رفتن به مطلب

گنج حضور


ارسال های توصیه شده

دوستان عزیزم،سلام.

:icon_gol:

 

در درون هر انسانی، یک گنجی نهفته است.گنجی که می تونه باعث آرامش و خوشی بشه یا حتی باعث ضرر و زیان و خطا و بدبختی. این گنج پرارزش در دسترس همه هست،همه اون رو دارند،در کنارشون و در اختیارشون هست ولی متاسفانه تعداد زیادی از انسان ها از این گنج بهره نمیبرند و یا به عبارتی با عدم آگاهی و عدم شناخت از این گنج درون،از اون استفاده نمیکنند.

 

شناخت گنج درون، که درنهایت باعث رشد و تکامل انسان میشه،بارها مورد بحث در تمام مکاتب دینی و فلسفی قرار گرفته و شناخت این موهبت،وظیفه ی هر انسان هست. جون با شناخت این گنج به رهایی و رستگاری میرسه.

 

یه مدنی هست که به وسیله ی یکی از استادام،با برنامه ی " گنج حضور " آشنا شدم و این یکی از بزرگترین اتفاقای زندگیه من بود و هست و وظیفه ی خودم دونستم که تا جایی که در توانم هست خلاصه ای از مطالب این برنامه و کتاب ها و مجله هایی که میخونم رو اینجا بنویسم تا بقیه دوستان هم بتونن استفاده کنن.

 

مشخصات کانال گنج حضور: hotbird ، فرکانس 11034. امیدوارم همه دوستان این امکان رو داشته باشن تا این برنامه رو ببینن.

اگه امکانش نیست که از طریق تلویزیون این برنامه رو ببینید میتونید از سایت این شبکه،برنامه ها رو ببینید.

 

با امید به اینکه کمک کوچیکی کرده باشم برای شناخت این موهبت الهی و همه ی دوستان با شناخت قابلیت های خود دورنی و گنج دورن خودشون،زندگی ای عالی و شایسته یک انسان رو داشته باشن.

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

گنج درون تشکیل شده است از بخشی از وجود خداوندی که به آن روح گفته میشه. همینطور در قسمت دیگری از این فضای درون " نفس" وجود داره و بخش دیگر اون جایگاهی ایه که محل" عشق و محبت و عواطف و احساسات " است.

 

اگر یک انسان بتونه تمامی این ابزار های دورنی رو ؛که از بدو تولد در وجود هر انسانی هست؛ با هم هماهنگ کنه، می تونه به گنج درون و در نهایت " گنج حضور " دست پیدا کنه.

 

شناخت درون، شناخت خود است و شناخت خود، شناخت خداست. برای شناخت خدا باید از خودمان شروع کنیم و به درون خود سفر کنیم، جون درون انسان مثل یک اقیانوس بزرگ است.

قرآن مجید هم به این موضوع اشاره میکنه: " ای انسان تو پنداری که ذره ی ناچیزی هستی؟! در تو جهانی بزرگ نهفته است."

 

عملکردهای روزمره ما بر روح و روان و درون ما اثر میگذاره و وقتی عملی انجام میدیم که با طبیعت در تضاد هست، گنج درون اخم میکنه و آزرده میشه و خود رو کنار میکشه. در این حالت هست که درون مان شاد نمیشه.

 

گفته های بالا خلاصه ای از مقدمه مجله ی " دانش یوگا " بود.

 

 

لینک به دیدگاه

حالا میخوام یه سری از قوانین عالم هستی رو براتون معرفی کنم که به ما کمک میکنه زودتر به گنج حضور برسیم.

 

مطالب زیر، خلاصه ای از برنامه گنج حضور و مجله ی دانش یوگا هستند:

 

 

قانون تمرکز

در راه رسیدن به این گنج، تمرکز روی " خودمان " است. سعی نمی کنیم دیگران رو عوض کنیم بلکه تمرکز و به عبارتی نرافکن روی خودمان است و فقط روی خودمون کار میکنیم.

