رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

چقدر ناراحت شدم...

 

اولا اصلا باور نمیکردم....

 

طرحاشون معرکه...

 

---

تسلیت میگم به معماران عزیز....

 

معمار بزرگ رو از دست دادیم...

 

زاها حدید...

 

روحشون شاد...

لینک به دیدگاه

یارو نوشته فروید معلوم الحال بود :)) تفکرات فروید از نظرش رده :)) کسی که کتاب نمیخوونه فروید رو معلوم الحال میدونه و تفکراتش رو رد میکنه. آدم نمیدونه بگرید یا بخندد از این حجم هذیان بزرگ منشی

لینک به دیدگاه

نامم « نصوح» نیست!

پس گاهی باید «توبه » شکست...

گاهی باید از کنار «دیوار ندبه» هم گذشت...!

گاهی باید طشت گناه را در «اتاقک اعتراف» انداخت...!

گاهی باید دود کنی سیگار تنهاییت را...

گاهی باید خفه شد در دود تنهایی...

گاهی باید استخوان لای زخم را جلوی سگ انداخت...

گاهی باید خودت را به خواب بزنی تا بفهمی لذتِ دردِ جماعت خواب زده را...

گاهی باید باد را صدا زد، دستهایی را به دستش سپرد...!

گاهی باید سرت را زیر آب فرو کنی ، تا شاید «روانت» دران شسته شود،

پاک شود...

گاه باید توبه شکست...!

گاهی...

(زندانی تردید)

لینک به دیدگاه

تو این خرتو خری دیگه سرما خوردنم چی بود؟:sad0:

یه عالمه کار و درس نخونده. پروژه های دانشگاه. دو هفته دیگه مسافرت :sad0:

یعنی قیافم دقیقاً همین آبیه ست :sad0:

لینک به دیدگاه

کاش معماری می خواندم

تا سقف اندیشه ام را بلندتر میساختم!

 

کاش انسان شناسی می خواندم

تا دیوار احساسم را لرزان نمی کردم!

 

کاش طبابت می خواندم

تا چینی بند زده دلم را بخیه میزدم!

 

کاش نقاشی میخواندم

تا پنجره نگاهم را همیشه باز میکشیدم!

 

افسوس بی سوادم ، به اکابر راهم ندهند و ملازم اصاغرم ...

چه کنم سقف اندیشه ام کوتاه است و دیوار احساسم لرزان و پنجره نگاهم بسته،

با اینهمه «خدای بزرگ» با پشتی خمیده، امشب مهمان «قلب کوچکم» شد !

(زندانی تردید)

لینک به دیدگاه

سلام به تمام نواندیشان عزیز و غیر نواندیشان

ما تازه دیشب رسیدیم.. خوش گذشت.. سفر به چابهار و بندرعباس و قشم و جزیره هرمز..

پر از پلیسهای امنیتی در جاده چابهار خیلی خوفناک بود.. که شبی که در ایرانشهر موندیم 25 نفرو دستگیر کردن.. و درگیری پیش اومد.. شانس اوردیم..

دیروزم در یزد برای خرید شیرینی از حاج خلیفه رفتیم که در میدان قدیمی چخماق رفتیم که عکس بندازیم.. الکی الکی برادرم نشست برای عکس انداختن دیگه نتونست بلند بشه و اورژانس اومد که خداروشکر هیچی نیست تا ام ار ای کنه..

کلا سفر پرحادثه و گرمی بود..

اول خالی کردن خونه خواهرم توسط دزد/

و پای برادرم /

و خودم که صورتم سوخت..

این بود سال 95 ما....

خدا بقیه اشو به خیر کنه صلوات:ws3:

انشالله از این به بعد عروسی.. هم من هم برای همه...:a030:

لینک به دیدگاه

مهم بودن یا نبودن را فراموش کن

روزنامه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است

زندگی کن به شیوه ی خودت با قوانین خودت با باورها و ایمان قلبی خودت

مردم دلشان می خواهد موضوعی برای گفتگو داشته باشند

برایشان فرقی نمی کند چگونه هستی هرجور که باشی حرفی برای گفتن دارند شاد باش و از زندگی لذت ببر

چه انتظاری از مردم داری؟؟؟آن ها حتی پشت سر خدا هم ح _ ر _ ف_ می زنند!!!

لینک به دیدگاه

همین چند روز پیش بود, به یکی از همکارام(امریکایی) گفتم: نمیدونم چرا, اما حس میکنم تو امریکا وقتی محل کارت رو عوض می کنی , یا دانشگاهت, یا شهرت رو انگار برای افراد اون اجتماع مردی! انگار بود و نبودت فرقی نداره براشون.

گفت: من سنی ازم گذشته, اینو حس کردم. وقتی از کانادا اومدم فلوریدا دوستای خوبی داشتم, حداقل فکر میکردم خوبن... وقتی باز برگشتم کانادا, دیدم از هیچ کدومشون خبری نیست, اگر چه من هرازگاهی ایمیل, تلفن یا پیغامی براشون میفرستادم و حال و احوالی میکردم... اما جوری برخورد کردن انگار که دارم وقتشون رو میگیرم و حتما" باید کار خاصی داشته باشم و بگم:فلان کارو میتونی برام انجام بدی؟اگر نه, خدافظ.

رفتم تو فکر... تا اومدم دهن باز کنم و چیزی بگم گفت: بدتر از این میدونی چیه؟ زمانی که طوری برخورد میکنن که انگار بهشون احتیاج داری و اگه جواب ندی بهشون طلبکارانه برخورد میکنن. تازه برخورد خوبت رو هم میذارن به پای هزارتا چیز دیگه که خدا میدونه.....

خودت باش و نگران برخورد دیگران نباش. انسانیت چیزی نیست که بین همه به یه اندازه تقسیم شده باشه.

.... و موقعی که داشت اینها رو بهم میگفت, دائم به این فکر میکردم که.... بگذریم..

:hanghead:

لینک به دیدگاه

چیزی که تموم شده , تموم شده.... لزومی ندارم هی فلش بک بزنم به گذشته و بگم: عه چقدر فلان چیز خوب بود... یا عه چقدر بد بود و....

یاد گرفتم فلَش بک زدن چیز خوبی نیست... الان و آینده رو باید چسبید.

البته گاهی باید کرکره ی ذهن یه سری افراد رو کشید پایین تا بفهمن چیزی رو که خودشون خراب کردن رو دیگه نمیشه درست کرد...

:banel_smiley_4:

بازگشت و تلنگر بهش هم بی ارزشه فاصله ها بهتره برگرده به خیلی قبل تر...

:ws37:

لینک به دیدگاه

یک دوستی دارم به نام کاوه...

 

می گفت:

 

وقتی من یکی رو دوست دارم...اون منو دوست نداره...

 

وقتی یکی من رو دوست داره...من اون رو دوست ندارم...

 

دوست داشتن بد کوفتیه!

 

دوست داشته نشدن بدتر!!!

.

.

.

دو سطر آخرش خود جنسه...:icon_redface:

 

 

پ.ن: تنها که باشی از هر دوتاش آزادی...:icon_redface:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...