رفتن به مطلب

چگونه خر نشویم....


Lean

ارسال های توصیه شده

با توجه به اینکه بازار خر کردن مردم توسط برخی معلوم الحال ها بسیار داغ شده بخصوص بعد از ظهور برخی چهره های نازنین، در این تایپیک به روشهای خر کردن و جلوگیری از خر شدن می پردازیم :ws3:

 

از تجربیات شما در این زمینه و مصادیق خر کردن و خر شدن استقبال می کنیم:w02:

سوفسطائيان:

 

مطابق آنچه از تواريخ استفاده مي شود،پيدايش سفسطه در يونان درقرن پنجم قبل از ميلاد دراثر دو چيز صورت گرفت:يكي ظهور آزادعقايد فلسفي گوناگون و ضد ونقيض و حيرت آور و يكي ديگر رواج فوق العاده فن خطابه .در آن روزگاران گروهي به نام سوفسطائيان به وجود آمدندكه معتقد بودند( حق در واقع چيزي نيست؛غيرازآنچه كه انسان آن را حق مي داند و آن چه او آن را حق مي داند،راست است) و (باطل آن چيزي است كه انسان آن را باطل مي پندارند.سوفسطائيان به طور كلي حقيقت را تابع شعور و ادراك انسان مي دانستند و روش استدلالشان سفسطه بود.مسلك ايشان« سوفيسم «ناميده مي شود،كه از جهتي مترادف با«ايده آليسم»محسوب مي شود ونقطه مقابل آن (رئاليسم)،«فلسفه»مي باشد.)

 

 

سفسطه:

در تعريف سفسطه يا مغالطه گفته اندكه قياسي است فاسد كه منتج به نتيجه درست نباشد.به عبارت ديگر هرقياسي كه براي نقيض وضعي اقامه مي شود،يعني براي ابطال عقيده اي به كار رود و نسبت به صاحب آن وضع تبكيت(يعني در هم كوفتن و مجاب كردن)ناميده مي شود.سفسطه كه شبيه استدلال صحيح و درست است،اما در واقع چنان نيست،از نظر ارسطو روشي مذموم و ناپسند است.

 

 

علت وقوع سفسطه:

علت وقوع سفسطه دو چيز است:با اين كه شخص استدلال كننده دچار اشتباه شده است ويا اين كه دانسته است و عمدا مي خواهد طرف مقابل را به غلط و خطا بكشاند.در هر يك از دو حال به چنين شخصي مغالطه كار و سفسطه كننده يا سوفسطايي مي گويند.و قياس او را به اعتبار اين كه در هر حال ناقض وضع مقابل است،مغالطه يا سفسطه گويند.

فايده سفسطه:

با شناخت قواعد و فنون مغالطه مي توان در مقابل با اهل مغالطه سلاح آنان را به خودشان برگرداندو از طريقي كه وارد شده اند از همان طرق با آنان مبارزه كرد .چنان چه در مثل آمده كه آهن توسط آهن شكافته مي شود و فايده ديگر آن اين است كه فرد استدلال كننده در پناه سفسطه مي تواند خودرا از خطا و غلط حفظ كند.

لینک به دیدگاه

موضوع مغالطه و مواد آن:

موضوع مغالطه به شيء خاصي محدود نمي شود؛بلكه تمامي آنچه كه به برهان و جدل مربوط مي شود را شامل است و مواد آن از قضاياي مشبهات و وهميات است . ابن رشد در مورد سفسطه چنين مي گويد:همان طور كه بعضي از مردم واقعا عابد هستند ،برخي به ظاهر عابد،ولي در واقع اهل ريا و خودنمايي،وهمان طور كه برخي از طلا و نقره هاي واقعي هستند و چيزهايي وجود دارند كه به نظر مي رسند طلا و نقره اند،و همچنين برخي قياس اند،برخي شبيه به قياس كه در حقيقت قياس نيستند كه آنها را مغالطه گويند.

 

متفكر شهيد استاد مطهري مي فرمايد:دانستن فن مغالطه نظير شناختن آفات و ميكروبها ي مضر و مسمومات است و ازآن جهت لازم است تا انسان از آنها دوري جويدو آگاهي يابدتا ديگران او را از اين راه نفريبندويا گرفتاران مغالطه را نجات دهند.

تعريف عام تر و كلي تر مغالطه:

در تعريف عام و كلي مغالطه بايد گفت كه آن منحصر به استدلال نيست،بلكه به طور كلي شكل غير معتبري از استدلال دانسته شده است(استدلالي كه نتيجه آن تابع مقدمه هايش نيست).انواع خطاها و آشفتگي هايي كه كم و بيش مرتبط با خطاي در استدلال است،نيز مغالطه مي باشد.اگر شخصي با مقدمات،يا بدون مقدمات ،از راههاي منطقي،ويا غير منطقي،وبه صورت غير معتبر،بخواهد صدق يا كذب گزاره اي را نتيجه بگيرد،به ويژه اين كه بخواهد در مقام تفهيم يا تاثيرگذاري ،مدعا يا محتواي گزاره اي را به افراد ديگر منتقل نمايد،چنين نتيجه گيري يا گذر استنتاجي چيزي است كه متصف به مغالطي بودن مي شود.در اين صورت مغالطه را به اقسامي چند مي توان تقسيم بندي كرد.

لینک به دیدگاه

انواع مغالطه

 

دسته اول: مغالطه هاي تبيين مغالطي

1- مغالطه اشتراك لفظ

2- مغالطه ابهام ساختاري

3- مغالطه تركيب مفصل

4 مغالطه واژه هاي مبهم

5- مغالطه گزاره هاي بدون سور

6- مغالطه سورهاي كلي نما

7-مغالطه تعريف دوري

8-مغالطه كنه و وجه

9-مغالطه علت جعلي

10-مغالطه بزرگ نمايي

11-مغالطه كوچك نمايي

12-مغالطه آماري

13-مغالطه تحريف

14-مغالطه دروغ

15-مغالطه تفسير نادرست

16-مغالطه نقل وقول ناقص

17-مغالطه تاكيد لفظي

دسته دوم:ادعايي بدون استلال

1-مغالطه بستن راه استدلال

2-مغالطه مسموم كننده چاه

3-مغالطه تله گذاري

4- مغالطه توسل به جهل

5-مغالطه طلب برهان از مخالفان

6- مغالطه فضل فروشان

7-مغالطه كميت گرايي

دسته سوم:عنوان مقام نقد

1-مغالطه پارازيت

2- مغالطه «حرف شما مبهم است»

3-مغالطه تكذيب:

4-مغالطه «اين كه مغالطه است»

5-مغالطه انگيزه و انگيخته

6-مغالطه توهين

7-مغالطه بهانه:

8-مغالطه رد دليل به جاي رد مدعا

9-مغالطه پهلوان پنبه

10-مغالطه كامل نا ميسر

11-مغالطه سؤال مركب

12-مغالطه تخصيص

دسته چهارم:مغالطات در مقام دفاع

1-مغا لطه نكته انحرافي

2-مغالطه توسل به واژه هاي مبهم

3-مغالطه توسل به معناي تحت الفظي

4-مغالطه تغيير تعريف

5-مغالطه تغيير موضع

6-مغالطه استثناء قابل چشم پوشي

7-مغالطه خودت هم

8-مغالطه تبعيض طلبي

9- مغالطه رها نكردن پيش فرض

10-مغالطه البته ما

دسته پنجم:مغالطات در استدلال

الف:مغالطه صوري

1-مغالطه عدم تكرار حد وسط

2-مغالطه وضع تالي

3-مغالطه رفع مقدم

4-مغالطه مقدمات منفي

5-مغالطه مقدمات ناسازگار

6-مغالطه افراد غير موجود

7-مغالطه ايهام انعكاس

8-مغالطه سوء تآليف

ب-مغالطه ناشي از يك پيش فرض نادرست

1-مغالطه سنت گرايي

2-مغالطه سنت گريزي

3-مغالطه عدم سابقه

4-مغالطه تجدد

5-مغالطه برتري فقر

6-مغالطه برتري ثروت

7-مغالطه توسل به اكثريت

8-مغالطه علت شمردن امر مقدم

9-مغالطه علت شمردن امر تقارن

10-مغالطه تركيب

11-مغالطه تقسيم

12-مغالطه ميان روي

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

مغالطه اشتراک لفظ:

 

زمینه وقوع مغالطه اشتراک لفظ، این حقیقت است که در تمام زبان ها بیش تر الفاظ و کلمات بیش از یک معنا دارد و می توان هر کلمه را به معانی گوناگونی به کار برد؛ البته این حقیقت فی نفسه موجب بروز هیچ اشکالی نمی شود، چنان که استعمال جداگانه و مستقل هر یک از معانی در متون مختلف کاملاً طبیعی است، اما هنگامی که در یک متن به تعدد معانی یک لفظ توجه نشود و در یک جمله، آن لفظ به معنایی و در جمله دیگر به معنای دیگر به کار برده شود و شواهد و قراینی وجود نداشته باشد که ما را از اختلاف معنای یک لفظ آگاه کند، خواه ناخواه مرتکب مغالطه اشتراک لفظ شده ایم. قید وجود شواهد و قراین را از آن رو اضافه کرده ایم که اگر ما به اختلاف معنای یک لفظ در موارد گوناگونِ استعمال آن آگاه باشیم مرتکب مغالطه نشده ایم، مثلاً وقتی از دوست خود می پرسیم ساعت چند است و او می گوید (من ساعت ندارم) شواهد و قراین دلالت می کند لفظ ساعت د03ر جمله اول به معنای زمان باشد و در جمله دوم به معنای وسیله ای که زمان را نشان می دهد، در واقع پرسیده ایم ساعت شما چه زمانی را نشان می دهد؟ حال اگر این سؤال را در مغازه ساعت فروشی بپرسیم شواهد و قراین باعث می شود معنای لفظ (ساعت) و معنای لفظ (چند) تغییر کند و در آن جا معنای جمله ما این خواهد بود: قیمت آن وسیله زمان سنج چه مقدار است؟

بنابراین، تعریف دقیق مغالطه اشتراک لفظ چنین خواهد بود: استعمال یک لفظ در یک متن با معانی گوناگون، بدون توجه به تعدّد معانی آن، به طوری که این امر موجب یک استنتاج خطا شود؛ یکی از مثال های قدیمی و مشهور برای مغالطه اشتراک لفظ چنین است:

سعادت غایت زندگیِ انسان است.