 

انسان ها به دو دسته ی آگاه و ناآگاه تقسیم میشوند:

- انسان های آگاه ؛ دارای ذات مقدس و ذهن مشاهده شده ای هستن،یعنی از توانایی ذهن خود آگاه هستن و میدانند که نباید همسو و هم جهت با افکار شد،چون افکار ما ناشی از من ذهنی ما هستند.

 

- انسان های ناآگاه ؛ دارای ذات مقدس ولی ذهن مشاهده نشده هستند.

 

زمانیکه با ورود به لحظه ی حال در حیطه ی روشن بینی قدم می ذاریم، دیگه در مورد انسان ها با توجه به رفتارشون قضاوت نمیکنیم. اونها دیگه گناهکار نیستند بلکه ذات مقدسی هستن اسیر ذهن مشاهده نشده.

با این دیدگاه تنها حسی که میتونیم نسبت به همه موجودات داشته باشیم، احساس " عشق" هست. عشق به هر چیز و هر کس. عشق به یکی بودن، چون که تمام هستی یکی هست و جدایی بین موجودات وجود نداره.

 

 

زمانیکه خودمون رو با ذهن یکی میدونیم، تمام واکنش ها و روابط تحت تاثیر من کاذب یا به عبارتی " من ذهنی " شکل میگیره.

به عنوان مثال، در روابط عاشقانه، من ذهنی به خوبی ایفای نقش میکنه! در این روابط " عشق - نفرت" حکم فرماست.

تا زمانی که رابطه ی عاشقانه بر وفق مراده که یکی از طرفین اونجوری هست که طرف مقابلش میخواد.

من کاذب هیچوقت افراد رو اونجوری که هستند نیمخواد و نمیبینه بلکه اونجوری میبینه که خودش میخواد و میخواد همون نقشی رو بازی کنن که خودش دوست داره.

و زمانیکه شخص مقابل نمیخواد این نقش رو بپذیره در یک لحظه عشق تبدیل به نفرت میشه.

ما عشق می ورزیم و به دستور من ذهنی خودمون رو با عشق یکی میدونبم و احساس وابستگی به شخص مقابل میکنیم و اگر یک روزی این عامل بیرونی ایفای نقش نکنه،خودمون رو شکست خورده فرض میکنیم.

 

تمام این مسائل ساخته و پرداخته ی من ذهنی است.

 

ولی عشق برخاسته از من حقیقی، افراد رو اونجوری که هستند می پذیره و به آنها عشق می ورزه. در این عشق تضادی وجود نداره و میزان اون با نحوه ی رفتار فرد مقابل تغییر نمیکنه. شخص رو با تمام رفتارهایش می پذیریم و بهش عسق می ورزیم. عشقی که راستین هست و هیچ وقت به خاطر عوامل بیرونی جای خودش رو به نفرت نمیده.

چون این احساس ، ناب ترین نوع عشقه که از ذات مقدس ما سرچشمه میگیره.

لینک به دیدگاه

قانون مزرعه

اگر ما داریم روی خودمان کار میکنیم که به گنج حضور برسیم و هنوز نرسیده ایم، نباید نگران باشیم، کم کم هوشیاری حضور پیدا میکنیم.

 

مثل اینکه دانه ای رو در زمینی می کاریم. باید صبر کنیم و اون دانه رو مواظبت کنیم تا مراحل رشد رو طی کنه و به ما میوه بده.

انتظار نداشته باشیم که این دونه یه روزه! به ما میوه بده.

 

عجله نکینم، صبر کنیم . وضعیت های ما تغییر خواهد کرد و ما به گنج حضور می رسیم.

لینک به دیدگاه

قانون جبران

هر روز باید مطالب رو بخونیم یا گوش کنیم و چیزایی که یادداشت برداشتیم رو مرور کنیم و به اونها " عمل " کنیم.

نمیشه که فقط مطالب رو بخونیم یا گوش کنیم و عمل نکنیم!

