رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

نقد انیمیشن بسیار زیبا ومفهومی تعادل Balance محصول 1989 وبرنده اسکار بهترین انیمیشن سال

 

» نام: تعادل – Balance

» سال تولید: ۱۹۸۹

» کارگردان: Christoph Lauenstein, Wolfgang Lauenstein

» شرکت تولید کننده: GHK Kassel, Hochschule für Bildende Künste Hamburg

» زمان: ۸ دقیقه

» کیفیت: بسیار خوب

 

دانلود ودیدن ونوشتن نقدتون سرجمع نیم ساعت وقتتون رو نمیگیره

لطفا نقد خودتون از این انیمیشن رو بنویسید

 

لینک دانلود از مدیافایر

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
.

 

لینک دانلود از پرشین گیگ

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

انیمیشن بسیار تاثیر گذاری بود...2 بار دیدم....

تا زمانی که فقط افراد خودشون بودند و بقای خودشون رو در کنترل شرایط با هماهنگی هم میدیدن این صفحه در تعادل حفظ میشد، دقیقا از زمانی که روی صندوق پاک میشه منفعت طلبی هم نمایان میشه،اینجاست که چند نفر دیگران رو در نظر نمیگیرن و دوست دارن راه خودشون و ادامه بدهند و با اینکه بقیه هنوز هم تلاششون رو برای کنترل شرایط میکنند ولی در حقیقت چون دیگه گروهی وجود نداره تلاش ها هم به ثمر نمی نشیند....این تک گرایی و منفعت طلبی شخصی تا جایی ادامه پیدا میکنه که یک فرد همه موجودیتش رو از دست میده ،حالا یا به دست خودش یا به جهت شرایطی که ایجاد کرده و دست آخر دقیقا همونجایی که فکر میکنه به چیزی که میخواست رسیده ،میبینه حتی اون چیزی که به خاطرش تلاش کرده و از خیلی چیزها چشم پوشی کرده در حقیقت براش دست نایافتنی تر میشه و مجبوره در یک سکون دائمی برای بقای خودش بمونه و چه بسا با یک لحظه غفلت حتی هستی خودش هم به وسیله اون مورد تعرض و نابودی قرار بگیره.....

اما در مورد شماره هایی که این آدمها روی لباس هاشون داشتند

75

77

23

35

51

قطعا فکری نهفته هست و اینکه در آخر شماره 23 که کوچکترین شماره رو داره باقی میمونه به نظرم سخنی دیگر نیز در میان هست با اینکه شماره 75 اولین گام رو برای بدست آوردن صندوق جلو میذاره و قلاب خودش رو آماده میکنه ....دریافت هایی در مورد قدرت و به قدرت رسیدن و.... به ذهنم رسید....

 

ممنون.....:a030:

لینک به دیدگاه
انیمیشن بسیار تاثیر گذاری بود...2 بار دیدم....

تا زمانی که فقط افراد خودشون بودند و بقای خودشون رو در کنترل شرایط با هماهنگی هم میدیدن این صفحه در تعادل حفظ میشد، دقیقا از زمانی که روی صندوق پاک میشه منفعت طلبی هم نمایان میشه،اینجاست که چند نفر دیگران رو در نظر نمیگیرن و دوست دارن راه خودشون و ادامه بدهند و با اینکه بقیه هنوز هم تلاششون رو برای کنترل شرایط میکنند ولی در حقیقت چون دیگه گروهی وجود نداره تلاش ها هم به ثمر نمی نشیند....این تک گرایی و منفعت طلبی شخصی تا جایی ادامه پیدا میکنه که یک فرد همه موجودیتش رو از دست میده ،حالا یا به دست خودش یا به جهت شرایطی که ایجاد کرده و دست آخر دقیقا همونجایی که فکر میکنه به چیزی که میخواست رسیده ،میبینه حتی اون چیزی که به خاطرش تلاش کرده و از خیلی چیزها چشم پوشی کرده در حقیقت براش دست نایافتنی تر میشه و مجبوره در یک سکون دائمی برای بقای خودش بمونه و چه بسا با یک لحظه غفلت حتی هستی خودش هم به وسیله اون مورد تعرض و نابودی قرار بگیره.....

اما در مورد شماره هایی که این آدمها روی لباس هاشون داشتند

75

77

23

35

51

قطعا فکری نهفته هست و اینکه در آخر شماره 23 که کوچکترین شماره رو داره باقی میمونه به نظرم سخنی دیگر نیز در میان هست با اینکه شماره 75 اولین گام رو برای بدست آوردن صندوق جلو میذاره و قلاب خودش رو آماده میکنه ....دریافت هایی در مورد قدرت و به قدرت رسیدن و.... به ذهنم رسید....