غایت زندگی انسان مرگ است.

بنابراین، سعادتِ انسان همان مرگ اوست.

آیا سعادت یعنی مردن، مسلماً نه؛ اما از استدلال فوق چنین استفاده می شود و به نظر می رسد در این میان اشکال وجود دارد. این اشکال ناشی از دو مغالطه اشتراک لفظ در استدلال فوق است. کلمه غایت در مقدمه اول به معنای هدف و در مقدمه دوم به معنای آخرین رویداد است، هم چنین کلمه زندگی در مقدمه دوم به معنای زندگی این جهانی و در مقدمه اول، اعم از آن است.

در واقع از مقدمات استدلال فوق فهمیده می شود هر انسانی سعی می کند در زندگی خود به سعادت برسد و دیگر این که آخرین رویدادی که برای هر کس در زندگی این جهانی به وقوع می پیوندد مرگ اوست؛ از این دو مقدمه پس از تفکیک معانی الفاظ آن هرگز نتیجه فوق حاصل نمی شود.

به جرأت می توان گفت که مغالطه اشتراک لفظ مغالطه ای است که بیش از هر یک از انواع دیگر مغالطه، شایع و متداول است و به علت محدودیت زبانی، مردم خواه ناخواه گرفتار این مغالطه می شوند. به قول مولوی (اشتراک لفظ دائم رهزن است). در این جا تذکر این نکته لازم است در کتاب های قدیمی منطق نام و تعریف و مثال های ارائه شده برای این مغالطه به گونه ای است که معمولاً خواننده به اهميت اين مغالطه پی نمی برد ، زيرا قدما اين مغالطه را منحصر به قیاس می کردند و آن را فقط در اشتراکِ لفظی حد وسطِ یک قیاس در نظر می گرفتند، مانند مثال فوق، در ضمن مثال های ارائه شده در کتاب های قدما یا تکراری است یا چنان بدیهی و آشکار است که بیش تر به یک شوخی یا لطیفه شبیه است.

 

- انگور شیرین است.

شیرین معشوق فرهاد است.

پس انگور معشوق فرهاد است.

 

- او سیر است.

سیر بو می دهد.

پس او بو می دهد!

 

مثال های جدیدتری برای مغالطه اشتراک لفظ، چه در شکل قیاسی و چه غیر آن وجود دارد که می تواند ما را به ظرافت و اهمیت فوق العاده این مغالطه آگاه کند:

 

خانه ارزان، کم یاب است.

هر چیز کم یاب گران است.

پس خانه ارزان گران است.

این تناقض گویی که ارزان، گران است چگونه قابل توجیه است؟ به نظر می رسد مقدمات از صحت و استحکام کامل برخوردارند و هیچ اشکالی به استدلال وارد نیست، اما نتیجه آن تناقض آمیز است.

علی رغم این که این استدلال در این جا صراحتاً به عنوان نمونه و مثالی برای مغالطه اشتراک لفظ مطرح شده، در عین حال، بسیاری از افراد نمی توانند اختلاف بسیار دقیق بیان دو معنای (کم یاب) در مقدمه اول و دوم را تشخیص دهند. همان طور که ذکر شد مغالطه اشتراک لفظ منحصر به شکل قیاسی نیست، بلکه مثال های زیادی در اشکال دیگر برای این مغالطه وجود دارد.

یک شکارچی به دنبال یک سنجاب است تا آن را با تفنگ هدف قرار دهد و شکار کند. سنجاب پشت درخت قطوری پنهان می شود. شکارچی آهسته آهسته از فاصله دور به دور درخت می چرخد تا سنجاب را در تیررس خود قرار دهد. اما سنجاب نیز که پشت درخت پنهان شده با چرخش شکارچی می چرخد، به طوری که شکارچی موفق نمی شود سنجاب را ببیند. حال سؤال این است که شکارچی که به دور درخت می چرخد، آیا به دور سنجاب هم می چرخد یا نه؟

پاسخ به سوال فوق می تواند برای افراد ناآگاه بحث طولانی و بی فایده ای را به دنبال داشته باشد، اما شخص آگاه، هم می تواند ثابت کند که شکارچی به دور سنجاب می چرخد و هم می تواند ثابت کند که شکارچی به دور سنجاب نمی چرخد. رمز این مطلب همان اشتراک لفظ و وجود دو معنا برای به (دور چیزی چرخیدن) است.

نکته دیگر درباره این مغالطه این است که بسیاری از منطق دانان آن را مغالطه اشتراک اسم نامیده اند، اما چنان که ملاحظه شد ما آن را مغالطه اشتراک لفظ نامیدیم، زیرا علاوه بر اشتراک اسم، (اشتراک فعل) و حتی (اشتراک حرف) را نیز در بر می گیرد و تعدد معانی هر یک می تواند موجب ارتکاب مغالطه شود.

لینک به دیدگاه

مغالطه ابهام ساختاری:

 

زمانی پیش می آید که یک جمله دارای بیش از یک معنا باشد و در نتیجه، استفاده از آن جمله امکان برداشت معنایی غیر از آنچه مد نظر گوینده است را فراهم نماید.

 

چند مثال برای تقریب ذهنی :

 

1- در حالی که هنوز نتایج انتخابات مشخص نشده بود، او اعلام کرد که من برنده هستم. (1- او اعلام کرد که من - بنده که این نقل را میکنم - برنده هستم 2- او اعلام کرد که من - او که این اعلام را کرده است - برنده هستم)

 

2- عفو لازم نیست اعدامش کنید. (1- عفو! لازم نیست اعدامش کنید 2- عفو لازم نیست، اعدامش کنید)

 

3- تخلفات روی داده توسط مسئولین پیگیری خواهند شد. (1- تخلفاتی که مسئولین مرتکب شده اند پیگیری خواهند شد 2- تخلفاتی که روی داده است توسط مسئولین پیگیری خواهد شد)

 

4- من از راهنمایی شما پشیمانم. (چه کسی راهنمایی کرده؟ گوینده یا شنونده؟)

 

5- گروهی از اصولگرایان میگویند که به تعالی کشور بیش از احمدی نژاد علاقه مندند. (1- علاقه شان به تعالی کشور بیش از علاقه شان به آقای احمدی نژاد است 2- علاقه شان به تعالی کشور بیش از علاقه آقای احمدی نژاد به تعالی کشور است)

 

6- نخبگان جامعه هوشمند، دردهای آن را درست تشخیص میدهند. (1- نخبگان هوشمند جامعه 2- نخبگان یک جامعه هوشمند)

 

7- اصلاح طلبان میگویند مانند اصولگرایان به قدرت های خارجی مرتبط نیستند. (1- اصلاح طلبان نیز مانند اصولگرایان وابستگی خارجی ندارند 2- اصلاح طلبان آنچنان که اصولگرایان وابستگی دارند، وابستگی ندارند)

 

8- آیا مایلید در ائتلاف با ما به مردم خدمت کنید؟ خیر، مایل نیستم. (1- به خدمت میل ندارم 2- به ائتلاف میل ندارم)

 

 

لینک به دیدگاه

مغالطه ترکیب مفصل:

 

 

این مغالطه از انواع مشهور و شناخته شده از قدیم می باشد که در کتاب های قدیمی منطق ارسطوئی نیز از آن یاد شده است.

 

مغالطه ترکیب مفصل ناشی از این امر است که گاهی دو جمله به صورت مجزا و یا غیر تالیفی صادق هستند، اما اگر آن دو جمله به صورت ترکیبی و تالیفی در یک جمله بیان شوند، جمله حاصل کاذب خواهد بود؛

 

به عنوان مثال اگر کسی هم نویسنده باشد و هم ورزشکار، اما در نویسندگی بدون مهارت و در ورزش ماهر باشد، درباره این فرد می توان گفت که او نویسنده است، و همچنین می توان گفت که او ماهر است، یعنی اگه بطور جداگانه حکم کنیم سخن درست گفته ایم.

اما اگر این دو حکم را در یک جمله جمع کنیم و بگوئیم او نویسنده و ماهر است، سخن ما مغالطه آمیز خواهد بود.

همچنین اگر بگوئیم او نویسنده و ورزشکار ماهری است، مغالطه کردیم، چون از دو جمله اخیر این توهم پیش می آید که او نویسنده ماهری نیز هست.

