رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

امروز با چنتا از بچه ها.. به یکی که فکر میکنه خیلی زرنگه، حالی میکنیم که خیال خامی در سر داره و همه میدونن خیلی عوضیه....

آسیاب به نوبت...

حالا نوبت اونه که عذاب بکشه...

آخخخخخ که امشب چه رعشه ای بی افته به جوووونش... :ws37:

لینک به دیدگاه
:ws37:کاش یاد بگیریم با درست و ....حرف زدن احترامو خودمونو نگه داریم چون اگه خلاف این کارو انجام بدیم ذهنیت ادما نسبت بهمون عوض میشه که هیچ بلکه کلا از ذهنشون پاک میکنن چنین شخصی رو:w16:
لینک به دیدگاه

یه زمانی برای این اتفاق چه ذوق و شوقی داشتم ...

 

اما الان ...

 

حتی واهمه دارم از اینکه عکس العمل کارم چی قراره بشه...

 

شاید به بهونه این اتفاق طنابی که خودمو بهش آویزون کردم تا دست و پا بزنم بین زمین و آسمون پاره بشه و حداقل خلاص بشم...

لینک به دیدگاه

فردا استاد تعیین می کنه کیا می تونن توگروه کر بمونن و واسه اجرا تمرین کنن و کیا باید حذف بشن...

 

از صمیم قلبم دوست دارم باشم تو گروه.این رویای من بوده که جز کرال ها باشم..

 

دعا دعا ...نیاز دارم :5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

یاد یکی از آرزوهای براورده شدم افتادم.همونی که تا چن وقت پیش شده بود همه فکر و ذکرم و فقط غصه نداشتنشو میخوردم.

خدا منو به آرزوم رسوند ولی من...! لطف خدا رو یادم رفته و همش غصه ی نداشته هارو میخورم!

بدون اینکه به این فک کنم که خیلی از داشته های امروزم،آرزوهای دیروزم بوده...

 

خدایا! اگه من انقدر بی چشم و رو و نامردم که بعداز براورده شدن آرزوهام یادم میره که چه لطفی در حقم کردی،اگه صلاح میدونی، هیچکدومشونو براورده نکن...hanghead.gif

لینک به دیدگاه

فردا قبل از طلوع آفتاب واسه چند روز میرم از این شهر لعنتی....

شاید واسه چند روز جا بذارم این همه دلتنگی و بغضو....

اما فک نکنم اینا هیچ وقت منو تنها نمیذارن....همسفرم میشن.....

لینک به دیدگاه

وقتی که دل دست‌هایم ، تنگ می‌شود برای انگشتانی که انگشتان من در میان انهاطعم حمایت راچشیدند...

 

آن‌ها را می‌گذارم برابر خورشید تا با ترکیبی از کسوف و گرما

 

دوری‌ات را معنا کنم

لینک به دیدگاه

مرا چه می شود .

 

 

 

که می دانم خسته ای ، می دانی خسته ام ...

 

 

 

اما هستم .. حتی گاهی محکمتر از قبل ترها ..

 

 

 

باور کن می دانم ..

 

 

 

ولی افسوس ...

 

 

 

افسوس که گاهی تلقین بقدری سخت میشه که اززندگی سیر میشی وقتی نمی تونی اون چیزی رو که دوست داشتی باور کنیرو قبول کنی p>

لینک به دیدگاه

سلامتی نعمتی هست که خیلی وقت ها ما نمیبینیمش .اما وقتی یه اتفاقی می افته که سلامتیمون تهدید میشه یا فکر میکنیم که شاید درصدی تهدید بشه حتی اگر نخواهیم بهش فکر کنیم ،ناخودآگاه بهش فکر میکنیم. درد محلی که به سرم ضربه خورده باعث میشه که فکر کنم آیا خوب میشه و فقط درد ناشی از ضربه هست یا خطرناک هست در عین حال که میخوام فراموشش کنم......

و اما اگر این آخرین نوشته من باشه چی؟؟؟:hanghead:

هنوز زندگی جریان داره ،درسته .....هنوز جریان داره....:w16:

لینک به دیدگاه

بر مردم آزار .... اخه عزیز من اینوقت شب وقت کنسرت گذاشتن تو کوچس؟:banel_smiley_4:

خوب دادار دودومتم تو تالار میگرفتی دیگه :icon_razz:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...