 

ممنون.....:a030:

 

ممنون عالی بود هستی عزیز

در مورد شماره ها تنها چیزی که فعلا به نظرم میرسه اشاره کردن به سالهای خاص ووقایع خاص هست چون تم سیاسی پررنگی تو داستان انیمیشن وجود داره

حالا فردا اگه فرصت شد یکی دوتا نقد خوب براش گیربیارم ببینم چی به چیه

فارسی چیزبه درد بخوری تو نت نبود

لینک به دیدگاه

من زیاد فیلم و انیمیشن و اینجور چیزا نگا نمیکنم..

پس از لحاظ هنری نمیتونم در موردش حرفی بزنم.

 

ولی نمیدونم چرا تحریک شدم این رو دانلود کنم:ws3:

برداشت من: تا وقتی میشه زنده بود و زندگی کرد که متحد و یکدل بود.

بخاطر خواسته های دنیوی ،خودمون رو باورهامونو زیر پا نزاریم،که در نهایت به نابودی خودمون ختم میشه

 

ممنون سجاد:a030:

لینک به دیدگاه

اینم بهترین شرح فارسی که برای انیمیشن تعادل پیدا کردم

با تشکر از مسئولان سایت انیمک

 

مصاحبه اختصاصي انيمك با كريستوف لاونشتاين

 

 

مصاحبه از تورج سلحشور

 

2012/05/27

 

lauensteins.jpg

 

كريستوف و ولفگانگ لاونشتاين

 

سال 1989 دو برادر دوقلوي 27 ساله آلماني با نامهاي كريستوف و ولفگانگ لاونشتاين جايزه اسكار انيميشن كوتاه را براي فيلم "تعادل" ربودند و نگاه جهانيان را به خودشان و فيلم كوتاه ولي سياهشان جلب كردند. همه چيز نويد از ظهور استعدادهايي نوين از انيميشن كشوري مي داد كه سابقه درخشاني در هنر انيميشن دارد. اما ديگر فيلمي جدي از اين دو شاهد نبوديم و بيشتر به كارهاي تبليغاتي مشغول شدند.

حال پس از 23 سال با كريس مصاحبه اي ترتيب داديم تا هم علت اين مسئله را جويا شويم و هم گپي كوتاه درباره فيلم اسكاريشان بزنيم. اين شما و اين هم مصاحبه انيمك با كريستوف لاونشتاين:

 

انيمك: كمي از كودكيتان، خانواده تان و محيطي كه در آن بزرگ شده ايد، براي ما بگوييد.

 

كريستوف لاونشتاين: خوب من و ولفگانگ دو قلو بوديم و تقريباً هر كاري كه مي كرديم با هم بوديم. پدرمان دكتر بود و مادرمان بازيگر تئاتر.

 

- چطور شد از بين اين همه هنر انيميشن كوتاه را انتخاب كرديد؟

 

- وقتي اولين فيلمهاي سوپر هشتمان را جهت سرگرمي مي ساختيم سعي داشتيم تا جاي ممكن روي كار كنترل داشته باشيم. كم كم فهميديم كه خيلي آسانتر است تا بازيگرانمان را خودمان ساخته و كنترل كنيم تا اينكه از دوستانمان بخواهيم براي ما بازي كنند. پس از شركت در چند جشنواره انيميشن به سرعت فهميديم كه فيلمهايمان بخاطر تكنيكي كه با آن كار مي كرديم فيلمهاي خاصي بوده و توجهات را بخود جلب مي كنند. و خوب كم كم اين شد حرفه ما.

 

- كمي از تجارب اوليه تان براي ما بگوييد. از فيلمهاي "The Strangers" در سال 1980 و" The Side Trip" در سال 1984. با چه تكنيكي اين فيلمها را ساختيد.

 

- تكنيكي كه در اين فيلمها استفاده كرديم مخلوطي از حركت عروسكها بصورت دستي (شبيه خيمه شب بازي) و استاپ موشن عروسكي بود.

