رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

بعضیا وقتی می خوان برن مصاحبه برای یه کاری 10764748 بار به آدم زنگ میزنن که : سئوالا ی مصاحبه چی میتونه باشه؟ و هزار راهنمایی می کنی....

وقتی کارو رفتن و تو داری حرص می خوری که حالا بنده خدا کار و گرفت یا نه... میگن: اوا از بسسسسس سرکارم وقت نکردم بهت پیغام بدم!:ws37:

اون موقعست که تو دلت میگی: د.س!:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

نوشته مهناز دی رو خوندم یاد خودم افتادم…!

همیشه وقتی کارم دارن,بدردشون میخورم دورم هستن!

وقتی کارم ندارن ده روزم بیخبر باشن ازم مهم نیست…

بعدم ک اعتراض میکنی میگ سرم شلوغه,!۲۴ ساعته انلاینه اما از یه احوال پرسیه ساده هم....دریغ میکنه

تو شادیا وصفا سیتی هاشون جایی ندارم …!

ولی امان از وقتی که کارت داشته باشن…

لینک به دیدگاه

یه سری از ادم ها فقط غر میزنن

فقط زشتی ها ر. میبینن

وقتی از بیرون نگاه میکنی اونقدرا هم تنها نیستن اونقدرها هم مشکل ندارن

فقط این ماهیچه های فک در جهت غر زدن کار میکنه

 

یه همکاری داریم از بد روزگار کنار همه میزمون

از اول صبح غر میزنه تا اخر شب

اونورم یه همکاری داریم یه عالم مشکل داره

اما همیشه میخنده

 

تو روش بگم دوست عزیز غر نزن اعصابمون بهم نریز ایا بد ؟:w02:

لینک به دیدگاه

بعد کلی وقت بازم گاهنوشته ها:

 

یه حالیم.. نمیدونم چجوری... تو اوضاع و احوالی که همه چی بهم پیچیده

 

نمیدونم خوبم؟؟ یا نیستم؟؟ یعنی هم هستم هم نیستم... :hanghead:

 

به هر حال اینم یه برش از زندگیه که احتمالا همه آدما تجربش میکنن... یکم فضولی کردم تو زندگی بقیه گویا اکثرا تو این مقطع زمانی حال من رو داشتن

 

پ ن: به نظر میرسه این خوب بودن و نبودن نشونه بدی نیس، پس خدایا شکرت:ws37:

 

مورخ:8 ام اردی بهشت :icon_gol:1395

لینک به دیدگاه

زندگی در ایران برای ما کم کم داره از تراژدی تبدیل میشه به کمدی

 

فکر میکنید چند استاد سرشناس از هاوارد ، سوربن، آکسفورد ، جان هاپکینز و.... که برخی در پزشکی در دنیا سرامد هستند با این صحنه مواجه بشن چه قضاوتی می کنند:

 

میز پذیرایی و حمله جماعت با فرهنگ ایرانی ، یکی کیفش رو پر از میوه میکنه ، یکی نسکافه هارو میذاره تو جیبش ، یکی یه سینی پر کرده که مثلا میان وعده بخوره

 

در حالی که این اساتید که مهمان هستند راهی پیدا نمیکنند که یک لیوان آب جوش بردارن

 

من از ایرانی بودنم شرمندم همین:ws37:

لینک به دیدگاه

بهتون توصیه ی اکید می کنم به این سایت سر بزنید

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

خیلی عالیه. یه غلط گرامری های خوبی از ادم میگیره در حد بنز :w58:

لینک به دیدگاه

ترجمه عبارت "صورت خود را با سیلی سُرخ نگه می داشت" می شود:

 

1. به جای اینکه در کوتاه ترین زمان و راه ممکن... دست در جیب مردم کُنَد و سود آنچنانی ببرد،با صرف زمان بیشتر و راه سخت تر اندکی روزی بخور و نمیر به دست می آورد برای گذران زندگی.

 

2. با اینکه در تنگناست..به نام و بهانه ی "احتیاج" گوش مردم دیگه رو نمی بُرید!

 

3. سُرخی صورت این آدم از گریم سینمایی سه بُعدی! برای فریب آدم نیست...برای اینکه ببینی یکی حاضره خودش سُرخ بشه دیگران رو سُرخ نکنه!

