رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

اين روزا اصلا اعصاب مصاب ندارم :icon_razz:

 

 

انقدر خسته و بي انگيزه ...

 

عشق تنهايي

 

 

دوست دارم بزنم به كوه

 

 

يكجايي كه هيچكس نباشه

 

همونجا تنهاي تنها زندگي كنم

لینک به دیدگاه

هیچ وقت گشتن تو وبلاگای مختلف برام جالب نبوده..اما ی بار خیلی اتفاقی بهترین وبلاگی که دیدم رو پیدا کردم.

انقدهههههههههههههههه این دوتا ماهن...اصن عاشقشونم....امیدم ب عشق و زندگی بی نهایت میشه ب اینجا سر میزنم:hapydancsmil:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

یواش یواش دارم کلاف زندگیمو سرشو پیدا میکنم

 

بعضی وقتا باید 1 تکونی به خودمون بدیم.به ذهنمون.به قلبمون و مرور کنیم آرزوهامونا

هیچوقت برای شروع دیر نیست

 

من میتوانم

 

اولین قدم را با ایمان بر میدارم

 

خدایا کمکم کن که دیگه فقط و فقط امیدم تویی.نمیخوام به غیر تو به کسی فکر کنم

 

بعضی وقتا میشنیدم که ادم وقتی خدا جوابشو میده که امیدش به کسی غیر خدا نباشه.یکم درکش برام سخت بود.همیشه فکر میکردم بقیه هم تو رسیدن به خواسته هام موثرن.اما حالا رسیدم به نقطه ای که میبینم میشه.میشه فقط به خدا فکر کرد و بیخیال بقیه شد.:icon_gol:

لینک به دیدگاه

تغییر....

تغییر سبک و منش زندگی هر کسی به خودش مربوط میشه،فقط گاهی بقیه جا میمونن ،شاید باور این موضوع براشون خیلی ساده نباشه....

مهم نیست .... مهم نیست که یه پارادوکس و علامت سوال بزرگ برای اطرافیانت بوجود بیاد...

مهم خودت هستی و باورت ....

این جمله اینجا هست که نمود پیدا میکنه (جمله امضای یکی از بچه ها هست ....)

من از آنچه تو می گویی بیزارم ولی تا پای مرگ از حق تو برای گفتن آن دفاع می کنم.

 

 

اونقدر برای بقیه ارزش داری که به تصمیمت احترام میذارن و باورت دارن ....پاشو ...راهت بی خطر....به سلامت....

لینک به دیدگاه

بعضی آدما اونقدر بد هستن که فکر میکنن اطرافیانشون بد هستن :ws37:

 

" عیب کسان منگر و احسان خویش ، دیده فرو بر به گریبان خویش "

لینک به دیدگاه

نمیدونم چی بگم

گاه لعنت می‌فرستم

مثل " آسمانت ابری"، یا "دیدگانت، سیاه"

 

ولی، بازم به خدا می‌سپارمت

خدایی که خود را نیز می‌فروشد

لینک به دیدگاه

تَبِ تُندِت...سَرد شد، بعدِ یک نسیم... با ریتم یک کلاغ..چهل کلاغ!

 

کلاغِت پَر ، گنجشکِت پَر شد... با اینکه بال هاشون رو چیده بودن به سانِ پشم چینی گوسپندان در نیمه ی بهار!

 

دلِ اسیرت ،آزاد شد..بعد از دلدلگی مثه فرار از زندان!

 

چه خوب..چه خوش...چه خوشحالم از دیدنِ این حال و این احوال...

 

این شب ها...خوابِ پریشونت ...رویا شد لا به لای قصه های شب با صدایِ مریمِ عزیز..مریمِ نشیبا با این پایان که:

گنجیشک لالا، سنجاب لالا...

آمد دوباره مهتاب بالا...

لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی…

لالالا لایی لا لالایی لا لا لالایی...

.

.

.

 

بشنویم با هم از

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
....به یاد نُستالژی خواب های کودکی...

 

به یاد رفتن به رختخواب ساعت 9...با تَرفندِ شنیدن یک قصه ی کودکانه...:icon_redface:

 

 

 

لینک به دیدگاه

.