 

- ايده ساخت "تعادل" از كجا شكل گرفت؟

 

- وقت زيادي گذاشتيم تا سبك ويژه خودمان را پيدا كنيم، تمي كه با انيميشن عروسكي ما همخواني داشته باشد. از آنجا كه مي دانستيم ساختن يك انيميشن عروسكي وقت و انرژي زيادي خواهد برد مي خواستيم ايده اي داشته باشيم كه ارزش اينهمه وقت و انرژي را داشته باشد. در آن زمان تحت تاثير كارهاي ساموئل بكت و هنرمنداني چون جياكومتي بوديم. مي خواستيم فيلمي بسازيم كه بيشتر جنبه هنري داشته باشد تا سينمايي. ماهها وقت گذاشتيم تا سوژه و سبك كار را برگزينيم. اما در نهايت ايده "تعادل" تقريباً به يكباره به ذهنمان رسيد و در آن زمان مي دانستيم كه مي توان اين ايده را به فيلمي بزرگ و جهاني تبديل كرد.

 

balance1.jpg

 

صحنه اي از "تعادل"

 

 

- براي ساخت اين عروسكها از چه موادي استفاده كرديد؟

 

- اسكلتشان چوبي بود. لباسها هم دست ساز و حاصل ابتكار مادرمان بود. سرشان هم از خمير درست شده بود.

 

- اعدادي پشت لباسهاي كاراكترهاي فيلم درج شده است. آيا اين اعداد مفهوم خاصي دارند؟

 

- نه بيشتر براي اين هستند كه اين كاراكترها "فرديت" ندارند و فقط شماره هايي هستند در يك سيستم بسته. با اين اعداد مي خواستيم حس زنداني بودن آنها را نشان دهيم.

 

- اگر اشتباه نكنم "تعادل" را در يكي از ويدئوكليپهاي گروه آلفاويل ديدم. چطور شد كه تصميم گرفتيد موسيقي را از آن برداشته و فقط به افكتهاي صوتي بسنده كنيد؟

 

- ما اين فيلم را به عنوان ويدئوكليپ نساختيم. بعد از اينكه فيلم تمام شد به يكباره در جشنواره هاي انيميشن درخشيد و سروصدا به پا كرد. ما مي خواستيم موسيقي فيلم چيزي كاملاً مختصر و "سرد" باشد. بعدها آلفاويل از ما خواست تا اين فيلم را به عنوان كليپ يكي از آهنگهايش استفاده كند. اين قبل از اين بود كه "تعادل" نامزد اسكار شود.

 

- فيلم موقعي ساخته شد كه جنبشهاي عظيمي در كشورهاي كمونيستي رخ داده بود. آيا اين مساله تاثيري روي فيلم داشت؟

 

- در حقيقت "تعادل" موقعي ساخته شد كه اروپاي جديدي در حال متولد شدن بود. اين فيلم را هم مي توان در ابعاد انساني ديد و هم در بعد روابط بين المللي.

 

- رفتار متعادلي كه در ابتداي فيلم از كاراكترها مي بينيم ما را ياد كمون هاي اوليه مي اندازد. آيا واقعه خاصي را در اين فيلم مد نظر داشتيد يا نه يك ايده كلي بود؟

 

- ما يك ايده كلي مد نظر داشتيم تا هر آنچه را مي خواهيد در آن ببينيد. ايده اصلي نياز به شفافيت و صراحت سياسي، هارموني نژادي، انساني و اكولوژيكي بود.

 

- لباسها و قيافه هاي كاراكترهاي فيلم كاملاً يكسان بود. آيا مي توان گفت كه آنها نماينده يك گروه ايدئولوژيكي هستند؟

 

- بلي مي توان اين چنين هم تعبير كرد ولي چنانچه قبلاً هم اشاره كردم ايده اين كار اين بود كه نشان دهيم اصولاً سيستم به عنوان انسان روي آنها حساب نمي كند.

 

- آيا انيميشن ساز و فيلمساز خاصي روي سبك و ايده شما تاثيرگذار بود؟

 

- بيشتر هنرمنداني چون ساموئل بكت و جياكومتي الهام بخش كار بودند اما مي توان ردپاي فيلمسازاني چون فليني، آنتونيوني و تاركوفسكي را در آن ديد.

