رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

در روزهای پایانی سال 96 هستیم

اصلا نفهمیدم چطوری گذشت یهویی نیمه اولش جنگ اعصاب برام درست شد که باعث شد از خیلی چیزها و جاها و آدمها زده بشم

و در این واپسین روزهای پایانی سال میبینم کلا دوست خاصی ندارم این میتونه خوب یا بد باشه ولی هرچی که هست باعث شده دلم نخواد به کسی اجازه بدم اصلا وارد حریم شخصیم بشه.

یه زمانی یه فردی وارد زندگیت میشه که اولش باعث میشه بری تو اوج روحیت عوض و مثبت بشه بعد یهویی بدون هیچ دلیلی میره که باعث میشه دیگه دلت نخواد کسی باشه تو زندگیت که وقت و هرچیزی بخوای هزینه اش کنی.

 

همیشه سعی میکنم تو زندگیم با آدمها یر به یر بشم که منت کسی روی سرم نباشه.

آخر سالی برای آرامش دلم نخواهم بخشید اونایی که آرامش رو از من و باقی سلب کردند و میکنند و از خدا میخوام به زودی زود توی راهشون بیاد که بفهمند بخاطر رفتار و کردارشون نسبت به باقیه بوده.

 

سال سگ امیدوارم سال وفاداری باشه نه پاچه گیر نباشه سگش

امسال که سال خروش بود خروسش لاری بود به پر و پکالمون زیاد پیچید.

پیشاپیش نوروز 97 خجسته و میمون باشه :icon_gol:

لینک به دیدگاه

انصافا 96 سال مزخرفی داشتیم

نفهمیدیم از کجا اومد کجا رفت الکی تموم شد رفت:banel_smiley_4:

 

فقط یکی از خبرای خوبی که این اواخر سال شنیدم نامزدی دوست انجمنی عزیزمون بود که چهار ساله باهم اشنا شدیم:icon_redface:

ارزوی خوشبختی دارم براشون:icon_gol::a030:

 

ایشالا سال 97سال پر خیرو برکتی باشه برا هممون

و به ارزو ها و موفقیت های بیشتری برسیم:w16:

لینک به دیدگاه

درود به همه نواندیشانی های عزیز:w02:

بالاخره سال 95 که انصافا سال بدی بود تموم شد:hanghead:

سال جدید به همه دوستانم مبارک باشه اسم نمیبرم که کسی از قلم نیفته:ws3:

امیدوارم که تو نوروز 98 عمری باشه و از خوبیای 97 تعریف کنیم:ws37:

لینک به دیدگاه

سلام رفقای عزیز

سال گند و افتضاح 96 تموم شد و به زباله دان تاریخ پیوست با همه سختیا و دلخوریا و گرفتاریاش .برای من که خیلی سال چرتی بود . امید وارم امسال سال خوبی باشه برای همه .

سال نو با امید به ایکه ببسیار بسیار بسیار سال قشنگی باشه برای همتون مبارک رفقا:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

سال نو مبارک

 

جدا سال 96 بدترین سال زندگیم بود مطمئنم که بد ترین سال توی عمرم بوده من عزیزترین کسمو تو دنیا از دست دادم با اینکه سال 96 تموم شده ولی غمش هنوز تو دلمون مونده !!

 

امیدوارم همه نواندیشیا این سال بهترین سال عمرشون باشه هیچ وقت دلشون غم نبینه !!

 

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

لینک به دیدگاه

چند سال پیش یکی از دوستام یه سایتی داشت و من جزو نفرای اولی بودم که تو سایتش عضو بودم و وقتی وارد سایت میشدم و فقط اسم من میفتادو کسی نبود میتونستم راحت چکش کنم و نظر بدم

:w02: خیلی حس خوبی داشت:w16:

الانم که اومدم انجمن تنها اسم من اون پایین بود که اصلا حس خوبی نداد بهم وحشتناک بود

 

یکم از کارامونو کم کنیم و بیشتر سر بزنیم:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

-مياي؟

+نه.

