رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

ذهن و روحت که محدود باشه فکر میکنی بزرگترین قدرتمندترین بهترین زیباترین عالم ترین آدم روی زمینی فکر میکنی با یه حرکت با یه کتاب شدی علامه نعوذ بالله میشی خدای خودت یهو یه چیزی چشمتو جلب میکنه کنکاش میکنی میبینی تو کجای این جهان قرار داری؟تو اصلا ذره هم نیستی در مقابل این جهان به چی مغرور شدی؟به چیت؟اون وقته که بزرگترین ضربه رو میخوری ضربه ای که خودت باعث و بانیش بودی لحظه ای و مکانی فکر کنی میشی بهترین آدم و متمایزترین اما گسترده فکر کنی ذره هم نیستی:5c6ipag2mnshmsf5ju3کجای این جهان قرار داریم؟

لینک به دیدگاه

...بنویسم ایا؟؟

چه فایده قلم همیشه روون نبوده و اون چیزی نبوده که میخواستی باشه یعنی اونکی تو دلته و میخوای بیان کنی

وه که این وازه ها گاهی مثل قفس میشند برات که مجبوری درون زندانی بشی . کاش مثل این نوار قلبی بود دستگاهی که بدون واسطه و فکر اونچه که در درون داشتی مثل نوار قلبی روی کاغذ میومد و مغزت و فکرت و سلول زندان درون نقشی نداشتند

میشد یک اثر موسیقی از بت هون و یا یه شاهکار ادبی از تولستوی و یا .....

ولش کن ننویسم بهتره بمونه رو دلم بمونه بهتره ...hanghead.gif

دلتون شاد :icon_gol:

لینک به دیدگاه

ی روزی میشه که به پوچی میرسی شاید الان درک نکنی

اما ی روز میرسه اینقدر خسته ای که حتی صدای ساعت هم آزارت میده و میرنجونت شاید نفهمی واسه چی

وقتی از تمام آدما خسته ای به کسی اعتماد نکن چون تو طعمه ای میشی واسه اونا که بازیچه ای میشی برای همچین آدامای

اونا طوری به تو ظلم میکند که هیچوقت درداش تمامی نداره

لینک به دیدگاه

دلم بارون میخاد....و یک کاغذ و قلم.....میخام با قطره قطره اش برایت اشک بریزم ....و در هر قطره اشکم از دلتنگیم برایت بنویسم

لینک به دیدگاه

روز جمعه به اتفاق خانواده از تورنتو به اوتاوا رفتیم عادت دارم به محض استارت ماشین موزیک رو بذارم .مادر بزرگ به اهنگ اولی اعتراض کرد و گفت دخترم بابام انگلیسی بوده مادرم بوده این چیه اخه:ws38:

 

اوکی خواجه امیری گذاشتم از آینه دیدم بد جور نگا میکنه :banel_smiley_4: رضا صادقی بازم اخماش تو هم بود و فرامرز اصلانی.... احمد کایا که نه نچی کرد:ws38: و سرشو تکون داد گفت حسن زیرک میخواااااااام:w58: حالا درست خدابیامرز خواننده مشهور و خوش صدایی بودند اما متاسفانه من هیچوقت صداشو دوست نداشتم گفتم ندارمش گفت پس خاموش کن :w02:خودمون حرف بزنیم بهتره حالا من حین رانندگی حرف نمیزنم فقط حواسم به رانندگیمه و موزیک بعد از یه ساعتی دیدم اصلا انگار نه انگار مادربزرگ تو ماشینه با ما نبود و سکوت مطلق هر بار که از اینه ماشین میدیدمش غم عجیبی تو چهر ه ش بود و غرق در افکارش اخرش طاقت نیاوردم و سکوتشو شکستم چه خبره دایه حاجی کجایی؟ یه اه عمیق کشید و گفت از جوانیت لذت ببر دخترم گفتم چشم ولی شما چرا تو فکری؟ دنبال چی میگردی خیلی اروم گفت دنبال تمام عمری که بر باد رفت و نفهمیدم الان که فکرمیکنم نه کودکی داشتم نه نوجوانی و نه جوانی عمری که در کودکی پرستار و مراقب خواهر برادرای کوچکترم بودم نوجوانیم خانه شوهر و همسرداری و بچه داری جوانیم مشغول تر و خشک کردن مادر شوهر و حرص و جوش زندگی و تحصیل بچه هام و دنبال شوهری که از ترس شاه فراری و پناهنده ممکلت غریب انقلاب اومد و اینبار بچه هام راهی مملکت غریب کل زندگی من اینطوری گذشت الانم تو این سن حس میکنم نه پای رفتن دارم و نه دل ماندن اونجا دلم اینجاست پیش شماها و اینجا دلم پیش بچه های اونجا مادرم محکم بغلش کرد و مادربزرگ عین یه کودک خودشو تو بغل مادر رها کرد...واقعا باید دست این بزرگترا رو بوسید و قدردان محبتهاشون بود ارزوی سلامتی همه بزرگترها رو دارم خدا حفظشون کنه و سایه شان برقرار:icon_gol:

لینک به دیدگاه

یه زمانی شب همدمم بودم آرامشی که بهم میداد و سکوتی که داشت بدون حضور هیچ موجودی ....الان چی شده؟شب ازم روبرمیگردونه چی شده که تا نیمه های شب راه میرم میشینم دراز میکشم اما هیچ کدوم آرومم نمیکنه چی شده که خواب با هام غریبه شده؟میدونم چی شده روز موعود زندگیم داره کم کم فرا میرسه و من در درونم آرام و قرار ندارم هرچند هرکسی نگاه میکنه فکر میکنه آرامتر از خیال من خیالی نیست.....همدم وجود من دوباره مایه ی آرامشم خواهد شد تیک تاک ساعت فرا رسیدن روز موعد رو بهم یادآوری میکنه.......مرد بودن سخته

من پیروز این نبردم مطمئنم.....