 

" تا چیزی بیرون نفرستید، از درون باز نمی شوید. "

 

 

خدای بزرگ اینهمه خوبی در حق ما میکنه و یه عالمه موهبت الهی در اختیار ما قرار میده تا ما از اونها استفاده کنیم و یا حتی خواسته های ما رو برآورده میکنه، ما هم باید جبران کنیم.

این قانون هستی هست، باید بدهیم تا بگیریم.

 

یه مثال خیلی کوچیک و پیش پا افتاده میزنم،گه 10 تومن روزی نصیبمون میشه، 1 تومن یا حتی کمترش رو کمک کنیم. اینجوری هم وظیفه ی خودمون رو انجام دادیم هم برکت به زندگیه ما میاد.

 

این قانون رو میتونیم در همه ی جنبه های زندگیمون استفاده کنیم.

 

لینک به دیدگاه

قانون تعهد و هماهنگی

که بسیار قانون مهم و حاکم بر زندگیه انسان است.

ما به طور معجزه آسایی به هر چیزی که متعهد میشویم با اون جلو میریم. اگر شما متعهد به زیبایی و عشق باشید، فکرها و اعمالتان با اون سازگار میشه. اما اگه متعهد نیستید،انتظاری هم نداشته باشید نیروی ایزدی از شما عبور بکنه.

 

اگر متعهد نیستید، خرد و عشق زندگی، از شما بیان نمی شه . اگر متعهد باشید، پرهیزها ،اتوماتیک می شه.

 

اگر شما مدت زیادی هست که تمرین معنوی می کنید و به جایی نمیرسید، بدونید که متعهد نیستید.

لینک به دیدگاه

قانون جذب

هر لحظه شما می تونید ببینید که به سوی لطافت و زیبایی و عشق می روید، چون شما از جنس لطافت هستید.

 

از هر جنسی هستید، به آن سو می روید.

 

 

اگر آدمهای " من دار" را به خود جذب کنید، بدونید که " من " دارید. اگر آدمهای لطیف و با عشق با شما همراه می شوند، شما از آن جنس هستید.

اگر شادی جذب کنید،از جنس شادی و اگر غم جذب کنید، از جنس درد و غم هستید.

 

لینک به دیدگاه

قانون جمع

ذهن ما شرطی شده و فکر میکنه که جمع درست میگه و باید از اونها تبعیت کنه، چون اونها درست میگن پس قانون اجتماعی و جمع است!

ذهن ما فکر میکنه که اگر ما یکی از دسته های جمع باشیم، این خیلی مطمئنه و ما حس امنیت می کنیم و اگر ما از جمع جدا بشیم، خطر دارد!

 

پیروی از راه و رسم جمع، در ما شرطی شده.

 

اما در زندگی عکس اون درسته!

شما باید روی پای خودتون بایستید، چون شما از ریشه به زمین وصل هستید.

مثلا شما میگید چون جمع تمرین عرفان نمیکنن، من چرا بکنم؟!و تبعیت از جمع میکنید.

با تقلید از جمع به فضای وحدت نمی رسید.

 

دنبال جمع بودن برای " من ذهنی " منافعی داره. پس حواسمون باشه که با جمع به گنج حضور نمی رسیم.

 

 

 

 

هر کسی، باید تمرکز روی خودش داشته باشد و تقلید نکند.

لینک به دیدگاه

دو هشیاری در ما انسانها وجود داره:

 

1- هوشیاری حضوریا هوشیاری این لحظه، خلاء، فضای یکتایی، فضای وسیع، فضای لایتناهی و خدا و زندگی و هر نام دیگه ای.

این هوشیاری در درون انسانهاست و ساکن هست. این هوشیاری بی فرم و بی شکل هست.

 

2-هوشیاری جسمی یا هوشیاری "من ذهنی" که در ذهن وجود داره و بیرونیه، همه چیزهایی در ذهن ما هستند، کامل نیستند و موقتی اند و از بین می روند و توهمی بیشتر نیستند و مفهومی ندارند و به درد زندگی نمیخورند چون مخرب هستند.

فکرهای من و باورهای من ، اتفاقات و هر وضعیتی که در ذهن می بینم، همه بیرونی هستند و دائما در حال حرکت و تغییر می کنند.این هشیاری فرم داره.