 

balance10.jpgصحنه اي از "تعادل"

 

- بعد از "تعادل" فيلم جدي ديگري نساختيد و بيشتر به كارهاي تبليغاتي روي آورديد. در اين باره صحبت مي كنيد؟

 

- توضيح اين مساله كمي سخت است. د رابتدا تصميم گرفته بوديم كه به هر دوي آنها (فيلمسازي و كارهاي سفارشي) بپردازيم. اما كم كم به ساخت آگهي تبليغاتي علاقمند شديم چون كه در ساخت آنها آزادي خلاقانه اي داشتيم كه معمولاً در كارهاي تبليغاتي بين المللي كمتر شاهد آن هستيم. اما از سال 2008 به بعد كارهاي تبليغاتي را ادامه نداديم و شروع كرديم به كار روي پروژه هاي انيميشني براي فيلمهاي بلند انيميشن. البته اين كار در آلمان آسان نيست اما جديدترين و بزرگترين چالش ما به حساب مي آيد.

 

- فيلمهاي كوتاه معمولاً به استقلال ايده و سبك كار مشهورند راحتتر بگويم شخصي ترند. شما كه هميشه با برادرتان ولفگانگ كار مي كنيد به اختلافي در ايده و سبك كار برنمي خوريد؟

 

- ما دوقلوييم و اين مساله خاصي هست. ما واقعاً هماهنگ و مشابه فكر مي كنيم. اما خوب اختلافات زيادي هم پيش مي آيد. اما واقعاً هيچوقت فكر نكرديم كه روزي جدا از هم فيلم بسازيم.

 

- مرسي از بابت وقتي كه گذاشتيد.

 

- من هم ممنونم.

لینک به دیدگاه
جفت لینکارو تست کردم داوودجان هیچ مشکلی ندارن:ws52:

 

من هر چی میزنم هیچ دانلود نمیکنه idm هم حتی کار نمیکنه

 

**************************************

درست شد

لینک به دیدگاه
انیمیشن بسیار تاثیر گذاری بود...2 بار دیدم....

تا زمانی که فقط افراد خودشون بودند و بقای خودشون رو در کنترل شرایط با هماهنگی هم میدیدن این صفحه در تعادل حفظ میشد، دقیقا از زمانی که روی صندوق پاک میشه منفعت طلبی هم نمایان میشه،اینجاست که چند نفر دیگران رو در نظر نمیگیرن و دوست دارن راه خودشون و ادامه بدهند و با اینکه بقیه هنوز هم تلاششون رو برای کنترل شرایط میکنند ولی در حقیقت چون دیگه گروهی وجود نداره تلاش ها هم به ثمر نمی نشیند....این تک گرایی و منفعت طلبی شخصی تا جایی ادامه پیدا میکنه که یک فرد همه موجودیتش رو از دست میده ،حالا یا به دست خودش یا به جهت شرایطی که ایجاد کرده و دست آخر دقیقا همونجایی که فکر میکنه به چیزی که میخواست رسیده ،میبینه حتی اون چیزی که به خاطرش تلاش کرده و از خیلی چیزها چشم پوشی کرده در حقیقت براش دست نایافتنی تر میشه و مجبوره در یک سکون دائمی برای بقای خودش بمونه و چه بسا با یک لحظه غفلت حتی هستی خودش هم به وسیله اون مورد تعرض و نابودی قرار بگیره.....

اما در مورد شماره هایی که این آدمها روی لباس هاشون داشتند

75

77

23

35

51

قطعا فکری نهفته هست و اینکه در آخر شماره 23 که کوچکترین شماره رو داره باقی میمونه به نظرم سخنی دیگر نیز در میان هست با اینکه شماره 75 اولین گام رو برای بدست آوردن صندوق جلو میذاره و قلاب خودش رو آماده میکنه ....دریافت هایی در مورد قدرت و به قدرت رسیدن و.... به ذهنم رسید....

 

ممنون.....:a030:

 

خیلی عالی توضیح دادی

لینک به دیدگاه

اخی چقد قشنگ بود... حالا چرا زیر چشماشون انقد سیاه و کبود بود؟:ws3: مو هم که نداشتن :ws3:

 

...........

خب من نظر خودمو میگم چیزی که برداشت کردم:icon_redface:

 

اون صندوق برام نقشِ یک هدف وموفقیت رو داشت که در راه رسیدن به هدف، ما به کمک دیگران احتیاج داریم و تنها نمیتونیم بهش برسیم و همه باید دست به دست هم بدن تا موفق بشیم

که در راه رسیدن به اون موفقیت هر کسی که نقشِ مثبتی داشته بهره ی از اون برده ( وقتی که تقسیم میشدن و هر کسی به نوبت به صدای اون صندوق گوش میداد)

 

اما اگر بخوای سخاوتمند نباشی و به تنهایی بهش دست پیدا کنی و موفقیت تنها از آن ِ خودت باشه، حاضری انسانیت رو بزاری کنار و همه رو از سر راه خودت کنار بزنی ...