-خواهش كنم؟

+نه

-چته آخه؟

+حوصلشون ندارم

-با تو كاري ندارن

+با من نه كاري ندارن فقط متلكاشون مال منِ

-تو به خودت نگير

+تحملشونم سخته

-بخاطر من نميتوني تحمل كني؟من ميخوام باشي،من ميخوام ببينمت هرقيقه و ثانيه ميخوام وقتي سرم بلند ميكنم چشمات آرومم كنه.تو خودخواهي جز خودت هيچكس برات مهم نيس،خودت اذيت بشي اون مهموني رو كنسل ميكني من اذيت بشم برات مهم نيست.اصلا مگه من مشتاق ديدن ريخت اونام،كم به من متلك ميندازن؟كم واسم دختر پيدا ميكنن؟كم اخم ميكنن؟كم از كار و زندگيم ايراد ميگيرن؟؟كم واست جلو من خواستگار خواستگار ميكنن؟؟ميفهمي اينارو ميشنوم و دق ميكنم و كاري از دستم برنمياد؟؟؟ميفهمي وسط همه اين حرفا اينكه باشي و ببينمت و اون سر انداختن به پايينت و باانگشتات بازي كردن آرومم ميكنه...ميفهمي ميشنوم دختر برام پيدا كردن چشات خيس ميشه ميشكنم ولي ارومم كه دلت باهامه و باهاتم؟؟؟تو اينارو نميدونستي...با هر مهموني ميميرم و زنده ميشم و تو نميفهمي قرارم نيست بفهمي الانم كه اينارو گفتم فقط خواستم بدوني بعضي وقتا بايد تابع جمع بود و سكوت كرد و تحمل...خودخواهي گاهي سخت بعضيا رو اذيت ميكنه...درك كن.

+بگو برات دختر پيدا نكنن..بگو جلو من نگن..

-به حرف من نيس...اونا ميگن كه تورو اذيت كنن...من تو رو قوي ميخوام تحمل كن اين حرفارو

+اگه حرف اونا بشه چي؟

-نميشه تا الان نشده بعد اينم نميشه...١٤سال نشد نميشه الانم

+بچه بوديم ١٤سال...الان ممكنه بشه

-نميشه من نخوام جز تورو كه نميشه

+نزارن من باشم چي؟

-هيچكس.يا تو يا هيچكس،ادامه نده اذيت ميشي

+سرم درد ميكنه

-برات قرص بيارم؟

+نه بشين خوب ميشم.يه دل سير نگات كنم ذخيره كنم واس شب،نميتونم جلوشون نگات كنم

-مياي عزيزدلم؟؟؟؟

+نميدونم چي بپوشم

-بريم بخريم؟؟

+شوخي ميكني؟؟

-جدي تر از هميشه ام

+چي بهتر از اين

-حال و هوامون عوض ميشه،بعد منو برسون خونه منم لباسام عوض كنم خودم ميام تو برو اونجا عوض ميكني هرچي خريدي:)

+چهارخونه بپوش،آبي و قرمز كه تولدت خريدم:)

-امره ديگه خانوم؟

+هيچي فعلا

-الهي كه هميشه خنده هات ببينم

+اگه حرفش زدن ميشه برم بيرون از مهموني؟

-اره عزيزم برو بمون حياط ميام پيشت:)

+مرسي كه هستي همه جا

-تو چشات خيس نشه تو بخند تو به نرسيدن فكر نكن من هميشه هستم

+چشم

-بريم دير ميشه ها،دعوات ميكنن:)

لینک به دیدگاه
سال نو مبارک

 

جدا سال 96 بدترین سال زندگیم بود مطمئنم که بد ترین سال توی عمرم بوده من عزیزترین کسمو تو دنیا از دست دادم با اینکه سال 96 تموم شده ولی غمش هنوز تو دلمون مونده !!