 

 

 

نمونه :

من:

1-ویژگی سنجه ها اثبات ناپذیری و امکان انتخاب بین آنهاست. که در استدلال خود آنرا نادیده انگاشتید.(حکم عام در مورد تمام سنجه ها)

2-سنجه هائی وجود دارد، و تفاوت ما با شما در پذیرفتن آن سنجه هاست.(سنجه هائی برای تمییز نهادن، در موارد تعیین مصداقهای اعتقادات ما، وجود دارد؛ و تفاوت ما با شما این است که ما آنها را می پذیریم و شما نه چون سنجه ها اثبات ناپذیرند.)

 

شخص مغالطه گر:

3-این گرفتاری ما نیست که سنجه های شما ( مانند امام زمان !) پایور ناپذیر(اثبات ناپذیر) هستند، گرفتاری شماست!.((فقط)سنجه های شما اثبات ناپذیرند!)

 

دراینجا شخص مغالطه گر با ترکیب جملات "1" و "2" من، جمله "3" را ساخت.

لینک به دیدگاه

مغالطه واژه های مبهم :

 

این مغالطه در جایی به کار می رود که سخن گوینده یا نویسنده، به دلیل استفاده او از واژگان مبهم ،غیر قابل نقد بوده و به این ترتیب می تواند در هر اوضاع و احوالی ادعا کند، سخن او هنوز صحیح است بدین سان خود را از هر اعتراض و انتقادی مصون بدارد . مانند پیش بینی ها و پیشگویی ها .

 

 

مغالطه گزاره های بدون سور :

 

کلماتی مانند هر ،هیچ ، همه و ..... که بیان گر میزان شمول حکم گزاره بر افراد یک مجموعه است ، اصطلاحا سور قضیه نامیده می شود . گاهی گوینده حکمی کلی را بیان می کند، اما برای آن سور کلی به کار نمی برد، زیرا با این اشکال مواجه می شود که همه افراد ، مشمول آن حکم نمی شوند . مثلا اگر کسی بگوید : «جوانان امروز لاابالی هستند » ،هدف او این است که همه افراد این حکم دارای این صفت هستند ،اما نمی تواند برای ان صور کلی به کار ببرد ،زیرا با این کار بطلان سخنش آشکار می گردد.

 

 

 

مغالطه سور های کلی نما:

 

در مغالطه پیشین ،هیچ سوری در جمله به کار نمی رفت ،اما در این جا از سور هایی مانند اکثرا ،غالبا ،برخی ، بیشتر ،اغلب و..... استفاده می شود که مبهم بوده و مانع از صراحت سخن می گردد. مثلا خالد می گوید : «برخی دیوانگان خنده رو هستند » ،در مقابل قاسم می گوید :«زید ،عمر و بکر ،از دیوانگان اند ،لکن خندان نیستند » و خالد پاسخ می دهد :« مقصود ما برخی دیوانگان بود ،نه همه آنها » .

 

این موارد نقض ممکن است به حدی برسد که دیگر از شکل استثناء خارج شود . مثلا کسی بگو ید : «غالب افراد بزه کار متعلق به طبقه پایین جا معه اند » .

 

 

مغالطه تعریف دوری :

 

مانند اینکه در تعریف حرکت بگویند : «عدم سکون » و در تعریف سکون بگویند «عدم حرکت ».

 

 

 

مغالطه کنه و وجه :

 

مانند اینکه بگوییم حسن یک وزنه 75کیلو گرمی است ویا انسان گرگ انسان است .

 

 

 

مغالطه علت جعلی :

 

این مغالطه هنگامی رخ می دهد که فرد، علتی جعلی و موهوم را به عنوان علت واقعی یک پدیده یا استدلال بشناسد. مثلا علت بیماری خوره را رویت پالان خر بداند.

 

 

 

مغالطه بزرگ نمایی :

 

این مغالطه هنگامی روی می دهد که برای تحریک مخاطب برخی از ابعاد یک خبر را بزرگ جلوه دهیم . به خبر زیر توجه فرمایید: «عملیات انتحاری مبارزان فلسطینی در طول سه سال اخیر ،موجب کشته و زخمی شدن بیش از 1500 صهیونیست شده است ». فرد با شنیدن این خبر گمان می کند که لا اقل 800-700 نفر از این افراد به هلاکت رسیده اند ، اما شنیدن ادامه خبر در مییابد که تنها 80 صهیونیست در سه سال گذشته در جریان عملیات انتحاری مبارزان فلسطینی کشته شده اند .

 

 

 

مغالطه کوچک نمایی:

 

که ناشی از کوچک نشان دادن نکات مورد نظر است . مانند اینکه بگوییم :« قیمت هر متر مربع زمین تجاری در مرکز شهر مشهد در شش ماه اخیر تنها پنج درصد افزایش داشته است» در حالی که مبلغ همین پنج درصد افزایش می تواند قیمت یک ملک تجاری حداقل بیست میلیون تومان افزایش دهد .

 

 

 

مغالطه دروغ :

 

که مشتمل بر دروغ معرفتی (مثلا یک رفتگر ادعا کند «ریس سازمان ناسا » است ) و دروغ مصلحتی ( مثلا به فرزند خود بگوید اگر کسی با من کار داشت ، بگو من در خانه نیستم )

 

 

 

مغالطه نقل قول ناقص:

 

که در آن ناقل تنها بخشهایی از سخن را که به سود اوست ، نقل نماید مثلا فردی که نماز نمی خواند در توجیه این کار ، آیه «فوَیلٌ للمصلین » را بیان کند . ویا شخصی دیگر در بیان علت مخالفت خود با شعر و شاعری ،آیه «و الشُعَراءُ یتَبعُهُم الغاوُون » را ارائه کند .

 

 

 

مغالطه تحریف :

 

یعنی سخن را به وجهی که خلاف قول گوینده است ،نقل کنیم . مانند اینکه بگوییم :«زلزله بم موجب کشته شدن بیش از نیم میلیون نفر شد » . در حالی که کل جمعیت شهر بم این اندازه نبوده است .

 

 

 

مغالطه تفسیر نادرست :

 

یعنی اینکه گفتار ، نوشتار و یا رفتاری را بدون هیچ دخل و تصرفی بازگو کنیم ، اما در تفسیر آن ،مغالطه را در پیش گیریم . مانند شعار خوارج در جنگ نهروان یعنی «لا حکمَ الا لله» که بر اساس آیه «ان الحُکمُ الا لله » بود . امام علی در بیان این مغالطه خوارج فرمود «کلمة حقٌ یرادُ بها الباطل» . توضیح اینکه ،سخن خوارج سخن حقی بود ، اما تفسیر آنها از این آیه نادرست بود .

 

 

 

مغالطه تاکید لفظی :

 

یعنی با گذاشتن تا کید و تکیه کلام (stress)بر روی یکی از اجزاء کلام ،به تحریف آن اقدام کنیم . مثلا اگر در جمله «به پنجره سنگ نزنید »تاکید را بر کلمه «سنگ» بگذاریم می توان ادعا کرد که پرتاب آجر به سمت پنجره توسط گوینده نهی نشده است .

 

 

 

مغالطه ادعای بدون استدلال :

 

یعنی مغالطه ای انجام دهیم که نمی توانیم برای آن استدلالی ارائه کنیم ، مانند تمسخر ، دویدن در حرف دیگری ونوع دیگرآن مغالطه بستن راه استدلال است ،یعنی فرد در آن ادعایی را مطرح می کند که راه استدلال له و علیه آن بسته است . مانند ادعای اینشتین مبنی بر اینکه زمان ، بر کسی که یا سرعتی بیش از سرعت نور حرکت می کند ، کند خواهد شد .

لینک به دیدگاه

مغالطۀ بستن راه استدلال:

 

اين مغالطه كه دركتب انگليسي به مغالطۀ استدلال از راه سنگ شهرت دارد زماني رخ مي دهد كه فرد پس از طرح مدعاي خود استدلال هاي موافق و مخالف را قطع كرده و خود را از آنان بي نياز بداند.

مثلاً: من حاضر به همكاري با او نيستم و به نظرم آدم متقلبي است.من وقتي به چهرۀ اين افراد نگاه مي كنم مي فهمم چه جور آدمي هستند

 

مغالطه مسموم کردن چاه:

 

آشنا ترین نوع مغالطه است

 

 

یعنی کسی ادعایی کند و برای جلوگیری از اعتراض دیگران، صفت مذمومی را به مخالفان آن مدعا نسبت دهد، به طوری که اگر کسی بخواهد اعتراض کند، گویا خود را مصداقی از مصادیق آن صفت مذموم دانسته است. این کار در حقیقت بستن راه استدلال و تحقیر مخالفان به جای ارائهٔ دلیل برای اثبات حرف است. مثال : هر کس در انتخابات شرکت نکند جاسوس دشمن است.

 

هر کس در برحق بودن حکومت عمرو شک کند ¸کافر و محارب است.

 

همهٔ افراد، جز کسانی که در مسائل جنسی دچار عقده حقارت می‌باشند، با آموزش مختلط دختران و پسران موافقند

 

 

مغالطه تله‏ گذاري:

 

اما بر خلاف زهرآلود کردن چاه، صفت مثبت و ممدوحي به موافقان نسبت داده مي‏شود تا به اين ترتيب، مخاطب براي آنکه خود را مشمول آن صفت معرفي کند، آن مدعا را بپذيرد. اين مغالطه معمولاً همچون ترفندي براي قبولاندن يک طرح يا پيشنهاد و نيز براي پرهيز دادن مخاطبان در پذيرش يک عقيده يا گرايش نيز به کار مي‏رود.

