيات چاپ 1376 صفحه ي 58)

آثار مكشوفه در سيبري و در ناحيه اي به نام مينوسينسك(شهري واقع در سيبري و در محل القاي شط يني سئي و رودخانه ي مينوسينسك)كه يكي از مناطق باستاني است مسير تمدن بعضي از اقوام و ملل مانند سيت ها و سارمات ها را كه ايراني الاصل بوده اند بر ما معلوم مي كند(نادرستي فرضيه هاي نژادي آريا سامي و ترك.چاپ 1380.صفحه ي 94)

در كتاب تورانيان نيز مي خوانيم:

در سيبريه ي غربي تا ناحيه ي مينوسينسك قبايل و مللي قبل از ميلاد مي زيسته اند كه جملگي منشعب از نژاد سيت ها و سارمات ها (سرمت ها ) بوده اند....و زبان آنها زبان ايراني شرقي بوده است(بيات .چ 1376.ص 71)

لینک به دیدگاه

ملاحظه و بررسي اقوام و زبان هاي مختلف ايراني و كشور هاي مجاور آن در دوران اخير حقايق مهمي را در خصوص تغيير و دگر گشت زباني اقوام و ملت هاي مختلف نشان مي دهد .به عنوان مثال بخشي از اهالي جنوب و جنوب غربي ايران مانند اهواز خرمشهر و حوالي ان به گواه تاريخ و مدارك موجود اقوام ايراني الاصل هستند اما به زبان عربي تكلم مي كنند.

يا قبايل نيمه صحرا نشين جارا و يماق كه در بخش شمال غربي افغانستان كنوني ساكن مي باشند و بخش مهمي از ايشان سابقا به زبان تركي و مغولي سخن مي گفتند امروزه به زبان فارسي (تاجيكي) سخن مي گويند.

و نيز قزلباشان هرات و كابل كه در گذشته به زبان تركي سخن مي گفتند و اخلاف فاتحان مغول در افغانستان كه به لهجه ي مغولي سخن مي گفتند امروزه به زبان فارسي(تاجيكي) سخن مي گويند.

در مصر زبان باستاني مصري جاي خود را به زبان قبطي و سپس به زبان يوناني و سرانجام به زبان عربي داد و حال آنكه ساكنان آن سامان نه نابود گشته و نه از ديار خود رانده شده اند و بلاتغيير باقي مانده اند.

و يا در عراق نيز زبان هاي سومري و هورياني به ترتيب جاي خود را به آشوري .بابلي(اكدي) و آرامي و عربي سپردند.

جريان مشابهي نيز در برخي قبايل و اقوام هندي زبان اطراف رود سند اتفاق افتاد.اينان كه قبلا هندي زبان بودند اكنون پشتو زبان شده اند و زبان قديمي خود را فراموش كرده اند.

لینک به دیدگاه

چنين جرياني نيز در خانواده و زبان هاي ايراني و تغيير نقشه ي قومي و لساني ايران و آسياي مركزي و سرزمين هاي مجاور آنها بوجود آمد.بر اثر برخورد زبان هاي ايراني با برخي زبان هاي به زبان ديگر از قبيل تركي هندي و سامي تبديل شده است.

اين امر بر حسب شرايط تاريخي و اوضاع و احوال و زمان جريانات مزبور گاهي منجر به انتشار فلان زبان ايراني به زبان يا زبان هاي ديگر ايراني يا غير ايراني گشته گاهي هم بر عكس حوزه ي رواج بعضي زبان هاي ايراني تنگ تر شده يا مانند خوارزمي به كل نابود و متروك گشته و يا در سرزمين محدودي باقي مانده مانند زبان يغتايي كه بازمانده ي زبان سغدي است.

لینک به دیدگاه

عقب نشيتي زبان هاي ايراني در مقابل السنه ي تركي نيز بر همين منوال ياد شده صورت گرفت هاست.بخصوص اينكه ابتدا در روستاها كه مامن اصلي ايلات ترك زبان بود زودتر اتفاق افتاد .تا آغاز قرن بيستم وضع بخارا و سمرقند و لنين آباد و كان بادام و... نيز همين طور بوده است.

اكنون اعظم مردم آسياي ميانه و آذربايجان به زبان هاي تركي سخن مي گويند .كازاخي .قرقيزي.ازبكي.قراقلپاقي.تركمني و...اكنون در قراتپه(استرآباد) صدها خانوار افاغنه و قنداريان زبان خود را فراموش كرده و به تركي يا مازندراني سخن مي گويند(سفرنامه ي ايران و روسيه/عزالدوله ملكونف چاپ 1363 صفحه ي 147)

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...