 

 

لینک به دیدگاه

ما دارای 4 بعد هستیم، که سه بعد آن مادیه و 1 بعد معنوی داریم.

بعدهای مادی عبارتند از:

 

بعد جسمی: که شامل بدن فیزیکی ماست و باید به آن توجه کنیم تا دچار ناراحتی و بیماری نشه.

 

بعد فکری ما:که دائما در ذهن ما تصویرسازی میکنه . ما با اونها هم هویت می شویم و از اونها زندگی و خوشبختی می خوایم.

 

بعد هیجانات:بعد هیجانات ما در ارتباط با اجتماع هست. خشم، ترس، رنجش و غم و تاسفهای ما از بعد هیجانات ماست.

 

بعد معنوی: که بسیار لطیف هست.

 

 

 

ما باید به عنوان یک انسان روی این سه بعد مادی کار کنیم تا بعد معنوی رو که فضای یکتایی هست، باز کنیم تا انرژی غیبی یه این سه بعد ما بتابه و تشعشع اون به جهان وارد بشه.

لینک به دیدگاه

ابزارهای "من ذهنی" عبارتند از: ( صداهایی که در سر شنیده می شود، "من ذهنی " هست)

توقع داشتن، رنجش، ملامت دیگران، خشم، سرکشی، طغیان، ستیزه، جنگ و جدل، استدلال، دلیل و برهان آوردن، حرف و گفتگو و بحث و ...

 

"من ذهنی" عاشق حرف زدن و دعوا، چوب لای چرخ گذاشتن، قضاوت، مقایسه کردن، مقاومت، حسادت و دورغ گفتن، مسخره کردنه

 

تمام این اتفاقات بیرونی هستند، ما از جنس اتفاق نیستیم، باید اتفاق رو بپذیریم و اون رو در آغوش بگیریمو با اتفاق یکی بشیم و به هر اتفاقی که در گذشته افتاده یا همین الان رخ داده و یا حتی در آینده رخ میده، نچسبیم، چون ساکن نیست و دائما در حال تغییره و توهمی و بیرون انداختنی هست.

 

از اتفاقات و هیجانات و دردها و غصه ها ناراحت نشوید، آنها اومدند تا شما رو بیدار کنن، با اونها ستیزه نکنید.

لینک به دیدگاه

فکرهای ما نسبت به ما بیرونی هستند. ما از حرکت فکر در ذهنمون نمیخوایم هویت بگیریم، فقط به فکرهاتون نگاه کنید،بذارید از جلوی چشم ذهن شما،عبور کنن.

 

به اونها بگین: تو بیرونی هستی، تو از جنس من نیستی، من از جنس نور هستم،از جنس خدا هستم، اومدم که درست زندگی کنم و دوباره به نور تبدیل بشم. من به تو نمی چسبم و با تو هم هویت نیمشم و از تو زندگی و خوشبختی نمی خوام،چون تو از بین رفتنی هستی.

 

ما به عنوان هوشیاری بی فرم ( نور) وارد این جهان میشیم، بالافاصله وارد ذهن می شویم و در ذهن " من" می سازیم و به اون هویت میدیم.

از طریق فکر، چیزها رو میبینیم و جذب چیزها میشیم و تصویرر ذهنی در ذهن درست می کنیم و به اون تصویر می چسبیم و می خوایم که این تصاویر به ما زندگی بدن!

 

مثل این میمونه که ما جلوی آینه ایستادیم و توی آینه میبینیم که روی صورتون کثیفی ای هست و به حای اینکه اون کثیفی رو از روی صورت خودمون پاک کنیمفدست دراز میکنیم و آینه رو پاک میکنیم!

تصویر در آینه دقیقا تصویر من ذهنی ماست. ما باید درون خودمون رو پاک کنیم،نه بیرون از خودمون رو.

 

اتفاقات ، در جهانِ فرم هستند، وقتی ما از ذهن متولد می شویم، دو جهان می بینیم:

جهان فرم، که همان هوشیاری جسم هشت که از جنس "من ذهنی" هست.