 

البته نسبت دادن يک صفت مثبت به افراد به خودي خود اشکالي ندارد. آنچه به اين کار جنبه مغالطي مي‏دهد و بايد مراقب آن بود، نتيجه‏اي است که گوينده در پي آن است. بنابراين اگر نسبت دادن يک صفت خوب به مخاطب جايگزين استدلال در تأييد يا رد يک مدعا گردد، آنگاه گوينده مرتکب مغالطه "تله‏ گذاري" شده است.

 

 

مغالطه توسل به جهل :

 

یعنی اینکه ادعا کنیم یک گذاره درست است فقط به خاطر اینکه نقیض آن گذاره هنوز اثبات نشده است(رد هم نشده). اینکه ما قضیه ای که اثبات نشده باشد ¸نقیض ش را درست بدانیم میشود مغالطه جهل. مثال:مقاله او دقیق و عالمانه است¸چون هنوز یک نفر هم پیدا نشده که نقدش کند.

 

هنوز اثبات نشده است که زمین گرد است. پس زمین مسطح است

 

 

مغالطه طلب برهان از مخالفین :

 

نوعی مغالطه است که در آن مغالطه‌کار ادعایی را بدون استدلال مطرح می‌کند و از دیگران می‌خواهد که اگر کسی مخالف است، آن را ابطال نماید و دلیلی بر ضد آن ارائه دهد. پیش‌فرض این مغالطه آن است که هرچیز را می‌توان پذیرفت مگر این که مخالف آن ثابت شود؛ در حالی که درست آن است که هیچ چیزی را نمی‌توان پذیرفت مگر آن‌که خود آن اثبات شود.

 

برخی گمان می‌کنند که کسی که می‌گوید «ثابت کن این طور است» با کسی که می‌گوید «ثابت کن این طور نیست» فرقی ندارد؛ در حالی که اولی در حقیقت می‌گوید «اگر ادعایی می‌کنی، دلیلی بیاور» در حالی که دومی انتظار دارد مدعایش بدون دلیل پذیرفته شود و فقط اگر دلیل ردی بر آن پیدا شد، آن را کنار بگذارد.

 

  • مثال معروفی که در کتب سنتی نقل کرده‌اند:

از ملانصرالدین پرسیدند مرکز زمین کجاست. ملانصرالدین گفت: «همین‌جا که ایستاده‌ام». مردم گفتند: «چرا؟» گفت: «اگر باور ندارید، اندازه بگیرید!»

  • در مورد اثبات وجود خدا نیز چنین مغالطه‌ای رایج است:

تو دلیلی برای وجود خدا نداری، پس واضح است که خدا وجود ندارد.تو دلیلی برای عدم وجود خدا نداری، پس واضح است که خدا وجود دارد. هردوی جملات بالا، مغالطه هستند؛ زیرا وجود و عدم وجود خدا هر دو نیاز به اثبات دارند. اگر کسی مدعی وجود خدا شود، باید این دعوی را ثابت کند، و اگر کسی معتقد به عدم وجود خدا باشد باید عکس آن مدعا را ثابت کند. لازم است بدانیم که اگر کسی نتوانست قضیه‌ای را مدلل گرداند، بی‌شک حق دارد آن را محتمل نشمارد، ولی منطقاً حق ندارد که بی‌اقامه دلیل معتبر، آن قضیه را نفی کند.

 

 

مغالطه فضل فروشان:

 

تظاهر به این که من با سواد و دارای فضل و کمال هستم،پس سخنم را بپذیرید!مثلا اگر بخواهید بگویید هر انسانی خودش را دوست دارد چنین بگوید:حب الذات در انسان ها مفطور است و قاطبه انسان ها جبلتا میل به حب المنفعه و دفع المضره دارند.

 

 

مغالطه کمیت گرایی:

 

 

 

استفاده نابجا از اعدادو ارقام برای نشان دادن دقت زیاد مدعا.

مثال:این مطلب را جدی عرض می کنم ،سه برابر اعتمادی که به برادرم دارم،به شما اعتماد دارم.در چنین مواردی ذکر عدد جایز نیست. در مثال فوق آیا اصلا اعتماد داشتن قابل اندازه گیری است؟

لینک به دیدگاه

مغالطه پارازیت:

 

گاه ناخودآگاه رخ می‌دهد اما گاهی افراد آگاهانه از این ترفند برای ایجاد خلل در سخنان گوینده استفاده می‌کنند. درست مثل آنکه فردی در حال سخن گفتن از مضرات دروغگویی باشد و طرف دیگر ناگاه به موضوعی بی‌ربط چون سرمای هوا اشاره کند تا بدین گونه در روند سخنان طرف دیگر اخلال ایجاد شود.

مغالطه پارازیت بیشتر از هرچیز تأثیر روانی منفی بر ذهن و روان گوینده می‌گذارد و می‌توان گفت که یکی از بهترین شیوه‌ها در برخورد با افرادی که به مدد این مغالطه در صدد ایجاد اختلال در گفتگو برمی‌آیند، مکتوب کردن چارچوب نظری سخنان خود، یادداشت‌برداری از نکات طرح شده و تمرکز بر موضوع اصلی سخن است؛ چرا که در غیر این صورت فردی که پارازیت ایجاد کرده است، خواه ناآگاهانه و خواه آگاهانه، موجب ابتر شدن بحث و گفتگو خواهد شد.

 

مغالطه «حرف شما مبهم است» :

 

مبهم و نامفهوم شمردن یک سخن. مثال :در مورد طرحی که شما ارائه کرده ایدءواقعیت این است که خیلی مبهم و نارسا بود و من نمی توانم درباره آن اظهار نظر کنم.

 

 

 

مغالطه تکذیب:

 

دروغ و غیر واقعی معرفی کردن یک مدعا.

 

 

فی المثل:خداوند به این مسئله و عامل تکذیب اشاره می فرمایدءمی گوید:کسانی که نازل شدن کتاب آسمانی بر پیامبر را دروغ می انگارند به دلیل معرفت اندکشان است

 

مغالطه «این که مغالطه است»:

 

بدون دلیل نادرست و مغالطه آمیز معرفی کردن یک سخن. مثال:شما در دانشکده فلسفه تحصیل کرده اید؟بله؟ به همین دلیل است که خوب می دانید در حرف هایتان چطور سفسطه و مغالطه کنید

 

 

مغالطه انگیزه و انگیخته:

 

به جای نقد گفتار به نقد گوینده پرداختن.

مثال:فلسفه هگل جز پاره ای مهملات بی معناءچیزی نیست.هگل در طبقه ای مرفه زندگی می کرد و دائما در عیش و خوشی و اوهام خود سیر می کرده و هرگز با متن زندگی و کاردستی و بدنی ارتباط نداشته است.نتیجه این شده که وقتی هم در دفتر کارش نشسته تا فلسفه بنویسداین خیالات موهوم و مهمل را سر هم کرده است.

 

 

مغالطه توهین:

 

ناسزا گفتن و نسبت دادن صفات مذموم به گوینده یک سخن. مثال :فرانسیس بیکن به علت موقعیت تاریخی خود تلاش زیادی کرده تا فلسفه جدیدی را پایه ریزی کند. البته خود او نیز ادعاهای بزرگی دارد اما نباید برای این سخنان اهمیت چندانی قائل شویم.فرانسیس بیکن کسی بود که به دلیل تقلب و اختلاس از مقام و منصب خود بر کنار شده بود.

 

 

مغالطه بهانه:

 

رد یک مدعا به دلیل اشکالات جزئی و پیش پا افتاده .

 

مثال: شما که این قدر مرا تشویق می کنیدکه نماز خود را در مسجد بخوانم هیچ فکر نمی کنید که شاید وقتی در مسجد هستم خانه ام را آتش بگیرد.در این صورت چه کسی می تواند به من خبر دهد یا برای رفع خطر کاری کند.

 

 

مغالطه رد دلیل به جای رد مدعا:

 

از این که دلیل یک مدعا نادرست است نادرستی خود آن مدعا را نتیجه گرفتن. مثال :من می خواهم سندی ارائه کنم که برای حضار محترم در دادگاه ثابت شود که مجرم واقعی همین فرد است.من اسناد قطعی در اختیار دارم که نشان می دهد افرادی که برای بی گناهی این فرد شهادت داده اند هیچ کدام در محل وقوع جرم حضور نداشتند. اگر اسناد شما معتبر باشد حداکثر ثابت می کند که نمی تواند به سخن شهود توجه کرد . اما برای مجرم بودن متهم نیز سندی دارید؟

 

 

مغالطه پهلوان پنبه:

 

ترسیم یک مدعای ضعیف و نقد و رد آن به جای نقد مدعای اصلی. مثال :این مسئله در میان توده مردم غیر تحصیل کرده کاملا مشهود است که اولا علاقه خاصی به نقد جریانات و مسائل مختلف سیاسی اجتماعی و فرهنگی جامعه از خود نشان می دهند و ثانیا تصویر ضعیف و سستی از این مسئله که بطلان آن واضح باشد ارائه می کنند به این ترتیب به راحتی بینی پهلوان پنبه ساخته خود را به خاک می مالند.