در ظاهر فکر میکنی که تنها تو بهش دست یافتی و تونستی موفق باشی درحالی که این چنین نیست( چون همونطوری که نشون داد ،در اخر اون صندوق در یک طرف و اون شخص هم در طرف دیگرش بود که در ظاهر مال خودش شده بود اما هیچ وقت نمیتونست ازش استفاده کنه:ws37:)

 

دقیق مثله کسی میمونه که برا رسیدن به ثروت یا قدرت حاضره تمام اطرافیانش رو نابود کنه، وقتی هم به اون ثروت رسید هیچ لذتی ازش نمیبره و تنها بی کس میشه:hanghead:

 

 

 

 

مرسی سجاد جان:icon_gol:

لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا یاد این مطلب افتادم.

مخصوصاً این قسمتی که برجسته کردم.

بهتون توصیه میکنم حتماً این مطلب رو بخونید.

 

اظهار نظر یک روزنامه افغانی را در زیر بخوانید.

آنقدر زیبا و عمیق و با ظرافت ایشان را توصیف کرده که شاید کمتر از این زوایا او را نگریسته باشید.

هم به افغانی ها امیدوار شدم و هم اینکه گویا ناظر خارجی بیشتر لایه های پنهان ما را می بیند تا خود ما !!

معرفی محمود احمدی نژاد در روزنامه ی ” ۸ صبح چاپ افغانستان”

 

او پدیده‌ی غریب و هم هنگام آشنایی است. رفتار او در چشم بسیار کسان یادآور برخورد خشن و توهین‌آمیز یک جوانک بسیجی تفنگ به دست در برابر شهروندان محترمی است که چنان تحقیر می‌شوند که دیگر جهان را نمی‌فهمند. شان اجتماعی‌شان، ارج فرهنگی‌شان و منش و سلیقه‌ی‌شان لگدکوب می‌شود، به زندگی خصوصی‌شان تجاوز می‌شود، و دستگاه تبلیغاتی مدام از در و دیوار جار می‌زند که باید شکرگزار باشند که در کشورشان این «معجزه‌ی هزاره‌ی سوم» رخ داده است. او حاشیه را بسیج می‌کند تا مرکز قدرت را تقویت کند، مردم مستمند را به دنبال ماشین خود می‌دواند و آنان می‌دوند، در حالی که به عابران دیگر تنه می‌زنند و هیاهو و گرد و خاک می‌کنند. او از تبار آن سلاطینی است که مدام در حال جهاد بوده‌اند. او خزانه‌ی مرکز را تهی می‌کند، تا سرحدات را نه آباد، بلکه از نو تصرف کند و به حلقه‌ی ارادت درآورد. او مهندس نظام است، اما نه از آن مهندسانی که در ابتدای حکومت اسلامی در خدمت ملاها درآمدند تا سازندگی کنند و معجزه‌ی پیوند ایمان و تکنیک را به نمایش بگذارند. در ابتدا تکنیک در خدمت ایمان بود. در مورد او، ایمان خود امری تکنیکی است. او رمالی است که داکتر-مهندس شده است. در ذهن او جن و اتم، معجزه و سانتریفوژ، معراج و موشک در کنار هم ردیف شده‌اند. او به همه درس می‌دهد. او ختم روزگار است… در مجلس آخوندی هم درس دین می‌دهد. پیش لوطی هم عنتربازی می‌کند.

او ترکیبی از رذالت و ساده‌لوحی است. او مجموعه‌ای از بدترین خصلت‌های فرهنگی ما را در خود جمع کرده، به این جهت بسی خودمانی جلوه می‌کند: دروغ می‌گوید و ای بسا صادقانه. غلو می‌کند، زرنگ است و تصور می‌کند هر جا کم آوردی، می‌توانی از زرنگی‌ات مایه بگذاری و جبران کنی.. در وجود همه‌ی ما قدری ا.ن وجود دارد و درست این آن بخشی است که وقتی با آزردگی از عقب‌ماند‌گی‌مان حرف می‌زنیم، از آن ابراز نفرت می‌کنیم.اما آن هنگام نیز که لاف می‌زنیم و خودشیفته‌ایم، باز این وجه ا.ن وجود ماست که نمود می‌یابد. ا.ن تحقیر شد‌ه‌ای است که خود تحقیر می‌کند. سرشار از نفرت است، اما کرامت دارد..به موضوع نفرت اش که می‌نگرد، می‌پندارد مبعوث شده است تا او را از ضلالت نجات دهد.