.

.

.

پ.ن: به این آدم امروزه اطلاق می شه: ساده! بی عرضه! و کسی که در این دنیا به هیچی نمی رسه!(نقل می کنم از شنیده هام به این صفت های منفی اعتقاد ندارم)...

 

دست تو جیب مردم کردن امروزه شده افتخار! تو هر زمینه ای! منِ معمار....منِ دکتر...منِ مهندس...منِ تکنسین...منِ کشاورز...من مغازه دار... و من غیره این قاعده رو باور کردیم که زرنگی اینه که دستمون رو بکنیم تو جیب مردم! و این افتخاره...

 

همه ی این من هایی که نوشتم عمومی نیست...همه این طور نیستن...:icon_redface:

لینک به دیدگاه

خدایا , کمکم کن تا گنده شدن رو با سرقت یا برداشتن رونوشت از افکار و اندیشه های بزرگان و ثبت آن بنام خودم بهش نرسم. کمک کن خودم باشم و با خودت باشم.

لینک به دیدگاه

در واپسین نامه ام خواهم نوشت:

بدهکار سکوت هستم، فراوان نسیه گرفتمش!

خواهم نوشت:

باران هم از من ارث می برد، میراث برم اوست!

خواهم نوشت:

طلبکار «خودم» هستم، به حسابش برسید، حسابم را با خودم صاف کنید!

خواهم نوشت:

دلتنگ دستهای مادر هستم به زیارتشان بروید!

خواهم نوشت:

نگران یاس خانه ام، مراقبش باشید، کمر خم نکند!

خواهم نوشت:

شرمنده حجم یک نگاه هستم، عمقش را درک نکرده ام!

خواهم نوشت:

مشتاق ظرف زمانه مُلوَنتان نیستم ، استکان چایم را همراهم کنید؛ خاکش کنید!

خواهم نوشت:

کیسه دلم خالیست رو سیاه گورپالِ گورم میشوم، که به قصدم آمده ، مهمانم شده!

(زندانی تردید)

لینک به دیدگاه

چه ساده میگذرداین روح بی فتوح میان خاطرات می ماند بی آنکه بدانید یک کلمه به ظاهر ساده چه بر سر شما و رزوگارتان می آورد و آینده تان به سیاه چاله سکوت می رود

هر روز از تنفر سکوت رنج خواهی کشید بی آنکه بدانی به چه قیمت مهره ای سوخته در میان این مهره های بی مهر شدی جان میدهی آرام و هروز به واسطه کلمه ای که زمانی تو را در اوج قدرت و رویا می برد به خاطر جمله ای کوتاه که برای شروع یک بازی آشکار می شود و حماقتی افسانه ای از تو می نویسد میان عقل و دل .آواز دل خواند ن رنگ سوگ و عزای همیشگی را به آغوش میگیرد و تورا خسته از اشتباهت میکند تا جای که نه پای رفتن و نه نای ماندن داری

هر کس لایق دوست دارم نیست

لینک به دیدگاه

واسم سواله اینایی که یه نفرو واسه اولین بار تو خیابون یا جایی می بینن و بدون هیچ شناختی٬ خواستگاری میکنن٬ واقعا چه منطقی پشت این کارشونو:w58::w58::w58:

 

بنظرم یا طرفو سرکار گذاشتن یا آدمای آنرمالی هستن٬ یا یه سری کمبودا تو زندگیشون دارن. در هر صورت اصلن قابل اطمینان نیستن:ws37:

 

سان شاین هستم. متخصص روانشناسی:whistle:

لینک به دیدگاه

به یک جایی از زندگی که رسیدی ، میفهمی رنج را نباید امتداد داد.باید مثل یه چاقو که چیزها رو میبره و از میانشون میگذره ، از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه قائله رنج آور را تمام کنی...( حرف دل منه از زبان فالکنر... :sigh:)

لینک به دیدگاه

این دنیا محل آرامش نیست ... اینو فکر میکنم همه ی ما میدنیم .

 

و حالا وقتی تو این مملکت باشی نه تنها ارامش نداری بلکه زندگی هم نداری ...

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...