 

 

مغالطه کامل نا میسر:

 

رد همه شقوق موجود در یک بحث با اشاره به نقاط ضعف آنها و یا مقایسه آنها با یک شق بدون نقض اما غیر قابل حصول. مثال1:اداره راهنمایی و رانندگی و سازمان محیط زیست برای کاهش آلودگی هوا پیشنهاد کرده اتومبیل های پلاک زوج در روزهای زوج و پلاک های فرد در روزهای فرد تردد کنند. اما این پیشنهاد مطلوب نیست چرا که راه حل باید به گونه ای باشد که شهروند به سختی نیافتد و یه جای مشکل آلودگی مشکل دیگری به مردم تحمیل نشود. مثال2:من به عنوان یک پزشک به خودم لازم می دانم که اعلام کنم این داروی جدید عوارض بسیار بدی بر روی سیستم اعصاب باقی می گذارد. به نظر من باید تولید و مصرف آن به کلی قدغن شود.به نظر حرف صحیحی می آید اما اگر بدون این دارو سالانه هزاران بیمار قلبی از دنیا بروند چه؟

 

 

مغالطه سؤال مرکب :

 

ادغام چند سؤال در سؤال واحدءبه گونه ای است که بعضی از آنها مبتنی بر پیش فرض هایی باشد که مخاطب قبول ندارد. مثال:از کسی می پرسیم این کتاب را خواندی؟ او ممکن است پاسخ مثبت یا منفی به سؤال ما دهد. این سؤال سؤال واحد و ساده ای است.اما اگر از پیش ءپاسخ آن سؤال را منفی فرض کنیم و سؤال دومی به آن بیافزائیم و بگویم که چرا هنوز این کتاب را نخوانده ای؟در واقع با یک پیش داوری سؤال کرده ایم و به عبارتی دو سؤال را در یک سؤال گنجانده ایم.

 

 

 

مغالطه تخصیص:

 

رد یک مدعای کلی با اشاره به حالتی خاص و غیر طبیعی که درآن حالت مدعا صادق نیست. مثال:فرض کنید شخصی در حال سلامت شمشیری نزد من به امانت سپرده تا هروقت آن را مطالبه کرد به او پس بدهم.بعد در حالت جنون و دیوانگی چنین شخصی مراجعه کند و شمشیر خود را مطالبه کند تا کسی را به قتل برساند.آیا من باید شمشیر را به او باز گردانم؟خیر . در این مغالطه استثنای انجام شده صحیح است ولی برای عمل نکردن به این قاعده و حکم کلی نمی توان به آن اتفاق و حالت خاص استناد کرد. زیرا در غیر این صورت هیچ قاعده و قانون کلی قابل بیان نخواهد بود.چون به هر حال می توان برای هر حکم کلی به برخی موقعیتهای خاص و استثنائی اشاره کرد.

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

مغالطات در مقام دفاع

 

وقتی که مدعایی مطرح می شود و مخاطبان درصد د نقادی آن بر می آیند و نقاط ضعف و جنبه های منفی و نادرست آن را نشان می دهندءطبیعی است که شخص درمقام دفاع و پاسخ گویی از اشکلات برآید.اما مواجه غیر منطقی در پاسخ گویی به اشکالات و انتقادهای دیگران موجب ارتکاب مغالطاتی می شود از جمله :

 

 

مغا لطه نکته انحرافی

 

بحث رابه بیراهه کشاندن تا زمینه پاسخ گویی منتفی شود..

 

 

مغالطه شوخی بی ربط :

 

استفاده ازطنز ولطیفه برای پوشاندن ضعف وخطا ی خود و منحرف کردن اذهان اطرافیان. مثال: در کلاس زیست شناسی معلمی درباره خوک صحبت می کرد .دانش آموزی می پرسد پاهای خوک چند انگشت دارد.معلم که پاسخ آن سؤاال را نمی دانستءمنحرف کردن بحث ءجواب می دهد کفشت را در بیاور و ببین.

 

 

مغالطه توسل به واژه های مبهم

 

درمقام توجیه یک مدعای نادرست به واژه های مبهم پرداختن.مثال:بله عرض کرده بودم بنده تا حدودی با ایشان آشناترهستم.تا جایی که می دانم به طور کلی آدم بدی نیست اما این که می گویید با یک باند قاچاق رابطه دارد تبعید نیست(وجود الفاظ مبهم در یک گزاره سبب می شود که صدق و کذب آن گزاره ءتعریف نشده باقی بماند.)

 

مغالطه توسل به معنای تحت الفظی

 

در مقام توجیه یک سخن ءچنین ادعا کنند که منظور اصلی معنای تحت اللفظی برخی واژه ها بوده نه معنای متبادر به ذهن. مثال:من گفته بودم اگر به رستوران بیاییم پول غذا را من حساب می کنم که حساب کردمءشد2350تومان.اما من نگفته بودم که پول غذا را من پرداخت می کنم.

 

 

مغالطه تغییر تعریف:

 

در مقام توجیه یک سخن چنین ادعا کنند که از برخی واژه ها معانی خاص دیگری مورد نظر بوده است.

 

 

مغالطه تغییر موضع:

 

در مقام توجیه یک سخن چنین ادعا کنند که آن سخن از دیدگاه خاصی بیان شده است. 6-مغالطه استثناء قابل چشم پوشی: پذیرش مثال نقض ،اما غیر مهم و بی تاثیر جلوه دادن آن. مثال زنان هیچ وقت نمی توانند جلودار حرکت های اجتماعی باشند و در مقیاس وسیع در جامعه منشاء اثر شوند.

 

 

مغالطه خودت هم:

 

اشاره به این که خود منتقد هم مرتکب خطایی شده که از آن انتقاد می کند. مثال1:«دیگ به دیگ می گه روت سیاه». مثال2:نظر من به عنوان یک فیلم ساز این است که سینما نباید فدای تبلیغات تجاری شود بلکه باید به عنوان هنری اصیل و پویا به فکر القای مفاهیم انسانی به مردم باشد. شما که خودتان برای فیلم های قبلی تان با شرکت ها و موسسات تبلیغاتی تجاری قرارداد بسته بودید.

 

 

مغالطه تبعیض طلبی:

 

درخواست این که با ملاکهای متفاوت با دیگران مورد نقادی قرار گیرد. مثال:با ما به از آن باش که با خلق جهانی !(همه خلق جهان همین اعتقاد را دارند)إ

 

 

مغالطه رها نکردن پیش فرض:

 

بی توجهی به شواهد خلاف و اصرار بر مدعای پیش فرض.

 

 

مغالطه البته ما:

 

اشاره به اشکال و انتقاد و پذیرش ظاهری آن و باقی ماندن خطای خود. مثال:شاید بگویی غیبت می شود.نمی خواهم غیبت او را بکنماما آدم خیلی تنبلی است

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

مغالطات در استدلال

 

موردی است که فرایند استدلال به معنای منطقی آن یعنی در سیر از مقدمات به نتیجه شاهد لغزش و ارتکاب مغالطه ای هستیم.

اهمیت این دسته از مغالطات به قدری است که بسیاری از منطق دانان مغالطه را استدلال غیر معتبر تعریف کرده اند که خود سه دسته را شامل است: الف:مغالطه صوری ب: مغالطه ناشی از یک پیش فرض نادرست ج-مغالطه ربطی

 

 

الف:مغالطه صوری :

 

عدم اعتبار یک استدلال ممکن است به دلیل یکی از مقدمات استدلال نادرست باشد و یا علی رغم درستی مقدمات نظم و صورت استدلال نادرست باشد که در این صورت مغالطات از قسم صوری است و عبارتند از:

 

 

1-مغالطه عدم تکرار حد وسط:

تکرار نشدن حد وسط به طور کامل و دقیق.

2-مغالطه وضع تالی:

در یک قضیه شرطی با فرض تالی تحقق مقدم را نتیجه گیری کند.

3-مغالطه رفع مقدم:

در یک قضیه شرطی با رفع مقدم رفع تالی را نتیجه گرفتن.

4-مغالطه مقدمات منفی:

نتیجه گیری از قیاسی که هر دو مقدمه اش سالبه است.

5-مغالطه مقدمات ناسازگار

استنتاج از قیاسی که مشتمل بر دو مقدمه متناقض است.

6-مغالطه افراد غیر موجود:

از قضایای کلی نتیجه جزئی گرفتن.

7-مغالطه ایهام انعکاس:

برای موجبه کلی عکس کلی و برای سالبه جزئی عکس قائل بودن. مثال:هرخوشبختی ثروتمنداست.بنابراین شما در راه جمع آوری ثروت نباید از خود کوتاهی و سستی نشان دهید زیرا ثروتمندی هر کس خوشبختی اوست.

8-مغالطه سوء تآلیف

در تشکیل قیاس مقررات و قواعد قیاس رعایت نشود

ب-مغالطه ناشی از یک پیش فرض نادرست:

1-مغالطه سنت گرایی :

هر پدیده ای یا عقیده ی به یادگار مانده از گذشته مقبول و درست است.مغالطه وقتی اتفاق می افتد که شخصی مسئله عادت خود را برتر از استدلال و منطق خود بداند و گمان کند این عادت دلیل خوبی برای انجام آن کار بوده و باعث می شود که کسی نتواند بر او خرده شود که کسی نتواند بر او خرده بگیرد و خطای او تذکر دهد. مثال:من از بچگی عادت کردم که به حالت دراز کش کتاب بخوانم باز می گویی از نظر علمی درست نیست.