جهان بی فرم، که همان هوشیاری حضور،خدا و زندگی هست.

 

 

لینک به دیدگاه

پس بنابراین طرح زندگی ما انسانها اینه که:

 

ما از ذهن متولد می شویم، با چیزهای این جهان هم هویت می شویم و از چیزها خوشبختی می خواهیم و اونها به ما خوشبختی نمی دهند. در این زمان است که ما هوشیار می شویم و خرد ِ زندگی از ما عبور میکنه و از طریق فکر و عمل ما وارد جهان هستی می شود.خوشبختی ِ زندگی ِما، از طریق هوشیاری حضور و از ارتباط با گنج درون خود، به دست می آید.

لینک به دیدگاه

بسیار مفیده که در زندگی زمینی، بدونیم که کجا باید بریم...

در کار معنویت، اگه بدونیم کجا داریم میریم و حدودا از چه مسیرهایی باید عبور کنیم، کار آسونتر میشه و زودتر به مقصذ می رسیم.

 

هر انسانی به عنوان هوشیاری بی فرم وارد این جهان میشه و وارد فضایی به نام ذهن میشه. این فضا همان فضای فکر هست و اسمش ذهن هست.

انسان جذب این فضا میشه و هوشیاری خودش رو نگه می داره ولی هوشیاری به خواب میره و شعور می مونه.

انسان جذب همین ذهن میشه و شروع به کاری میکنه که لازمه ی حیات "من ذهنی" هست.

 

انسان متولد میشه توی فکر و از آن در میاد و متولد میشه در یه فکر دیگه و همین طوری فکرها رو به هم میبافه، مثل کرم ابریشم که پیله به دور خودش می بافه و شاپرک یا پروانه بیرون میلد.

 

ما هم وارد ذهن میشیم و فضایی از جنس فکر رو به نام من و نفس دور خودمون می بافیم. این پوسته ی فکری، برای ما لازمه. این پوسته ی نگهدارنده، عقلش محدوده. کارش اینه که از ما محافظت کنه به عنوان یک شاپرک تا از اون بیرون بیایم. به حرف، حساسیت نشون میده.مثلا من از حرف کسی خوشحال یا ناراحت میشم. این پوسته ی فکری، یک مکانیسم دفاعی داره و نسبت تمام رفتارها عکس العمل نشون میده و قضاوت میکنه.

 

ما در این پوسته ی فکری یا به عبارتی در فضای "من ذهنی" داریم مثل شاپرک رشد میکنیم و قراره که متولد بشیم و بیرون بیایم.

ما در سن 10 سالگی باید از این اتاق بیایم بیرون و مثل شاپرک پرواز کنیم نه اینکه تا سن 70 سالگی تو این اتاق بمونیم! و این تنها زمانی میسر میشه که به "من ذهنی" غذا ندهیم و بگذاریم از بین برود.

ما با فکر کردن و قبول کردن افکار و چسبیدن به اونها به من ذهنی غذا میدیم. باید رها باشیم و فقط از دور به اون فکرها نگاه کنیم و واقعیت رو بپذیریم و باهاش نجنگیم.

 

ما باید به عنوان شاپرک پرواز کنیم و به فضای وحدت و یکتایی برسیم که خدواند خرد و فرّ خودش رو ازطریق فکرها و عملهای ما بیان کنه که در نتیجه، انرژی ساطع بشه به گیاهان، جمادات، نباتات و انسانها و جهان و دنیا، تا "جهان عشقی" به وجود بیاید.

 

و این تنها راه نجات انسانهاست و این مسئولیت به عهده ی ما انسانهاست که جهان رو آباد کنیم و درست زندگی کنیم.

لینک به دیدگاه

از خدا چه تصویری دارید؟

خدا کجاست؟آیا تو را می بیند؟ آیا با او در انزوا هستی؟ آیا هر روز حداقل برای ثانیه هایی او را یاد میکنی؟

 

اگر کمی به خود آیی میبینی که خدا همین جاست، در کنارت، در کنار تو و کسانی که قلبشان برای دیگران می تپد.