او نماینده‌ی سنتی است جهش‌کرده به مدرنیت. او مظهر عقب‌ماندگی مدرن ما و مدرنیت عقب‌مانده‌ی ماست. او اعلام ورشکستگی فرهنگ است.

ا.ن نشان فقدان جدیت ماست. آن زمان که در قم گفت، هاله‌ی نور او را دربرگرفته، حق بود که حجج اسلام این حجت را جدی گیرند، عمامه بر زمین کوبند، سینه چاک کنند و لباس بر تن او بردرند تا تکه‌ای به قصد تبرک به چنگ آورند. آن زمان که از دستیابی به انرژی هسته‌ای در آشپزخانه سخن گفت، حق بود مکتب ‌ها و دانشگاه‌ها تعطیل می‌شدند، حق بود بر سر در آموزش و پرورش می‌نوشتند «این خراب‌شده تا اطلاع ثانوی تعطیل است» و آموزگاران از شرم رو نهان می‌کردند.

او از ماست. طرفداران او نیز همولایتی‌های ما هستند. میان احمدی‌نژاد با گروهی از رهبران اپوزیسیون فرق چندانی نیست. در روشنفکری ایرانی هم نوعی احمدی‌نژادیسم وجود دارد، آن جایی که یاوه می‌گوید و در عین غیر جدی بودن، سخت جدی می‌شود. در وجود چپ افراطی ایران، از دیرباز ا.ن رخنه کرده است منهای مذهب، یا با مذهبی که گفتار و مناسک دیگری دارد. افسران لوس‌آنجلس همگی مقداری احمدی‌نژاد در درون خود دارند.

 

احمدی‌نژاد نشان‌دهنده‌ی جنبه‌ی «مردمی» جمهوری اسلامی ایران است، جنبه‌ای که اکثر منتقدان آن نمی‌بینند، زیرا هنوز از انتقاد از دولت به انتقاد از جامعه نرسیده‌اند و از همدستی‌ها و همسویی‌های دولت و جامعه غافل‌اند. اکنون همه چیز با تقلب و کودتا توضیح داده می‌شود. تقلبی صورت گرفته، که ابعاد آن را نمی‌دانیم. برای این که نیروی پوپولیسم فاشیستی دینی را نادیده نگیریم، لازم است همه‌ی تحلیل‌ها را بر تقلب و کودتا بنا نکنیم.

لینک به دیدگاه

دنیای خاکستری قیافه های مریض و غمگین نشون دهنده یک جامعه ناسالم هست.

جامعه ای که برتری توی قدرت و به هم زدن تعادل خلاصه شده همه این آدم ها فاقد شعور و خودخواه هستند

یه ایراد مهندسی هم داره و اون وفتیه که آخرین نفر که آویزون شده می افته باید تعادل به سمت جعبه برگرده ولی تاثیری رو تعادل نداره

لینک به دیدگاه

اولش گفتم چه آدمکای متحد و باشعوری !!! اما میشه گفت ....

 

هر کسی دنبال سهم خودشه و در آخر اون چیزی رو که به خاطرش یه جامعه رو نابود کرده نمیتونه ازش استفاده کنه

 

یه جورایی میشه بی عدالتی هم ازش نتیجه گرفت که قدرتمندان با زورگویی میخان حق ضعیف ترا رو هم بخورن اما نمیتونن یه جورایی گنده تر از دهنشونه !!!!:ws52:

لینک به دیدگاه

اینیمیشن جالبی بود اولش خیلی خوشم اومد اما آخرش یکم حس بدی داشتم.

این صفحه ی مسطح و معلق به نظر من یه جامعه رو نشون میده که اول داستان اداما چون هر چی که دارن یکسانه پس جهت حرکتشون و خواسته شونم یکی بود حتی چیزایی که دارن اما وقتی این جعبه وارد صفحه ی معلق میشه داستان فرق میکنه اولش برای حفظ حیاتشون اتحاد دارن اما یه جایی حرص و طمع همه چی رو نابود میکنه.زیاده خواهی یک انسان ممکنه نابودی دیگرانو سبب بشه.شاید اگه هماهنگتر بودن هم راز جعبه رو کشف میکردن هم زندگی خودشونو:hanghead:

اون چیزیی که من تو این انیمیشن دیدم وضع کره ی زمینه که کم کم داره به این وضع تبدیل میشه.:hanghead:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...