 

امیدوارم همه نواندیشیا این سال بهترین سال عمرشون باشه هیچ وقت دلشون غم نبینه !!

 

 

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

چی شد ؟ نگرفتم ...... عزیز ترین ؟ چه اتفاقی افتاده لیدا ؟

لینک به دیدگاه
درود به همه نواندیشانی های عزیز:w02:

بالاخره سال 95 که انصافا سال بدی بود تموم شد:hanghead:

سال جدید به همه دوستانم مبارک باشه اسم نمیبرم که کسی از قلم نیفته:ws3:

امیدوارم که تو نوروز 98 عمری باشه و از خوبیای 97 تعریف کنیم:ws37:

 

مادر جان 96 تموم شد :hanghead:

لینک به دیدگاه

96 سال خوبی بود برام تجربه های خوبی بدست آوردم که مطمئنا در بهتر بودن سال جدید بی تاثیر نخواهد بود :)

 

روز ، ماه و سال بهانه اس

بسازید زندگیتونو اونطور که دوست دارید

 

حال دلتون خوش :icon_gol:

لینک به دیدگاه

یه زمانی این تاپیک نقش شورای حل اختلاف را داشت :vahidrk:

 

هر کی با دیگری قهر میکرد فوری میومد اینجا شروع میکرد به گوشه و کنایه حرف زدن که فقط خودش و اون طرف متوجه میشدن و بقیه هم کنجکاو:banel_smiley_4:

 

دیگه کسی با گوشه و کنایه حرف نمیزنه ظاهرا همه در صلح بسر میبرن.:ws3:

لینک به دیدگاه
  • 4 هفته بعد...

پیام های که در گذشته رد و بدل میکردم رو داشتم نگاه میکردم ( توی این سایت)

 

چقدر یادم رفته بعضی ها کی بودن

برای چی باهاشون حرف میزدم ؟؟

 

اینا چی بودن که ما میگفتیم ؟؟

 

اصلا چرا باید میگفتیم؟؟

 

چقدر یادم رفته ... این خطرناکه ؟؟

یا من ...

 

تعجب انگیزناک بود. خیلی ها رو نمیشناختم

لینک به دیدگاه

من نزديك ١٤سال از يه لباس تو مغازه خوشم ميومد

هميشه دوس داشتم مال من باشه

خيليا رفتن پرو كردن و نخريدن

چشم مونده بود بهش

١بار تو محرم شب احيا بهش دست زدم ديدم جنسش خوب نيس

ولي همين كه يه مدت گذشت دوباره چشم افتاد بهش

من عاشق جنسش نبودم من فقط به خاطر دوخت و مرواريداش دوسش داشتم

بزرگ شدم

عاقل شدم

لباساي بهتر ديدم

شناختم جنس مهمه مارك مهم نيست

ديگه بزرگ شده بودم

خريدمش

اوردم خونه

همين كه تنم كردم

دلم لرزيد

اون لباس به تنم بزرگ بود

اصلا اون ذهنيتي كه ازش داشتم تو تنم اون نشد

خجالت ميكشيدم باهاش برم بيرون

خجالت ميكشيدم بگم سالها بخاطرش صبر كردم

به سليقم نميخورد

چروك ميشد

من فقط از دور ديده بودمش

من از پشت ويترين عاشقش شده بودم

بخاطرش حرفاي خيليارو تحمل كردم شكست دلم

ولي بچه بودم

حالا كه عقلم رسيده بود فهميدم اشتباه كردم من فقط عادت كرده بودم ببينم لباس رو عاشقش نبودم

وقتي از نزديك ديدم،مال خودم شد...فهميدم عادت و دوست داشتن و عشق اوني نيس كه من فكر ميكنم

دير نشده بود..گذاشتم نايلون دادم به ادماي ديگه...كه لياقت اون لباس دارن و به سليقه اونا ميخوره و راحت باهاش ميرن مهموني...

 

 

 

 

اون لباس "تو"بودي...

 

 

٩٧/٢/١٩

٠١:١٢

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...