2-مغالطه سنت گریزی:

هر پدیده یا عقیده به یادگار مانده از گذشته مردود و نادرست است.

3-مغالطه عدم سابقه

هر پدیده یا عقیده که در گذشته سابقه نداشته باشد مردود و نادرست است.

4-مغالطه تجدد:

هر پدیده یا عقیده نو و جدید مقبول و درست است.

5-مغالطه برتری فقر:

افراد فقیر و تهی دست دارای شخصیت مثبت و افکار درستی هستند.

6-مغالطه برتری ثروت:

افراد ثروتمند و متمول دارای شخصیت مثبت و افکار درستی هستند.

7-مغالطه توسل به اکثریت:

هر موضوعی که اکثریت مردم نسبت به آن نظر مساعد داشته باشند درست است.

8-مغالطه علت شمردن امر مقدم:

در هر دو حادثه متوالی حادثه اول علت حادثه دوم است.

9-مغالطه علت شمردن امر تقارن:

در هر دو حادثه همزمان یک حادثه علت حادثه دیگر است. مثال :آن آقایی که می بینی آدم نحسی است .تا حالا دو بار به مغازه ما آمده و اتفاق ناگواری در مغازه افتاده یک بار شیشه ویترین شکست و یک بارحال یکی از مشتری ها در مغازه بد شد.

10-مغالطه ترکیب:

اگر اجرای مجموعه ای دارای وصفی باشندکل آن مجموعه نیز دارای آن وصف خواهد بود. مثال:آن ارکستر سمفونیک باید بهترین ارکستر باشد.زیرا نوازندگان برگزیده کشور در آن شرکت کرده اند.(هریک از نوازندگان برگزیده شاید یک نوازنده خوبی باشند.اما برای تشکیل یک ارکستر خوب شرایط بیشتری از جمله یک رهبر ارکستر خوب هماهنگی بسیار و همچنین تمرین زیاد لازم است.)

11-مغالطه تقسیم:

اگر کل مجموعه ای دارای وصفی باشنداجزای آن مجموعه دارای آن وصف خواهند بود.

12-مغالطه میان روی :

در هر بخشی که با دو نظریه یا طرح مخالف روبرو هستیم همواره باید نظریه میانه و بینابین را به عنوان نظریه طرح صحیح انتخاب کنیم. مثال: من سعی کرده ام در دوره ای که این مقام و مسئولیت را به عهده داشته ام سیاستی اعمال کنم که نه جانبدارانه باشد و نه بی طرفانه سیاستی معتدل بین هواداری و بی طرفی (می توان اضافه کرد سیاستی مانند صدق و کذب میان فضیلت و رذیلت مانند خواب بودن و بیدار بودن.)

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

مغلطه اسکاتلندی

مغالطه از آفات بحث و نوعی گول زدن مخاطب است. مغالطه انواع گوناگون و بسیاری دارد که در صورت عدم آشنایی با آن‌ها به‌راحتی توسط یک سفسطه‌گر ماهر در هر بحث منطقی مغلوب می‌شوید. سعی خواهیم کرد به برخی از رایج‌ترین مغلطه‌های امروزی به‌صورت موردی اشاره کنیم.

 

مغلطه اسکاتلندی واقعی یا No true Scotsman یکی از انواع جدید مغالطه است که توسط آنتونی فلو (فیلسوف انگلیسی) معرفی شد. او آن را این‌گونه معرفی می‌کند:

یک اسکاتلندی در روزنامه صبح می‌خواند که در انگلیس یک قاتل زنجیری چندین نفر را به کام مرگ کشانده، او به همسرش می‌گوید «یک اسکاتلندی هرگز چنین کاری نمی‌کند!». روز بعد همسرش اخبار تلویزیون را نشانش می‌دهد که می‌گوید یک اسکاتلندی به چندین زن تجاوز و سپس آن‌ها را سلاخی کرده است، او به همسرش می‌گوید «یک اسکاتلندی واقعی هرگز چنین کاری نمی‌کند!»

 

در این نوع مغالطه شخص یک ویژگی را به گروهی از اشیاء یا افراد می‌دهد و وقتی با مثال نقض مواجه شد لفظ «واقعی/حقیقی/اصل» را به آن اضافه می‌کند و تفسیر «واقعی» نیز همیشه آن چیزی خواهد بود که او می‌گوید. او به‌جای پذیرش اشتباه و پس گرفتن ادعایش، همان ادعا را به شکلی ویرایش می‌کند که قابل نقض نباشد. این مغالطه وقتی اتفاق می‌افتد که فرد نمی‌خواهد اشتباهش را بپذیرد یا ادعایش سود و منفعت روانی و مالی برای او دارد. هرچه اشتباهی که فرد کرده و ادعایی که دارد بزرگ‌تر و قدیمی‌تر باشد، یا ریشه در اعتقادات و باورهای او داشته باشد، پس گرفتن آن سخت‌تر و فرار به سمت «مغالطه اسکاتلندی واقعی» بیشتر است.

مثال‌ها

• سمیرا: رژ لب مارک ‌A بخر که ضد آب است.

مهشید: من یکی دارم، اما با شستن صورت هم پاک‌ می‌شود.

سمیرا: حتماً تقلبی است، مارک A اصل ضد آب است!

• علی: یک مسلمان به عقاید دیگر ادیان احترام می‌گذارد.

مسعود: اما داعش در حال سلاخی دیگر معتقدان است.

علی: آن‌ها مسلمان واقعی نیستند!

• پیکارجوی داعش اول: کتاب خدا ۱۴۰۰ سال است که نازل شده و حق و باطل مشخص شده و در همه ادیان هم پیامبر خاتم معرفی شده است و همه آن را می‌دانند. وظیفه مسلمان این است که هرکس بیعت نکرده و به کتاب و سنت ایمان ندارد به درک واصل کند.

پیکارجوی دوم: مسلمانان ترکیه با دیگر ادیان زندگی می‌کنند.

پیکارجوی اول: آن‌ها مسلمان واقعی نیستند!

• فرهاد: همه یاران امام خمینی به خط امام پایبند ماندند.

مهدی: ولی افرادی هم بودند که یار امام بودند ولی بعد از مدتی علیه او موضع گرفتند.

فرهاد: آن‌ها یاران حقیقی امام نبودند!

• سودابه: همه شاعران حرف‌های نژادپرستانه داشته‌اند

کاوه: سهراب سپهری هم شعر نژادپرستانه داشته؟

سودابه: منظورم شاعر واقعی است، نه کسانی که شعر نو می‌گفتند!

لینک به دیدگاه

مغالطه استدلالی است که از نظر علم منطق نادرست باشد. مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کل برهان را نامعتبر می‌سازد.مغالطه ممکن است برای وارونه کردن حقیقت(ها) به کار رود. مغالطه‌گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده‌است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه‌گیری‌های دیگری هم به کار گیرد.

لینک به دیدگاه

چارچوب مغلطه:

 

من باور دارم/ دلم می خواد p درست باشد ======> p درست است.

 

نمی خواهم p را بپذیرم=====در نتیجه===> p درست نیست.

 

در این مغلطه تنها به این دلیل که طرف دلش می خواد گزاره اش درست باشه به عنوان شاهدی برای راست بودن حرفش گرفته میشه.

 

اگر کسی حرفش رو با "فکر می کنم" یا "احساس می کنم" شروع کنه حتما به معنی ذهنیت گرایی نیست. اما اگر اینها رو گفت باید شستتون خبر داره بشه که ممکنه بخواد از این مغلطه استفاده کنه.

 

مثال:

 

استفاده از گزاره " من با این عقیده بار اومده ام که .........." در استدلال شخص ، نمونه کاملی از ذهنیت گرایی است. ممکنه شما با این عقیده بزرگ شده باشید که رابطه جنسی پیش از ازدواج خوب نیست. اما صرف گفتن اینکه " من با این عقیده بار اومدم که خوب نیست" دلیلی بر خوب یا بد بودنش در استدلال شما فراهم نکرده.

 

 

استفاده از این مغلطه چون خیلی تابلو هست و راحت میشه مچ طرف رو گرفت کمتر به کار میره. اگر کسی گفت من با این ذهنیت بار اومدم یا من فکر می کنم یا احساس می کنم که نظریه بیگ بنگ غلطه، می تونید راحت بگید به ...مم که تو همچین فکری می کنی! خیلی ها هم خلاف تو فکر می کنند.

لینک به دیدگاه

«بهترین شش‌لول‌ بند تگزاس» یا Texas sharpshooter یکی دیگر از پرکاربردترین مغالطه‌های امروزی است که نام آن از یک جک امریکایی آمده است. شش لول بندی ناشی کنار انباری استاد و چشم بسته چند تیر شلیک کرد، سپس با رنگ دور چند تای آنها که نزدیک هم بودند خط کشید و به تماشاچیان گفت: ببنیید! هدف من همین نقطه بود! گلوله‌هایم کنار هم به هدف خورده!

این مغالطه وقتی صورت می‌گیرد که فرد بخش عمده‌ای از اطلاعاتی که به سود او نیست ندیده گرفته و فقط آنهایی که عقیده او را ثابت می‌کند در نظر می‌گیرد.مغالطه‌کننده اصطلاحاً اطلاعات را فیلتر می‌کند و فقط آنهایی که به نفعش است می‌پذیرد یا ارائه می‌دهد.