لینک به دیدگاه

اکثر افرادی که در دنیا به موفقیت می رسند، فراموش می کنند در طول زمانی که آن ها به آن جایگاه می رسیدند، از زندگی لذت ببرند.

آن ها لذت بردن از زندگی را به تاخیر می اندازند تا زمانی فرا می رسد که دیگر برای لذت بردن دیر است.

 

کم بیراه نمیگه ها.

افراط و تفریط تو هرچیزی حتی موفقیت هم به نظر من درست نیست.

حالا هی کار هی کار هی پس انداز کن و ...

با یکی از همکارامون صحبت میکردم میگفت مهندس الان با 2-3 میلیون میتونی بری ابوظبی فراری لند.

از کل دنیا میان اونجا اون ترن معروفش رو سوار بشن.

آخر سر گفت انقدر دنبال پس انداز و کار نباش تو زندگیت.

برو بگرد.

خودش دیگه پاسپورتش جا برای مهر ورود کشور جدید نداره درخواست تعویض داده.

من واقعا گشت و گذار و سفر رو دوست دارم ولی هی میگم نه کار، آینده، زندگی، پول، ادامه تحصیل، زبان و ...

چقدر دوست داشتم خلبان بشم ولی ترسیدم کارو ول کنم برم دنبالش.:icon_redface:

یعنی هر وقت یه هواپیما میبینم از نزدیک انگار دنیا رو بهم دادن.

باورتون نمیشه اگر من رو بذارن تو محوطه فرودگاه حتی 3-4 ساعت هم هیچ حوصله ام سر نمیره بس که محو این هواپیما ها میشم.

شده ها. که برای استقبال از کسی خودم 3-4 ساعت زودتر رفتم که هواپیما ها رو برم ببینم.

تهش چی؟

فکر کن شدی میلیونر اصن.

رئیس فلان اداره.

لذت چی پس؟

لینک به دیدگاه

امروز اراده کردم برای شروع یه کاری.. بد بود انرژیم رفت.. ولی خوب بود.. شروع خوبی بود.. بین و بد و خوب یه سوالی پیش میاد ولی یه درکم میخواد که ایشالله درک نکنی/

لینک به دیدگاه

این روزا چقد خسته ام...:hanghead:همش بدو بدو:ws37:

 

البته جسمم..روحیه ام حق نداره خسته بشه چون زود تنبیهش میکنم:ws3:

 

ولی خدارو شکر کارام داره خوب پیش میره.

 

و به آینده خیلی امیدوارم

 

خیلی خیلی کم پیش میاد نا امیدی رو تجربه کنم.اگه هم جایی شکست بخورم تلاشمو خیلی بیشتر میکنم

 

 

خیلی جاها به خودم سخت گرفتم اما پشیمون نیستم.خوشحالم از اینه همیشه هدفمند بودم.همیشه تکلیفم با خودم روشن بوده.:w02:

 

فقط یکم باید در مورد زیاده خواهی هام فکر کنم.:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

تو این چند وقته اخیر یه چیزو خیـــــــــلی خوب فهمیدم ، اینکه :

 

همه بَشـَــــرند...اما فقط بعضیــــــهــا انسانند...

 

انسانم آرزوســـت:icon_gol:

لینک به دیدگاه

اینکه میگن 100ساله تم بشه برا پدر مادرت بچه ای حقه اما اینو باور کردم که اگر 100ساله هم بشیم هیچ حمایتی شیرین تر از حمایت پدر مادر مون نمیشه.....

 

وقتی فهمیدم مادرم با تمام قدرتی که تو این سالها جمع کرده بدون اینکه بذاره من متوجه بشم حمایتم کرده ناخداگاه حس کردم خیلی قدرتمندم حس بچه ای رو داشتم که 6ساله شه نه سن الان من مادری که هیچ کس اوج عصبانیتشو بیش از یه دقیقه ندیده اما این بار با اقتدار تمام پشتم وایستاده اگر یه نفر ماجرارو تعریف نمیکرد هیچ وقت متوجه نمیشدم اما الان حس بسیار خوبی دارم اصل مطلب دلیل حمابت نیست اصلش خود حمایته اصلش وجود مادرمه اصلش اینه که فهمیدم برای هرکسی شیر باشم پیش پدر مادرم بی صلاحم اونا شیر زندگی منن....

هرچی بشه مهم نیست مهمه چیزایی هست که به دست اوردم ما بقیش دست خالقم هست که بهترین رو برام در نظر گرفته:icon_gol:

لینک به دیدگاه

امروز یکی از غیر منتظره ترین روزهای زندگیم بود

یه دسته گل خیلی قشنگ از یکی از دوستای قشنگتر از گل ـه هدیه گرفتم :)

6b7d8k9b2fx2or9uiuv.jpg

 

+ یه موزیک ویدئو از خودم که یکی دیگه از دوستای خیلی عزیزم برام درست کرده بود :)

1394/04/25:icon_gol:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...