خدا در دستان مردی است که نابینایی را از خیابان رد میکند، خدا در کنار پسری است که هر هفته مادر پیرش را به بیمارستان می برد،خدا در کنار توست حتی اگر فکر خدمت کردن به دیگران را داشته باشی.

 

پس در آسمانها دنبال خدا نگرد، هر کجا تلاشی، خدمتی، عشقی و بخششی باشد، خدا آنجاست.

 

پس تلاش کن، خدمت کن، عاشق شو و ببخش. با همه خوب رفتار کن تا خدا در کنارت باشد. آنجا که خدا هست،آرامش هم هست.

 

 

 

 

 

 

" خلاصه ای از مجله ی دانش یوگا "

لینک به دیدگاه

چرا لایه هایی برای حفاظت از خود می سازی؟

لایه ی آقا و خانم فلان و فلان؟ مدارک علمی ، شغلی،مالی و ... . چرا دوست داری تو را آنگونه ببینند که تو نیستی؟

 

زیر همه ی این لایه ها "خود" حقیقی و ارزشمند تو نهفته است. در "خود" حقیقی بخشی از خداست. "خود"های حقیقی انسانها با یکدیگر در ارتباط اند و با هم هیچ خصومتی ندارند.

مشکل از آنجا آغاز می شود که تو "خود" حقیقی ات را زیر لایه های ساخته و پرداخته ی ذهنت پنهان می کنی. لایه هایی همچون دکتر، مهندس، وزیر،رئیس،پرویز،الهه،مرجان و ... .

این مساله باعث می شود خود ظاهری از "خود" حقیقی فاصله بگیرد و آرامشت از بین برود.

 

با "خود" حقیقی ات که بخشی از خداوند است، همراه شو، سعادت ابدی از آن تو خواهد بود.

 

 

 

 

 

 

 

" خلاصه ای از مجله ی دانش یوگا "

لینک به دیدگاه

تو اکنون در این جهان هستی، زیرا به اینجا فراخوانده شده ای. تو با پای خود به این جهان گام ننهاده ای، تو را به این جهان کشانده اند. تو شاید بر خلاف میل خود به اینجا کشانده شده ای.

پس حال که محکوم به ماندن در اینجا برای 70 یا 80 یا حداکثر 100 سال هستی، عمرت را به بطالت نگذران که اگر چنین کنی عمری را به پای هیچ زیخته ای.

آن وقت است که ترک بر میداری، می شکنی، هدر می روی، زیرا فرصت های طلایی را از کف داده ای.

 

پس بیدار شو و دیگران را از خواب بیدار کن و به سمت خدا گام بردار.

می توانی نام این کار را حقیقت، عشق، نیروی لایزال و ... بگذاری. این ها همه برچسبند، تنها یک چیز است که تو را راضی می کند و آن هم خودآگاهی است.

 

به محض اینکه دانستی چرا تو را به این جهان فراخوانده اند، در رازهای هستی به رویت گشاده می شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

" خلاصه ای از مجله ی دانش یوگا "

 

لینک به دیدگاه

غمگینی یا خوشحال؟

مریضی یا سالم؟

فقیری یا ثروتمند؟

غمگینی یا خوشحالی،مریضی یا سلامتی و فقیری و ثروتمند بودن، همه بخش هایی از زندگی توست.

 

در لحظات سخت و دشوار زندگی به هنگام بروز شکست ها و مشکلات، که همچون مردابی تو را در خود فرو می کشد و نزدیک غرق شدن در آن هستی، روی کمک و یاری یک نفر حساب کن.

کسی که به راحی قادر به خلاص کردن تو از مشکلات است، کسی که هیچ پدیده ای خارج از گستره ی توانمندی بی پایان او نیست

کسی که به راحتی تو را از مرداب خارج خواهد کرد.

 

دل در گرو خداوندگار عالم بگذار تا در مسیر آرامش قرارت دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

" خلاصه ای از مجله ی دانش یوگا "

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...