مثال:

• پیش‌بینی‌های نوستراداموس را شنیده‌ای؟ خیلی از گفته‌هایش درست است!

• طب سنتی عالیه، دخترخاله من پوستش اگزما شد، یک هفته جوشونده تخم اسطخودوس خورد و خوب شد.

• می‌دونستی در آیه ۹۹ سوره انعام به فتوسنتز اشاره شده؟ ۱۴۰۰ سال پیش می‌دونستن!

دو نمونه از مشهورترین مغالطه‌های علمی «شش‌لول بند» که طی سالیان گذشته به صورت سهوی اتفاق افتاده بودند، نیز به شرح زیر است:

• در تحقیقی در سوئد یک تیم پزشکی با مطالعه ۸۰۰ کودک دارای سرطان خون نشان داد که رابطه معنی‌داری میان سرطان خون کودکان و مجاورت خانه آنها با برق فشار قوی وجود دارد.

• در تحقیق دیگری یکی از متخصصان انگلیسی نشان داد که هومیوپاتی واقعاً در درمان نوع خاصی از حساسیت مفید است.

راه حل:

باید از حریف بحث بخواهیم که اطلاعاتی که نادیده می‌گیرد را مشخص کند و به او نشان دهید که در صورت در نظر گرفتن آن اطلاعاتِ کنار گذاشته شده، استدلال او بی‌ارزش است.

• نوستراداموس هزاران پیش‌بینی کرده که به ندرت و سختی می‌توان چند‌تای آنها را با کمک تبصره مربوط دانست. وقتی هزاران خط اراجیف نامربوط مالیخولیایی بنویسید احتمال دارد که طی صدها سال از چند کلمه آن به شکلی مبهم چیزی مشابه یکی از حوادث یافت شود. آن همه پیش‌بینی نامربوط از او یک احمق یا شیاد می‌سازد نه پیشگو. مثلاً می‌شود امروز پیش‌بینی کرد که فردا در ایران سه زلزله می‌آید که یکی خطرناک است. روزانه بیش از ده زلزله خفیف در شبکه زلزله‌نگاری دانشگاه تهران ثبت‌ می‌شود و همیشه هم ممکن است زلزله جدی را شاهد باشیم. البته پیش‌بینی درگیری در فلسطین یا جنگی در خاورمیانه یا رکود اقتصادی جهانی هم به احتمال زیاد به واقعیت خواهد پیوست. گفتن این موارد از من یک پیشگو نمی‌سازد.

• طب سنتی بایاس‌های فراوان دارد. هزاران سال با حضور طب سنتی بیماری‌های تیفوس، طاعون، سیاه‌سرفه، کزاز و مالاریا هزاران و میلیون‌ها نفر را به کام مرگ می‌کشیدند که تنها در قرن اخیر با پزشکی نوین همگی کنترل شده‌اند. همچنین دخترخاله گوینده ده‌ها و صدها عامل دیگری که می‌تواند سبب بهبود او شده باشد (تغییر تغذیه، شرایط پوست‌، شرایط هوا، تغییر محصولات آرایشی بهداشتی و ...) را نادیده می‌گیرد و اسطوخودوس را شاه‌کلید ماجرا می‌داند.

• در مورد معجرات علمی قرآن بارها توضیح داده‌ایم و موارد متعددی از آن را هم با ادله مردود دانسته‌ایم. هدف این پست هم البته رد معجرات علمی قرآن نیست اما چون خیلی جدی در مورد آن بحث می‌شود لازم است به مواردی اشاره کنیم. در صورتی که شما آیات قبل و بعد و محتوای سوره‌ها را بخوانید هیچ ارتباطی با معجزه‌ای که مدعی ارائه می‌کند نمی‌یابید، همچنین مفهوم معجزه این نیست که چیزی در جایی کشف شود و سپس به سختی مصداقی مبهم از آن در قرآن بیابیم. اگر قرآن سرشار از معجزات علمی است می‌توانید به جامعه بشری لطف بزرگی کرده و همین امروز با استناد به آیات قرآن واکسن ابولا یا ایدز کشف کنید، بر اساس آیات قرآن مکانیک سیالات را یک قدم جلو ببرید، در نانوتکنولوژی گامی بردارید، راه حل کم‌آبی و گرم‌شدن زمین را بیابید، آن وقت ادعا کنید که «ما قبل از همه با کمک فلان آیه قرآن مشکل بشریت را حل کردیم» وگرنه یافتن چیزی مبهم در یک کتاب دینی نشان معجزه نیست. شعر زیر را از حافظ شیرازی مرور کنیم:

به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

اگر ما به پیامبری حافظ شیرازی ایمان داشته باشیم می‌توان گفت او معجزه کرده است. او در یک بیت به مفاهیم «فوتون، چرخش الکترون‌ها حول هسته، چشمه فوتون‌های نوری در خورشید، جوشش یا فوزیون اتمی، مدارهای منظومه، لبه خورشید که از گاز است (هوا)» اشاره کرده است. حتی اگر کمی بیشتر مالیخولیا شویم می‌توان گفت که او اشاره ظریفی هم به تئوری‌هایش کرده است. کلمه «صفت» در واقع حروف اول some fucking theory است! آیا می‌توان دیوان حافظ را کتابی مقدس و خودش را پیامبر دانست؟

اما در مورد اشتباهات در تحقیقات علمی انجام شده، پس از بررسی موارد زیر مشخص شد:

• محققان متوجه شدند که تیم سوئدی فقط دنبال کودکان سرطانی گشته که خانه آنها نزدیک محل عبور برق فشار قوی باشد و دیگر موارد را نادیده گرفته است. بر این اساس می‌توان ۱۰۰ کودک سرطانی یافت که پدر چپ‌دست دارند یا ۳۰۰ بیمار سرطانی یافت که دختر همسایه‌شان لاک گل‌بهی می‌پسندد؛ اما در واقع «فقط گشتن دنبال این نمونه‌ها»ست و ارتباط معنی‌داری میان لاک گل‌بهی و چپ‌دستی و برق فشار قوی با بیماری وجود ندارد.

• مورد هومیوپاتی توسط جیمز رندی مشهور مشخص شد. او که برای جایزه یک میلیون دلاری به چالش کشیده شده بود، شاید برای اولین و جدی‌ترین بار با یک دانشمند واقعی روبرو بود. اما او متوجه شد که دانشمند فوق، اثرات دیگر را در نظر نگرفته است. در واقع آب معمولی هم همان میزان اثر روی کنترل حساسیت داشت که داروی هومیوپاتی نشان داد و تفاوتی میان خوردن داروی هومیاپاتی یا آب معمولی وجود نداشت.

لینک به دیدگاه

خر شدن اکثرا یهویی پیش میاد ولی گاهی طی یه پروسه طولانی اتفاق میفته

فردی که خر شده سه حالت داره....!

یا فکر میکنه خیلی زرنگه و هیچوقت خر نمیشه که کاملا در اشتباهه چون آب از سرش گذشته خبر نداره

یا میدونه خر شده و دوست داره خر بمونه چون در واقع حال میکنه اینجوری باشه

یا کلا شوته

فردی که خر میکنه هم چند حالت داره

یا فکر میکنه خیلی زرنگه و خودش هیچوقت خر نمیشه که کاملا در اشتباهه چون همیشه یه نفر پیدا میشه که بتونه خرش کنه

یا داره جبران مافات میکنه و سر یه نفر دیگه خر شدنای خودش رو خالی میکنه در حالی که این حالت شبیه آسپرین میمونه و فقط پوشش کاذبی روی درداشه

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

مغالطه قوری فضایی راسل

 

برتراند راسل می‌گوید «اگر من مدعی می‌شدم که در منظومه شمسی میان زمین و مریخ یک قوری چینی دور خورشید می‌گردد، هیچ کس قادر نبود مدّعای مرا رد کند، مشروط به آنکه حواسم می‌بود که در ادامه بگویم این قوری آنقدر کوچک است که حتی با قوی‌ترین تلسکوپ‌ها هم قابل رویت نیست. اما اگر تا آنجا پیش می‌رفتم که می‌گفتم چون مدعای من ابطال ناپذیراست جایز نیست عقل بشر به آن شک کند، به حق به یاوه گویی متهم می‌شدم. با این حال، اگر وجود این قوری در کتب قدما تایید شده بود و آن را حقیقتی قدسی شمرده و هر یکشنبه در کلیسا درباره آن به وعظ می‌پرداختند و در مدارس آن را به ذهن کودکان فرو می‌کردند، تردید در وجود آن نشانهٔ نامتعارف بودن تلقی می‌شد و شخص شکاک را در عصر روشنگری به نزد روانپزشک و در دوره پیش از آن به دادگاه تفتیش عقاید می‌فرستادند.»

 

راسل این مثال را مطرح کرد تا روش مغالطه مذهبیون که بار اثبات ادعا را به عهده شکاکان می‌انداخت، نشان دهد. این مغالطه به «مغالطه توسل به جهل» مشهور است که در آن شخص ادعا می‌کند که یک گزاره درست است به این دلیل که عکس آن ثابت نشده‌ یا عکس آن غیرقابل اثبات است. اما به لحاظ منطقی بی‌اطلاعی دربارهٔ درستی یک گزاره، نمی‌تواند درستی معکوس (نقیض) آن را نتیجه دهد. مثال ایرانی آن ماجرای ملانصرالدین است که عصایش را جایی بر زمین گذاشت و گفت «اینجا وسط دنیا و کائنات است!» وقتی از او پرسیدند چطور به این نتیجه رسیده گفت «اگر قبول ندارید وجب کنید و ثابت کنید نیست!»