همیشه بوی وسایل نو دوست داشتنی‌ست . مثلا ماشین ِ نو ‌! هر وقت سوارش می شوی حس خوبی به تو دست می‌دهد . یا وقتی برای اولین بار موبایل را از جعبه بیرون می اوری . کمتر پیش می آید کسی بوی وسایل نو را دوست نداشته باشد . اما بعد از گذشت مدتی ‌، وقتی دیگر آن وسایل برات نو نیستند ‌، یا یکبار برای تعمیر به دست کس دیگری سپرده شده اند ‌، بوهایشان هم دیگر برایت قابل تشخیص و تفکیک نیستند . برایت مهم نیست که موبایلت بوی آشنایی دارد یا نه ؟‌ مهم نیست که بوی توستر خانه ات را نمی‌توانی از میان هزاران توستر دیگر تشخیص دهی !

 

اما این قانون در باره‌ی آدم ها قدری متفاوت است . بوی آدم ها ،‌ عطرشان هیچوقت عوض نمی‌شود . عوض هم که بشود ،‌ همان بوی اول را می دهد . کافیست زنی یکبار تو را ببوسد تا برای تمام عمر ‌، بوی او را از چند فرسخی تشخیص دهی . کافیست یکبار شانه به شانه ی مردی ‌، در شلوغ ترین خیابان شهر قدم بزنی ،‌ تا بعد از هزار سال ‌، تمام سنگ فرش های آن خیابان بوی آن مرد را بگیرند .

این عطر و بو ‌، فقط برای تو قابل تشخیص است . ممکن است وقتی درباره این‌که داری بوی کسی را که چند سال پیش دیده ای می‌شنوی ،‌ با دوستت حرف می‌زنی ،‌ دوستت به این فکر کند که بوی روغن سوخته همسایه چقدر آزار دهنده ست و تو چقدر چرند می‌گویی !‌

 

اما چیزی که واقعیت دارد ‌، اینست که تو بوی آن لعنتی را حس می‌کنی

 

"عقاید یک ذهن خطرناک"

لینک به دیدگاه

مرگ یک بار رخ نمی‌دهد ...

زيرا همه ی ما هر روز چند بار ميميريم...

هر بار که با آرزوها٬علايق و پيوندهای خود وداع می کنيم ,می ميريم!!

 

" مارسل پروست - در جستجوی زمان از دست رفته"

لینک به دیدگاه

شاید نتونم خیلی از کارایی که دلم می خواد و انجام بدم

یعنی دستم نمیرسه به اون بعضی آرزوها

ولی میتونم که بهشون فکر کنم

میتونم که آرزوشونو داشته باشم که شاید یه روزی اون کاری رو که دوس داشتم و انجام دادم

کسی چه میدونه... شاید یه روزی از همین روزای نه خیلی دور

لینک به دیدگاه

من و يك جزيره كه دورم يك دريايي تنهايست !!

 

من و اين همه تنهايي .... اينجا جزيره سرگرداني‌ست !!

 

من و اين همه سر گرداني ... اينجا آغاز ويراني‌ست !!

 

من و همه تنهايي با سرگرداني و اين جزيره ويراني ، آري آري اين همان خود بي تابي‌ست !!

لینک به دیدگاه

امروز از ساعت 8 صبح داشتیم رو یه مناقصه واسه استعلام قیمت کار میکردیم و اسنادش رو پر میکردیم فکر کن یه 3-4 ساعت یه بند داشتیم نقشه هارو حساب کتاب میکردیم بالا پایین تا بتونیم زود تر فیمت رو بدیم تا به فردا نرسه و به قولمون رسیده باشیم ساعت 12 خوشحال که الان تموم میشه دکمه print رو زدم که پیرینت بیاد بیرون فکس کنیم تموم شه بره همون موقعه که داشت برگه میومد بیرون زارت برقا رفت:icon_pf (34):.....

.

.

یعنی منو میگی

 

1351977134129159_large.jpg

:4564:ای حرصم گرفت آی سوختم ...

 

تلفنم سانترال قطع شده بود کولرم قطع هیچی لعنت فرستادیم بر هرچی بابا برقیه پاشدم از شرکت رفتم دنبال سرنوشتم تو افق دکه روزنامه فروشی:ws3:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...