• مثال۱.طب سوزنی و حجامت بسیار مفید هستند، اینکه هنوز دلایل آن اثبات نشده به علت کمبود دانش بشر است و با پیشرفت علم پزشکی فایده آن ثابت خواهد شد. همچنین هیچ مقاله و مخالفت جدی با این دو طب وجود ندارد.

• مثال۲.کتاب آسمانی پر از معجزاتی‌ست که علم و دانش هنوز جوان‌تر از آن است که آن را درک کند.

• مثال۳.عرفان حلقه خواص خودش را دارد، چه کسی را می‌شناسید که از آرامش و باور عارفانه شکایت داشته باشد؟

• توضیح: در مثال اول درست است که شواهدی علیه این دو طب نیست، اما هیچ دلیلی بر فایده آن هم وجود ندارد. اگر (و فقط اگر) روزی علم پزشکی آن را تایید کرد با خیال راحت به سراغش خواهیم رفت اما تا آن روز به روش‌های آزمایش شده تکیه می‌کنیم. همچنین باور به این عقاید ممکن است بیمار را از روش‌های دیگر درمانی دور کرده و آسیب‌های جدی به او بزند. در مثال دوم همچون مثال اول دست مدعی و مغالطه‌کار تا انتهای دنیا باز است، او دو هزارسال دیگر هم مدعی خواهد بود که هنوز علم بشر جوان است و نادان! مدعیان هیچگاه به شما زمان مشخص نمی‌دهند که «چقدر لازم است صبر کنیم تا علم نظرات آنان را تایید یا رد کند؟» (البته اگر رد کند به نقطه اول مغالطه می‌رسیم که «علم هنوز هم جوان است!») خوشبختانه بخش معقولی از مذهبیون به درستی بر این باورند که کتب آسمانی کتب علمی و شامل بار دانش نیستند، اما بخش دیگر همچنان به آن اصرار می‌ورزند. در مثال سوم نیز عدم شکایت فردی دلیل بر صحت آن نیست (البته شکایت هم در این مورد خاص وجود دارد) و مشخصاً درگیری‌های شدید روانی می‌تواند به شدت آسیب زننده باشد. (باور به چرندیاتی از جمله موجودات غیر اورگانیک و برون‌ریزی و الخ). باید دقت کنید که همانطور که «هیولای اسپاگتی پرنده» رقیب پارودی خدای ادیان است؛ شما هم می‌توانید خیلی ساده «عرفان پشه ماده» یا «عرفان کباب تابه‌ای» بسازید و دیگر عرفان‌های نوظهور دست‌ساز را به چالش بکشید.

• راه حل: به مدعی بگویید که عدم امکان رد ادعای او به معنی تاییدش نیست و بار اثبات ادعا به عهده مدعی‌ست. او باید ثابت کند که نظرش درست است نه اینکه شما عکس آن را ثابت کنید. تا زمانی که ادعای او یا نقیض آن اثبات نشده فقط در حد ادعا باقی خواهد ماند. می‌توانید از مثال زیر استفاده کنید و بگویید اگر حاضر است روال زیر را بپذیرد می‌توان ادعای او را هم پذیرفت.

«در شامانیسم اتیوپی که عبادتی با سابقه ۸هزارساله است، فرد هرشب نیم کیلو نشادر خورده و سپس ۷۳ پس‌گردنی به خود زده و عاقبت روی ماهیتابه داغ می‌نشیند. این روش به عمر انسان می‌افزاید، میکروب‌کش و شفادهنده است و البته باعث ورود به بهشت برین می‌شود. هنوز نه کسی علیه آن مطلبی نوشته و نه علم توانسته عکس آن را ثابت کند، از امشب شروع کن!»

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

احترام به عقاید یکی از مغالطه‌های جدی در خفه کردن مخاطب یا حریف مباحثه و ترکیبی از چندین مغالطه است. در این مغالطه فرد به جای پاسخ به گزاره استدلالی، آن را توهین به یکی از باورها دانسته و با تمارض پا از بحث بیرون می‌کشد و یا با مغالطه سنگ بزرگ راه را بر استدلال دیگران یا دادن پاسخ می‌بندد. • طبق اعلامیه جهانی حقوق بشر هر انسان حق دارد عقیده، دین، مسلک و آئینی را انتخاب کند، آن را ابراز کرده و به هر شکلی که علاقه دارد به عبادت بپردازد، اما در شرایطی‌ که این عقیده باعث سلب آزادی بیان و عقیده دیگران نشده و تفکرات و جان و مال و آزادی دیگران را تهدید نکند. به بیان ساده‌تر می‌توان عقاید افراد را مادامی که فقط و فقط در حوزه فردی و شخصی حضور دارد نادیده گرفته و با آن مدارا کرد، اما اگر عقاید شما از حیطه ذهن شما بیرون آمده و باعث اثراتی محدود کننده یا تهدیدگر برای دیگران شود باید با آن برخورد کرد. اینکه شما بر اساس عقیده‌ای از مرحله نصیحت و ارائه نظر عبور کرده و برای دیگران تصمیم‌ بگیرید یا تصمیمات فردی مبتنی بر عقاید را به فاز عملی برسانید، باعث می‌شود که عقیده شما نه تنها محترم نباشد، بلکه پس زده شود. ریچارد داوکینز در جایی می‌گوید «بر این باور بودم که عقاید دیگر در مرزهای ذهن محصور شده و نمود بیرونی ندارد و می‌توان آن را ندیده گرفت، تا پس از حملات یازده سپتامبر و اتفاقات پس از آن در خاورمیانه، دیدیم که عقاید فردی چقدر می‌توانند خطرناک باشند» {نقل به مضمون}

• توهین به عقیده البته با توهین به شخص تفاوت جدی دارد، احترام به کرامت انسانی از اهمیت بالایی برخوردار است اما عقاید نمی‌تواند محترم باشد. اگر احترامی برای عقاید قائل باشیم باید نگاهی نوین به عقاید داعش، بوکوحرام، القاعده، فاشیسم و نازیسم داشته باشیم. حال اینجا این مغالطه ابهامی ایجاد می‌شود که «فرد از عقایدش جدا نیست و توهین به عقاید همان توهین به کرامت یک انسان است»، اما باید توجه کرد کسی که عقایدش مقدس و جزئی جدانشدنی از وجودش باشد، یک متعصب یا «فقط یک عقیده است نه انسان» و دیگر انسانی باقی نمانده که کرامت انسانی‌‌اش شایسته احترام باشد. هیچ عقیده‌ای آنقدر مقدس نیست که زیر تیغ نقد نرود.

• از جنبه دیگر باید به این نکته توجه کرد که «توهین به عقیده» با مفهوم «نقد عقیده» تفاوت بسیار ظریفی دارد. زمانی یک نظر «توهین» محسوب می‌شود که عقیده دیگران «صرفاً اشتباه/احمقانه/وحشیانه/غیره خوانده شود اما دلیلی بر آن ذکر نشود» اما اگر در پس آن دلایل و براهنی منطقی/ استنتاجی بوده و اصطلاحاً احتجاج صورت گرفته باشد در دایره «نقد» قرار می‌گیرد، کمااینکه یک فیلم، رمان یا موسیقی نیز می‌تواند با دلایلی روشن؛ احمقانه و چرند باشد.

• وقتی دیگران {با عقاید متفاوت} از نگاه شما نجس/مشرک/ملحد/مفسد فی‌الارض هستند یعنی شما عملاً به عقاید آنها توهین می‌کنید و نمی‌توانید انتظار داشته باشید که عقاید شما محترم باشد. دین قریب به اتفاق مردم ایران اسلام است و منابع اسلام کتاب و سنت هستند. وقتی کتاب قٰرآن بارها عقاید دیگر را مردود شمرده و معتقدان به آن را شایسته مرگ و ویرانی دانسته، چگونه می‌توان آن را ندیده گرفت؟ در سنت پیامبر نیز مثال‌های فراوان می‌توان یافت. پیامبر اسلام پس از فتح مکه بت‌های کعبه را شکست، دستور داد همه بت‌ها در خانه‌ها و معابد شکسته شود و بت‌خانه‌ها و معابد ویران شود و تا فرسنگ‌ها هر آنچه مخالف عقیده مسلمانان بود نابود کرد. او سپس دستور داد که بلال بر بلندای کعبه اذان بگوید و فریاد بزند «خدا یکی است و همین خدای محمد است». در این عمل چه اثری از احترام به عقاید دیگران می‌توان یافت؟ آیا عقیده یک بت‌پرست محترم نیست؟ پس یک مسلمان نمی‌تواند ادعایی برای احترام به عقیده داشته باشد مگر اینکه منظورش از «اسلام» دینی باشد که بر مبنای قرآن و سنت پیامبر اسلام نیست.

• از نگاه دیگر دوقطبی کردن بحث، گاهی باعث بستن درهای نقد شده و بحث را به جدل بدل می‌کند، پس ضروری‌ست که در مباحث عقیدتی تا حد امکان پا را در حریمی که بحث را جدلی و فرسایشی کرده (و یا حریف متعصب را از کوره به در ببرد) نگذاریم. البته باید توجه داشت که {بنا به تجربه} عموماً مباحثه با متعصب سودی نخواهد داشت.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...